نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی
یا عَلیّ، مَن لَم یَقبَلِ العُذرَ مِن مُتِنَصِّلٍ صادِقاً کانَ اَو کاذِباً لَم یَنَل شَفاعَتی.
ای علی، کسی که عذرِ عذرخواه را نپذیرد چه در این عمل راستگو باشد وچه نباشد به شفاعتم نمیرسد.
بحارالانوار، ج 77، ص 47
همچنین در بین خانوادهها اگر عمل خلافی انجام شد هر کدام که عذرخواهی کنند تمام میشود وگرنه همین چیزهای کوچک به مسائل مهم تبدیل میشود و خانوادهای را متلاشی میکند.
کسی که حاضر نیست عذرخواهی کند آیا خودش را معصوم میداند؟ مسلّماً نه، چون هر انسانی خطا میکند. پس اگر خطایی از او سر زد، خود عذرخواهی دلیل بر بزرگواری اوست، دلیل بر سعهی صدر انسان است. کسانی که تنگ حوصلهاند و ضیق صدر دارند، گمان میبرند باعذرخواهی از شخصیّتشان کم میشود، در حالی که غافلند و نمیدانند عذرخواهی دلیل بر عظمت شخصیّت و بزرگواری است. پیامبر در داستان «سواده» در مقابل کسی که معلوم نبود راست میگوید یا اشتباه میکند یا این کار مقدّمهای برای برنامههای بعدی بود، بزرگواری خود را نشان دادند.
بنابراین اگر در کارها منصف باشیم و در چیزهایی جزئی از طرف مقابل، هر که میخواهد باشد - عوام یا باسواد- عذرخواهی کنیم این خود، کلید زندگی سالم است، پس اعتذار (پوزش طلبیدن) از ارزشهای اخلاقی است.
امّا مسألهی دوم که آن هم بزرگواری و سعهی صدر میخواهد، قبول عذر است. اگر کسی نزد شما آمد صادقانه عذر خواست حتماً باید آن را بپذیرد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث میفرماید: حتّی اگر عمداً کار خلافی کرده و میخواهد خودش را زیر حجاب اعتذار پنهان کند، شما بزرگواری کرده و به روی خودت نیار، حتّی عذر دروغین را بپذیر که البتّه موارد استثنایی از بحث جداست، زیرا اگر عذر را نپذیری، پردهی حُجب و حیا را دریدهای. مثلاً اگر شما در پاسخ او بگویی نه، دروغ میگویی. طرف مقابل هم بدتر میشود، او هم در جواب میگوید دلم خواست دروغ بگویم. حال شما از چه راهی میخواهی جلوی لجاجت او را بگیری؟
در دعای ابوحمزه آمده است: «اَمَرتَنا اَن تَعفُو عَمَّن ظَلَمَنا وَ اَنتَ اَولی بِالعَفوِ وَ قَد ظَلَمنا اَنفُسَنا؛ فرمان دادی از کسانی که به ما ستم کردند درگذریم، امّا ای خدا، تو بر عفو از ما - که بر خودمان ستم کردیم - شایستهتری».
در حقیقت مفهوم دعا این است که وقتی حاضر نیستی گناهی را ببخشی و عذری را بپذیری، همانطور که انتظار داری خداوند گناهان بسیارت را ببخشاید، تو هم حدّاقل یک گناه مردم را ببخشای و عذری را بپذیر.
یا در دعای ماه رجب میگوییم: «یُعطِی مَن سَألَهُ؛ به هر که درخواست و خواهش کند عطا میکند». در حالی که خداوند هم به خواهش کننده و هم به غیر آن بخشش میکند. علاوه بر آن، کسی را که در تمام عمرش خدا را نشناخته، مشمول رحمت گسترده خود میگردانَد. او خداوندی است که رحمتش فراگیر است و هیچ درخواست کنندهای را محروم نمیکند وبه غیر درخواست کنندگان هم به مقتضای حال میبخشد.
«مُتِنَصِّل» یعنی کسی که میخواهد از کاری که کرده خودش را تبرئه کند و در یک جمله، میخواهد عذر بخواهد.
حضرت فرمود: کسی که عذر شخصی را که میخواهد از خطای خودش خارج گردد - خواه راست باشد یا دروغ - نپذیرد شفاعت من به او نمیرسد، زیرا شفاعت من مخصوص خطاکاران است. تو دربارهی خطاکاران چگونه رفتار کردی که انتظار داری دربارهی خطای تو گذشت کنند، مگر پاداشهای خداوند مطابق با اعمال نیست، اگر من هم خطایی کرده باشم انتظار گذشت دارم که با شفاعت از خطای من درگذرند.
به هر حال پوزش هنگام اشتباه و پذیرش آن از پوزشخواه، کلید خوشبختی، نفوذ در افکار و در دل مردم و از جمله عوامل پیشرفت در زندگی است.
در این قسمت از کلام گهربار حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به امام علی (علیه السلام) سخن از شفاعت به میان آمده است که برای آگاهی بخشی از آن در اینجا میآید.
«شفاعت» در معنای صحیحش برای حفظ همین تعادل و وسیلهای است برای بازگشت گناهکاران و آلودگان، و در معنای نادرستش موجب تشویق و جرأت بر گناه است.
کسانی که جنبههای مختلف شفاعت و مفاهیم صحیح آن را از هم تفکیک نکردهاند گاه به کلّی منکر مسألهی شفاعت شده، آن را با توصیه و پارتی بازی در برابر سلاطین و حاکمان ظالم برابر میدانند.
و گاه مانند وهّابیان، آیهی «(لَا یَقبَلُ مِنهَا شَفَاعَةُ)؛ در قیامت از کسی شفاعت پذیرفته نمیشود» (1) را بدون توجّه به آیات دیگر دستاویز قرار داده و به کلّی منکر شفاعت شدهاند.
به هر حال ایرادهای مخالفان شفاعت را در چند مطلب میتوان خلاصه کرد: الف) اعتقاد به شفاعت، روح سعی و تلاش را تضعیف میکند.
ب) اعتقاد به شفاعت، انعکاسی از جوامع عقب مانده و ارباب و رعیتی است.
ج) اعتقاد به شفاعت موجب تشویق به گناه و رها کردن مسؤولیّتهاست.
د) اعتقاد به شفاعت نوعی شرک و چندگانه پرستی و مخالف قرآن است.
ه) اعتقاد به شفاعت مفهومش دگرگون شدن احکام خداوند و تغییر اراده فرمان اوست.
ولی چنانکه خواهیم گفت همهی این ایرادها از آنجا ناشی شده که شفاعت را از نظر مفهوم قرآنی با شفاعتهای انحرافی رایج در میان عوام اشتباه کردهاند. از آنجا که این مسأله هم در جهت اثبات و هم در جهت نفی دارای اهمّیّت ویژهای است باید مشروحاً از مفهوم شفاعت، فلسفهی شفاعت، شفاعت در قرآن و حدیث بحث کنیم تا هرگونه ابهامی در زمینهی آیات مربوط به شفاعت برطرف شود. (2)
شفاعت طبق این معنی هیچ دگرگونی در روحیّات و فکر مجرم یا متّهم ایجاد نمیکند. تمام تأثیرها و دگرگونیها مربوط به کسی است که نزد او شفاعت میشود - دقّت کنید.
این نوع شفاعت در بحثهای مذهبی مطلقاً معنا ندارد، زیرا نه خداوند اشتباه میکند که بتوان نظر او را تغییر داد، نه عواطف به این معنی که در انسان است دارد تا بتوان آن را برانگیخت، نه از نفوذ کسی وحشت دارد و نه پاداش و کیفرش بر محوری غیر از عدالت دور میزند.
البتّه بحثها و اشارات دیگری به این مسأله بدون ذکر این عنوان دیده میشود.
این آیات به چند گروه تقسیم میشود:
گروه اوّل آیاتی است که به طور مطلق شفاعت را نفی میکند، مانند: «(أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقنَاکُم مِن قَبلِ أَن یَأتِیَ یَومُ لَابَیعُ فِیهِ وَ لُا خُلَّةٌ وَ لَا شَفَاعَةٌ)؛ از آنچه به شما روزی دادیم انفاق کنید پیش از آنکه روزی فرارسد که در آن نه خریدوفروشی است (تا بتوانید نجات خود را خریداری کنید) و نه دوستی سودی دارد و نه شفاعتی شامل حالتان میشود». (3)
در آیهای دیگر میفرماید: «(وَ لَایُقبَلُ مِنهَا شَفاعَةٌ»؛ شفاعتی از کسی پذیرفته نمیشود». (4)
در این آیات راههای متصّور برای نجات مجرمان غیر از ایمان و عمل صالح، چه از طریق پرداختن عوض مادّی یا پیوند و سابقهی دوستی و یا مسألهی شفاعت نفی شده است.
در مورد برخی مجرمان میخوانیم: «(فَمَا تَنفَعُهُم شَفَاعَةُ الشَّافِعینَ)؛ از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنان سودی نمیبخشد». (5)
گروه دوم آیاتی است که «شفیع» را فقط خدا معرّفی میکند. مانند: «(مَا لَکُم مِن دُونِهِ مِن وَلیٍّ وَ لَاشَفیعٍ)؛ هیچ سرپرست و شفاعت کنندهای برای شما جز خداوند نیست». (6) «(قُل لِلهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً)؛ بگو: تمام شفاعت تنها از آنِ خداست». (7)
گروه سوم آیاتی است که شفاعت را به اذن و فرمان خدا مشروط میکند مانند: «(مَن ذَاالَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذنِهِ)؛ چه کسی میتواند نزد خدا جز به اذن خدا شفاعت کند». (8) «(وَلَاتَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَن أَذِنَ لَهُ)؛ شفاعت نزد خدا جز برای کسی که (خداوند) برای او اذن شفاعت داده سودی ندارد». (9)
گروه چهارم آیاتی است که شرایطی برای شفاعت شونده بیان کرده است که گاه این شرط را خشنودی خدا معرّفی میکند، مانند «وَلَایَشفَعُونَ إِلّا لِمَنِ ارتَضَی)؛ و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است، شفاعت نمیکنند». (10)
طبق این آیه، شفاعت شفیعان تنها شامل حال کسانی است که به مقام «ارتضاء» یعنی پذیرفته شدن در پیشگاه خداوند رسیدهاند.
گاه شرط آن را گرفتن عهد و پیمان نزد خدا معرّفی میکند میگوید: «(لَایَملِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمَنِ عَهداً)؛ آنان هرگز مالک شفاعت نیستند، مگر کسی که نزد خداوند رحمان پیمانی گرفته است». (11)
گاهی صلاحیّت شفاعت شدن را از برخی مجرمان سلب میکند میفرماید: «(مَا لِلظَّالِمینَ مِن حَمیمٍ وَ لَا شَفیعٍ یُطَاعُ)؛ برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد و نه شفاعت کنندهای که شفاعتش پذیرفته شود». (12)
به این ترتیب، داشتن پیمان الهی، یعنی ایمان و رسیدن به مقام خشنودی پروردگار و پرهیز از گناهانی چون ظلم، جزءِ شرایط حتمی شفاعت است.
و اینکه برخی تصوّر میکنند با وجود ندامت و توبه نیازی به شفاعت نیست اشتباهی است که پاسخ آن را به زودی خواهیم داد.
از طرف دیگر، طبق آیهی 28 سورهی انبیاء، تنها کسانی مشمول بخشودگی از طریق شفاعت میشوند که به مقام «ارتضاء» رسیده و ، طبق آیهی 87 سورهی مریم، دارای عهد الهیاند.
این دو عنوان، چنانکه از مفهوم لغوی آنها و از روایاتی که در تفسیر این آیات وارد شده استفاده میشود، به معنای ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش و کیفر و اعتراف به حسنات و سیّئات (نیکی اعمال و بدی اعمال) و گواهی به درستی تمام مقرّراتی است که از سوی خدا نازل شده، ایمانی که در فکر و سپس در زندگی آدمی انعکاس یابد و نشانهی چنین بازتاب و انعکاسی این است که خود را از صفت ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدّسی را به رسمیّت نمیشناسد بیرون آورَد و به تجدیدنظر در برنامههای خود بپردازد.
قرآن دربارهی آمرزش گناهان در سایهی شفاعت فرموده است: «(وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جَاءُوکَ فَاستَغفَرُوا اللهَ وَاستَغفَر لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِیماً)؛ اگر از این مخالفان آنگاه که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد، خدا را بسیار توبهپذیر و مهربان مییافتند». (13) در این آیه توبه و استغفار مجرمان مقدّمهای برای شفاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شمرده شده است.
یا در جای دیگر آمده است: «(قالُوا یَا أَبَانَا استَغفِر لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئینَ* قَالَ سَوفَ أَستَغفِرُ لَکُم رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ)؛ گفتند: ای پدر، از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم، - گفت: به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش میطلبم که او آمرزنده و مهربان است». (14) در این آیات نیز آثار ندامت و پشیمانی از گناه در تقاضای برادران یوسف از پدر، به خوبی دیده میشود.
در مورد شفاعت فرشتگان در قرآن میخوانیم که استغفار و شفاعت آنان تنها برای افراد باایمان و تابعان سبیل الهی و پیروان حق است: «(وَیَستَغفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعتَ کُلَّ شَیءٍ رَحمَةً وَ عِلماَ فَاغفِر لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِم عَذَابَ الجَحِیمِ)؛ و (فرشتگان) برای مؤمنان آمرزش میطلبند (و میگویند:) پروردگارا، رحمت و دانش تو همه چیز را فرا گرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی میکنند بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار». (15) قرآن در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند: «(إِلّا مَن شَهِدَ بِالحَقِّ)؛ مگر آنان که شهادت به حق دادهاند». (16) به این ترتیب، شفاعت شونده باید نوعی ارتباط و پیوند با شفاعت کننده برقرار سازد، پیوندی از طریق توجّه به حق و گواهی قولی و فعلی به آن، که این خود نیز عامل دیگری برای سازندگی و بسیج نیروها در مسیر حق است.
در تفسیر برهان از امام کاظم (علیه السلام) از علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم «شَفَاعَتی لِأَهلِ الکَبائِرِ مِن اُمَّتِی؛ شفاعت من برای مرتکبان گناهان کبیره است». (17)
ابن ابی عمیر راوی حدیث میگوید: از امام کاظم (علیه السلام) پرسیدم چگونه برای مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالی که خداوند میفرماید: (وَلَا یَشفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارتَضَی) و مسلّماً کسی که مرتکب کبائر شود مورد رضا و خشنودی خداوند نیست؟ امام فرمود: هر فرد باایمانی که مرتکب گناهی میشود طبعاً پشیمان خواهد شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «پشیمانی از گناه، توبه است» و کسی که پشیمان نشود مؤمن واقعی نیست و شفاعت برای او نخواهد بود و عمل او «ظلم» است و خداوند در قرآن میفرماید: «ظالمان دوست و شفاعت کنندهای ندارند». (18)
مضمون صدر حدیث این است که شفاعت شامل مرتکبان گناهان کبیره میشود، ولی ذیل حدیث روشن میکند که شرط اصلی پذیرش شفاعت، واجد بودن ایمانی است که مجرم را به مرحلهی ندامت و خودسازی و جبران برساند و از ظلم و طغیان و قانون شکنی برهانَد - دقّت کنید.
در کتاب کافی از امام صادق (علیه السلام) در نامهای که به صورت متّحدالمآل برای اصحابش نوشت چنین نقل شده است: «مَن سَرَّهُ أَن یَنفَعَهُ شَفاعَةُ الشّافِعِینَ عِندَاللهِ فَلیَطلُب اِلَی اللهِ أَن یَرضی عَنهُ؛ هر که دوست دارد مشمول شفاعت شود باید خشنودی خدا را جلب کند». (19)
لحن این روایت نشان میدهد که برای اصلاح اشتباهاتی که در زمینهی شفاعت برای برخی یاران امام خصوصاً و جمعی از مسلمانان به طور عام رخ داده است صادر شده و با صراحت، شفاعتهایی که به ارتکاب گناه تشویق میکند نفی شده است.
باز در حدیث پرمعنای دیگری از امام صادق (علیه السلام) میخوانیم: «اِذا کانَ یَومَ القِیَامَةِ بَعَثَ اللهُ العَالِمَ وَ العَابِدَ فَاِذا وَقفاً بَینَ یَدی اللهِ عَزَّ وَجَلَّ قیلَ لِلعَابِدِ اِنطَلِق اِلَی الجَنَّةِ وَ قیلَ لِلعَالِمِ قِف تَشفَعُ لِلنَّاسِ بِحُسنِ تَأدیبِکَ لَهُم؛ در روز رستاخیز، خداوند عالم و عابد را برمیانگیزد، به عابد میگوید تنها به سوی بهشت رو، امّا به عالم میگوید بایست و برای مردمی که تربیت کردی شفاعت کن». (20)
در این حدیث پیوندی میان «تأدیب عالم» و شفاعت او در مورد شاگردانش که مکتب او را درک کردهاند دیده میشود که میتواند پرتوی به روی بسیاری از موارد تاریک این بحث بیفکند. به علاوه اختصاص شفاعت به عالم و نفی آن از عابد، نشانهی دیگری است از اینکه شفاعت در منطق اسلام مطلبی قراردادی یا پارتی بازی نیست، بلکه مکتبی تربیتی و تجسّمی است از تربیت در این جهان.
درست همانند بیماری که از بهبودی مأیوس شده و سدّ پرهیز را به کلّی شکسته است، زیرا آن را بی دلیل و فاقد تأثیر میداند.
بنابراین اگر بگوییم توجّه به شفاعت به معنای صحیح، عاملی سازنده و بازدارنده است که میتواند از فردی مجرم و گناهکار، فرد صالحی بسازد گزاف نگفتهایم. از اینرو میبینیم که حتّی برای زندانیان ابد، روزنهی شفاعت و بخشودگی در قوانین مختلف دنیا بازگذارده شده که مبادا یأس و نومیدی آنان را به کانون خطری در درون خود زندانها مبدّل گردانَد یا آنان را گرفتار اختلال روانی سازد.
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.
ای علی، کسی که عذرِ عذرخواه را نپذیرد چه در این عمل راستگو باشد وچه نباشد به شفاعتم نمیرسد.
بحارالانوار، ج 77، ص 47
نور هدایت
مسألهی عذرخواهی و پذیرش عذر هر دو از ارزشهای اخلاقی و اسلامی است. بسیارند کسانی که اعمال خلافی را مرتکب میشوند، امّا گویی عارشان میآید که عذر بخواهند و آن را عیب میدانند، بلکه گاهی به قول مردم: «دو قورتونیم او هم باقی است» و طلبکار. این عیب بسیار بزرگی است. چه اشکالی دارد اگر انسان خلافی را مرتکب شد، همانگونه که پشیمان شده و در پیشگاه خداوند توبه و استغفار میکند، در پیشگاه خلق هم عذر بخواهد. اگر مردم واقعاً سعهی صدر، شجاعت و شهامت عذرخواهی را داشته باشند بسیاری از مشکلات در همان مراحل اوّلیّه پایان میپذیرد. گاهی بحثها و جدالهای بی سود بر سر مسائل کوچک و پیشپا افتاده، مشکلات بزرگی را به وجود میآورد. مثلاً در جادّه کسی در حال رانندگی است، اتّفاق میافتد که ناگهان رانندهی دیگری - عمداً یا غفلتاً - جلوی او میپیچد و بعد عذرخواهی میکند، هر که باشد قبول میکند. امّا اگر سر بالا حرف بزند و بگوید: مگر حواس نداری، مگر خیابان ارث پدرت است، بعد هر دو پیاده شوند و یقهی هم را بگیرند چه بسا در این میان قتلی هم واقع شود. میدانید که قتل خیلی ساده است و گاه از امور بی اهمّیّت نشأت میگیرد. امّا اگر چیزی گفته و شما هم عذرخواهی کنید و در یک کلام، اگر شهامت و شجاعت عذرخواهی باشد خطاهای کوچک به خطاهای بزرگ تبدیل نمیشود و گویا از همان اوّل آبی روی آتش ریخته شده است.همچنین در بین خانوادهها اگر عمل خلافی انجام شد هر کدام که عذرخواهی کنند تمام میشود وگرنه همین چیزهای کوچک به مسائل مهم تبدیل میشود و خانوادهای را متلاشی میکند.
کسی که حاضر نیست عذرخواهی کند آیا خودش را معصوم میداند؟ مسلّماً نه، چون هر انسانی خطا میکند. پس اگر خطایی از او سر زد، خود عذرخواهی دلیل بر بزرگواری اوست، دلیل بر سعهی صدر انسان است. کسانی که تنگ حوصلهاند و ضیق صدر دارند، گمان میبرند باعذرخواهی از شخصیّتشان کم میشود، در حالی که غافلند و نمیدانند عذرخواهی دلیل بر عظمت شخصیّت و بزرگواری است. پیامبر در داستان «سواده» در مقابل کسی که معلوم نبود راست میگوید یا اشتباه میکند یا این کار مقدّمهای برای برنامههای بعدی بود، بزرگواری خود را نشان دادند.
بنابراین اگر در کارها منصف باشیم و در چیزهایی جزئی از طرف مقابل، هر که میخواهد باشد - عوام یا باسواد- عذرخواهی کنیم این خود، کلید زندگی سالم است، پس اعتذار (پوزش طلبیدن) از ارزشهای اخلاقی است.
امّا مسألهی دوم که آن هم بزرگواری و سعهی صدر میخواهد، قبول عذر است. اگر کسی نزد شما آمد صادقانه عذر خواست حتماً باید آن را بپذیرد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث میفرماید: حتّی اگر عمداً کار خلافی کرده و میخواهد خودش را زیر حجاب اعتذار پنهان کند، شما بزرگواری کرده و به روی خودت نیار، حتّی عذر دروغین را بپذیر که البتّه موارد استثنایی از بحث جداست، زیرا اگر عذر را نپذیری، پردهی حُجب و حیا را دریدهای. مثلاً اگر شما در پاسخ او بگویی نه، دروغ میگویی. طرف مقابل هم بدتر میشود، او هم در جواب میگوید دلم خواست دروغ بگویم. حال شما از چه راهی میخواهی جلوی لجاجت او را بگیری؟
در دعای ابوحمزه آمده است: «اَمَرتَنا اَن تَعفُو عَمَّن ظَلَمَنا وَ اَنتَ اَولی بِالعَفوِ وَ قَد ظَلَمنا اَنفُسَنا؛ فرمان دادی از کسانی که به ما ستم کردند درگذریم، امّا ای خدا، تو بر عفو از ما - که بر خودمان ستم کردیم - شایستهتری».
در حقیقت مفهوم دعا این است که وقتی حاضر نیستی گناهی را ببخشی و عذری را بپذیری، همانطور که انتظار داری خداوند گناهان بسیارت را ببخشاید، تو هم حدّاقل یک گناه مردم را ببخشای و عذری را بپذیر.
یا در دعای ماه رجب میگوییم: «یُعطِی مَن سَألَهُ؛ به هر که درخواست و خواهش کند عطا میکند». در حالی که خداوند هم به خواهش کننده و هم به غیر آن بخشش میکند. علاوه بر آن، کسی را که در تمام عمرش خدا را نشناخته، مشمول رحمت گسترده خود میگردانَد. او خداوندی است که رحمتش فراگیر است و هیچ درخواست کنندهای را محروم نمیکند وبه غیر درخواست کنندگان هم به مقتضای حال میبخشد.
«مُتِنَصِّل» یعنی کسی که میخواهد از کاری که کرده خودش را تبرئه کند و در یک جمله، میخواهد عذر بخواهد.
حضرت فرمود: کسی که عذر شخصی را که میخواهد از خطای خودش خارج گردد - خواه راست باشد یا دروغ - نپذیرد شفاعت من به او نمیرسد، زیرا شفاعت من مخصوص خطاکاران است. تو دربارهی خطاکاران چگونه رفتار کردی که انتظار داری دربارهی خطای تو گذشت کنند، مگر پاداشهای خداوند مطابق با اعمال نیست، اگر من هم خطایی کرده باشم انتظار گذشت دارم که با شفاعت از خطای من درگذرند.
به هر حال پوزش هنگام اشتباه و پذیرش آن از پوزشخواه، کلید خوشبختی، نفوذ در افکار و در دل مردم و از جمله عوامل پیشرفت در زندگی است.
در این قسمت از کلام گهربار حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به امام علی (علیه السلام) سخن از شفاعت به میان آمده است که برای آگاهی بخشی از آن در اینجا میآید.
قرآن و مسألهی شفاعت
بی شک مجازاتهای الهی چه در این جهان و چه در قیامت جنبهی انتقامی ندارد، بلکه همهی آنها در حقیقت ضامن اجرا برای اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسانهاست. بنابراین هر چیزی که این ضامن اجرا را تضعیف کند باید از آن دوری کرد تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود. از سوی دیگر، نباید راه بازگشت و اصلاح را به کلّی بر روی گناهکاران بست، بلکه باید به آنها امکان داد خود را اصلاح کنند و به سوی خدا و پاکی تقوا بازگردند.«شفاعت» در معنای صحیحش برای حفظ همین تعادل و وسیلهای است برای بازگشت گناهکاران و آلودگان، و در معنای نادرستش موجب تشویق و جرأت بر گناه است.
کسانی که جنبههای مختلف شفاعت و مفاهیم صحیح آن را از هم تفکیک نکردهاند گاه به کلّی منکر مسألهی شفاعت شده، آن را با توصیه و پارتی بازی در برابر سلاطین و حاکمان ظالم برابر میدانند.
و گاه مانند وهّابیان، آیهی «(لَا یَقبَلُ مِنهَا شَفَاعَةُ)؛ در قیامت از کسی شفاعت پذیرفته نمیشود» (1) را بدون توجّه به آیات دیگر دستاویز قرار داده و به کلّی منکر شفاعت شدهاند.
به هر حال ایرادهای مخالفان شفاعت را در چند مطلب میتوان خلاصه کرد: الف) اعتقاد به شفاعت، روح سعی و تلاش را تضعیف میکند.
ب) اعتقاد به شفاعت، انعکاسی از جوامع عقب مانده و ارباب و رعیتی است.
ج) اعتقاد به شفاعت موجب تشویق به گناه و رها کردن مسؤولیّتهاست.
د) اعتقاد به شفاعت نوعی شرک و چندگانه پرستی و مخالف قرآن است.
ه) اعتقاد به شفاعت مفهومش دگرگون شدن احکام خداوند و تغییر اراده فرمان اوست.
ولی چنانکه خواهیم گفت همهی این ایرادها از آنجا ناشی شده که شفاعت را از نظر مفهوم قرآنی با شفاعتهای انحرافی رایج در میان عوام اشتباه کردهاند. از آنجا که این مسأله هم در جهت اثبات و هم در جهت نفی دارای اهمّیّت ویژهای است باید مشروحاً از مفهوم شفاعت، فلسفهی شفاعت، شفاعت در قرآن و حدیث بحث کنیم تا هرگونه ابهامی در زمینهی آیات مربوط به شفاعت برطرف شود. (2)
مفهوم واقعی شفاعت
واژهی «شفاعت» از مادّهی «شفع» به معنای جفت و «ضَمُّ الشَّیءِ اِلَی مِثلِه» گرفته شده، نقطهی مقابل آن «وتر» به معنای تک و تنهاست، آنگاه بر ضمیمه شدن فرد برتر و قویتر برای کمک به فرد ضعیفتر اطلاق گردیده. این لفظ در عرف و شرع به دو معنی بیان شده است:1. شفاعت در عرف:
هنگامی که «شفیع» از موقعیّت و شخصیّت و نفوذ خود بهره ببَرد و نظر صاحب قدرتی را در مورد مجازات زیردستان خود عوض کند که گاه این امور با استفاده از نفوذ شخص یا وحشتی که از نفوذ او دارند و زمانی با پیش کشیدن مسائل عاطفی و تحت تأثیر قرار دادن عواطف و زمانی با تغییر دادن مبانی فکری او دربارهی گناه مجرم و استحقاق او و مانند اینها صورت میگیرد.شفاعت طبق این معنی هیچ دگرگونی در روحیّات و فکر مجرم یا متّهم ایجاد نمیکند. تمام تأثیرها و دگرگونیها مربوط به کسی است که نزد او شفاعت میشود - دقّت کنید.
