قرآن کريم مسئلهي شب و خواب را به گونههاي مختلف مطرح و اهميت آن را گوشزد کرده است. از نظر آخرين کتاب آسماني، شب، کارکردهاي متنوعي دارد، خوابيدن در شب براي استمرار حيات بشر اهميت ويژهاي دارد و خداوند، سکونت، قرار و خواب را در شب قرار داده است.
نکته اول) شب و کارکردهاي آن
يکي از پديدههاي طبيعي که ارتباط مستقيم با روح و روان انسان دارد، پديدهي شب است. شب همراه روز، شبانه روز و تکرار شبانه روز، ماهها و تکرار ماهها، سالها و در نهايت عمر انسان را تشکيل ميدهند. شب و روز نقشها و کارکردهاي مختص به خود را دارند. حالتهاي انسان در شب و روز متفاوت است. انسانها معمولاً در شب راحتتر و آرامترند، گويي شب را براي استراحت و روز را براي فعاليت ساختهاند. قرآن کريم در چند آيه به مسئلهي مهم آرامبخشي شب اشاره ميکند و ميفرمايد: از نشانههاي رحمت الهي اين است که شب، وسيلهي سکونت و روز، زمان جمع نعمت است:وَمِن رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ و از رحمتش برايتان شب و روز را قرار داد تا در اين [يک] بياراميد و [در آن يک] از فزونبخشي او [روزي خود] بجوييد باشد که سپاس بداريد (1).
تفاسير عمدتاً به کارکرد مهم شب يعني استراحت و جبران نيروهاي از دست رفته اشاره کردهاند؛ (2) انسانها معمولاً هنگام روشنايي روز، به امر معيشت و کسب و کار ميپردازند. آنان تلاش ميکنند تا روزي خود و خانواده را فراهم سازند و از اين راه به رفاه نسبي دست يابند. کار و تلاش روزانه از يک طرف، سبب کاهش قواي بدن ميشود و از سوي ديگر، باعث رنج و خستگي فکر و روان انسان. از اين رو ضرورت يافت که بخشي از شبانه روز به استراحت اختصاص يابد تا نيروهاي از دست رفته جبران شده و فکر و روح انسان راحت شود. دست خلقت زماني را در شبانه روز براي استراحت و بازگشت قوا فراهم کرد. بر اين اساس کارکرد شب، استراحت و تجميع قوا است. مسئلهي مزبور در آيهاي ديگر بيان شده است:
هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ؛ اوست کسي که براي شما شب را قرار داد تا در آن بياراميد و روز را روشن [کرد] بيگمان در اين [امر] براي مردمي که ميشنوند نشانههايي است (3).
خداوند کسي است که شب را به نفع انسانها آفريد تا در آن سکونت و آرامش يابند و از رنج روز، آسايش پذيرند. شامگاهان کار روزانه، راکد شده آدميان ادامه تأمين معاش را به روز بعد موکول ميکنند. تدبير عام خلقت اين بود (4) که با ظهور تاريکي شب انسانها از کار باز ايستند، تحرّکات خويش را تقليل دهند و اصلاح امور خويش را به زماني ديگر واگذارند.
بجز استراحت و جبرانِ نيروهاي از دست رفتهي جسمي، فکري و رواني، کارکردهاي ديگري براي شب بيان شده است؛ (5) شب براي انس با خانواده است، شب براي کاستن از ناراحتيهاي ديگران است، شب براي تمتّع است.
نقش مهم ديگري که در ميانهي شب محقق ميگردد اين که مشتاقان، شب را عبادتگاه خويش و روزنه رفتن به آسمان ميدانند. شب زمان گفتگو با خداست، شب، سيد اهل وصال است و سياهي اهل فراق. اهل قرب با شب سازگارند و طولاني شدن شب آرزوي آنان. مضامين پيش گفته در آيات ديگري هم بيان شده است: غافر/ 61، قصص/ 72 و نمل/ 86.
پرسشي نمايان ميگردد، شب مهمتر است يا روز؟ نگاه خالق به ما ميگويد شب اصالت داشته از روز بهتر است. ويژگيهاي شب را مرور کنيم:
شب زندهداري:
در قرآن تنها يک آيه حاوي واژه «تهجّد» است:وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً؛ و پاسي از شب را زنده بدار تا براي تو [به منزله] نافلهاي باشد اميد که پروردگارت تو را به مقامي ستوده برساند (6).
تهجّد به معناي تيقّظ و شبزندهداري يا احيا است. در اين آيه يکي از وظايف انحصاري پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بيان شده که آن احياي بخشي از شب ميباشد و بايد همراه با تلاوت قرآن و نماز گزاردن باشد. اين امر براي ديگران به عنوان يک سنت مستحبّي تلقي ميگردد.
يکي از ويژگيهاي اختصاصي شب، تهجّد است. در قرآن احياي روز مطرح نيست بلکه زنده داشتن شب مطرح است. بجز اين که در شب مزاحمتها و ارتباطات کمتر بوده طبعاً آرامش خاصي در شب حاکم است، شب داراي خاصيتي است که در آن مناجات، دعا و نيايش بهتر صورت ميگيرد.
در پايان آيه به پاداش تهجّد برميخوريم؛ تهجّد در شب موجب نيل به «مقام محمود» ميشود. از آنجا که براي مقام، وصف «محمود» به صورت مطلق بيان شده است، نشان از آن دارد که اين مقام، منزلتي است که مورد ستايش همگان است و هيچ مقامي مورد ستايش همگان قرار نميگيرد مگر آن که همه از آن بهرهمند باشند و مقامي که نفع آن به همه ميرسد، مقام شفاعت کبري در قيامت است. اين مطلب را روايات هم تأييد ميکنند (7).
ويژگي «مقام محمود» در موارد اندکي بيان شده است؛ يکي از اين موارد در زيارت عاشوراست؛ جايي که انسان از خدا ميخواهد که او را به مقام محمود برساند. با توجه به جملهي بعد که درخواست مقام شهادت است، «وَ أسْألُهُ أنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَاللهِ وَ أنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِي» (8)، شايد بتوان گفت که مراد از مقام محمود، مقام شهادت است. از سوي ديگر ميدانيم که شهيد، حق شفاعت دارد.
روزنهاي به آسمان:
شب پديدهاي است که داراي دو خصوصيت است؛ يکي «أشَدُّ وَطْأً». اين تعبير کنايه از اين است که در شب ثبات قدم بيشتر است يا صفاي باطن افزونتر يا اين که که در شب زبان بيشتر قلب را همراهي ميکند. (9)شاخصهي ديگر شب «أَقْوَمُ قِيلاً» است. اين ويژگي کنايه از آن دارد که در شب، حضور قلب و انقطاع انسان بيشتر است. (10) بنابراين شب خاصيتي دارد که در روز نيست؛ حضور قلب در شب بيشتر است، انقطاع در شب بيشتر است، صفاي باطن در شب افزون است و ارتباط انسان با آسمان در شب فزوني ميگيرد:
إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً؛ قطعاً برخاستن شب رنجش بيشتر و گفتار [در آن هنگام] راستينتر است (11).
ميقات:
بيجهت نيست که ميقات موسي (عليهالسلام) در چهل شب به انجام رسيد:فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً؛ تا آن که وقت معين پروردگارش در چهل شب به سر آمد (12).
معراج:
معراج پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در شب صورت گرفت:سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً؛ منزه است آن [خدايي] که بندهاش را شبانگاهي سِير داد (13).
مقدّرات جهان و نزول قرآن:
بيدليل نيست که مقدّرات انسان و جهان در شبي با نام «ليلة القدر» صورت ميگيرد و در همان شب قرآن نازل ميشود:إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ؛ ما [قرآن را] را شب قدر نازل کرديم (14).
پوشاندن و دويدن:
از ويژگيهاي شب، پوشش و پوشاندن است. اگر شب «لباس» است از اينروست که شب تاريکي را بر زمين ميپوشاند و اين تقدير الهي است:وَجَعَلْنَا الَّيْلَ لِبَاساً؛ و شب را [براي شما] پوششي قرار داديم (15).
تعبير پوشاندن «يغشي» در قرآن با صراحت در چند آيه بيان شده است نظير: شمس/ 4، ليل/ 1 و اعراف/ 54. بنابراين شب خصيصهاي دارد و آن اين که تاريکي خود را بر زمين يا خورشيد ميگستراند و با ظلمت خود زمين را ميپوشاند و اين يکي از افعال الهي است:
وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا؛ و شبش را تيره گردانيد (16).
نکته جالبي که در يکي از آيات مربوط به شب وجود دارد اين که شب طالب روز است و اين طلب به سرعت محقق ميشود:
يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً؛ روز را به شب که شتابان آن را ميطلبد ميپوشاند (17).
مرحوم علامه طباطبايي از اين آيه استفادهاي کرده است (18) و آن اين که اصل براي زمين ظلمت است اما روز که از درخشش خورشيد پديد ميآيد امر عارضي است. تو گويي شب به دنبال روز ميدود، روز را تعقيب ميکند، بر آن هجوم ميآورد، آن را ميپوشاند و خود را چون لباسي بر تن آن ميافکند.
عبادتگاه:
در آيات مختلف سخن از عبادت و بندگي خدا در شب به ميان آمده است. هر چند بيشتر اين آيات مربوط به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميباشد اما به عنوان يک الگو و روش ميتوان گفت که شب زمان گفتگو با خداست:وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ؛ و پارهاي از شب و به دنبال سجود [به صورت تعقيب و نافله] او را تسبيح گوي (19).
وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ؛ و [نيز] پارهاي از شب و در فروشدن ستارگان تسبيحگوي او باش (20).
قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً؛ به پا خيز شب را مگر اندکي (21).
وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً؛ و بخشي از شب را در برابر او سجده کن و شب [هاي] دراز او را به پاکي بستاي (22).
همچنين از ويژگي خوبان يکي اين که در ميانه شب به راز و نياز با خدا مشغولند و نامهي او ميخوانند:
يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ؛ آيات الهي را در دل شب ميخوانند و سر به سجده مينهند (23).
اهل تقوا و احسان، اندکي از شب را ميخوابند و سحرگاهان از خدا طلب آمرزش ميکنند:
كَانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؛ و از شب اندکي را ميغنودند و در سحرگاهان [از خدا] طلب آمرزش ميکردند (24).
نشانه:
فرشتگان به زکريا (عليهالسلام) از غيب خبر دادند که او فرزندي به نام يحيي (عليهالسلام) خواهد داشت. وي از خدا نشانه خواست و خداوند نشانه او را چنين معرفي فرمود: سه شب با مردم سخن نگو:قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَيَالٍ سَوِيّاً؛ فرمود نشانه تو اين است که سه شبانه [روز] با اين که سالمي با مردم سخن نميگويي (25).
قرآن در پايان به مهمترين نقش شب باز ميگردد و شب را وسيله آرامشزايي انسان معرفي ميکند:
وَالَّيْلِ إِذَا سَجَى؛ سوگند به شب چون آرام گيرد (26).
واژه سجي از ريشه «سَجو» به معناي سکونت و آرامش ميباشد. لذا شب از ديدگاه خالقش، آرامشبخش بشر ميباشد (27).
از مباحث پيشگفته به دست ميآيد که شب داراي کارکردها و نقش آفرينيهاي فراواني است؛ نقشها و آثاري نظير: جبران نيروهاي از دست رفته، راحتي فکر و روح، انس با خانواده، کاستن از ناراحتيها، تمتّع، شبزندهداري، روزنهاي به آسمان، ميقات، معراج، تنظيم مقدّرات جهان، نزول قرآن، پوشاندن روز، دويدن در پي روز، عبادتگاه و نشانه.
در اين ميان، خالق جهان نقشي مهم به شب واگذار نمود و آن اين که شب، اهل خود را به آرامش ميرساند. ذهن، فکر، روان و روح آنها را تسکين ميبخشد، رنجها، خستگيها و سستيهاي آنها را کاهش ميدهد.
شب مانند دستگاه شارژ کنندهي بشر عمل ميکند، آن زمان که انسان وارد شب شد، اين پديده وظيفهي خود ميداند که روح انسان را شارژ و تقويت کند.
خواجه عبدالله انصاري در بياني زيبا و دلنشين گفتگوي روز و شب را اينگونه به تصوير ميکشد (28):
در عالم معنا، روز عالمافروز، بر شب شکستهدل مفاخرت ميکرد که اي شب، مرا خورشيد درخشان است و تاب آفتاب نورافشان است. اي شب، مرا صفت تصرّفات زر و سيم است، معاملات شور و بيم است. اي شب، مرا صفت جماعت جمعه و پنج وقت نماز است. روزهي 30 روزهي اهل نياز است. اي شب، جهاد و حج در من است. تکبيرات عيدين بر من است. اي شب، من معدن کرامتم. دمندهي قيامتم، کوکبهاي که من دارم کراست؟ علم عالمافروز من راستِ آيت و النهار مبصراً است.
شب به حضرتِ عزت بناليد که الهي اگر روز بندهي رومي درگاهست، بجاه نبيِّ قرشي که اين حبشي را بر رومي روز فيروز گردان.
باري عزّ اسمه خطاب کرد که اي روز بعد از اين بر شب شکستهدل مفاخرت منماي که شب، پردهي عصمت، جذبهي رحمت، باغ يقين، چمن آذان المتقين، پناه انبيا، خلوتگاه اوليا، سجدهگاه عباد، خلوتگاه زهّاد، خزينهي اسرار، سفينهي ابرار، خزان احسان بِرّ و سرمهي روشنايي چشم سرّ است.
خواجه در گفتگوي روز و شب بعد از آنکه روز، روشنايي خود و سياهي شب را به رخ شب ميکشد، پاسخ شب را اينگونه به تصوير ميکشد: (29)
اي روز اگر من سياهم باکي نيست. جامهي کعبه، بيت الله، حجرالاسود و يمين الله سياه است. اي روز، اگر سياهم، باکي نيست، مداد سياه است و مدد اُدباست. اطلس سياه است و زينت خطباست. اي روز، اگر سياهم، باکي نيست، سنگ محک سياه و عزت صرّافان است. اي روز، اگر سياهم، باکي نيست، زيت سياه و شفاي بيماران است. نرگس چشم، سياه و غارتگر قلب مشتاقان است. هليله، سياه و دواي دردمندان است. علم عيد، سياه است و زيبا مينمايد. زلف و ابرو سياه است و دلها ميربايد. اي روز، اگر سياهم، باکي نيست، خال مهوشان، سياه و مرغوب است. گيسوي دلبران، سياه و به غايت محبوب است.
نکته دوم) خواب شب و اهميت آن
يکي از نيازهاي طبيعي و فيزيولوژيک بدن، خواب است. در صورت بروز هرگونه اختلالي در خواب، جسم و روان انسان با پريشاني و تنيدگي مواجه ميشود. بهرهمندي از خواب درست، باعث بالا رفتن آستانهي تحمّل شخص و به دنبال آن افزايش توانايي در مواجهه با محرّکهاي تنشزا ميشود. اهميت خوابيدن تا جايي است که ميتوان گفت خواب، خود، روشي براي درمان است و ميتواند درمانگر باشد. بدخوابي در همهي افراد باعث بروز مشکلات ارگانيک مانند رنجوري، خستگي و تنبلي ميشود. از سوي ديگر هرگونه ناآرامي و نگراني ميتواند مانع خوابيدن باشد. لذا نسبت خواب و آرامش، متقابل است. بدين معنا که ناآرامي منشأ بدخوابي و خواب بد باعث بروز نگراني است. پريشان خوابي حتي ميتواند منشأ بروز اختلالهاي مغزي، ديدن رؤياهاي ترسناک، از خواب پريدنهاي مکرر و فشار خون شود. تمامي ابعاد وجود انسان اعم از جسم، مغز، ذهن، روان و روح نيازمند خواب است و خداوند، خواب را سبب آرامش جسم و روح انسان قرار داد. روز براي جنبش، شب براي پوشش و خواب براي آرامش است:وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً؛ و اوست کسي که شب را براي شما پوششي قرار داد و خواب را [مايهي] آرامش و روز را زمان برخاستن [شما] گردانيد (30).
نکته سوم) شب و سکونت
بيشترين حجم آيات مربوط به سکينه (آرامش)، در ارتباط با شب وارد شده است. قرآن کريم از 15 مورد استعمال لفظ سکينه، شش مورد را به شب ربط داده که در پنج مورد حرف «فِيهِ» به کار رفته است:هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ؛ اوست کسي که براي شما شب را قرار داد تا در آن بياراميد و روز را روشن [گردانيد] بيگمان در اين [امر] براي مردمي که ميشنوند نشانههايي است (31).
در آيهي قبل که سخن از محدودهي مالکيت خدا به ميان آمد، به اين نکته اشاره ميشود که گسترهي مالکيت خداوند به اندازهي کل هستي و ماسوي است. لذا مالک، فقط خداست و يکي از انواع توحيد، توحيد مالکيت است. شرک در مالکيت روا نيست و عالم هستي هيچگونه شرکي را بر نميتابد. در ادامه، قرآن به عنوان نمونه به مسئلهي مهم شب و روز اشاره کرده و کارکرد هر يک را مشخص ميفرمايد. از نظر خالق، شب، براي سکونت و روز، براي روشنايي و فعاليت خلق شده است. تعبير «لام» در «لِتَسْكُنُوا» براي غايت و تعبير «فِيهِ» مفيد ظرف است، بدينمعنا که غايت خلقت شب، سکونت در ظرف شب است، لذا ميتوان گفت: «خداوند، شب را براي سکونت آفريد».
تفاسير، اينگونه بيان ميکنند که در روز معمولاً انسانها مشغول فعاليت هستند. آنها براي امرار معاش، فعاليت ميکنند. تلاش و فعاليت، نيازمند حرکت است و فعاليتهاي جسمي، قواي بدن را تحليل ميبرند. خداوند، شب را آفريد و قرين تاريکي کرد تا انسانها از فعاليت باز ايستند و رنجها و خستگيهاي خود را جبران کنند. استراحت مقداري از شب موجب بازگشت نيروهاي از دست رفتهي جسمي ميشود. در صورتي که در روزگاران، شب وجود نداشت چه بسا آدمي به حدي در روشنايي روز فعاليت ميکرد که از پاي در ميآمد (32).
علاءالدين بغدادي به تعريفي از سکونت اشاره دارد:
أصل السُّکون الثبوت بعد الحرکة؛ اصل سکون، ثبات بعد از حرکت است (33).
سکون در معناي اصلي عبارت است از اينکه آدمي از حرکت بازايستد و به مقام ثبات بعد از حرکت نائل آيد. از مطالب پيش گفته ميتوان به دست آورد که سکونت در شب، ناظر به «آرامش جسمي» است.
شايد برخي پندارند که شب يعني تاريکي و تاريکي، امر عدمي است و «جعل» به امر عدمي تعلّق نميگيرد، اما ناگفته پيداست که پيدايش تاريکي در بخشي از زمين مرهون هزاران بلکه بيشمار عوامل وجودي است که خالق هستي بايد به آنها اذن وجود بدهد تا در آخرين حلقهي زنجيرهي عوامل، خورشيد به بخشي از زمين نتابد و در آن منطقه، فرصتي نعمتگونه براي آرامش بشر فراهم آيد:
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ؛ خدا [همان] کسي است که شب را براي شما پديد آورد تا در آن آرام گيرد و روز را روشني بخش [قرار داد]. آري خدا بر مردم بسيار صاحب تفضّل است ولي بيشتر مردم سپاس نميدارند (34).
در اين فراز به دو نعمت مهم الهي اشاره شده است: شب و روز. روز، روشني بخش است و به کار، تلاش و فعاليت ميآيد. اين دو نعمت به عنوان فضل و کرم به انسانها عطا شد تا آدميان به آن توجه کنند و برنامهي شکر را در باب آنها اجرا کنند. اما بيشتر انسانها بيدقتي کرده، احساس قدرداني در آنها پديد نميآيد. به راستي اگر همواره تاريکي شب، زمين را فراگيرد يا هميشه تابش خورشيد به زمين روشنايي بخشد، زندگي روي زمين به گونهاي ديگر بود، چه بسا زيستن طولاني مدت براي آدمي امکانناپذير ميشد. تفاسير در باب سکونت در شب به دو معنا اشاره ميکنند:
معناي اول:
تلاشها و سختيهاي روز، نيروهاي کالبد جسمي را سست کرده و خستگي پديد ميآورند. لذا جسم، نيازمند بيتحرّکي و ترميم قواي از دست رفته است. خداوند، شب را قرار داد تا «آرامش جسمي» به انسان بازگردد، چه بسا بتوان خواب را در همين راستا ارزيابي کرد (35).معناي دوم:
در روز، حواس پنجگانهي انسان فعّال است. آدمي ميبيند، ميشنود، ميچشد، ميبويد و لمس ميکند. حواس انسان آستانهي ظرفيت دارد، اگر بيش از اندازه از آنها بهرهبرداري شود، به رنجوري و خستگي ميافتد. خداوند، شب را آفريد تا چشم در تاريکي، از فعاليت باز ايستد، صدايي نباشد تا گوش بشنود و به دنبال آن ديگر حواس ظاهري بشر تقريباً از کار بيفتند و به جاي آن انسان آرميده و خواب بر او غالب شود تا در اين صورت نيروهاي حسّي انسان استراحت کنند و ترميم شوند. تو گويي تاريکي شب و خواب، موتور شارژ کنندهي بشر است. لذا آيات سکونت در شب به ما ميگويد شب و خواب در آن، موجب جبران قواي حسّي و «آرامش ذهني» است (36):فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَاناً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ؛ [هموست که] شکافندهي صبح است و شب را براي آرامش و خورشيد و ماه را وسيلهي حساب قرار داده، اين، اندازهگيري آن تواناي داناست (37).
خداوند را اسمايي است. از اين شريفه به دست ميآيد که ترکيب دو اسم «عزيز» و «عليم» فرآيند «تقدير» را رقم ميزند. خداوند، عالم را آفريد، براي تک تک اجزاي عالم و نيز کل هستي، بيشمار خصيصه تعيين فرمود، مثلاً در چه زماني باشند، در کدام مکان تحقّق يابند، با چه اجزايي و چگونه در ارتباط باشند و در يک نگاه کلي چگونه پديد آيند و چگونه هستي را ترک گويند. از جمله مقدّرات عالم اين است که شب براي سکونت قرار داده شد و خداوند به شب کارکردي داد که آن «سَکَن» يعني مايهي آرامش است.
تفاسير ضمن اشاره به دو معناي پيش گفته و دو آرامش جسمي و ذهني، (38) ميافزايند که سکونت دو نوع است؛ يکي آرامش جسمي و ديگري آرامشي است که بر فکر، ذهن و انديشه انسان غالب ميشود. از اينروست که ميبينيم به جز انسان بسياري از حيوانات هم در شب ترک فعاليت کرده به جايي پناه ميبرند تا بيارامند. به هنگام خواب نبض کاهش مييابد، تنفس کند ميشود، جريان خون به آهستگي ميگرايد، حواس و شعور انسان تضعيف ميگردد، دستگاه عصبي استراحت ميکند و در يک کلام تمام اندام و افکار آرامش مييابند تا قواي خويش را باز يابند (39).
شايان ذکر است که سه آيه ديگر (قصص/ 72 و 73 و نمل/ 86) مشابه مضامين سابق را مطرح کردهاند. نکته اين که اولاً در تمام شش مورد از فعل «جعل» استفاده شده، ثانياً در تمام موارد هدف از قرار دادن شب، سکونت بيان شده و ثالثاً در همه آنها به نحوي به جنبهي آيه بودن ليل و نهار و نيز شکر نظر شده است. خداوند را در جهان نشانههايي است و اساساً همهي هستي نشانهي اوست و آدمي را سزد تا نشانهشناس باشد. از آنجا که انسان داراي دو جنبهي جسم و ذهن است و اين دو بعد بر اثر فعاليت و تحرک، ضعيف ميشوند، خالق هستي شب را جهت آرامش جسم و ذهن آفريد تا نشانهاي ديگر از او در عالم رخ نمايد.
نکته چهارم) کمخوابي براي راز و نياز با خدا
سيره پيشوايان دين اين بوده است که ميزان قابل توجّهي از شب را به بيداري ميگذراندند تا با خداي خويش راز و نياز کنند، قرآن بخوانند و به نماز شب مشغول باشند. آنان از اين راه، روح خويش را صفا داده، زنگارهاي دل را ميزدودند و با باطني نوراني وارد روز شده تا روابط اجتماعي سازندهاي را برقرار کنند. يک از اصحاب حضرت رضا (عليهالسلام) رويهي ايشان را اينگونه توصيف ميکند:[حضرت رضا (عليهالسلام)] در شب کم ميخوابيدند و زياد شبزندهداري ميکردند. بيشتر شب را تا صبح به احياء ميگذراندند. ايشان همچنين در شب به نيازمندان کمک ميکردند و در اين زمينه بيمانند بودند (40).
در ارتباط با سبک خوابيدن حضرت رضا (عليهالسلام) به نکتهاي جالب برميخوريم. ابيجرير قمي ميگويد از امام رضا (عليهالسلام) دربارهي بالشت و رختخواب ايشان سؤال کردم. آن حضرت (عليهالسلام) اظهار داشتند که پدرم بر رختخوابي از پر پرندگان ميخوابيدند و من نيز چنين ميکنم (41).
پينوشتها:
1. قصص/ 73.
2. نخجواني، الفواتح الالهية، ج 2، ص 90؛ حسيني شيرازي، تقريب القرآن، ج 4، ص 174؛ مراغي، تفسير مراغي، ج 20، ص 89.
3. يونس/ 67.
4. طباطبايي، الميزان، ج 10، ص 94.
5. فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج 17، ص 280؛ ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج 11، ص 131؛ طباطبايي، الميزان، ج 10، ص 94.
6. اسراء/ 79.
7. طباطبايي، الميزان، ج 13، ص 180-176.
8. قمي، مفاتيح الجنان، زيارت عاشوراي معروفه.
9. طباطبايي، الميزان، ج 20، ص 64.
10. همان.
11. مزمل/ 6.
12. اعراف/ 142.
13. اسراء/ 1.
14. قدر/ 1.
15. نباء/ 10.
16. نازعات/ 29.
17. اعراف/ 54.
18. طباطبايي، الميزان، ج 8، ص 150.
19. ق/ 40.
20. طور/ 49.
21. مزمل/ 2.
22. انسان/ 26.
23. آل عمران/ 113.
24. ذاريات/ 18-17.
25. مريم/ 10.
26. ضحي/ 2.
27. شوکاني، فتح القدير، ج 5، ص 557؛ طباطبايي، الميزان، ج 20، ص 310؛ مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 27، ص 97.
28. انصاري، ارکان عرفان، ص 77-76.
29. همان، ص 83-82.
30. فرقان/ 47.
31. يونس/ 67.
32. طوسي، التبيان، ج 5، ص 405؛ رازي، روض الجنان، ج 10، ص 173؛ طبرسي، مجمع البيان، ج 5، ص 184؛ سمرقندي، بحرالعلوم، ج 2، ص 124؛ زمخشري، الکشّاف، ج 2، ص 358، مغنيه، الکاشف، ج 4، ص 477؛ مغنيه، المبين، ج 1، ص 276؛ حسيني شيرازي، تقريب القرآن، ج 2، ص 514؛ شبّر، الجواهر الثمين، ج 3، ص 173.
33. بغدادي، لباب التأويل، ج 3، ص 453.
34. غافر/ 61.
35. ميبدي، کشف الاسرار، ج 8، ص 493؛ ابن کثير، تفسير ابن کثير، ج 7، ص 141؛ ابن عجيبه، البحرالمديد، ج 5، ص 147؛ مراغي، تفسير مراغي، ج 24، ص 88؛ قاسمي، محاسن التأويل، ج 7، ص 317.
36. رازي، مفاتيح الغيب، ج 27، ص 529؛ بيضاوي، انوار التنزيل، ج 5، ص 62؛ نخجواني، الفواتح الالهيه، ج 2، ص 267؛ کاشاني، زبدة التفاسير، ج 6، ص 151؛ آلوسي، روح المعاني، ج 12، ص 334.
37. انعام/ 96.
38. طبرسي، مجمع البيان، ج 4، ص 524؛ زمخشري، الکشّاف، ج 2، ص 49؛ آل غازي، بيان المعاني، ج 3، ص 233؛ قاسمي، محاسن التأويل، ج 4، ص 440.
39. مراغي، تفسير مراغي، ج 7، ص 199.
40. صدوق، عيون اخبار الرضا (عليهالسلام)، ج 2، ص 184؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 360؛ بحراني، حلية الابرار، ج 4، ص 362؛ ابن صبّاغ، الفصول المهمة، ص 251؛ نوري، مستدرک الوسائل، ج 27، ص 185.
41. کليني، الکافي، ج 6، ص 450؛ بحراني، حلية الابرار، ج 4، ص 319.
فعّالي، محمدتقي؛ (تابستان 1394)، سبک زندگي رضوي (2) - مناسبات اجتماعي، مشهد: انتشارات بنياد بينالمللي فرهنگي هنري امام رضا (ع)، چاپ اول