علمدار جبهه‌ها

‌‌طینت مردم اصفهان با حب محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم قوام گرفته است و این حقیقتی است که در طول جنگ روز به روز بیش از پیش به اثبات رسیده است. لشکر مقدس امام حسین‌ (علیه السلام ) شهرت خط‌شکنی دارد
يکشنبه، 4 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
علمدار جبهه‌ها
علمدار جبهه ها
علمدار جبهه ها
 
اصفهان، اعزام رزمندگان‌
‌‌طینت مردم اصفهان با حب محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم قوام گرفته است و این حقیقتی است که در طول جنگ روز به روز بیش از پیش به اثبات رسیده است.
لشکر مقدس امام حسین‌(علیه السلام ) شهرت خطشکنی دارد و این نشان شجاعت و ایمان است که بر تارک شهر اصفهان می‌درخشد. شجاعتی که ریشه در یقین داشته باشد، شجاعت حقیقی است و در سخت‌ترین شرایط نیز از دست نمی‌رود.
امروز بعد از یازده قرن که از تولد آخرین حجت خدا در کره‌ی زمین می‌گذرد، نشانه‌های صدق وعده‌های قرآن و احادیث ظهور بیش‌تری یافته است. عصر جاهلیت ثانی تاریک‌ترین روزهای خویش را نیز سپری کرده و این خود نشانه‌ای دیگر است. مگر نه اینکه فجر صادق هنگامی سر می‌رسد که شب کامل شده باشد؟
رایحه‌ی ظهور موعود دلِ شیفتگان حق را بی‌تاب کرده است و آنان را به صحنه‌ی حضور کشانده. اگرچه هنوز جراحتی که از شهادت علمدار بر قلب لشکر امام حسین‌(علیه السلام ) نشست ، تازه است، اما چه جای ماندن؟ آسمان اصفهان طلعت ستاره‌ای دیگر را جشن گرفته است و باران نور می‌بارد. آب، آب است؛ خاک، خاک و شهر، شهر. افسوس که چشم ظاهربین راهی به سوی باطن اشیا ندارد.
منزل شهید خرازی‌
‌‌در قلب شهر خانه‌ای است که همچون قلب می‌تپد و خون تازه می‌سازد. اگر راهی پیدا کنی که خود را به جذبه‌های حقیقی عشق بسپاری، می‌بینی که پاهای مشتاقت راه خانه‌ی حاج حسین خرازی را می‌شناسد و تو را از میان کوچه‌پس‌کوچه‌ها به کانون جاذبه می‌رساند.
چند قناری در قفسی درون یکی از اتاق‌های خانه این سو و آن سو می‌پرند.
‌قناری‌ها سخن از حضور روح می‌گویند و تو در اتاق حاج حسین، جای خالی او را باز می‌یابی.
شلمچه، عملیات کربلای پنج‌
‌‌آخرین بار که ما حاج حسین را دیدیم در عملیات کربلای پنج بود، در شرق ابوالخصیب.
وقتی از این کانال‌ها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می‌داده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار. او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه می‌گویم، چهره‌ی ریزنقش و خنده‌های دلنشینش نشانه‌ی بهتری است.
مواظب باش؛ آن‌همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می‌کنی. اگر کسی او را نمی‌شناخت، هرگز باور نمی‌کرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین(علیه السلام ) روبه‌روست. ما اهل دنیا از فرمانده‌های لشکر همان تصوری را داریم که در فیلم‌های سینمایی دیده‌ایم. اما فرمانده‌های سپاه اسلام امروز همه‌ی آن معیارها را درهم ریخته‌اند. حاج حسین را ببین؛ او را از آستین خالی دست راستش بشناس. جوانی خوش‌رو، مهربان و صمیمی، با اندامی نسبتاً لاغر و سخت متواضع.
افسوس که چشم ظاهربین راهی به سوی باطن اشیا ندارد، اگرنه، سجده‌ی ملائک را در برابر عظمت او می‌دیدی و آن آیه‌ی مبارکه را دیگرباره می‌شنیدی: «انی اعلم ما لاتعلمون.»(١) امروز در شرق ابوالخصیب، نزدیک بصره، و ده سال پیش در مدرسه‌ی شبانه‌ی «نمونه». خدایا چه رخ داده است؟ چگونه می‌توان این‌همه را باور کرد؟
از مدرسه‌ی شبانه‌ی نمونه و امتحان طبیعی تا مدرسه‌ی عشق و امتحان صبر و شهامت و جهاد، راهی هزارساله است که حسین خرازی در ده سال پیمود. از شاگرد مکتب ولایت اهل بیت جز این نیز انتظار نمی‌رود.
علمدار لشکر امام حسین (علیه السلام ) در سال هزار و سیصد و پنجاه و پنج در رشته‌ی علوم طبیعی دیپلم گرفت و به سربازی رفت، و در سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت با فرمان حضرت امام امت از سربازی گریخت و به خیل عظیم امت در انقلاب پیوست و از آن پس، از کردستان تا خرمشهر، از حاج عمران تا فاو، حضوری دائم و همیشگی.
فاو، منطقه‌ی عملیاتی والفجر هشت‌
‌‌آنان که درباره‌ی او سخن گفته‌اند بر دو چیز بیش از همه تأکید ورزیده‌اند: شجاعت و تدبیر. در روز دوم عملیات والفجر هشت، حضور حاج حسین در نزدیکی‌های خط مقدم درگیری بسیار شگفت‌آور بود. اما می‌دانستیم او کسی نیست که بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست و حاج حسین کسی نبود که لحظه‌ای از این حضور غفلت داشته باشد. تدبیر درست نیاز به اطلاعات درست دارد. وقتی خبردار شدیم که دشمن با تمام نیرو اقدام به پاتک کرده است، سر وجود او را در خط مقدم دریافتیم.
فرمانده وقت سپاه، برادر محسن رضایی، خاطره‌ای از شهید خرازی نقل می‌کند: «در عملیات فتح المبین، مسئولیت یکی از محورهای سخت را به شهید خرازی سپرده بودیم و قرار بود آنها از محور دهلران عمل کنند و جاده‌ای را که از دهلران به سمت دزفول می‌رفت بگیرند و بعد، ارتفاعات مشرف بر آن را هم به تصرف در آورند. شهید خرازی با کمک نیروهای تحت امرش عمل کرده و ارتفاعات را گرفته بود، ولی یک جاده از دو جاده‌ای که تدارکات از آن طریق به آنها می‌رسید توسط دشمن تصرف شده بود و جاده‌ی دیگر نیز زیر تیر مستقیمی بود که از ٢٠٠ متری شلیک می‌شد. این امر باعث نگرانی فرماندهان ارتش و سپاه شده بود که چگونه با این شرایط، نیروها را از محاصره خارج کنیم. وقتی با بی‌سیم با شهید خرازی تماس گرفتیم، ایشان با روحیه‌ای بسیار بالا گفت که ما تا آخرین نفر می‌جنگیم و وضعیت ما بسیار خوب است و دشمن هم در محاصره‌ی ماست. بعدها که ما توانستیم از طریقی دیگر به آنها تدارکات برسانیم متوجه شدیم که در حقیقت او بود که راست می‌گفت و دشمن در محاصره‌ی ما بود.»
‌‌خاطره‌ای که برادر محسن رضایی بیان کرد می‌تواند بیش از همه، معرف آن روحیه‌ای باشد که حاج حسین خرازی را مقرب درگاه ملیک مقتدر ساخته و او را به مقام شهدا رسانده است.
یادگار حاج حسین خرازی پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش را آنچنان که او وصیت کرده بود مهدی گذاشته‌اند. مهدی جان، پیش از آنکه تو آن‌همه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، نجف و کربلا آزاد شده است. اما مهدی جان، این قرن قرنی است که حق در کره‌ی زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست.

پی نوشت:
١. بقره / ٣٠

 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.