مراد از دین در این تحقیق، دین آسمانی است که توسط خداوند بر پیامبران نازل شده است و مصادیق بارز آن دین یهود، مسیح و اسلام میباشد. اگر از اصل دین، نیاز به آن و کارکرد آن دفاع میشود، مقصود دین آسمانی - البته دین اصیل یهودیت و مسیحیت و نه تحریف شده آن - و به شکل کامل آن آیین مقدس اسلام میباشد. البته تعریف مختار از دین در این تحقیق شامل گوهر مشترک ادیان آسمانی و غیرآسمانی، یعنی اعتقاد به معنویت و فراطبیعی و حیات جاودان نیز میشود که از این منظر، ادیان آسمانی و غیرآسمانی میتوانند کارکرد مثبت داشته باشند.
مقصود از دین اسلام نیز مجموعه آموزههای اعتقادی، عملی و ارزشی است که شامل سه عرصه یعنی امور معرفتی، عملی و اخلاق میشود. البته دین در اصطلاح خاص در مقابل شریعت نیز به کار رفته است که در متن توضیح آن و همچنین توضیح انقسام دین به گوهر و صدف خواهد آمد.
شبهه اول: عقل، ناسازگار با خدا
برخی مدعیاند عقل، وجود خدا را نه تنها اثبات نمیکند، بلکه آن را نفی نیز میکند. (1)این دیدگاه امروزه توسط بعضی سکولارهای افراطی تبلیغ میشود که با توسل به مبنای شناخت تجربی و حسی مدعیاند هر آنچه در ترازوی آزمون و معرفت نمیگنجد، وجود و نیز اعتقاد به آن نامعقول و غیرعقلانی است. (2)
نقد و نظر
در پاسخ این شبهه، خواننده فاضل را به دفتر اول ارجاع میدهیم. (3) در آن دفتر، براهین عقلی اثبات خدا و نقد شبهات مخالفان به تفصیل، تقریر و توضیح داده شده است. در اینجا به ایمان قلبی بزرگترین ملحد جهان غرب یعنی دیوید هیوم و نیز اعتراف فیلسوف ملحد نامی قرن بیستم، راسل مبنی بر ناممکن بودن اثبات عدم خدا اشاره میشود.ایان باربور بعد از بحث از فلسفه الحاد هیوم مینویسد:
بعضی بحثها در لابلای آثار هیوم هست که از آنها چنین برمیآید که معتقدات طبیعی مشابهی را هم در دین جایز میداند، یا یک نوع ایمان ضمنی را، که برای خود اعتباری جدا از استدلالهای مشکوک الاهیات طبیعی دارد. در فصل نهایی کتاب مفاوضاتی در باب دین طبیعی، فیلسن شکاک، به وجود «یک حسن عمیقتر دینی که در ذهن انسان نقش بسته است» اذعان دارد و میگوید که تدبیر و اتقانی که در عالم مشهود است با «نیروی مقاومتناپذیر» خاطر او را به خود میکشد، هر چند که بحث و برهان مبتنی بر آن منطقاً قانع کننده نیست. (4)
راسل نیز در مصاحبه معروف خود با وایت در تلویزیون لندن به سال 1959 میگوید:
من فکر نمیکنم به طور قطع چیزی به عنوان خدا وجود ندارد. البته نه!، من فکر میکنم همین مسأله نظیر خدایان المپیک و خدایان نروژی باشد، آنها ممکن است وجود داشته باشند. من نمیتوانم اثبات کنم که آنها وجود ندارند. من فکر میکنم که احتمال وجود خدای مسیحی بیش از آنها باشد. اعتقاد داریم همه آنها دارای صرف امکان میباشند. (5)
شبهه دوم: عقل، ناسازگار با دین آسمانی
یکی از شبهات مطرح در تاریخ پیامبران، ادعای استغنای از نبوّت و دین آسمانی است که در تاریخ توسط براهمه و امروزه توسط دئیستها مطرح میشود.شبهه سوم: تعارض عقل و آموزههای دینی
برخی از ملحدان و چه بسا متألهان بر این باور گرویدهاند که عقل، برخی از آموزههای دینی را بر نمیتابد و به اصطلاح بین عقل و دین، تعارض وجود دارد.این دیدگاه در سدههای پیشین به ابوالعلاء معرّی (م 449 - 363 ق) نسبت داده شده است که در شعر معروف خود میگوید:
اثنان اهل الارض ذو عقل بلا *** دین و آخر دیّن لا عقل له (6)
«اهل زمین دو گروهاند، صاحب عقل و خرد، بیدین یا دیندار بدون عقل».
و در شعر دیگری میگوید:
و اذا ما سألت اصحاب دین*** غیروا بالقیاس ما رتبوه
لا یدینون بالعقول ولکن *** بأباطیل زخرف کذّبوه (7)
«زمانی که از اصحاب دین سؤالی را طرح کنی، پاسخ آن را با قیاس مرتب نموده و تحویلت میدهند. آنان به عقول ملتزم نیستند، بلکه با اباطیل و خرافات عقل را تکذیب میکنند.»
نقد و نظر
در پاسخ شبهه فوق نکات زیر قابل تأمل و برطرف کننده اشکال خواهد بود.1. تبیین معنای عقل و دین
اولین نکته در پاسخ هر شبهه، تبیین موضوع و معنای اصطلاحی آن است. اینکه گفته میشود، عقل با دین سازگار یا ناسازگار است؛ مدعیان هر دو طرف نخست میبایست معنای عقل و دین را روشن و به صورت شفاف تبیین نمایند تا از به کار بردن هر نوع مغلطه پرهیز شود.مقصود از تلائم و تعاضد عقل و دین، عقل به معنای فطری، استدلال و قوه شناخت (عقل نظری واقعی = برهان) و درک مجموعه احکام بایدها و نبایدها (عقل علمی) است. اما معنای دیگری که از عقل قصد میشود، مانند آرای محموده متکلمان (8)، عقل ابزاری مطرح در غرب (چیرگی بر طبیعت و لحاظ منافع مادی) (9) عقل فلسفی (جوهر مجرد) (10) از عقل مورد بحث خارج است.
براین اساس، مقصود عقلگرایان متأله از عقل در نسبت عقل و دین و تلائم آن دو، عقل به معنای استدلال و برهان قطعی است که در هیچ موردی تعارضی پیدا نمیکند، بلکه به نوعی موید و مکمل یکدیگر نیز میباشند. اما عقل فلسفی به معنای جوهر مجرد در موضوع بحث «نسبت عقل و دین» نیست؛ ولی میتوان گفت که دین، اصل وجود آن را به خصوص در تطبیق آن بر انوار پیامبران تأیید میکند.
آرای محموده - که قضایای مشهوره واجبةالقبول نزد همه یا اکثر مردم است - چون در حد یقینی و جزمی و به تبع آن محتملالصدق و الکذب است، ذاتاً حجت و صادق نیست و لذا نمیتوان با توسل به آن، آموزههای دینی را ثابت و یا تکذیب کرد.
عقل ابزاری یا مدرن که در دو سده اخیر در غرب طرفدارانی پیدا کرده، بر اصل سود و فایدهمندی مبتنی است. طرفداران آن، عقل را عقلی میدانند که مانندتاجر حسابگر بتواند سود و زیان مادی را تشخیص و راهکارهای آن را ارائه دهد. این عقل از این حیث که سود و فایده عالم دیگر انسان را لحاظ نمیکند و فقط دنیای مادی را مدنظر خود قرار داده است، با آموزههای دینی اصطکاک پیدا میکند و لکن از آنجا که این نوع عقل در ادراک اصل فایده و سود و ضرر انسان ناقص عمل میکند، نمیتواند مقصود و اعتبار عقلگرایان متأله باشد؛ و از سوی دیگر داخل عقل برهانی و استدلالی نیست. به دیگر سخن، عقل ابزاری با عقل هدفساز که هدف زیستن انسان را مشخص میکند، در تعارض است. روشن است عقلی که منافع موقت و امروزی و به اصطلاح نقد را مدنظر قرار میدهد و منافع درازمدت و هدف نهایی خلقت انسان یعنی زندگی اخروی را بیاهمیت، بلکه نامعتبر میانگارد، در برابر عقل هدفساز محکوم خواهد بود و عقل استدلالی با استدلال ساده به ترجیح و تقدیم عقل هدفساز بر عقل معاش و ابزاری حکم میدهد.
اما معنای دین در مقایسه عقل و دین؛ اصل دین قطعی است که در آموزه خدا یا پیامبر و امام معصوم (بنا بر اعتقاد شیعه) متجلی میشود که از دو حیث، یعنی مسأله سند و دلالت، قطعی و یقینی باشد. براین اساس نمیتوان هر نوع دلالت اجمالی آیه و چه بسا ظهور لفظی آن را اصل دین انگاشت. همچنین هر نوع حدیثی را بدون تحقیق و قطع به صدور آن از معصوم و نیز وضوح دلالت آن، نمیتوان آموزه دینی به شمار آورد.
از اینجا روشن میشود بین دین و معرفت دینی نیز تفاوت وجود دارد. برخی دیدگاهها و نظریاتی که عالمان دین اعم از اهل حدیث، کلام، تفسیر و فلسفه ارائه میدهند و آن را چه بسا منسوب به دین و یا اصل دین میانگارند، تنها اعتبار یک معرفت دینی و نه اعتبار خود دین را دارد. پس مقصود سازگاری عقل و دین و عدم تعارض آن دو، اصل و حقیقت دین و نه معرفت دینی است.
2. عدم امکان تعارض (برهان لمی)
ادعای تعارض دین یا آموزههای آن با عقل از عدم توجه به حقیقت آن دو نشأت گرفته است. مدعیان تعارض با کجفهمی از حقیقت عقل یا دین پنداشتند که آن دو با یکدیگر ناسازگار است، در حالی که عقل خود نعمت الاهی و ابزار شناخت واقعیتها و تشخیص درست از نادرست و سره از ناسره است، چگونه ممکن است با آموزههای صاحب دین که علیم و دانای مطلق و حکیم ازلی است، تعارض داشته باشد؟ مانند سازه ماهر و متخصص یک دستگاه که در درون آن دو ابزار ناسازگار با یکدیگر قرار نمیدهد.به تعبیر خود دین، وحی، حجت بیرونی و عقل، حجت درونی خداوند در حق انسانها است که شأن و وظیفه آن دو، تکمیل یکدیگر در شکوفایی استعدادهای انسان میباشد. برخی از اندیشوران اسلامی مانند اصولیان با طرح پیوستگی عقل و دین از قاعده عقلی «ملازمه عقل و دین»، کلما حکم به العقل حکم به الشرع سخن گفتند. (11)
ابن رشد هر دو را حق وصل نموده و براساس آن استدلال میکند که ممکن نیست دو حق با یکدیگر تضاد داشته باشند. (12)
با این توضیح روشن میشود که عقل و دین حقیقی به هیچوجه با یکدیگر تعارض پیدا نخواهد کرد و اگر بالفرض در موضوعی اصطکاک آن دو مشاهده شود، از آن برمیآید که بالضروره اشتباه و خلطی در یک صورت گرفته است یا آنچه به عنوان دین و آموزه دینی مطرح است، دین حقیقی نیست، بلکه پندار ما از دین است، یا اینکه آن عقل واقعی نیست، بلکه صرف گمان و چه بسا جهل مرکب ما است که از آن به علم و عقل تعبیر میکنیم.
3. سفارش اکید دین بر عقل
در پرتو نکته پیشین، وقتی به دین و وحی به خصوص آیین مقدس اسلام - نظر میافکنیم، میبینیم که قرآن به عقل و به کارگیری آن در آموزههای دینی در شناخت مبدأ، نبوت، و کلاً التزام انسان به خُلق تعقل و اندیشهورزی در همه عرصهها بیش از پنجاه مرتبه با واژگان عقل و معادل آن نظیر «تدبیر» و «تفکر» سفارش و تأکید ورزیده است و انسانهایی را که از قوه و استعداد اندیشه و خرد خود استفاده نمیکنند، مورد سرزنش و مذمت قرار میدهد. (13)در روایات نیز بارها به ستایش و تمجید عقل پرداخته شده است. عقل، رسول حق (14) و حجت باطنی، (15) قوام انسانیت و دین، (16) دوست مؤمن و مرد (17) توصیف شده است.
نکته مهم و ظریف اینکه عقل در لسان آیات و روایات در معنای عام یعنی در وجود مجردی عقل انسانی و به تعبیر بعضی روایتها، نور و مطلق ادراک انسان اعم از ادراک حق و باطل در عقل نظری و ادراک خیر و شر و منافع و مضرات در عقل عملی و نیز ادراک امور جزیی با حواس و ادراک امور باطنی استعمال شده است.
4. خلط عقل گریز و عقل ستیز
اگر بیش از حد به عقلگرایان بها بدهیم، در نهایت میپذیریم که بعضی احکام و آموزههای دینی عقلگریز است، به این معنا که عقل، کنه، حقیقت و علل آنها را کشف نکرده و لذا احکام خاص آن نیز برای عقل روشن نیست. در این صورت عقل به غیر عقلانیت آنها حکم نمیدهد، بلکه سکوت اختیار کرده و نهایت میگوید که حقایق چنین آموزههایی برای من کشف شده نیست. اما اینکه یک آموزه دینی پیدا شود که عقل به ضرس قاطع به نادرستی آن حکم دهد و به تعبیری «عقلستیز» باشد، چنین موردی در آموزههای اصیل اسلام وجود ندارد و در صورت یافتن چنین آموزهای، تعارض ظاهری عقل و دین پیش میآید. در این صورت با تصرف در حکم عقل یا آموزه دینی به رفع تعارض پرداخته میشود.5. تقدیم عقل بر نقل
در صورت عدم امکان تأویل در حکم عقل یا دین و لزوم بقای یکی از دو حکم عقل یا دین و طرد دیگری، بین اندیشوران اسلامی اختلاف دیدگاه وجود دارد. اهل حدیث در اهل سنت (18) و اخباریون در شیعه (19) و ایمانگرایان در مسیحیت (20) نوعاً به تقدیم آموزه دینی بر حکم عقلی حکم میدهند. اما عقلگرایان و در رأس آنها معتزله و فلاسفه اسلامی، عقل را بر آموزههای ظاهری دینی مقدم میدارند. علامه طباطبایی در پاسخ پروفسور هانری کربن مستشرق معروف فرانسوی دربارهی تعارض عقل و نقل میفرماید:در صورتی که کتاب صریحاً نظر عقل را امضا و تصدیق نموده و به آن حجیت داده است، هرگز اختلافنظر در میان آنها پیدا نخواهد شد و برهان عقلی نیز در زمینه فرضی حقیقت کتاب و واقعبینی عقل صریح همین نتیجه را میدهد. زیرا فرض دو امر واقعی متناقض متصور نیست و اگر احیاناً فرض شود که دلیل عقلی قطعی با دلیل نقلی معارض بیفتد، چون دلالت دلیل نقلی از راه ظهور ظنی لفظ خواهد بود با دلیل قطعی الدلالة معارضه نخواهد نمود و عملاً نیز موردی برای چنین اختلافی وجود ندارد. (21)
پس نمیتوان به صورت مطلق از تعارض عقل و دین و به تبع آن کنار گذاشتن عقل توسط دین و نقل سخن گفت، بلکه در نهایت، طرد عقل را به طیف خاص عالمان دین میتوان نسبت داد، اما طیف دیگر، جایگاه عقل حقیقی و به تعبیری عقل بماهو عقل را حرمت مینهند. (22) به دیگر سخن، تعارض عقل و دین و طرد عقل نه دین بلکه به معرفتی دینی آن هم به بخشی از معرفت دینی عالمان دین منسوب است.
نکته دیگر اینکه در تعارض عقل قطعی با نقل که به تقدم عقل منجر میشود، نقل مطلق طرد نمیشود، بلکه به تعبیر علامه:
در صورت امکان به وجه صحیح تأویل میشود و در صورت عدم امکان، مسکوتعنه باقی میماند. (23)
شبهه چهارم: نقش عقل در دین
بعد از پاسخ شبهه تعارض عقل و دین، ممکن است این پرسش برای خواننده محترم مطرح شود که نقش عقل در دین و به صورت بارز در اسلام چیست؟تحلیل و بررسی
در پاسخ نخست این نکته را متذکر میشویم که غایت اصلی این تحقیق، پاسخ شبهات و نه سؤالها است؛ با این حال به دلیل اهمیت پرسش و تکمیل بحث رابطه عقل و دین، نکاتی به اختصار بیان میشود.1. عقل، مفتاح دین (24)
برای تشخیص صدق و حقانیت یک شیء نمیتوان ادعای خود آن شیء را ملاک و معیار صدقش پذیرفت، بلکه به معیار برونی نیازمند است. درباره ادعای صدق دین و پیامبران نیز امر چنین است؛ یعنی نمیتوان از خود دین، کمک، معیار و میزان گرفت، بلکه یک معیار برون دینی لازم است که خود از اعتبار و حجت ذاتی برخوردار بوده و در پرتو آن اعتبار و حجیت دین را نیز بتوان تأیید و اثبات کرد. این شأن و تشخیص تنها از عهده عقل برمیآید.براین اساس هنگام مواجهه با وحی، شرایع آسمانی، و ادعای پیامبران این عقل است که با بررسی، تحلیل و تجزیه اصل دین، آموزههای دینی و دعوی پیامبران، به صدق و اثبات دین و بالعکس یعنی کذب و تکذیب ادعاهای منسوب به دین مانند دعوی پیامبر قلابی یا آموزههای خردستیز میپردازد. بنابراین عقل در عرصه اثبات ضرورت نبوت، تشخیص پیامبران راستین از غیرراستین نقش مهمی مانند نقش مفتاح و کلید را ایفا میکند. مانند انسانی که با باز کردن درب یک باغ توسط کلید میتواند وارد باغ شده و از نعمتهای آن بهرهمند شود، انسان در مواجهه با ادعاهای مختلف نبوت، میتواند در پرتو عقل، پیام و شریعت سره و خالص را از ناسره تشخیص داده و از نعمتهای آن بهرهمند گردد.
2. عقل، معیار دین
نقش عقل در دین به اصل اثبات آن و به تعبیری به نقش مفتاح بودن خلاصه نمیشود، بلکه بعد از ورود به آموزههای دین، عقل معیار و منبع استخراج آموزههای دینی است و نیز هر آموزه دینی را که با این منبع و معیار ناسازگار باشد، نمیتوان دینی انگاشت. در واقع عقل ملاک درستی یا نادرستی گزارههای دینی است.عقل در عرصههای مختلف از قبیل فقه، اخلاق، معارف و عقاید منبع و معیار دین قرار میگیرد. فقهای اسلامی - به خصوص شیعه - عقل را به عنوان یک منبع در عرض کتاب و سنت ذکر میکنند. در علم اخلاق، اصل حسن و قبح عقلی، نقش مهمی در تبیین افعال الاهی و مردم ایفا میکند. نقش عقل در تبیین آموزههای کلامی و عقلی از دیگر عرصهها چشمگیرتر است.
3. عقل، مصباح دین
نقش دیگر عقل، تبیین عقلانی آموزههای دینی است. برخی گزارههای دین، کلی، عمیق و ژرف است که نیازمند تبیین هستند. عقل متکفل این وظیفه و شأن است. عقل در واقع در این عرصه نقش یک ابزار معرفتی را ایفا میکند و با استدلال و برهان، آموزههای دین را از کتاب و سنت استخراج و کشف میکند. عقل مانند چراغی است که دین در پرتو نورافکنی آن به مسیر انسانسازی خود ادامه میدهد.پینوشتها:
1.ر.ک: جی. ال. مکی، «شر و قدرت مطلق»، کلام فلسفی، با انتخاب و ترجمه ابراهیم سلطانی و احمد نراقی.
2. ر.ک: ایان باربور، علم و دین، صص 87 و 77 .
3.ر.ک: نگارنده، پاسخ به شبهات کلامی، دفتر اول: خداشناسی، فصل دوم.
4. ایان باربور، علم و دین، ص 90.
5.ر.ک: برتراند راسل، چرا مسیحی نیستیم؟ و نیز: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 8، ص 520.
6. نقل از: عمر فروخ، عقاید فلسفی ابوالعلاء، فصل 4، بیت شمارهی 368.
7.همان، شمارهی 369 و 370.
8.مهدی حائری یزدی، کاوشهای عقل نظری، ص 240.
9.ماکس وبر با اشاره به عقلانیت ماهوی و صوری میگوید: «این واژهها معنای دقیقی برای آنچه که به عنوان اجتماعی کردن و محاسبه بر حسب پول و جنس مکرر به کار میروند، میباشدم (ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ص 107، و نیز: 332). برای توضیح بیشتر از عقلانیت غربی و اقسام آن ر.ک: دکتر تقی آزاد ملکی، «جامعهشناسی عقلانیت»، مجله قبسات، سال اول، شماره اول.
10. صدرالمتألهین، شرح اصول کافی، ج 1، ص 227.
11.ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، مطارح الانظار، ص 230، و نیز: محمدکاظم مصطفوی، القواعد، ص 265.
12.«فان الحق لایضاد الحق بل یوافقه و یشهد له»، (ابنرشد، فصل المقال، ص 17).
13.آلعمران، آیه 190؛ بقره، آیات 242 و 269؛ ملک، آیه 10.
14. «العقل رسول الحق»، (محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ذیل واژه عقل، شماره 13317).
15.«انالله علی الناس حجتین: حجة طاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و اما الباطنة فالعقول» (همان، ش 13358).
16.«قوام المرء عقله و لادین لمن لاعقل له»، (همان، ش 13366 و 13353).
17.«العقل خلیل المؤمن». (همان، ش 4 - 13373).
18.احمدبن حنبل و ابن تیمیه از پیشگامان معروف این مکتب به شمار میآیند. ر.ک: آ. ج. آربری، عقل و وحی از منظر متفکران اسلامی؛ جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج 1، ص 60 به بعد؛ ابنتیمیه، درء، تعارض العقل و النقل، ج 1. مقدمه.
19.ر.ک: یوسف بن احمد بحرانی، الحدائق الناصره، ج 1، ص 131؛ شیخ حرعاملی، الفوائد الطوسیه، فایده 79، ص 354؛ سیدنعمتالله جزایری، الانوار النعمانیه، ج 3، ص 127؛ میرزا محمد اصفهانی، تقریرات، به قلم شیخ محمود حلبی، صص 23 و 101نسخه خطی کتابخانه آستان قدس رضوی، شماره 12455؛ سید محمد موسوی، آیین اندیشه.
20. ایمانگرایی در اصطلاح امروزه بر متدینانی اطلاق میشود که گوهر و حقیقت دین را ایمان به معنای شهود قلبی مقابل عقل و استدلالورزی تفسیر میکنند و بر این اعتقادند که اصل دین و ایمان نه با عقل و خردورزی، بلکه با تجربه درونی حاصل میشود (برای توضیح بیشتر ر.ک: ژیلسون، عقل و وحی در قرون وسطی؛ کالین براون، فلسفه و ایمان مسیحی؛ پاسکال، اندیشهها و رسالات، ص 358؛).
21.شیعه، ص 50.
22.ر.ک: ابونصر فارابی، الفصول المتنزعة، صص 98 و 65؛ ابونصر فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، ص 125؛ ابنرشد، فصل المقال، صص 31 و 16.
23.شیعه، ص 50.
24. اقتباس از: جوادی آملی، شریعت در آیینه معرفت، صص 214 - 207.
قدردان قراملکی، محمدحسن؛ (1394)، پاسخ به شبهات کلامی (دفتر دوم: دین و نبوت)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ پنجم