این نوع شفاعت در بحثهای مذهبی مطلقاً معنا ندارد، زیرا نه خداوند اشتباه میکند که بتوان نظر او را تغییر داد، نه عواطف به این معنی که در انسان است دارد تا بتوان آن را برانگیخت، نه از نفوذ کسی وحشت دارد و نه پاداش و کیفرش بر محوری غیر از عدالت دور میزند.
2. شفاعت در شرع:
این نوع «شفاعت» بر محور دگرگونی و تغییر موضع شفاعت شونده دور میزند. یعنی شفاعت شونده موجباتی فراهم میسازد که از یک وضع نامطلوب و در خور کیفر بیرون آمده و به وسیلهی ارتباط با شفیع، خود را در وضع مطلوبی قرار میدهد که شایسته و مستحقّ بخشودگی شود. چنانکه خواهیم دید ایمان به این نوع شفاعت، در واقع، مکتب عالی تربیت و وسیلهی اصلاح افراد گناهکار و آلوده و بیداری و آگاهی است. شفاعت در منطق اسلام از این نوع است و خواهیم دید که تمام ایرادها و خردهگیریها متوجّه تفسیر اوّل شفاعت میشود، نه مفهوم دوم که معنایی منطقی و معقول و سازنده دارد.شفاعت در عالم تکوین
آنچه در مورد شفاعت به تفسیر صحیح و منطقی آن گفتیم در جهان تکوین و آفرینش نیز (علاوه بر عالم تشریع) فراوان دیده میشود. نیروهای قویتر این جهان به نیروهای ضعیفتر ضمیمه شده و آنها را در مسیر هدفهای سازنده پیش میبرند: آفتاب میتابد، باران میبارد و بذرها را در دل زمین آماده میسازد تا استعدادهای درونی خود را به کار گیرند و نخستین جوانهی حیات را بیرون بفرستند، پوست دانهها را بشکافند و از ظلمتکدهی خاک سر برآورده به سوی آسمان - که از آن نیرو دریافت داشتهاند - پیش بروند.مدارک شفاعت
اکنون به مدارک اصلی و دست اوّل در مورد شفاعت میپردازیم که در قرآن مجید به مسألهی «شفاعت» (با همین عنوان) در حدود سی مورد اشاره شده است.البتّه بحثها و اشارات دیگری به این مسأله بدون ذکر این عنوان دیده میشود.
این آیات به چند گروه تقسیم میشود:
گروه اوّل آیاتی است که به طور مطلق شفاعت را نفی میکند، مانند: «(أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقنَاکُم مِن قَبلِ أَن یَأتِیَ یَومُ لَابَیعُ فِیهِ وَ لُا خُلَّةٌ وَ لَا شَفَاعَةٌ)؛ از آنچه به شما روزی دادیم انفاق کنید پیش از آنکه روزی فرارسد که در آن نه خریدوفروشی است (تا بتوانید نجات خود را خریداری کنید) و نه دوستی سودی دارد و نه شفاعتی شامل حالتان میشود». (3)
در آیهای دیگر میفرماید: «(وَ لَایُقبَلُ مِنهَا شَفاعَةٌ»؛ شفاعتی از کسی پذیرفته نمیشود». (4)
در این آیات راههای متصّور برای نجات مجرمان غیر از ایمان و عمل صالح، چه از طریق پرداختن عوض مادّی یا پیوند و سابقهی دوستی و یا مسألهی شفاعت نفی شده است.
در مورد برخی مجرمان میخوانیم: «(فَمَا تَنفَعُهُم شَفَاعَةُ الشَّافِعینَ)؛ از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنان سودی نمیبخشد». (5)
گروه دوم آیاتی است که «شفیع» را فقط خدا معرّفی میکند. مانند: «(مَا لَکُم مِن دُونِهِ مِن وَلیٍّ وَ لَاشَفیعٍ)؛ هیچ سرپرست و شفاعت کنندهای برای شما جز خداوند نیست». (6) «(قُل لِلهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً)؛ بگو: تمام شفاعت تنها از آنِ خداست». (7)
گروه سوم آیاتی است که شفاعت را به اذن و فرمان خدا مشروط میکند مانند: «(مَن ذَاالَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذنِهِ)؛ چه کسی میتواند نزد خدا جز به اذن خدا شفاعت کند». (8) «(وَلَاتَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَن أَذِنَ لَهُ)؛ شفاعت نزد خدا جز برای کسی که (خداوند) برای او اذن شفاعت داده سودی ندارد». (9)
گروه چهارم آیاتی است که شرایطی برای شفاعت شونده بیان کرده است که گاه این شرط را خشنودی خدا معرّفی میکند، مانند «وَلَایَشفَعُونَ إِلّا لِمَنِ ارتَضَی)؛ و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است، شفاعت نمیکنند». (10)
طبق این آیه، شفاعت شفیعان تنها شامل حال کسانی است که به مقام «ارتضاء» یعنی پذیرفته شدن در پیشگاه خداوند رسیدهاند.
