دلائل وقوع معاد (2)

و در قسمت دوم مى‏فرمايد: خداوند، اعطاى رحمت را بر خود حتم كرده است كه عموم بندگان را مشمول رحمت واسعه و لطف و عنايت بى‏پايان خود قرار دهد. كتب على نفسه الرحمة. و در قسمت سوم به سراغ مسأله معاد مى‏رود و مى‏افزايد: به طور قطع همه شما را در روز قيامت كه شك و ترديدى در آن نيست جمع خواهد كرد ليجمعنكم الى يوم القيامة
جمعه، 2 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دلائل وقوع معاد (2)
دلائل وقوع معاد (2)
دلائل وقوع معاد (2)

نويسنده:آية الله مكارم شيرازى

قل لمن ما فى السموات والارض قل للَّه كتب على نفسه الرحمة ليجمعنكم الى يوم القيامة لا ريب فيه. انعام - 12
ترجمه
بگو: آن چه در آسمان‏ها و زمين است، از آن كيست؟ بگو، براى خدا است و رحمت را بر خود فرض كرده و همه شما را در روز قيامت كه شكى در آن نيست جمع خواهد كرد.
تفسير و جمع‏بندى
اين آيه در حقيقت داراى چهار بخش است در قسمت اول كه با استفهام شروع مى‏شود پيامبر اكرم را مخاطب ساخته مى‏فرمايد: بگو آن چه در آسمان‏ها و زمين است از آن كيست؟ قل لمن ما فى السموات والارض.
سپس بى‏آن كه در انتظار پاسخى باشد مى‏افزايد: خودت بگو از آن خدا است قل الله.
يعنى آن چنان مطلب مسلم است كه نيازى به گفتگو و بحث ندارد.
و در قسمت دوم مى‏فرمايد: خداوند، اعطاى رحمت را بر خود حتم كرده است كه عموم بندگان را مشمول رحمت واسعه و لطف و عنايت بى‏پايان خود قرار دهد. كتب على نفسه الرحمة.
و در قسمت سوم به سراغ مسأله معاد مى‏رود و مى‏افزايد: به طور قطع همه شما را در روز قيامت كه شك و ترديدى در آن نيست جمع خواهد كرد ليجمعنكم الى يوم القيامة لا ريب فيه.
و در چهارمين قسمت چنين نتيجه مى‏گيرد: تنها كسانى كه سرمايه وجود خود را از كف داده و خسران كرده‏اند ايمان نمى‏آورند الذين خسروا انفسهم فهم لا يؤمنون.
در اين كه رابطه ميان اين چهار جمله چگونه است؟ جمعى از مفسران معتقدند كه بخش اول آيه ناظر به توحيد و بخش ديگرى به معاد يا نبوت و معاد مى‏باشد و اصول اساسى دين در آن منعكس است. (21)
ولى مرحوم علامه طباطبايى معتقد است تمام آيه ناظر به مسأله معاد است و اين تفسير صحيح‏تر به نظر مى‏رسد و توضيح آن با بيانى از ما چنين است:
در قسمت اول خداوند مالكيت و حاكميت خود را بر سرتاسر عالم هستى تبيين مى‏كند و ضمن يك سؤال و جواب سؤالى كه پاسخش از درون و فطرت و جان برمى خيزد و حتى مشركان نيز به آن معتقد بودند مطلب را روشن مى‏سازد اين درست به آن مى‏ماند كه گاه پدرى فرزندش را مؤاخذه مى‏كند و مى‏گويد آيا تمام وسائل تحصيل و ترقى تو را فراهم نكردم و بعد بى آن كه منتظر پاسخ فرزند بنشيند خودش مى‏گويد: البته چنين كردم.
و به اين ترتيب ثابت مى‏شود كه چيزى در عالم هستى نمى‏تواند در برابر اراده و فرمان حق مانعى ايجاد كند.
سپس مى‏افزايد: خداوند قادر توانا، رحمت را بر خود مقرر داشته چگونه ممكن است مقرر ندارد در حالى كه او منبع فيض است و هيچ بخلى در آن منبع نيست و اگر تا ابد افاضه فيض كند چيزى از او كم نمى‏شود.
آيا رحمت غير از اين است كه نعمت را به كسى كه مستحق و لايق آن است بدهند و هر موجودى را به كمال مطلوبى كه استعداد دارد برساند؟
هنگامى كه اين دو مقدمه ثابت شد خداوند عالم از يك سو كانون رحمت است و از سوى ديگر هيچ مانعى بر سر راه فيض رحمت او نمى‏تواند ظاهر شود در جمله سوم نتيجه مى‏گيرد پس همه شما را در روز رستاخيز كه ترديدى در آن نيست جمع مى‏كند زيرا اگر با مرگ انسان همه چيز پايان يابد بشر به كمال مطلوب خود نرسيده و از استعداد حيات جاودان باز مانده و رحمت الهى از او دريغ داشته شده و يا مانعى بر سر راه آن ظاهر گشته است ولى چون مانعى در كار نيست و رحمت او حتمى است رسيدن به حيات جاويدان در سرائى ديگر و وصول به جوار قرب حق براى انسان‏ها نيز قطعى است.
و البته گروهى از مردم اين سرمايه استعداد خود را براى حيات ابدى از دست مى‏دهند و گرفتار خسران و زيان مى‏شوند و به همين جهت به معاد، ايمان نمى‏آورند.
بنابراين برهان رحمت كه چكيده اين آيه است و كاملاً مستدل و منطقى است چيزى غير از برهان عدالت و برهان حكمت است. دقت كنيد.
ضمناً پاسخ اين سؤال نيز روشن شد كه قيام و رستاخيز تنها براى گروهى مايه رحمت است در حالى كه براى گروه ديگرى مايه عذاب است اين مطلب چگونه با رحمت خداوند سازگار مى‏باشد؟
پاسخ همان است كه در ذيل آيه تلويحاً آمده است و آن اين كه خداوند استعداد نيل به رحمت را به همه داده و سرمايه‏هاى لازم را در اختيار همگان گذارده حال اگر گروهى خودشان سرمايه‏ها را آتش بزنند و بر باد دهند با اين كه هم عقل دارند و هم تحت پوشش تعليمات وحى قرار گرفته‏اند مقصر خودشانند، و خودشان كرده‏اند كه لعنت بر خودشان باد!
همه مواهب حيات چنين است گروهى از آن بهره مى‏گيرند و گروهى سوء استفاده مى‏كنند و اين امر مانع فيض خدا و رحمت او نخواهد بود.
قابل توجه اين كه جمله ليجمعنكم از يك سو با لام قسم از سوى ديگر با نون تأكيد ثقيله و از سوى سوم با جمله لا ريب فيه تأكيد شده و نشان مى‏دهد كه با توجه به رحمت پروردگار قيامت از هر نظر حتمى است.
و از آن جا كه آن چه در بالا گفته شد براى توضيح اين برهان كافى به نظر مى‏رسد نيازى به توضيحات ديگر نمى‏بينيم.
6 - برهان وحدت
اشاره
از ويژگى‏هاى زندگى دنيا وجود اختلاف آراء و افكار است حتى پيروان يك مذهب غالبا به شاخه‏هاى متعددى با عقائد مختلف تقسيم شده‏اند.
گاه اين اختلاف آراء و عقاييد از اجتماع بزرگ به درون يك خانه و خانواده كشيده مى‏شود و هر يك از اعضاى خانواده پير و عقيده و مكتبى هستند.
بدون شك هر انسانى از وجود اين اختلافات در اين جهان رنج مى‏برد و همه آرزو مى‏كنند اين اختلافات روزى برچيده شود.
مسلماً خدايى كه انسان را براى تكامل و هدايت آفريده به مقتضاى مقام ربوبيتش انسان‏ها را از نيل به چنين خواسته‏اى محروم نخواهد كرد و چون اين هدف در دنيا به دلائلى كه بعد اشاره خواهد شد انجام نمى‏گيرد و شواهد موجود نيز بر اين معنى گواهى مى‏دهد حتماً جاى رفع اختلافات و رسيدن به وحدت سراى ديگرى است.
قرآن مجيد تأكيد زيادى روى اين مطلب نموده است بيش از ده آيه از قرآن اشاره به اين موضوع مى‏كند كه محل رفع هر گونه اختلاف سراى ديگر است و خداوند قطعاً اين كار را انجام مى‏دهد.
با اين اشاره به قرآن باز مى‏گرديم و به آيات زير گوش جان مى‏سپاريم.
توجه داشته باشيد از آياتى كه مضمون‏هاى مشابهى دارند يك آيه در متن انتخاب شده و بقيه در پاورقى آورده شده است.
1 - و اقسموا باللَّه جهد ايمانهم لا يبعث اللَّه من يموت بلى وعداً عليه حقا و لكن اكثر الناس لا يعلمون ليبين لهم الذى يختلفون فيه. نحل - 38 و 39.
2 - ثم الى ربكم مرجعكم فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون انعام - 164.
3 - ان ربك يقضى بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون. يونس - 93.
4 - اللَّه يحكم بينكم يوم القيامة فيما كنتم فيه تختلفون. حج - 69.
5 - ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس والذين اشركوا ان اللَّه يفصل بينهم يوم القيامة ان اللَّه على كال شى‏ء شهيد. (22) حج - 17.
ترجمه
1 - آنها مؤكداً سوگند ياد كردند كه خدا آنها را مى‏ميراند و هرگز مبعوث نمى‏كند آرى اين وعده قطعى خدا است كه همه مردگان را به زندگى باز مى‏گرداند ولى اكثر مردم نمى‏دانند هدف اين است كه آن چه را در آن اختلاف داشتند براى آنها روشن سازد.
2 - سپس بازگشت شما به سوى پروردگارتان است و شما را به آن چه در آن اختلاف داشتيد خبر خواهد داد.
3 - پروردگار تو در روز قيامت ميان آنها در آن چه اختلاف كردند داورى خواهد كرد.
4 - خداوند ميان شما در آن چه اختلاف داشتيد داورى مى‏كند.
5 - كسانى كه ايمان آورده‏اند و يهود و صابئان و نصارى و مجوس و مشركان، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مى‏كند و حق را از باطل جدا مى‏سازد خداوند بر هر چيز گواه است و از همه چيز آگاه.
تفسير و جمع‏بندى
اين اختلافات كى پايان مى‏گيرد؟
در نخستين آيه ابتدا سوگند منكران رستاخيز را در مورد نفى سراى ديگر نقل كرده مى‏فرمايد: آنهإ؛ك‏ك‏ح با تأكيد قسم ياد كردند كه خداوند مردگان را هرگز مبعوث نخواهد كرد و اقسموا باللَّه جهد ايمانهم لا يبعث اللَّه من يموت.
بعد چنين به آنها پاسخ مى‏گويد: آرى حتماً همه را به زندگى جديد باز مى‏گرداند اين وعده قطعى خدا است ولى اكثر مردم نمى‏دانند. بلى وعداً عليه حقاً و لكن اكثر الناس لا يعلمون.
سپس به ذكر هدف رستاخيز و مبعوث شدن مردگان پرداخته مى‏فرمايد: هدف اين است كه آن چه را در آن اختلاف داشتند براى آنها روشن سازد ليبين لهم الذى يختلفون فيه.
