نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
سرچشمههای چارچوب نظری معروف به نظریه جهانهای ممکن، قطعاً بر اصول معناشناسی صوری قرار دارد که فیلسوفانی مانند، کریپکی (1972)، لویس (1973)، پلانتینگا (1979) و رِشِر (1979) از آن دفاع کردهاند. گر چه تطبیق و کاربست این الگو به دست سبکشناسان بود که این الگو را به ملاحظات سبکشناختی نزدیکترکرد. در گروه بعدی اثر رایان بهطور خاصی تأثیرگذار بوده است (2006، 1998، 1992، 1991) هر چند نظریهپردازان ادبی مانند دولژال (1989، 1988) و پاول (1986) بسیار تأثیرگذار بودهاند. در آغاز فلاسفه زبان به بررسی ارزش صدق جملات پرداختند؛ انطباقهای بعدی برخی از آن گرایشها را حفظ کرده اما تلویحاً این چارچوب را از نو برای ورود جنبههای ادبی خاص تنظیم کردهاند. فرضهای اساسی این چارچوب منحصراً سودمندی آن را برای گسترهای از مطالعات دربارهی مسائل روایی، از تفاوتها و تعریف انواع ادبی روایی (رایان، 1991) تا تحلیل پیش متن داستان (بِل، 2007) یا توصیف ساختار روایی بازیهای نقشآفرینی ثابت کردهاند (پاندِی، 2005).
اصل زیربنایی نظریه جهانهای ممکن همانگونه که در ابتدا در روایتشناسی درک میشود، عبارت است از اینکه واقعیت موجود در متون، از مجموعهای از جهانها ساخته میشود؛ متنها مجموعهای از جهانهایی را نشان میدهند که با جهانی که ما به آن عادت داریم و آن را اصطلاحاً «جهان واقعی» (AW) مینامیم، متفاوت هستند. آنگونه که رایان (1991) توضیح میدهد، متن خودش دنیای خود را خلق میکند، «دنیای واقعی متنی» (TAW) در مرکز «جهانهای ممکنِ جایگزین» (APWs) بسیاری گسترده شده است. همچنین رایان (2006) تأکید میکند که شیوهای که ما با متون مخیل ارتباط برقرار میکنیم بر اساس درک ما از واقعی نبودن آنها قرار دارد اما هنوز در حال تعامل با نظریهی جهانهای ممکن است چنانکه گویی آنها واقعی بودهاند. او تعامل ما با گفتمان مخیل را با دیگر ساختهای غیر واقعی نوع «اگر... پس» (2006: 646) مقایسه میکند و اذعان مینماید مورد اخیر بر ماهیت فرضی و خیالی گزارههایی تأکید میکند که آنها در بردارند، گفتمانهای داستانی برای خوانندگان «حقیقی» هستند؛ همانگونه که رایان معتقد است «ادبیات داستانی شدیداً به شیوهای اِخباری بیان میشود» (2006: 646). دلیلی که ما قادریم با «دنیای واقعی متنی» (TAW) به عنوان بخشی از نظام وجهی کامل همراه با واقعیت شبهحقیقیشان ارتباط داشته باشیم، امری است که به «در مرکز قرار گرفتن مجدد» خواننده معروف است. به نظر میرسد که با خواندن ادبیات داستانی، خود را در فرایند انتقال به «دنیای واقعی متنی» (TAW) غوطهور میکنیم که منجر به شناخت و پذیرش قواعد، هنجارها و شرایط آن واقعیت به عنوان حقیقت در قلمرو دنیایی خاص میشود. بهرغم نشأت گرفتن از مکتبهای متفاوت فکری، نظریههای عاطفه (بنگرید عاطفه: رویکردهای سبکشناختی) ، به این موضوع که چگونه انسانها به لحاظ عاطفی تخیل را پردازش میکنند تا واقعی جلوه کنند، تلنگری زدهاند، از اینرو در تظاهرات مشابه عاطفه در شکل خنده، غم یا عصبانیت گیرا و جالب میشوند. همچنین، آنچنان که خواهد آمد، رویکردهای جدید به نظریهی جهانهای ممکن در حال افزودن گرایش شناختی استوارتری به این چارچوب هستند تا بدانجا که «مرکزیت بخشی مجدد» یا انتقال به «دنیای واقعی متنی» (TAW) را میتوان دقیقتر توضیح داد.
اصل دیگر نظریهی جهانهای ممکن به گونهای فراگیر است که در آن دنیاهای متفاوت قابل دسترس هستند. برای اینکه بتوان یک دنیا را ممکن در نظر گرفت، باید درجهی مشخصی از قابل دسترس بودن را نشان دهد که با «اصل فاصلهگیریِ حداقل» سنجیده میشود. بر طبق این اصل، مگر آنکه خلافش ثابت شود، اصول فیزیکی و منطقی که بر «دنیای واقعی» (AW) ما حاکماند، در تمام «جهانهای ممکن متبادل» (APWs) متون حضور دارند. به این ترتیب اگر «دنیای واقعی متنی» (TAW) به وجود خزندهها اشاره داشته باشد، باید فرض کنیم که آن موجودات به همان مقوله ژنتیکیای تعلق دارند که ما در «دنیای واقعی» (AW) خود داریم. شیوهی سنجش نزدیکی هر دنیایی با «دنیای واقعی» (AW) با در نظر گرفتن قابلیت دسترسی به آن است، با در نظر گرفتن اینکه تا چه اندازه برای غیرساکنان آن دنیا آسان است که شرایط آن دنیا را بیاموزند. چنین سنجشی در ارتباط با مجموعهای از «شرایط قابل دسترس» انجام میشود که به ما امکان میدهند تا وارد هر کدام از جهانهای ممکن شویم. این شرایط عبارتند از (تلخیص از رایان، 1991: 558-559):
1. همسانی ویژگیها: «دنیای واقعی متنی» (TAW) از طریق «دنیای واقعی» (AW) قابل دسترسی است اگر موضوعات مشترک «دنیای واقعی متنی» (TAW) و «دنیای واقعی» (AW) ویژگیهای یکسان داشته باشند.
2. همسانی داشتهها: «دنیای واقعی متنی» (TAW) از طریق «دنیای واقعی» (AW) قابل دسترسی است اگر «دنیای واقعی متنی» (TAW) و «دنیای واقعی، (AW) یا موضوعاتی مشابه مجهز شده باشند.
3. سازگاری داشتهها: «دنیای واقعی متنی» (TAW) از طریق «دنیای واقعی» (AW) قابل دسترسی است اگر داشتههای «دنیای واقعی متنی» (TAW) همهی اعضای «دنیای واقعی» (AW) را مانند اعضای اصلی خود در بر بگیرد.
4. سازگاری زمانی: «دنیای واقعی متنی» (TAW) از طریق «دنیای واقعی» (AW) قابل دسترسی است اگر آن جا به جایی زمانی را برای عضوی از «دنیای واقعی» (AW) متصور نشود که بخواهد تمام «دنیای واقعی متنی» (TAW) را دریابد.
5. سازگاری فیزیکی: «دنیای واقعی متنی» (TAW) از طریق «دنیای واقعی» (AW) قابل دسترسی استف اگر این دو در قوانین طبیعی مشترک باشند.
6. سازگاری طبقهبندی: «دنیای واقعی متنی» (TAW) از طریق «دنیای واقعی» (AW) قابل دسترسی است اگر هر دو دنیا بخشهای یکسانی داشته باشند و این بخشها از مشخصههای یکسانی تشکیل شده باشند.
7. سازگاری منطقی: «دنیای واقعی متنی» (TAW) از طریق «دنیای واقعی» (AW) قابل دسترسی است اگر هر دو دنیا به اصول عدم تناقض و طرد شق ثالث احترام بگذارند.
8. سازگاری تحلیلی: «دنیای واقعی متنی» (TAW) از طریق «دنیای واقعی» (AW) قابل دسترسی است اگر در واقعیات تحلیلی یکسان باشند، یعنی اگر موضوعات با کلمات یکسانی نامگذاری و تعیین شوند، ویژگیهای اصلی یکسان داشته باشند.
9. سازگاری زبانی: «دنیای واقعی متنی» (TAW) از طریق «دنیای واقعی» (AW) قابل دسترسی است اگر زبانی که «دنیای واقعی متنی» (TAW) با آن توصیف میشود در «دنیای واقعی» (AW) قابل فهم باشد.
بنابراین هر قدر «دنیای واقعی متنی» (TAW) با «دنیای واقعی» (AW) سازگارتر باشد، دسترسی به آن بیشتر خواهد شد. اشیایی که در آن دنیا وجود دارند، همچنین مانند اشیایی که در «دنیای واقعی» (AW) با همان ویژگیها هستند به این سازگاری کمک میکنند. (شرط اول) به وسیلهی آن اجزاء بخشی از همان مقولهای میشود که در «دنیای واقعی» (TAW) نیز وجود دارد (شرط سوم)؛ یا با زودگذری «دنیای واقعی متنی» (TAW) با محدودیتهای زمانی «دنیای واقعی» (AW) سازگار میشود (شرط چهارم). بنابراین با توجه به شرط آخر، خواندن متنی خاص که 250 سال در «دنیای واقعی متنی» (TAW) زمان میبرد، در عالمِ واقع آن اندازه از زمان «طول نمیکشد». نظریهی جهانهای ممکن نیز خلق «جهانهای ممکن متبادل» (APWs) را، همانگونه که به وسیلهی زاویههای دید متفاوت شخصیتهای یک داستان ساخته شده است، در نظر دارد. بر اساس نگرشهای متمایز آنها، وضعیت و شرایط عادی، شخصیتها قادرند به جهانهای ممکن متبادل (APWs) خود پر و بال دهند. بنابراین قلمرو دنیاها منطبق با آرزوها («جهان مقصود»)، وظایف («دنیای التزام»)، خیالات («دنیای خیالی»)، دانش («دنیای معرفتی یا دانش»)، مقاصد و اهداف («دنیای اهداف و طرحهای») شخصیتها گسترده خواهد شد.
کاربردهای سبکشناختی نظریهی جهانهای ممکن برای تحلیلهای ادبیات تأکید کردهاند که این چارچوب نباید با دیگر الگوهایی که مشخصاً با یک دیدگاه شناختی خاص در ذهن شرح و تفسیر میشوند، قیاس شود. بِل (2007: 46) تأکید میکند که تمرکز بر نظریهی جهانهای ممکن به شرح سازوکارهای شناختی که توسط آن درک روایی در ذهن خوانندگان ایجاد میشود، متکی نیست، بلکه به ایجاد موقعیت هستیشناختی جهانهای حاضر در متون متکی است. سمینو (2003) بدینسان اشاره میکند که جهانهای ممکن تاکنون از تثبیت نقش خواننده، آشکارا غفلت کرده است. برای مثال او معتقد است که ورژنهای اصلی این چارچوب با شیوهای که در آن شیوه مختصات زبانی بتوانند دنیایی را خلق کنند، تعامل ندارند (نیز بنگرید سمینو، 2006). گر چه، اخیراً به نحو قابل قبولی به این فقدان اشاره شده است، همانگونه که بِل (2007) سودمندیِ کاربرد تحلیلهای زبانی سنتی را برای روشن کردن متون نمایشی که در اختیار خوانندگان قرار گرفته به گونهای که میتوانند وارد دنیاهای مختلف شوند، خاطرنشان کرده است. امروزه برای پذیرش و تصدیق این مطلب که سازگاری جنبههای شناختی درک روایی میتواند برای پیوند دیدگاههای سنتی با نظریهی جهانهای ممکن و موقعیتهای زبانشناختیِ شناختی سودمند باشد، گرایشهایی دیده میشود. استاک وِل در تحلیل خود از خوانش ادبی اذعان میکند: «چنین رویکردی میتواند تعدّیل شود، به گونهای که میتوانیم دربارهی جهانهای گفتمانی صحبت کنیم که میتوان آنها را به عنوان تعاملات پویای معطوف بر خواننده با جهانهای ممکن مفروض دانست: «جهانهای ممکن همراه با جنبههای شناختی و روایتشناختی». حتی یکی از اولین طرفداران دیدگاههای روایتشناختی دربارهی نظریهی جهانهای ممکن، به نیاز به کار شناختی بیشتر اذعان میکند. همانگونه که رایان اظهار میدارد «اهمیت نظریهی جهانهای ممکن به فراهم آوردن شرح و توصیفی منطقی و پدیدارشناسانه دربارهی جنبهی تخیّلی محدود نمیشود. معتقدم که مهمترین سهم این نظریه برای نظریهی روایت، که هنوز بسیار ناشناخته است، در اختیار قرار دادن الگویی شناختی از روایتمندی است که از مرز میان ادبیات داستانی و غیرداستانی فراتر میرود (2006: 647).
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبکشناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.