از انقلاب حسينى تا انقلاب خمينى (ره)

مفروض اين نوشتار اين است: «قيام امام حسين عليه‏السلام بر پيروزى انقلاب اسلامى تأثير گذاشته است.» چنان‏كه در كلامِ امام خمينى قدس‏سره آمده است كه «انقلاب اسلامى ايران، پرتوى از عاشورا... است.»(1) بنابراين، در اين مقاله، تلاشى براى اثبات تأثيرپذيرى انقلاب اسلامى از قيام امام حسين عليه‏السلام صورت نمى‏گيرد؛ بلكه مقاله حاضر به دنبال نشان دادن ابعاد تأثير عاشورا بر وقوع انقلاب اسلامى است. از اين‏رو، سؤال اصلى اين مقاله عبارت‏است از: «ابعاد تأثيرپذيرى انقلاب اسلامى از
چهارشنبه، 30 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از انقلاب حسينى تا انقلاب خمينى (ره)
از انقلاب حسينى عليه‏السلام تا انقلاب خمينى قدس‏سره
از انقلاب حسينى تا انقلاب خمينى (ره)

نويسنده: مرتضى شيرودى
اشاره
مفروض اين نوشتار اين است: «قيام امام حسين عليه‏السلام بر پيروزى انقلاب اسلامى تأثير گذاشته است.» چنان‏كه در كلامِ امام خمينى قدس‏سره آمده است كه «انقلاب اسلامى ايران، پرتوى از عاشورا... است.»(1) بنابراين، در اين مقاله، تلاشى براى اثبات تأثيرپذيرى انقلاب اسلامى از قيام امام حسين عليه‏السلام صورت نمى‏گيرد؛ بلكه مقاله حاضر به دنبال نشان دادن ابعاد تأثير عاشورا بر وقوع انقلاب اسلامى است. از اين‏رو، سؤال اصلى اين مقاله عبارت‏است از: «ابعاد تأثيرپذيرى انقلاب اسلامى از قيام امام حسين عليه‏السلام چيست؟» در بيست و چهارمين بهار پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى، اينك نيم‏نگاهى به ابعاد تأثيرپذيرى انقلاب اسلامى از نهضت خونين عاشورا مى‏اندازيم.
مدخل
در پاسخ به سؤال مزبور، به بررسى تأثير قيام امام حسين عليه‏السلام بر عوامل اصلى پيروزى انقلاب اسلامى، يعنى مكتب اسلام، رهبرى امام خمينى قدس‏سره و حضور مردم مى‏نشينيم. انتخاب اين عوامل به آن دليل است كه اغلب نوشته‏ها و گفته‏هاى مربوط به انقلاب اسلامى، اين سه عامل را علل اصلى پيروزى انقلاب اسلامى مى‏دانند. به عنوان مثال:
الف. «عامل اصلى كه موجب بروز و پيروزى انقلاب اسلامى گرديده است، عامل اسلام‏زدايى شاه بوده است... مسلما غير از اين عامل، نبايدعامل‏وحدت‏بخش‏وحركت‏آفرين‏رهبرى‏دينى و مرجعيت‏والامقامى‏نظيرامام‏خمينى‏رابه باد فراموشى سپرد.»(2)
ب. «امام به عنوان وصل ميان مردم و اسلام، با درس از نهضت عاشورا، محتواى سياسى ـ انقلابى را بدان باز گرداند. [بنابراين]... مكتب اسلام، رهبرى امام و حضور مردم، سه عامل اصلى محدثه انقلاب به حساب مى‏آيند.»(3)
اسلام
ارائه چهره جديدى از اسلام، كه از آن به اسلام حسينى عليه‏السلام ياد مى‏شود، از مهم‏ترين عوامل پيروزى انقلاب اسلامى است. در حقيقت، اسلامى را كه امام حسين عليه‏السلام و امام خمينى قدس‏سره به كار گرفتند، با اسلام عبدالله بن زبير تفاوت داشت؛ زيرا، اين‏گونه اسلام‏ها قادر به انقلاب كردن و جاودانه شدن نبوده‏اند. اما واقعا، چه تفاوتى بين اسلام آنان وجود داشت؟ توجه به موارد زير، بخشى از تفاوت‏هاى اين دو را نشان مى‏دهد:
امام حسين عليه‏السلام در نامه‏اى به مردم بصره نوشت: «شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر دعوت مى‏كنم؛ زيرا در شرايطى قرار گرفته‏ايم كه ديگر سنت پيامبر از ميان رفته و جاى آن را بدعت گرفته است.»(4) «[امام خمينى قدس‏سره [در ظرف دو دهه توانستند چهره نوينى از اسلام بسازند، چهره‏اى مترقى، انقلابى، مبارز... اين اسلام احيا شده همه آن چيزى بود كه رژيم شاه نبود... با چنين تصويرى از... اسلام، [او [توانست ميليون‏ها نفر را در اعتراض و مخالفت با رژيم شاه به حركت درآورد.»(5) اما اسلام حسينى عليه‏السلام و اسلام خمينى قدس‏سره ، چه تفاوت‏هايى با اسلام يزيدى و اسلام پهلوى داشت؟ به برخى از اين تفاوت‏ها بنگريد:
تقيه: تقيه كه ريشه در قرآن و سنّت دارد، يك حكم قطعى براى همه زمان‏ها و مكان‏ها نيست. به همين دليل، امام حسين عليه‏السلام و امام خمينى قدس‏سره در مواردى كه اسلام در خطر باشد تقيه را حرام و قيام خود عليه حكومت يزيد و شاه را آغاز و ادامه دادند.
«روز هشتم ذى‏الحجه 61 هجرى، با تبديل حج تمتع به عمره تصميم به قيام علنى عليه يزيد گرفت و عزم خروج به سوى كوفه را داشت. عمرو بن سعيد ايشان را از اين كار خطرناك منع كرد و پرسيد: "اى حسين از خدا تقيه نمى‏كنى؟ از جماعت بيرون مى‏آيى و بين امت تفرقه مى‏اندازى؟" امام عليه‏السلام در پاسخ، اين آيه را قرائت فرمود: "لى عَمَلى وَ لَكُم عَمَلُكُمْ أنتُم بريئونَ مِمّا اَعمَلُ وَ اَنَا بَرىٌ مِمّا تَعْمَلُون"؛ عمل من براى من، و عمل شما براى خودتان، شما از كار من بيزاريد و من از كارهاى شما بيزارم."(6)
امام خمينى قدس‏سره نيز پس از حمله دژخيمان شاه به مدرسه فيضيه در سال 1342، در تلگرافى به آيات عظام تهران نوشتند:
«اينان با شعار شاه دوستى به مقدسات مذهبى اهانت مى‏كنند. شاه دوستى يعنى غارت‏گرى، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، سوزاندن نشانه‏هاى اسلام، محو آثار اسلاميت، شاه دوستى يعنى تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم، شاه دوستى يعنى كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت، حضرات آقايان توجه دارند، اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است، با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب (ولو بلغ ما بلغ).»(7)
بدعت زدايى: اسلامِ امامِ كربلا و اسلامِ امامِ پانزده خرداد، با بدعت‏گذارى دينى به مخالفت برخاسته‏اند. امام حسين عليه‏السلام در نامه‏اى به بزرگان بصره نوشت: «شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مى‏كنم؛ همانا سنت مرده و بدعت زنده شده است».(8) امام خمينى قدس‏سره نيز در اين‏باره فرمود: «ما بايد سعى كنيم تا حصارهاى جهل و خرافه را شكسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدى برسيم و امروز غريب‏ترين چيزها در دنيا همين اسلام است و نجات آن قربانى مى‏خواهد و دعا كنيد من نيز يكى از قربانى‏هاى آن گردم.»(9)
شهادت‏خواهى: اسلام حسينى عليه‏السلام و اسلام خمينى قدس‏سره ، بر عنصر شهادت‏طلبى استوارند. در يكى از نيايش‏هاى امام حسين عليه‏السلام در روز عاشورا چنين مى‏خوانيم: «خدايا! دوست دارم كه كشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در كشته شدنم نصرت دين تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شريعت تو نهفته باشد.»(10) امام قدس‏سره نيز به تأسى از قيام عاشورا گفت: «مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگى سياه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته‏ايم تا فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهانى با سرافرازى بايستند».(11)
عدالت‏طلبى: حركت امام حسين عليه‏السلام و قيام امام خمينى قدس‏سره بر پايه عدالت قرار داشتند. در زيارت اباعبدالله الحسين عليه‏السلام مى‏خوانيم: «شهادت مى‏دهم كه تو به قسط و عدالت دستور دادى و به اين دعوت كردى.»(12) مسلم هم پس از دستگيرى، خطاب به ابن زياد فرمود: «ما آمده‏ايم تا به عدالت فرمان دهيم و به حكم قرآن فرا بخوانيم.»(13) امام خمينى قدس‏سره سخنى مشابه به اين سخنان دارد: «مگر خون ما رنگين‏تر از خون سيدالشهداست. ما چرا بترسيم از اين‏كه خون بدهيم يا اين كه جان مى‏دهيم؟ آن هم در ماجراى دفع سلطان جائرى كه مى‏گفت مسلمانم. مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود. اگر بدتر نبود، بهتر نبود.»(14)
امام خمينى قدس‏سره
امام حسين عليه‏السلام بارها به مقايسه يزيد با خود و معاويه با على عليه‏السلام پرداخت و از اين مسأله براى برانگيختن مردم به قيام عليه يزيد سود جست. در تأييد اين سخن، مى‏توان به فرازى از كلام امام حسين عليه‏السلام استناد كرد: «به خدا قسم، من به خلافت شايسته‏ترم، پدرم بهتر از پدر اوست، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اويم.»(15)
امام خمينى قدس‏سره نيز با تأسى از قيام عاشورا، به مقايسه محمدرضا پهلوى با يزيد بن معاويه پرداخت. البته، شباهت‏هاى فراوان موجود بين آن دو، مقايسه فرزند رضاخان و فرزند معاوية بن ابوسفيان را هم آسان‏تر و هم براى مردم قابل درك‏تر مى‏ساخت. به نمونه‏اى از اين شباهت‏ها توجه كنيد:
يزيد در سه سال پادشاهى خود، سه جنايت بزرگ را مرتكب شد. در سال 61 هجرى، امام حسين عليه‏السلام و يارانش را به شهادت رساند. در سال 62 هجرى، به مدينه حمله كرد و به مدت سه روز، مردم شهر را كشت، اموال آنان را به غارت برد و زنان آنان را غاصبانه به ملك خود و سربازانش درآورد. در سال 64 هجرى، به بهانه سركوب عبدالله بن زبير، كه در خانه خدا پناه گرفته بود، به مكه حمله برد و خانه خدا را با منجنيق به سنگ و آتش بست.(16)
از خيانت‏هاى بزرگ شاه، جشن تاج‏گذارى وى در سال 1346 بود. بخشى از هزينه‏هاى اين جشن عبارت بود از: تاج شاه با 3380 قطعه الماس، 50 قطعه زمرد، 368 حبه مرواريد به وزن دو كيلو و هشتاد گرم و از نظر قيمت، غير قابل تخمين. تاج همسر شاه با 1646 قطعه الماس و تعداد مشابهى از جواهرات ديگر و طلا به قيمت تخمينى 14 ميليون دلار ساخته شده بود. پيراهن همسر شاه مزين به 40 هزار الماس، وان حمام وى بلورين و به ارزش 75 هزار دلار و هزينه درشكه مخصوص او 150 هزار دلار بود.(17)
بى شك مقايسه يزيدبن معاويه با محمدرضا شاه در شركت و حضور مردم در براندازى رژيم پهلوى نقش ويژه داشته است. اين واقعيت را مى‏توان در سند زير از مجموعه اسناد منتشر شده سفارت آمريكا(=لانه جاسوسى) تحت عنوان نخبگان و توزيع قدرت در ايران يافت:
«روحانيون مسلمان كشور از جمله جسورترين منتقدين شاه به حساب مى‏آيند... در وعظ‏ها، نشريات و مراسم مذهبى شاه را مورد انتقاد قرار مى‏دهند. در يكى از بحث‏هاى مرسوم احساسى، شاه را با يزيد كه مسؤول قتل امام حسين عليه‏السلام در قرن هفتم بود، مقايسه مى‏نمايند. اين رويداد تاريخى شيعه، هسته اصلى اسلام مرسوم در ايران بود و هرساله در صدها نقطه از كشور با برپايى نمايش‏هاى دراماتيك نحوه قتل امام حسين عليه‏السلام و خانواده‏اش را در اذهان زنده مى‏كنند.»(18)
چرا چنين مقايسه‏اى به پيروزى انقلاب اسلامى در ايران مدد رساند؟ به آن دليل كه حاصل اين مقايسه آن بود كه در يك سو امام خمينى قدس‏سره را به جاى امام حسين عليه‏السلام و محمدرضا پهلوى را به جاى يزيدبن معاويه مى‏ديدند. از اين رو، همان طورى كه قيام امام حسين عليه‏السلام بر ضد يزيد واجب بود، قيام بر ضد يزيد زمان نيز واجب بود. به راستى كه قضاوت مردم درباره مقايسه شباهت بين اين دو درست بود؛ زيرا، بين امام خمينى قدس‏سره و امام حسين عليه‏السلام نيز همانند محمدرضا پهلوى و يزيد بن معاويه شباهت‏هاى زيادى وجود داشت. به دو نمونه از اين شباهت‏ها اشاره مى‏كنيم:
1. قيام فى‏سبيل‏لله: امام حسين عليه‏السلام در پاسخ به سخنان ضحاك بن عبدالله مشرقى كه مى‏گفت: كوفيان آماده جنگ با تو هستند، فرمود: «حَسبِىَ اللّهُ وَ نِعْمَ الوَكيل»؛ خدا براى من بس است و او خوب پشتيبان و تكيه گاهى است.(19)
مقام معظم رهبرى در اين مورد، درباره امام خمينى قدس‏سره فرمود: «بزرگ‏ترين ستايش براى رهبر عزيز، همين است كه او را عبدالله يعنى بنده خدا و تسليم اراده پرورگار ياد كنيم.»(20)
2. تكليف‏گرايى: هنگامى دو نفر از سوى حاكم مكه براى امام حسين عليه‏السلام امان نامه آوردند، تا به اين وسيله مانع از ادامه سفر امام عليه‏السلام به عراق شوند، امام عليه‏السلام فرمود: «در خواب، پيامبر خدا را ديدم، به چيزى فرمان يافتم كه در پى آن خواهم رفت، به زيانم باشد، يا به سودم.»(21) مشابه چنين برخوردى را در مورد قطعنامه 598 از امام خمينى قدس‏سره شاهد بوده‏ايم. ايشان در اين باره فرمود: «شما را مى‏شناسم، شما هم مرا مى‏شناسيد. در شرايط كنونى آن چه موجب [اين] امر [قبول قطعنامه [شد تكليف الهى‏ام بود.»(22)
مردم مسلمان ايران
نقش مردم در دو قيام حسينى عليه‏السلام و خمينى قدس‏سره غير قابل انكار است. به واقع، اگر دعوت هجده هزار نفرى كوفيان نبود، امام حسين عليه‏السلام به سوى كوفه حركت نمى‏كرد. مثال‏هاى زيادى در تأييد اين مسأله است. از جمله:
1. امام عليه‏السلام پس از برخورد با سپاه حُر، كه راه را بر او بستند، فرمود: «من پيش شما نيامدم مگر پس از آن كه نامه‏ها و فرستاده‏هايتان رسيد كه نزد ما بيا كه ما پيشوايى نداريم... اگر بر سر پيمان و سخن خويشيد، كه آمده‏ام، و اگر خوش نداريد و نمى‏خواهيد، بر مى‏گردم.»(23)
2. در جاى ديگر، حضرت از انگيزه نامه نگارى و دعوت كوفيان اين گونه ياد مى‏كند: «اِنَّ اَهْلَ الكُوفَةِ كَتَبوُا اَلَىَّ يَسألوننى اَن أقدِمَ عَلَيهِم، لِما اَرْجوُا مِن اِحياءِ مَعالِمِ الْحَقّ وَ اِماته البِدَع»؛ كوفيان به من نامه نوشته و از من خواسته‏اند كه نزد آنان روم؛ چرا كه اميدوارم معالم و نشانه‏هاى حق زنده گردد و بدعت‏ها ميرد.(24)
3. باز امام عليه‏السلام در اين‏باره سخنانى دارد: «مردم! شما به من نامه‏ها نوشتيد و پيام فرستاديد كه به سوى شما بيايم و وعده داديد كه دست از يارى من برنداريد و پيمان شكنى نكنيد. اينك كه من به سرزمين شما آمده‏ام، اگر به عهد خود وفا كنيد، مرا تنها نگذاريد، به هدايت حقيقى مى‏رسيد.»(25)
بنابراين امام عليه‏السلام ، به دعوت كوفيان به آن ديار رفت، ولى آنان خيانت ورزيدند، همان‏طور كه امام حسين عليه‏السلام فرمود:
«اى مردم! مرگ بر شما! مگر شما نبوديد كه به من نامه نوشتيد و استغاثه كرديد و مرا به يارى خويشتن خوانديد؟! ولى اكنون كه به استغاثه شما پاسخ داده و به فرياد شما رسيده‏ام، شمشيرهاى خود را از نيام به روى من كشيده‏ايد و شعله آتشى را متوجه ما ساخته‏ايد... چه شد كه بعد از آن همه وعده‏ها و دعوت‏ها، صفحه زندگى‏تان ورق خورد و بر ضد دوستان خود گرد آمديد و به نفع دشمنانتان براى منكوب كردن دوستان خود آستين بالا زده‏ايد و دشمنان شما نه عدالت‏گسترى كردند كه شيفته عدالت آنان شويد و نه اميد آينده‏اى بهتر براى شما باقى گذاشتند، تا بهانه دل بستگى شما باشد. شما به خاطر اندكى از مال حرام دنيا كه بنى اميه به شما دادند و براى اين كه به زندگى پست و ناچيزى برسيد، به سوى من حمله مى‏كنيد. بدون آن كه كوچك‏ترين گناهى داشته باشم.»(26)
ولى پس از حادثه كربلا و عاشورا، موجى از بيدارى در جامعه مسلمانان پديد آمد و در پى آن، مردم دريافتند كه حق با اهل‏بيت پيامبر بود و كشندگان آن حضرت، نه تنها به اصول اسلامى پايبند نيستند، بلكه سفاك و مستبدند. از آن‏كه فرزند پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را يارى نكرده بودند، پشيمان شدند و به تدريج دست به اعتراض زدند از جمله:
1. اعتراض عبدالله بن عمر به يزيد؛
2. برگزارى پنج سال عزاى مداوم در مدينه؛
3. قيام عبدالله بن حنظله در مكه؛
4. اعتراض در بصره و قيام در كوفه؛
5. پديد آمدن نهضت توابين؛
6. قيام مختاربن ابى عبيده ثقفى؛
7. انقلاب مطرف بن مغيره؛
8. انقلاب عبدالرحمن بن اشعث.(27)
تشابه فراوانى بين مشاركت سياسى ـ اجتماعى مردم كوفه و ايران در دو حادثه انقلاب حسينى عليه‏السلام و انقلاب خمينى قدس‏سره وجود دارد. مانند:
1. پس از دستگيرى امام قدس‏سره در 13 خرداد 1342، مردم دست به اعتراض زدند و حادثه 15 خرداد 1342 را آفريدند.
2. در يك دوره چهارده ساله پس از آن، مردم چندان حضور فعال در صحنه ندارند. بنابراين، نهضت امام خمينى قدس‏سره به ثمر نمى‏نشيند.
3. پس از آن، مردم ايران همانند توابين عراقى به ميدان آمدند و آرمان حسينى عليه‏السلام را نشر دادند و انقلاب اسلامى را به پيروزى رساندند.
از اين‏رو، نمونه‏هاى بسيارى از الگوگيرى مردم ايران از عاشوراى حسينى عليه‏السلام در روند پيروزى انقلاب اسلامى به چشم مى‏خورد. از جمله:
الف. «تظاهرات 250 تا 400 هزار نفرى با توجه به جمعيت 5/1 ميليونى تهران در روز عاشوراى 1383 ق. / 13 خرداد 1342 ش. تهران از مسجد حاج ابوالفتح در ميدان قيام (ميدان شاه) آغاز و به مسجد امام قدس‏سره (مسجد شاه) ختم شد.»(28)
ب. «سخنرانى معروف امام قدس‏سره در عصر عاشوراى 1383 ق. / 13 خرداد 1342 ش. در مدرسه فيضيه آغاز شد كه منجر به دستگيرى و بازداشت و زندانى شدن امام قدس‏سره گرديد و در اعتراض به آن، حركت‏هاى مردمى در مساجد شهرهاى مختلف شكل گرفت.»(29)
ج. «راهپيمايى عاشوراى دوازدهم محرم 1384 ق. / 1343 ش. از مسجد امام قدس‏سره ، آغاز گرديد. اين راهپيمايى براى بزرگ داشت پانزده خرداد صورت گرفت كه امام قدس‏سره ، آن را ايام الله ناميده بود. سربازان رژيم شاه نيز به سركوب آن پرداختند.»(30)
د. «حدود چهار ميليون نفر در تهران در عاشوراى 1399 ق. / 1357 ش. عليه رژيم شاه دست به تظاهرات زدند و شعار مرگ بر شاه سر دادند. پس از آن، ژنرال هايزر روانه تهران شد و شاه متقاعد گرديد يك چهره به ظاهر ملى را به عنوان نخست‏وزير برگزيند و خود ايران را ترك كند.»(31)
ه. «مردم براى نشان دادن همبستگى خود بر ادامه مبارزه تا برپايى جمهورى اسلامى، راهپيمايى عظيم اربعين را برپا كردند كه در آن فرياد الله اكبر و درود بر خمينى توسط چند ميليون زن، مرد و كودك دنيا را به تعجب و حيرت وا داشت.»(32)
ارتباط بين مردم، عاشورا، مسجد و انقلاب اسلامى را در گزارش‏هاى ساواك هم مى‏بينيم. به عنوان مثال، كميته مشترك ضد خراب كارى در گزارشى به رياست پليس تهران مى‏نويسد: «از فعاليت مساجد هدايت، الجواد و حسينيه ارشاد، كه اقدامات آن‏ها مخالف مصالح كشور بود، جلوگيرى به عمل آمد تا با مذاكره با مسؤولين مساجد و حسينيه مزبور اقدامات آنان در آينده با مصالح كشور هماهنگى داشته باشد. على هذا نظر به اين كه توافق‏هايى كه با واقفين و هيأت مؤسس مساجد و حسينيه موصوف به عمل آمده از اين به بعد كليه مسائل مربوط به اين سه مؤسسه مذهبى زير نظر مستقيم سازمان اوقاف خواهد بود.»(33)
در دستورالعمل نحوه تشكيل مجالس عزادارى در ماه‏هاى محرم و صفر ستاد فرماندارى نظامى تهران و حومه (ركن 2) در 7/9/1357 آمده است:
«الف. از طريق دولت به طور قاطع طى اعلاميه‏اى نكاتى را كه مردم بايستى در ايام عزادارى ماه‏هاى محرم و صفر رعايت نمايند به وسيله دستگاه‏هاى ارتباط جمعى ابلاغ مى‏گردد.
ب. در شهرهايى كه مقررات حكومت نظامى برقرار مى‏باشد، اجراى دستورات درباره نحوه برگزارى مجالس عزادارى با فرماندارى نظامى بوده و در ساير شهرها با شهربانى و ژاندارمرى محل مى‏باشد.
پ. مجالس عزادارى در مساجد، تكايا و حسينيه‏ها در تهران و شهرستان‏ها محدود گردد، به طورى كه در حوزه استحفاظى هر كلانترى بيش از دو مجلس تشكيل نشود.»(34)
فرجام سخن
آنچه گذشت نشان از تأثير انقلاب امام حسين عليه‏السلام بر پيروزى انقلاب اسلامى دارد. اما چگونه مى‏توان از نهضت حسينى عليه‏السلام بر ادامه نهضت خمينى قدس‏سره استفاده كرد؟ پيش از پاسخ به اين سؤال، بايد به سؤال ديگرى پاسخ داد و آن اين كه آيا گره زدن اين دو نهضت براى ادامه انقلاب اسلامى ضرورى است؟ پاسخ امام خمينى قدس‏سره را در اين باره ببينيد:
«اگر ما بخواهيم مملكت‏مان، يك مملكت مستقلى باشد، يك مملكت آزاد باشد، بايد اين رمز [قضيه سيدالشهداء] را حفظ كنيم...(35) اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ باشد، بايد اين سنت‏ها [عزادارى و...] را حفظ كنيد...(36) عاشورا را زنده نگه داريد كه با زنده نگه داشتن عاشورا، كشور شما آسيب نخواهد ديد.»(37)
بنابراين، تنها راه حفظ انقلاب اسلامى، عاشورايى كردن آن است. نگارنده بر آن است كه تأسّى و توسّل به مؤلفه‏هاى عاشورايى زير، همان گونه كه عامل پيروزى انقلاب اسلامى بوده‏اند، بر همه نگرانى‏هايى كه درباره حيات و ممات انقلاب اسلامى وجود دارد، پايان مى‏دهد؛ زيرا، رمز بقاى انقلاب اسلامى همان رمز پيروزى انقلاب اسلامى است:
كار براى خدا: امام حسين عليه‏السلام فرمود: «اِلهى رِضاً بِرِضاكَ وَ تَسليماً لأَمْرِكَ»؛ خدايا، با تمام سختى‏ها و مصيبت‏ها به خشنودى تو خشنود و تسليم فرمان تو هستم.(38)
نترسيدن از دشمن: امام حسين عليه‏السلام فرمود: «أَلا اِنّى زاحِفٌ بِهذِهِ الاُْسْرَةِ عَلى قِلَّةِ العَدَدِ وَ حذْلانِ النّاصِرِ»؛ آگاه باشيد كه من با همين گروه اندكى كه به من پيوسته‏اند و با اين كه ياران به من پشت كرده‏اند، آماده جهاد هستم.(39)
تحمل در مصائب: امام حسين عليه‏السلام فرمود: «يا أُخَيَّة، اِتَّقى اللّهُ وَ تَعزّى بعَزاء اللّهِ وَ اعْلَمى اَنَّ اَهْلَ الاَْرضِ يَموُتوُنَ وَ اَهْلَ السَّماءِ لا يَبقونَ»؛ خواهرم، [زينب عليهاالسلام [صبر داشته باش و بدان كه اهل زمين و آسمان همه مى‏ميرند.(40)
پذيرش ولايت: امام حسين عليه‏السلام فرمود: «فَاِنِّى لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَولى وَ لا خَيْراً مِنْ اَصْحابى وَلا اَهْلَ‏بَيتٍ اَبَرَّ وَ لا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِ‏بَيْتى»؛ من اصحابى والاتر و بهتر از اصحاب خودم نمى‏شناسم و خاندانى نيكوكارتر و بهتر از خاندانم سراغ ندارم.(41)
عزت خواهى: امام حسين عليه‏السلام فرمود: «هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»؛ هيهات كه ما زير بار ذلت برويم.(42)
حاصل آن‏كه، «ما كه از نقطه قيام آفرين عاشورا آغاز كرده‏ايم، بايد به همان نقطه باز گرديم: عدالت، اين انقلاب خود را حامل پيام عاشورا مى‏خواند، پس اكنون كه قدرت را در دست گرفته است، بايد عامل به آن پيام باشد. حامل پيام بود (براى بسيج كردن شورانگيز مردم)، و به منظور كسب قدرت، و براى اجراى عدالت، و قيام به قسط، اكنون بايد عامل به پيام باشد (براى حاضر نگاه داشتن تعهدآميز مردم)، به منظور حفظ قدرت، براى اجراى عدالت و قيام به قسط.»(43)

••• پى‏نوشت‏ها
1ـ امام خمينى، صحيفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368، ج18،ص22
2ـ مجيد كاشانى، جامعه‏شناسى انقلاب، تهران، دانشگاه پيام نور، 1376، ص 248
3ـ جميله كديور، «نقش عاشورا در شكل‏گيرى و تداوم انقلاب اسلامى ايران»، چكيده مقالات كنگره بين‏المللى امام خمينى و فرهنگ عاشورا، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره)، 1374، ص 189
4ـ محسن نصرى، «رويكرد جامعه شناختى به نهضت عاشورا»، مجموعه مقالات دومين كنگره بين‏المللى امام خمينى، و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1376، ص 650
5ـ صادق زيبا كلام، مقدمه‏اى بر انقلاب اسلامى، تهران، روزنه، 1372، ص 89
6ـ رضا موسوى «اسوه تقيه و مقتداى متقين»، مجموعه مقالات، همان، ص 599
7ـ عليرضا زهيرى، عصر پهلوى به روايت اسناد، تهران، معارف، 1379، ص 222
8ـ جواد محدثى، پيام‏هاى عاشورا، پژوهشكده تحقيقات اسلامى، قم، 1377، ص 44، به نقل از: حياة الامام الحسين بن على، ج 2، ص 322
9ـ امام خمينى، پيشين، ج 21، ص 41
10ـ جواد محدثى، پيشين، ص 115؛ به نقل از: معالى السبطين، ج 2، ص 18
11ـ امام خمينى، پيشين، ج 14، ص 266
12ـ جواد محدثى، پيشين، ص 182؛ به نقل از مفاتيح الجنان
13ـ همان، به نقل از: شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 39
14ـ امام خمينى، پيشين، ج 2، ص 218
15ـ جواد محدثى، پيشين، ص 41؛ به نقل از: موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 268
16ـ على مؤمن، «فرهنگ‏حسينى‏وفرهنگ يزيدى»، چكيده مقالات...، همان، ص 166
17ـ عباس على عميدزنجانى، انقلاب اسلامى و ريشه‏هاى آن، تهران، نشر كتاب سياسى، 1369، ص 475
18ـ عليرضا زهيرى، پيشين، ص 292
19ـ امام خمينى، پيشين، ج 1، ص 72
20ـ مجله حوزه، شماره 49، ص 160
21ـ جواد محدثى، پيشين، ص 75؛ به نقل از: تاريخ طبرى، ج 4، ص 292
22ـ امام خمينى، پيشين، ج 8، ص 12
23ـ جواد محدثى، پيشين، ص 77؛ به نقل از: تاريخ طبرى، ج 4، ص 303
24ـ همان، ص 222؛ به نقل از: دينورى، الاخبار الطوال، ص 246
25وـ محمدمهدى شمس‏الدين، ارزيابى انقلاب امام حسين عليه‏السلام ، ترجمه مهدى پيشوايى، تهران، الست فردا، 1380، ص 172 / ص 175
27ـ ابوالفضل اردكانى، پيامدهاى عاشورا، قم، منبع، 1380، صفحات مختلف.
28الى 32ـ جواد منصورى، سير تكوينى انقلاب اسلامى، تهران، دفتر مطالعات سياسى و بين‏المللى، 1379، ص 180 / ص 182 / ص 195 / ص 330 / ص 339
33و34ـ عليرضا زهيرى، پيشين، ص 333 / ص 366
35الى 37ـ امام خمينى، پيشين، ج 10، ص 216 / ج 15، ص 204 / ص 205
38ـ حسين اسحاقى، جام عبرت، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1380، ص146؛ به‏نقل‏از: شيخ‏عباس‏قمى، نفس‏المهموم،ص244
39ـ همان، ص 145؛ به نقل از: ابن طاووس، اللهوف، ص 57
40ـ همان، ص 147؛ به نقل از: شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 97
41ـ همان، ص 153؛ به نقل از: تاريخ طبرى، ج 3، ص 315
42ـ همان، ص 155؛ به نقل از: همان، ص 326
43ـ محمدرضاحكيمى، قيام‏جاودانه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373، ص 117

منبع:




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط