نويسنده: يوسفي اشکوري
تحرير العقلاء، کتابي به فارسي از شيخ هادي نجمآبادي (1250-1320 ق). نويسندهي کتاب، که يکي از مجتهدان نامدار تهران در ساليان پيش از مشروطيت بود، نقش مثبتي در آگاه کردن مردم در گرايش به افکار و انديشههاي نو و در نهايت پيدايش مشروطهخواهي داشته است. کتاب تحريرالعقلاء ظاهراً تنها اثري است که از او باز مانده است. اين کتاب در سال 1312 ش به کوشش مرتضي نجمآبادي در مطبعهي ارمغان تهران به چاپ رسيده است. ميرزا ابوالحسن خان فروغي پيشگفتار مبسوطي بر آن نوشته که در آن دربارهي نياکان شيخ هادي و خود او نکات مفيدي آمده است.
تحريرالعقلاء، که با نثري روان و استوار نوشته شده، داراي فصول و حتي عناوين موضوعات نيست. کتاب داراي يک بخش اصلي است، که قسمت اعظم آن است، و در قسمت پاياني دو نامه آمده است که در صدر آن نوشته شده در اين دو نامه خيلي کلي و پوشيده عمدتاً به مسايل عرفاني و فلسفي و اخلاقي پرداخته شده است. پس از آن چند قطعه در نيايش، به زبان عربي و گاه فارسي، آمده است.
اما مطالب اصلي کتاب، به موضوعي معين اختصاص ندارد، موضوعات متنوعي از اعتقادات، عرفان و اخلاق، مسايل اجتماعي و سياسي، نقد و بررسي اديان در يک گفتار گسترده آمده است. اما در عين حال کتاب داراي جهتگيري واحد و هدفي مشخص است که همان پيرايش خرد است و از انسجام و پختگي و آگاهي قابل توجه آن از مسايل ديني و تاريخي و اجتماعي و سياسي حکايت ميکند. مؤلف کوشيده است که اوضاع مسلمانان و بيشتر ايرانيان آن روزگار را مورد نقد و بررسي و تحليل قرار دهد، عوامل انحطاط را نشان دهد و سرانجام راه حلهايي را که به نظر او ميرسيده عرضه کند. به نظر نجمآبادي اسلام در ذات اوليهاش دعوت به «توحيد» و «تعقل» بود، اما بعدها عواملي چون «وهم» و «هوي» دخالت کرد و عقبماندگي را رقم زد. وي ادعا ميکند مهمترين کاري که اکنون بايد کرد احياي توحيد خالص و بازگشت به عقل و خرد و زدودن تقليد و خرافه از ساحت ايمان وعقل است. خردگرايي محور اصلي گفتار نجمآبادي است. به گمان او «حقيقت نبوت جلوه و انکشاف و صفاء عقل است (233). او معتقد است «قبول و اطاعت از پيامبران نيز بايد به حکم عقل باشد نه جز آن» (168). دليل اعجاز قرآن، معاني آن است نه فصاحت يا اخبار مغيباتش و امثال آنها که بدون انضمام نقل و تواتر تمام نميشود... پس از آنکه کلامش را تعقل کردي و به عقلت سنجيدي قبول نما متابعتش کن که متابعت عقل خود نمودي» (186). به همين دليل است که با حديث و اصولاً «نقل» چندان ميانهاي ندارد. به نظر او حتي احاديث متواتر چندان اطمينانآور نيستند (20). پندارگرايي و عقايد ظني و غلط و شرکآميز و غلو دربارهي اولياء دين سخن مورد مخالفت شيخ است (49-50). گرايش به مردم و دلبستگي به رفاه و عدالت و آزادي و غمخواري براي خلق در جاي جاي کتاب به چشم ميخورد (137). از نکات قابل توجه کتاب، پرداختن به ادياني چون مسيحيت و يهوديت است که مؤلف با شرح صدر کامل و تقريباً در کنار اسلام از آن دو ياد کرده و کوشيده است که از يک سو پيروان آنان را با حقيقت آيينشان آشنا سازد و از سوي ديگر، اعلام ميکند که «اساس اديان همديگر را تأييد ميکنند» (34) و کوشش ميکند با محور قرار دادن عقل و توحيد، پيروان هر سه دين را به يکديگر نزديک کند. البته در موارد متعددي از آيين جعلي و خرافهآميز شيخيگري، بابيت، بهائيت و شاخههاي دروني آنها انتقاد ميکند. «اصلاح اخلاق» از محورهاي ديگر انديشههاي نجمآبادي است. «کمال انسان که مطلوب پروردگار است به سه امراست: اول تهذيب اخلاق، دوم معرفت الهي و سوم به جا آوردن اعمال حسنه» (199-200). به طور کلي ميتوان اصول کلي زير را از موارد تأکيد نجمآبادي دانست: 1) توحيد، 2) عقل، 3) استدلال در تمامي امور و ترک تقليد، 4) مبارزه با خرافات و غلوگرايي در دين، 5) اصلاح اخلاق، 6) بازگشت به اصول اديان توحيدي و تحقق وحدت اديان، 7) بازگشت به اسلام واقعي، 8) نفي نقش منفي متوليان دين، 9) آگاه کردن مردم، 10) آسايش و عدالت و رفاه خلق.
منبع: تهيه و تنظيم: دائرةالمعارف تشيع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسهي انتشارات حکمت، چاپ اول.