و به اين ترتيب يكى از اهداف معاد نفى اختلافات و بازگشت به وحدت است چرا كه طبيعت اين دنيا كه توأم با انواع حجاب‏ها است اجازه نمى‏دهد اختلافات برچيده شود، ولى در آن روز كه روز كشف غطاء و كنار رفتن پرده‏ها و آشكار شدن سرائر و اسرار درون مى‏باشد همه چيز تبيين مى‏گردد و اختلاف برچيده مى‏شود.
مؤمنان در ايمانشان راسخ‏تر مى‏شوند و به مقام عين‏اليقين مى‏رسند و كافران و پيروان مكاتب باطل اعتراف به خطاى خود كرده به سوى حق باز مى‏گردند.
دومين آيه همين معنى را در لباس ديگرى عرضه مى‏كند و بعد از نفى معبودهاى مشركان و اين كه هر كس در گروه اعمال خويش است و گناه كسى را بر ديگر نمى‏نويسند مى‏فرمايد: سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است و شما را از آن چه در آن اختلاف داشتيد خبر خواهد داد و اختلافات پايان خواهد گرفت. ثم الى ربكم مرجعكم فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون.
در آيه نخست سخن از تبيين اختلافات بود، و در اين آيه سخن از انباء خبر دادن و آگاه ساختن است، و در واقع دومى علت اولى است، چرا كه اخبار الهى در قيامت سرچشمه تبيين حقايق است يا اين كه تبيين مربوط به ديدنى‏ها، و انباء مربوط به شنيدنى‏ها است.
در سومين آيه مسأله داورى خداوند در اختلافات مردم در قيامت مطرح است مى‏فرمايد: پروردگار تو روز قيامت ميان آنها در آن چه پيوسته اختلاف داشتند، داورى خواهد كرد ان ربك يقضى بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون.
بديهى است هنگامى كه خداوند در آن روز رسماً ميان آنها داورى كند، اختلافات برچيده خواهد شد و حقايق آشكار خواهد گشت.
اين آيه اشاره به اختلاف‏هاى بنى اسرائيل است، يا اختلافى كه بعد از نزول قرآن و ظهور اسلام در ميان آنها پيدا شد كه گروهى با توجه به نشان‏هايى كه از اسلام و پيغمبر اكرم داشتند آن را پذيرفتند، و گروهى به خاطر حفظ منافع شخصى از پذيرش آن سر باز زدند.
يا اشاره به اختلافاتى است كه در عصر موسى بن عمران بعد از نجات از چنگال فرعونيان و مشاهده اين اعجاز بزرگ يا به هنگام رفتن موسى به كوه طور و ظهور گوساله سامرى در ميان آنها حاصل شد.
گرچه بسيارى از مفسران احتمال اول را ترجيح داده‏اند ولى آيات قبل از اين آيه احتمال دوم را ترجيح مى‏دهد (23) جمع ميان هر سه تفسير هم ممكن است.
به هر حال به گفته بعضى از مفسران معروف اين گونه اختلافات در دار دنيا قابل زوال نيست، تنها در آخرت است كه خداوند داورى مى‏كند و حق را از باطل و راستگو را از كافر جدا مى‏سازد. (24)
در چهارمين آيه، تعبير به حكم آمده است و بعد از آن كه اشاره به گوشه‏اى از اختلافات بنى‏اسرائيل مى‏كند مى‏فرمايد: پروردگار تو، روز قيامت در ميان شما در آن چه اختلاف داشتيد حكم خواهد كرد. اللَّه يحكم بينكم يوم القيامة فيما كنتم فيه تختلفون.
در اين كه اختلاف يهود در چه بود؟ از آغاز آيه استفاده مى‏شود كه آنها درباره روز شنبه كه روز تعطيل آنها بود، اختلاف داشتند اختلاف در اين كه صيد در آن روز حرام است يا حلال؟ با اين كه پيامبرشان بر آنها تحريم كرده بودند و يا اختلاف در ترجيح آن روز بر جمعه و مانند آن.
اصولاً بنى اسرائيل به گواهى تاريخشان هميشه كانونى از اختلاف و پراكندگى بودند به عكس امروز كه به خاطر حوادثى كه اصل موجوديت آنها را تهديد مى‏كند كه دست به دست هم داده و مخصوصاً بر ضد مسلمانان جهان متحد شده‏اند.
در پنجمين و آخرين آيه آن چه در آيات قبل آمده بود به صورت كلى‏تر و تحت عنوان ديگر، مطرح شده است، اشاره به اختلافات وسيع و گسترده مؤمنان و اصناف مختلف كفار كرده مى‏فرمايد: كسانى كه ايمان آورده‏اند مسلمانان و يهود و صابئان ستاره پرستان و نصارى و مجوس و مشركان، خداوند در ميان آنها روز قيامت جدايى مى‏افكند حق را از باطل جدا مى‏سازد خداوند بر هر چيز گواه است و از همه چيز آگاه است ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا ان اللَّه يفصل بينهم يوم القيامة ان اللَّه على كل شى‏ء شهيد.
قابل توجه اين كه يكى از نام‏هاى معروف قيامت يوم الفصل است، قرآن مى‏گويد ان يوم الفصل كان ميقاتاً: يوم الفصل وعده گاه همگان است نبأ - 17، در آيات متعدد ديگرى از قرآن نيز همين تعبير درباره روز قيامت آمده است.
فصل در اصل به معنى جدايى دو چيز از يكديگر است و روز قيامت از اين جهت يوم الفصل ناميده شده كه حق از باطل در آن روز جدا مى‏گردد و هر گونه اختلاف به وسيله داورى خداوند برچيده مى‏شود و صفوف نيكان و پاكان از بدان و آلودگان جدا مى‏گردد، به گفته مرحوم طبرسى در مجمع البيان صورت اهل حق سفيد و نورانى و چهره اهل باطل سياه و ظلمانى خواهد بود. (25)
ايا با چنين نشانه‏هاى روشنى باز هم جايى براى اختلاف و نزاع در مسأله حق و باطل باقى مى‏ماند.
در اين آيه به شش گروه از پيروان اديان معروف كه در عصر نزول قرآن وجود داشته و در واقع مذاهب عمده را تشكيل مى‏داده‏اند اشاره شده است مى‏فرمايد: مؤمنان مسلمين يهود، صابئين پيروان يحيى كه بر اثر انحرافاتى بعضى آنها را ستاره پرستان ناميده‏اند نصارى مسيحيان و مجوس زرتشتيان و مشركان و بت‏پرستان، سپس مى‏فرمايد خداوند در روز قيامت ميان آنها جدايى خواهد افكند و اهل حق را به روشنى از اهل باطل جدا مى‏سازد.
اگر امروز براى جدا ساختن اهل حق از اهل باطل نياز به دليل و منطق و استدلال است آن روز مطلقاً نيازى به اين امور نيست، بلكه به مصداق آن جا كه عيان است چه حاجت به بيان است حتى احتياج به توضيح ندارد، و رنگ رخساره‏ها خبر از سر درون‏ها مى‏دهد!
توضيحات
در آيات پنجگانه بالا با ذكر پنج عنوان مختلف: انباء، تبيين، حكم، قضا و فصل اين حقيقت به روشن‏ترين وجهى بيان شده است كه روز قيامت روز پايان گرفتن اختلافات، روز روشن شدن حقايق، جدايى حق از باطل و روز حكم و داورى نهايى است.
چگونه چنين نباشد در حالى كه قيامت يوم البروز و يوم الظهور است و برزوا للَّه الواحد القهار ابراهيم - 48 روز برطرف شدن حجاب‏ها و كشف غطاء است. فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد. ق - 22.
در واقع طبيعت عالم دنيا كه يك عالم ظلمانى يا نيمه ظلمانى است اجازه نمى‏دهد كه حقايق به طور كامل آشكار و آفتابى گردد، و درست به شب مى‏ماند كه انسان هر قدر تلاش و كوشش كند كه با چراغ به حقايق دسترسى پيدا نمايد باز چهره قسمتى از حقايق نمايان نمى‏گردد، اما قيامت همانند موقع طلوع آفتاب است، كه با درخشش آن همه چيز آفتابى و برملا مى‏شود.
به هنگام شب گروهى ممكن است راه را پيدا كنند ولى گروه ديگرى در بيراهه بمانند و نيز ممكن است كسانى كه حق را يافته‏اند هر كدام توصيف محدودى از آن بنمايند، مانند مثال معروفى كه مى‏گويد گروهى در تاريكى شب براى شناسايى فيل به سراغ آن رفتند، هر يك عضوى از آن را لمس كردند و بعد كه بيرون آمدند توصيف‏هاى متناقضى از آن داشتند، آن كس كه دستش به پاى فيل رسيده بود مى‏گفت فيل همچون يك ستون است! و ديگرى كه دستش به خرطوم رسيده بود آن را به لوله بزرگى تشبيه مى‏كرد، و سومى كه سينه فيل را لمس كرده بود آن را همانند سقفى مى‏دانست ولى هنگام كه فيل در روشنايى قرار گرفت اختلافات به كلى برطرف شد، و همه فهميدند توصيف‏هاى آنها محدود بوده است!
و همان گونه كه قبلاً اشاره شد انسان اين آمادگى را دارد كه از امواج اختلاف درآيد و در عالم يقين و وحدت گام بگذارد و خداوندى كه او را براى تكامل آفريده است مسلماً از اين فيض محروم نخواهد كرد.
اختلاف يكى از موانع راه تكامل است، اختلاف مزاحم آرامش است، و اختلاف گاه سبب سرايت شك به ريشه اعتقادات انسان است بنابراين بايد در انتظار روزى بود كه اين موجودات برچيده شوند.
البته انبياء و اوصياء به كمك كتب آسمانى حقايق را تا آن جا كه طبيعت زندگى دنيا اجازه مى‏دارد روشن مى‏ساختند ولى آنها همچون چراغ‏هايى بودند فرا راه انسان در شب ظلمانى دنيا لذا چيزى نمى‏گذشت كه باز اختلاف جاى وحدت را مى‏گرفت، چنان كه قرآن مى‏گويد: و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذين اختلفوا فيه: ما قرآن را نازل نكرديم مگر براى اين كه تبيين كنى براى آنها آن چه را آنها در آن اختلاف داشتند. نحل - 64.
و در جاى ديگر مى‏گويد: فما اختلفوا الا من بعد ما جائهم العلم: آنها اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه علم و آگاهى به سراغشان آمد. جاثيه - 17.
اين نشان مى‏دهد كه با تمام تلاش و كوشش انبياء و برطرف شدن نسبى اختلافات باز هم اختلاف به طور كامل برطرف نشد.
اصولاً هوا و هوس‏ها، حب و بغض‏ها كه در اين دنيا بر بسيارى از مردم حاكم است خود بزرگ‏ترين حجاب است، و تا آنها كنار نروند گامى به سوى وحدت برداشته نخواهد شد.
اما در قيامت همه اين حجاب‏ها مى‏سوزد و نابود مى‏شود، لذا حقايق بدون حجاب آشكار مى‏گردد.
7 - برهان بقاء روح
اشاره
بسيارى از فلاسفه الهى در بحث معاد به سراغ مسأله بقاء روح رفته‏اند و آن را از دلائل زنده اين مسأله مى‏دانند.
بدون شك اعتقاد به بقاء روح نيمى از راه معاد و زندگى پس از مرگ را براى ما هموار مى‏سازد، ولى چنان نيست كه اگر كسى اعتقاد به بقاى روح نداشته باشد اثبات مسأله معاد و رستاخيز براى او مشكل شود، بلكه بحث معاد منهاى مسأله بقاء روح نيز كاملاً قابل اثبات است.
و شايد به همين دليل قرآن مجيد در اين همه آياتى كه درباره معاد بحث كرده است كمتر روى مسأله بقاى روح تكيه نموده، و به تعبير ديگر قرآن مجيد پيوند خاصى ميان مسأله معاد و بقاى روح چنان كه خواهيم ديد برقرار نساخته است ولى با اين حال نمى‏توان انكار كرد كه اثبات مسأله معاد در پرتو مسأله بقاى روح روشن‏تر و آشكارتر خواهد بود.
و نيز نمى‏توان انكار كرد كه قرآن مجيد اشارات ظريف و زيبايى به مسأله بقاى روح دارد، لذا سزاوار است كه سيرى اجمالى روى مسأله بقاى روح داشته باشيم بى‏آن كه در اين مسأله غرق شويم چرا كه بحث‏هاى مربوط به روح آن قدر گسترده و دامنه‏دار است كه خود نيازمند به تأليف كتاب يا كتاب‏هاى جداگانه است.
با اين اشاره به قرآن باز مى‏گرديدم، و به آيات زير گوش جان مى‏سپاريم:
1 - و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللَّه امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون. آل عمران - 169.
2 - و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل اللَّه اموات بل احياء و لكن لا تشعرون. بقره - 154.
3 - النار يعرضون عليها عدواً و عشياً و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب. مؤمن - 46.
4 - قل يتوفاكم ملك الموت الذى و كل بكم ثم الى ربكم ترجعون. سجده - 11.
5 - اللَّه يتوفى الا نفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون. زمر - 42. (26)
ترجمه
1 - اى پيامبر هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده‏اند مردگانند، بلكه آنها زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند.
2 - و به آنها كه در راه خدا كشته مى‏شوند مرده مگوييد، بلكه آنها زنده‏گانند ولى شما نمى‏فهميد.
3 - عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى‏شوند و روزى كه قيامت بر پا مى‏شود دستور مى‏دهد آل فرعون را در سخت‏ترين عذاب‏ها وارد كنيد.
4 - بگو فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده روح شما را مى‏گيرد سپس به سوى پروردگارتان باز مى‏گرديد.
5 - خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏كند و ارواحى را كه نمرده‏اند نيز به هنگام خواب مى‏گيرد، سپس ارواح كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده نگه مى‏دارد، و ارواح ديگرى را كه بايد زنده بمانند باز مى‏گرداند تا سرآمد معينى در اين امر نشانه‏هاى روشنى است براى كسانى كه تفكر مى‏كنند.
تفسير و جمع‏بندى
استقلال ارواح
در نخستين آيه سخن از شهيدان راه خداست كه گروهى از افراد سست ايمان به حالشان تأسف مى‏خوردند كه چگونه مردند و از ميان رفتند و به خاك سپرده شدند و دستشان از همه جا كوتاه گشت؟! در اين جا قرآن روى سخن را به پيامبر كرده تا ديگران حساب خود را بكنند مى‏فرمايد: هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه آنها زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند. و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللَّه امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون.
و به اين ترتيب ديد مردم را درباره مرگ مخصوصاً مرگ شهيدان راه خدا به كلى دگرگون مى‏سازد، و نشان مى‏دهد كه آنها در جوار رحمت الهى در حالى كه شادى در سراسر وجودشان موج مى‏زند و براى ديگران پيام مى‏فرستند كه هيچ غم و اندوهى ندارند، آرميده‏اند.
اين تعبيرات زنده و روشن به خوبى حكايت از بقاى روح و زندگى شهيدان در عالمى بسيار برتر و بالاتر از اين جهان مى‏كند.
اگر زندگى انسان با مرگ به كلى پايان مى‏گرفت اين تعبيرات حتى درباره شهيدان نامفهوم بود و جز مشتى مجاز گويى چيز ديگرى نبود.
ولى آنها كه نتوانسته‏اند پيام آيه را درك كنند، گاه به پيروى از همان افراد ضعيف الايمان آغاز اسلام، اين گونه تعبيرات را به معنى بقاى نام شهيدان و مكتب آنها! و مانند آن تفسير كرده‏اند در حالى كه آيه به وضوح اين گونه افكار را رد مى‏كند و براى شهيدان حيات جاويدان قائل است، حياتى كه مسلماً جسمانى نيست، چون جسم خونين شهيد به خاك سپرده مى‏شود پس حياتى است روحانى از طريق بقاى روح در برزخ.
گرچه بعضى به گفته تفسيرالميزان اصرار دارند كه اين آيه مخصوص شهيدان بدر است يا به تعبير بعضى ديگر مربوط به شهداى احد ولى مسلماً آيه مفهوم وسيع و گسترده‏اى دارد و عموماً شهيدان را بدون استثناء شامل مى‏شود و غير شهيدان را نيز نفى نمى‏كند.
به هر حال لحن اين آيه و آيات بعد از آن همگى حكايت از بقاى ارواح آنها و بهره‏گيرى از ارزاق معنوى در جوار رحمت الهى، و شاد بودن به نعمت و فضل او دارد و خط بطلان بر توجيهات و تفسيرهاى انحرافى مى‏كشد.
باز هم شهيدان راه خدا
همين معنى در دومين آيه مورد بحث به شكل ديگرى آمده است با اين تفاوت كه شأن نزول آيه قبل شهداى احد بود و شأن اين آيه شهداى ميدان بدر است ولى محتواى آيه در هر دو جا عموميت دارد.
و نيز با اين تفاوت كه روى سخن در آيه قبل به پيغمبر اكرم بود و در اين جا به همه مسلمانان است مى‏فرمايد: به كسانى كه در راه خدا كشته مى‏شوند مرده نگوييد، بلكه آنها زندگانند ولى شما نمى‏فهميد! و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل اللَّه اموات بل احياء و لكن لا تشعرون.
درست است كه آيه اول به ضميمه آياتى كه بعد از آن است تأكيدهاى بيشترى روى مسأله حيات روحانى شهيدان دارد ولى آيه دوم نيز كاملاً گويا است به خصوص اين كه مى‏گويد: آنها زنده‏اند و شما نمى‏فهميد!
باز در اين جا به گفته بعضى از كوته فكران برخورد مى‏كنيم كه براى حيات شهيدان به توجيهات مجازى و انحرافى دست زده‏اند و حيات را به معنى هدايت يا زنده ماندن نام و مكتب آنها تفسير كرده‏اند در حالى كه هيچ گونه شاهدى بر گفتار خود ندارند.
اين گروه گويا در تعبيرات اين دو آيه به هيچ وجه دقت نكرده‏اند كه براى شهيدان علاوه بر حيات رزق و روزى شادى و بشارت بهره‏گيرى از انواع نعمت‏هاى الهى و عدم ترس و غم ذكر مى‏كند و مخصوصاً با صراحت مى‏گويد: شما حيات آنها را درك نمى‏كنيد!
اگر مقصود بيان نام و مكتب يا حيات در قيامت بوده باشد هيچ يك از اين تعبيرات صحيح به نظر نمى‏رسد.
و به اين ترتيب قرآن پايه بحث بقاى روح را در اين جا نهاده و آن را از شهيدان آغاز كرده است.
عذاب آل فرعون در برزخ
در سومين آيه سخن از يك جمعيت ظالم و ستمگر يعنى آل فرعون در ميان است كه درست نقطه مقابل شهدا هستند، حال آنها را بعد از مرگ چنين بيان مى‏كند: آنها هر صبح و شام بر آتش عرضه مى‏شوند، و آن روزى كه قيامت بر پا مى‏گردد دستور داده مى‏شود كه آل فرعون را داخل در اشد عذاب كنيد! النار يعرضون عليها غدواً و عشياً و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب.
پرواضح است كه منظور از آتش كه آل فرعون صبح و شام بر آن عرضه مى‏شوند آتش برزخى است چرا كه آنها از دنيا رفته‏اند و هنوز هم قيامت بر پا نشده به علاوه مجازات آنها در قيامت صبح و شام نيست بلكه به طور دائم در اشد عذاب خواهند بود همان گونه كه ذيل آيه گواهى مى‏دهد.
اين تعبير شاهده زنده ديگرى بر بقاى روح است چرا كه اگر روح باقى نباشد چه چيزى را صبح و شام بر آتش عرضه مى‏كنند؟ آيا تنها جسم بى‏جان و خاك شده؟ اين كه تأثيرى ندارد پس بايد روح آنها باقى بماند و داراى درك و شعور باشد در عالم برزخ هر صبح و شام گرفتار عذاب الهى گردد.
تعبير به غدو و عشى صبح و شام ممكن است به خاطر آن باشد كه موقع صبح و شام از مواقع قدرت نمايى طاغوتيان و عيش و نوش آنهاست درست در همين ساعات گرفتار مجازات الهى مى‏شوند.
تعبير يعرضون عرضه مى‏شوند مسلمااً با داخل شدن در آتش كه در ذيل آيه آمده تفاوت دارد و ممكن است اشاره به نزديك شدن آتش به آنها بوده باشد در برزخ نزديك آتش دوزخ مى‏شوند و در قيامت داخل آن!
بسيارى از مفسران اين آيه را دليل بر عذاب قبر و برزخ گرفته‏اند. (27) و مسلم است كه عذاب قبر و برزخ بدون بقاى روح معنى و مفهومى نخواهد داشت.
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مى‏خوانيم كه فرمود: هر يك از شما از دنيا مى‏رود صبح و شام جايگاهش را در قيامت به او عرضه مى‏كنند اگر بهشتى باشد جايش را در بهشت و اگر دوزخى باشد در جهنم به او نشان مى‏دهند و به او گفته مى‏شود: اين جايگاه تو است در قيامت و همين امر مايه نشاط با شكنجه و عذاب اوست. (28)
اين حديث نشان مى‏دهد كه پاداش و كيفر برزخى منحصر به شهيدان يا آل فرعون نيست و ديگران را نيز شامل مى‏شود.
قبض ارواح!
در چهارمين آيه و آيات مشابه آن به تعبير ديگرى در اين زمينه برخورد مى‏كنيم كه مى‏فرمايد: به آنها بگو فرشته مرگ كه مأمور بر شماست شما را تحويل مى‏گيرد روحتان را قبض مى‏كند سپس به سوى پروردگارتان باز مى‏گرديد قل يتوفاكم ملك الموت الذى وكل بكم ثم الى ربكم ترجعون.
تعبير تازه و جالب در اين جا تعبير يتوفاكم از ماده توفى بر وزن ترقى است.
به گفته راغب در مفردات وافى در اصل به معنى چيزى است كه به حد كمال برسد بنابراين توفى به معنى گرفتن چيزى است به طور كامل اين تعبير به وضوح اين حقيقت را مى‏رساند كه مرگ به معنى فنا و نابودى نيست بلكه نوع كاملى از قبض و دريافت و گرفتن روح آدمى به طور كامل مى‏باشد و اين خود دليل زنده‏اى است كه روح آدمى بعد از مرگ باقى مى‏ماند بسيارى از مفسدان بزرگ به اين مسأله توجه كرده و بر آن تأكيد نموده‏اند و گرنه فنا و نابودى چيزى نيست كه توفى دريافت كامل در مورد آن صادق باشد.
قابل توجه اين كه اين آيه در پاسخ كسانى است كه قيامت را انكار مى‏كردند و در آيه قبل از آن از آنان چنين نقل شده: آنها گفتند آيا هنگامى كه مرديم و در زمين گم شديم آفرينش تازه‏اى مى‏يابيم؟! و قالوا ءاذا ضللنا فى الارض ائنا لفى خلق جديد.
آيه در پاسخ آنها مى‏گويد: وجود شما تنها جسم شما نيست كه با مرگ به طور كلى گم شويد بلكه گوهر اصلى كه روح است از سوى فرشتگان الهى گرفته مى‏شود و در قيامت به سوى خدا باز مى‏گرديد و جسم شما نيز در كنار روح محشور مى‏شود اين تعبير چنان كه گفتيم در آيات متعددى از قرآن، تكرار و تأكيد شده است.
پيام آيات اين است كه هرگز به مرگ از دريچه چشم دنياپرستان مادى نگاه نكنيد كه آن را به معنى نابودى انسان و نقطه پايان زندگى او مى‏شمرند، و فرياد ان هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا سر مى‏دهند بلكه مرگ انتقال از حيات ادنى و زندگى پست‏تر ، به حيات اعلى و زندگى بالاتر است آن هم توسط فرشتگان الهى كه وسيله اين نقل و انتقالند.
در بعضى از موارد اين توفى دريافت را به خدا نسبت مى‏دهد: الله يتوفى الانفس حين موتها : خداوند جان‏ها ارواح را به هنگام مرگ مى‏گيرد و دريافت مى‏كند. زمر - 42.
و در جاى ديگر مى‏خوانيم: و لكن اعبداللَّه الذى يتوفاكم: ولى من خدايى را پرستش مى‏كنم كه روح شما را به هنگام مرگ مى‏گيرد. يونس، 104.
البته هرگز تضادى بين اين سه تعبير كه در قرآن مجيد آمده خدا جان شما را مى‏گيرد فرشته مرگ مى‏گيرد ملائكه و فرشتگان مى‏گيرند وجود ندارد ، چرا كه همه فرمانبر خدا هستند پس فاعل اصلى اوست و فرشتگان قبض ارواح نيز رئيسى دارند كه ملك الموت ناميده مى‏شود ، و فرشتگان ديگر قبض ارواح مأموران اويند.
در پنجمين و آخرين آيه همين معنى با اضافاتى به چشم مى‏خورد كه وضع انسان را به هنگام خواب مقايسه مى‏كند و تعبير توفى را در هر دو به كار مى‏برد مى‏فرمايد: خداوند جان‏ها ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏كند و جان‏هايى را كه نمرده‏اند نيز به هنگام خواب مى‏گيرد اللَّه يتوفى الانفس حين موتها والتى لم تمت فى منامها.
سپس آن را كه فرمان مرگ درباره آنها صادر شده نگه مى‏دارد، و ديگرى را كه مشمول فرمان مرگ نيست باز مى‏گرداند تا سرآمد معينى فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى.
در اين مسأله آيات و نشانه‏هاى روشنى است براى آنها كه تفكر مى‏كنند ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون.
انفس جمع نفس به معنى جان است و جان در اين جا همان روح انسانى است از آيه فوق استفاده مى‏شود كه در هر دو حال روح از انسان گرفته مى‏شود در حال مرگ و در حال خواب با اين تفاوت كه در حال خواب توفى كامل نيست و بار ديگر به بدن فرستاده مى‏شود ولى در حال مرگ بازگشتى وجود ندارد البته گروهى هستند كه از حال خواب به حال مرگ منتقل مى‏شوند و هرگز بيدار نمى‏شوند كه در آيه فوق به آنها نيز اشاره شده است.
يا به تعبيرى كه در بعضى از كلمات مفسرين آمده است: روح داراى سه حالت است گاه شعاع آن بر ظاهر و باطن بدن مى‏افتد و گاه فقط بر ظاهر آن مى‏تابد و گاه پرتو آن به طور كلى از ظاهر و باطن جمع مى‏شود.
اولى حال بيدارى است، دومى حال خواب، و سومى حال مرگ است. (29)
براى توضيح بيشتر بايد به اين حقيقت توجه داشت كه حيات انسان بر سه گونه است:
حيات نباتى كه بر اساس آن سلول‏هاى بدن داراى تغذيه و رشد و نمو و توليد مثل‏اند مانند همه گياهان.
حيات حيوانى كه شامل حس و حركت نيز مى‏شود، اعم از حركات غير اختيارى، مانند ضربان قلب و نبض، يا حركات اختيارى مانند راه رفتن يك حيوان و تكان دادن دست و پا.
و حيات انسانى كه مربوط به ادراكات عاليه انسان، و تصميم و اراده و تحليل مسائل مختلف و ابداع و ابتكار و احساس تعهد و مسئوليت است.
مسلم است در حال خواب نوع اول و دوم از انسان گرفته نمى‏شود، تنها نوع سوم است كه آن را از دست مى‏دهد.
ضمناً از اين آيه به خوبى استفاده مى‏شود كه خواب شكل ضعيفى از مرگ است يا به تعبير ديگر مرگ نمونه كاملى از خواب مى‏باشد و نيز استفاده مى‏شود كه انسان تركيبى است از جسم و روح، جسم از جهان ماده است و روح گوهرى است ماوراى جهان ماده عنصرى.
و نيز معماى خواب و رؤيا و حقايق تازه‏اى را كه انسان در اين حال درك مى‏كند تا حدى حل مى‏شود، زيرا در موقع خواب روح انسانى جدا مى‏گردد و به فعاليت آزادانه‏ترى مى‏پردازد، و به همين دليل از عوالمى تازه آگاه مى‏شود.
در حديثى از اميرالمؤمنين(علیه السلام) چنين مى‏خوانيم: ان الروح يخرج عند النوم، و يبقى شعاعه فى الجسد فلذلك يرى الرويا، فاذا انتبه عاد روحه الى جسده باسرع من لحظة!: روح به هنگام خواب از بدن خارج مى‏شود و پرتو و شعاع آن در بدن مى‏ماند، لذا انسان خواب مى‏بيند و هنگامى كه بيدار شد روح سريع‏تر از يك لحظه به جسد باز مى‏گردد». (30)
به هر حال اين آيات هيچ گونه تفسيرى جز مسأله بقاء روح ندارد، چرا كه دريافت چيزى آن هم به صورت كامل به هنگام مرگ، مصداق جسمانى ندارد، حيات گياهى و حيوانى كه با مرگ نابود مى‏شود نمى‏تواند مصداقى براى عنوان توفى باشد، بنابراين نتيجه مى‏گيريم كه منظور دريافت روح انسانى است كه عامل حيات انسانى مى‏باشد.

پی نوشت:
1. حنيف به معنى خالص يا خالى از هر گونه انحراف به سوى گمراهى است و ريشه اصلى آن به معنى تمايل است منتها در اين جا تمايل به سوى حق را معنى مى‏دهد فطرت در اصل از ماده فطر بر وزن سطر به معنى شكافتن است، و از آن جا كه به هنگام آفرينش گويى پرده عدم شكافته مى‏شود اين واژه در معنى خلقت و آفرينش به كار رفته است قيم از ماده قيام به معنى ثابت و پابرجا و مستقيم است.
2. نورالثقلين، ج 4، ص 184، حديث 54.
3. روح البيان، ج 7، ص 115.
4. درالمنثور، ج 5، ص 155 و تفسير جامع الجوامع ذيل آيه مورد بحث.
5. توجه داشته باشيد كه مقسم له چيزى كه سوگند براى آن ياد شده در آيه محذوف است، و از جمله بعد استفاده مى‏شود و در تقدير چنين است «لتبعثن يوم القيامة».
6. تفسير فخر رازى، ج 30، ص 216.
7. علم اليقين مرحوم فيض، ج 2، ص 837.
8. جامعه‏شناسى، ص 192.
9. آيات ديگرى در قرآن مجيد مانند آيه 27 سوره ص، 38 دخان، و 191 آل عمران ديده مى‏شود كه در آنها نيز سخن از هدفدار بودن خلقت است ولى چون در آنها اشاره صريحى به مسأله معاد و دادگاه قيام نشده است از ذكر آنها در عداد آيات فوق صرف نظر شد.
10. الميزان، ج 12، ص 199.
11. سفرى به جهان‏هاى دور دست، ص 8.
12. تفسير صافى، ذيل آيه 7، سوره رحمان.
13. تفسير فخر رازى، ج 3، ص 92.
14. تفسير كبير، ج 26، ص 201.
15. زمخشرى در كشاف مى‏گويد: جمله ولتجرى، عطف بر بالحق است زيرا در آن معنى تعليل مى‏باشد بنابراين معنى چنين مى‏شود خلق الله السماوات و الارض ليحق الحق و لتجزى... سپس احتمال داده است كه عطف، بر جمله محذوفى باشد و در تقدير چنين است خلق اللَّه السماوات والارض بالحق يبدل به على قدرته و لتجزى كل نفس تفسير كشاف، ج 4، ص 290.
16. آيات متعدد ديگرى در قرآن ديده مى‏شود كه هماهنگ با آيات فوق است و بازگشت همه را به سوى خدا مى‏شمرد. مانند 8 علق، 22 مؤمنون، 108 انعام، 93 انبياء، 15 جاثيه.
17. تفسير كشاف، روح المعانى و فخر رازى، ذيل آيه مورد بحث.
18. الميزان، 20، ص 360.
19. مجمع البيان، ج 1، ص 238 اين جمله در كلمات قصار نهج البلاغه كلمه 99 نيز آمده است.
20. از آن چه در تفسير آيه فوق گفته شد تفسير آيات مشابه آن مانند: الى اللَّه مرجعكم جمعياً مائده، 105 و ان الى ربك الرجعى، علق 8 و الموتى يبعثهم اللَّه ثم اليه يرجعون، انعام، 36 و ان الينا ايابهم، غاشيه، 25 روشن مى‏شود.
21. تفسير فخر رازى، ج 12، ص 164 و تفسير قرطبى، ج 4، ص 2392.
22. آيات ديگرى در قرآن وجود دارد كه با مضمون‏هاى فوق هماهنگ است مانند 55 آل عمران، 48 مائده، 92 و 124 نحل، 113 بقره، 3 زمر، 17 جاثيه، 69 حج، 40 دخان، 17 بنا، 13 و 14 مرسلات و 25 سجده.
23. فخر رازى و قرطبى و مرحوم طبرسى در مجمع البيان تفسير اول را پذيرفته‏اند، ولى تعبيرات الميزان با تفسير دوم سازگارتر است.
24. تفسير كبير، ج 17، ص 159.
25. مجمع البيان، ج 7، ص 76.
26. آيات متعددى در قرآن مجيد است كه از مرگ تعبير به توفى دريافت داشتن مى‏كند كه اشاره لطيفى به مسأله بقاء روح است مانند 97 نساء - 61 انعام - 27 و 32 و 70 نحل - 46 يونس - 40 رعد - 77 و 67 غافر - 50 انفال - 37 اعراف - 5 حج.
27. مجمع البيان، ج 7 و 8، ص 525. تفسير فخر رازى، ج 27، ص 73. قرطبى، ج 8، ص 5763، الميزان، ج 17، ص 354.
28. اين حديث در مجمع البيان از صحيح بخارى و مسلم نقل شده است، ج 7 و 8، ص 526.
29. تفسير كبير، ج 26، ص 284.
30. روح البيان، ج 7، ص 115.
پيام قران ،ج 5 ، ص 286 - 225

 

 






ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط