نويسنده: محسن مهاجرنيا
براساس گزارش مورخان و شرححالنويسان، آخرين اثر سياسي فارابي که بخشي از آن در بغداد و بخشي در مصر و دمشق نوشته شده کتاب آراء اهل المدينة الفاضلة است. به تعبير جميل صليبا اين اثر، فرآوردههاي تجربيات فکري و سياسي دوران کهنسالي فارابي است. در اين کتاب، اصول معرفتشناسي سياسي و عصاره مباحث سياسي ايشان بيان شده است و نقش محوري و مبنايي نسبت به منظومهي فکري او پيدا کرده است. تمام اين کتاب در شرح آرا و اصول نهگانهاي نگاشته شده است (1) که فصل مميز آراي فاضله از غيرفاضله در همهي پديدههاي سياسي دولت، حکومت، قدرت، حاکميت، احزاب و انديشهها ميباشد. فارابي در تحليل معرفتشناسانهاي که در اين کتاب دارد، ريشههاي شکلگيري گروههاي سياسي - صنفي، عقيدتي و... را از مبدأ «آراء مشترک» و اصول نهگانه آغاز و معرفت بدانها را در دو نوع «معرفت يقيني» و «معرفت تمثيلي» معرفي ميکند. بر همين اساس، مردم جامعه را نيز در سه طبقه ميگنجاند: طبقهي حکيمان، طبقهي مقلدان و طبقهي مؤمنان. او معرفت دو گروه اول و دوم را برهاني و يقيني ميداند و معرفت مؤمنان را اقناعياتي ميداند که از راه تمثيل و محاکات به دست آمده است. سپس ميافزايد که در معرفت برهاني، جاي نقد، شبهه و ترديد نيست اما در حول معرفت تمثيلي، منتقداني در جامعه و حتي در مدينه فاضله شکل ميگيرد و ممکن است در قالب گروهها، دستجات و اصناف خودنمايي کند. از اين رو اصول مشترک براساس معرفت نوع دوم سبب تنوع فکري و تکثر اجتماعي ميگردد:
يُمْکِنُ اَنْ يَکونَ اُمَمٌ فاضِلَةٌ وَ مُدُنٌ فاضلَةٌ تَخْتَلِفُ مِلَّتُهم (2)
ممکن است امتهاي فاضله و مدينههاي فاضلهاي وجود داشته باشد، در حالي که آيين و مسلک آنها مختلف باشد.
معلم ثاني بر همين اساس به تشريح همهي گروهها و جناحهايي که پيرامون اصول مشترک مدينه فاضله شکل ميگيرند، ميپردازد که البته برخي از گروهها در واقع حاميان و طرفداران اين اصول و آرا هستند و برخي مخالف و معاند شدهاند. او مجموعهي گروهها را در سه جناح کلي تقسيم ميکند.
جناح اول؛ نخبگان فکري
تعبير فارابي از اين جناح «خواص» است. وي آنها را به هفت گروه صنفي - سياسي تقسيم ميکند و ميفرمايد:اَلخَواصُ اَولا وَ في الْجَودَةُ عَلَي الاِطْلاق الفَلاسِفَةُ ثُمَّ الْجَدلَيُونَ وَ السوفسطائيون ثُمَّ واضَعوا النَّواميسُ ثُمَّ المُتِکَلِمُونَ وَ الفُقَهاء. (3)
براساس اين عبارت، شش گروه نخبه وجود دارد و چون فصول المدني از گروهي به نام «ذووالالسنة» نيز ياد کرده است، مجموعاً هفت گروه هستند که اجمالاً بدانها اشاره ميشود:
1. گروه فيلسوفان
فارابي فيلسوفان را خواص حقيقي عليالاطلاق مينامند. اين گروه اگر بتوانند علاوه بر فلسفهي نظري، علوم و فضايل فکري، خلقي و عملي را تحصيل کنند، در جايگاه رهبري نظام سياسي قرار ميگيرند.2. گروه جدليون
اين گروه که در واقع منتقدان سودمند و به اصطلاح «بازخوران منفي» جامعه هستند، از طريق خطابه و جدل، فرهنگ سياسي جامعه را رشد و ترقي ميدهند.3. گروه سوفسطائيون
اين گروه از منتقداني هستند که به حد افراط رسيدهاند و هدف آنها از انتقاد، اصلاح فرهنگ سياسي جامعه نيست، بلکه نقد براي آنها هدف شده و در همه چيز به نسبيت و شک و شبهه قائل هستند.4. گروه واضعان نواميس
اين گروه که در حقيقت قانونگذاران و حقوقدانان جامعه هستند، به دنبال وضع قانون از مجاري الهي هستند و در شمار حاميانِ وفادار نظام و حکومت مطلوب و فاضلهاند.5. گروه متکلمان
گروهي هستند که با فراگيري ادلهي عقلي و اصول شريعت، به دفاع از دين و آيين امت ميپردازند و انتقادها و شبهههاي مختلف را از حريم دين دفع ميکنند و اين گروه، از خرافه و شبهه منزهاند.6. گروه فقيهان
اينان کارشناساني هستند که با تحصيل قدرت اجتهاد و استنباط در شريعت، به استخراج قوانين و احکام ديني مبادرت ميورزند و کارشان در راستاي کار واضعان نواميس است. (4)7. گروه ذووالالسنة يا مبلغان ديني
هدف اين گروه، ترويج و تبليغ فضايل و ارزشهاي ديني در جامعه است. آنها از راه خطابه، فصاحت، بلاغت، شعر، نويسندگي و هنر، جامعه را براي پذيرش ارزشهاي ديني، تعليم و ارشاد ميکنند. (5)جناح دوم؛ گروههاي نوابت
فارابي نه گروه را نوابت مينامد. اين گروهها به دليل شبهه و عناد با اصول و آراي مشترک فاضله، از سوي فارابي به انگل و علفهاي هرزه در مزراع گندم تشبيه شدهاند. (6) او معتقد است برخي از اين گروههاي معاند حکومت مطلوب، ممکن است قابل هدايت باشند، ولي عناد اکثر آنها به حدي است که حکومت قادر به هدايت آنها نيست. بنابراين جز با اعدام، تبعيد و حبس نمي توان آنها را علاج کرد. اينک انواع گروهها و پس از آن وطايف حکومت را در قبال آنها بيان ميکنيم.گروههايي که تحت عنوان نوابت شناخته شدهاند، ده گروه مستقل ميباشند:
1. گروه مقتنصان (فرصتطلبان)
گروههاي فرصتطلبي هستند که براي دستيابي به مقام و رياست و قدرت و ثروت و موقعيت، به آراي مشترک متوسل ميشوند.2. گروه محرقه
گروههايي هستند که تحت فشار افکار عمومي به سنت و شريعت تمسک ميکنند، اما هدف آنها تفسير و تأويل شريعت براساس افکار و انديشههاي خود است.3. گروه مارقه
اين گروه قصد تحريف و تأويل شريعت و آراي مشترک جامعه را ندارد، ولي به دليل قصور فهم و نارسايي درک از مسير فضيلت منحرف شده است.4. گروه مسترشدين
گروهي هستند که در مقام مخالفت و عناد با شريعت و آراي مشترک و رهبري فاضل نيستند، بلکه به دنبال فهم حقيقت و هدايت گام بر ميدارند؛ ولي به دليل ضعف مباني فکري، دچار مشکل هستند. فارابي توصيه ميکند که رهبران نظام سياسي بايد آنان را ارشاد کنند.5. گروه جاهلان
گروهي هستند که نمي خواهند حقيقت را بفهمند و دائماً با همهي اصول و آراي مشترک جامعه مخالفت ميکنند و با هرگونه مذاکره و مفاهمه در راه دستيابي به حقيقت مخالفاند.6. گروه قاصرين
گروههايي که به دليل ناداني و بيسوادي، فهم آنها وافي به درک حقايق، مقررات و قوانين جامعه نيست و اصول و آراي مشترک را بر نمي تابند.7. گروه گمراهان
گروهي هستند که به دليل انحراف فکري با آراي مشترک اهل مدينهي فاضله، مخالفت ميکنند و معتقدند همهي مردم از جمله رهبران سياسي، افراد حيلهگر، خدعهگر و دروغگوياني هستند که تنها منافع خود را ميجويند.8. گروه شکاکان
گروههايي که در اثر جهل و ناداني از نظر مباني فکري، دچار بحران و ترديد هستند و در هيچ امري به حقيقت قائل نيستند.9. گروه نسبيگرايان
گروهي هستند که معتقدند حق مطلقي وجود ندارد؛ حق همان است که هرکسي ميفهمد و در هر زماني، هر انديشهاي که به وجود ميآيد، همان حق است و از اين راه باعث تشويش و ترديد در اصول مشترک مورد قبول اهل مدينهي فاضله ميشوند.10. گروه پندارگرايان
گروههايي که در اثر جهل و سوءفهم دچار حيراني شدهاند و تصورشان اين است که تنها خودشان ميفهمند و تنها آنها سعادتمندند.حکومت گروههاي نوابت
معلم ثاني به تناسب گروههاي مختلف نوابت، پنج نوع وظيفه و واکنش را در دستور کار حکومتها قرار ميدهد:1. اصلاح
فارابي حاکم مدينه را مانند طبيب مصلحي ميداند که پيش از هر اقدامي، در فکر سلامتي و تندرستي افراد جامعه است.2. اخراج و تبعيد
گروههايي که از راه تربيت و تعليم، ارشاد نمي شوند و به راه اصلاح نمي آيند؛ چنان چه مصلحت جامعه و اهل مدينه اقتضا کند، بايد از مدينه اخراج شوند.3. مجازات
براي گروههايي که نه با تربيت و نه با اخراج، اصلاحپذير نيستند؛ مصلحت آن است که کيفر ببينند.4. حبس و زندان
برخي از گروههاي نوابت با هيچ کدام از طرق فوق قابل اصلاح نيستند و فساد آنها جز با محبوس نمودنشان از جامعه رفع نمي شود.5. استخدام و استعباد
چنانچه با هيچ کدام از موارد پيش گفته قابل اصلاح نباشد و مصلحت جامعه اقتضا کند، بايد آنها را به صورت بردگاني به کار گماشت و در جهت مصالح عمومي از آنها بهرهبرداري کرد. (7)جناح سوم؛ گروههاي غير مدني (بهيميون)
اين جناح، ترکيبي از گروههايي است که از فرهنگ و رفتار انساني فاصله گرفتهاند و در حکم حيواناتاند. فارابي از آنها به «بهيمي» يا «سبعي» ياد ميکند و در تعريف آنها ميگويد: آنها کساني هستند که استعداد و هيئات نفسانيشان به صورت عادي به سوي شرور و بديها گرايش دارد به طوري که نزديک است از همهي بديهاي انساني بالاتر بروند و بلکه بالاتر از شروري که در عالم است. به دليل شدت بدي اصلاً نمي شود اسم و عنواني بر آنها گذاشت و بسا چنين افرادي را بتوان درنده و «سبعي» و نظير آن (بهيمي و غيرمدني) ناميد. او در برخي از آثار خويش، انسانها را به سه گروه احرار، عبيد و بهيميون، تقسيم ميکند و در توضيح بهيميون ميگويد:کساني هستند که قدرت انديشه و ارادهي تصميمگيري ندارند. (8)
در مواردي آنها را «بهائم انسي» مينامد و بر اين اعتقاد است که اينها از مدنيت بهرهاي ندارند، از اين رو از حيث سازماندهي، هيچگاه نمي توانند حکومت تشکيل دهند:
اَلْبَهيميُونَ بِالطَّبْعِ لَيْسُوا مَدَنيينَ و لاتَکُونُ لَهْمُ اِجتماعاتٌ مَدَنيَةِ اصلا بَلْ يَکونُ بَعضُهُم عَلي مِثالِ ما عَلَيْهِ الْبَهائمُ الانِسيَةُ و بَعْضُهُمْ مِثْلُ الْبَهائِمُ الْوَحْشِيَة
يعني انسانهايي بهيمي بالطبع نمي توانند به اصول مدنيت پايبند باشند. لذا با توجه به خلق و خوي فردي و گروهي، آنها را به هشت گروه مختلف تقسيم ميکند:
1. گروهي از بهيميون که از منش اجتماعي بهرهمند نيستند و از نظر رفتار فردي، همانند حيوانات وحشي هستند.
2. گروهي داراي خصلت خشونت و سختگيري همانند حيوانات درنده هستند.
3. برخي از آنها مسکن و مأواي خود را در بيابانها و دور از جامعه و مدنيت انتخاب ميکنند و به صورت پراکنده زندگي مينمايند.
4. گروههايي که در صحراها و بيابانها اجتماع ميکنند و در اعمال و تعاملات بين خودشان چونان حيوانات وحشي عمل ميکنند.
5. گروهي از آنها در حوالي و نزديک شهرها سکونت دارند.
6. گروهي در حواشي شهرها زندگي ميکنند.
7. گروهي که ويژگي بارزشان اين است که گوشت خام ميخورند و همانند درندگان ساير حيوانات را پاره کرده ميخورند.
8. گروهي که خصلتشان چون حيوانات علفخوار است و از گياهان بيابان تغذيه ميکنند. (9)
اين گروهها در حد «قوه بهيميه» توقف کردهاند و به قدري حيوان صفت شدهاند که فروکش کردن و رام نمودن غرايز آنها دشوار و بلکه محال است. اينها پستترين انسانها هستند که نه تنها شايستگي مدنيت ندارند، بلکه شايستهي عنوان انسان هم نيستند. از آنجا که ممکن است اينگونه افراد در مدينهي فاضله و حواشي آن يافت شوند، فارابي آنها را در کنار گروههاي نوابت قرار داده و براي دولت و حکومت در قبال آنها وظايفي قائل شده است.
وظايف حکومت در قبال گروههاي غيرمدني
فارابي در شرح وظايف حکومت، در قبال اين گروهها از واژهي تدبير و سياست سود جسته است؛ زيرا معتقد است گروههاي بهيمي قابل اصلاح و تأديب نيستند، لذا ميگويد:ينبغي ان يدبر البهيميون. (10)
او سه نوع برخورد را با اينگونه انسانها توصيه ميکند:
1. اخراج از جامعه
بهيميون شايستگي اقامت در جامعه فاضله را ندارند و به همين دليل بايد از همهي شهرها رانده شوند:اِذا اتَّفَقَ اَنْ يُوجَدَ السَّبُعي لَمْ يَرؤُسْ مَدينة اَصلا و لَمْ يَخدُمْها بَلْ يُخْرَجُ عنِ المُدُنِ کُلِّها؛ (11)
هرگاه انسان سبعي در يک جامعه يافت شود، او نه صلاحيت رياست دارد و نه صلاحيت خدمت؛ بلکه تنها بايد اخراج گردد.
2. استخدام و استعباد
آن دسته از بهيميون که در حدود انساني ميتوانند مورد بهرهبرداري قرار گيرند، در شهرها به صورت برده در ميآيند و همانند حيوانات از آنها بهرهکشي ميشود:اِسْتَعْبَدَ و اِسْتُعْمِل کَما تُسْتَعْمَلُ اَلْبَهيمَي؛ (12)
يعني به بندگي در ميآيد و از او بهرهکشي ميشود؛ همان طوري که از حيوانات بهرهکشي ميشود.
3. اعدام و قتل
دسته از بهيميون که براي هيچ کاري مفيد نيستند، بلکه زيانآورند. بايد با آنها همان رفتاري را کرد که با حيوانات موذي و زيانآور به عمل ميآيد. (13)پينوشتها:
1. در آراء اهل المدينة الفاضلة، فارابي فصل 33 را به جمعبندي و تبيين اين نه اصل اختصاص داده است.
2. ابونصر فارابي، آراء اهل المدينة الفاضلة، ص 148.
3. ابونصر فارابي، الحروف، صص 131-133.
4. همان، ص 133.
5. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، صص 65 و 66.
6. ابونصر فارابي، السياسة المدنية، ص 87.
7. همان، ص 106.
8. همان.
9. ابونصر فارابي، التنبيه علي سبيل السعادة، ص 62.
10. همان.
11. ابونصر فارابي، فصول منتزعة، ص 33.
12. ابونصر فارابي، السياسة المدنية، ص 87.
13. همان.
مهاجرنيا، محسن؛ (1388)، انديشه سياسي متفکران اسلامي جلد اول: فلسفه سياسي اسلام، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول