قرآن گواه جاويد پيامبر صلى الله عليه و آله
نويسنده: محمدرضا غفوريان
چكيده:
در گفتار شماره پيشين آوردهايم كه شمارگان انبوه قرآن در گذر همه سدههاى پيدايش اين كتاب و ماندگارى نسخههاى فراوان و بىشمار همه عصرها، راه بررسى موشكافانه متن دينى مسلمانان را بسى آسان و هموار ساخته است. هركس مىتواند با پژوهش در نسخههاى فراوان در موزهها، مسجدها و مدرسههاى خاور و باختر كره خاك، به ارزيابى ادعاى يكنواختى و دستنخوردگى قرآن، كه مسلمانان بر آنند، بپردازد.
اكنون اين نكته را نيز يادآور شده و بر آن پاى مىفشاريم كه اساسا در گذر سدههاى تاريخ اسلام زمانى را نمىتوان يافت كه دستبردن و دگرگون ساختن قرآن در برههاى، شدنى باشد. از همان نيمه نخستسده آغازين پيدايش اسلام، نسخههاى انبوه اين كتاب، به ويژه پس از هماهنگسازى و توزيع آن در روزگار خليفه سوم، در هر خانه و مسجدى يافت مىشد و هزاران چشم و دل، واژهها و فرازهاى اين كتاب را از آغاز تا انجام حفظ مىكرده و مىخواندند و مىنوشتند. چگونه ممكن بود كه كتابى بدين گستردگى در توزيع و تكثير را ساخت؟ ! حتى در سختترين فراز و فرودهاى تاريخ كه بخشهاى بسيارى از سرزمينهاى اسلامى، آماج تاخت و تاز جنگهاى خانمانسوز گرديد، باز هم اين كتاب را به فراوانى و در دسترس همگان مىيافتند. نه يورش مغولان و نه درگيريهاى دامنهدار صليبى، هيچ كدام، بر انبوهى نسخههاى اين كتاب تاثير شكننده بر جاى نگذاشت. با اين كه در اين ستيزها، هزاران كتاب و نوشته ديگر سوخت و هرگز نشانى از آنها بدست نيامد. جالب اين كه حتى آن نسخههايى از قرآن، كه به چنگ ديگران افتاده و امروز زينتبخش موزههاى سراسر گيتى است، هم چنان يك نواخت و دستنخورده برجاى مانده است. تو گويى دستى توانمند بر آن است كه اين نوشته را حتى در دست ديگران نيز نگاه دارد. به راستى آيا چنين چيزى را در نوشتهاى ديگر مىتوان يافت.
بدين سان، امكان وقوع تحريف در اين كتاب تنها به سالهاى نخستين پس از پيامبر صلى الله عليه و آله محدود مىشود; سالهاى حكومت دو خليفه تا هنگامى كه در روزگار عثمان، قرآنهاى يكنواخت و هماهنگ به همه سرزمينهاى اسلامى آن روز فرستاده شد. سخن در اين است كه حتى آشنايى نه چندان گسترده با تاريخ اسلام گواهى مىدهد كه در آن برهه كوتاه كه كمتر از بيستسال بود نيز امكان دستاندازى و دگرگونسازى اين كتاب را نمىتوان پذيرفت. در آن روزها هنوز انبوه گواهان و ياران دور و نزديك پيامبر كه از نخستين روزهاى مكه تا مدينه و جنگ و صلح با آن حضرت زيستند، زنده بودند و با حساسيت، به كتاب خداوند مىنگريستند. با همه اختلافهاى جانكاهى كه پس از پيامبر رخ نمود، همه اصحاب نسبتبه آيات قرآن، جز در نكتههايى بسيار خرد و ناچيز، اختلافى نكردند. با اين كه كار سوزاندن و يا در آب و سركه جوشاندن تكنگاريهاى پراكنده قرآن در روزگار عثمان، اعتراضهاى بسيارى را برانگيخت، اما گزارش در خور توجهى نمىيابيم كه دگرگونى و دستاندازى در قرآن را حتى مخالفان عثمان به او نسبت داده باشند. او را «حراق المصاحف» خواندند، ولى «محرف» نناميدند. البته اين اعتراضها هم ديرى نپاييد و كار درست هماهنگسازى و توزيع بجاى قرآن بر جاى ماند. جالب اينجاست كه قدرت سياسى حكومتخليفه سوم نيز به اندازهاى نبود كه بپنداريم ترس از حكومت، مانع اعتراضها مىشد; چرا كه در ريز و درشت عملكردهاى عثمان، همواره مخالفتهاى جدى ابراز مىشد و شورشيان ناخرسند، خليفه را دوبار محاصره كرده و سرانجام او را كشتند. اگر در آن روزگار، كسى حتى در جايگاه عثمان مىتوانستبه دگرگونسازى قرآن دستيازد، از مخالفت و اعتراض در امان بود؟ يا اين كه هيچ چشم تيزبينى و هيچ دل مشتاقى نبود كه دلباخته كتاب خدا باشد؟ آيا اندك آشنايى با تاريخ اسلام براى نادرستى اين انگارههاى غريب، كافى نيست؟
اين نوشته، در پى آن نيست كه جنبههاى گسترده تاريخى اين مساله را بررسى كند، تنها به يادآورى همين نكته بسنده مىكنيم كه چگونگى حضور قرآن در ميان انسانها، چه باورمندان و چه ديگران، به گونهاى بوده كه امكان دستبردن در آن، جز در برههاى كوتاه از دهههاى آغازين اسلام، پذيرفتنى نيست و در آن برهه هم، با توجه به شرايط سياسى، اجتماعى و مذهبى و نيز حضور شخصيتهاى مهم و آغازگران حركت اسلام، چنين چيزى به يقين، شدنى نبود.
ادبيات قرآن
در اين فراز به نكتههايى در باره قرآن مىپردازيم كه جداى از ريزهكاريهاى درونى و قواعد دستورى، نشاندهنده برخى ويژگيهاى ادبى اين كتاب باشد. در اين زمينه از يك سوى مىتوان استوارى دستورى و مرجعبودن متن قرآن را به عنوان يك متن برجسته و پذيرفته شده در زبان و ادبيات عرب بررسى كرد و از سويى ديگر زيباييها و آرايههاى واژگانى آن را كاويد.
الف) استوارى دستورى و مرجع بودن قرآن
در همين زمينه نكته شايسته درنگ و مهم اين كه در ميان مسلمانان متون دينى ديگرى هم بوده و هست كه حجم آن به دهها برابر قرآن مىرسد. اين همه گفتهها و نوشتهها كه از پيامبر و امامان به ما رسيده و با دقت و موشكافى بسيارى نگاشته و به آيندگان سپرده شده، ميراث سترگى از متون دينى اسلام به شمار مىآيد. با اين همه، انديشمندان و اديبان مسلمان، اين متون را مرجع و حجتبراى استناد در زمينه قواعد زبان عربى نمىدانند; چرا كه بناى معصومان عليهم السلام اين نبوده است كه در گفتار و نوشتار خود بر مراعات قواعد ريز و درشت صرفى و نحوى پاىبفشارند و سخنى بگويند يا بنويسند كه حتما قابل استناد دستورى باشد. آيا ديده شده كه همانند آيات قرآن، در يك مساله دستورى به جملهاى از نهج البلاغه، استناد كنند؟ البته روشن است كه گفتهها و نوشتههاى معصومان عليهم السلام بسيار زيبا و اديبانه و دلنشين عرضه گرديده، ولى مرجعبودن در قواعد يك زبان، ويژگى ديگرى است كه آن را در قرآن پذيرفتهاند.
بدينسان مىبينيم كه از يك سوى، مسلمانان متون دينى ديگر خود را به عنوان مرجع دستورى زبان عربى مطرح نمىكنند، ولى اشعار خرافى و مبتذل روزگار جاهليت را به عنوان مرجع ادبيات عرب مىپذيرند، و از ديگر سوى، زبانشناسان و تازىدانان غير مسلمان نيز قرآن را به حجيت و مرجعيت در اين زبان مىشناسند. اين همه نشان مىدهد كه شيفتگى اعتقادى و جانبدارى دينى انگيزه اين نيست كه اين ويژگى را براى قرآن برشمردهاند. به راستى آيا اين ويژگى را در متون دينى اديان الهى يا بشرى ديگر به آسانى مىتوان يافت؟ سوگمندانه بايد گفت كه در اديان گوناگون كمتر مىتوان متون دينى را به زبان اصلى آن در گذر سدهها بدست آورد. نه تورات و نه انجيل را مىتوان به زبان اصلى آنها يافت و نه اصل كتابها و نوشتههاى پيامبران بزرگ و نامآور ديگر را مىتوان به دست آورد، تا چه رسد به اين كه ويژگى ادبى يا مانند آن را در اين متون بررسى كرد. اين امتياز در ميان متون دينى، تنها از آن قرآن است كه همواره به زبان اصلى در دسترس بوده و به اعتراف همگان، مرجع مهم زبان خويش به شمار مىآيد. البته در اين باره سخن و نكتههاى ادبى و تاريخى بسيارى هست كه در اين نوشته كوتاه نمىگنجد.
ب) زيباييها و آرايههاى واژگانى قرآن
گذشته از اين، مخالفان و دشمنان پيامبر نيز خود بدين ويژگى اعتراف مىكردند. اگر شيفتگى دوستان را از سر دلباختگى و ايمان به سخن خداوند و پيامبرش بدانيم، گفتههاى كافران و دشمنان پيامبر را چه كنيم؟ مگر نه اين كه سخن او را «افسونگر» مىدانستند و خود او را «ساحر» و «شاعر» مىخواندند؟ آيا كسى سرودن شعرى را به پيامبر اسلام نسبت داده است؟ يا مقصود آنان زيبايى آياتى بود كه او پس از چهل سالگى آنها را براى مردم بازگو مىكرد؟ يادآورى اين نكته از سوى خود پيامبر به مردم روزگار خويش نيز بسيار مهم است كه: من پيشتر از اين عمرى را در ميان شما بسر بردهام، آيا نمىانديشيد؟ به راستى اگر زيبايى سخن او بدان پايه كه در قرآن آمده از سوى خود پيامبر بود، چرا در چهل سال نخست زندگى او نشانى از اين دست نمىتوان يافت؟ به هر روى همه اينها گواه آن است كه غير مسلمانان و حتى دشمنان پيامبر نيز از پذيرش زيبايى سخن قرآن سر برنمىتافتند. بدينسان تصديق زيبايى، گوشنوازى و دلانگيزى آيات قرآن تا اين اندازه نياز به آگاهى گسترده و نزديك به زبان و ادبيات عرب ندارد. آيا پذيرش زيبايى سرودههاى حافظ در زبان پارسى يا گوته در آلمانى، حتما در گرو آشنايى و توان ارزيابى شعر در اين دو زبان است، يا مىتوان از اين همه اشتهار و داورى موافقان و مخالفان انديشههاى اين شاعران نيز توانايى ايشان و استوارى سرودههايشان را دريافت؟ البته روشن است كه آشنايى مستقيم با زبان يك متن و توان ارزيابى ادبى آن، راه بهتر و بالاترى مىباشد، ولى مقصود ما آن است كه همگان مىتوانند جنبه زيبايى ادبيات قرآن را تصديق كنند، هرچند با زبان اصلى آن آشنايى گستردهاى نداشته باشند.
از سويى ديگر در گذر سدههاى تاريخ اسلام تا امروز، صدها و شايد هزاران كتاب در زمينه تفسير و جنبههاى ادبى و زيباييهاى واژگانى قرآن به نگارش درآمده و امروز ميراث سترگى در گستره علوم اسلامى برجاى مانده است. انبوهى از نوشتهها نيز در فراز و فرود رخدادهاى تاريخى گذشته از ميان رفتهاند كه ما تنها از آنها نامى را مىشناسيم و گاهى حتى نامى هم نمانده است. در اين حجم بزرگ كه در زبانهايى چون تازى و پارسى كه به زبان قرآن نزديكترند و نيز به زبانهاى ديگر، سامان يافته، همگى از ويژگيهاى ادبى و آرايههاى واژههاى آن سخن گفتهاند. آيا مىتوان پذيرفت كه هزاران انديشمند و صدها نويسنده، اديب و پژوهشگر، همگى تنها به دنبال شيفتگى اعتقادى خويش، سرخوش از جانبدارى دينى به چنين كارى دست زدهاند و قرآن داراى ويژگى برجستهاى در اين زمينه نيست؟ به راستى كه اگر كسى چنين احتمالى را هم به ذهن بياورد، سخن بيهوده و خندهآورى خواهد بود. آيا مىتوان اين همه ريزهكاريهاى ادبى و نكتهپردازيهايى را كه در طول تاريخ نگارشهاى تفسيرى، هزاران ورق بر دفتر معرفتبشرى افزوده استبه يكباره شست و به كنارى نهاد و آن را بىپايه دانست؟ به راستى چنين ستمى در هر شاخه و رشتهاى از فرهنگ و دانش بشرى و در هر كجاى جهان و تاريخ، نابخشودنى است. چرا اين همه دانشمند و اديب و نويسنده مسلمان، يكدهم اين تلاش را براى متون دينى ديگر به كار نبستهاند تا شيفتگى و جانبدارى اعتقادى خود را در گسترهاى ديگر نيز بنمايانند؟ آيا زرگداشتسخنان ديگر پيامبر اسلام يا ديگر رهبران اصلى دين، مانند امامان معصوم در اعتقاد شيعه، تا اين اندازه كم و ناچيز است؟ حقيقت آن است كه آنان به دنبال سفارش و پافشارى خود پيامبر، دريافتهاند كه سخن خداوند در قرآن، رنگ و بوى ديگرى دارد و اين متن آمده تا نمونهاى براى همه روزگاران باشد تا بهترين داستانها، ذكر، روشنايى، بيان، راهنما، استوار، رسا و... باشد و اگر همه انسانها توان خويش را برهم انباشته سازند و از توش و توانهاى ديگر نيز بهره جويند، حتى يك سوره مانند آن نخواهند آورد. (1)
بدين سان مىبينيم كه تصديق اين مطلب نيز حتما نيازمند آشنايى نزديك با زبان قرآن نيست. چگونه مىتوان پذيرفت كه هزاران تن اهل دانش، از نويسنده و مدرس و پژوهشگر و دانشپژوه، با هزاران صفحه و جلد و مطلب در باره قرآن، به مبالغه و اغراق پرداخته و متنى عادى را محور اين همه تلاش قرار داده باشند؟
نكته درخور توجه ديگر اين كه بسيارى از اين تلاشگران در گستره قرآنپژوهى از اقوام عربزبان هم نبودند. به ويژه ايرانيان در گذر سدهها بيشترين كوشش را براى سامانبخشيدن به شاخههاى گوناگون ادبيات عرب به انجام رساندهاند تا اين همه را در خدمت پژوهش و موشكافى قرآنى درآورند و از اين رهگذر جنب و جوش فرهنگى ارزشمندى براى فرهنگ بشرى به ارمغان آورده و بر جاى گذاشتهاند. براستى اين همه انديشمندان غير عرب كه از نخستين سده پيدايش اسلام تا كنون به كاوش در تفسير و علوم قرآن، هزار نكته باريكتر از مو را كاويدهاند، راهى بيهوده و بىاساس پوييده و به گفته حافظ ژاژ خاييدهاند؟ در اين نوشته كوتاه نمىتوان حتى به نامها و كتابهاى انديشمندان اين گستره اشاره كرد، ولى تنها يادآور مىشويم كه در كتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ايران، مرحوم شهيد مطهرى، مطالب بسيار سودمندى در اين باره آوردهاند. بد نيستبه چند نمونه از آنها اشاره كنيم:
«كتاب معروف سيبويه در نحو كه به نام «الكتاب» معروف است از بهترين كتب جهان در فن خود يعنى از قبيل مجسطى بطلميوس در هيئت و منطق ارسطو در منطق صورى تلقى شده است، بارها در پاريس و برلين و كلكته و مصر چاپ شده است. سيد بحر العلوم و ديگران گفتهاند: همه علما در نحو عيال سيبويه مىباشند. در اين كتاب به سيصد و چند آيه از قرآن مجيد استشهاد شده است..» . (2)
بنا بر نقل مرحوم شهيد مطهرى در كتاب تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام، از مرحوم سيد حسن صدر آمده است كه سلامة بن عياض شامى نقل كرده كه: «فتح النحو بفارس و ختم بفارس» يعنى نحو از فارس به وسيله سيبويه آغاز گشت و در فارس با رفتن ابوعلى فارسى پايان يافت. گرچه خود مرحوم مطهرى اين سخن را مبالغه مىداند، ولى اصل تاثير دانشمندان غير عرب در گستره ادبيات و تفسير را به روشنى مىتوان دريافت. حتى كتابهاى لغت عرب و نامآورترين آثار را در اين باره ايرانيان نگاشتهاند; كتابهايى چون صحاح اللغة تاليف جوهرى نيشابورى، مفردات القرآن تاليف راغب اصفهانى، قاموس اللغة تاليف فيروزآبادى، اساس اللغة تاليف زمخشرى.
بدين سان مىتوان تصديق كرد كه گسترش و بالندگى ادبيات عرب در ميان مسلمانان به بار نشسته و هدف اصلى آنان، پژوهش در قرآن كه در نگاه آنان سخن دلافروز و آهنگين خداوند مىباشد، بوده است. آنچه از همه اين نكتهها پى مىگيريم اين كه دريافت جنبههاى دوگانه ادبيات قرآن تا اين پايه كه گفتهايم، نيازمند آشنايى نزديك و گسترده با زبان عربى نيست و همه انسانها از هر جاى زمين و در هر روزگارى مىتوانند اين ويژگى شگفت قرآن را تصديق كنند، گرچه بررسى مستقيم اين كتاب به زبان اصلى آن، لايههاى ژرفترى را براى دانشپژوهان مىشكافد.
پی نوشت:
1) اسراء/88: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لاياتون بمثله.»
2) خدمات متقابل اسلام و ايران، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1362، ص456- 455.