گاه شرط آن را گرفتن عهد و پیمان نزد خدا معرّفی میکند میگوید: «(لَایَملِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمَنِ عَهداً)؛ آنان هرگز مالک شفاعت نیستند، مگر کسی که نزد خداوند رحمان پیمانی گرفته است». (11)
گاهی صلاحیّت شفاعت شدن را از برخی مجرمان سلب میکند میفرماید: «(مَا لِلظَّالِمینَ مِن حَمیمٍ وَ لَا شَفیعٍ یُطَاعُ)؛ برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد و نه شفاعت کنندهای که شفاعتش پذیرفته شود». (12)
به این ترتیب، داشتن پیمان الهی، یعنی ایمان و رسیدن به مقام خشنودی پروردگار و پرهیز از گناهانی چون ظلم، جزءِ شرایط حتمی شفاعت است.
شرایط گوناگون شفاعت
آیات شفاعت به خوبی نشان میدهد که مسألهی شفاعت از نظر منطق اسلام موضوع بی قید و شرطی نیست، بلکه شرایطی دارد. یعنی هم به جرمی که دربارهی آن شفاعت صورت میگیرد توجّه میشود، شخص شفاعت شونده و هم به شخص شفاعت کننده. و این جوانب است که چهرهی اصلی شفاعت و فلسفهی آن را روشن میسازد. مثلاً گناهانی مانند ستم به کلّی از دایرهی شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن میگوید: ظالمان شفیع مُطاعی ندارند. و اگر ظلم را به معنای وسیع کلمه - چنانکه در برخی احادیث خواهد آمد - تفسیر کنیم، شفاعت منحصر به مجرمانی خواهد بود که از کار خود پشیمان و در مسیر جبران و اصلاحند. در این صورت شفاعت پشتوانهای خواهد بود برای توبه و ندامت از گناه.و اینکه برخی تصوّر میکنند با وجود ندامت و توبه نیازی به شفاعت نیست اشتباهی است که پاسخ آن را به زودی خواهیم داد.
از طرف دیگر، طبق آیهی 28 سورهی انبیاء، تنها کسانی مشمول بخشودگی از طریق شفاعت میشوند که به مقام «ارتضاء» رسیده و ، طبق آیهی 87 سورهی مریم، دارای عهد الهیاند.
این دو عنوان، چنانکه از مفهوم لغوی آنها و از روایاتی که در تفسیر این آیات وارد شده استفاده میشود، به معنای ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش و کیفر و اعتراف به حسنات و سیّئات (نیکی اعمال و بدی اعمال) و گواهی به درستی تمام مقرّراتی است که از سوی خدا نازل شده، ایمانی که در فکر و سپس در زندگی آدمی انعکاس یابد و نشانهی چنین بازتاب و انعکاسی این است که خود را از صفت ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدّسی را به رسمیّت نمیشناسد بیرون آورَد و به تجدیدنظر در برنامههای خود بپردازد.
قرآن دربارهی آمرزش گناهان در سایهی شفاعت فرموده است: «(وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جَاءُوکَ فَاستَغفَرُوا اللهَ وَاستَغفَر لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِیماً)؛ اگر از این مخالفان آنگاه که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد، خدا را بسیار توبهپذیر و مهربان مییافتند». (13) در این آیه توبه و استغفار مجرمان مقدّمهای برای شفاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شمرده شده است.
یا در جای دیگر آمده است: «(قالُوا یَا أَبَانَا استَغفِر لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئینَ* قَالَ سَوفَ أَستَغفِرُ لَکُم رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ)؛ گفتند: ای پدر، از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم، - گفت: به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش میطلبم که او آمرزنده و مهربان است». (14) در این آیات نیز آثار ندامت و پشیمانی از گناه در تقاضای برادران یوسف از پدر، به خوبی دیده میشود.
در مورد شفاعت فرشتگان در قرآن میخوانیم که استغفار و شفاعت آنان تنها برای افراد باایمان و تابعان سبیل الهی و پیروان حق است: «(وَیَستَغفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعتَ کُلَّ شَیءٍ رَحمَةً وَ عِلماَ فَاغفِر لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِم عَذَابَ الجَحِیمِ)؛ و (فرشتگان) برای مؤمنان آمرزش میطلبند (و میگویند:) پروردگارا، رحمت و دانش تو همه چیز را فرا گرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی میکنند بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار». (15) قرآن در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند: «(إِلّا مَن شَهِدَ بِالحَقِّ)؛ مگر آنان که شهادت به حق دادهاند». (16) به این ترتیب، شفاعت شونده باید نوعی ارتباط و پیوند با شفاعت کننده برقرار سازد، پیوندی از طریق توجّه به حق و گواهی قولی و فعلی به آن، که این خود نیز عامل دیگری برای سازندگی و بسیج نیروها در مسیر حق است.
احادیث اسلامی و شفاعت
در روایات اسلامی تعبیرات فراوانی میبینیم که مکمّل مفاد آیات مربوط به شفاعت است و گاهی صریحتر از آن، از جمله:در تفسیر برهان از امام کاظم (علیه السلام) از علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم «شَفَاعَتی لِأَهلِ الکَبائِرِ مِن اُمَّتِی؛ شفاعت من برای مرتکبان گناهان کبیره است». (17)
ابن ابی عمیر راوی حدیث میگوید: از امام کاظم (علیه السلام) پرسیدم چگونه برای مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالی که خداوند میفرماید: (وَلَا یَشفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارتَضَی) و مسلّماً کسی که مرتکب کبائر شود مورد رضا و خشنودی خداوند نیست؟ امام فرمود: هر فرد باایمانی که مرتکب گناهی میشود طبعاً پشیمان خواهد شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «پشیمانی از گناه، توبه است» و کسی که پشیمان نشود مؤمن واقعی نیست و شفاعت برای او نخواهد بود و عمل او «ظلم» است و خداوند در قرآن میفرماید: «ظالمان دوست و شفاعت کنندهای ندارند». (18)
مضمون صدر حدیث این است که شفاعت شامل مرتکبان گناهان کبیره میشود، ولی ذیل حدیث روشن میکند که شرط اصلی پذیرش شفاعت، واجد بودن ایمانی است که مجرم را به مرحلهی ندامت و خودسازی و جبران برساند و از ظلم و طغیان و قانون شکنی برهانَد - دقّت کنید.
در کتاب کافی از امام صادق (علیه السلام) در نامهای که به صورت متّحدالمآل برای اصحابش نوشت چنین نقل شده است: «مَن سَرَّهُ أَن یَنفَعَهُ شَفاعَةُ الشّافِعِینَ عِندَاللهِ فَلیَطلُب اِلَی اللهِ أَن یَرضی عَنهُ؛ هر که دوست دارد مشمول شفاعت شود باید خشنودی خدا را جلب کند». (19)
لحن این روایت نشان میدهد که برای اصلاح اشتباهاتی که در زمینهی شفاعت برای برخی یاران امام خصوصاً و جمعی از مسلمانان به طور عام رخ داده است صادر شده و با صراحت، شفاعتهایی که به ارتکاب گناه تشویق میکند نفی شده است.
باز در حدیث پرمعنای دیگری از امام صادق (علیه السلام) میخوانیم: «اِذا کانَ یَومَ القِیَامَةِ بَعَثَ اللهُ العَالِمَ وَ العَابِدَ فَاِذا وَقفاً بَینَ یَدی اللهِ عَزَّ وَجَلَّ قیلَ لِلعَابِدِ اِنطَلِق اِلَی الجَنَّةِ وَ قیلَ لِلعَالِمِ قِف تَشفَعُ لِلنَّاسِ بِحُسنِ تَأدیبِکَ لَهُم؛ در روز رستاخیز، خداوند عالم و عابد را برمیانگیزد، به عابد میگوید تنها به سوی بهشت رو، امّا به عالم میگوید بایست و برای مردمی که تربیت کردی شفاعت کن». (20)
در این حدیث پیوندی میان «تأدیب عالم» و شفاعت او در مورد شاگردانش که مکتب او را درک کردهاند دیده میشود که میتواند پرتوی به روی بسیاری از موارد تاریک این بحث بیفکند. به علاوه اختصاص شفاعت به عالم و نفی آن از عابد، نشانهی دیگری است از اینکه شفاعت در منطق اسلام مطلبی قراردادی یا پارتی بازی نیست، بلکه مکتبی تربیتی و تجسّمی است از تربیت در این جهان.
فلسفهی شفاعت
مفهوم شفاعت و مدارک آن را که روشنگر مفهوم آن بود دانستیم، از این رو درک فلسفههای اجتماعی و روانی آن چندان مشکل نیست. به طور کلّی توجّه به اصل شفاعت میتواند چند اثر زیر را در معتقدان داشته باشد:الف) مبارزه با روح یأس و ناامیدی:
کسانی که مرتکب جرایم سنگین میشوند از یک سو گرفتار ناراحتی وجدان و از سوی دیگر گرفتار یأس از بخشودگی در پیشگاه خدا میشوند و چون راه بازگشت را به روی خود مسدود مییابند عملاً حاضر به هیچگونه تجدیدنظر نیستند و با توجّه به تیرگی افق آینده در نظرشان، ممکن است دست به طغیان و سرکشی بیشتر بزنند و نوعی آزادی عمل برای خود تحت این عنوان که رعایت مقرّرات برای آنها سودی ندارد قائل شوند.درست همانند بیماری که از بهبودی مأیوس شده و سدّ پرهیز را به کلّی شکسته است، زیرا آن را بی دلیل و فاقد تأثیر میداند.
ب) ناراحتی وجدان:
که ناشی از اینگونه جرایم است موجب اختلالات روانی یا تحریک حسّ انتقامجویی از جامعهای که او را چنین آلوده کرده است میشود و به این ترتیب، گناهکار به عنصری خطرناک و کانون ناراحتی برای جامعه مبدّل میشود و لذا ایمان به شفاعت روزنهای به سوی روشنایی بر روی او میگشاید و امید به آمرزش، او را به کنترل خویش وتجدید نظر و حتّی جبران گذشته تشویق میکند، حسّ انتقامجویی در او تحریک نمیشود و آرامش روانی به او امکان تبدیل شدن به عنصری سالم و صالح را میدهد.بنابراین اگر بگوییم توجّه به شفاعت به معنای صحیح، عاملی سازنده و بازدارنده است که میتواند از فردی مجرم و گناهکار، فرد صالحی بسازد گزاف نگفتهایم. از اینرو میبینیم که حتّی برای زندانیان ابد، روزنهی شفاعت و بخشودگی در قوانین مختلف دنیا بازگذارده شده که مبادا یأس و نومیدی آنان را به کانون خطری در درون خود زندانها مبدّل گردانَد یا آنان را گرفتار اختلال روانی سازد.
پینوشتها:
1. سورهی بقره، آیهی 48.
2. رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیهی 48 سورهی بقره.
3. سورهی بقره، آیهی 254.
4. سورهی بقره، آیهی 48.
5. سورهی مدّثر، آیهی 48.
6. سورهی سجده، آیهی 4.
7. سورهی زمر، آیهی 44.
8. سورهی بقره، آیهی 255.
9. سورهی سبأ، آیهی 23.
10. سورهی انبیاء، آیهی 28.
11. سورهی مریم، آیهی 87.
12. سورهی غافر، آیهی 18.
13. سورهی نساء، آیهی 64.
14. سورهی یوسف، آیات 97 و 98.
15. سورهی غافر، آیهی 7.
16. سورهی زخرف، آیهی 86.
17. بحارالانوار، ج 8، ص 30.
18. همان، ص 352.
19. همان، ص 53.
20. بحارالانوار، ج 2، ص 16.
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.