علل دست‏گيرى حسين بن روح نوبختى

حسين‏بن روح نوبختى كه نزد اماميه به عنوان سومين نايب خاص امام دوازدهم عليه‏السلام معروف است، پنج سال از عمر خود را (317 ـ 312 ق / 929 ـ 924 م) در زندان مقتدر، خليفه‏ى عباسى، به سر برد. اين نوشته به بررسى علل دست‏گيرى او مى‏پردازد. در مورد دست‏گيرى او دو علت مطرح شده است: 1. عدم پرداخت اموالى كه حكومت از او مطالبه مى‏كرد؛
جمعه، 2 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علل دست‏گيرى حسين بن روح نوبختى
علل دست‏گيرى حسين بن روح نوبختى
علل دست‏گيرى حسين بن روح نوبختى

نويسنده:طاهره عظيم‏زاده
حسين‏بن روح نوبختى كه نزد اماميه به عنوان سومين نايب خاص امام دوازدهم عليه‏السلام معروف است، پنج سال از عمر خود را (317 ـ 312 ق / 929 ـ 924 م) در زندان مقتدر، خليفه‏ى عباسى، به سر برد. اين نوشته به بررسى علل دست‏گيرى او مى‏پردازد. در مورد دست‏گيرى او دو علت مطرح شده است:
1. عدم پرداخت اموالى كه حكومت از او مطالبه مى‏كرد؛
2. همكارى با قرامطه.
در اين مقاله علت اول تأييد و علت دوم رد شده است؛ علاوه بر آن، فرض سومى نيز با تكيه بر قراين مطرح شده است و آن اين‏كه، غاليان با كمك حكومت موجبات دست‏گيرىِ حسين‏بن روح را فراهم كردند.
به اعتقاد اماميه، حسين‏بن روح نوبختى در دوران غيبت صغراى امام دوازدهم عليه‏السلام حدود بيست و يك سال (326 ـ 305ق / 937 ـ 917م) به نمايندگى از طرف آن حضرت عليه‏السلام جامعه‏ى پر آشوب و بحرانى شيعه را رهبرى كرد. پنج سال از اين تاريخ، يعنى سال‏هاى 317 ـ 312 قمرى / 929 ـ 924 ميلادى را در زندان مقتدر، خليفه‏ى عباسى، گذراند. در اين نوشته علل دست‏گيرى او را با توجه به اوضاع آن زمان و ويژگى‏هاى اخلاقى وى بررسى مى‏كنيم تا از اين رهگذر موضع‏گيرى اجتماعى و سياسى او نيز روشن گردد.
در ده سال نخست حكومت مقتدر، حسين‏بن روح هنوز به عنوان نايب خاص امام عليه‏السلام مشخص نشده بود. ايشان در اين زمان مورد احترام دربار خلافت بود. يكى از عوامل اين احترام موضع‏گيرى محتاطانه‏ى حسين‏بن روح بود كه سعى داشت خود را از شورش‏هاى آن دوران، چون قيام قرامطه، دور نگه دارد. ديگر اين‏كه وى به خاندان نوبخت منسوب بود كه از روزگار منصور ( خلافت، 158 ـ 136ق / 774 ـ 753م) در دستگاه عباسيان نفوذ داشتند و اين اعتبار تا عصر خلافتِ مقتدر ادامه داشت. وزير مقتدر در اين زمان، ابوالحسن على‏بن محمد، از خاندان فرات بود كه در تاريخ به تشيّع مشهورند.(1) از سخنان ابن مسكويه چنين بر مى‏آيد كه ابن فرات در دوره‏ى نخست وزارت، سياست جذب و جلب افراد را به خويش دنبال مى‏كرد؛(2) بعيد نيست كه او، وسيله‏ى ارتباط نزديك حسين‏بن روح با دربار خلافت شده باشد. هم‏چنين دختر محمدبن عثمان، نايب دوم، نقل كرده است: در اين زمان اموالى از آل‏فرات به حسين‏بن روح مى‏رسيد.(3)
حسين‏بن روح چندى پس از انتصاب به نيابت خاص امام عليه‏السلام ، مجبور شد مخفى شود. منابع اماميه از «استتار» او قبل از دست‏گيرى سخن مى‏گويند. زمان آن دقيقا مشخص نيست، احتمالاً بايد بين سال‏هاى 306 قمرى / 918 ميلادى تا 311 قمرى / 923 ميلادى، در دوران وزارت حامدبن عباس باشد. طول دوران اختفاى وى و علت آن بر ما روشن نيست. بنا به نوشته‏ى شيخ طوسى، در اين دوران شلمغانى سفير و رابط او با مردم بود.(4) ولى شلمغانى مدتى بعد به افكار حلولى و غلو گرايش يافت، و در نتيجه، حسين‏بن روح او را از مقامش بر كنار كرد.
