سلمان محمدی در زمره اهلبیت (ع)
منبع : راسخون
بعدها پيامبر اسلام(ص) او را «سلمان» ناميد. سلمان در اين باره مي گويد: اعتقني رسول الله و سّماني سلماناً؛ پيامبر مرا از بردگي آزاد كرد و نام مرا سلمان گذاشت. (اكمال الدين و اتمام النعمة، ص 165) كنيه ي او ابوعبدالله، معروف به سلمان الخير و آزاده شده ي رسول الله است. از نسب وي سؤال شد، پاسخ داد: من سلمان پسر اسلام هستم.(ابن اثير، اسدالغابه، ج 2، ص 265)
پدر سلمان «بدخشان كاهن» (روحانى زرتشتى) بود و كار هميشگىاش هيزم نهادن بر شعله آتش.
با اينكه سلمان در ميان خاندان و محيطى زرتشتى ديده به جهان گشود، ولى هرگز در برابر آتش سر فرود نياورد و به خداى يكتا اعتقاد يافت. سلمان در دوران كودكى مادرش را از دست داد و عمهاش سرپرستى او را به عهده گرفت.
سلمان، بعد از آنكه دريافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانى سازند و پس از آن اگر به آيين نياكانش ايمان نياورد اعدامش كنند، با همكارى عمهاش گريخت و روانه بيابان شد. در بيابان كاروانى ديد كه به سوى شام مىرفت; پس به مسافران پيوست و رهسپار سرزمينهاى ناشناخته گرديد.
سرانجام سلمان، در همان آغاز هجرت گمشدهاش را يافت و در حالى كه برده يك يهودى بود، در محضر رسول خدا(ص) مسلمان شد. (1)
آزادى و نامگذارى سلمان
1 - برخى از نامهاى عصر جاهليت، شايسته يك مسلمان نيست;
2 - واژه «سلمان» از سلامتى و تسليم گرفته شده است.
انتخاب اين نام زيبا از سوى پيامبر(ص) نشانه پاكى و سلامت روح سلمان است.
سلمان جوينده حقيقت
در سال اول هجرى ، هنگامى كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) ميان هر دو نفر از مسلمانان مهاجر و انصار پيمان برادرى برقرار نمود، ميان سلمان و ابودردا (عويمر بن زيد) نيز عقد اخوت بست و در اين ماجرا به سلمان فرمود: يا سلمان أنت من أهل البيت و قد آتاك الله العلم الاوّل و الآخر و الكتاب الاوّل و الكتاب الآخر؛
اى سلمان، تو از اهلبيت ما هستى و خداى سبحان به تو دانش نخستين و واپسين را عنايت كرده است و كتاب اوّل (نخستين كتابى كه بر پيامبران الهى نازل شده بود) و كتاب آخر (قرآن مجيد) را به تو آموخته است.(3)
ابوالبحترى روايت كرد: از حضرت على(علیه السلام) درباره شخصيت سلمان فارسى پرسش شد، آن حضرت فرمود: تابع العلم الاوّل و العلم الآخر و لايدرك ما عنده؛
سلمان، به دست آورنده و پيروى كننده دانش نخست و دانش واپسين (يعنى تمامى معارف) بود و آن چه در نزد اوست، بر ديگران پنهان مانده است.(4)
سلمان فارسى به حذيفة بن يمان كه از دوستان وى بود، درباره دانش و معرفت، چنين سفارش كرد: يا أخا بنىعبس، انّ العلم كثير و العمر قصير فخذ من العلم ما تحتاج اليه فى أمر دينك ودع ما سواه فلا تعانه؛ اى برادر طايفه بنىعبس، بدان كه دانش، بسيار است و عمر انسان كوتاه، پس به مقدارى كه در امر دينت به آن نياز دارى، به دست آور و مابقى را رهاكن و خود را در تحصيل آن به خستگى نينداز.(5)
از پيامبراكرم(صلی الله علیه واله) روايت شد: روح الأمين بر من نازل گرديد و به من گفت كه خداى متعال، چهار تن از صحابه مرا دوست دارد.
از آن حضرت پرسيدند: يا رسولالله(صلی الله علیه واله)، آن چهار تن كيانند؟
پيامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: آنان عبارتند از: على، سلمان، ابوذر و مقداد.(6)
هم چنين قنبر از اميرمؤمنان(ع) و آن حضرت از پيامبر(صلی الله علیه واله) روايت كرد: آگاه باشيد كه بهشت برين، مشتاق چهار تن از ياران من است. خداوند سبحان به من دستور داده است كه آنان را دوست داشته باشم.
در اين هنگام، تنى چند از صحابه مانند صهيب، بلال، طلحه، زبير، سعد بن أبى وقاص، حذيفه و عمار ياسر به پيامبر(صلی الله علیه واله) نزديك شده و از آن حضرت پرسيدند: اى پيامبر خدا(صلی الله علیه واله)! آن چهار تن كيانند؟ به ما نيز بشناسان تا ما هم آنان را دوست داشته باشيم.
پيامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: اى عمار! تو همانى كه خداوند سبحان، شناخت منافقان را به تو عنايت كرد. اما آن چهار نفر عبارتند از:
اوّل: على بن ابى طالب(علیه السلام) ، دوّم: مقداد بن اسود، سوّم: سلمان فارسى و چهارم: ابوذر غفارى.(7)
تلاش برای رهایی از اسارت:
وى، مسلمان شد و به فرمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) با صاحب خود پيمان بست كه قيمت خود را پرداخت كند و آزاد گردد. مرد يهودى با وى عقد مكاتبه بست كه در قبال غرس سيصد نهال خرما و يك ديه كامل و چهل اوقيه طلا، وى را آزاد نمايد.
ابن عساكر در تاريخ دمشق، گفت: سلمان فارسى، مكنّى به ابوعبداللّه، از اهالى رامهرمز (در استان خوزستان) و يا از اهالى اصفهان، از روستايى به نام «جى» بود و پدرش در اين روستا كشاورزى مى كرد و بر كيش زرتشتيت قرار داشت. سلمان نيز بر همين كيش بود، تا اين كه به مسيحيت تمايل پيدا كرد و مسيحى شد و پس از چندى با يهوديت آشنا شد. آن گاه به مدينه رفت و برده مردى از يهوديان بنى قريظه، قرار گرفت. هنگامى كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به اين شهر هجرت كرد با دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با دين اسلام آشنا گرديد. سلمان به نزد آن حضرت آمد و مسلمان شد و پيامبر (ص) با مولاى او قراردادى بست بر اين كه سلمان كار كند و از درآمدهاى خويش، خود را آزاد كند. پيامبر (صلی الله علیه واله) و مسلمانان مدينه او را كمك كردند تا اين كه بهاى خويش را به يهودى پرداخت و آزاد گرديد. وى با اين كه ايرانى نژاد است در ميان عرب ها و مسلمانان حجاز كه غالبا عرب نژاد بودند، به مقامى رفيع و مرتبه اى بلند دست يافت.
سلمان در سالى كه پيامبر(صلی الله علیه واله) ميان هر دو مسلمانان عقد اخوت بست، به عقد اخوت ابودرداء درآمد و در جنگ خندق، از طراحان اصلى جنگ بود و از آن بعد در تمامى جنگهاى مسلمانان شركت نمود و حتى پس از رحلت رسول خدا (ص) در برخى از فتوحات اسلامى حضور فعال داشت. پس از وفات پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و بيعت نمودن مسلمين با ابوبكر و بيعت كردن حضرت امير (عليه السلام) با او ، سلمان را جهت بيعت گرفتن خواستند ، استنكاف نمود از بيعت با دست راست و با دست چپ بيعت كرده گفت به زبان پارسي: اي اصحاب محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) كرديد و نكرديد، و حق مرده ببرديد.
عمر در زمان خلافت خود سلمان را والي مداين ساخت و تا زمان خلافت امام علي (عليه السلام) برقرار بود. سلمان سالي پنج هزار (ظاهراً درهم) از بيت المال سهم داشته و مي گرفته ولي به صدقه مي داده است.
فضيلتهاى برجسته سلمان
1 - نزديكى به رسول خدا(صلی الله علیه واله)
بخشى از سخنان آن بزرگان در باره سلمان چنين است:
الف) در ماجراى جنگ خندق، كه در سال پنجم هجرى رخ داد و به پيشنهاد سلمان پيرامون شهر خندق كندند. هر گروهى مىخواستسلمان با آنها باشد; مهاجران مىگفتند: سلمان از ما است. انصار مىگفتند: او از ما است. پيامبر(ص) فرمود: «سلمان منا اهل البيت» (8) ; سلمان از اهل بيت ما است.
عارف معروف، محىالدين بنعربى ، با اينكه از علماى اهل تسنن است، در شرح اين سخن پيامبر اكرم(ص) مىگويد: پيوند سلمان به اهل بيت (عليهم السلام)
در اين عبارت، بيانگر گواهى رسول خدا(صلی الله علیه واله) به مقام عالى، طهارت و سلامت نفس سلمان است; زيرا منظور از اينكه سلمان از اهل بيت (عليهم السلام) است، پيوند نسبى نيست; اين پيوند بر اساس صفات عالى انسانى است. (9)
ب) جابر نقل مىكند كه رسول خدا (ص) فرمود: «همانا اشتياق بهشت به سلمان بيش از اشتياق سلمان به بهشت است; و بهشت به ديدار سلمان عاشقتر از ديدار سلمان به بهشت است.» (10)
ج) پيامبر اكرم(ص) فرمود: «هر كه مىخواهد به مردى بنگرد كه خداوند قلبش را به ايمان درخشان كرده، به سلمان بنگرد.» (11)
د) آن بزرگوار همچنين فرمود: «سلمان از من است، كسى كه به او ستم كند به من ستم كرده است و كسى كه او را بيازارد مرا آزرده است.»
و) امام صادق(ع) فرمود: «سلمان علم الاسم الاعظم» (12) ; سلمان اسم اعظم را مىدانست.
اين سخن بدان معناست كه سلمان از نظر عرفان، به مقامى رسيده بود كه حاصل اسم اعظم الهى بود. اگر كسى چنين لياقتى داشته باشد، دعايش به اجابت مىرسد و كرامات عظيمى از او سر مىزند.
2 - علم سلمان
وسعت و عمق آگاهيهاى سلمان به حدى بود كه براى هر كس قابل هضم نيست.
امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا (ص) و على(ع) اسرارى را كه ديگران قدرت تحمل آن را نداشتند به سلمان مىگفتند و او را لايق نگهدارى علم مخزون و اسرار مىدانستند;از اينرو يكى از القاب سلمان، «محدث» است. (14)
سلمان داراى علم بلايا و منايا (حوادث آينده) بود و همچنين از متولمان(قيافهشناسان) و محدثان به شمار مىرفت. جايگاه علمى سلمان چنان بود كه امام صادق(ع) در بارهاش فرمود: «در اسلام، مردى كه فقيهتر از همه مردم باشد، همچون سلمان، آفريده نشده است.» (15)
پيامبر اسلام(ص) فرمود: «سلمان درياى علم است كه نمىتوان به عمق آن رسيد.» (16)
البته دانش سلمان، به معارف فكرى محدود نمىشد و آگاهيهاى فنى او نيز در حد بالايى بود. در جنگ خندق، طرح كندن خندق را سلمان خدمت پيامبر(ص) پيشنهاد كرد و عملى شد. همچنين در جنگ طائف، طرح ساختن «منجنيق» براى درهم كوبيدن قلعههاى مشركان از ابتكاراتى است كه به سلمان نسبت داده شده است.
بنابراين، سلمان حق دارد از مقام علمىاش چنين تعبير كند:
اى مردم! اگر من شما را از آنچه مىدانستم مطلع مىكردم، مىگفتيد، سلمان ديوانه است، يا به كسى كه سلمان را بكشد درود مىفرستاديد. (17)
3 - عبادت سلمان
امام صادق(ع) فرمود: روزى پيامبر اسلام(ص) به ياران خود فرمود: كدام يك از شما تمام روزها را روزه مىدارد.
سلمان گفت: من، يا رسول الله. پيامبر(ص) پرسيد: كدام يك از شما تمام شبها را به عبادت مىگذراند؟
سلمان گفت: من، يا رسول الله. حضرت پرسيد: آيا كسى از شما هست كه روزى يك بار قرآن را ختم كند؟
سلمان گفت: من يا رسول الله. يكى از حاضران كه جوابهاى سلمان را خودستايى و فخرفروشى مىپنداشت، گفت: اكثر روزها ديدهام كه سلمان روزه نيست، بيشتر شب را هم مىخوابد و بيشتر روز را به سكوت مىگذراند، پس چگونه هميشه روزه است و هر شب براى نيايش با خدا بيدار مىماند و روزى يك بار قرآن را ختم مىكند؟!
پيامبر(ص) فرمود: ساكت باش! تو را با همسان لقمان چه كار؟ اگر مىخواهى چگونگىاش را از خودش بپرس تا خبر دهد.
سلمان گفت: در ماه سه روز روزه مىگيرم و خداوند فرموده است: «هر كس عمل نيكى انجام دهد پاداش ده برابر دارد. از طرف ديگر، روز آخر شعبان را روزه گرفته و آن را به روزه ماه رمضان متصل مىكنم و هر كه چنين كند، پاداش روزه هميشه را دارد. از رسول خدا(ص) شنيدم كه فرمود: هر كس با طهارت بخوابد، در ثواب، چنان است كه تمام شب را عبادت كرده باشد. اما ختم قرآن، رسول خدا(ص) فرمود: هر كس يك بار سوره «قل هوالله» را بخواند،
پاداش يك سوم قرآن را دارد و هر كه دو بار بخواند، دو ثلث قرآن را خوانده است و هر كه سه بار بخواند، گويا قرآن را ختم كرده است. و نيز حضرت فرمود: يا على، هر كس تو را با زبان دوست بدارد يك سوم ايمانش كامل شده، هر كه با دل و زبان دوستت بدارد، دو ثلث ايمان او كامل شده; و هر كه با دل و زبانش دوستت بدارد و با دست هم يارىات كند، تمام ايمان را به دست آورده است.» (18)
زهد سلمان
يكى از مواردى كه در تمام زواياى زندگى سلمان، از آغاز تا پايان عمر، ديده مىشود زهد، پارسايى و بىرغبتى او به دنياست. سلمان، كه پيرو راستين پيامبر(ص) و حضرت على(ع) بود، راه آنان را پيش گرفت و حتى وقتى فرماندار مدائن بود، سادهزيستى را رها نكرد.
زهد و وارستگى سلمان از ايمان عميق او سرچشمه مىگرفت; زيرا هر كس ايمان قويتر داشته باشد، از جاذبههاى دنيوى آزادتر است.
امام صادق(ع) فرمود: «ايمان ده درجه دارد، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ايمان است.» (19)
سلمان، خانه نداشت و هرگز دل به خانهسازى نمىداد. شخصى از او خواست تا برايش خانهاى بسازد ولى سلمان راضى نشد. سرانجام به سبب اصرار شخص نيكوكار اجازه داد برايش خانه بسازد، ولى سفارش كرد خانه چنان باشد كه هنگام ايستادن سر به سقف آن بخورد و هنگام خوابيدن پا به ديوار برسد. (20)
سلمان پارسا، حتى حقوق اندك سالانه (21) خود را هم به نيازمندان مىداد و بسيار اندك براى خود برمىداشت.
سلمان در آيات:
بنا به نظر برخي مفسّرين اين آيه در شأن حضرت علي و ابوذر و سلمان و مقداد نازل شده است.( تفسير علي بن ابراهيم قمي، ص 136)
ب. از پيامبر راجع به معناي آيه ي ( وءاخرين منهم لمّا يلحقوا بهم...) (جمعه 3) سؤال شد، ايشان فرمود: در اين معنا سلمان فارسي وفا كرد. سپس دست مبارك را روي شانه سلمان گذاشت و فرمود: لو كانت الدين في الثريا لنا له سلمان.( احمد صادقي اردستاني، سلمان فارسي، ص 181)
ج. درباره ي آيه ي ﴿... فالّذين هاجروا، و أخرجوا من ديارهم...﴾ (آل عمران 195) علي بن ابراهيم قمي مفسر بزرگ قرآن مي نويسد: آنها كه هجرت كردند و از وطن خود خارج شدند، يعني اميرالمؤمنين، سلمان، و ابوذر، آنگاه كه توسط حكومت وقت تبعيد شدند و عمار ياسر هم در راه خدا آزار و اذيت بسيار ديد.( سلمان فارسي، ص 181)
او سلمان محمدی است :
خدمت امام صادق(علیه السلام) نام سلمان و جعفر طيّار به ميان آمد، بعضي از حضار جعفر را بر سلمان ترجيح دادند.
يكي گفت: سلمان مجوسي بود كه اسلام آورد. امام از گفتار اين مرد ناراحت شد و فرمود:
جعله الله علوياً بعد أن كان مجوسيّاً و قرشيّاً بعد ان كان فارسيّاً فصلوات الله علي سلمان؛ خدا او را از علويان قرار داد پس از آن كه مجوسي بود، و پس از آن كه فارسي بود قريشي گردانيد، درود خدا بر سلمان(همان)
نيز پيامبر اكرم به مرد گستاخي كه سلمان را مجوسي خواند، فرمود: نه او مجوسي نبود، بلكه از روي تقيّه اظهار شرك ميكرد، وي در باطن مؤمن و يكتاپرست بود.(شيخ مفيد، الإختصاص، ص 11)
پيامبر به تمام يارانش علاقه داشت، ولي نظرش نسبت به بعضي به گونه اي خاص بود، آنچنان كه فرمود: إنّ الله عزّوجلّ أمرني بحب اربعة، فقلنا: يا رسول الله مَن هم؟ سمهم لنا، فقال: عليٌّ منهم و سلمان و ابوذر و المقداد و أمرني بحبّهم، و أخبرني أنّه بحبّهم؛ خداوند مرا فرمان داده تا چهار نفر را دوست بدارم، پرسيديم آنان كيانند؟ آنان كيستند؟ پيامبر فرمود: علي و سلمان و ابوذر و مقداد.(شيخ صدوق، الخصال، ج 1، ص 253)
علم و دانش سلمان
حضرت علي علیه السلام ميفرمايد: بخّ بخٍّ سلمان منّا أهل البيت و من لكم بمثل لقمان الحكيم عَلم عِلم الاوّل والإخر وهو بحر لا ينزف؛ سلمان از ما اهل بيت است و كسي است كه براي شما مانند لقمان حكيم است. او علم اول و آخر را مي داند و چون دريايي است كه پايان ندارد.( بحارالانوار، ج 22، 330)
رسول خدا نيز در وصف سلمان ميفرمايد: سلمان سلسل يمنح الحكمة؛ سلمان آب گوارا و خنكي است كه حكمت پيوسته از او تراوش ميكند.(بهجة الآمال، ج 4، ص 410)
يك روز كه پيامبر اكرم در جمع ياران مشغول صحبت بود، سلمان وارد شد. حضرت او را نزد خود نشاند و فرمود: سلمان! تو شب را صبح كردي در حالي كه علوم و اسرار ما را در صندوقچه ي سينه ي خود محفوظ داشتي، و به آنچه امروز از آن نهي كرديم دانايي. تو معلم مسلمانان هستي. مردم بايد آداب و دستورات دين را از تو بياموزند. سلمان! به خدا سوگند تو گذرگاه دانش اهل بيت من هستي هر كه علم تأويل و تنزيل و رموز و اسرار را بخواهد؛ بايد به تو مراجعه كند و از تو پيروي نمايد. آنگاه فرمود: سلمان مخصوص بالعلم الاول والاخر.( بحارالانوار، ج 22، ص 347)
تقیه سلمان
روشن است كه درجه ي معرفت سلمان و ابوذر با يكديگر فرق دارد و آنچه موجب اين تفاوت شده و سلمان را در درجه ي بالاتري قرار داده است، از اهل بيت: بودن سلمان است.
اصبغ بن نباته مي گويد: از امير مؤمنان درباره ي شخصيت سلمان پرسيدم، حضرت فرمود: چه بگويم درباره ي كسي كه از گِل ما آفريده شده و روحش با روح ما نزديك است؛ خداي متعال او را به اول و آخر و ظاهر و باطن آگاه گردانيده است. آيا مي خواهي كه در اينباره ماجرايي را برايت بگويم؟ گفتم: بله. فرمود: من و سلمان خدمت رسول الله بوديم، عربي وارد شد و سلمان را كنار زد و در جاي او نشست. حضرت رسول ناراحت شد و چهره اش متغير و برافروخته گرديد، سپس رو به عرب كرد و فرمود: "اي اعرابي آيا كسي را كه خدا در آسمان و پيامبرش در زمين دوست دارند دور مي سازي؟ مردي را كنار زدي كه هرگاه جبرئيل بر من وارد مي شود به من امر مي كند كه از طرف پروردگار او را سلام كنم، سلمان از من است، هركه بر او ستم كند بر من ستم كرده، هركه او را ناراحت كند مرا ناراحت كرده هر كه او را بيازارد مرا آزرده است، هركه او را از خود براند مرا رانده است، ... اي اعرابي درباره ي سلمان اشتباه نكن كه خدا مرا فرمان داده تا او را به علم تعبير خواب و حوادث آگاه سازم و علم قضاوت و انساب را به او بياموزم" اعرابي گفت: يا رسول الله فكر نمي كردم سلمان چنين مقامي را دارا باشد جز آن كه يك نفر مجوسي است كه ايمان آورده است. رسول خدا فرمود: "من از طرف خدا و با گفته ي او با تو سخن مي گويم و تو او را مجوس(محمد معين، فرهنگ معين، ج 3، ص 3884) مي خواني؟ خير سلمان مجوس نبود، بلكه مؤمني بود كه ايمان خود را پنهان مي داشت." آنگاه حضرت فرمود: "آنچه به شما دستور ميدهم انجام دهيد و از آنچه نهي ميكنم خودداري كنيد. آنچه گفتم بپذيريد و شكرگذار باشيد".( بحارالانوار، ج 22، ص 346)
دفاع از حریم ولایت
«همانا على(ع) درى است كه خداوند گشوده است. هر كس در آن وارد شود، مؤمن است و هر كس كه از آن خارج گردد، كافر است.» (22) «بهترين فرد اين امت، على(ع) است.» (23)
بعد از رحلت جانسوز رسول خدا(ص)، غصب خلافت و مظلوميتحضرت على(ع)، سلمان در خطبهاى بسيار فصيح، كه مىتوان آن را «كوبنده و افشاگرانه» خواند، چنين گفت:
«اى مردم! هر گاه فتنهها و آشوبها را همچون پاره ظلمانى شب ديديد كه برجستگان در آن به هلاكت مىرسند ، بر شما باد به آل محمد(ص) چرا كه آنها راهنمايان به سوى بهشتند، و بر شما باد على(ع). اى مردم! ولايت را در ميان خود همانند سر قرار دهيد.»
يعنى اگر ولايت اهل بيت (عليهم السلام) را نداشته باشيد، مسلمان حقيقى نيستيد و دين شما سودى ندارد. (24)
ابنعباس سلمان را در خواب ديد و از او پرسيد: در بهشت، پس از ايمان به خدا و رسول، چه چيز برتر است؟
سلمان پاسخ داد: پس از ايمان به خدا و پيامبر، هيچ چيز با ارزشتر و برتر از دوستى و ولايت على بنابىطالب(ع) و پيرورى از او نيست. (25)
سلمان در محضر حضرت زهرا (سلام الله علیها)
عرض كردم: مگر هنوز هم پس از رسول خدا تحفه ي بهشتي براي زهرا مي آيد؟ حضرت علي علیه السلام فرمود: آري، و هم اكنون ارمغان بهشتي رسيده، عجله كن. سلمان ميگويد: با سرعت زياد به خانه ي فاطمه رفتم. فاطمه فرمود: سلمان بعد از پدرم به من جفا كردي چرا به احوالپرسي ما نمي آيي؟ گفتم: اي حبيبه ي من، من به شما جفا ميكنم؟ فرمود: بنشين و به آنچه برايت مي گويم درست فكر كن. ديروز در حالي كه در خانه به رويم بسته بود، در همين مكان نشسته بودم و درباره ي قطع وحي و اينكه چرا ديگر پس از پدرم فرشتگان نازل نمي شوند، فكر ميكردم. در همين حال در منزل باز شد و سه فرشته كه تاكنون در زيبايي و ابهت مانند آنها را نديده بودم وارد شدند. دختراني در نهايت خوشرويي كه بوي خوش عطر آنان شادي مي آفريد. من در برابر آنها متحير ايستادم و پرسيدم: شما اهل مكه يا مدينه هستيد؟ پاسخ دادند: اي دختر محمد ما نه اهل مكه ايم و نه اهل مدينه، بلكه فرشتگاني از دارالسلام بهشت هستيم و خداي متعال ما را به اين جا فرستاده است. ما همه مشتاق تو هستيم.
پرسيدم: اسم شما چيست؟ يكي از آنها گفت: اسم من حقدوده است، گفتم: چرا چنين نامي داري؟ گفت: براي اينكه من براي مقداد بن اسود خلق شده ام.
دومي گفت: اسم من سلمي است. گفتم: چرا چنين نامي داري؟ گفت: من براي سلمان فارسي آفريده شده ام. نام سومي را پرسيدم. گفت: نام من ذرّه است. علت اين نامگذاري را سؤال كردم، گفت: من براي ابوذر غفاري خلق شده ام. سپس خرماهاي قرمزي را به من دادند كه از مشك خوشبوتر است. اي سلمان، روزه ي خود را با اين خرماها افطار كن و هسته ي آن ها را برايم بياور.
سلمان ميگويد: خرما را گرفتم و به راه افتادم. در مسير به هركدام از اصحاب پيامبر كه برخورد ميكردم، به من ميگفتند: مگر مشك همراه داري؟ و من پاسخ ميدادم: نه. وقتي شب فرا رسيد، با همان خرما افطار كردم، ولي هسته اي در آنها نيافتم. روز بعد خدمت فاطمه رسيدم و عرض كردم: رطبها هسته نداشت، فرمود: سلمان اين خرماها هسته ندارند. درخت آنها را خداوند در دارالسلام بهشت كاشته است. اين موهبت الهي از بركت كلامي است كه پدرم به من آموخته است.
سلمان ميگويد: حضرت فاطمه سلام الله علیها كلامي را كه از رسول الله آموخته بود و در هر صبح و شام آن را ميخواند، به من نيز آموخت و فرمود: "اگر ميخواهي در دنيا به بيماري تب مبتلا نگردي اين ذكر را بخوان و بر آن مداومت و مراقبت كن." سلمان ميگويد: آن ذكر را آموختم و هميشه ميخواندم. قسم به خدا آن دعا را به بيش از هزار نفر از مردم مكه و مدينه آموختم و همگي به اذن خدا شفا يافتند.( احمد صادقي اردستاني، سلمان فارسي، ص 189) و اين همان دعاي معروف نور است.( شيخ عباس قمي1، مفاتيح الجنان، ص 210)
نقش سلمان در تشيّع ايرانيان
رسول خدا(ص) است. او در اين راستا در مدينه جهاد كرد و از هر فرصتى بهره برد. وقتى به مدائن آمد، همين عقيده را دنبال كرد و نقش بسيارى در تشيع ايرانيان داشت.
مىپرسند: با اينكه اسلام در عصر خلافتخليفه دوم وارد ايران شد، چرا اكثريت قاطع مردم ايران، شيعه حضرت على(ع) هستند؟
در پاسخ بايد گفت: عوامل متعددى سبب اين گرايش است. از نخستين عوامل اين گرايش، وجود سلمان در مدائن و رفت و آمد او به كوفه و حوالى آن و حتى اصفهان و ... بود.
سلمان پيام آور اسلام ناب، منادى تشيع و نويد بخش مذهب اهل بيت (عليهم السلام) بود و اكثر ايرانيان اين ندا و نويد را شنيدند و پذيرفتند. (26)
وفات
حضرت على(ع) پيكرش را غسل داد، كفن كرد و بر آن نماز گزارد. همراه آن حضرت ، جعفر بنابىطالب و حضرت
خضر ، در حالى كه با هر يك از آن دو هفتاد صف از فرشتگان بودند بر پيكر سلمان نماز گزاردند.
بعضى از راويان چنين نقل كردهاند كه حضرت على(ع) بر كفن سلمان شعرى نوشت كه معناى آن چنين است:
«بر شخص كريم و بزرگوارى وارد شدم ، بىآنكه توشه نيك و قلب پاك داشته باشم; ولى بردن توشه نزد شخص كريم و بزرگوار، زشتترين كار است.» (28) و به قولى در اوّل سال 36 هجرى قمرى ، بدرود حيات گفت.(29)
مرقد شريف حضرت سلمان(سلام الله علیه) در مدائن، در پنج فرسخى بغداد ، نزديك تاق كسرى قرار دارد.
در اين دنياى پرتلاطم و پرزرق و برق كه انسان را در گرداب گناه غرق مىكند ، هر كس الگويى مىخواهد تا با سرمشق قرار دادن روش و كردارش كشتى وجودش را سالم به ساحل سعادت برساند; و زندگى سلمان فارسى براى ما ايرانيان الگويى شايسته است.
برخى از مورخان روز وفات سلمان را، هشتم صفر دانستهاند. اگر منظورشان صفر سال 35 قمرى باشد، پس وفاتش در آخرين سال خلافت عثمان بن عفان روى داده است. ولى اگر مرادشان صفر سال 36 قمرى باشد، دانسته مىشود كه وى در اوائل خلافت حضرت على(ع) زنده بود و حكومت مدائن را هم چون گذشته بر عهده داشت و پس از قريب به پنجاه روز از خلافت آن حضرت، در مدائن وفات يافت. حضرت على(ع) آن هنگام در مدينه ساكن بود و هنوز به كوفه مهاجرت نكرده بود. آن حضرت، در عالم غيب از مدينه به مدائن رفت و بر جنازه سلمان نماز خواند و وى را در همان مكان دفن نمود. هم اكنون مرقد او زيارتگاه شيفتگان حقيقت و معرفت است.(30)
برای مطالعه بیشتر :
2ـ معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي.
3ـ سلمان فارسي ، سيد جعفر مرتضي عاملي.
4ـ پيامبر و ياران ، عالمي دامغاني.
5- سلمان استاندار مدائن: احمد صادقي اردستاني
6- زندگینامه سلمان فارسی: محمد عقیل زاده
پي نوشت :
1- بحار، ج 22، ص366.
2- الدرجات الرفيعه، ص203.
3. الرياض النظرة (المحب الطبري)، ج1، ص 197 و سير أعلام النبلاء (ذهبي)، ج1، ص 142
4. حلية الاولياء (ابونعيم اصفهاني)، ج1، ص 187
5. همان، ص 189
6. حلية الاولياء، ج1، ص 190 و الاستيعاب فى معرفة الاصحاب ( يوسف بن عبدالله)، ج2، ص 636
7. تاريخ دمشق، ج60، ص 177
8- مجمعالبيان، ج 2، ص427.
9- شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ج 18، ص36.
10- بحار، ج 22، ص 341.
11- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 150.
12- اعيان الشيعه، ج7، ص287.
13- شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ج 18، ص36.
14- بحار، ج 22، ص 331.
15- تنقيح المقال، ج 2، ص47.
16- اختصاص شيخ مفيد، ص 222.
17- رجال كشى، ص 20.
18- بحارالانوار، ج 22، ص317.
19- همان، ص 341.
20- شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحديد، ص36.
21- حدود چهار تا شش هزار درهم.
22- كتاب سليم بنقيس، ص 251.
23- اعيان الشيعه، ج7، ص287.
24- بهجةالآمال، ج 4، ص 418.
25- بحارالانوار، ج 22، ص 341.21- كتاب ايرانيان مسلمان در صدر اسلام، ص 201.
26- بحار، ج 22، ص 391 - 392.
27- همان، ص373.
28- طرائف الحقائق، ج 2، ص 5.
29. اسد الغابة فى معرفة الصحابه (ابن اثير)، ج2، ص 328؛ رجال حول الرّسول (خالد محمد خالد)، ص 61
30. نك: نفس الرحمن فى فضائل سلمان(ع) (نوري طبرسي)؛ سلمانالفارسى (عبدالله السّبيتي)؛ الاستيعاب فى معرفة الاصحاب،ج2، ص634؛ رجال حول الرسول، ص61؛ اسد الغابة فى معرفة الصحابه، ج2، ص328 و ألاصابة (ابن حجر عسقلاني)، ج2، ص 113
منابع :
پایگاه مرکز نشر اعتقادات اسلامی
پایگاه حوزه (سلمان فارسی فرزند اسلام : زهرا صالحی)
پایگاه صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران
پایگاه نورپرتال
اندیشه قم