نویسنده: دکترمحمدرضا اصلانی (همدان)
Hyperbole
معادل دیگر: گزافهمعنوی لغوی اغراق پردرکمان کشیدن است. Hyperbole معادل یونانی و Exaggeration معادل انگلیسی آن است. کلمه Exaggeration از ریشهی لاتین Exaggerare ساخته شده است.
در اصطلاح ادبی، اغراق به توصیف، مدح یا ذم بیش از حدی گفته میشود که در آن مفاهیم خرد، آن قدر بزرگ جلوه داده میشود که دیگر چندان قابل قبول نباشد. در لغتنامه دهخدا، معنوی لغوی اغراق، غرق کردن، غرق گردانیدن کاسه را، پرکردن جام، سخت کشیدن کمان را و به نهایت کشیدن کمان را آمده است.
علیاکبر دهخدا در لغتنامهاش برای این مدخل به نقل از صاحب غیاثالغات آورده است: «اغراق آن مبالغه را گویند که به حسب عقل ممکن باشد و به اعتبار عادت محال نماید و آن که به عادت و عقل هر دو محال باشد آن را مبالغه غلو نامند.»
محمدشمس قیس رازی هم در المعجم فی معاییر اشعار العجم میگوید: «اغراق در صنعت سخن آن است که در اوصاف مدح و هجا و غیر از آن غلو کنند و مبالغت نمایند و وجوه مدایح به حسب تفاوت درجات ممدوحان مختلف است و بر موجب اختلاف احوال ایشان در ارتفاع و اتضاع متفاوت و از عیوب مدح یکی آن است که از طرفی [دو طرف] افراط و تفریط بیرون برند.»
اغراق در فرآیندی ذهنی تصویری میسازید که از تصاویر ذهنی خیال و ایماژ گستردهتر است. در این تصویر، صفت یا حالت مورد نظر، با تصرف در ذهن، از وضعیت عادی خارج شده، بزرگتر از حالت طبیعی ظاهر شود. در مواردی از اغراق برای تأکید هم ممکن است استفاده شود. البدیع ابنمعتز قدیمیترین کتاب بلاغت اسلامی است که دربارهی اغراق بحث کرده و از آن به الافراط فی الصفة یاد میکند.
اغراق در ساخت طنز کارکرد فراوان دارد، اما پربسامدترین موارد کاربردی آن در شعر و حماسه است. بلاغیون دربارهی اغراق در شعر نظریههای متفاوتی داشتهاند. برخی آن را از اجزای شعر میدانند و از جملهی موارد که موجب زیبایی شعر میشود. عدهای دیگر اغراق را از مظاهر دروغگویی دانسته، حضور آن را در شعر بر نمیتابند.
در ادبیات انگلیسی، اغراق در نمایشهای دورهی تیودور، دورهی شاه جیمز و نوع نمایش قهرمانی بسیار متداول بود.
مولانا فخرالدین علی صفی در فصل پنجم، فصل در معالجه اطباء به طریق ظرافت کتاب لطائف الطوائف در چند حکایت کاربرد اغراق را در ساخت طنز این گونه نشان میدهد:
در حکایت اول آمده است: مردی نزد طبیب رفت که بیمارم و ضعف معده دارم و اشتهای من کم شده نبض مرا احتیاطی کن و برای من نسخهی چهارشربتی بنویس که دفع بعضی فَضَلات کند و اشتها بر من قرار گیرد، باشد که معدهی من به حال قوّت بازآید، طبیب دست برنبضش نهاد و پرسید که امروز چه خوردهای؟ گفت قدری نیست که کرای (یعنی به گفتن بیارزد) گفتن کند، گفت باری آنچه اتّفاق افتاده بگوی، گفت علیالصّباح بر ناشتا پنجاه من خربزه گرمک (یعنی خربزه و گرمک) خوردهام بعد از آن پنج من نان و پنج من هریسه و پانزده من انار بر بالای آن، و در آخر دلم شربتی خواست، هشت من حلوای جوز تناول کردم، دیگر چیز نخوردهام. اکنون نسخهی چهارشربتی میخواهم، طبیب قلم گرفت و نوشت که ده من شیرخشت و بیست من ترنجبین و سی من تمرهندی و چهل من آلوی بخارا و پنجاه من گلاب پس بدست وی داد که معدهی بدین ضعیفی را کم ازین دارو نتوان داد.
در حکایتی دیگر مردی نزد طبیب رفت که سه روزست بیمار و ضعف دارم علاج کن مرا، طبیب نبض او را گرفت و گفت امروز چه خوردهیی؟ گفت امتلاء داشتم و بیماری، سه روز چیز نخوردهام، گفت باری بگوی که چه خوردهیی؟ گفت آنقدر نیست که کرای گفتن کند، گفت آنچه باشد، گفت حالی که به جهت استعلاج نزد تو میآمدم به در دکّان کلّهپزی رسیدم و او سر دیگ بگشاد. بوی کلّه مرا خوش آمد، ازو شش کلّه خریدم و خوردم، تو سه کلّهگیر، و چهار من نان تُنُک با کلّه خوردم، تودو من گیر، بعد از آن خاطرم به شیرینی کشیده ده من حلوای بادام بر روی آن خوردم توپنج من گیر، چون از آن جا بگذشتم بَسلّهی انگور امیری رسیدم خاطرم به آن کشید بیست من انگور گرفتم و خوردم، توده من گیر، بعد از آن به دکّان خربزهفروشی رسیدم و دلم از شیرینی سوخته بود، شصت من خربزه خریدم و خوردم توسی من گیر، طبیب که آن شنید گفت تو نیز حساب نگاهدار تا من بگویم، شش سال سرسامشوی، تو سه سال گیر، بعد از آن چهارسال دق کنی، تو دو سال گیر، بعد از آن هر دو چشمت کور شود، تو یک چشم گیر، بعد از آن هر دو پایت شل شود، تو یک پای گیر، بعد از آن به درد شکم بمیری، و چون ترا در قبر نهند و صد خروار خاک بر بالای تو ریزند، تو پنجاه خروار گیر.
همچنین مردی نزد طبیب رفت و از درد شکم فریاد میکرد گفت برای خدا که فریاد من برس طبیب گفت چه خوردهیی؟ گفت سه من بریان کردهی سوخته، طبی گفت نزد بیطار رو که معالجهی چهارپایان تعلّق به وی دارد و من طبیب آدمیانم.
منبع مقاله :
مهدوی زادگان، داود؛ (1394)، فقه سیاسی در اسلام رهیافت فقهی در تأسیس دولت اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول