نويسنده: بهاءالدين خرمشاهي
تحيّت، يعني سلام، درود، شادباش، تهنيت و نظاير آن. اين کلمه از ريشهي حيات است و لغويان آن را به معناي طلب بقا و آرزوي زندگي (در مقام دعا براي کسي) گرفتهاند (لسان العرب؛ مفردات راغب) فيومي مينويسد اصل تحيت دعا به حيات است... سپس بر اثر کثرت استعمال به مطلق دعا گفته شده و شرع آن را در دعاي مخصوص به کار برده است که عبارت از «سلامٌ عليک» است (المصباح المنير). تحيت به معناي سلام و درود يک کلمهي قرآني است و شش بار در قرآن مجيد به کار رفته است، از جمله: وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا (نساء، 86) (چون شما را به سلامي نواختند به سلامي بهتر از آن يا همانند آن پاسخ گوئيد - ترجمهي آيتي). کاربرد قرآني اين کلمه خود حاکي از اين است که غالباً مراد از تحيت سلام است يا اگر تحيت انواعي داشته باشد، بارزترين مصداق آن سلام است، چنانکه ميفرمايد: فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً (نور، 61) (و چون به خانهاي داخل شويد بر يکديگر سلام کنيد. اين تحيتي است مبارک و پاکيزه از جانب خدا) همچنين: و تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ (ابراهيم، 23) (و بهشتيان در بهشت به سلام يکديگر را تحيت گويند). سلام در قرآن تحيت الهي (تحيةً مِن عِندِالله) شمرده شده و در يک مورد از تحيت جاهليت، يعني تحيتي که خداوند آن را نميپسندد سخن گفته شده است: وَإِذَا جَاءُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ (مجادله، 8) (و چون نزد تو ميآيند به گونهاي تو را سلام ميگويند که خدا تو را بدانگونه سلام نگفته است و در دل ميگويند چرا خدا ما را بدانچه ميگوييم عذاب نميکند) مفسران در تفسير اين آيه گفتهاند که بعضي از يهود چون به حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) مواجه ميشدند به جاي «السَّلامُ عَليکَ» ميگفتند «السّامُ عَليکَ» و قصد توهين و استهزاء داشتند زيرا «سام» در عربي به معناي مرگ است. و حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) در پاسخ آنها فقط «عليکم» ميگفت. و از آن پس مقرر فرمود که پاسخ سلام اهل کتاب را فقط بايد به صورت «عليکم» يا «وعليکم» داد (تفسير ابوالفتوح رازي، ذيل تفسير آيه) ابوالفتوح در تفسير آيهي وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّة (نساء، 86) مينويسد: «اين آيه خطاب است از خداي تعالي با جملهي مؤمنان. حق تعالي ميفرمايد مردمان را که چون کسي شما را تحيتي کند از سلامي يا دعاء به خير، بالبقاء و البرکة و طول العمر، شما او را از آن نکوتر بازگوئي. «اَوْرُدُّوها» يا مثل آن رد کني با او يعني به جواب او کني... در خبر است که چون کسي از مسلمانان به رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سلام کردي گفتي سلام عليک، گفتي «وَعَليْکَ السّلامُ وَرَحْمَةُ الله»، چون گفتي «السّلامُ عَلَيکَ وَرَحْمَةُ الله» رسول گفتي «وَعَليْکَ السّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه». همچنين او زياد ميگفتي در جواب آن کسي که گفته بودي... و جماعتي به اين تمسک کردند در آنکه سلام سنت است و جواب فريضه. براي آنکه حق تعالي گفت بلفظ امر: فيلحوا باحسن منها اوردوها و ظاهر امر قرآن بر وجوب باشد» (تفسير ابوالفتوح، ذيل آيه). با آنکه مسلم است که فرد بارز و روشنترين مصداق تحيت همان سلام است، ولي مفسران برآنند که آيه توسع دارد و هديه و زيارت و عيادت و استقبال و بدرقه و هرگونه تبريک و تهنيت و بزرگداشت و توقير و احترامي را در بر ميگيرد. حتي عطسه کردن دعاي خاص خود را دارد هم براي آنکه عطسه ميکند که بايد شکر کند و حمد خدا بگويد و هم براي شنونده که بايد به او يرحمک الله بگويد. باز عطسه کننده در جواب کسي که به او يرحمک الله گفته است بايد بگويد «يغفر الله لکم» يا دعائي نظير آن (بحارالانوار، باب العطاس و التسميت، 51/76، 55) در اصول کافي حديثي از حضرت صادق (عليهالسلام) نقل شده که فرمودهاند، کمال و تماميت تحيت براي کسي که مقيم است مصافحه است و براي کسي که از سفر آمده است معانقه است (اصول کافي، 646/2) شادروان علامه طباطبايي پس از بحث مشروحي در باب تحيت که نمونهي اعلاي آن را سلام و نمونههاي ديگر آن را ساير کارهاي خير ميشمارد، به نقل از مناقب مينويسد که کنيزي از کنيزان امام حسن (عليهالسلام) دستهاي ريحان به حضرت هديه داد و حضرت او را در ازاء اين هديه، آزاد کرد و در توضيح عمل خود به آيهي «إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّة» اشاره و استناد کرد و فرمود که خداي تعالي ما را ادب آموخته است (تفسير الميزان، ذيل آيه) از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت شده است که فرمودهاند «السَّلامُ تَطَوَعٌ و الرَّدُ فَريضةٌ» (سلام دادن مستحب و پاسخ آن واجب است) (اصول کافي، 644/2). در فرهنگ اسلام و تشيع سلام کردن و پاسخ آن و شرايط و آداب آن شأن شايستهاي دارد.
منابع:
در متن مقاله ياد شده است.
منبع: تهيه و تنظيم: دائرةالمعارف تشيع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسهي انتشارات حکمت، چاپ اول.