بازخواني جامعه شناسي دين در ايران
نويسنده: مجيد جعفريان
اشاره: بررسي جايگاه يك حوزه فكري و علمي در يك منطقة خاص مي تواند كمك بسزايي در نشان دادن ارزشمندي و ميزان و معيار آن حوزه در جهت تحليل مسائل مربوط به آن داشته باشد. نوشتار حاضر در پي بيان حوزه جامعه شناسي دين و تحليلي از آن در ايران مي باشد.
به نظر مي رسد كه گلوگاه هاي متنوعي دراين حوزه وجود دارد. همچنين استدلالات محكم و ضعيفي در جهت رد يا اثبات اين حوزه قبل و بعد از انقلاب در ايران مطرح بوده و هست. از آنجائي كه نظريات جامعه شناسي به طور عام و جامعه شناسي دين به طورخاص در ايران به دليل وارداتي بودن، همگي برگرفته ازنظريات جامعه شناسان اروپايي و آمريكائي است، لازم است به اختصار از رشد و فرايند اين حوزه درغرب سخني به ميان آوريم.
در واقع دو بحران و از دو جهت خاص زاييده شد. اول آنكه دين را نمي توان به عنوان يك پديده اجتماعي درنظر گرفت و مورد بررسي قرارداد. زيرا دين داراي گزاره هاي خاص و منحصر به خود است كه نمي توان آنها را با مباني و نظريه هاي اجتماعي تجزيه و تحليل نمود و لذا آزمون ناپذير نخواهد بود.
بحران ديگر نيزهمان تعارض دين و مدرنيته بود.
بحران اول به تدريج به عرصه فلسفه ارجاع داده شد و فلسفه مدعي حل اين بحران قرار گرفت.
بحران دوم نيز به عرصه جامعه شناسي و گزارشات تحليلي اين رشته از حوزه دين و روابطش با ديگر نهادها و گروهاي اجتماعي مرتبط گشت.
«كانت» و بعد از او «دوركيم» و «وبر» هرسه از برجسته ترين شخصيتهاي كلاسيك در اين حوزه به حساب مي آيند و لذا در پي حل اين بحران از هيچ تلاشي دريغ نكردند؛ كانت با طرح پوزيتيويسم ديني، دوركيم با برجسته كردن مفهوم وجدان جمعي وگزارشات ديني از اين وجدان ودر نهايت وبر با سبك و روشي جديد و با نوعي تحليل تفهمي و درون ياب از رابطه دين و اقتصاد سعي كردند بحران موجود بين دين و مدرنتيته را به وضعي متعادل برگردانند. (رجوع شود به : مقاله دكتر رام نات شارما، كيهان فرهنگي، سال يازدهم شماره 2).
نسل بعد از اين جامعه شناسان كه به نوعي معاصران را در بر مي گيرند، مثل:«لاكمن»، «پيتر برگر»، «رابرت بلا» و «ويلسون» هركدام به برجسته كردن زمينه هاي مختلفي از اين حوزه پرداخته وسعي درجهت ساماندهي آن داشتند.
ويلسون، معتقد است كه دين به همراه تكنولوژي و عقلانيتي كه جوامع مدرن را نظم داده، كاركردهاي اجتماعي و روانشناختي مسلّمي را در برداشته است كه عبارت است از طرح و آماده كردن معنايي از فرديت و زندگي خصوصي و بيان و تبييني از رنج و روشها و ارزشهاي اخلاقي. رابرت بلا، شخصيت ديگري است كه به بررسي و مطالعه ارزشها و اخلاقيات در آمريكاي مركزي پرداخته و بيان كرده است كه يك خلأ اخلاقي در زندگي اجتماعي و مدني آمريكائيان ايجاد شده است. در واقع اين خلأ به دليل محدودشدن نقش مدني و عمومي دين در زندگي اجتماعي ايجاد شده است.
دين كلي كه مقدم بر اينها نيز مي باشد، معتقداست كه چون پاسخهاي منطقي و غير مسلمي ازطرف ليبرالهاي كليسايي به سؤالات و پرسشهاي مربوط به معنا و غايت هستي ارائه نشده، نتيجه آن شده است كه بين ارزشها و دكترينهاي ديني و فرهنگ سكولار و زندگي جمعي تفاهمي بوجود نيايد.
قابل توجه اينكه جامعه شناسي غرب در جهت تحولات موجود براي دين شكل مي گيرد و براساس همان جريانات، جوابگوي خواسته هاي جامعة موجود مي باشد. به طوركلي جامعه شناسان معاصر دين در غرب دو پيش فرض اساسي را مد نظرخود قرار داده اند؛ اول آنكه دين را بايستي از ديگر نهادها متمايزكرد. به عبارت ديگر، نگاه به دين يك نگاه فرانهادي است و جامعه شناس بايستي با اين نوع از بينش حركت كند. دوم آنكه، دين را بايستي فراتر از يك مقوله اجتماعي مطالعه نمود. گرچه پيشينيان جامعه شناسي غرب بر آن بودند كه دين را در حدّ يك پديده اجتماعي خاص تنزل دهند اما جامعه شناسان فعلي، دين را از مقوله تفاهم و در روابطي نو در درون انسانها خلاصه كرده وجستجو مي كنند، بايستي از شعائر ، مناسك ديني عبوركنيم و خود را از اين گونه مقولات به روابط ذاتي درون ديني وگزاره هاي ارتباطي سوق دهيم.
با در نظر داشتن اين گفته، شاهد سه رويكرد نظري در حوزه جامعه شناسي دين در ايران هستيم. دو رويكرد مربوط به قبل از انقلاب و رويكرد ديگر بعد از انقلاب برجسته گرديده است. از دو رويكرد نظري قبل از انقلاب يك رويكرد مربوط به قبل از زمان دكتر شريعتي است .
به نظر مي رسد كه وجود چند عامل باعث اين رويه در ايران شده است:
1. همانطوركه گفته شد عجين شدن و تفكيك ناپذيري دو حوزه فلسفه و جامعه شناسي و مشخص نبودن حد و مرزهاي آنها درحوزة دين باعث شد كه جامعه شناسي دين در ايران رشد قابل توجهي نيابد، در صورتي كه در غرب بر اساس همين تفكيك پذيري هر دو بحران موردهاي مناسب خود و جايگاههاي بررسي خود را پيدا كردند. به نظر مي رسد، برگشت اين جريان به متصديان اين دو رويكرد است. مثلا دكتر سروش گرچه به عنوان يك فيلسوف در ايران مطرح است اما پرسشهاي زيادي را در سر راه جامعه شناسان قرارمي دهد كه آنها را مجبور مي كند به جاي استفاده از روشهاي مختص تحقيقي جامعه شناسي، جوابهاي نظري خود را در قالبي خاص و با رويكردي فلسفي اجتماعي ارائه دهند و نه آنكه اين گونه نظريات را در حوزه عمل به كارگيرند.
2. جريان ناسازگاري جامعه شناسي دين و روندهاي پژوهشي آن با مناسبات مذهبي ايران؛ از آنجايي كه رويكرد جامعه شناسي به دين، يك رويكرد سكولار است به هيچ عنوان نمي توان پارادايمها و حتي نظريات مطرح را در شكل و قالب پروژه هاي تحقيقي و به شكل ميداني در يك فضاي بازِ مذهبي به مرحله اجرا رسانيدند در واقع فضاي تحقيقي ايران به آن حد از ظرفيت نرسيده است كه به نوعي اين گونه تحقيقات را به خوبي بپذيرد و در خود هضم كند.
3. جريان ناسازگاري سازمان رسمي ديني با داده هاي آماري جامعه شناسي دين درايران؛ توضيح اينكه تحقيقاتي كه بعضا ازسوي برخي از سازمانها يا موسسات و بخشهاي خصوصي و يا توسط دانشجويان در دانشگاههاي ايران صورت مي گيرد، با وجود آنكه اين داده ها درطرح مسائل و بازشناسي جوابهايي به اين مسائل مطرح شده و مي تواند راه را بر مصلحان ديني اجتماعي بازكند، اما ديده مي شود كه اينگونه تحقيقات يا بدست فراموشي سپرده شده و يا از توجه بسيار اندكي برخوردار است. گرچه بايستي متذكر شد كه درصد بسيار كمي از تحقيقات ميداني جامعه شناسي در ايران در عرصه دين است. به گونه اي كه سالانه آمار حداقلي را به خود اختصاص داده است.
4. جريان دوگانه اي كه بين متصديان جامعه شناسي دين در ايران موجود است، عامل ديگري است كه باعث تضعيف حوزه ميداني و پروژه هايي از اين قبيل شده است. اين در حالي است كه برخي از آنها رويكردهايي خاص و منحصر به فرد دراين حوزه دارند و پيوسته در پي بازسازي حوزه فكري خود در زمينة جامعه شناسي دين هستند. در واقع فقط در بخش طرح فرضيه و بيان آن به سر مي برند. البته اين محصول اطلاعات و تحصيلات آنها در كشورهايي است كه به نوعي اين حوزه فكري خاص را تدريس كرده و آنها فرا گرفته اند. اما مشكل آن است كه ا ين گونه فرضيات گرچه به حد اثبات هم برسد نه تنها نمي تواند درحوزه فكري ايران به ثبات دست يابد بلكه به دنبال خود تبعاتي به همراه خواهد داشت كه حداقل باعث كند شدن اموري است كه مي تواند منجر به ساماندهي اين حوزه فكري شود.
مطرح كردن دين خاموش، دين پنهان و دين عامه به طرح و بررسي يك تئوري مي پردازد كه اين تئوري نه در ايران بلكه درجايي اتفاق افتاده است كه قابل لمس بوده و نگاهها را متفاوت كرده است.
و نيز برخي ديگر از جامعه شناسان به كرسي جامعه شناسي ديني پناه آورده اند و نه جامعه شناسي دين. لذا با برجسته كردن برخي ازنظريات متقدمين اسلامي و انطباق ان با انديشمندان غربي سعي در اثبات فرضيات خود دارند. صاحب كتاب مكاتب و نظريه هاي جامعه شناسي، در بخش پاياني كتاب تحت عنوان جامعه شناسي ديني با مطرح كردن گفته هاي اريك فرم و بازسازي آن و انطباق آن با عرفان اسلامي سعي در بازسازي اجتماعي مفاهيم ديني دارد. (رجوع كنيد: نظريه هاي جامعه شناسي دكترتنهايي). اين درحالي است كه برخي ديگر در جامعه شناسي ديني به گزارشات اكتفا مي كنند.(رجوع شود به: جامعه شناسي ديني، غلامعباس توسلي).
به نظرمي رسد كه براي تقويت اين حوزه در ايران بتوان به راهكارهاي ذيل توجهي كرد:
1. تاسيس يك مركز پژوهشي ويژه جامعه شناسي دين؛ اين مركزپژوهشي سه كاركرد اساسي را در برخواهد داشت:
الف) تأمين بودجه و تثبيت هزينه هايي براي به اجرا درآوردن اين گونه تحقيقات.
ب) ارائه راهبردهايي كه منجر به سازمان دهي محققان و علاقمندان به اين حوزه گردد.
ج) و در نهايت با ارائه مشخصات كامل و معرفي اين تحقيقات به سازمانهايي كه مي توانند مجري اين گونه تحقيقات باشند، به روند كاربردي آن در جامعه كمك خواهدكرد.
2. اعتماد سازمان رسمي ديني در ايران به داده هاي اين آمارها و تقويت روحية جمعي و عمومي ايرانيان درجهت پاسخ گويي به پرسشهايي كه در اين عرصه از طرف محققان مطرح مي شود.
3. «فيل ذاكرمن»، دركتاب درآمدي بر جامعه شناسي يكي از محورهاي بنيادي مطالعه جامعه شناسي دين را بكارگيري رويكردهاي انتقادي در پژوهشهاي ديني مي داند. اين كار به صورت حداقلي و توسط دكترعباس كاظمي در انجمن جامعه شناسي ايران و به صورت سخنراني ارائه شده است. به نظر مي رسد كه اگر اين گونه انتقادها در سطح وسيعتري به مرحله اجرا درآيد، اولا تحقيقات را به يك سطح كاربردي تري نزديك مي كند و ثانيا باعث رشد ميزان علاقه دانشجويان جهت دفاع ازپايان نامه هايي در حوزه دين خواهد شد.
براي مطالعه بيشتر مراجعه كنيد به:
1. فراستخواه، مسعود، داوريهاي جامعه شناسي دين، كيان شماره 21 فروردين و ارديبهشت 1374.
2. ويلسون، برايان، جدانگاري دين و دنيا، ترجمه محمود اسعدي، كيان شماره 22 آذر و دي 1373 .
3. نعمتي، همايون، جامعه شناسي دين از ديدگاه مطهري و شريعتي، نامة فرهنگ سال ششم، شماره اول.
به نظر مي رسد كه گلوگاه هاي متنوعي دراين حوزه وجود دارد. همچنين استدلالات محكم و ضعيفي در جهت رد يا اثبات اين حوزه قبل و بعد از انقلاب در ايران مطرح بوده و هست. از آنجائي كه نظريات جامعه شناسي به طور عام و جامعه شناسي دين به طورخاص در ايران به دليل وارداتي بودن، همگي برگرفته ازنظريات جامعه شناسان اروپايي و آمريكائي است، لازم است به اختصار از رشد و فرايند اين حوزه درغرب سخني به ميان آوريم.
جامعه شناسي دين در غرب
در واقع دو بحران و از دو جهت خاص زاييده شد. اول آنكه دين را نمي توان به عنوان يك پديده اجتماعي درنظر گرفت و مورد بررسي قرارداد. زيرا دين داراي گزاره هاي خاص و منحصر به خود است كه نمي توان آنها را با مباني و نظريه هاي اجتماعي تجزيه و تحليل نمود و لذا آزمون ناپذير نخواهد بود.
بحران ديگر نيزهمان تعارض دين و مدرنيته بود.
بحران اول به تدريج به عرصه فلسفه ارجاع داده شد و فلسفه مدعي حل اين بحران قرار گرفت.
بحران دوم نيز به عرصه جامعه شناسي و گزارشات تحليلي اين رشته از حوزه دين و روابطش با ديگر نهادها و گروهاي اجتماعي مرتبط گشت.
«كانت» و بعد از او «دوركيم» و «وبر» هرسه از برجسته ترين شخصيتهاي كلاسيك در اين حوزه به حساب مي آيند و لذا در پي حل اين بحران از هيچ تلاشي دريغ نكردند؛ كانت با طرح پوزيتيويسم ديني، دوركيم با برجسته كردن مفهوم وجدان جمعي وگزارشات ديني از اين وجدان ودر نهايت وبر با سبك و روشي جديد و با نوعي تحليل تفهمي و درون ياب از رابطه دين و اقتصاد سعي كردند بحران موجود بين دين و مدرنتيته را به وضعي متعادل برگردانند. (رجوع شود به : مقاله دكتر رام نات شارما، كيهان فرهنگي، سال يازدهم شماره 2).
نسل بعد از اين جامعه شناسان كه به نوعي معاصران را در بر مي گيرند، مثل:«لاكمن»، «پيتر برگر»، «رابرت بلا» و «ويلسون» هركدام به برجسته كردن زمينه هاي مختلفي از اين حوزه پرداخته وسعي درجهت ساماندهي آن داشتند.
ويلسون، معتقد است كه دين به همراه تكنولوژي و عقلانيتي كه جوامع مدرن را نظم داده، كاركردهاي اجتماعي و روانشناختي مسلّمي را در برداشته است كه عبارت است از طرح و آماده كردن معنايي از فرديت و زندگي خصوصي و بيان و تبييني از رنج و روشها و ارزشهاي اخلاقي. رابرت بلا، شخصيت ديگري است كه به بررسي و مطالعه ارزشها و اخلاقيات در آمريكاي مركزي پرداخته و بيان كرده است كه يك خلأ اخلاقي در زندگي اجتماعي و مدني آمريكائيان ايجاد شده است. در واقع اين خلأ به دليل محدودشدن نقش مدني و عمومي دين در زندگي اجتماعي ايجاد شده است.
دين كلي كه مقدم بر اينها نيز مي باشد، معتقداست كه چون پاسخهاي منطقي و غير مسلمي ازطرف ليبرالهاي كليسايي به سؤالات و پرسشهاي مربوط به معنا و غايت هستي ارائه نشده، نتيجه آن شده است كه بين ارزشها و دكترينهاي ديني و فرهنگ سكولار و زندگي جمعي تفاهمي بوجود نيايد.
قابل توجه اينكه جامعه شناسي غرب در جهت تحولات موجود براي دين شكل مي گيرد و براساس همان جريانات، جوابگوي خواسته هاي جامعة موجود مي باشد. به طوركلي جامعه شناسان معاصر دين در غرب دو پيش فرض اساسي را مد نظرخود قرار داده اند؛ اول آنكه دين را بايستي از ديگر نهادها متمايزكرد. به عبارت ديگر، نگاه به دين يك نگاه فرانهادي است و جامعه شناس بايستي با اين نوع از بينش حركت كند. دوم آنكه، دين را بايستي فراتر از يك مقوله اجتماعي مطالعه نمود. گرچه پيشينيان جامعه شناسي غرب بر آن بودند كه دين را در حدّ يك پديده اجتماعي خاص تنزل دهند اما جامعه شناسان فعلي، دين را از مقوله تفاهم و در روابطي نو در درون انسانها خلاصه كرده وجستجو مي كنند، بايستي از شعائر ، مناسك ديني عبوركنيم و خود را از اين گونه مقولات به روابط ذاتي درون ديني وگزاره هاي ارتباطي سوق دهيم.
جامعه شناسي دين درايران
با در نظر داشتن اين گفته، شاهد سه رويكرد نظري در حوزه جامعه شناسي دين در ايران هستيم. دو رويكرد مربوط به قبل از انقلاب و رويكرد ديگر بعد از انقلاب برجسته گرديده است. از دو رويكرد نظري قبل از انقلاب يك رويكرد مربوط به قبل از زمان دكتر شريعتي است .
رويكرد ماركسيستي دوركيمي
رويكرد وبري
فرآيند فلسفي اجتماعي از دين بعد از انقلاب
به نظر مي رسد كه وجود چند عامل باعث اين رويه در ايران شده است:
1. همانطوركه گفته شد عجين شدن و تفكيك ناپذيري دو حوزه فلسفه و جامعه شناسي و مشخص نبودن حد و مرزهاي آنها درحوزة دين باعث شد كه جامعه شناسي دين در ايران رشد قابل توجهي نيابد، در صورتي كه در غرب بر اساس همين تفكيك پذيري هر دو بحران موردهاي مناسب خود و جايگاههاي بررسي خود را پيدا كردند. به نظر مي رسد، برگشت اين جريان به متصديان اين دو رويكرد است. مثلا دكتر سروش گرچه به عنوان يك فيلسوف در ايران مطرح است اما پرسشهاي زيادي را در سر راه جامعه شناسان قرارمي دهد كه آنها را مجبور مي كند به جاي استفاده از روشهاي مختص تحقيقي جامعه شناسي، جوابهاي نظري خود را در قالبي خاص و با رويكردي فلسفي اجتماعي ارائه دهند و نه آنكه اين گونه نظريات را در حوزه عمل به كارگيرند.
2. جريان ناسازگاري جامعه شناسي دين و روندهاي پژوهشي آن با مناسبات مذهبي ايران؛ از آنجايي كه رويكرد جامعه شناسي به دين، يك رويكرد سكولار است به هيچ عنوان نمي توان پارادايمها و حتي نظريات مطرح را در شكل و قالب پروژه هاي تحقيقي و به شكل ميداني در يك فضاي بازِ مذهبي به مرحله اجرا رسانيدند در واقع فضاي تحقيقي ايران به آن حد از ظرفيت نرسيده است كه به نوعي اين گونه تحقيقات را به خوبي بپذيرد و در خود هضم كند.
3. جريان ناسازگاري سازمان رسمي ديني با داده هاي آماري جامعه شناسي دين درايران؛ توضيح اينكه تحقيقاتي كه بعضا ازسوي برخي از سازمانها يا موسسات و بخشهاي خصوصي و يا توسط دانشجويان در دانشگاههاي ايران صورت مي گيرد، با وجود آنكه اين داده ها درطرح مسائل و بازشناسي جوابهايي به اين مسائل مطرح شده و مي تواند راه را بر مصلحان ديني اجتماعي بازكند، اما ديده مي شود كه اينگونه تحقيقات يا بدست فراموشي سپرده شده و يا از توجه بسيار اندكي برخوردار است. گرچه بايستي متذكر شد كه درصد بسيار كمي از تحقيقات ميداني جامعه شناسي در ايران در عرصه دين است. به گونه اي كه سالانه آمار حداقلي را به خود اختصاص داده است.
4. جريان دوگانه اي كه بين متصديان جامعه شناسي دين در ايران موجود است، عامل ديگري است كه باعث تضعيف حوزه ميداني و پروژه هايي از اين قبيل شده است. اين در حالي است كه برخي از آنها رويكردهايي خاص و منحصر به فرد دراين حوزه دارند و پيوسته در پي بازسازي حوزه فكري خود در زمينة جامعه شناسي دين هستند. در واقع فقط در بخش طرح فرضيه و بيان آن به سر مي برند. البته اين محصول اطلاعات و تحصيلات آنها در كشورهايي است كه به نوعي اين حوزه فكري خاص را تدريس كرده و آنها فرا گرفته اند. اما مشكل آن است كه ا ين گونه فرضيات گرچه به حد اثبات هم برسد نه تنها نمي تواند درحوزه فكري ايران به ثبات دست يابد بلكه به دنبال خود تبعاتي به همراه خواهد داشت كه حداقل باعث كند شدن اموري است كه مي تواند منجر به ساماندهي اين حوزه فكري شود.
مطرح كردن دين خاموش، دين پنهان و دين عامه به طرح و بررسي يك تئوري مي پردازد كه اين تئوري نه در ايران بلكه درجايي اتفاق افتاده است كه قابل لمس بوده و نگاهها را متفاوت كرده است.
و نيز برخي ديگر از جامعه شناسان به كرسي جامعه شناسي ديني پناه آورده اند و نه جامعه شناسي دين. لذا با برجسته كردن برخي ازنظريات متقدمين اسلامي و انطباق ان با انديشمندان غربي سعي در اثبات فرضيات خود دارند. صاحب كتاب مكاتب و نظريه هاي جامعه شناسي، در بخش پاياني كتاب تحت عنوان جامعه شناسي ديني با مطرح كردن گفته هاي اريك فرم و بازسازي آن و انطباق آن با عرفان اسلامي سعي در بازسازي اجتماعي مفاهيم ديني دارد. (رجوع كنيد: نظريه هاي جامعه شناسي دكترتنهايي). اين درحالي است كه برخي ديگر در جامعه شناسي ديني به گزارشات اكتفا مي كنند.(رجوع شود به: جامعه شناسي ديني، غلامعباس توسلي).
به نظرمي رسد كه براي تقويت اين حوزه در ايران بتوان به راهكارهاي ذيل توجهي كرد:
1. تاسيس يك مركز پژوهشي ويژه جامعه شناسي دين؛ اين مركزپژوهشي سه كاركرد اساسي را در برخواهد داشت:
الف) تأمين بودجه و تثبيت هزينه هايي براي به اجرا درآوردن اين گونه تحقيقات.
ب) ارائه راهبردهايي كه منجر به سازمان دهي محققان و علاقمندان به اين حوزه گردد.
ج) و در نهايت با ارائه مشخصات كامل و معرفي اين تحقيقات به سازمانهايي كه مي توانند مجري اين گونه تحقيقات باشند، به روند كاربردي آن در جامعه كمك خواهدكرد.
2. اعتماد سازمان رسمي ديني در ايران به داده هاي اين آمارها و تقويت روحية جمعي و عمومي ايرانيان درجهت پاسخ گويي به پرسشهايي كه در اين عرصه از طرف محققان مطرح مي شود.
3. «فيل ذاكرمن»، دركتاب درآمدي بر جامعه شناسي يكي از محورهاي بنيادي مطالعه جامعه شناسي دين را بكارگيري رويكردهاي انتقادي در پژوهشهاي ديني مي داند. اين كار به صورت حداقلي و توسط دكترعباس كاظمي در انجمن جامعه شناسي ايران و به صورت سخنراني ارائه شده است. به نظر مي رسد كه اگر اين گونه انتقادها در سطح وسيعتري به مرحله اجرا درآيد، اولا تحقيقات را به يك سطح كاربردي تري نزديك مي كند و ثانيا باعث رشد ميزان علاقه دانشجويان جهت دفاع ازپايان نامه هايي در حوزه دين خواهد شد.
براي مطالعه بيشتر مراجعه كنيد به:
1. فراستخواه، مسعود، داوريهاي جامعه شناسي دين، كيان شماره 21 فروردين و ارديبهشت 1374.
2. ويلسون، برايان، جدانگاري دين و دنيا، ترجمه محمود اسعدي، كيان شماره 22 آذر و دي 1373 .
3. نعمتي، همايون، جامعه شناسي دين از ديدگاه مطهري و شريعتي، نامة فرهنگ سال ششم، شماره اول.