بنا به نقل منابع شيعه، حسين‏بن روح از ذى‏الحجه‏ى سال 312 قمرى/ 924 ميلادى در زندان مقتدر به سر مى‏برد.(5) ذهبى مورخ مشهور قرن 8 قمرى / 14 ميلادى نيز اين مطلب را تأييد مى‏كند؛ زيرا او مدت زندانى بودن حسين‏بن روح را پنج سال ذكر كرده و سال آزادى او را 317 قمرى/ 929 ميلادى مى‏داند.(6) علت دست‏گيرى او در منابع شيعه نيامده، ولى در منابع تاريخى دو قول نقل شده است: يكى سخن عريب‏بن سعد (متوفى 370ق / 980م) است كه علت دست‏گيرى حسين‏بن روح را نپرداختن اموالى مى‏داند كه ديوان از وى خواسته بود.(7) سخن ديگر از ذهبى (متوفى 748ق / 1347م) است كه علت دست‏گيرى حسين‏بن روح را ارتباط با قرامطه كه در آن زمان بر بحرين و خليج فارس مسلط بودند، معرفى مى‏كند.(8)
قبل از بررسى اين نظرات لازم است اشاره‏اى به وضع اجتماعى آن دوره داشته باشيم. حسين‏بن روح در زمان حكومت مقتدر دست‏گير گرديد؛ مقتدر در سيزده سالگى با كنكاش وزير عباس‏بن حسن با رؤساى ديوان‏ها و پيشنهاد ابوالحسن‏بن فرات به خلافت رسيد (ذى القعده 295ق / اوت 907م) از آن‏جا كه سن او كم بود و از «مال و دارايى كسى با خبر نبود» و نمى‏توانست مسائل را به تدبير خودش حل كند،(9) دو بار بر ضد او شوريدند و سرانجام در طى شورش سوم به كوشش مونس مظفر، فرمانده سپاه، كشته شد (320ق / 931م).
در طول بيست و پنج سال خلافت مقتدر، دوازده وزير انتخاب شدند كه بعضى دو يا سه بار به وزارت رسيدند. در اين سال‏ها، مصادره‏ى اموال به قدرى رايج بود كه ابوالحسن‏بن فرات، كه سه بار وزارت مقتدر را به عهده داشت، ديوان مخصوصى براى درآمدهاى مصادره‏اى ايجاد كرد و پذيرفت كه از اين اموال، روزانه، مبلغى به خليفه و مادر و فرزندانش بپردازد.(10) در اين زمان، مقام وزارت به كسى داده مى‏شد كه قبول مى‏كرد نياز مالى حكومت را برآورد. معروف است خاقانى، وزير ديگر مقتدر، در مدت بيست روز، هفت حاكم براى شهرى تعيين كرد. اينان در بين راه به هم رسيدند، در حالى كه معلوم نبود كدام‏يك بتواند اين مقام را براى خود حفظ كند.(11)
در چنين اوضاعى، فشار اقتصادى، موجب شورش مردم و سپاهيان شد؛ به طورى كه در سال 307 قمرى / 919 ميلادى، مقتدر مجبور شد دستور دهد تا انبارهاى متعلق به وزير، حامدبن عباس و مادرش و امرا و فرزندان خليفه را گشوده، گندم و جو را با بهاى ارزان بفروشند.(12)
ويژگى ديگر اين دوران خيزش بسيار مشهور و فراگير قرامطه است. در مورد اصل و منشأ اين فرقه سخنان متضاد بسيارى گفته شده است كه مجال پرداختن به آن نيست. در زمان مورد بحث، چند سالى از ظهور اين فرقه مى‏گذشت. آن‏چه مسلم است اين كه قرمطيان، در آغاز، دعوت به امامى از خاندان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را شعار خود قرار داده بودند(13) كه بعدا محمدبن اسماعيل نواده‏ى امام جعفر صادق عليه‏السلام معرفى گرديد. زمانى كه مقتدر به خلافت رسيد، ابوسعيد حسن‏بن بهرام جنابى، يكى از رهبران قرامطه، در بحرين قيام كرده بود (286ق / 899م). وى به كمك قبايل عبدالقيس و ربيعه شهر الاحسا را تسخير كرد و حكومت قرامطه را تشكيل داد. ابوسعيد در نامه‏اى به معتضد عباسى، علت قيام خود را «بيداد» و ظلم خليفه دانست.(14) بعد از مرگ او در سال 300 قمرى /912 ميلادى، ابوطاهر، رهبر قرامطه‏ى بحرين شد. وى به مقتدر نامه نوشت و در آن، سپاه خود را حزب خدا معرفى كرد.(15) قرامطه‏ى بحرين دردسرهاى فراوانى براى عباسيان ايجاد كردند؛ حج را چند بار متروك كرده، حجرالاسود را ربودند.
هر دو اتهام نسبت داده شده به حسين‏بن روح، برخاسته از اين شرايط بود.
مسأله‏ى مطالبه‏ى اموال از حسين‏بن روح را - كه عريب‏بن سعد مطرح كرده است - با توجه به آن چه ذكر شد، مى‏توان پذيرفت؛ زيرا اماميه وجوهات شرعى خود را به او مى‏پرداختند و اموالى از دور و نزديك به او مى‏رسيد كه شامل شمش طلا و نقره، اموال وقفى و غيره بود. بعدها از زبان راضى نيز، به ثروت زياد گرد آمده نزد حسين‏بن روح پى مى‏بريم. صولى مى‏نويسد:
راضى هميشه به ما مى‏گفت: بى‏ميل نبودم هزار نفر مثل حسين‏بن روح وجود مى‏داشت و اماميه اموال خود را به ايشان مى‏بخشيدند تا خداوند به اين وسيله آن طايفه را نيازمند مى‏كرد. توانگر شدن امثال حسين‏بن روح با گرفتن اموال اماميه، چندان مرا ناپسند نمى‏آيد.(16)
با توجه به ثروت حسين‏بن روح و اين‏كه يكى از منابع درآمد دولت، مصادره‏ى اموال بود، بعيد نيست كه حسين‏بن روح به خاطر نپرداختن اموال دستگير شده باشد؛ ولى معمولاً كسانى كه به خاطر اموالشان زندانى مى‏گشتند، به زودى آزاد مى‏شدند.
اتهام ارتباط با قرامطه - كه ذهبى مطرح ساخته است - با توجه به شخصيت و ويژگى‏هاى رفتارى حسين‏بن روح، درست به نظر نمى‏رسد؛ زيرا وى معتقد به تقيه بود. سياست تقيه بعد از زمان امام صادق عليه‏السلام به شدت در ميان اماميه رواج داشت؛ به اين معنا كه ضمن همكارى نكردن با حكومت، به طور مستقيم نيز در قيام‏هاى ضد خلافت شركت نمى‏كردند. حسين‏بن روح هم با وجود اين‏كه خلفا را غاصب حكومتى مى‏دانست كه صاحبان اصلى آن، يعنى ائمه را با زهر يا شمشير كشته بودند،(17) سياست تقيه را دنبال مى‏كرد. وى حتى در جلسه‏ى مناظره‏اى، با پيش گرفتن تقيه در مقابل اهل سنت، توانست خود را از معرض ظن نجات دهد. وى يكى از دوستانش را كه در جلسه‏ى مناظره حاضر بود و با جواب وى خنده‏اش گرفته بود، پنهانى سرزنش نمود. دوستش در جواب گفت: شنيدن اين سخن از نماينده‏ى امام تعجب‏آور است و موجب خنده مى‏شود. حسين‏بن روح او را تهديد كرد كه اگر بار ديگر اين سخن را بگويد با او قطع رابطه خواهد كرد.(18) هم‏چنين شيخ طوسى نقل كرده است كه وقتى حسين‏بن روح شنيد يكى از دربانانش معاويه را لعنت مى‏كند و به او ناسزا مى‏گويد، او را از خدمت عزل كرد.(19)
مهم‏ترين صفت ابوالقاسم، حسين‏بن روح، رازدارى بود؛ به طورى كه ابوسهل نوبختى درباره‏ى او گفته است:
ابوالقاسم اگر امام [ عليه‏السلام ]را زير دامن خود پنهان داشته باشد و بدنش را با قيچى قطعه قطعه كنند تا او را نشان دهد، هرگز چنين نخواهد كرد.(20)
با اين اوصافى كه ذكر شد، دست‏گيرى حسين‏بن روح به عنوان قرمطى يا ياور آنان، تهمتى بيش نيست. اصولاً اين حربه‏اى بود كه در آن زمان براى بيرون كردن مخالفين از ميدان، از آن استفاده مى‏شد؛ مثلاً على‏بن عيسى را ابوالحسن‏بن الفرات به ارتباط با قرامطه متهم نمود(21) و در سال 312 قمرى/ 924 ميلادى خود ابوالحسن‏بن الفرات و فرزندش، محسن به همين جرم متهم و سپس اعدام شدند.(22)
فرض ديگرى كه مى‏توان مطرح كرد با وجود اين كه صريحا در منابع نيامده، اين است كه در دست‏گيرى حسين‏بن روح، افرادى چون شلمغانى و محسن فرزند ابوالحسن‏بن فرات، دست داشته‏اند. در منابع تاريخى و اماميه تاريخ دقيق دست‏گيرى و شخص دست‏گير كننده‏ى حسين‏بن روح مشخص نشده است. در تاريخ الاسلام ذهبى فقط به تاريخ آزادى او از زندان، (317 ق / 928 م) و مدت حبس وى، (پنج سال) اشاره شده است كه بر اين اساس تاريخ دست‏گيرى سال 312 قمرى / 924 ميلادى مى‏باشد كه در اين زمان وزارت در دست ابوالحسن‏بن الفرات بوده است؛ پس دست‏گيرىِ حسين‏بن روح در زمان حامد بن عباس نبوده است. برخى از نويسندگان معاصر چون عباس اقبال معتقدند كه حسين‏بن روح در زمان حامدبن عباس دست‏گير شده است.(23) براى روشن شدن مطلب بازنگرى مسائل تاريخى اين دوره ضرورى است.
مقتدر در جمادى‏الاخر سال 306 قمرى / 918 ميلادى وزارت را از ابوالحسن‏بن الفرات گرفت و به حامدبن عباس سپرد. حامدبن عباس چون از امر وزارت آگاهى نداشت، از على‏بن عيسى كمك خواست و، در حقيقت، همه‏ى امور مربوط به وزارت در دست على‏بن عيسى بن جراح قرار گرفت.(24) اين دو نفر از پشتيبانان جدى اهل سنت و دشمن مخالفان اين فرقه محسوب مى‏شدند.(25) حامدبن عباس در زمان وزارت به آزار و اذيت ابوالحسن‏بن فرات و پسرش محسن پرداخت و آن‏ها را به پرداختن اموال زيادى مجبور ساخت؛ اما حامدبن عباس بعد از پنج سال از وزارت بر كنار شد و مقتدر براى بار سوم وزارت را به ابوالحسن‏بن الفرات واگذار كرد.
در اين زمان قرامطه به كاروان حجاج حمله كرده، جمعى را به قتل رساندند. محسن، بعد از حمله‏ى قرامطه به حاجيان، شلمغانى را به جاى خود گماشت. اين شلمغانى محمدبن على‏بن ابى‏العزاقر است كه ابتدا از ياران حسين‏بن روح نوبختى و سفير او در زمان «استتارش» بود.(26) شلمغانى در زمانى كه حسين روح پنهان مى‏زيست، يعنى در اواخر وزارت حامدبن عباس، به عقايد غلو گراييد و به تبليغ در اين زمينه پرداخت. گويا ابتدا قصد داشت خود را به جاى حسين‏بن روح، نايب خاص امام زمان عليه‏السلام ، معرفى كند، بعد فراتر رفت و دعوى نبوت و الوهيت كرد. وقتى خبر به حسين‏بن روح رسيد، ابتدا براى بنى بسطام ـ قبيله‏اى كه پيرو شلمغانى بودند ـ پيام فرستاد كه از او دورى كنند، سپس نامه‏اى به آن‏ها نوشت و آنان را از پيروى شلمغانى نهى كرد. بنا بر نظر اماميه در ذى‏الحجه سال 312 قمرى / 924 ميلادى ، در حالى كه حسين‏بن روح در زندان بود، توقيعى از جانب امام دوازدهم عليه‏السلام بر ضد شلمغانى صادر شد.(27) انگيزه‏ى انحراف شلمغانى را، سودجويى و طمع در اموالى كه شيعه به عنوان سهم امام به نواب مى‏دادند، (28) حسادت(29) و جاه‏طلبىِ سياسى(30)دانسته‏اند، ضمنا زمينه‏ى پذيرش عقايد حلولى و غلو نيز در جامعه فراهم بود.
ابن مسكويه(31) در مورد قدرت يافتن شلمغانى و اقدامات محسن چنين مى‏نويسد:
محسن، ابوجعفر محمدبن على شلمغانى معروف به ابن ابى‏العزاقر را به جاى خود گمارد. اين شخص مدعى بود كه لاهوت در او حلول كرده است، چنان‏كه حلاج چنين ادعايى كرده بود. محسن به او (شلمغانى) توجه داشت و او را جانشين خود در برابر عده‏اى از عاملان دستگاه خليفه ساخت. محسن دوستى از اهل بصره داشت كه باكى از خون‏ريزى نداشت. عده‏اى را به اين مرد بصرى سپرد كه در ميان آنان نعمان عبداللّه‏ و عبدالوهاب‏بن ماشاءاللّه‏ و مونس خدمت‏گزار حامد بن عباس [وزير پيشين] بودند و او را مأمور كرد اموالى را كه در دست آنان بود مطالبه كند. پس از وصول اموال، آنان را هم‏چون گوسفند سربريدند. عده‏اى نيز پنهان بودند،(32) پس ابن الفرات به آنان نامه‏اى نيكو نوشت تا بيرون آمدند، سپس آن‏ها را دست‏گير و اموالشان را مصادره كردند.
در اين‏جا سؤالاتى مطرح مى‏شود: يكى اين‏كه، اگر حسين‏بن روح در روزگار وزارت حامدبن عباس دست‏گير شده بود، چرا زمانى كه ابن فرات وزير شد براى آزادى حسين‏بن روح اقدام نكرد؟ همان‏طور كه ذكر كرديم، اين خاندان به شيعه بودن مشهورند و اموالى را به حسين‏بن روح مى‏رساندند. با توجه به اين‏كه اختيارات ابن فرات بسيار زياد بود و در همين زمان توانست على‏بن عيسى را، كه از افراد با نفوذ دربار بود و در حكومت مقتدر، سه بار به وزارت رسيده بود، تبعيد كند(33) و نيز توانست با زمينه‏چينى، مونس، فرمانده سپاه مقتدر، را از دربار خلافت دور كند. (34) در نتيجه، قدرت داشت كه حسين‏بن روح را هم از زندان آزاد سازد.
سؤال دوم اين است كه اگر حسين‏بن روح نوبختى در زمان وزارت حامدبن عباس دست‏گير شده بود، چرا ابوسهل اسماعيل‏بن على نوبختى ـ يكى ديگر از افراد خاندان نوبخت كه با حكومت همكارى مى‏كرد و نجاشى مقام او را هم پايه‏ى وزرا شمرده است -(35) او را آزاد نساخت. ابوسهل اسماعيل‏بن على تا مدت كوتاهى بعد از خلع حامد از وزارت زنده بود (تا شوال 311ق / 923م) و بنا به نوشته‏ى صابى، از طرف ابن‏الفرات مأموريت يافت كه بقيه‏ى بدهى حامدبن عباس را مطالبه كند.(36)
اين دو سؤال ما را به اين موضوع ره‏نمون مى‏شود كه حسين‏بن روح در زمان حامدبن عباس دست‏گير نشده، بلكه بعد از اين تاريخ، يعنى در اواخر وزارت سوم ابن الفرات زندانى شده است. به نظر مى‏رسد كه با توجه به انحرافاتى كه در شلمغانى پيش آمد و به غلو گراييد، ابن‏الفرات نيز پيرو او شد، اين‏ها خليفه مقتدر را با خود همراه كردند و با تحريك و تشويق شلمغانى، حسين‏بن روح را كه بر ضد شلمغانى فعاليت مى‏كرد به زندان انداختند. قراين زير، اين فرض را تقويت مى‏كند:
الف) همان‏طور كه ذكر شد، در دوران سوم ابوالحسن‏بن الفرات، محسن از شلمغانى درخواست همكارى نمود؛ و اين زمانى بود كه شلمغانى تغيير عقيده داده و حسين‏بن روح او را طرد كرده بود.(37) و با توجه به جاه‏طلبى شلمغانى، طبيعى بود كه وى با رسيدن به قدرت در صدد گرفتن انتقام از رقيب خود، حسين‏بن روح برآمده و محسن را به دست‏گيرى وى تشويق نمايد.
ب) پيشينه‏ى خانوادگى ابن الفرات نيز اين مسئله را تأييد مى‏كند. پدر ابوالحسن على‏بن محمدبن الفرات، محمدبن موسى بود كه از محمدبن نصير نميرى، يكى ديگر از غلات، پشتيبانى مى‏كرد.(38) محمدبن نصير نميرى ابتدا از پيروان امام حسن عسكرى عليه‏السلام بود كه بعد منحرف شد و به غلو گراييد. او معتقد بود روح خدا در على و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام حلول كرده است. به نقل شيخ طوسى، وى بعد از درگذشت امام حسن عسكرى عليه‏السلام ادعاى مقام ابى جعفر محمدبن عثمان ـ نايب دوم ـ را نمود و مدعى شد كه نايب امام دوازدهم عليه‏السلام است و چون با حمايت خاندان فرات توانست ادعاى خود را در بين اماميه نشر دهد، فرقه‏ى ايشان به نميرية الفراتيه مشهور شد.(39) گفته شده كه برادر ابوالحسن‏بن فرات وزير، يعنى ابوالعباس احمد، كه راوى و صحابى امام عسكرى عليه‏السلام بود، به هنگام مرگ محمدبن نصير نميرى به جانشينى او برگزيده شد.(40)
با توجه به نزديكى آراى نميرى و شلمغانى و تفكر حلولى و غالى داشتن هر دو، بعيد نيست كه اين خانواده (آل فرات) به شلمغانى كمك كرده باشند تا حسين‏بن روح را كه بر ضد اين عقايد برپا خاسته بود، از ميدان علم دور كنند.
ج) تاريخ دست‏گيرى حسين‏بن روح را هيچ يك از مآخذِ قبل از سال 312 قمرى / 924 ميلادى ذكر نكرده‏اند(41) و همان‏طور كه گفته شد، از ربيع‏الاخر سال 311 قمرى / 923 ميلادى وزارت در دست ابن الفرات بود و حامدبن عباس در رمضان همان سال از دنيا رفته بود. تاريخ دست‏گيرى با دوران وزارت ابن الفرات مطابقت دارد.
د) ابن مسكويه، در مطلبى كه از او نقل كرديم، ذكر مى‏كند بعد از اين‏كه محسن، شلمغانى را به همكارى دعوت كرد، عده‏اى پنهان بودند، ابن الفرات نامه‏اى نيكو به آن‏ها نوشت، وقتى از محل اختفاى خود بيرون آمدند، آنان را دست‏گير و اموالشان را مصادره كرد. به نظر مى‏رسد كه اين حكم شامل حال حسين‏بن روح هم شده باشد؛ زيرا وى نيز مدتى مخفى بود.
از مطالب ذكر شده، مى‏توان نتيجه گرفت كه حسين‏بن روح در زمان حامدبن عباس دست‏گير نشد، بلكه وى تا زمانى كه ابوسهل اسماعيل‏بن على نوبختى زنده بود، يعنى تا شوال سال 311 قمرى / 923 ميلادى آزاد بود. در اين تاريخ حامدبن عباس از دنيا رفته بود و وزارت به دست ابن الفرات افتاد. حسين‏بن روح در زمان وزارت حامدبن عباس، يعنى قبل از ربيع‏الاخر سال 311 قمرى / 923 ميلادى ، به مبارزه با عقايد شلمغانى پرداخت و او در صدد گرفتن انتقام از حسين‏بن روح برآمد؛ تا اين‏كه در زمان ابن الفرات قدرت يافت و او و فرزندش محسن، شلمغانى را پشتيبانى و تقويت كردند. در نتيجه بعيد نيست كه دست‏گيرى حسين‏بن روح به تحريك شلمغانى صورت گرفته باشد.
در اين‏جا اين سؤال مطرح است كه آيا مقتدر خليفه‏ى عباسى هم با دست‏گيرى حسين‏بن روح موافق بود يا نه و عكس‏العمل او چه بود؟ با مراجعه به منابع چنين به دست مى‏آيد كه مقتدر بيش‏تر در فكر تحكيم قدرت خود بود، در ضمن به تشيع هم متمايل بود و بعدا به شلمغانى گرايش پيدا كرد و به طور غير مستقيم از او پشتيبانى نمود؛ به طورى كه موجب شد خشم درباريان، كه به عقايد اهل سنت پايبند بودند برانگيخته شود. دلايل چندى اين فرضيه را تقويت مى‏كند:
يكى اين كه مقتدر مايل نبود كه ابن الفرات به قتل برسد، ولى مجبور به اين كار شد.(42) ثانيا در شورش سال 317 قمرى / 929 ميلادى هنگامى كه با مقتدر از حسين‏بن روح سخن گفتند، چنين گفت: «او را رها كنيد كه هر بلايى بر سر ما آمد از خطا كارى او بود».(43) عباس اقبال بعد از ذكر اين سخن مى‏نويسد: معلوم نشد كه حسين‏بن روح در قضيه‏ى گرفتارى‏هاى مقتدر چه دخالتى داشته است و خليفه به چه امرى اشاره مى‏كند.(44) در اين مورد مى‏توان حدس زد كه سبب گرفتارى مقتدر، پشتيبانى‏اش از شلمغانى و موافقت با زندانى كردن حسين‏بن روح باشد؛ زيرا نخستين بار حسين‏بن روح ، ارتداد شلمغانى را اعلام كرد(45) و بعدها مخالفت اهل سنت با شلمغانى آغاز شد؛ تا آن‏جا كه شلمغانى مجبور شد بعد از قتل ابن الفرات از بغداد بگريزد و به موصل، نزد ناصرالدوله حسن‏بن عبداللّه‏ حمدانى پناه ببرد.
دليل سوم كه از اهميت بيش‏ترى برخوردار است، دفاع مقتدر از حسين بن قاسم بن عبيداللّه‏ ، از پيروان شلمغانى، است؛ به طورى كه مقتدر بارها مى‏خواست او را به وزارت برساند، ولى با مخالفت درباريان روبه‏رو مى‏شد، تا اين‏كه در سال 318 قمرى / 930 ميلادى او را به دربار خواند و به او خلعت بخشيد و شب در سراى خود نگه داشت. وقتى اين خبر به گوش مونس، فرمانده سپاه مقتدر، رسيد به مخالفت جدى با اين كار برخاست؛ زيرا به نظر او حسين‏بن قاسم شايسته‏ى وزارت نبود.(46) بالاخره با مخالفت مونس و ديگر درباريان، حسين‏بن قاسم در آن سال وزارت نيافت؛ ولى كمى بعد، خليفه يكى از ديوان‏هاى مهم را به او سپرد(47) و سرانجام با طرح نقشه‏هاى عوام‏فريبانه و توسل به پيش‏گويى به نام دانيالى، حسين‏بن قاسم به وزارت رسيد (319 ق / 931 م) و چون مردم به عقايد وى مشكوك بودند، سوگند ياد كرد كه مسلمان و متعهد است و هر چه بر ضد او و مذهبش گفته‏اند دروغ است.(48) ابن مسكويه روابط دوستانه و نزديك مقتدر با حسين‏بن قاسم را به خوبى بازگو مى‏كند، تا آن‏جا كه خليفه لقب عميدالدوله بدو داد و از غذاى مخصوص خود برايش فرستاد.(49) البته وزارت حسين‏بن قاسم دوام نياورد و با مخالفت روبه‏رو شد و بركنار گرديد. از مطالب ابن مسكويه (د. 421ق / 1030م) چنين به نظر مى‏رسد كه وزارت حسين‏بن قاسم، يار شلمغانى، در كودتاى سال 320 قمرى / 932 ميلادى بر ضد مقتدر هم تأثير داشته و سبب تحريك مونس و افراد ديگر به مخالفت با خليفه گرديده است.
بعد از مقتدر، خليفه قاهر (322 ـ 320ق / 4 93 ـ 932م) حسين‏بن قاسم را به خاطر پيوندش با شلمغانى، به شهر رقه در سوريه تبعيد كرد. وى هم‏چنين ياران او، به ويژه بنى بسطام، را دست‏گير كرد و اموال آن‏ها را مصادره نمود.(50) اين دست‏گيرى‏ها تا هنگام خلافت راضى (329 ـ 322ق / 940 ـ 934م) ادامه يافت، تا اين كه راضى شلمغانى را همراه با چند تن از ديگر رهبران حركت، هم‏چون ابراهيم‏بن ابى‏عون و احمدبن عبدوس دست‏گير كرد. خليفه از اين دو خواست تا از شلمغانى بيزارى جويند و سرانجام شلمغانى را همراه ابن ابى‏عون اعدام كردند (322ق / 934م).(51) حسين‏بن قاسم نيز در همان سال در محل تبعيدش (رقه)، به علت همكارى با شلمغانى اعدام شد.(52)

پی نوشتها:

1. الطوسى، الغيبة، ص 372.
