علم غيب پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
از آنجا كه گروهى از بىخبران از مقام اولياء آگاهى پيامبر از غيب ، يك نوع الوهيت تصور كردهاند و چنين وانمود مىكنند كه آگاهى از غيب ازآن خدا است و كسى در اين وصف شريك و همتاى او نيست، لازم است قدرى در اين مورد به صورت موجز سخن بگوييم تا حقيقت روشن گردد ولى اجمالاً يادآور مىشويم : آنچه كه از آن خدا بوده و نشانه الوهيت است علم نامحدود و بىپايان اوست، نه علم محدود و مكتسب از ديگرى ! و علوم اولياى الهى از مقوله دوم است نه از مقوله اولى.
نخست به توضيح سه شاهراه معروف مىپردازيم :
به طور مسلم هر زندگى بشرى از ناآگاهى شروع شده و كم كم وارد به محيط آگاهى مىگردد و به تدريج روزنههايى به دنياى خارج از ذهن پيدا مىكند.
نخست از طريق حواس ظاهرى به حقايقى دست مى يابد، سپس بر اثر تكامل دستگاه تعقل و تفكر، كم كم با حقايقى كه از قلمرو حس و لمس بيرون مى باشد آشنا مى گردد، و در نتيجه يك فرد عقلانى و استدلالى گشته و از يك رشته حقايق كلى وقوانين علمى آگاه مىشود.
گاهى ازميان افراد بشر «اَبَر آگاهانى » پيدا مىشوند كه از طريق الهام، ازمطالبى آگاه مىگردند كه هرگز از طريق استدلال راهى به كشف آنها وجود ندارد از اين جهت دانشمندان ، ادراك بشر را به سه نوع ادارك تقسيم كردهاند: «ادراك توده مردم » ، «ادراك استدلال گران و متفكران» و «ادراك عارفان وروشن بينان».
تو گويى ظاهر بينان به كمك حس، متفكران به مدد استدلال، و روشن بينان به يارى الهام و اشراق از جهان بالا، به كشف حقايق مىپردازند.
نوابغ جهان، فيلسوفان و دانشمندان تأييد مىكنند كه يافتهها و ساختهها و پرداختههاى بىسابقه آنان، بيشتر بر اثر جرقههاى روشنى بخش و الهام آميز، به ذهن آنان خطور كرده و سپس آنها به يارى شيوههاى تجربى و يا روش استدلالى به پرورش و تكميل و تحقيق آنها مبادرت جستهاند.
شاهراههاى سه گانه معرفت
1- راه تجربى و حسى:مقصود از اين قسم، آن رشته ادراكاتى است كه از طريق حواس برونى وارد قمرو ذهن مىگردند مثلاً هر يك از ديدنيها و چشيدنيها و بوئيدنيها و ... از طريق ابزار ويژه خود، در محل اداركات ما قرار مىگيرند و امروز اختراع تلسكوپ و ميكروسكوپ و راديو و تلويزيون و... كمكهاى شايان تقديرى به ادراكات بشر نموده و او را بر دو ر و نزديك مسلط ساخته است .
2- راه استدلالى و تعقلى :متفكران جهان با به كار انداختن دستگاه تعقل وانديشه، از يك رشته مقدمات بديهى و روشن و ثابت در علوم ، يك سرى قوانين كلى خارج از حس را كشف مىكنند و قلههائى از معرفت و كمال را تسخير مىنمايند.
قوانين كلى علوم به قيد كليت، مسائل فلسفى و آگاهىهاى مربوط به خدا و صفات و افعال او و مسائلى كه در علم عقائد و مذاهب مطرح مىگردد، همگى مولود دستگاه تفكر و نتيجه به كار افتادن نيروى عقل انسانى است .
3- راه الهام و اشراق :اين راه، واقعيت شناسى سومى است كه در وراى دستگاه حس و تعقل قرار دارد، يك نوع واقعيت شناسى خاصى است كه امكان آن از نظر علم و دانش قابل انكار نيست ، البته نظام جهان بينى محدود مادى، نمىتواند يك چنين ادراك غير حسى و تعقلى را بپذيرد، اما ازنظر اصول علمى راهى براى انكار آن وجود ندارد.
به گفته يكى از روان شناسان: جنبههاى تجربى به وسيله حواس شناخته مىشود و جنبههاى عقلانى به واسطه انديشه منطقى و رياضى به مرحله ادراك مىرسد و سرانجام بر اثر اشراق و الهام، جلوههائى از جنبههاى ماوراى حس و استدلال - روشن بينىهاى برق آسا، و جرقههاى روشنگر كه ذهن حساس نوابغ از آنها برخوردار است - به مقام رؤيت مىرسند.
پرفسور «سوروكين» روانشناس معروف يكى از آن افرادى است كه وجود سه شاهراه حقيقت شناسى را به روشنى تصديق كرده و براى ادراك عرفانى و به اصطلاح الهام، مقام و منزلتى ويژه قائل است و صريحاً مىگويد:
«نمىتوان اين راه را تخطئه و تحقير نمود، مگر مىتوان آموزش گسترده اديان بزرگ را يك سره به تقليد كوته بينان نظام مادى ناچيز و بى حكمت شمرد و براى آن ارزشى قائل نگشت؟!».
بنا بر اين مىتوان معرفتهاى سهگانه را به شرح زير نامگذارى كرد:
1- راه حس يا حس آگاهى.
2- راه عقل يا خرد آگاهى.
3- راه الهام يا دل آگاهى.
امروز علم روانشناسى ، الهام رابه صورت يك واقعيت روانى پذيرفته و آن را چنين توصيف مىكند: «ادراك ناگهانى، آگاهى بخش توضيح دهنده يكباره و بدون مقدمه كه چون برقى لامع در صفحه ذهن مىدرخشد بى آن كه حتى غالباً پيشاپيش درباره آن انديشيده باشد.»
اهميت و نفوذ الهام در اكتشافات علمى مورد تأييد دانشمندان قرار گرفته است «البرت اينيشتين » (1879 - 1955م،) با بسيارى از فلاسفه و عرفا هم آهنگ گشته و بسان برخى از دانشمندان اسلامى كه الهام را كليد معارف مىدانند، وى الهام را عامل پر ارج در اكتشافات علمى مىداند.
در سال 1931 م دو دانشمند شيمى دان امريكايى به نام يلات و پيكر پرسش نامهاى براى تحقيق درباره اهميت الهام در كشف و حل مشكلات علمى، ميان گروهى از دانشمندان شيمى پخش كردند و نتايج بسيار ارزنده آن را منتشر كردند.
يكى از دانشمندان ، مورد سؤال را اينطور پاسخ داده است : «درباره حل مسألهاى كار و فكر مىكردم ولى در اثر اشكالات و ابهامات فراوان آن، تصميم گرفتم كه ديگر به كلى آن كار و تمام افكار مربوط به آن را كنار بگذارم ، فرداى آن روز در حالى كه سخت مشغول كارى ديگر بودم يك باره فكرى ناگهانى مانند جهش برق، در خاطرم خطور كرد و آن همان حل مسألهاى بود كه مرا به كلى مأيوس كرده بود.»
نظيراين گزارش ازهانرى يوانكاره (1912 - 1854 م) رياضى دان نامى فرانسه و بسيارى ديگر از دانشمندان طبيعى ، رياضى و فيزيك نقل شده است .
جالب توجه اين است كه بسيارى از الهامهاى علمى كه سبب كشف واقعيتى پرارج شده است نه تنها با اشتغال و تمركز فكرى دانشمندان در زمان فعاليتشان ارتباط نداشته است، بلكه حتى با رشته تخصصى آنان نيز داراى رابطه نزديك نبوده است شاهد گوياى اين مطلب اين است كه مثلاً لوئى پاستور (1822 - 1895 م) با اينكه متخصص در علم شيمى بوده، با اين حال بيشتر اكتشافات و خدمات ارزنده او به جامعه بشريت، در زمينه علم زيست شناسى و پزشكى بوده است !.
الهام و الكسيس كارل
«به يقين اكتشافات علمى تنها محصول و اثر فكر آدمى نيست، و نوابغ علاوه بر نيروى مطالعه و درك قضايا ، از خصائص ديگرى چون اشراق برخوردارند؛ با اشراق چيزهايى را كه بر ديگران پوشيده است مىيابند و روابط مجهول را بين قضايايى كه ظاهراً با هم ارتباط ندارند، مىبينند، و وجود گنجينههاى مجهول را به فراست در مىيابند ، تمام مردان بزرگ از موهبت اشراق برخوردارند و بدون دليل و تحليل ، آنچه را كه دانستنش اهميت دارد مىدانند، يك مدير واقعى احتياجى به محكهاى هوش و اوراق اطلاعاتى براى انتخاب مرئوسين خود ندارد، يك قاضى خوب بدون توجه به جزئيات مواد و تبصرههاى قانون، و حتى گاهى به گفته «كاردوزو» با در دست داشتن ادعا نامه غلط مىتواند حكم صحيح بدهد، يك دانشمند بزرگ ، خود به خود به سوى راهى كه منجر به كشف تازهاى خواهد شد كشانده مىشود اين همان كيفيتى است كه پيشتر ، الهام ناميده مىشد».
«دانشمندان را مىتوان به دو دسته تقسيم كرد: يكى منطقى و ديگرى اشراقى، ترقى علوم مرهون اين هر دو دسته است ، در علوم رياضى كه اساس و پايه كاملاً منطقى دارد نيز اشراق سهم بسزايى دارد ميان رياضى دانان هم اشراقى مىتوان يافت و هم منطقى «هر ميت » و «ايرشتراس» اشراقى، «برتران» و «ريمان» منطقى، بودند. روشن بينان بدون استفاده از اعضاى حس خود، افكار ديگران را درك مىكنند و حوادث دور از لحاظ زمان و مكان را كم و بيش مىبينند و از بعضى اشيا و قضايا اطلاعات مطمئنترى از آنچه با اعضاى حس درك مىشود، مىدهند ، براى فرد روشن بين ، خواندن افكار شخصى ديگران، به اندازه توصيف چهره وى آسان است ولى كلمات «ديدن» و «حس كردن» براى بيان آنچه در شعور وى مى گذرد كافى نيست چون چيزى را نمىبيند در جاى جستجو نمىكند، بلكه فقط مى داند».
«در بسيارى از موارد هنگام مرگ يا هنگام مواجه شدن با يك خطر بزرگ، بين فرد با فرد ديگر ارتباطى برقرار مىشود و كسى كه در بستر مرگ افتاده و يا قربانى حادثهاى شده است براى يك لحظه، به شكل عادى خود، به نظر يكى از دوستان نزديكش مىرسد، اغلب اين شبح خيالى، خاموش و ساكت مىماند وگاهى نيز سخن مىگويد، و مرگ خود را خبر مى دهد، و نيز گاهى ، روشن بين از فاصله بعيد مىتواند منظره يا شخص يا صحنه را ببيند و آن را با دقت ترسيم و توصيف كند، و چه بسيار كسانى كه در حال عادى روشن بين نيستند ولى در طول عمر خود يكى دوبار اين قبيل ارتباطات را تجربه كردهاند».
«به اين ترتيب گاهى شناسائى دنياى خارج، از راههاى ديگرى به جز اعضاى حسى، براى ما ميسر مىشود. شكى نيست كه فكر مىتواند حتى از فواصل دور، دو فرد انسانى را مستقيماً با هم مربوط كند اين قضايا كه مطالعه آنها در عهده علم جديد «متاپسيشيك» است بايد همان طورى كه هست پذيرفته شود زيرا حقايقى دربر دارد و جنبهاى از وجود انسانى را كه هنوز خوب شناخته نشده است معرفى مىكند و شايد بتواند علت روشن بينى فوقالعاده برخىها را براى ما روشن سازد. 1
بنابراين، ادارك حسى و تعقلى دو وسيله است براى روح انسانى كه تسلط او را بر قسمتى از جهان خارج تأمين مىكند ولى در عين حال براى روح انسان وسيله توصيف نشدنى ديگرى وجود دارد كه ارتباط او را با جهان خارج برقرار مىنمايد و نتيجه آن امور زير است كه مورد تصديق همه دانشمندان مىباشد:
1- اكتشافات علمى محصول و اثر تنها فكر آدمى نيست و نوابغ علاوه بر نيروى مطالعه و درك قضايا از نيروى الهام نيز برخوردارند.
2- روشن بينان بدون استفاده از اعضاى حسى خود افكار ديگران را درك مىكنند تا آنجا كه براى فرد روشن بين خواندن افكار شخص ديگر، به اندازه توصيف چهره وى آسان است .
3- هنگام مرگ يا پيش آمدن خطر، ما بين فرد و فرد ديگر، ارتباطى برقرار مىشود و كسى كه در بستر مرگ افتاده ، براى يك لحظه به شكل عادى خود به نظر يكى از دوستانش مىرسد.
4- روشن بين مىتواند از فاصله بعيد، منظره يا شخص يا صحنهاى را ببيند و آن را با دقت ترسيم و توصيف كند.
شهود و فلسفه برگسن
غروربى جا
نتيجه يك چنين غرور علمى، اين است كه به همه چيز بى اعتنا شده و به آنچه از پيشينيان به يادگار مانده است، با ديده شك و ترديد و احياناً انكار بنگرند.
اين غرور علمى كه در قرن بيستم درهم شكست و يا از حرارت و شدت آن كاسته شد، كم كم بشر را آگاه ساخت كه بسيارى از رموز خلقت هنوز در پس پرده جهل مانده، و هنوز بيش از اندكى از اسرار شگفت آور جهان آفرينش ، براى بشر فاش نشده است .
مردان محقق، و شخصيتهاى بارز علمى، فريب پيروزىهاى جزئى را در ميدان علم و دانش نخورده و با جرأت و جسارت به انكار آنچه كه هنوز درستى يا نادرستى بودن آن ثابت نشده و در رديف علوم قرآن نگرفته است ، برنمىخيزند.
دريچههائى به سوى جهان اسرار آميز غيب
* * *
1- وحى به حيوانات
كارهاى محير العقول جانداران از قبيل تقسيم كار، انتخاب وظيفه، ساختن عضو مفقود و آشنائى به كليه نيازمنديهاى زندگى را نمى توان از راه تعقل و تفكر توجيه نمود زيرا بديهى است كه حيوان، فاقد دستگاه تفكر و تعقل است؛ همچنانكه نمى توان آنها را معلول نظم داخلى و ارگانيزم وجود خارجى جانداران دانست زيرا تركيب خواص فيزيكى و شيميايى يك موجود براى انجام امور ابتكارى وابداعى مانند تقسيم كار، انتخاب وظيفه ، تجديد ساختمان عضو مفقود، و انطباق با محيط، كافى نمىباشد.
يك ماشين حساب ممكن است آنچنان منظم ساخته شود، كه اعمال جمع و تفريق و ضرب و تقسيم را دقيقاً انجام دهد اما هرگز ماشين حساب قادر به ابداع و ابتكار يا قاعده رياضى نيست، يك ماشين ترجمه مى تواند دقيقا سخنان يا نوشته يك نفر را ترجمه كند ولى هرگز نظم دقيق آن ماشين قادر به تصحيح اشتباه گوينده نمىباشد.
چون در زندگى حيوانات كارهاى ابداعى و ابتكارى بىسابقه ديده مىشود جز اين كه آنها را معلول الهام از جهان بالا بدانيم توجيه ديگرى ندارد قرآن مجيد نام اينگونه الهام راوحى نهاده است . 2
2- روشن بينى و تله پاتى
فرق «تله پاتى» با روشن بينى اين است كه روشن بينى همان قدرت درك اتفاقى است از فاصلههاى دور زمانى و مكانى، آن هم بدون وسائل حسى ولى «تله پاتى» كيفيتى است كه به وسيله آن افكار و هيجانات و احساسات از مغزى به مغز ديگر بدون وسيله حس منتقل مىشود و در حقيقت روشن بينى و تله پاتى دور روى يك سكه هستند و هر دو نام مناسبى مىباشند براى ديد دوم انسان چه درخواب و چه در بيدارى.
امروز «پوگيسم» در اين زمينه به وسعت نظر بيشترى قائل شده است و زندگى را «موج» مى داند و براى آن امواج گيرنده و فرستنده مىشناسد و معتقد است كه امواج را همچنان كه با سيم مىتوان گرفت با انديشه نيز مى توان گرفت، انديشه را موجى مىشناسد كه بعد ازآفريده شدن به ارتعاش مىآيد و در صورت وجود گيرنده قابل گرفتن است .
3- ارتباط با ارواح
تماس با ارواح به صورت «علمى » از جهات گوناگون قابل مطالعه مىباشد ، در اين زمينه كتابها و رسالههاى فراوانى به وسيله دانشمندان شرق و غرب نگارش يافته و صفحات زيادى از برخى دائرةالمعارفهاى علمى را به خود اختصاص داده است .
دانشمندان اين فن و كسانى كه ساليان دراز در اين راه كوشيدهاند اظهار مىدارند كه توانستهاند با مجاهدتهاى پىگير و آزمايشهاى فراوان از روى گوشهاى از جهان مرموز و ناشناخته ارواح، پرده بردارند و كارهاى خارق عادت و حيرتانگيزى را كه به وسيله آنها انجام مىشود از نزديك مشاهده نمايند، نويسنده دائرة المعارف قرن بيستم در جلد چهارم كتاب خود، درباره روح، جدولى از اسامى دانشمندان مشهور را كه به واقعيت اين علم اعتراف كردهاند، ارائه مىدهد در اين جدول نام چهل و هفت نفر از دانشمندان بزرگ فرانسه، انگلستان، ايتاليا، آلمان و آمريكا آمده است .
البته بايد دانست كه ارتباط با ارواح به طور اجمال مطلبى است صحيح ، ولى هرگز نمىتوان گفتار هر مدعى را در اين باره پذيرفت بلكه بايد با قرائن و علائم راستگويان را از دروغگويان تميز داد.
4- الهام به افراد
اين گونه الهامات به قدرى در هر زمان و مكان فراوان است كه بايد آن را در رديف حوادث معمولى قرار داد حتى منشأ بسيارى از اختراعات و اكتشافات علمى و ابتكارات و مضامين عالى شعرى همين الهام است .
قرآن مجيد نمونهاى در اين مورد نقل مىكند و مىفرمايد:
«و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه ...» (قصص /7)
«به مادر موسى الهام كرديم كه كودك خود را شير ده ...»
5- خوابهاى راستين
پيامبر گرامى اسلام درباره اين نوع خوابها فرموده است :
«ان الرويا الصادقة جزء من النبوة: 3 رؤياى صادق، بخشى از نبوت است».
ابرآگاهى و فلاسفه اسلام
اگر عارفى از غيب خبر داد و آينده، درستى آن را ثابت كرده او را تصديق كن و به او ايمان بياور زيرا چنين آگاهىاى يك رشته اسباب طبيعى دارد.
و نيز در تنبيهات اين نمط، به برهان اين مطلب اشاره كرده و مىگويد:
وقتى اشتغالات روح از طريق حواس كم شد، براى روح انسان فرصتى دست مىدهد كه خود را از دست قواى طبيعى خلاص كرده و به جانب قدس پرواز كند و صورتهايى را در آنجا ببيند و اين حالت گاهى در خواب و در حال بيمارى به انسان عادى نيز رخ مىدهد.
و نيز در جاى ديگر مىگويد:
اگر به تو گفتند كه فلان عارف كارى انجام مىدهد و يا به جسمى حركت مىبخشد يا خود حركتى مىكند كه از توانايى ديگران بيرون است اين سخن را انكار مكن زيرا براى اين كار يك سلسله اسباب ، وجود دارد كه اگر تو نيز از آن راه وارد شوى به همان مقصد مىرسى.
و باز مىگويد:
تجربه و آزمايش به روشنى ثابت كرده است كه انسان در موقع خواب مىتواند با جهان خارج تماس بگيرد و اطلاعاتى كسب كند، اكنون چه مانعى دارد كه انسان در موقع بيدارى داراى چنين قدرتى باشد و تجربه وآزمايش نيز اين حقيقت را ثابت كرده است .4
* * *
2- شيخ شهاب الدين سهروردى كه در فلسفه الهى و رياضات نفسانى عملى، كم نظير بود درباره آگاهى انسان از غيب ، چنين مىگويد:
هر وقت شواغل حواس ظاهرى كاهش يافت در اين وقت، نفس انسان از دست قواى طبيعى رهايى جسته و بر يك سلسله امور غيبى تسلط مىيابد سپس مىگويد:
اگر انسانهاى كامل مانند پيامبران و اوليا از غيب خبر مىدهند، به خاطر نوشتههايى است كه مىبينند و يا امواج و يا صداهاى دل انگيز و هولناكى است كه مىشنوند و يا صورتهايى است كه مشاهده مىكنند و با آنان سخن مىگويند ، و سپس از غيب خبر مىدهند. 5
* * *
3- صدرالمتألهين در تعاليق خود بر «حكمت اشراق» امكان آگاهى از غيب را به گونهاى مشروح مورد بحث قرار داده و مى گويد: «نفس بر اثر اتصال با جهان عقل، و يا عالم مثال (جهان صور اشياء) ، آگاهىهايى كسب مىكند» سپس مطلب را با براهين عقلى روشن مىسازد.
هدف از نقل اين كلمات اين است كه روشن گردد دانشمندان و پىافكنان علوم بشرى از گذشته و حال، آگاهى از غيب را براى بشريك امر ممكن، بلكه واقع شده تلقى مىكنند ، جايى كه آگاهى از غيب براى بشر معمولى ممكن، بلكه واقع شده باشد در امكان آن براى پيامبران و امامان معصوم جاى شك و ترديدى باقى نخواهد ماند.
در پايان اين بخش لازم است نكتهاى را تذكر دهيم:
هدف از نقل سخنان دانشمندان ديروز و امروز اين است كه بدانيم علوم بشرى موضوع آگاهى از غيب را، يك امر ممكن بلكه محقق ، تلقى كرده است و با چنين تصديق و توصيفى، نبايد در امكان آن شك و ترديد داشته باشيم.
ولى بايد توجه داشت كه آگاهى پيامبران و امامان معصوم برغيب، از طريقى است ، غير از طريقهاى عادى كه در اين بخش پيرامون آنها سخن گفتيم، و اشتراك در نتيجه ، گواه بر اتحاد در راه نيست .
و نيز اگر ما در اين بخش ازكشف و شهود و اشراق و يا ارتباط با ارواح سخن گفتيم و به آنها استشهاد كرديم ، نه به اين معنى است كه گفتار هر مدعى كشف و اشراق را بپذيريم ، يا به تصديق هر مدعى ارتباط با ارواح، صحه بگذاريم بلكه هدف تصديق اجمالى است؛ و اما حدود و خصوصيات آنها چيست فعلاً از قلمرو بحث ما بيرون مىباشد.
چند نمونه از آيات قرآن درباره علم غيب پيامبر (ص)
1- «عالم الغيب فلا يظهر على عيبه احد الامن ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصداً» (جن /26-27)
«خدا داناى غيب است پس هيچ كس را بر غيب خويش آگاه نمىكند مگر بندگانى كه مورد رضايت او باشند و آن بندگان عبارتنداز: فرستادگان او، و خدا براى فرستادگان خود از جلو و پشت سرشان، نگهبان قرار مىدهد».
مفاد آيه بسيار روشن است و به خوبى مى فهماند كه علم غيب، ازخدا است و او فرستادگان خود را از غيب آگاه مىكند. 6
2- «و ما صاحبكم بمجنون و لقد راه بالافق المبين و ما هو على الغيب بضنين» (تكوير /22 - 24)
«محمد (ص) ديوانه نيست و فرشته را در افق روشن ديده است و او بر غيب بخيل نيست (علم غيب را كه بر او القاء مىشود اگر صلاح باشد به شما مىگويد و بخل نمىكند و از شما پوشيده نمىدارد».
بنابراين به خوبى از آيه بر مىآيد كه خداوند رسول گرامى خود را توسط فرشته وحى بر غيب آگاه كرده است .
3- «و اذَ اسّر النبى الى بعض ازواجه حديثا فلماَ نّباَتْ به و اظهرة الله عليه عَرّفَ بعضه و اعرض عن بعض فلماَ نبّاهَا به قالت من اَنبَاَك هذا قال نَبّانَى العليم الخبير...» (تحريم /3).
پيامبر گرامى اسلام، رازى را به يكى از همسران خود گفت (و به او سفارش كرد كه آن راز را فاش نكند) ولى او ، راز پيامبر را به ديگرى گفت، خدا پيامبر را از جريان آگاه ساخت و به او خبر داد كه همسرش ، راز او را به ديگرى گفته است پيامبر با اين كه آگاه شد همسرش همه راز را به ديگرى گفته است اما به قسمتى از آن اشاره كرد و به قسمت ديگر اشاره نكرد يعنى به همسرش گفت رازى را كه به تو سپردم، فاش ساختهاى ،همسرش او را تصديق كرد و پرسيد چه كسى تو را از اين جريان آگاه ساخت. پيامبر (ص) ، فرمود: نبانى العليم و الخيبر.
خداى دانا و آگاه مرا آگاه ساخت.
دقت در مجموع آيه، بخصوص جمله آخر: «نبانى العليم الخبير» به روشنى گواهى مىدهد كه خداوند او را از غير راه وحى قرآنى از پس پرده غيب آگاه كرده است .
از آياتى كه تا اينجا نقل شد، به خوبى استفاده مىشود پيامبر گرامى (ص) بسان ديگر پيامبران الهى چون آدم، نوح ، يعقوب ، يوسف ، صالح، داوود، سليمان و عيسى، از غيب ، خبر مىداد.
آگاهى ازغيب منحصر به پيامبران نيست
«اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيهاً فى الدنيا والاخرة و من المقربين ويكلم الناس فى المهد و كهلاً و من الصالحين» (آل عمران /45-46)
«هنگامى كه فرشتگان به مريم گفتند: اى مريم خدا تو را به فرزندى نويد مىدهد كه نام وى مسيح عيسى فرزند مريم است، در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه خداست و در گهواره با مردم سخن مىگويد و از صالحان است».
اين نه تنها مريم است كه از طريق غيب از يك رشته رويدادهاى آينده آگاه شده است بلكه در اين مورد همسر ابراهيم و مادر موسى نيز با او همراه مىباشند . قرآن درباره همسر ابراهيم چنين مىگويد:
«و لقد جائت رسلنا ابراهيم بالبشرى قالوا سلاماً... و امراته قائمة فضحكت فبشرنا ها باسحق و من ورآء اسحق يعقوب» (هود /69 و 71)
«فرستادگان ما (فرشتگان) با مژده به نزد ابراهيم رفتند و گفتند: سلام بر تو ... و همسر وى كه ايستاده بود خنديد، او را به اسحاق و پس از اسحاق به يعقوب بشارت داديم»
قرآن درباره مادر موسى كه از طريق غيب از سرنوشت فرزند خود آگاه شده است چنين مىفرمايد:
«و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم ولا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين» (قصص /7).
«به مادر موسى وحى كرديم كه موسى را شير بده آنگاه كه بر او ترسيدى ، او را به دريا بيفكن و نترس و غمگين مباش، ما او را به تو باز مىگردانيم و از پيامبران مرسل قرارش مىدهيم»
به طورى كه مشاهده مىكنيد: در اين آيات كسانى كه از طبقه پيامبران نيستند از طريق غيب از حوادث آينده آگاه شدهاند.
پی نوشت:
1- انسان موجود ناشناخته ، ص 135 - 137.
2- سوره نحل، آيه 68، مشروح اين بحث را مىتوانيد در كتاب «راه خداشناسى» تأليف نگارنده ، ص 245 - 262 بخوانيد.
3- بحارالانوار ، ج 14، ص 635، چاپ قديم - اين نوع خوابها كه به طور مستقيم با آينده سروكار دارد، نه با گذشته نمى تواند علت مادى داشته باشد و هرگز نمى توان پرونده اين خوابها را در گذشته جستجو نمود بلكه اين نوع خوابها فاقد پرونده است و ما، در كتاب «راز بزرگ رسالت » پيرامون اين نوع خوابها سخن گفتهايم.
4- اشارات ، ج 3، ص 397 و 399 و 407 و 314.
5- حكمت اشراق، مقاله پنجم .
6- به تفسير تبيان، ج 3، ص 63 و مجمع البيان ، ج 2، ص 545 و تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 3، ص 268 و الميزان، ج 4، ص 79 مراجعه شود.