مسئوليت قيام و شهادت امت اسلامي در زمان حاضر

امت اسلامي مراحل گوناگوني را در حيات خود پشت سر نهاده و مقطع کنوني به نسبت آنها، مقطعي پيچيده، حساس و خطير است. اگر امت اسلامي قدر داشته‌هاي خود را در زمان حاضر بداند، مي‌تواند خود را به مدارج غنا و عزت
پنجشنبه، 19 اسفند 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مسئوليت قيام و شهادت امت اسلامي در زمان حاضر
 مسئوليت قيام و شهادت  امت اسلامي در زمان حاضر

 

نويسنده: ابوالفضل خوش منش (1)

 

مقدمه

امت اسلامي مراحل گوناگوني را در حيات خود پشت سر نهاده و مقطع کنوني به نسبت آنها، مقطعي پيچيده، حساس و خطير است. اگر امت اسلامي قدر داشته‌هاي خود را در زمان حاضر بداند، مي‌تواند خود را به مدارج غنا و عزت برساند و در صورتي که از شرايط خطير کنوني و ظرفيت‌ها و توانايي‌هاي خود غافل باشد، دچار اختلافات داخلي خواهد شد. بدخواهان نيز با بهره‌گيري از ضعف‌هاي آنان و با استفاده از روش‌هاي پيچيده‌تر از گذشته، همچنان در کشاندن ايشان به سوي مراحل فتور پيشين خواهند کوشيد. مقاله حاضر مروري بر برخي مقاطع شاخصي که امت اسلامي در تاريخ خود شاهد آن بوده و مقاطعي از عزت و ضعفهاي گذشته را در زمينه‌هاي مختلف مدّ نظر قرار مي‌دهد. سپس به بيان مسئوليتهايي مي‌پردازد که امت اسلامي در زمان حاضر در پيش روي خود دارد و اشاره‌اي بر برخي ظرفيتهاي آن براي نيل به آن آرمان‌هاي جهاني و والا خواهد داشت.

مروري بر مقاطع شاخص در مناسبات امت اسلامي با امم ديگر

از ميان مقاطع شاخص ضعف و فترت يا قوت و شوکت مسلمانان در تاريخ تعامل با جهان غير مسلمان و به نحو خاص غرب و مسيحيت، مي‌توان مقاطع ذيل را در قرون گذشته برشمرد:
1. جنگ‌هاي صليبي (489-690ق/1096-1291م)، طليعه آشنايي اروپاييان با دانش و مهارت‌هاي مسلمانان و مقدمه‌اي براي نهضت نوزايي و رنسانس اروپا بود. در زماني که اسلام با سماحت و تساهل مختص خود، اقيانوس عميق مواريث و آداب بي‌زيان اقوام را تحمل مي‌کرد و آنها را به هم مي‌آميخت، اروپا در قرون تيره وسطا به سر مي‌برد. تنگ نظري‌هايي که دنياي بورژوازي و سرمايه‌مداري را تقسيم به ملت‌ها، به مرزها و نژادها کرد، (2) در اين آيين مجهول بود. مسلمان از هر نژاد که بود - عرب، ترک، سندي يا آفريقايي - در هر جايي از قلمرو اسلام قديم مي‌نهاد، خود را در موطن و ديار خويش مي‌يافت. يک شيخ ترمذي يا بلخي در قونيه و دمشق مورد تکريم و احترام عامه مي‌شد و يک سياح‌اند لسي در ديار هند عنوان قاضي مي‌يافت. در مصر يک خراساني و در هند يک ترک حکومت مي‌کرد. غزالي در بغداد، کتاب در رد فلسفه مي‌نوشت و ابن‌رشد در‌اند لس به آن جواب مي‌داد. همه جا، در مسجد، در مدرسه، در خانقاه، در بيمارستان از هر قوم مسلمان نشاني بود و يادگاري بود. فرهنگ اسلامي که في‌المثل زبانش عربي بود، فکرش ايراني، خيالش هندي و بازويش ترکي، اما دل و جانش اسلامي، انساني و فارغ از شرق و غرب و رنگ خاصي بود. اين پرتو در سراسر قلمرو اسلام از مدينه تا دمشق، بغداد، ري، نيشابور، قاهره، قرطبه، غرناطه، قونيه، قسطنطنيه، کابل، لاهور و دهلي وجود داشت. دنيا نيز شاهد است که رشد و نمو آن طي مدت سه چهار قرن متوالي تا چه‌اند ازه سريع و شگفت بوده است. (3)
ژاکوبي (4) - رياضيدان بزرگ - در خطابه‌اي در ستايش دکارت آورده است: «تاريخ نيمه شبي داشته است که مي‌توانيم آن را در حدود هزار سال بعد از ميلاد برآورد کنيم، در اين زمان هنر و علم، حتي از خاطره بشريت محو شده بود. آخرين فلق بت‌پرستي زوال يافته بود ولي هنوز طلايه روز جديد خودنمايي نمي‌کرد. آنچه در دنيا از فرهنگ باقي مانده بود در ميان مسلمانان ديده مي‌شد و پاپي مشتاق تحصيلِ علم با لباس مبدل در دانشگاه‌هاي ايشان به کسب علم پرداخت و مايه حيرت مغرب زمين شد. مسيحيت که از پرستش استخوان‌هاي مرده شهداي خود خسته شده بود به طرف قبر نجات دهنده خود رهسپار شد و تنها اين امر معلوم شد که قبر خالي است و مسيح جهان مردگان را ترک کرده است». هر چند به طور حتم، کسب علم و فرهنگ جزء برنامه‌هاي صليبيان نبود اما با جنگ‌هاي صليبي اين کار نيز صورت گرفت. در مدت سه قرن، قدرت‌هاي مسيحي خواستند با شمشير، «فرهنگ» خود را بر اسلام تحميل کنند. اما نتيجه غايي، رسوخ فرهنگ متفوق اعراب آرام و مطمئن در اروپا بود. اعراب اسپانيا و کرانه شرقي در درياي مديترانه ذمّه‌دار تجديد حيات علم و معرفت اروپايي گرديدند.(5)
در دو قرن مزبور، نهضت ترجمه کتب مسلمانان با موضوع‌هاي پزشکي، رياضيات، جبر و هندسه به طور گسترده‌اي در اروپا پديد آمد. اين نهضت از پايه‌هاي اصلي رنسانس علمي و فکري و عامل اساسي رويکرد اروپاييان به علم و دانش گرديد. (6) خانم زيکريد هونکه در کتاب فرهنگ اسلام در اروپا، خورشيد الله بر فراز مغرب زمين گفتگوي فرضي خود را با بانويي ديگر آورده است؛ در اين گفت‌وگو، اصطلاحاتي برگرفته از ريشه‌هاي عربي، فارسي و ترکي بدون هيچگونه احساس بيگانگي استفاده شده است. شمار اين واژگان که بيش از دو هزار واژه مي‌رسد در مقوله‌هاي تجاري، فني و علمي است که طي جنگ‌هاي صليبي و اوايل نوزايي به اروپا راه يافته‌اند. (7)
2. پس از شروع رنسانس از شمال ايتاليا در قرن 13 و تحولات صنعتي انگلستان، در قرن 16 و وقوع انقلاب سياسي فرانسه، ناپلئون بناپارت ظهور کرد و ضمن دنباله روي از‌اند يشه‌هاي انگليسيان در اقصا نقاط دنيا به فکرِ لشگرکشي به شرق و بلاد اسلامي در شرق و جنوب مديترانه افتاد.
استعمار اروپايي و بازي بزرگ بر سر آب‌ها، گذرگاه‌ها و گلوگاه‌هاي دريايي و نفوذ در سرزمين‌هاي اسلامي و تسلط بر مقدرات آنها از اين زمان آغاز شد. (8)
3. رکود و رخوت نسبتا فراگير تقريبا در تمام سرزمين‌هاي اسلامي از شمال غرب آفريقا تا جنوب شرق آسيا.
4. تبديل عزت و اقتدار امت اسلامي، به زبوني و ضعفي؛ اين موضوع که پس از حمله مغول چهره خود را نشان داد، تا قرن سيزدهم ميلادي ادامه يافت و آثار مهمي از آن هنوز نيز ادامه دارد و مرزهاي ملي که بسياري از آنها برساخته ي قدرت‌هاي استعماري اروپايي است بر شدت رقابت‌ها افزوده است. (9)
کشورهاي استعمارگر اروپايي و آمريکايي جدا از زمينه‌هاي اقتصادي، سياسي و نظامي، در قلمرو فرهنگ کشورهاي اسلامي نيز تأثير‌گذار بودند. در قرن بيستم راديو، تلويزيون و سينما که در اختيار آمريکا و اروپا بود، فرهنگ مغرب را به خانه‌هاي مشرقيان داخل کردند. (10)
در حالي که‌اند يشه‌هاي موجود در اردوگاه‌هاي شرق و غرب نيز مورد استقبال جوانان و نخبگان کشورهاي اسلامي قرار مي‌گرفت و گاه سخنان دانشمندان غربي و مستشرقان - در بستر پرتناقض روشنفکري در شرق (11) - برتر از سخن آسماني به شمار مي‌رفت؛ جهان اسلام در فقر و خلأ يک ايدئولوژي مستحکم و مطابق به مقتضيات زمان، در معرض تهديد قرار گرفته بود. دانستن فلسفه ماترياليستي مرادف علم قلمداد مي‌شد و سخن گفتن از اسلام و به جاي آوردن فرايض اسلامي، معنايي جز عقب ماندگي نداشت. افراد، نام کتاب‌هاي خود را که حاوي آموزه‌هاي ماترياليستي بود، «فلسفه علمي» مي‌نهادند (12)
بخش اعظم قرن بيستم عملاً زير سلطه نه فقط تعصبات مرامي بلکه به عبارت صحيح‌تر، زير سلطه‌اند يشه تعصب آلودي قرار گرفت که نقاب برهان علمي بر چهره نهاد بود و کمونيسم نام داشت. در واقع تا اواسط قرن، کمونيسم بر بزرگترين قاره جهان، از رود آلپ تا شبه جزيره کامچاتکا و شانگهاي مسلط گشت و بر سرنوشت بيش از يک ميليارد نفر فرمان راند. در اروپاي غربي، احزاب کمونيست به قدرت دست‌درازي مي‌کردند و در آمريکاي لاتين، خميرمايه کمونيسم با ملي‌گرايي ضدّ آمريکايي ممزوج مي‌گشت. مارکسيسم نيز در ميان روشنفکران جهان غرب و همچنين در نهضت‌هاي ضداستعماري رواج يافته و در حال پيشرفت مداوم بود. جامعيت و سادگي کمونيسم که از اين لحاظ شبيه مذاهب بزرگي است که تفسير جامعي از مفهوم زندگي انسان ارائه مي‌کنند، موجب سلطه آن بر بخش اعظم تاريخ قرن بيستم گرديد. (13)
سخن پي‌ير دو کاسه در کتاب فلسفه‌هاي بزرگ حاوي وصف خوبي از اوضاع فکري قرن بيستم است:
«فلسفه ما از جدال‌هاي دائمي عالم يوناني نتيجه شده است. رنسانس و قرن هجدهم و جنگ‌هاي اروپايي جديد به خوبي واضح مي‌سازند که ميراث فلسفه، ثمره منازعات بشري است. آنچه شانس و اقبال فلسفه را در عصر ما مشکوک مي‌سازد، اين است که بدبختي و مضيقه جهان، هيچ دارويي براي بحران روح به دست نمي‌دهد. غير ممکن است که آدمي، فرهنگ جديد را با فرهنگ قرون گذشته مقايسه کند و احساس عميقي از ناراحتي و نگراني به او دست ندهد. ميان نيرومندي علمي و فني و اکتشافات جديد و خالي بودن و بي‌مغزي آنها از لحاظ انساني، عدم تعادل بدون انقاطاع رو به ازدياد است. نتيجه اين فرهنگ، پيدايش و همه جايي شدن مدنيّتي است که در عين کم بهايي، طُرفه‌ها و ابداعات شگفت‌انگيزي در آن مشاهده مي‌شود. چون تجزيه‌ها و تحليل‌هاي خود را با سيستم‌هاي بزرگ در معرض مقايسه قرار دهيم، خواهيم ديد که از اين تحليل‌ها، جواب‌هاي عاميانه و عميق بيرون مي‌آيد، ولي در آنها يک حالت تفرّق و تشتّتي وجود دارد و روي هم رفته مثل آن است که از حل مسائل حياتي زمان ما گريزان هستند. (14)
ذيل اين سخن است که به واقع مسئوليت‌هاي امت اسلامي و پشتوانه فکري و فرهنگي و فلسفي که از آن برخوردار است، چهره و اهميت خود را نشان مي‌دهند.
5. تأثير‌اند يشه‌هاي اسلام و متفکران مسلمان ايراني بر خيزش بيداري در مصر، ايران، عراق، عثماني و شبه قاره هند به تفضيل در منابع مرتبط آمده است. اين قيام‌ها بيش از فضاسازي‌هاي رسانه‌اي و تبليغاتي، نيازمندِ تثبيت گفتمان و تحليل فکري خود با الهام از سخن کلام‎الله مجيدند.
امت اسلامي نبايد از ياد ببرد که در حال حاضر خيزشي تاريخ است و بنابر عقيده صاحبنظران، اسلام در نيم قرن آينده قدرتي برتر و چه بسا بلامنازع در جهان خواهد بود.
متخصصان ژئوپليتيک، قرن نوزدهم را قرن اروپا، قرن بيستم را قرن آمريکا و قرن بيست و يکم را قرن آسيا ناميده‌اند. نکته‌اي که به آن اشاره نمي‌شود اين است که آسيا قارّه اديان بزرگ است.
چنين چيزي يادآور همان حذف و تحريفي است که شمار زيادي از تاريخ‌نگاران اروپايي در نگارش تاريخ‌اند يشه و فرهنگ اروپا بدان دست يازيدند و هنگام وصف و روايت‌اند يشه اروپايي، از آغاز آن که به زعم خودشان يونان قديم بوده و سپس از رنسانس و نوزايي بزرگ سخن گفته‌اند. اما در اين بين از سرنوشت علم و دانش و جايگاه واقعي آن در مقطعي مياني که همان قرون سطي باشد سخن واضحي نگفته‌اند. شماري از آنان به نوعي با نگاه داشتن جانب انصاف، از رسيدن دانش يوناني به مسلمين و تحول دوباره آن به اروپاييان طي جنگ‌هاي صليبي سخن گفته‌اند، اما آنان به استثناي برخي از کساني که صراحت و انصاف را بر لفّافه و سانسور ترجيح داده‌اند، از نقش جهان اسلام در باروري اروپا سخن نگفته‌اند. (15) اروپا جدا از بهره‌اي که از جهان اسلام در جنگ‌هاي صليبي برد و پايه‌هاي نوزايي و رويش تازه خود را استوار کرد، قاره‌اي بود که به گفته روژه گارودي، هيچ دين بزرگي پديد نياورده بود. (16) در عوض همين قارّه بود که با طلب الهام و امداد از حقوق و مديريت رومي، که مجوز تحقير ملل ديگر، برده‌گيري و استعمار، ترويج ناسيوناليسم و کوفتن بر طبل برتري‌هاي قومي و نژادي و انتخاب نژاد برتر حتي در دل قارّه اروپا و مانند آن را مي‌داد، خونين‌ترين جنگ‌هاي تمام تاريخ بشر را فراهم آورد و نائره آن جنگ‌ها را به ديگر نقاط دنيا نيز کشاند.
اين مروري بر فراز و فرود فکري و فرهنگي جهان اسلام در برابر دنياي غرب اعم از غرب مسيحي و غرب جغرافيايي بود. قاره آسيا، قاره بزرگترين دين‌هاي الهي است که شمار پيروانش بيش از هشتاد درصد دينداران تمام دنيا را شامل مي‌شود. قرن آسيايي که از آن سخن گفته مي‌شود در صورت اهتمام درست امت اسلامي، قرن دين و قرن اسلام خواهد بود.
حق اين است که زمان معاصر، مرحله‌اي حساس از بيداري امت اسلامي و روشنگري زعماي آن از دو قرن گذشته تاکنون در سراسر جغرافياي پهناور آن است؛ عصري که روشنگري اسلامي در آن از مرکز و غرب آفريقا تا شمال اروپا و شرق آسيا را در نورديد و مرحله‌اي حساس از تقابل را رقم زده است؛ عصري که در آن، نظريه‌پردازان فکري از «جنگ تمدن‌ها» و سکانداران سياست از «جنگ صليبي» سخن گفته‌اند . تکليف امت اسلامي در زمان حاضر، هوشياري و دوري از تفرقه و التزام به دو تکليف اساسي و راهبردي است. دو رسالت و تکليفي که از ديدگاه قرآن در هر عصري متوجه امت اسلام بوده و اهميت آن در حال حاضر نيز شدّت و فزوني يافته است. اين دو تکليف يکي «قيام» و «قوام» امت اسلام و ديگري «شهادت» اوست.

«قيام» و «قوام» امت اسلامي

قرآن کريم از آرمان «قيام» و «قوام» امت اسلامي سخن مي‌گويد تا اين امت به حيات بايسته و سرنوشت شايسته خود برسد. اين آرمان تنها در قالب يک حرکت سياسي و اصلاحيِ صرف مطرح نکرده است، بلکه آن را فلسفه‎ي بعثت پيامبران و امري جاري و مستعمر برشمرده تا امت اسلام در همه حال براي تقرب و نيل به آن بکوشد:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَينَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (17)
جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرَامَ قِيامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْي وَالْقَلَائِد (18)
انسانيت و روابط انساني زماني در يک جامعه حکم فرما خواهند بود که امت، برخوردار از «قيام» و مناسبات آن، مطابق دعوت پيامبران باشد. مراد از «ميزان» در آيه‌ي معروف سوره حديد، ميزان دين است که پيامبران براي سنجش اعمال انسان آورده‌اند و با آن قوام حيات سعيد در مقياس فردي و اجتماعي محقق مي‌گردد. (19) قرآن کريم از اين حقيقت گاهي با تعبير «استقامت»، هم ريشه با همان «قيام» ياد کرده است:
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يوحَى إِلَي أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ (20)
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ*لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يسْتَقِيمَ (21)
در بيان قرآن کريم، امت قائمه، به معناي گروهي از انسان‌هاي مصمم و آماده براي انجام وظايف فردي، اجتماعي، ديني و دنيايي خويش و برخاسته برابر کج‌روي‌ها و ناهنجاري‌هاي کفر و شرک و نابرابري‌هاي ستم است. (22) امت فاقد قيام، گروهي خميده و خامد خواهند بود. بالاترين درجه‌ي حيات - که قرآن کريم وعده‌ي آن را با تعابير گوناگون به فرد و جامعه داده است - «حيات طيبه» است (23) که به قرينه‌ي آيات متعدد قرآني، هم در ‌اين دنيا و هم در جهان باقي قابل تحقق است. (24) استعمال ريشه‌ي قيام در تعابير گوناگون و دعوت‌هاي متعدد قرآني قابل توجه است. چنانکه قرآن کريم از «اقامه نماز» و «اقامه تورات و انجيل» سخن مي‌گويد. اگر نماز با تمامي شرايطي که در بيان قرآن و شريعت اسلامي آمده است، برگزار و برقرار شود، آن نماز «اقامه» شده است، وگرنه تنها سايه و صورتي از آن، برجاي مي‌ماند که يادآور داستان آن صيّاد در مثنوي معنوي است که خاطر به سايه مرغي خوش کرده و در پي آن مي‌دويد و از مرغ پرّان در هوا غافل و فارغ بود. قرآن کريم از «اقامه وجه» و فراداشتن چهره جان به سوي دين سخن مي‌گويد (25) و به «اقامه دين» دعوت مي‌کند:
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَينَا إِلَيكَ وَمَا وَصَّينَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ (26)
نماز قائم، دين قائم و امت قائم، به سان پرچم برافراشته و خيمه‌اي برافراخته هستند که وجود دارند و نفع مي‌رسانند. خيمه‌اي که بر پا نباشد، نفعي از آن حاصل نمي‌شود و اگر نفعي هم از آن متصور باشد، نفعي عقلايي و مطلوب نخواهد بود. دين غير قائم، «پوستيني وارونه» و لقلقه زبان خواهد بود: «وَالدينُ لعقٌ علي ألسنتهم». و تاريخ شهادت مي‌دهد که پرهزينه‌ترين حرکت بيداري و اصلاحي بر سر همين حالت در گرفت که دين قائم، بدل به ديني لقلقه‌ي زبان شده بود. قرآن کريم براي آرمان «قيام» امت، منشوري و برنامه‌اي جهاني را در دو سوره حج و حجرات پيش روي ما نهاده است.

سوره حج و سوره حجرات

سوره حجرات، از پيدايش فرد و جامعه به نحوي بارز و شاخص سخن مي‌گويد. اين سوره از حيث ذکر واژه‌هاي فردي و جمعي و اسماي جمع، به نسبت حجم خود در ميان مجموع سوره‌هاي قرآني ممتاز است و به نسبت شمار آيات خود، بالاترين بسامد واژگان جمعي را داراست. اين سوره که مراحل تشکيل جامعه‌ي بشري و امت اسلامي را براساس برابري و برادري اسلامي تبيين مي‌کند، يکي از سه سوره مدني است که در آن خطاب «يا أيها الناس» و دعوت جهاني قرآن آمده است (27)؛ اين سوره از پيدايش ناس از يک ذکر و يک انثي و به دنبال آن از پديد آمدن شعوب و قبايل سخن مي‌گويد. (28) چهار آيه و از جمله، آيه‌ي آغازين اين سوره با خطاب «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا‌» (29) و دو آيه نيز با عبارت «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ » آغاز مي‌شوند. (30)
اين سوره با خطاب به اهل ايمان مي‌گويد اگر اختلاف و کارزاري بين دو طائفه از مؤمنين پديد آيد، بايد بين آنان اصلاح مبتني بر عدل صورت گيرد تا آتش فتنه خاموش شود، زيرا آنان اخوه / برادران يکديگرند. (31) بنابر تعليم و تأکيد اين سوره حجرات، از ميان اهل ايمان، هيچ قوم و نسائي، حق استهزاي قوم و نساء ديگر را ندارد. (32) اين سوره از تشکيل اجتماعي و از حقوق و مناسبت‌هاي اجتماعي متقابل سخن مي‌گويد و منشور جهاني حقوق، اخلاق و ديانت بشر را برابر ديدگان مي‌نهد. در چنين جامعه‌اي، جايگاه رهبر الهي، ممتاز است و هيچ تقدمي بر امر او روانيست. جايي که پيامبر وجود دارد، آنجا مرکزيت امر جامعه‌ي اسلامي مي‌باشد. (33) سوره‌ي حجرات، از شخصيت حقوقي رسول الله (صلي‌الله‌عليه‌وآله) در جامعه سخن مي‌گويد و آحاد امت را از مواجهه با حضرت به عنوان شخصيت حقيقي و بانگ زدن و بردن نام شخصي ايشان منع مي‌کند. (34) حضور ايشان را در جامعه ي اسلامي را حضوري دائمي و بدون تاريخ مصرف - بر خلاف آنچه برخي طوايف اسلامي در حال حاضر مي‌گويند - مي‌شمارد. (35) اين سوره از ضرورت تبعيت مطلق از آن رهبر الهي و از اصلاح به عدل و قسط در جامعه سخن مي‌گويد و تنها ملاک برتري و فضيلت را تقوا مي‌شمارد. (36)
سوره حج از زدودن انواع شرک و آلودگي از سطح فردي، اجتماعي و جهاني سخن مي‌گويد. اين سوره مدني با خطاب «يا أيها النَّاسِ‌ » آغاز مي‌شود و واژه‌ي «ناس» در آن داراي بسامدي چشمگير است. خداوند متعال در اين سوره از مأموريتي حکايت مي‌کند که به حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) داده است تا بر فراز کوه ابوقيس، بانگ «اذان» دعوت و اعلان برآورد و مردمان را از چهار سوي آفاق ارض به سوي حج بيت عتيق بخواند براي:
1. ياد خدا، آن مبدأ و مقصد هستي
2. «شهود منافع» جهان دين‌داري و يگانه‌گرايي.
وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيئًا وَطَهِّرْ بَيتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ*وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ*لِيشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيامٍ مَعْلُومَاتٍ (37)
اگر «دَفع‌ُالله» و مجاهدت امت اسلامي نباشد، حج هم وجود نخواهد داشت؛ زيرا اصحاب فيل در هر زمان و مکاني حاضرند و قصد آنان نه تنها حج و مسجد‌الحرام و بيت العتيق، بلکه تمام مراکزي است که در اداي «ذکر کثير» الهي مشترک‌اند:
وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَينْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ينْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِي عَزِيزٌ (38)
اين آيه را در کنار آيه ي بايد ديد که از حيث يادکردي جامع از پيروان اديان، در قرآن کريم منحصر به فرد است:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يفْصِلُ بَينَهُمْ يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ (39)
حج، پيمان دين‌داران عليه بي‌دينان و شياطيني است که در نهايت، وجود هيچ آيين آسماني را بر نمي‌تابند و نيز داراي اين تلويح که گاه لازم است پيروان توحيدي با هم برابر تمامي آن شياطين متحد گردند. براساس همين مبناست که عبارت «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ» دوبار در قرآن به کار رفته است؛ يکي در سوره قبل از حج و ديگري در سوره پس از آن آمده است. (40) اولين رکوع و آخرين رکوع (41) از سوره حج با خطاب «يَا أيّهَاالنّاسُ» آغاز مي‌شود، خداوند متعال در پايان سوره، انتساب اهل ايمان به ابراهيم (عليه‌السلام) - پدر معنوي دين‌داران - را يادآور مي‌شود. به تصريح آيه پاياني اين سوره، حضرت رسول الله شهيد امت اسلامي است و امت نيز بايد شهداء بر ناس باشند؛ لذا سوره‌اي که با ناس آغاز شد، با ناس نيز انجام و پايان مي‌پذيرد.
سوره قبل از سوره حج، سوره پيامبران - انبياء - و سوره پس از آن، سوره تربيت شدگان و ره‌يافتگان مؤمنون - است. سياق عبارت «إنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ» مرتبط با پيروان حقيقي تمامي پيامبران پيشين است. محور و مبناي اين وحدت نيز تعاليم همان پيامبران مي‌باشد. قرآن کريم اين نداي وحدت «إنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ» (42) را در سوره انبياء پس از ذکر سرگذشت‌هايي از رسول گرامي اسلام (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم) و عموم قريه‌هاي ديگر (43)، موسي و هارون (44)، ابراهيم (45)، لوط (46)، اسحاق و يعقوب (47)، نوح (48)، داود و سليمان (49)، ايوب (50)، اسماعيل و ادريس و ذالکفل (51)، ذاالنون (52)، زکريا (53)، يحيي (54)، و مريم (55)، اين آيه را مي‌آورد. در سوره مؤمنون، اين آيه پس از ذکر سرگذشت‌هاي حضرت نوح (عليه‌السلام) (56)، پيامبري بدون تصريح نام (57)، حضرت موسي (عليه‌السلام) و هارون (عليه‌السلام) (58)، حضرت عيسي بن مريم (عليه‌السلام) (59) و سرانجام با خطاب به همه‌ي رسل تکرار مي‌شود:
«وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» (60)
حج از وظيفه و آرمان مهمِ «شهادت» براي امت اسلامي مي‌گويد. سعه مفهومي شهيد و شهادت در قرآن مي‌تواند جلّ عناوين مورد اشاره در سور قبلي را در خود بپذيرد. قرآن کريم بارها از «شيهد» و «شهادت» سخن گفته است، اما اين مفاهيم تنها انصراف به کسي که در راه خدا کشته شده است، ندارد. در عين حال مقتولِ در راه خدا نيز مي‌تواند در حيازت اين عنوان بزرگ مشارکت کند. (61)

شهادت

1. مروري بر مفهوم «شهيد و شهادت» در قرآن

مفهوم «شهيد» و «شهادت» پيش از آنکه جاي خود را در ميان انسان‌ها پيدا کند، از ذات خداوندي آغاز مي‌شود:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (62)
و پس از شهادت و گواهي خداوند و فرشتگان، نوبت به شهادت انبيا و اوليا الهي مي‌رسد و - چنانکه خواهيم ديد - اهل بيت نبي خاتم را در اين بين نقشي است ويژه و بزرگ بر عهده دارند.
بر طبق الگويي که قرآن کريم از اين مفهوم ارائه مي‌دهد، پيامبر اکرم (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم) شهيد (شاهد) و گواه اوليا و انبياي ديگر و در نهايت شاهد بر امت خود است و امت او نيز بايد از اين ره‌آورد، شاهد امم ديگر باشند. نماد شهادت و نمود بزرگ آن نيز در کنگره جهاني حج است که بناي دعوت جهاني آن به حضرت ابراهيم مي‌رسد. قرآن را از نقش رسول اکرم (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم) و امت اسلامي به عنوان «شهيد» و «شهدا» در دو موضع بسيار آشکار سخن مي‌گويد. دو جايگاه مزبور مربوط به حج - اين بزرگ‌ترين فريضه اجتماعي و همگاني اسلام - است:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُمْ شَهِيدًا (63)
وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ (64)
عبدالله بن مسعود (رضي الله عنهم)، روايت مي‌کند: «رسول اکرم (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم) به مسجد درآمدند و به من امر فرمودند براي ايشان قرآن بخوانم. گفتم: «من براي شما بخوانم، حال آن که اين کتاب بر شما نازل شده است»؛ حضرت پاسخ دادند: «آري، دوست دارم که آنرا از غير خود بشنوم». ابن مسعود مي‌گويد: «خواندن قرآن کريم را بر حضرت از سوره نساء آغاز نمودم تا به اين آيه رسيدم:
فَكَيفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا (65)
حضرت فرمودند: «کافي است!» و من ديدم، ديدگان مبارک آن حضرت از اشک سرشار گرديده است». (66)
شاهد، کسي است که ناظر سرنوشت «انسان» و نسبت او با هستي است. گويي او وجودي است که صداي هستي را مي‌شنود و جريان سرشار آن را مي‌نگرد، در وراي اين نظر و شهود، نخست، نسبت آدمي را با اين جريان سرشار کشف مي‌کند و مي‌تواند آن را بشناسد و بشناساند.
اين «شهادت» در درجه اول در وجود آن شهيد و شاهد بزرگ امم تجلي پيدا مي‌کند و پس از او مي‌تواند به ديگران نيز برسد. در اختيار داشتن کتابي که «شهادت نامه»، «سند شهادت» و «گواهي گواهي» است، براي ما بسيار مايه اميد و در عين حال بسيار مايه مسئوليت است. (67) قرآن کريم، برانگيختن «شهيد» و شاهدي از هر امت و آوردن رسول اکرم (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم)را بر «اينان» از وقايع روز قيامت مي‌داند و سندي را که پيامبر به موجب آن شهيد همگان مي‌گردد، کتابي مي‌شمارد که تبيان کل شيئ، هدايت، رحمت و بشارت براي مسلمين است:
وَيوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتَابَ تِبْيانًا لِكُلِّ شَيءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (68)
پس از بيان اين حقيقت، سه امر و سه نهي «الهي»، به عنوان کليت برنامه جامعه بشري و دستورالعمل اصلاح صادر مي‌گردد:
إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَينْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْي يعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (69)

2. استمرار موضوع و مفهوم «شهادت»

مفهوم و ابعاد شهادت انبيا و رسولان نه تنها در قرآن کريم، بلکه در اديان و متون مقدس ديگر نيز بيان شده است. (70) باب هفدهم از سفر اعداد در تورات چنين آغاز مي‌شود:
«و خداوند موسي ار خطاب کرده، گفت: با بني‌اسرائيل سخن بگو و از ايشان عصاها بگير. يک عصا از هر خاندان آبا از جميع سروران ايشان، دوازده عصا بر حسب خاندان آباي ايشان و نام هر کس را بر عصاي او بنويس و اسم هارون بر عصاي لاوي بنويس. زيرا که براي هر سرور خاندان آباي ايشان يک عصا خواهد بود و آنها را در خيمه اجتماع پيش شهادت، جايي که من با شما ملاقات مي‌کنم بگذار و شخصي را که من اختيار مي‌کنم عصاي او شکوفه خواهد آورد... و موسي عصاها را به حضور خداوند در خيمه شهادت گذارد و در فرداي آن روز چون موسي به خيمه شهادت داخل شد، اينک عصاي هارون که به جهت خاندان لاوي بود، شکفته بود و شکوفه برآورده و گل آورده و بادام رسانيده بود و موسي همه عصاها را از حضور خداوند نزد جميع بني‌اسرائيل بيرون آورد. هر يک نگاه کرده عصاي خود را گرفتند و خداوند به موسي گفت: عصاي هارون را پيش روي شهادت باز بگذار تا به جهت علامت بر اين ابناي تمرّد نگاه داشته شود». (71)
قاموس کتاب مقدس، سخن «خيمه شهادت» را حاوي اشاره به شريعت شمرده، «شريعتي که در خيمه نگاه داشته مي‌شد و همواره بر تسلط و تقدس حضرت واجب‌الوجود شاهد مي‌بود يا اينکه اشاره به ظهور خداوند در آن خيمه مي‌باشد» (72)
مفهوم «شهيد» و «شهادت» در نظر مصلحان و متفکران بزرگ نيز جلوه‌گري کرده است. به نحوي مي‌توان گفت که اين مفهوم و به واقع اين منصّه و منصب، منصبي وسوسه‌انگيز است و کم نيستند کساني که مايل‌اند بر فراز آن بايستند، از فراز آن، دنيا را نظاره کنند و از موضوع آن بگويند. چنين منصبي جدا از آنکه وسوسه‌انگيز است، هراس‌انگيز نيز هست و ايستادن بر آن و نيز سخن گفتن از آن، جرأت و جسارتي شايسته مي‌خواهد. (73)
خداوند متعال،علاوه بر آنکه از پيامبر اکرم (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم) بارها با وصف «شاهد» و «شهيد» ياد مي‌کند، «شهادت» و حضور وي را در جاهاي ديگر همچنان يادآور مي‌شود و از برخي صحنه‌هاي خاص به صورت ويژه ياد مي‌کند:
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيةِ* وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيةٍ* سَخَّرَهَا عَلَيهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَثَمَانِيةَ أَيامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيةٍ* فَهَلْ تَرَى لَهُمْ مِنْ بَاقِيةٍ (74)
وَلَكِنَّا أَنْشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيهِمُ الْعُمُرُ... (75)
لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يعْمَهُونَ (76)
پيوند مفهوم شهادت با موضوع امامت
«شهادت»ي که در اينجا از آن سخن مي‌رود، با موضوع حج از يک سو و از طرفي با موضوع امامت و پيشوايي امم گره مي‌خورد.
آيه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَاد*يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (77)
آيات فوق پس از آيات مربوط به حج نازل شده است. ارتباط و پيوند مسئله حج با موضوع رهبري به نحوي ظريف در برخي تفاسير مورد توجه قرار گرفته است. (78)
«فعل «يشري» (به جاي يبيع) و معناي «ابتغاء» در آيه بالا، مبين اينست که اين عنصر عالي انساني مانند مشتري نيازمند، کوشا و جوياي جلب رضايت خدا مي‌باشد و در جست و جوي آن است تا چون محل رضايت خدا را يافت، هستي و زندگي خود را بدهد. در مقابل آن عنصر طاغي که صلاح و خيز و سرمايه‌هاي ديگران را در راه کمترين شهوات خود قرباني مي‌کند و چشم و گوشش از ديدن مرضات‌الله و شنيدن براهين آن کور و کر شده و جز در فريبکاري و افساد نمي‌انديشد؛ اين شخصيت الهي از هواها، شهوات و دواعي نفساني رسته و با بصيرت نافذش حق و خير را شناخته و در اجراي مرضات‌الله و رفع موانع آن سر از پا نمي‌شناسد و جان به کف دارد. اين گونه شخصيت‌ها با همه بعد و عمق روحي، چون چهره باطن و ظاهرشان يکي و به يک سو مي‌باشد (ابتِغاءَ مَرضاتِ الله) (79)، براي شناساندن آنان بيش از يک آيه نيامده. به خلاف عنصر طاغي «الدُّ الخِصامِ» (80) که داراي ملکات و روي‌هاي متنوع است و در اوضاع و شرايط مختلف و براي پيشبرد مقصودش تغيير چهره مي‌دهد چنان که گويا زير پوست ظاهرش لانه جانوران گوناگون است: گاه چون عقرب نيش بر مي‌آورد، گاه روي تملق روباهي مي‌نماياند، گاه درندگي گرگي، گاه خشم پلنگي و مي‌تواند همه اين روي‌هاي دروني خود را به چهره‌اي چون چهره مردان خدا بيارايد، «يشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ». (81) آنچه ندارد ملکات انساني است. روي‌ها و ‌اند‌يشه‌هايي که در اين آيات ارائه شده، پس از امر به اتمام حج و پايان مناسک آن است که صورت فشرده و متحرکي از اجتماع تحول يافته و پيشرو اسلام مي‌باشد و حاکميت اراده خدا در آن ظهور مي‌نمايد. در اين اجتماع، شخصيت امام و رهبري اسلام بايد انتخاب و مشخص شود. رهبري امام و احکام مخصوص او در کتاب‌هاي فقه سابقين از فقهاء فريقين جزء مسائل و احکام حج ذکر شده و پس از آن مانند اصل رهبري از کتاب‌هاي فقه حذف شده - رجوع شود به کتاب‌هاي فقهي پيش از قرون اخير مانند «النهايه شيخ طوسي (385 - 460 هـ)» - و در احاديث معتبر ما، شناخت و لقاء امام در پايان و تکميل حج از وظايف مسلمانان به شمار آمده - رجوع شود به کتاب کافي - باب حجت و مناسک حج». (82)
در اينجا بايد گفت که مفسران و محدثان، روايات متعددي را در خصوص ارتباط نزول اين آيات با حضرت اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) آورده‌اند، اما از آن جا که سير و سياق آيات در نظر اکثر مفسران، عديم و مفقود بوده است، به اين موضوع التفاتي نداشته‌اند. آيات متعددي نيز در رابطه با زعامت و خلافت اسلامي و موضوع حج در سوره‌هاي نساء و مائده آمده است. (83) سوره نساء از پيدايش انسان و سوره حج از بازگشت او به خدا و به صحنه حج -که «ماکت»ي از قيامت است - مي‌گويند. سوره مائده نيز قرينه (84) سوره نساء است و با آيات و احکام مربوط به حج آغاز مي‌شود و پس از اين آيات، آيات نصب و ولايت مي‌آيد:
الْيوْمَ يئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (85)
و نيز آيه تبليغ:
يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (86)
حال، اين آيات مربوط به زعامت امر امت و خلافت رسول الله (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم) را در سوره نساء نيز آمده است:
إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَينَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا* يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا* أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يرِيدُونَ أَنْ يتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يكْفُرُوا بِهِ وَيرِيدُ الشَّيطَانُ أَنْ يضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا (87)
يکي ديگر از وجوه تشابه سوره‌هاي نساء، مائده و حج، موضوع «شهادت» است. (88) در اين سه سوره، خداوند موضوع نظارت و شهادت مستمر رسول (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم) را بر امت يادآوري مي‌کند. به تصريح آيه پاياني اين سوره، حضرت رسول الله (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم) - فارغ از قيود زمان و مکان - «شهيد» امت اسلامي است و امت نيز بايد «شهداء» بر ناس باشند. حضرت عيسي مسيح (ع) در پايان سوره مائده از انقطاع شهادت خود بر امت خويش سخن مي‌گويد. اين آيات بر خلاف تصور برخي فرقه‌هاي اسلامي فعّال در زمينه قطع ارتباط امت از امام خود، تاريخ مصرت ندارد و زعيم و زمامدار اسلامي بايد از مردم خود منقطع نباشد و در هر دو جهان بتواند «شهيد» مردمان باشد. (89) ما اين سه مطلب را در اين آيات از سه سوره مزبور مي‌بينيم:
فَكَيفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا (90)
وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ (91)
وَكُنْتُ عَلَيهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ (92)
چنانکه گذشت، «حج»، «مشهد» بزرگ جهاني و عرصه مهم «شهادت» با همه ابعاد آن است. اين «مشهد» بزرگ جهاني با حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) و مهاجرت بزرگ وي آغاز مي‌شود. او مأموريت آوردن زن و فرزند خود به سرزميني خشک و سوزان را يافت که در نگاه جهان‌داران قرون کهن، قدر و قيمتي نداشت. هدف اعلام شده نيز اين بود که آنان اقامه کنندگان نماز باشند. (93)
اينها هه سرزمين‌هايي بودند که قرار بود پس از وي خاستگاه و محضر پيامبران از نسل و «ذرّيه» وي باشند. ابراهيم، پيرِ مناجات است. او در يکي از مناجات خود (94) از خداي بزرگ مي‌خواهد تا آن ذريه‌ي که از وي در سرزمين حجاز، از بر پا دارندگان نماز باشند و دل‌هايي از ميان مردمان، هواخواه ايشان باشد:
فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيهِمْ (95)
سه هزاره بعد، فرزند (96) و خواهر (97) کسي که ميراث‌دار ابراهيم (عليه‌السلام) و تجسم واقعي قرباني خود (98) و فرزندانش شد، در بارگاه شاخ «شجره ملعونه» (99) گفتند: «خداوند به ما مودّتي را عطا فرموده که در دل اهل ايمان جاي دارد و ذکري که هرگز نمي‌ميرد و محو نمي‌شود، هرچند چشم‌ها گريان و سينه‌ها بريان است؛ چه، امري عجيب و عظيم است، نجيباني که لشکر خداوندند به دست طلقايي که لشکريان شيطان‌اند، کشته گردند و خون ما از دست‌هاي ايشان بريزد و دهان ايشان از گوشت ما بدوشد و بنوشد. ‌اي يزيد! اگر امروز ما را غنيمت خود دانستي، زود باشد که اين غنيمت موجب غرامت تو گردد، آن هنگامي که نيابي مگر آنچه را پيش فرستادي و نيست خداوند بر بندگان ستم کننده و در حضرت اوست شکايت ما و اعتماد ما. اکنون هر کيدي که تواني بکن و هر سعي که خواهي به عمل آور و در عداوت ما کوشش فرو مگذار. با اين همه به خدا سوگند که ذکر ما را نتواني محو کرد و حي ما را نتواني دور کرد. رأي تو کذب و عليل و ايام سلطنت تو قليل و جمع تو پراکنده و روز تو گذرنده است در روزي که منادي حق ندا کند، آگاه باشيد که لعنت خداوند بر ستمکاران است». (100)
و در چنين جايي است که آن «شهادت» توحيدي و ولايي با شهادت جهادي، پيوندي چنين برازنده و مبارک مي‌خورد.

3. «شهادت» و «عهد»

موضوع «عهد و پيمان»، موضوع ديگري است که در قرآن با «شهادت» پيوند مي‌خورد. يکي از مفاهيم مهمي که در بيان زندگي و سرگذشت حضرت ابراهيم (عليه‌السلام) آمده، مفهوم «پيمان» است که در قرآن کريم با تعابيري چون «عهد»، «ميثاق»، و «وفا» و نيز تعابير «ميقات» و «ذکر» (به سبب تضمّن مفهوم «مواعده و معاهده» در آن) به کار رفته است. (101)
استعمال ميثاق را در بخش‌هاي آغازين سوره بقره و استفاده از واژگاني که با ميثاق هم معنايند و به نحوي با آن ارتباط مي‌يابند، در اين سوره نمود دارد. سوره بقره، به واگويه دو داستان متوالي مي‌پردازد، داستان پيدايش آدم (عليه‌السلام) و سکونت او به همراه حوا در بهشت و به عبارت ديگر، داستان يک واحد اوليه ي اتحاد و تجمع و سپس داستان قومي بزرگ در ادامه اين داستان آغازين، با شباهت‌هاي متعددي که ميان اين دو داستان وجود دارد. با اين حساب، بني‌اسرائيل، اولين «قوم»ي است که تفصيل داستان آنان در بزرگ‌ترين سوره قرآن مي‌آيد. در اين سوره، بارها از احکام، قوانين، عهود و مواثيق ميان خدا، امم و پيامبران و نعمت‌ها سخن مي‌رود. (102) تقريبا تمام عهدهاي مذکور در نيمه نخست بقره، نمي‌يابند؛ گويي آيه 100 بقره جمع‌بندي‌اي از تمامي عهود پيشين است:
أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يؤْمِنُونَ (103)
و پس ازاين آيه، اولين آيه‌اي که سخن از عهد مي‌گويد - و از قضا عهدي که مي‌پايد - همان آيه 124 سوره بقره است:
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ*وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (104)
در سوره بقره را، در آيات متعددي که در سياق آيات مربوط به بني‌اسرائيل آمده و با ترکيب «و إذ» آغاز مي‌شوند به نحوي عهود و مواثيق گذشته و يا نعمت‌هاي مرتبط با آن يادآوري مي‌شوند. داستان بني‌اسرائيل همچنان همراه داستان آدم و يا بدون آن، در ديگر سوره‌هاي قرآن نيز بارها تکرار مي‌شود و از زواياي گوناگون مورد بررسي قرار مي‌گيرد. از جمله اين سوره‌ها، آل عمران، نساء، مائده، انعام و اعراف است در آنها نيز داستان عهود و مواثيق مکرراً تکرار و اهميت آن گوشزد مي‌شود. سوره مائده، در اين بين - همان‌گونه که از همان ابتداي آن، آشکار است - سوره عهد و پيوند ميان خدا و خلق است. اين سوره با ضرورت وفاي به عهد آغاز مي‌شود و با تأکيدات مکرر درباره عهد، ميثاق، صدق و وفا استمرار مي‌يابد.
تعابير و مفاهيم، اختصاصي به قرآن کريم ندارند، بلکه نمود آنها را در متون و تعابير مقدس اديان ديگر نيز مي‌بينيم. در واقع، ميثاق با مفاهيم متعدد ديگر مرتبط است و اين مفاهيم با يکديگر يک شبکه معنايي منسجم پديد مي‌آورند. هنگامي که سخن از عهد و پيمان در متن مقدس ملل مي‌رود، نخستين چيزي که مي‌تواند به‌اند يشه آدمي تبادر کند، عنوان عهدين است. در واقع، عهدين را از آن رو، عهدين خوانده‌اند که دو عهد و وصيت الهي به سوي بندگان است. (105) واژه عهد، براي قرآن نيز به مثابه عهد و پيماني ميان خدا و بندگان او استعمال شده است:
القرآنُ عَهدُ اللهِ إِلَي خَلقِهِ فَقَد يَنبَغِي لِلمَرءِ المُسلِمِ أن يَنظُرَ فِي عَهدِهِ وَ أن يَقرَأ مِنهُ فِي کُلِّ يَومٍ خَمسِينَ آيَة (106)

جمع‌بندي

امت اسلامي بايد تاريخ گذشته و مناسبات خود با دنياي غير مسلمان را مد نظر قرار دهد. گذشته‌اي که در آن امت اسلامي با عمل به دستوراتِ اسلامي توانسته است سيادت و عزت خود را تأمين کند و مقاطعي مهم و نسبتاً طولاني که با دور افتادن از تعاليم آيين اسلام و مسبوق شدن به سبقت ديگران، از سيادت خود دور افتاده‌اند و امتِ «اَعلَون»، قرين ظلم و حقارت گرديده است.
صرِف سخن گفتن از گذشته‌هايي که پاره‌اي از مقاطع آن، قرين شکوه و درخشش بوده، دردي از دردهاي سختِ امروز آن را دوا نمي‌کند. اضافه بر اين، امت اسلامي در گذشته‌هاي مجد و عزت خود، بيشتر تابع اند‌يشه‌هاي بوده که توليد مکتب و دستگاه خلافت (از خلفاي راشدين تا بني‌اميه و بني‌عباس) طي بازه‌اي هفتصد ساله بوده و در آن غثّ و سمين بسي به هم آميخته بوده است.
اين سخن برآمده از تعصبي مذهبي و منازعات شيعي و سنّي نيز نمي‌باشد، بلکه موضوعي است که درباره آن، ‌اند‌يشمندان شيعه و سنّي سخن گفته و نقدهاي خود را بر بسياري از کژراهه‌هاي گذشته روا داشته‌اند . نياز امروز امت اسلامي، اعتصام صحيح به حبل الهي قرآن و بازگشت و بازخواني آن با توجه به انبوه نيازها و چالش‌هاي امروز است. اين امر مورد تأکيد علماي فريقين نيز هست. پيامبر اسلام (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم)، قرآن را در کنار عترت خود نزد امت اسلامي به يادگار نهاد و تمسک به آن دو را به همه امر و سفارش فرمود. اين مطلب برآمده از نزعه و نزاعي مذهبي نمي‌باشد و مآل آن، به «دعواي خلافت و امامت» نخواهد انجاميد، بلکه سخن در اين است که در زمان حاضر از نگاه نخبگان و ‌انديشمندان مصلح جهان اسلام، عقربه‌ي قطب نماي مرجعيت امت بايد صرفا به دنبال «سلف و صحابه» پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم) با هر نوع «صحبت و مصاحبت»ي باشد، يا آنکه مي‌توان و بهتر است ‌انديشه کساني را پس از قرآن کريم مدّ نظر قرار داد که پيامبر (صلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم)، بزرگان صحابه و دانشمندان فريقين، بر عظمت و صحت آنان گواهي داده‌اند .
مدنيت اسلامي تاريخي، چيزي ايستا و مدنيت قرآني - اگر بر پا شود - امري زلال، پويا و سرشار خواهد بود. در چنان حالتي است که امت اسلامي به آرمان «قيام و قوام» و گواهي و «شهادت» بر ديگر امم دست يافته است. امت اسلامي بايد مساعي و ظرفيت‌هاي خود را براي نيل به چنين آرماني يا دست کم قرب به آن فعال کند.

پي‌نوشت‌ها:

1. استاديار دانشگاه تهران Khoshmannesh@ut.ac.ir
2. دست استعمار پس از پيدايش شيوه‌هاي جديد توليد سرمايه‌مدار و لزوم برنامه‌ريزي براي کشورهاي مبدأ مواد خام و مقصد توليدات، در پشت موضوع نظريات مربوط به اختلاف بنيادين زبان‌ها و نژادها وجود داشت. در اين زمينه نگا. رواساني، شاپور، نادرستي فرضيه‌ي نژادي آريا، سامي و ترک، 20.
3. زرين کوب، عبدالحسين، کارنامه‌ي اسلام، 30-31؛ با تصرف و تلخيص.
4. Jacobi
5. دانتريگ، توبياس، عدد، زبان، علم، ترجمه عباس گرمان، ص 112؛ کيلتي، برناردين، سقوط قسطنطنيه، ترجمه مصطفي مقربي، 43-44 و 69-71.
6. براي اطلاع بيشتر از کتاب‌هاي ترجمه شده توسط اروپاييان نگا. حسين‌زاده شانه‌چي، حسن، اروپا، تعاملات فرهنگي و نهضت ترجمه علوم اسلامي، مجله مشکات، شماره 60 و 61، 39-63.
7. نگا. شريعتي، ريشه اقتصادي رنسانس، 61. و نيز: لويس، برنارد، نخستين مسلمانان در اروپا، 104-106. شماره قابل توجه از اين واژگان در زبان‌هاي آمريکاي «پيش از کُلمب» (Amérique précolombienne) نيز به چشم مي‌خورند که اين موضوع مي‌تواند نشانه ي راه‌يابي فرهنگ اسلامي به آن نواحي قبل از راه‌يابي زبان و فرهنگ اروپايي باشد. سلوم، معجمات اللغة العربية المستعارة في اللغات الأجنبية، 164.
8. در اين زمينه‌ها نگا. گورست، آنتوني و لوئيز جانمن، بحران سوئز، 11؛‌ اندرو، توماس، تمدن‌هاي روزگاران پيش از نوح، 16؛
Defay، Geographie du proche-Orient، p. 55; Pirenne، Jacques، Les grands courants de l"histoire universelle، Tome III، p. 348 et 349; Voir، Faucher، Jean-André، La cinquième république-Les dieux ont bu، p. 129.
9. نيکسون، ريچارد، فرصت را نبايد از دست داد، 195-196.
10. اسميت، ژئوپوليتيک اطلاعات، 24و43.
11. جلال آل احمد از اين موضوع در غربزدگي و نيز در کتاب در خدمت و خيانت روشنفکران سخن گفته است. به عنوان مثال نگا. در فصل نخست کتاب (17-49): «روشنفکر چيست؟ کيست؟».
12. نظير آنچه در متن و عناوين کتبي چون اصول مقدماتي فلسفه اثر ژرژ پليتسر و نيز آموزش فلسفه علمي نوشته احسان طبري ديده مي‌شود. وي در آغاز گفتار اول و دوم کتاب خود مي‌نويسد: «تئوري عمومي انقلابي، يعني جهان بيني «علمي» مارکسيستي-لنينيستي که خود از سه مبحث فلسفه، اقتصاد و کمونيسم «علمي» مرکب است... موضوع فلسفه در سير تکامل تاريخ عوض شده است. فلسفه به عنوان «مدخل اسلوبي بر علوم» (اعم از «علوم» طبيعي و اجتماعي) جايي بسيار مهم و والا و ضرور دارد. البته آن فسلفه‌اي که از «علوم» برخيزد و به «علوم» مدد رساند و آن فلسفه تنها فلسفه مارکيستي است»، 3و7.
13. جوج اورول در قلعه حيوانات، اين ساده‌انگاري را با صحنه بع بع گوسفندان تصوير کرده است؛ در اين قلعه، گوسفندان با بع بع پر سر و صداي خود در هر موقعيتي که اوضاع اقتضا کند، اين حقيقت بزرگ و مقدس را يکسره بانگ مي‌زنند که: «چهارپا خوب، دو پا بد»؛ (Orwel، Animal farm-A frairy history، Chapter IX، p.8)
14. دو کاسه، فلسفه‌هاي بزرگ، 128-129.
15. نگا. محيط طباطبايي، فرهنگ اسلامي، 3-8.
16. نگا. گارودي، ميراث سوم، 1-6.
17. حديد: 25.
18. مائده: 95.
19. نگا. طباطبائي، الميزان، 19: 171.
20. فصلت: 6.
21. تکوير: 27-28.
22. افتخاري، عبدالحسن، مقاله: امت قائمه، دائرةالمعارف قرآن کريم، 4: 277.
23. مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيينَّهُ حَياةً طَيبَةً وَلَنَجْزِينَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يعْمَلُونَ؛ نحل: 97.
24. نگا. صادقي، دکتر محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنة، 13-14: 474.
25. روم: 30.
26. شوري: 13.
27. حجرات: 13.
28. همان.
29. حجرات: 1، 6 و 12.
30. همان، 10 و 15.
31. همان، 9 و 10.
32. همان، 11 و 12.
33. حجرات: 1-5.
34. گروهي از اعراب هنگام ظهر که رسول الله (ص) در حجره ي خويش در حال استراحت بودند، به مدينه رسيدند و از پشت حجره‌هاي حضرت بانگ زدند: «محمد! بر ما بيرون آي». رسول الله (ص) برخاسته، بيرون آمدند. اين آيه در منع چنين رفتار زشتي نازل شد؛ قرطبي، الجامع لاحکام القرآن، 16: 310.
35. حجرات: 6.
36. همان، 9 و 13. در اين واژگان جمعي، مؤمن از امن و طائفه از طوف و طواف گرفته شده است؛ قوم نيز با قيام و قوام، شعوب و قبائل هم به ترتيب با انشعاب و تقابل مثبت هم ريشه است.
37. حج: 26-28.
38. همان، 40.
39. حج: 17.
40. انبياء، 92؛ مؤمنون، 52.
41. رکوع، آيه يا دسته‌اي از آيات يک سوره را مي‌گويند که موضوعي را به صورت کامل بيان مي‌کنند. سوره‌هاي فاتحةالکتاب و نيز سوره‌هاي پاياني قرآن از سوره عبس تا ناس، داراي يک رکوع‌اند و سوره‌هاي ديگر از دو تا چهل رکوع را در خود جاي داده‌اند.
42. انبيا: 92.
43. همان، 11.
44. همان، 48.
45. همان، 51.
46. همان، 71.
47. انبياء: 72.
48. همان، 76.
19. همان، 78.
50. همان، 83.
51. همان، 85.
52. همان، 87.
53. همان، 89.
54. همان، 90.
55. همان، 91.
56. مؤمنون: 23.
57. همان، 32.
58. همان، 45.
59. همان، 50.
60. همان، 52.
61. از آن جمله است «شهيد» در آيات ذيل:
وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِي بَينَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يظْلَمُونَ* وَ وُفِّيتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يفْعَلُونَ، زمر: 69-70.
وَمَنْ يطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِمْ مِنَ النَّبِيينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا، نساء: 69؛ در اين زمينه نگا. طباطبايي، الميزان، 17: 296 و 4: 407.
62. آل عمران: 18؛ خداوند، [با ايجاد نظام واحد جهان هستي] گواهي مي‌دهد که معبودي جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش [هر کدام به گونه‌اي بر اين مطلب] گواهي مي‌دهند؛ در حالي که [خداوند در تمام عالم] قيام به عدالت دارد؛ معبودي جز او نيست که هم توانا و هم حکيم است.
63. بقره: 143؛ همان‌گونه [که قبله شما، يک قبله ميانه است] شما را نيز، امت ميانه‌اي [در حد اعتدال، ميان افراط و تفريط] قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه است.
64. حج: 78؛ و در راه خدا جهاد کنيد و حق جهادش را ادا نماييد! او شما را برگزيد و در دين [اسلام] کار سنگين و سختي بر شما قرار ندارد؛ از آيين پدرتان ابراهيم پيروي کنيد؛ خداوند شما را در کتاب‌هاي پيشين و در اين کتاب آسماني «مسلمان» ناميد، تا پيامبر گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم.
65. نساء: 41؛ حال آنها چگونه است آن روزي که از هر امتي، شاهد و گواهي [بر اعمالشان] مي‌آوريم و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟
66. مجلسي، بحارالانوار، 92: 216.
67. در تاريخ فرهنگ، ‌انديشه و کتابت، تمسک به اين عنوان را نزد انسان‌هاي مختلف و البته روح‌ها و ‌اند‌يشه‌هاي بزرگ مي‌بيينم. به طور کلي خصوصيت و وظيفه يک متفکر و يا اصطلاحا يک فيلسوف اين است که فرزند زمان خويش باشد و شاهد بودن عنوان خوبي براي اين وظيفه است. اين همان چيزي است که امروزه جايش در بسياري از نتايج فکري و فرهنگي ما خالي است. رسانه‌ها و دستگاه‌هاي فرهنگ‌ساز ما نمي‌توانند در اين زمينه چيزي به انسان برسانند و بسيار آسان مسئوليتي نيز در اين باب براي خود قائل نيستند.
68. نحل: 89؛ [به ياد آوريد] روزي را که از هر امتي، گواهي از خودشان بر آنها بر مي‌انگيزيم و تو را گواه بر آنان قرار مي‌دهيم! و ما اين کتاب بر تو نازل کرديم که بيانگر همه چيز و مايه هدايت، رحمت و بشارت براي مسلمانان است!
69. نحل: 90؛ خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديکان فرمان مي‌دهد و از فحشا و منکر و ستم، نهي مي‌کند؛ خداوند به شما‌ اندرز مي‌دهد، شايد متذکر شويد!
70. اين موضوع به طور کلي در خورد تحقيقي جداگانه است که در اينجا مي‌توان نمونه‌هايي را به صورت گذرا مورد اشاره قرار گرفته است.
71. هاکس، کتاب مقدس، اعداد، باب هفدهم.
72. همان، 362.
73. از نظر مولوي، انسان، اقبال ايستادن بر نقطه‌اي را يافته تا «جهان» و کلي «جان جهان» را احساس کند، نگا. غزليات شمس تبريز، مقدمه، گزينش و تفسير محمدرضا شفيعي کدکني، مقدمه، 57. اين سخن و اين نگرش تا حدودي شبيه فلسفه‌ي هگل در باب «کلي» است، آنجا که کلي را آن هستي مطلق و فرجاميني مي‌داند که بنياد همه چيز است و جهان را از دل خويش پرورانده و برآورده است، ستيس، فلسفه هگل، 16-17. شهيد کسي است که اين مطلق فرجامين را شهود مي‌کند و نسبت هستي را با آن مي‌سنجد. نيچه که از مرگ خدا سخن مي‌گويد، خود را يک شاهد مي‌خواند. او مي‌گويد: «من يک شاهدم». بقيه هم از او اين مضمون را - که گفتنش نيازمند جرأت و جسارت مورد اشاره در بالاست - گرفته‌اند. ويکتور هوگو - نويسنده بلند آوازه فرانسه - نيز در برخي آثارش بي‌ميل نيست که خود را يک شاهد بخواند. بينوايان او به واقع روايت شاهد يک دوره مهمِ «گذرا» است. گذار از قرن سلطنت و خودکامگي به دوران تحول و تجدد، گذر از يک «قرن»، گذر از سرخوردگي‌هاي روشنگري به جستارهاي رمانتيسيسم و گذر و گذار از «قرون». منظومه داستاني و حماسي هوگو با عنوان افسانه قرون (La Legende des Siècles) که در سال 1859 منتشر شد، جدا از قدرت داستان‌سرايي و مهارت در نقل، سادگي بينش و استادي در سبک و حاوي ادراکي دقيق از امور عيني، در اين حماسه مبارزه نيکي و بدي، مبارزه بشر با خدا و مبارزه روح و ماده نيز در آن نمود دارد. هوگو همچنين داراي آثاري از قضا ناظر با همين مفهوم شهود، هرچند در سطوحي پايين‌تر است، از جمله: (Les Contemplations / تماشا و تأملات) و (Les Choses Vues / ديده‌ها). آلبر کامو نيز قريب چنين مضموني را گفته و مالک بن نبي - نوسنده معروف الجزايري و داعي اصلاح قرآني - نيز کتابي با نام مذکرات شاهد للقرن / يادداشت‌هاي يک شاهد قرن نگاشته و در آن از تحولات بزرگي که پديد آمده، سخن گفته است.
74. حاقه: 5-8؛ اما قوم «ثمود» با عذابي سرکش هلاک شدند و اما قوم «عاد» با تندبادي طغيانگر، سرد و پرصدا به هلاکت رسيدند. [خداوند] اين تندباد بنيان کن را هفت شب و هشت روز پي در پي بر آنها مسلط ساخت، پس تو مي‌بيني که آن قوم همچون تنه‌هاي پوسيده و تو خالي درختان نخل در ميانه اين تندباد روي زمين افتاده و هلاک شده‌اند. آيا کسي از آنها را باقي مي‌بيني؟!
75. قصص: 45؛ ولي ما اقوامي را در اعصار مختلف خلق کرديم... .
76. حجر: 72؛ به جان نو سوگند، اينها در مستي خود سرگردانند.
77. بقره: 207-208؛ بعضي از مردم [با ايمان و فداکار، همچون علي (ع) در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر (ص)]، جان خود را به خاطر خشنودي خدا مي‌فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. ‌اي کساني که ايمان آورده‌ايد همگي در صلح و آشتي درآييد! و از گام‌هاي شيطان، پيروي نکنيد؛ که او دشمن آشکار شماست.
78. سخن آيت‌الله جوادي آملي قرينه‌اي در اين زمينه است. ايشان ضمن دروس خود فرمود: «مي‌بينيم که نقةالاسلام محمد بن يعقوب کليني مباحث مربوط به «صله ي الامام» و فيء و خمس و انفال را در اصول کافي (و نه فروع آن و نه در کنار مباحث مربوط به زکات و صيام) آن هم متصل به روايات «کتاب الحجة» [538-548] آورده که حاکي از نگرش هوشمندانه او به ابعاد ولايت و سياست اسلامي است».
79. بقره: 207.
80. بقره: 204، سرسخت‌ترين دشمنان.
81. بقره، 204، خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مي‌گيرند.
82. طالقاني، پرتوي از قرآن، 2: 101. در اين باره همچنين نگا. طالقاني، روزها و خطابه ها، 26-38.
83. سوره‌هاي نساء و حج هر دو با عبارت «يا أيهَا النَّاسُ» آغاز مي‌شوند.
84. سوره‌هاي قرينه به لحاظ موضوع با هم ارتباط دارند. از آخر قرآن تا سوره «ق» و از سوره «بقره» تا سوره «حجرات» دو به دو با هم قرينه هستند.
85. مائده: 3؛ امروز، دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين [جاودان] شما پذيرفتم - اما آنها که در حال گرسنگي، دست‌شان به غذاي ديگري نرسد و متمايل به گناه نباشند، [مانعي ندارد که از گوشت‌هاي ممنوع بخورند]، خداوند، آمرزنده و مهربان است.
86. مائده: 67؛‌ اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا [به مردم] برسان! و اگر نکني، رسالت او را انجام نداده‌اي! خداوند تو را از [خطرات احتمالي] مردم، نگاه مي‌دارد و خداوند، جمعيت کافران [لجوج] را هدايت نمي کند.
87. نساء: 58-60؛ خداوند به شما فرمان مي‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بدهيد! و هنگامي که ميان مردم داوري مي‌کنيد، به عدالت داوري کنيد! خداوند، ‌اندرزهاي خوبي به شما مي‌دهد! خداوند، شنوا و بيناست،‌ اي کساني که ايمان آورده‌ايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الامر [اوصياي پيامبر] را! و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد [و از آنها داوري بطلبيد] اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين [کار] براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيکوتر است. آيا نديدي کساني را که گمان مي‌کنند به آنچه [از کتاب‌هاي آسماني که] بر تو و بر پيشينيان نازل شده، ايمان آورده‌اند ، ولي مي‌خواهند براي داوري نزد طاغوت و حکام باطل بروند؟! با اينکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند. اما شيطان مي‌خواهد آنان را گمراه کند و به بيراهه‌هاي دور دستي بيفکند.
88. شهادت به معناي حاضر و ناظر و گواه بودن.
89. در اين زمينه نيز نگا. طالقاني، حج، 150-151.
90. نساء: 41؛ حال آنها چگونه است آن روزي که از هر امتي، شاهد و گواهي [بر اعمال شان] مي‌آوريم و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟
91. حج: 78؛ و در راه خدا جهاد کنيد و حق جهادش را ادا نماييد! او شما را برگزيد و در دين [اسلام] کار سنگين و سختي بر شما قرار ندارد؛ از آيين پدرتان ابراهيم پيروي کنيد؛ خداوند شما را در کتاب‌هاي پيشين و در اين کتاب آسماني «مسلمان» ناميد، تا پيامبر گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم! پس نماز را بر پا داريد و زکات را بدهيد و به خدا تمسک جوييد که او مولا و سرپرست شماست! چه مولاي خوب، و چه ياور شايسته‌اي!
92. مائده: 117؛ تا زماني که در ميان آنها بودم، مراقب و گواه‌شان بودم؛ ولي هنگامي که مرا از ميانشان برگرفتي، تو خود مراقب آنها بودي و تو بر هر چيز، گواهي!
93. اشاره به آيات 35-37 سوره ابراهيم که بحث آنها گذشت.
94. همان.
95. ابراهيم: 37؛ تو دل‌هاي گروهي از مردم را متوجه آنها ساز.
96. اشاره به حضرت سجاد (ع) است.
97. اشاره به حضرت زينب است.
98. اشاره به امام حسين (ع) است.
99. اشاره به آيه 60 سوره اسري.
100. قمي، وقايع کربلا، فداکاري‌هاي حسين بن علي، 196-199.
101. برخي از تعابير مرتبط به اين مفاهيم در آيات 27، 40 و 47 سوره بقره و 20 و 25 سوره رعد به کار رفته است. «قطع»، «نقض»، «حنث» و «نسيان» به عنوان مفاهيم مخالف تعابير گذشته در آيات 27 سوره بقره، 25 سوره رعد، 46 سوره واقعه و 115 سوره طه آمده است.
102. نگا. بقره: 27، 40، 63، 83، 84، 93، 100 - 102، 121 - 126، 151 - 152، 211، 221 - 242 و... .
103. بقره: 100.
104. بقره: 124 - 125.
105. از اين عهد و وصيت در ادبيات کتاب مقدس با تعابير alliance و Testament ياد شده است.
106. کليني، کافي، 609:2.

منابع :
قرآن کريم
آل احمد، جلال، غرب‌زدگي، فردوس، تهران، 1382.
اسميت، آنتوني، ژئوپوليتيک اطلاعات، ترجمه فريدون شيرواني، سروش، تهران، 1364.
افتخاري، عبدالحسن، مقاله: امت قائمه، دائرةالمعارف قرآن کريم، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.
پليت سر، ژرژ، اصول مقدماتي فلسفه، ترجمه جهانگير افکاري، اميرکبير، جيبي، 1358.
توماس، ‌اند رو، تمدن‌هاي روزگاران پيش از نوح، ترجمه اسماعيل قهرماني پور، اکباتان، تهران، 1383.
حسين‌زاده شانه‌چي، حسن، اروپا، تعاملات فرهنگي و نهضت ترجمه علوم اسلامي، مجله مشکات، شماره 60.
دانتزيگ، توبياس، عدد، زبان، علم، ترجمه عباس گرمان، شرکت سهامي کتاب‌هاي جيبي، تهران، 1349.
دوکاسه، پير، فلسفه‌هاي بزرگ، ترجمه احمد آرام، پرواز، تهران، 1367.
رواساني، شاپور، نادرستي فرضيه نژادي آريا، سامي و ترک، اطلاعات، تهران، 1380
زرين کوب، دکتر عبدالحسين، کارنامه‌ي اسلام، اميرکبير، چاپ دهم، تهران، 1384.
ستيس، و. ت.، فلسفه هگل، ترجمه حميد عنايت، کتاب‌هاي جيبي، تهران، 1357.
سلوم، داود، معجمات اللغه العربيه المستعاره في‌اللغات‌الاجنبيه، عالم الکتب، بيروت، 1421.
صادقيٍ، محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنة، فرهنگ اسلامي، تهران، 1366.
شريعتي، علي، ريشه اقتصادي رنسانس، هجرت، مشهد، 1356.
طالقاني، سيد محمود، پرتوي از قرآن، انتشار، تهران، 1350.
____ روزها و خطابه‌ها (مجموعه آثار 1)، تهران، 1359.
____ حج، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.
طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن بالقرآن، اسلامي، قم، 1403.
طبري، احسان، آموزش فلسفه علمي، دريا، تهران، بي‌تا.
قرطبي، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، دارالفکر، بيروت، 1416.
قمي، وقايع کربلا، فداکاري‌هاي حسين بن علي، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.
کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1365.
کيلتي، برناردين، سقوط قسطنطنيه، ترجمه مصطفي مقربي، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1384.
گارودي، روژه، ميراث سوم، ترجمه آريا حديدي، قلم، تهران، 1364.
گورست، آنتوني، بحران سوئز، ترجمه علي معصومي و غلام رضا اماميٍ، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، تهران، 1377.
لوييس، برنارد، نخستين مسلمانان در اروپا، ترجمه‌ي م.قائد، مرکز، تهران، 1374.
مجلسي، محمّد باقر، بحارالانوار، اسلاميه، تهران، بي‌تا.
محيط طباطبايي، سيد محمد، فرهنگ اسلامي، بعثت، تهران، 1356.
مولوي، جلال‌الدين محمد بلخي، غزليات شمس تبريزي، مقدمه، گزينش و تفسير محمدرضا شفيعي کدکني، سخن، تهران، 1387.
نيکسون، ريچارد، فرصت را نبايد از دست داد، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.
هاکس، قاموس کتاب مقدس، اساطير، تهران، 1377.
Defay, Alexandre, Geographic du Proche - Orient, Presse universitaire de France, Paris, 2003. fa.wikipedia.org
Orwell, George, Animal farm, Shamim, Tehran, 1378.
Pirenne, Jacques, Les grands courants de l"histoire universelle, Tome in, Editions de la Baconniere, Neuchatel, Paris, 1948.
Faucher, Jean_Andre, La cinquieme republique. Les dieux ont bu.

منبع مقاله :
حاتمي، محمد رضا؛ بحراني، مرتضي، (1392)، دايرة‌المعارف جنبش‌هاي اسلامي، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي وزارت علوم تحقيقات و فناوري، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط