پرسشهایی درباره نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)
محدود بودن علم پيامبراكرم(صلی الله علیه وآله)به چه معنايى است؟
1. علم پيامبران ذاتى و استقلالى نيست، بلكه علم آنها عارضى و گرفته شده از خداوند متعال است و علم نامحدود مخصوص خداوند متعال مى باشد; (وَعِندَهُو مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَآ إِلاَّ هُو);[1] كليدهاى غيب تنها نزد اوست و جز او كسى آنها را نمى داند.
2. تمام پيامبران الهى نسبت به برخى علوم آگاهى ندارند و علم آنها تنها نزد خداوند متعال است; مانند علم به ساعت برپايى قيامت; چنان كه قرآن كريم مى فرمايد: (يَسْـَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَـهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّى لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَآ إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِى السَّمَـوَ تِ وَالأَْرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْـَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِىٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ );[2] از تو درباره قيامت مى پرسند [كه] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: «علم آن تنها نزد پروردگار من است. جز او [هيچ كس] آن را به موقع خود آشكار نمى گرداند. [اين حادثه] بر آسمان ها و زمين گران است، جز ناگهان به شما نمى رسد».[ باز] از تو مى پرسند گويا تو از[ زمان وقوع] آن آگاهى. بگو: «علم آن، تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم نمى دانند.
3. گاهى پيامبر اگر بخواهد به موضوعى علم پيدا كند، مى تواند عالم شود، ولى به خاطر مصالحى و مشيتى كه خداوند متعال در نظر دارد، نمى خواهد بداندو نمى داند; مثلا حضرت يعقوب(ع) اگر مى خواست مى توانست علم پيدا كند كه فرزندش حضرت يوسف(ع) كجاست، ولى چون مشيت الهى به اين تعلق گرفته بود كه او امتحان شود و مصالح ديگرى در ميان بود، نخواست علم پيدا كند و به مكان حضرت يوسف علم پيدا نكرد.»
بنابراين، محدوده علم پيامبر اكرم(ص) كه از زمره پيامبران و خاتم آنهاست، محدود به مشيت و مصلحت خداوند متعال است و علم آن حضرت نيز عارضى و گرفته شده از خداوند متعال مى باشد.[3]
چرا پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)، با علم لدنى خود از مردم سؤال نمى كرد؟
البته، مواردى هم اگر مصلحت و تكليف باشد از علم غيب استفاده مى كنند; مثلا در روايت مى خوانيم كه پيامبراكرم(ص) پيش از ماه رمضان خطبه اى در باره اين ماه و برترى هاى آن ايراد كردند و در فرازى از آن به گريه افتادند! على(ع) گفت چرا گريه مى كنيد؟ فرمود: براى آن چه در چنين ماهى براى تو پيش مى آيد، گويا مى بينم كه در حال نماز هستى و شقى ترين مردم همتاى كشنده شتر صالح، محاسن تو را به خون سرت رنگين مى كنند.[6]
با توجه به آيه 52 سوره مباركه شورى، پيامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)قبل از بعثت، پيرو چه آيينى بود؟
خداوند متعال مى فرمايد: (وَ كَذَ لِكَ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَـبُ وَ لاَ الاِْيمَـنُ وَ لَـكِن جَعَلْنَـهُ نُورًا نَّهْدِى بِهِ مَن نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِى إِلَى صِرَ ط مُّسْتَقِيم);[7] و همين گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم. تو نمى دانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است؟] ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مى نماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مى كنى.
اين آيه شريفه بيان مى كند كه آن چه رسول خدا(ص) دارد و مردم را به سويش مى خواند، همه از ناحيه خداوند متعال است و مراد از اين كه: «تو خودت درايت و فهم حقايق كتاب را نداشتى». اين است كه معارف جزئى عقايد و شرايع عملى كه در كتاب آمده، قبلا نمى دانستى، زيرا رسول اكرم(ص) بعد از نبوت و وحى به آن جزئيات علم پيدا كرد و التزام تفصيلى به تك تك معارف حقه و اعمال صالح پيدا نمود.
پس آيه مذكور مى فرمايد: تو قبل از وحىِ روح، به كتاب و معارف و شرايعى كه در آن هست علمى نداشتى و به ايمانى كه بعد از وحى دارا شدى، متصف نبودى. بنابراين، آيه مذكور با داشتن ايمان رسول خدا(ص) و اين كه اعمالش همه صالح بوده است منافاتى ندارد، چون در آيه مذكور علم به تفاصيل و جزئيات معارفى كه در كتاب آمده نفى شده است و بديهى است كه نفى علم و التزام تفصيلى، با التزام اجمالى ايمان به خدا و خضوع در برابر حق، منافاتى ندارد.
آيه شريفه، به اين نكته اشاره دارد كه حال رسول خدا(ص) قبل از بعثت با بعد از بعثت، متفاوت و فرق داشته است وگرنه پيامبراكرم(ص) قبل از بعثت نيز موحد و يگانه پرست بوده است. عدم آگاهى آن حضرت به محتواى قرآن، باعث عدم معرفت خداوند از ناحيه آن حضرت نمى شود و زندگى پيامبراكرم(ص) قبل از دوران بعثت، ـ كه در كتاب هاى تاريخى آمده ـ گواه زنده اين حقيقت است.
در باره اين كه حضرت محمد(ص) پيش از بعثت پيرو چه شريعت و دينى بوده است، ميان دانشمندان اسلامى اختلاف نظر وجود دارد; برخى مى گويند آن حضرت به هيچ شريعتى عمل نمى كرد; عده اى ديگر معتقدند، ايشان به آيين ابراهيم (دين حنيف) عمل مى كرد. شايد بهترين ديدگاه، اين باشد كه آن حضرت مطابق الهام غيبى رفتار مى نمود; يعنى وظايف خود را از طريق الهام دريافت مى كرد.
مقام نبوت بالاترين منصبى است كه خداوند به بنده اش عطا مى كند. دريافت اين منصب در گرو آمادگى روحى است كه در آدمى به تدريج پديد، آيد تا زمينه ديدن فرشته و دريافت وحى را پيدا كند، اين آمادگى و زمينه به طى مراحلى از عرفان و شناخت نياز دارد كه زير نظر يك معلم غيبى انجام گيرد. اميرمؤمنان على(ع) اين حقيقت را در خطبه قاصعه اين گونه بيان مى كند:
از روزى كه پيامبر از شير گرفته شد، خدا او را با بزرگ ترين فرشته همراه ساخت، تا به وسيله آن، راه بزرگوارى ها را بپيمايد و به نيكوترين اخلاق آراسته گردد.
از روايات ديگر هم استفاده مى شود كه آن حضرت پيش از بعثت، تحت تربيت فرشته اى بود و حقايق را در خواب مى ديد و نداها را مى شنيد، تا اين كه آمادگى پيدا كرد با امين وحى روبه رو گردد و قرآن بر او فرود آيد.
در چهل سال پيش از بعثت يگانه راهنماى او ارتباط هاى غيبى او بود كه در همه مراحل او را كمك مى كرد و دستورات خدا را در اختيار او مى نهاد، خواه مطابق شرايع پيشين باشد يا نه، يا مطابق شريعتى باشد كه بعدها بر او فرود خواهد آمد يا نه.[8]
پي نوشت :
[1] انعام، آيه 59.
[2] اعراف، آيه 187.
[3] ر.ك: الميزان، ج 7، ص 124ـ130; ج 5، ص 71 و جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 10، ص 187ـ206.
[4] هود، آيه 49.
[5] شيخ كلينى، كافى، ج 7، ص 414.
[6] بحارالانوار، ج 42، ص 190، باب 126.
[7] شورى، آيه 52.
[8] جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 7، ص 377 ـ 383.