2. ابن مسكويه، تجارب الامم، ج 1، ص 14؛ ابن طقطقى، تاريخ فخرى، ص 364.
3. الطوسى، همان، ص 372؛ جاسم حسين در كتاب تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ص 198، از قول جهشيارى نقل مى‏كند كه حسين‏بن روح زمانى مسئول املاك خالصه‏ى خليفه بود؛ ولى با مراجعه به كتاب الوزرا و الكتاب جهشيارى چنين خبرى ديده نشد. در واقع كتاب جهشيارى به وزرا تا زمان مأمون پرداخته است. نياز به ذكر است كه كتابِ مورد استفاده‏ى ما چاپ بغداد بود، ولى جاسم حسين از چاپ قاهره مطلب خود را نقل كرده است. در ضمن از اين كتاب ترجمه‏اى هم از ابوالفضل طباطبايى در دست است، اما در آن هم‏چنين خبرى نبود.
4. الطوسى، همان، ص 303 و 324.
5. همان، 307.
6. الذهبى، تاريخ الاسلام، ص 191.
7. قرطبى، دنباله‏ى تاريخ طبرى، ص6926.
8. الذهبى، همان، ص191.
9. ابن مسكويه، تجارب الامم، ج 1، ص 3.
10. همان، ص 42.
11. همان، ص 42.
12. همان، ص 72، 73.
13. ابن جوزى، تلبيس ابليس، ص 83؛ ابن العديم، تاريخ اخبار القرامطه، ص 7؛ زرياب خويى، بزم آورد، شصت مقاله...، ص477.
14. حميدى، نهضت ابوسعيد گناوه‏اى، ص 111.
15. ابن مالك، كشف اسرار الباطنيه و اخبار القرامطه، ص 34 ـ 35.
16. الصولى، اخبار الراضى و المتقى للّه‏، ص 87.
17. الطوسى، همان، ص 388.
18. همان، ص 384؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 51، ص 357.
19. الطوسى، همان، ص 386.
20. همان، ص 391.
21. عريب‏بن سعد، ص 6897.
22. ابن مسكويه، همان، ج1، ص 126؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 82.
23. اقبال، خاندان نوبختى، ص99.
24. ابن مسكويه، همان، ج1،ص 59.
25. اقبال، همان، ص 99.
26. الطوسى، همان، ص303، البته قول ديگرى در كتاب الغيبه وجود دارد كه شلمغانى را فقط فقيهى معرفى مى‏كنند كه كفر و الحادش آشكار گشت و هرگز سفير نبود. (همان، ص 48).
27. الطوسى، همان، ص 410 ـ 411.
28. قزوينى، الامام المهدى من المهد الى الظهور، ص 200.
29. نجاشى، الرجال، ص 293؛ الصدر، تاريخ الغيبة الصغرى، ص 514.
30. جاسم حسين، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ص 200.
31. ابن مسكويه، همان، ج1،ص 123.
32. پيش از اين از «استتار» حسين‏بن روح در اين زمان سخن گفتيم، احتمالاً حسين‏بن روح نيز جزء اين عده بوده است.
33. ابن مسكويه، همان، ج1،ص 113؛ ابن اثير، همان، ج5، ص 78.
34. ابن اثير، همان، ج5، ص 79.
35. نجاشى، همان، ص 23.
36. الصابى، تحفة الامراء فى تاريخ الوزراء، ص 41 ـ 42.
37. ابن مسكويه، همان، ج1، ص 123؛ ابن اثير، همان، ج5، ص 166؛ ابن جوزى، المنتظم، ج 5 و 6، ص 281.
38. الطوسى، همان، ص 398؛ الطوسى، اختيار معرفة الرجال (رجال الكشى)، ص 521.
39. جاسم حسين، همان، ص 168.
40. سجادى، دايرة‏المعارف بزرگ اسلامى ، ج 4، ص 383.
41. الطوسى، همان، ص 305؛ اقبال، همان، ص 218.
42. ابن مسكويه، همان، ج1، ص 136 ـ 137.
43. الذهبى، همان، ص 191؛ اقبال، همان، ص 218 ـ 219.
44. اقبال، همان، ص 219.
45. ابن اثير، همان، ج5، ص 165؛ الذهبى، العبر، ج 2، ص 190.
46. ابن مسكويه، همان، ج1، ص 204.
47. همان، ص 212.
48. همان، ص 217 ـ 218.
49. همان، ص 223.
50. همان، ص 267.
51. الذهبى، همان، ج2، ص 191؛ ياقوت الحموى، ج 1، ص 253.
52. سرخسى، انباء الانبياء (كتاب خطى)؛ الذهبى، همان، ج2، ص 192.

منابع:
ـ ابن اثير، عزالدين على؛ الكامل فى التاريخ، تحقيق على شيرى، (بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1408ق / 1989م)ج 5.
ـ ابن جوزى، ابوالفرج عبدالرحمن‏بن على، تلبيس ابليس، ترجمه‏ى عليرضا ذكاوتى قرا گزلو (تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1368).
ـ المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، (الدكن، دايرة‏المعارف العثمانيه، 1357) ج 5 و 6.
ـ ابن طقطقى، محمدبن على‏بن طباطبا؛ تاريخ فخرى در آداب ملكدارى و دولتهاى اسلامى، ترجمه‏ى محمد وحيد گلپايگانى (تهران، علمى و فرهنگى، 1367).
ـ ابن العبرى، غريغوريوس ابوالفرج؛ تاريخ مختصر الدول، ترجمه‏ى محمدعلى تاج‏پور و حشمت‏اللّه‏ رياضى (تهران، اطلاعات، 1364).
ابن العديم، ثابت بن سنان؛ تاريخ اخبار القرامطه، تحقيق سهيل زكار (بيروت، دارالامانه، 1391ق / 1971م).
ـ ابن مالك، محمدبن مالك‏بن ابى الفضائل؛ كشف اسرار الباطنيه و اخبار القرامطه (مصر، 1357ق، 1939م).
ـ ابن مسكويه، ابو على احمدبن محمد؛ تجارب الامم، (مصر، شركة التمدن الصناعيه، 1333ق / 1914م) الجزء الاول .
ـ الاشعرى، على‏بن اسماعيل؛ مقالات الاسلاميين و اختلاف المصليين، تحقيق محمد محيى‏الدين عبدالحميد (القاهره، مكتبة النهضة المصرية، 1369ق / 1950م)الجزء الاول.
ـ اقبال، عباس؛ خاندان نوبختى (تهران، ظهورى، 1345).
ـ الجهشيارى، محمدبن عبدوس؛ كتاب الوزرا و الكتّاب (بغداد، المكتبة العربية، 1357 ق / 1938م).
- جهشيارى، ابو عبداللّه‏ محمدبن عبدوس؛ الوزرا و الكتّاب، ترجمه‏ى ابوالفضل طباطبايى، مقدمه‏ى زين العابدين راهنما، (تهران، 1348).
ـ حسين، جاسم؛ تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه‏ى محمدتقى آيت اللهى (تهران، اميركبير، 1367).
ـ حميدى، جعفر؛ نهضت ابوسعيد گناوه‏اى (تهران، رسا، بى‏تا).
ـ زرياب خويى، عباس؛ بزم آورد، شصت مقاله درباره تاريخ و فرهنگ و فلسفه (تهران، علمى، 1368).
ـ الذهبى، محمدبن احمدبن عثمان؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام حوادث و وفيات 321 ـ 330، تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى (بيروت، دارالكتاب العربى، 1413ق / 1992م).
ـ العبر فى خبر من غبر، تحقيق فواد سيد، (الكويت، 1961) الجزء الثانى .
ـ سجادى، صادق؛ «آل فرات»، دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 4.
ـ سرخسى، ابو نصر زهيربن حسين؛ انباء الانبياء، كتاب خطى آستان قدس رضوى، شماره 4080.
ـ الصابى، ابى‏الحسن الهلال‏بن المحسن الصائبى؛ تحفة الامراء فى تاريخ الوزراء، تحقيق عبدالستار احمد فراج (قاهره، داراحياء الكتب العربيه، 1958).
ـ الصدر، محمد؛ تاريخ الغيبه الصغرى (اصفهان، مكتبة اميرالمؤمنين، 1362).
ـ الصولى، ابوبكر محمدبن يحيى؛ اخبار الراضى باللّه‏ و المتقى للّه‏ او تاريخ الدوله العباسيه بين سنه 322 الى سنه 333 من كتاب الاوراق، تصحيح ج هيورث. دن (لندن، مدرسة اللغات الشرقيه، 1354ق / 1953م).
ـ الطوسى، محمدبن حسن؛ كتاب الغيبه، تحقيق عباداللّه‏ الطهرانى و على احمد ناصح (قم، مؤسسه المعارف الاسلاميه، 1411ق).
ـ اختيار معرفه الرجال المعروف برجال الكشّى، تصحيح و تعليق حسن المصطفوى (مشهد، دانشگاه، 1348).
ـ غالب الطويل، محمد امين؛ تاريخ العلويين (بيروت، دارالاندلس، 1386ق / 1966م).
ـ قرطبى، عريب بن سعد؛ دنباله تاريخ طبرى، ترجمه‏ى ابوالقاسم پاينده (تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1354).
ـ قزوينى، محمدكاظم؛ الامام المهدى من المهد الى الظهور (بيروت، الوفاء، 1405ق / 1985م).
ـ مجلسى، محمدباقر؛ بحارالانوار، الجامعه لدرراخبار الائمه الاطهار، (بيروت، داراحياء التراث العربى، 1403ق / 1983م) ج 51 .
ـ نجاشى، ابوالعباس احمدبن على؛ الرجال (بمبئى، 1317ق).
منبع: www.hawzah.net




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط