از انقلاب حسينى تا انقلاب خمينى (ره)
نويسنده: مرتضى شيرودى
اشاره
مفروض اين نوشتار اين است: «قيام امام حسين عليهالسلام بر پيروزى انقلاب اسلامى تأثير گذاشته است.» چنانكه در كلامِ امام خمينى قدسسره آمده است كه «انقلاب اسلامى ايران، پرتوى از عاشورا... است.»(1) بنابراين، در اين مقاله، تلاشى براى اثبات تأثيرپذيرى انقلاب اسلامى از قيام امام حسين عليهالسلام صورت نمىگيرد؛ بلكه مقاله حاضر به دنبال نشان دادن ابعاد تأثير عاشورا بر وقوع انقلاب اسلامى است. از اينرو، سؤال اصلى اين مقاله عبارتاست از: «ابعاد تأثيرپذيرى انقلاب اسلامى از قيام امام حسين عليهالسلام چيست؟» در بيست و چهارمين بهار پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى، اينك نيمنگاهى به ابعاد تأثيرپذيرى انقلاب اسلامى از نهضت خونين عاشورا مىاندازيم.
مدخل
در پاسخ به سؤال مزبور، به بررسى تأثير قيام امام حسين عليهالسلام بر عوامل اصلى پيروزى انقلاب اسلامى، يعنى مكتب اسلام، رهبرى امام خمينى قدسسره و حضور مردم مىنشينيم. انتخاب اين عوامل به آن دليل است كه اغلب نوشتهها و گفتههاى مربوط به انقلاب اسلامى، اين سه عامل را علل اصلى پيروزى انقلاب اسلامى مىدانند. به عنوان مثال:
الف. «عامل اصلى كه موجب بروز و پيروزى انقلاب اسلامى گرديده است، عامل اسلامزدايى شاه بوده است... مسلما غير از اين عامل، نبايدعاملوحدتبخشوحركتآفرينرهبرىدينى و مرجعيتوالامقامىنظيرامامخمينىرابه باد فراموشى سپرد.»(2)
ب. «امام به عنوان وصل ميان مردم و اسلام، با درس از نهضت عاشورا، محتواى سياسى ـ انقلابى را بدان باز گرداند. [بنابراين]... مكتب اسلام، رهبرى امام و حضور مردم، سه عامل اصلى محدثه انقلاب به حساب مىآيند.»(3)
اسلام
ارائه چهره جديدى از اسلام، كه از آن به اسلام حسينى عليهالسلام ياد مىشود، از مهمترين عوامل پيروزى انقلاب اسلامى است. در حقيقت، اسلامى را كه امام حسين عليهالسلام و امام خمينى قدسسره به كار گرفتند، با اسلام عبدالله بن زبير تفاوت داشت؛ زيرا، اينگونه اسلامها قادر به انقلاب كردن و جاودانه شدن نبودهاند. اما واقعا، چه تفاوتى بين اسلام آنان وجود داشت؟ توجه به موارد زير، بخشى از تفاوتهاى اين دو را نشان مىدهد:
امام حسين عليهالسلام در نامهاى به مردم بصره نوشت: «شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر دعوت مىكنم؛ زيرا در شرايطى قرار گرفتهايم كه ديگر سنت پيامبر از ميان رفته و جاى آن را بدعت گرفته است.»(4) «[امام خمينى قدسسره [در ظرف دو دهه توانستند چهره نوينى از اسلام بسازند، چهرهاى مترقى، انقلابى، مبارز... اين اسلام احيا شده همه آن چيزى بود كه رژيم شاه نبود... با چنين تصويرى از... اسلام، [او [توانست ميليونها نفر را در اعتراض و مخالفت با رژيم شاه به حركت درآورد.»(5) اما اسلام حسينى عليهالسلام و اسلام خمينى قدسسره ، چه تفاوتهايى با اسلام يزيدى و اسلام پهلوى داشت؟ به برخى از اين تفاوتها بنگريد:
تقيه: تقيه كه ريشه در قرآن و سنّت دارد، يك حكم قطعى براى همه زمانها و مكانها نيست. به همين دليل، امام حسين عليهالسلام و امام خمينى قدسسره در مواردى كه اسلام در خطر باشد تقيه را حرام و قيام خود عليه حكومت يزيد و شاه را آغاز و ادامه دادند.
«روز هشتم ذىالحجه 61 هجرى، با تبديل حج تمتع به عمره تصميم به قيام علنى عليه يزيد گرفت و عزم خروج به سوى كوفه را داشت. عمرو بن سعيد ايشان را از اين كار خطرناك منع كرد و پرسيد: "اى حسين از خدا تقيه نمىكنى؟ از جماعت بيرون مىآيى و بين امت تفرقه مىاندازى؟" امام عليهالسلام در پاسخ، اين آيه را قرائت فرمود: "لى عَمَلى وَ لَكُم عَمَلُكُمْ أنتُم بريئونَ مِمّا اَعمَلُ وَ اَنَا بَرىٌ مِمّا تَعْمَلُون"؛ عمل من براى من، و عمل شما براى خودتان، شما از كار من بيزاريد و من از كارهاى شما بيزارم."(6)
امام خمينى قدسسره نيز پس از حمله دژخيمان شاه به مدرسه فيضيه در سال 1342، در تلگرافى به آيات عظام تهران نوشتند:
«اينان با شعار شاه دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مىكنند. شاه دوستى يعنى غارتگرى، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، سوزاندن نشانههاى اسلام، محو آثار اسلاميت، شاه دوستى يعنى تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم، شاه دوستى يعنى كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت، حضرات آقايان توجه دارند، اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب (ولو بلغ ما بلغ).»(7)
بدعت زدايى: اسلامِ امامِ كربلا و اسلامِ امامِ پانزده خرداد، با بدعتگذارى دينى به مخالفت برخاستهاند. امام حسين عليهالسلام در نامهاى به بزرگان بصره نوشت: «شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مىكنم؛ همانا سنت مرده و بدعت زنده شده است».(8) امام خمينى قدسسره نيز در اينباره فرمود: «ما بايد سعى كنيم تا حصارهاى جهل و خرافه را شكسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدى برسيم و امروز غريبترين چيزها در دنيا همين اسلام است و نجات آن قربانى مىخواهد و دعا كنيد من نيز يكى از قربانىهاى آن گردم.»(9)
شهادتخواهى: اسلام حسينى عليهالسلام و اسلام خمينى قدسسره ، بر عنصر شهادتطلبى استوارند. در يكى از نيايشهاى امام حسين عليهالسلام در روز عاشورا چنين مىخوانيم: «خدايا! دوست دارم كه كشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در كشته شدنم نصرت دين تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شريعت تو نهفته باشد.»(10) امام قدسسره نيز به تأسى از قيام عاشورا گفت: «مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگى سياه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهايم تا فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهانى با سرافرازى بايستند».(11)
عدالتطلبى: حركت امام حسين عليهالسلام و قيام امام خمينى قدسسره بر پايه عدالت قرار داشتند. در زيارت اباعبدالله الحسين عليهالسلام مىخوانيم: «شهادت مىدهم كه تو به قسط و عدالت دستور دادى و به اين دعوت كردى.»(12) مسلم هم پس از دستگيرى، خطاب به ابن زياد فرمود: «ما آمدهايم تا به عدالت فرمان دهيم و به حكم قرآن فرا بخوانيم.»(13) امام خمينى قدسسره سخنى مشابه به اين سخنان دارد: «مگر خون ما رنگينتر از خون سيدالشهداست. ما چرا بترسيم از اينكه خون بدهيم يا اين كه جان مىدهيم؟ آن هم در ماجراى دفع سلطان جائرى كه مىگفت مسلمانم. مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود. اگر بدتر نبود، بهتر نبود.»(14)
امام خمينى قدسسره
امام حسين عليهالسلام بارها به مقايسه يزيد با خود و معاويه با على عليهالسلام پرداخت و از اين مسأله براى برانگيختن مردم به قيام عليه يزيد سود جست. در تأييد اين سخن، مىتوان به فرازى از كلام امام حسين عليهالسلام استناد كرد: «به خدا قسم، من به خلافت شايستهترم، پدرم بهتر از پدر اوست، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اويم.»(15)
امام خمينى قدسسره نيز با تأسى از قيام عاشورا، به مقايسه محمدرضا پهلوى با يزيد بن معاويه پرداخت. البته، شباهتهاى فراوان موجود بين آن دو، مقايسه فرزند رضاخان و فرزند معاوية بن ابوسفيان را هم آسانتر و هم براى مردم قابل دركتر مىساخت. به نمونهاى از اين شباهتها توجه كنيد:
يزيد در سه سال پادشاهى خود، سه جنايت بزرگ را مرتكب شد. در سال 61 هجرى، امام حسين عليهالسلام و يارانش را به شهادت رساند. در سال 62 هجرى، به مدينه حمله كرد و به مدت سه روز، مردم شهر را كشت، اموال آنان را به غارت برد و زنان آنان را غاصبانه به ملك خود و سربازانش درآورد. در سال 64 هجرى، به بهانه سركوب عبدالله بن زبير، كه در خانه خدا پناه گرفته بود، به مكه حمله برد و خانه خدا را با منجنيق به سنگ و آتش بست.(16)
از خيانتهاى بزرگ شاه، جشن تاجگذارى وى در سال 1346 بود. بخشى از هزينههاى اين جشن عبارت بود از: تاج شاه با 3380 قطعه الماس، 50 قطعه زمرد، 368 حبه مرواريد به وزن دو كيلو و هشتاد گرم و از نظر قيمت، غير قابل تخمين. تاج همسر شاه با 1646 قطعه الماس و تعداد مشابهى از جواهرات ديگر و طلا به قيمت تخمينى 14 ميليون دلار ساخته شده بود. پيراهن همسر شاه مزين به 40 هزار الماس، وان حمام وى بلورين و به ارزش 75 هزار دلار و هزينه درشكه مخصوص او 150 هزار دلار بود.(17)
بى شك مقايسه يزيدبن معاويه با محمدرضا شاه در شركت و حضور مردم در براندازى رژيم پهلوى نقش ويژه داشته است. اين واقعيت را مىتوان در سند زير از مجموعه اسناد منتشر شده سفارت آمريكا(=لانه جاسوسى) تحت عنوان نخبگان و توزيع قدرت در ايران يافت:
«روحانيون مسلمان كشور از جمله جسورترين منتقدين شاه به حساب مىآيند... در وعظها، نشريات و مراسم مذهبى شاه را مورد انتقاد قرار مىدهند. در يكى از بحثهاى مرسوم احساسى، شاه را با يزيد كه مسؤول قتل امام حسين عليهالسلام در قرن هفتم بود، مقايسه مىنمايند. اين رويداد تاريخى شيعه، هسته اصلى اسلام مرسوم در ايران بود و هرساله در صدها نقطه از كشور با برپايى نمايشهاى دراماتيك نحوه قتل امام حسين عليهالسلام و خانوادهاش را در اذهان زنده مىكنند.»(18)
چرا چنين مقايسهاى به پيروزى انقلاب اسلامى در ايران مدد رساند؟ به آن دليل كه حاصل اين مقايسه آن بود كه در يك سو امام خمينى قدسسره را به جاى امام حسين عليهالسلام و محمدرضا پهلوى را به جاى يزيدبن معاويه مىديدند. از اين رو، همان طورى كه قيام امام حسين عليهالسلام بر ضد يزيد واجب بود، قيام بر ضد يزيد زمان نيز واجب بود. به راستى كه قضاوت مردم درباره مقايسه شباهت بين اين دو درست بود؛ زيرا، بين امام خمينى قدسسره و امام حسين عليهالسلام نيز همانند محمدرضا پهلوى و يزيد بن معاويه شباهتهاى زيادى وجود داشت. به دو نمونه از اين شباهتها اشاره مىكنيم:
1. قيام فىسبيللله: امام حسين عليهالسلام در پاسخ به سخنان ضحاك بن عبدالله مشرقى كه مىگفت: كوفيان آماده جنگ با تو هستند، فرمود: «حَسبِىَ اللّهُ وَ نِعْمَ الوَكيل»؛ خدا براى من بس است و او خوب پشتيبان و تكيه گاهى است.(19)
مقام معظم رهبرى در اين مورد، درباره امام خمينى قدسسره فرمود: «بزرگترين ستايش براى رهبر عزيز، همين است كه او را عبدالله يعنى بنده خدا و تسليم اراده پرورگار ياد كنيم.»(20)
2. تكليفگرايى: هنگامى دو نفر از سوى حاكم مكه براى امام حسين عليهالسلام امان نامه آوردند، تا به اين وسيله مانع از ادامه سفر امام عليهالسلام به عراق شوند، امام عليهالسلام فرمود: «در خواب، پيامبر خدا را ديدم، به چيزى فرمان يافتم كه در پى آن خواهم رفت، به زيانم باشد، يا به سودم.»(21) مشابه چنين برخوردى را در مورد قطعنامه 598 از امام خمينى قدسسره شاهد بودهايم. ايشان در اين باره فرمود: «شما را مىشناسم، شما هم مرا مىشناسيد. در شرايط كنونى آن چه موجب [اين] امر [قبول قطعنامه [شد تكليف الهىام بود.»(22)
مردم مسلمان ايران
نقش مردم در دو قيام حسينى عليهالسلام و خمينى قدسسره غير قابل انكار است. به واقع، اگر دعوت هجده هزار نفرى كوفيان نبود، امام حسين عليهالسلام به سوى كوفه حركت نمىكرد. مثالهاى زيادى در تأييد اين مسأله است. از جمله:
1. امام عليهالسلام پس از برخورد با سپاه حُر، كه راه را بر او بستند، فرمود: «من پيش شما نيامدم مگر پس از آن كه نامهها و فرستادههايتان رسيد كه نزد ما بيا كه ما پيشوايى نداريم... اگر بر سر پيمان و سخن خويشيد، كه آمدهام، و اگر خوش نداريد و نمىخواهيد، بر مىگردم.»(23)
2. در جاى ديگر، حضرت از انگيزه نامه نگارى و دعوت كوفيان اين گونه ياد مىكند: «اِنَّ اَهْلَ الكُوفَةِ كَتَبوُا اَلَىَّ يَسألوننى اَن أقدِمَ عَلَيهِم، لِما اَرْجوُا مِن اِحياءِ مَعالِمِ الْحَقّ وَ اِماته البِدَع»؛ كوفيان به من نامه نوشته و از من خواستهاند كه نزد آنان روم؛ چرا كه اميدوارم معالم و نشانههاى حق زنده گردد و بدعتها ميرد.(24)
3. باز امام عليهالسلام در اينباره سخنانى دارد: «مردم! شما به من نامهها نوشتيد و پيام فرستاديد كه به سوى شما بيايم و وعده داديد كه دست از يارى من برنداريد و پيمان شكنى نكنيد. اينك كه من به سرزمين شما آمدهام، اگر به عهد خود وفا كنيد، مرا تنها نگذاريد، به هدايت حقيقى مىرسيد.»(25)
بنابراين امام عليهالسلام ، به دعوت كوفيان به آن ديار رفت، ولى آنان خيانت ورزيدند، همانطور كه امام حسين عليهالسلام فرمود:
«اى مردم! مرگ بر شما! مگر شما نبوديد كه به من نامه نوشتيد و استغاثه كرديد و مرا به يارى خويشتن خوانديد؟! ولى اكنون كه به استغاثه شما پاسخ داده و به فرياد شما رسيدهام، شمشيرهاى خود را از نيام به روى من كشيدهايد و شعله آتشى را متوجه ما ساختهايد... چه شد كه بعد از آن همه وعدهها و دعوتها، صفحه زندگىتان ورق خورد و بر ضد دوستان خود گرد آمديد و به نفع دشمنانتان براى منكوب كردن دوستان خود آستين بالا زدهايد و دشمنان شما نه عدالتگسترى كردند كه شيفته عدالت آنان شويد و نه اميد آيندهاى بهتر براى شما باقى گذاشتند، تا بهانه دل بستگى شما باشد. شما به خاطر اندكى از مال حرام دنيا كه بنى اميه به شما دادند و براى اين كه به زندگى پست و ناچيزى برسيد، به سوى من حمله مىكنيد. بدون آن كه كوچكترين گناهى داشته باشم.»(26)
ولى پس از حادثه كربلا و عاشورا، موجى از بيدارى در جامعه مسلمانان پديد آمد و در پى آن، مردم دريافتند كه حق با اهلبيت پيامبر بود و كشندگان آن حضرت، نه تنها به اصول اسلامى پايبند نيستند، بلكه سفاك و مستبدند. از آنكه فرزند پيامبر صلىاللهعليهوآله را يارى نكرده بودند، پشيمان شدند و به تدريج دست به اعتراض زدند از جمله:
1. اعتراض عبدالله بن عمر به يزيد؛
2. برگزارى پنج سال عزاى مداوم در مدينه؛
3. قيام عبدالله بن حنظله در مكه؛
4. اعتراض در بصره و قيام در كوفه؛
5. پديد آمدن نهضت توابين؛
6. قيام مختاربن ابى عبيده ثقفى؛
7. انقلاب مطرف بن مغيره؛
8. انقلاب عبدالرحمن بن اشعث.(27)
تشابه فراوانى بين مشاركت سياسى ـ اجتماعى مردم كوفه و ايران در دو حادثه انقلاب حسينى عليهالسلام و انقلاب خمينى قدسسره وجود دارد. مانند:
1. پس از دستگيرى امام قدسسره در 13 خرداد 1342، مردم دست به اعتراض زدند و حادثه 15 خرداد 1342 را آفريدند.
2. در يك دوره چهارده ساله پس از آن، مردم چندان حضور فعال در صحنه ندارند. بنابراين، نهضت امام خمينى قدسسره به ثمر نمىنشيند.
3. پس از آن، مردم ايران همانند توابين عراقى به ميدان آمدند و آرمان حسينى عليهالسلام را نشر دادند و انقلاب اسلامى را به پيروزى رساندند.
از اينرو، نمونههاى بسيارى از الگوگيرى مردم ايران از عاشوراى حسينى عليهالسلام در روند پيروزى انقلاب اسلامى به چشم مىخورد. از جمله:
الف. «تظاهرات 250 تا 400 هزار نفرى با توجه به جمعيت 5/1 ميليونى تهران در روز عاشوراى 1383 ق. / 13 خرداد 1342 ش. تهران از مسجد حاج ابوالفتح در ميدان قيام (ميدان شاه) آغاز و به مسجد امام قدسسره (مسجد شاه) ختم شد.»(28)
ب. «سخنرانى معروف امام قدسسره در عصر عاشوراى 1383 ق. / 13 خرداد 1342 ش. در مدرسه فيضيه آغاز شد كه منجر به دستگيرى و بازداشت و زندانى شدن امام قدسسره گرديد و در اعتراض به آن، حركتهاى مردمى در مساجد شهرهاى مختلف شكل گرفت.»(29)
ج. «راهپيمايى عاشوراى دوازدهم محرم 1384 ق. / 1343 ش. از مسجد امام قدسسره ، آغاز گرديد. اين راهپيمايى براى بزرگ داشت پانزده خرداد صورت گرفت كه امام قدسسره ، آن را ايام الله ناميده بود. سربازان رژيم شاه نيز به سركوب آن پرداختند.»(30)
د. «حدود چهار ميليون نفر در تهران در عاشوراى 1399 ق. / 1357 ش. عليه رژيم شاه دست به تظاهرات زدند و شعار مرگ بر شاه سر دادند. پس از آن، ژنرال هايزر روانه تهران شد و شاه متقاعد گرديد يك چهره به ظاهر ملى را به عنوان نخستوزير برگزيند و خود ايران را ترك كند.»(31)
ه. «مردم براى نشان دادن همبستگى خود بر ادامه مبارزه تا برپايى جمهورى اسلامى، راهپيمايى عظيم اربعين را برپا كردند كه در آن فرياد الله اكبر و درود بر خمينى توسط چند ميليون زن، مرد و كودك دنيا را به تعجب و حيرت وا داشت.»(32)
ارتباط بين مردم، عاشورا، مسجد و انقلاب اسلامى را در گزارشهاى ساواك هم مىبينيم. به عنوان مثال، كميته مشترك ضد خراب كارى در گزارشى به رياست پليس تهران مىنويسد: «از فعاليت مساجد هدايت، الجواد و حسينيه ارشاد، كه اقدامات آنها مخالف مصالح كشور بود، جلوگيرى به عمل آمد تا با مذاكره با مسؤولين مساجد و حسينيه مزبور اقدامات آنان در آينده با مصالح كشور هماهنگى داشته باشد. على هذا نظر به اين كه توافقهايى كه با واقفين و هيأت مؤسس مساجد و حسينيه موصوف به عمل آمده از اين به بعد كليه مسائل مربوط به اين سه مؤسسه مذهبى زير نظر مستقيم سازمان اوقاف خواهد بود.»(33)
در دستورالعمل نحوه تشكيل مجالس عزادارى در ماههاى محرم و صفر ستاد فرماندارى نظامى تهران و حومه (ركن 2) در 7/9/1357 آمده است:
«الف. از طريق دولت به طور قاطع طى اعلاميهاى نكاتى را كه مردم بايستى در ايام عزادارى ماههاى محرم و صفر رعايت نمايند به وسيله دستگاههاى ارتباط جمعى ابلاغ مىگردد.
ب. در شهرهايى كه مقررات حكومت نظامى برقرار مىباشد، اجراى دستورات درباره نحوه برگزارى مجالس عزادارى با فرماندارى نظامى بوده و در ساير شهرها با شهربانى و ژاندارمرى محل مىباشد.
پ. مجالس عزادارى در مساجد، تكايا و حسينيهها در تهران و شهرستانها محدود گردد، به طورى كه در حوزه استحفاظى هر كلانترى بيش از دو مجلس تشكيل نشود.»(34)
فرجام سخن
آنچه گذشت نشان از تأثير انقلاب امام حسين عليهالسلام بر پيروزى انقلاب اسلامى دارد. اما چگونه مىتوان از نهضت حسينى عليهالسلام بر ادامه نهضت خمينى قدسسره استفاده كرد؟ پيش از پاسخ به اين سؤال، بايد به سؤال ديگرى پاسخ داد و آن اين كه آيا گره زدن اين دو نهضت براى ادامه انقلاب اسلامى ضرورى است؟ پاسخ امام خمينى قدسسره را در اين باره ببينيد:
«اگر ما بخواهيم مملكتمان، يك مملكت مستقلى باشد، يك مملكت آزاد باشد، بايد اين رمز [قضيه سيدالشهداء] را حفظ كنيم...(35) اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ باشد، بايد اين سنتها [عزادارى و...] را حفظ كنيد...(36) عاشورا را زنده نگه داريد كه با زنده نگه داشتن عاشورا، كشور شما آسيب نخواهد ديد.»(37)
بنابراين، تنها راه حفظ انقلاب اسلامى، عاشورايى كردن آن است. نگارنده بر آن است كه تأسّى و توسّل به مؤلفههاى عاشورايى زير، همان گونه كه عامل پيروزى انقلاب اسلامى بودهاند، بر همه نگرانىهايى كه درباره حيات و ممات انقلاب اسلامى وجود دارد، پايان مىدهد؛ زيرا، رمز بقاى انقلاب اسلامى همان رمز پيروزى انقلاب اسلامى است:
كار براى خدا: امام حسين عليهالسلام فرمود: «اِلهى رِضاً بِرِضاكَ وَ تَسليماً لأَمْرِكَ»؛ خدايا، با تمام سختىها و مصيبتها به خشنودى تو خشنود و تسليم فرمان تو هستم.(38)
نترسيدن از دشمن: امام حسين عليهالسلام فرمود: «أَلا اِنّى زاحِفٌ بِهذِهِ الاُْسْرَةِ عَلى قِلَّةِ العَدَدِ وَ حذْلانِ النّاصِرِ»؛ آگاه باشيد كه من با همين گروه اندكى كه به من پيوستهاند و با اين كه ياران به من پشت كردهاند، آماده جهاد هستم.(39)
تحمل در مصائب: امام حسين عليهالسلام فرمود: «يا أُخَيَّة، اِتَّقى اللّهُ وَ تَعزّى بعَزاء اللّهِ وَ اعْلَمى اَنَّ اَهْلَ الاَْرضِ يَموُتوُنَ وَ اَهْلَ السَّماءِ لا يَبقونَ»؛ خواهرم، [زينب عليهاالسلام [صبر داشته باش و بدان كه اهل زمين و آسمان همه مىميرند.(40)
پذيرش ولايت: امام حسين عليهالسلام فرمود: «فَاِنِّى لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَولى وَ لا خَيْراً مِنْ اَصْحابى وَلا اَهْلَبَيتٍ اَبَرَّ وَ لا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِبَيْتى»؛ من اصحابى والاتر و بهتر از اصحاب خودم نمىشناسم و خاندانى نيكوكارتر و بهتر از خاندانم سراغ ندارم.(41)
عزت خواهى: امام حسين عليهالسلام فرمود: «هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»؛ هيهات كه ما زير بار ذلت برويم.(42)
حاصل آنكه، «ما كه از نقطه قيام آفرين عاشورا آغاز كردهايم، بايد به همان نقطه باز گرديم: عدالت، اين انقلاب خود را حامل پيام عاشورا مىخواند، پس اكنون كه قدرت را در دست گرفته است، بايد عامل به آن پيام باشد. حامل پيام بود (براى بسيج كردن شورانگيز مردم)، و به منظور كسب قدرت، و براى اجراى عدالت، و قيام به قسط، اكنون بايد عامل به پيام باشد (براى حاضر نگاه داشتن تعهدآميز مردم)، به منظور حفظ قدرت، براى اجراى عدالت و قيام به قسط.»(43)
••• پىنوشتها
1ـ امام خمينى، صحيفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368، ج18،ص22
2ـ مجيد كاشانى، جامعهشناسى انقلاب، تهران، دانشگاه پيام نور، 1376، ص 248
3ـ جميله كديور، «نقش عاشورا در شكلگيرى و تداوم انقلاب اسلامى ايران»، چكيده مقالات كنگره بينالمللى امام خمينى و فرهنگ عاشورا، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره)، 1374، ص 189
4ـ محسن نصرى، «رويكرد جامعه شناختى به نهضت عاشورا»، مجموعه مقالات دومين كنگره بينالمللى امام خمينى، و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1376، ص 650
5ـ صادق زيبا كلام، مقدمهاى بر انقلاب اسلامى، تهران، روزنه، 1372، ص 89
6ـ رضا موسوى «اسوه تقيه و مقتداى متقين»، مجموعه مقالات، همان، ص 599
7ـ عليرضا زهيرى، عصر پهلوى به روايت اسناد، تهران، معارف، 1379، ص 222
8ـ جواد محدثى، پيامهاى عاشورا، پژوهشكده تحقيقات اسلامى، قم، 1377، ص 44، به نقل از: حياة الامام الحسين بن على، ج 2، ص 322
9ـ امام خمينى، پيشين، ج 21، ص 41
10ـ جواد محدثى، پيشين، ص 115؛ به نقل از: معالى السبطين، ج 2، ص 18
11ـ امام خمينى، پيشين، ج 14، ص 266
12ـ جواد محدثى، پيشين، ص 182؛ به نقل از مفاتيح الجنان
13ـ همان، به نقل از: شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 39
14ـ امام خمينى، پيشين، ج 2، ص 218
15ـ جواد محدثى، پيشين، ص 41؛ به نقل از: موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 268
16ـ على مؤمن، «فرهنگحسينىوفرهنگ يزيدى»، چكيده مقالات...، همان، ص 166
17ـ عباس على عميدزنجانى، انقلاب اسلامى و ريشههاى آن، تهران، نشر كتاب سياسى، 1369، ص 475
18ـ عليرضا زهيرى، پيشين، ص 292
19ـ امام خمينى، پيشين، ج 1، ص 72
20ـ مجله حوزه، شماره 49، ص 160
21ـ جواد محدثى، پيشين، ص 75؛ به نقل از: تاريخ طبرى، ج 4، ص 292
22ـ امام خمينى، پيشين، ج 8، ص 12
23ـ جواد محدثى، پيشين، ص 77؛ به نقل از: تاريخ طبرى، ج 4، ص 303
24ـ همان، ص 222؛ به نقل از: دينورى، الاخبار الطوال، ص 246
25وـ محمدمهدى شمسالدين، ارزيابى انقلاب امام حسين عليهالسلام ، ترجمه مهدى پيشوايى، تهران، الست فردا، 1380، ص 172 / ص 175
27ـ ابوالفضل اردكانى، پيامدهاى عاشورا، قم، منبع، 1380، صفحات مختلف.
28الى 32ـ جواد منصورى، سير تكوينى انقلاب اسلامى، تهران، دفتر مطالعات سياسى و بينالمللى، 1379، ص 180 / ص 182 / ص 195 / ص 330 / ص 339
33و34ـ عليرضا زهيرى، پيشين، ص 333 / ص 366
35الى 37ـ امام خمينى، پيشين، ج 10، ص 216 / ج 15، ص 204 / ص 205
38ـ حسين اسحاقى، جام عبرت، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1380، ص146؛ بهنقلاز: شيخعباسقمى، نفسالمهموم،ص244
39ـ همان، ص 145؛ به نقل از: ابن طاووس، اللهوف، ص 57
40ـ همان، ص 147؛ به نقل از: شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 97
41ـ همان، ص 153؛ به نقل از: تاريخ طبرى، ج 3، ص 315
42ـ همان، ص 155؛ به نقل از: همان، ص 326
43ـ محمدرضاحكيمى، قيامجاودانه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373، ص 117
منبع:
مفروض اين نوشتار اين است: «قيام امام حسين عليهالسلام بر پيروزى انقلاب اسلامى تأثير گذاشته است.» چنانكه در كلامِ امام خمينى قدسسره آمده است كه «انقلاب اسلامى ايران، پرتوى از عاشورا... است.»(1) بنابراين، در اين مقاله، تلاشى براى اثبات تأثيرپذيرى انقلاب اسلامى از قيام امام حسين عليهالسلام صورت نمىگيرد؛ بلكه مقاله حاضر به دنبال نشان دادن ابعاد تأثير عاشورا بر وقوع انقلاب اسلامى است. از اينرو، سؤال اصلى اين مقاله عبارتاست از: «ابعاد تأثيرپذيرى انقلاب اسلامى از قيام امام حسين عليهالسلام چيست؟» در بيست و چهارمين بهار پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى، اينك نيمنگاهى به ابعاد تأثيرپذيرى انقلاب اسلامى از نهضت خونين عاشورا مىاندازيم.
مدخل
در پاسخ به سؤال مزبور، به بررسى تأثير قيام امام حسين عليهالسلام بر عوامل اصلى پيروزى انقلاب اسلامى، يعنى مكتب اسلام، رهبرى امام خمينى قدسسره و حضور مردم مىنشينيم. انتخاب اين عوامل به آن دليل است كه اغلب نوشتهها و گفتههاى مربوط به انقلاب اسلامى، اين سه عامل را علل اصلى پيروزى انقلاب اسلامى مىدانند. به عنوان مثال:
الف. «عامل اصلى كه موجب بروز و پيروزى انقلاب اسلامى گرديده است، عامل اسلامزدايى شاه بوده است... مسلما غير از اين عامل، نبايدعاملوحدتبخشوحركتآفرينرهبرىدينى و مرجعيتوالامقامىنظيرامامخمينىرابه باد فراموشى سپرد.»(2)
ب. «امام به عنوان وصل ميان مردم و اسلام، با درس از نهضت عاشورا، محتواى سياسى ـ انقلابى را بدان باز گرداند. [بنابراين]... مكتب اسلام، رهبرى امام و حضور مردم، سه عامل اصلى محدثه انقلاب به حساب مىآيند.»(3)
اسلام
ارائه چهره جديدى از اسلام، كه از آن به اسلام حسينى عليهالسلام ياد مىشود، از مهمترين عوامل پيروزى انقلاب اسلامى است. در حقيقت، اسلامى را كه امام حسين عليهالسلام و امام خمينى قدسسره به كار گرفتند، با اسلام عبدالله بن زبير تفاوت داشت؛ زيرا، اينگونه اسلامها قادر به انقلاب كردن و جاودانه شدن نبودهاند. اما واقعا، چه تفاوتى بين اسلام آنان وجود داشت؟ توجه به موارد زير، بخشى از تفاوتهاى اين دو را نشان مىدهد:
امام حسين عليهالسلام در نامهاى به مردم بصره نوشت: «شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر دعوت مىكنم؛ زيرا در شرايطى قرار گرفتهايم كه ديگر سنت پيامبر از ميان رفته و جاى آن را بدعت گرفته است.»(4) «[امام خمينى قدسسره [در ظرف دو دهه توانستند چهره نوينى از اسلام بسازند، چهرهاى مترقى، انقلابى، مبارز... اين اسلام احيا شده همه آن چيزى بود كه رژيم شاه نبود... با چنين تصويرى از... اسلام، [او [توانست ميليونها نفر را در اعتراض و مخالفت با رژيم شاه به حركت درآورد.»(5) اما اسلام حسينى عليهالسلام و اسلام خمينى قدسسره ، چه تفاوتهايى با اسلام يزيدى و اسلام پهلوى داشت؟ به برخى از اين تفاوتها بنگريد:
تقيه: تقيه كه ريشه در قرآن و سنّت دارد، يك حكم قطعى براى همه زمانها و مكانها نيست. به همين دليل، امام حسين عليهالسلام و امام خمينى قدسسره در مواردى كه اسلام در خطر باشد تقيه را حرام و قيام خود عليه حكومت يزيد و شاه را آغاز و ادامه دادند.
«روز هشتم ذىالحجه 61 هجرى، با تبديل حج تمتع به عمره تصميم به قيام علنى عليه يزيد گرفت و عزم خروج به سوى كوفه را داشت. عمرو بن سعيد ايشان را از اين كار خطرناك منع كرد و پرسيد: "اى حسين از خدا تقيه نمىكنى؟ از جماعت بيرون مىآيى و بين امت تفرقه مىاندازى؟" امام عليهالسلام در پاسخ، اين آيه را قرائت فرمود: "لى عَمَلى وَ لَكُم عَمَلُكُمْ أنتُم بريئونَ مِمّا اَعمَلُ وَ اَنَا بَرىٌ مِمّا تَعْمَلُون"؛ عمل من براى من، و عمل شما براى خودتان، شما از كار من بيزاريد و من از كارهاى شما بيزارم."(6)
امام خمينى قدسسره نيز پس از حمله دژخيمان شاه به مدرسه فيضيه در سال 1342، در تلگرافى به آيات عظام تهران نوشتند:
«اينان با شعار شاه دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مىكنند. شاه دوستى يعنى غارتگرى، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، سوزاندن نشانههاى اسلام، محو آثار اسلاميت، شاه دوستى يعنى تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم، شاه دوستى يعنى كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت، حضرات آقايان توجه دارند، اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب (ولو بلغ ما بلغ).»(7)
بدعت زدايى: اسلامِ امامِ كربلا و اسلامِ امامِ پانزده خرداد، با بدعتگذارى دينى به مخالفت برخاستهاند. امام حسين عليهالسلام در نامهاى به بزرگان بصره نوشت: «شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مىكنم؛ همانا سنت مرده و بدعت زنده شده است».(8) امام خمينى قدسسره نيز در اينباره فرمود: «ما بايد سعى كنيم تا حصارهاى جهل و خرافه را شكسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدى برسيم و امروز غريبترين چيزها در دنيا همين اسلام است و نجات آن قربانى مىخواهد و دعا كنيد من نيز يكى از قربانىهاى آن گردم.»(9)
شهادتخواهى: اسلام حسينى عليهالسلام و اسلام خمينى قدسسره ، بر عنصر شهادتطلبى استوارند. در يكى از نيايشهاى امام حسين عليهالسلام در روز عاشورا چنين مىخوانيم: «خدايا! دوست دارم كه كشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در كشته شدنم نصرت دين تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شريعت تو نهفته باشد.»(10) امام قدسسره نيز به تأسى از قيام عاشورا گفت: «مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگى سياه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهايم تا فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهانى با سرافرازى بايستند».(11)
عدالتطلبى: حركت امام حسين عليهالسلام و قيام امام خمينى قدسسره بر پايه عدالت قرار داشتند. در زيارت اباعبدالله الحسين عليهالسلام مىخوانيم: «شهادت مىدهم كه تو به قسط و عدالت دستور دادى و به اين دعوت كردى.»(12) مسلم هم پس از دستگيرى، خطاب به ابن زياد فرمود: «ما آمدهايم تا به عدالت فرمان دهيم و به حكم قرآن فرا بخوانيم.»(13) امام خمينى قدسسره سخنى مشابه به اين سخنان دارد: «مگر خون ما رنگينتر از خون سيدالشهداست. ما چرا بترسيم از اينكه خون بدهيم يا اين كه جان مىدهيم؟ آن هم در ماجراى دفع سلطان جائرى كه مىگفت مسلمانم. مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود. اگر بدتر نبود، بهتر نبود.»(14)
امام خمينى قدسسره
امام حسين عليهالسلام بارها به مقايسه يزيد با خود و معاويه با على عليهالسلام پرداخت و از اين مسأله براى برانگيختن مردم به قيام عليه يزيد سود جست. در تأييد اين سخن، مىتوان به فرازى از كلام امام حسين عليهالسلام استناد كرد: «به خدا قسم، من به خلافت شايستهترم، پدرم بهتر از پدر اوست، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اويم.»(15)
امام خمينى قدسسره نيز با تأسى از قيام عاشورا، به مقايسه محمدرضا پهلوى با يزيد بن معاويه پرداخت. البته، شباهتهاى فراوان موجود بين آن دو، مقايسه فرزند رضاخان و فرزند معاوية بن ابوسفيان را هم آسانتر و هم براى مردم قابل دركتر مىساخت. به نمونهاى از اين شباهتها توجه كنيد:
يزيد در سه سال پادشاهى خود، سه جنايت بزرگ را مرتكب شد. در سال 61 هجرى، امام حسين عليهالسلام و يارانش را به شهادت رساند. در سال 62 هجرى، به مدينه حمله كرد و به مدت سه روز، مردم شهر را كشت، اموال آنان را به غارت برد و زنان آنان را غاصبانه به ملك خود و سربازانش درآورد. در سال 64 هجرى، به بهانه سركوب عبدالله بن زبير، كه در خانه خدا پناه گرفته بود، به مكه حمله برد و خانه خدا را با منجنيق به سنگ و آتش بست.(16)
از خيانتهاى بزرگ شاه، جشن تاجگذارى وى در سال 1346 بود. بخشى از هزينههاى اين جشن عبارت بود از: تاج شاه با 3380 قطعه الماس، 50 قطعه زمرد، 368 حبه مرواريد به وزن دو كيلو و هشتاد گرم و از نظر قيمت، غير قابل تخمين. تاج همسر شاه با 1646 قطعه الماس و تعداد مشابهى از جواهرات ديگر و طلا به قيمت تخمينى 14 ميليون دلار ساخته شده بود. پيراهن همسر شاه مزين به 40 هزار الماس، وان حمام وى بلورين و به ارزش 75 هزار دلار و هزينه درشكه مخصوص او 150 هزار دلار بود.(17)
بى شك مقايسه يزيدبن معاويه با محمدرضا شاه در شركت و حضور مردم در براندازى رژيم پهلوى نقش ويژه داشته است. اين واقعيت را مىتوان در سند زير از مجموعه اسناد منتشر شده سفارت آمريكا(=لانه جاسوسى) تحت عنوان نخبگان و توزيع قدرت در ايران يافت:
«روحانيون مسلمان كشور از جمله جسورترين منتقدين شاه به حساب مىآيند... در وعظها، نشريات و مراسم مذهبى شاه را مورد انتقاد قرار مىدهند. در يكى از بحثهاى مرسوم احساسى، شاه را با يزيد كه مسؤول قتل امام حسين عليهالسلام در قرن هفتم بود، مقايسه مىنمايند. اين رويداد تاريخى شيعه، هسته اصلى اسلام مرسوم در ايران بود و هرساله در صدها نقطه از كشور با برپايى نمايشهاى دراماتيك نحوه قتل امام حسين عليهالسلام و خانوادهاش را در اذهان زنده مىكنند.»(18)
چرا چنين مقايسهاى به پيروزى انقلاب اسلامى در ايران مدد رساند؟ به آن دليل كه حاصل اين مقايسه آن بود كه در يك سو امام خمينى قدسسره را به جاى امام حسين عليهالسلام و محمدرضا پهلوى را به جاى يزيدبن معاويه مىديدند. از اين رو، همان طورى كه قيام امام حسين عليهالسلام بر ضد يزيد واجب بود، قيام بر ضد يزيد زمان نيز واجب بود. به راستى كه قضاوت مردم درباره مقايسه شباهت بين اين دو درست بود؛ زيرا، بين امام خمينى قدسسره و امام حسين عليهالسلام نيز همانند محمدرضا پهلوى و يزيد بن معاويه شباهتهاى زيادى وجود داشت. به دو نمونه از اين شباهتها اشاره مىكنيم:
1. قيام فىسبيللله: امام حسين عليهالسلام در پاسخ به سخنان ضحاك بن عبدالله مشرقى كه مىگفت: كوفيان آماده جنگ با تو هستند، فرمود: «حَسبِىَ اللّهُ وَ نِعْمَ الوَكيل»؛ خدا براى من بس است و او خوب پشتيبان و تكيه گاهى است.(19)
مقام معظم رهبرى در اين مورد، درباره امام خمينى قدسسره فرمود: «بزرگترين ستايش براى رهبر عزيز، همين است كه او را عبدالله يعنى بنده خدا و تسليم اراده پرورگار ياد كنيم.»(20)
2. تكليفگرايى: هنگامى دو نفر از سوى حاكم مكه براى امام حسين عليهالسلام امان نامه آوردند، تا به اين وسيله مانع از ادامه سفر امام عليهالسلام به عراق شوند، امام عليهالسلام فرمود: «در خواب، پيامبر خدا را ديدم، به چيزى فرمان يافتم كه در پى آن خواهم رفت، به زيانم باشد، يا به سودم.»(21) مشابه چنين برخوردى را در مورد قطعنامه 598 از امام خمينى قدسسره شاهد بودهايم. ايشان در اين باره فرمود: «شما را مىشناسم، شما هم مرا مىشناسيد. در شرايط كنونى آن چه موجب [اين] امر [قبول قطعنامه [شد تكليف الهىام بود.»(22)
مردم مسلمان ايران
نقش مردم در دو قيام حسينى عليهالسلام و خمينى قدسسره غير قابل انكار است. به واقع، اگر دعوت هجده هزار نفرى كوفيان نبود، امام حسين عليهالسلام به سوى كوفه حركت نمىكرد. مثالهاى زيادى در تأييد اين مسأله است. از جمله:
1. امام عليهالسلام پس از برخورد با سپاه حُر، كه راه را بر او بستند، فرمود: «من پيش شما نيامدم مگر پس از آن كه نامهها و فرستادههايتان رسيد كه نزد ما بيا كه ما پيشوايى نداريم... اگر بر سر پيمان و سخن خويشيد، كه آمدهام، و اگر خوش نداريد و نمىخواهيد، بر مىگردم.»(23)
2. در جاى ديگر، حضرت از انگيزه نامه نگارى و دعوت كوفيان اين گونه ياد مىكند: «اِنَّ اَهْلَ الكُوفَةِ كَتَبوُا اَلَىَّ يَسألوننى اَن أقدِمَ عَلَيهِم، لِما اَرْجوُا مِن اِحياءِ مَعالِمِ الْحَقّ وَ اِماته البِدَع»؛ كوفيان به من نامه نوشته و از من خواستهاند كه نزد آنان روم؛ چرا كه اميدوارم معالم و نشانههاى حق زنده گردد و بدعتها ميرد.(24)
3. باز امام عليهالسلام در اينباره سخنانى دارد: «مردم! شما به من نامهها نوشتيد و پيام فرستاديد كه به سوى شما بيايم و وعده داديد كه دست از يارى من برنداريد و پيمان شكنى نكنيد. اينك كه من به سرزمين شما آمدهام، اگر به عهد خود وفا كنيد، مرا تنها نگذاريد، به هدايت حقيقى مىرسيد.»(25)
بنابراين امام عليهالسلام ، به دعوت كوفيان به آن ديار رفت، ولى آنان خيانت ورزيدند، همانطور كه امام حسين عليهالسلام فرمود:
«اى مردم! مرگ بر شما! مگر شما نبوديد كه به من نامه نوشتيد و استغاثه كرديد و مرا به يارى خويشتن خوانديد؟! ولى اكنون كه به استغاثه شما پاسخ داده و به فرياد شما رسيدهام، شمشيرهاى خود را از نيام به روى من كشيدهايد و شعله آتشى را متوجه ما ساختهايد... چه شد كه بعد از آن همه وعدهها و دعوتها، صفحه زندگىتان ورق خورد و بر ضد دوستان خود گرد آمديد و به نفع دشمنانتان براى منكوب كردن دوستان خود آستين بالا زدهايد و دشمنان شما نه عدالتگسترى كردند كه شيفته عدالت آنان شويد و نه اميد آيندهاى بهتر براى شما باقى گذاشتند، تا بهانه دل بستگى شما باشد. شما به خاطر اندكى از مال حرام دنيا كه بنى اميه به شما دادند و براى اين كه به زندگى پست و ناچيزى برسيد، به سوى من حمله مىكنيد. بدون آن كه كوچكترين گناهى داشته باشم.»(26)
ولى پس از حادثه كربلا و عاشورا، موجى از بيدارى در جامعه مسلمانان پديد آمد و در پى آن، مردم دريافتند كه حق با اهلبيت پيامبر بود و كشندگان آن حضرت، نه تنها به اصول اسلامى پايبند نيستند، بلكه سفاك و مستبدند. از آنكه فرزند پيامبر صلىاللهعليهوآله را يارى نكرده بودند، پشيمان شدند و به تدريج دست به اعتراض زدند از جمله:
1. اعتراض عبدالله بن عمر به يزيد؛
2. برگزارى پنج سال عزاى مداوم در مدينه؛
3. قيام عبدالله بن حنظله در مكه؛
4. اعتراض در بصره و قيام در كوفه؛
5. پديد آمدن نهضت توابين؛
6. قيام مختاربن ابى عبيده ثقفى؛
7. انقلاب مطرف بن مغيره؛
8. انقلاب عبدالرحمن بن اشعث.(27)
تشابه فراوانى بين مشاركت سياسى ـ اجتماعى مردم كوفه و ايران در دو حادثه انقلاب حسينى عليهالسلام و انقلاب خمينى قدسسره وجود دارد. مانند:
1. پس از دستگيرى امام قدسسره در 13 خرداد 1342، مردم دست به اعتراض زدند و حادثه 15 خرداد 1342 را آفريدند.
2. در يك دوره چهارده ساله پس از آن، مردم چندان حضور فعال در صحنه ندارند. بنابراين، نهضت امام خمينى قدسسره به ثمر نمىنشيند.
3. پس از آن، مردم ايران همانند توابين عراقى به ميدان آمدند و آرمان حسينى عليهالسلام را نشر دادند و انقلاب اسلامى را به پيروزى رساندند.
از اينرو، نمونههاى بسيارى از الگوگيرى مردم ايران از عاشوراى حسينى عليهالسلام در روند پيروزى انقلاب اسلامى به چشم مىخورد. از جمله:
الف. «تظاهرات 250 تا 400 هزار نفرى با توجه به جمعيت 5/1 ميليونى تهران در روز عاشوراى 1383 ق. / 13 خرداد 1342 ش. تهران از مسجد حاج ابوالفتح در ميدان قيام (ميدان شاه) آغاز و به مسجد امام قدسسره (مسجد شاه) ختم شد.»(28)
ب. «سخنرانى معروف امام قدسسره در عصر عاشوراى 1383 ق. / 13 خرداد 1342 ش. در مدرسه فيضيه آغاز شد كه منجر به دستگيرى و بازداشت و زندانى شدن امام قدسسره گرديد و در اعتراض به آن، حركتهاى مردمى در مساجد شهرهاى مختلف شكل گرفت.»(29)
ج. «راهپيمايى عاشوراى دوازدهم محرم 1384 ق. / 1343 ش. از مسجد امام قدسسره ، آغاز گرديد. اين راهپيمايى براى بزرگ داشت پانزده خرداد صورت گرفت كه امام قدسسره ، آن را ايام الله ناميده بود. سربازان رژيم شاه نيز به سركوب آن پرداختند.»(30)
د. «حدود چهار ميليون نفر در تهران در عاشوراى 1399 ق. / 1357 ش. عليه رژيم شاه دست به تظاهرات زدند و شعار مرگ بر شاه سر دادند. پس از آن، ژنرال هايزر روانه تهران شد و شاه متقاعد گرديد يك چهره به ظاهر ملى را به عنوان نخستوزير برگزيند و خود ايران را ترك كند.»(31)
ه. «مردم براى نشان دادن همبستگى خود بر ادامه مبارزه تا برپايى جمهورى اسلامى، راهپيمايى عظيم اربعين را برپا كردند كه در آن فرياد الله اكبر و درود بر خمينى توسط چند ميليون زن، مرد و كودك دنيا را به تعجب و حيرت وا داشت.»(32)
ارتباط بين مردم، عاشورا، مسجد و انقلاب اسلامى را در گزارشهاى ساواك هم مىبينيم. به عنوان مثال، كميته مشترك ضد خراب كارى در گزارشى به رياست پليس تهران مىنويسد: «از فعاليت مساجد هدايت، الجواد و حسينيه ارشاد، كه اقدامات آنها مخالف مصالح كشور بود، جلوگيرى به عمل آمد تا با مذاكره با مسؤولين مساجد و حسينيه مزبور اقدامات آنان در آينده با مصالح كشور هماهنگى داشته باشد. على هذا نظر به اين كه توافقهايى كه با واقفين و هيأت مؤسس مساجد و حسينيه موصوف به عمل آمده از اين به بعد كليه مسائل مربوط به اين سه مؤسسه مذهبى زير نظر مستقيم سازمان اوقاف خواهد بود.»(33)
در دستورالعمل نحوه تشكيل مجالس عزادارى در ماههاى محرم و صفر ستاد فرماندارى نظامى تهران و حومه (ركن 2) در 7/9/1357 آمده است:
«الف. از طريق دولت به طور قاطع طى اعلاميهاى نكاتى را كه مردم بايستى در ايام عزادارى ماههاى محرم و صفر رعايت نمايند به وسيله دستگاههاى ارتباط جمعى ابلاغ مىگردد.
ب. در شهرهايى كه مقررات حكومت نظامى برقرار مىباشد، اجراى دستورات درباره نحوه برگزارى مجالس عزادارى با فرماندارى نظامى بوده و در ساير شهرها با شهربانى و ژاندارمرى محل مىباشد.
پ. مجالس عزادارى در مساجد، تكايا و حسينيهها در تهران و شهرستانها محدود گردد، به طورى كه در حوزه استحفاظى هر كلانترى بيش از دو مجلس تشكيل نشود.»(34)
فرجام سخن
آنچه گذشت نشان از تأثير انقلاب امام حسين عليهالسلام بر پيروزى انقلاب اسلامى دارد. اما چگونه مىتوان از نهضت حسينى عليهالسلام بر ادامه نهضت خمينى قدسسره استفاده كرد؟ پيش از پاسخ به اين سؤال، بايد به سؤال ديگرى پاسخ داد و آن اين كه آيا گره زدن اين دو نهضت براى ادامه انقلاب اسلامى ضرورى است؟ پاسخ امام خمينى قدسسره را در اين باره ببينيد:
«اگر ما بخواهيم مملكتمان، يك مملكت مستقلى باشد، يك مملكت آزاد باشد، بايد اين رمز [قضيه سيدالشهداء] را حفظ كنيم...(35) اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ باشد، بايد اين سنتها [عزادارى و...] را حفظ كنيد...(36) عاشورا را زنده نگه داريد كه با زنده نگه داشتن عاشورا، كشور شما آسيب نخواهد ديد.»(37)
بنابراين، تنها راه حفظ انقلاب اسلامى، عاشورايى كردن آن است. نگارنده بر آن است كه تأسّى و توسّل به مؤلفههاى عاشورايى زير، همان گونه كه عامل پيروزى انقلاب اسلامى بودهاند، بر همه نگرانىهايى كه درباره حيات و ممات انقلاب اسلامى وجود دارد، پايان مىدهد؛ زيرا، رمز بقاى انقلاب اسلامى همان رمز پيروزى انقلاب اسلامى است:
كار براى خدا: امام حسين عليهالسلام فرمود: «اِلهى رِضاً بِرِضاكَ وَ تَسليماً لأَمْرِكَ»؛ خدايا، با تمام سختىها و مصيبتها به خشنودى تو خشنود و تسليم فرمان تو هستم.(38)
نترسيدن از دشمن: امام حسين عليهالسلام فرمود: «أَلا اِنّى زاحِفٌ بِهذِهِ الاُْسْرَةِ عَلى قِلَّةِ العَدَدِ وَ حذْلانِ النّاصِرِ»؛ آگاه باشيد كه من با همين گروه اندكى كه به من پيوستهاند و با اين كه ياران به من پشت كردهاند، آماده جهاد هستم.(39)
تحمل در مصائب: امام حسين عليهالسلام فرمود: «يا أُخَيَّة، اِتَّقى اللّهُ وَ تَعزّى بعَزاء اللّهِ وَ اعْلَمى اَنَّ اَهْلَ الاَْرضِ يَموُتوُنَ وَ اَهْلَ السَّماءِ لا يَبقونَ»؛ خواهرم، [زينب عليهاالسلام [صبر داشته باش و بدان كه اهل زمين و آسمان همه مىميرند.(40)
پذيرش ولايت: امام حسين عليهالسلام فرمود: «فَاِنِّى لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَولى وَ لا خَيْراً مِنْ اَصْحابى وَلا اَهْلَبَيتٍ اَبَرَّ وَ لا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِبَيْتى»؛ من اصحابى والاتر و بهتر از اصحاب خودم نمىشناسم و خاندانى نيكوكارتر و بهتر از خاندانم سراغ ندارم.(41)
عزت خواهى: امام حسين عليهالسلام فرمود: «هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»؛ هيهات كه ما زير بار ذلت برويم.(42)
حاصل آنكه، «ما كه از نقطه قيام آفرين عاشورا آغاز كردهايم، بايد به همان نقطه باز گرديم: عدالت، اين انقلاب خود را حامل پيام عاشورا مىخواند، پس اكنون كه قدرت را در دست گرفته است، بايد عامل به آن پيام باشد. حامل پيام بود (براى بسيج كردن شورانگيز مردم)، و به منظور كسب قدرت، و براى اجراى عدالت، و قيام به قسط، اكنون بايد عامل به پيام باشد (براى حاضر نگاه داشتن تعهدآميز مردم)، به منظور حفظ قدرت، براى اجراى عدالت و قيام به قسط.»(43)
••• پىنوشتها
1ـ امام خمينى، صحيفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368، ج18،ص22
2ـ مجيد كاشانى، جامعهشناسى انقلاب، تهران، دانشگاه پيام نور، 1376، ص 248
3ـ جميله كديور، «نقش عاشورا در شكلگيرى و تداوم انقلاب اسلامى ايران»، چكيده مقالات كنگره بينالمللى امام خمينى و فرهنگ عاشورا، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره)، 1374، ص 189
4ـ محسن نصرى، «رويكرد جامعه شناختى به نهضت عاشورا»، مجموعه مقالات دومين كنگره بينالمللى امام خمينى، و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1376، ص 650
5ـ صادق زيبا كلام، مقدمهاى بر انقلاب اسلامى، تهران، روزنه، 1372، ص 89
6ـ رضا موسوى «اسوه تقيه و مقتداى متقين»، مجموعه مقالات، همان، ص 599
7ـ عليرضا زهيرى، عصر پهلوى به روايت اسناد، تهران، معارف، 1379، ص 222
8ـ جواد محدثى، پيامهاى عاشورا، پژوهشكده تحقيقات اسلامى، قم، 1377، ص 44، به نقل از: حياة الامام الحسين بن على، ج 2، ص 322
9ـ امام خمينى، پيشين، ج 21، ص 41
10ـ جواد محدثى، پيشين، ص 115؛ به نقل از: معالى السبطين، ج 2، ص 18
11ـ امام خمينى، پيشين، ج 14، ص 266
12ـ جواد محدثى، پيشين، ص 182؛ به نقل از مفاتيح الجنان
13ـ همان، به نقل از: شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 39
14ـ امام خمينى، پيشين، ج 2، ص 218
15ـ جواد محدثى، پيشين، ص 41؛ به نقل از: موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 268
16ـ على مؤمن، «فرهنگحسينىوفرهنگ يزيدى»، چكيده مقالات...، همان، ص 166
17ـ عباس على عميدزنجانى، انقلاب اسلامى و ريشههاى آن، تهران، نشر كتاب سياسى، 1369، ص 475
18ـ عليرضا زهيرى، پيشين، ص 292
19ـ امام خمينى، پيشين، ج 1، ص 72
20ـ مجله حوزه، شماره 49، ص 160
21ـ جواد محدثى، پيشين، ص 75؛ به نقل از: تاريخ طبرى، ج 4، ص 292
22ـ امام خمينى، پيشين، ج 8، ص 12
23ـ جواد محدثى، پيشين، ص 77؛ به نقل از: تاريخ طبرى، ج 4، ص 303
24ـ همان، ص 222؛ به نقل از: دينورى، الاخبار الطوال، ص 246
25وـ محمدمهدى شمسالدين، ارزيابى انقلاب امام حسين عليهالسلام ، ترجمه مهدى پيشوايى، تهران، الست فردا، 1380، ص 172 / ص 175
27ـ ابوالفضل اردكانى، پيامدهاى عاشورا، قم، منبع، 1380، صفحات مختلف.
28الى 32ـ جواد منصورى، سير تكوينى انقلاب اسلامى، تهران، دفتر مطالعات سياسى و بينالمللى، 1379، ص 180 / ص 182 / ص 195 / ص 330 / ص 339
33و34ـ عليرضا زهيرى، پيشين، ص 333 / ص 366
35الى 37ـ امام خمينى، پيشين، ج 10، ص 216 / ج 15، ص 204 / ص 205
38ـ حسين اسحاقى، جام عبرت، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1380، ص146؛ بهنقلاز: شيخعباسقمى، نفسالمهموم،ص244
39ـ همان، ص 145؛ به نقل از: ابن طاووس، اللهوف، ص 57
40ـ همان، ص 147؛ به نقل از: شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 97
41ـ همان، ص 153؛ به نقل از: تاريخ طبرى، ج 3، ص 315
42ـ همان، ص 155؛ به نقل از: همان، ص 326
43ـ محمدرضاحكيمى، قيامجاودانه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373، ص 117
منبع: