پرسش های دینی
آيا در قرآن كريم آيه اى حاكى از امامت پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)وجود دارد؟
2. از آياتى مانند: (وَ جَعَلْنَـهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا);[1] آنان را امامان هدايت كننده به فرمان خود قرار داديم. كه هدايت به عنوان توضيح، بعد از امامت ذكر شده و سپس آن را به «امر» مقيّد كرده است و «امر» نيز، در مقابل خلق كه جنبه تغيير و تدريج موجودات است، عبارت است از: جنبه تجرّد و ثبات موجودات، معلوم مى گردد امام آن شخص هادى است كه از جنبه ملكوتى موجودات، آنها را رهبرى مى كند و مقام امامت يك نوع ولايت بر اعمال مردم است از نظر باطن كه با هدايت توأم مى باشد و هدايت هم در اين جا، تنها به مفهوم راهنمايى و ارائه طريق كه كار پيامبران و رسولان و عموم مؤمنان موعظه گر است نيست; بلكه به معناى رساندن به مقصد مى باشد. چنين كسى داراى مقام يقين است و عالم ملكوت بروى مكشوف و شرايط ديگر از قبيل عصمت براى او فراهم است.
3. درباره پيامبراكرم(ص)كه آيا وجود مقدس ايشان، امام هم بوده اند يا خير، پاسخ مثبت است. دليل اين ادّعا، آيه شريفه 124 سوره بقره، به انضمام رواياتى است كه درباره آيه ياد شده از معصومين(ع) رسيده است.
در حديثى از صفوان جمّال نقل شده كه مى گويد در مكّه بوديم، سخن از آيه (وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَ هِيمَ رَبُّهُو بِكَلِمَـت فَأَتَمَّهُنَّ) به ميان آمد، فرمود آنها را به محمد و على و ائمه از فرزندان على(ع)كه در آيه ذرية فرموده، تمام كرد. ازاين رو، معناى آيه، چنين مى شود: هنگامى كه خدا، ابراهيم را به كلماتى آزمايش كرد كه آن كلمات، امامت ابراهيم و اسحاق و فرزندانش بود، آن را به امامت محمد(ص) و امامان اهل بيت از فرزندان اسماعيل كامل گردانيد.[2]
آيا در مكّه مسئله حكومت، احكام و قوانين اسلام مطرح بوده است، اگر چنين است، چرا در سوره هاى مكّى درباره اين مسائل يا چيزى گفته نشده و يا بسيار كم صحبت شده است و بالعكس اكثر سوره هاى مدنى به بيان اين احكام پرداخته اند.
هر حركتى در آغاز با مشكلات فراوان روبه روست كه بايد نخست در رفع آنها كوشيد و هر چه تلاش دارد در هموار كردن راه اين حركت به كار گيرد آن گاه كه مسير آماده شد بر افزايش و گسترش جلوه هاى خود رونق بيشترى بخشد، اهداف و مقاصد خود را به طور علنى آشكار كند و دعوت خود را با بيان شريعت قرين سازد. بنابراين اسلوب و شيوه بيان و نحوه دعوت در دو حالت فوق با هم فرق دارد.[3]
مسلمانان در مكه استعداد تشكيل حكومت را نداشته و تشكيل ندادند; هم چنين انجام بسيارى از احكام برايشان فراهم نبود، پيوسته تحت شكنجه و آزار مشركان بودند; به گونه اى كه دعوت پيامبر(ص) 3 سال مخفيانه بود، پس از آن گروهى از مسلمانان به حبشه هجرت كردند و حتّى پس از 13 سال خود پيامبر(ص) نيز مخفيانه مكّه را ترك كرد و مشكلات فراوان ديگر. با چنين وضعيّتى چگونه حكومت و بيان قوانين ممكن است.
آيا ولايت پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در بعد سياسى نيز جريان دارد؟
الف) قرآن كريم ضرورت وجود حكومت اسلامى و برپا داشتن نظام الهى و جارى ساختن عدالت اجتماعى را گوشزد مى كند و در سطحى وسيع، موضوع حكومتِ «الله» را در مقابل حكومتِ «طاغوت» مطرح مى كند و مى فرمايد: انبيا و شرايع آمده اند تا حكومت طاغوت را درهم شكنند و حكومت «الله» را جهان شمول نمايند. جاى گزينى حكومت «الله» به جاى «طاغوت» به آن است كه كسانى كه خُلقيات و روحيات الهى دارند و «خليفة الله فى الأرض» ناميده مى شوند، حكومت كنند و دست طاغوت را از حاكميتِ بر مردم كوتاه سازند; چنان كه آيه 36 سوره نحل به خوبى روشن مى سازد كه وظيفه يكايك مسلمانان، روى گردانى از حكومت طاغوت و روى آوردن به حكومت الهى است; «همانا ما در ميان هر امتى پيامبرى را برانگيختيم[ تا مردم را پيام دهد] كه فقط خدا را پرستش كنيد و از طاغوت دورى گزينيد.»[4]
ب) قرآن در آيات متعددى به شرايط زمام دار و رهبرى اشاره مى كند; از جمله:
1. عدالت;[5] 2. علم [فقيه و آگاه به مسائل زمان];[6] 3. امانت دارى;[7] 4. توانايى و حسن تدبير;[8] 5. يقين و پايدارى و استقامت[9] و ... .
حاصل كلام آن كه خداوند دستور به تشكيل حكومت اسلامى داده و براى رهبرى آن، شرايطى را مقرر نموده است و كامل ترين مصداق ويژگى هايى كه در آيات ذكر شده، پيشوايان معصوم(ع) و در عصر غيبت، نزديك ترين افراد به معصومين «فقها» هستند.
بنابراين از ديدگاه قرآن، بهترين نظام حكومتى آن است كه در آن، كسى كه بر رأس هرم قدرت قرار مى گيرد; يعنى شخص حاكم، معصوم يا نزديك به عصمت باشد، تا هم از لحاظ احاطه علمى به احكام و قوانين الهى و هم از لحاظ شناخت اوضاع و احوال موجود و مصالح و مفاسد جزئى و هم از لحاظ تقوى، ورع و عدالت در عالى ترين حد ممكن باشد.
از مطالب بالا روشن مى شود كه پيشوايان معصوم(ع)علاوه بر جنبه رسالت و امامت كه شريعت اسلام را به عنوان يك پيام آسمانى به مردم تبليغ و تبيين مى كند، ولى امر مسلمانان و زمام دار سياسى امت نيز مى باشند و اين حق را به اقتضاى مقام نبوت و امامت خويش، دريافت كرده بودند، زيرا خود صاحب شريعت بودند و خود را موظف مى دانستند كه مسئوليت اجرايى آن را نيز برعهده گيرند. مردم نيز همان گونه كه موظفند در مسائل عبادى مانند روزه، خمس و ... پذيراى نظر شرع باشند، هم چنين موظفند كه پذيراى حكومت اسلامى باشند و هيچ تفاوتى از اين نظر بين حكومت و مسايل عبادى نيست و پذيرش حكومت الهى از نظر قرآن در حد پذيرش توحيد و عبادت خداست: (إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاه);[10] حكم تنها از آن خداست; فرمان داده كه غير از او را نپرستيد.
در قرآن كريم آياتى وجود دارد كه زعامت سياسى پيامبر را تأييد مى كند. اين آيات به سه دسته تقسيم مى شوند:
1. آياتى كه مى گويند: مطلق اطاعت از رسول(ص)واجب است: (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُول);[11] خدا را اطاعت كنيد و پيامبر را اطاعت كنيد;[12] و ... .
اين آيات عموماً، بر وجوب اطاعت از پيامبر گرامى اسلام دلالت دارند، به ويژه آياتى كه در آنها لفظ «اطيعوا» تكرار شده است، مى توان استظهار كرد كه مراد از «اطيعوا»ى دوم، اطاعت از دستورهاى شخص پيامبر گرامى است.[13]
بنابراين، مى توان گفت كه پيامبران الهى غير از مقام ابلاغ و بيان وحى الهى، مقام ديگرى نيز داشته اند و آن، مقام ولايت و رهبرى امت است.
2. دسته دوم آياتى است كه كسانى را كه نسبت به رسول اكرم(ص) راه عصيان، مشاقه، محاده و مخالفت را در پيش گرفته اند نكوهش مى كند و از اين كارها برحذر مى دارد; (وَمَن يَشَاقِقِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ);[14] و هر كسى با خدا و پيامبرش دشمنى كند [كيفر شديدى مى بيند] و خداوند شديد العقاب است. و ... .[15]
3. سومين دسته آياتى است كه به خصوص، درباره حكومت و قضاوت پيامبر گرامى اسلام(ص) مى باشد و تصريح دارد كه فرمان بردارى مردم از وى در امور و شئون حكومتى، واجب است. (النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِم);[16] پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
اين آيه شريف، اطلاقى بسيار قوى دارد و هرگونه تصرفى در مال و جان مردم و هر دخالتى را در امور زندگى آنان، براى رسول اكرم جايز مى داند و بر مردم واجب است كه در همه شئون حيات، از آن وجود مقدس فرمان ببرند.[17]
در قرآن كريم، آياتى[18] نيز وجوددارد كه وجوب اطاعت كسانى غير از شخص پيامبر گرامى اسلام را واجب مى داند. اين افراد در زبان قرآن «اولى الامر» نام دارند كه به اتفاق دانشمندان شيعه، اينان همان امامان دوازده گانه(ع) مى باشند.[19]
آيا ولايت پيامبر و امامان معصوم(علیهم السلام) در بُعد سياسى با اختيار انسان ها تضاد ندارد؟
در نظام حكومتى اسلام، مردم هم در ايجاد و به فعليت رساندن حكومت اسلامى نقش دارند و هم در اداره و نظارت بر كارهاى اجرايى. توضيح اين كه:
سهم و نقش مردم در حكومت اسلامى بر كسى پوشيده نيست; مردم در زمان حضور (عهد رسالت و حضور امامان معصوم) در ايجاد توان و قدرت اجرايى براى زعيم قانونى و شرعى، نقش داشتند و موظف بودند به تعهدى كه در مقابل پيامبر و امام بر گردن گرفته بودند، وفادار بمانند و در رابطه با اسلام و نظام، پايبند بوده و در هر جنگ و صلحى كه پيش آيد، پابرجا بمانند.
در عصر غيبت مردم با بيعت خود، دو نقش ايفا مى كنند:
1. شناسايى واجدان شرايط لازم در سايه رهنمود عقل و شرع.
2. انتخاب فرد اصلح و تعهد وفادارى نسبت به او و فراهم ساختن امكانات لازم براى ايجاد توان اجرايى دولت حاكم.
در واقع مردم با بيعت در عصر غيبت در به فعليت رساندن ـ نه مشروعيت بخشيدن ـ رهبرى شخص داراى صلاحيت رهبرى، نقش ايفا مى كنند.
در توضيح اين مطلب يادآور مى شويم كه شارع براى زمان غيبت اوصافى را ارايه داده، تا هر كه واجد آن شرايط باشد، شايستگى مقام ولايت را داشته باشد: «ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه»[20]. آن گاه تشخيص واجدان شرايط را به مردم واگذار كرده، تا به وسيله خبرگان خود فرد اصلح را شناسايى كرده با او بيعت كنند. بنابراين، سهم مردم در تنجيز ولايت فقيه، سهم عمده است و به واقع اين مردم هستند كه در ايجاد حكومت مورد پسندخود نقش اساسى را ايفا كرده اند.
پس از تشكيل حكومت اسلامى، برخى از نقش هايى كه مردم در حكومت ايفا مى كنند عبارتند از:
1. طرف مشورت قرار گرفتن مسئولان حكومت; يعنى مسئولان حكومت اسلامى در برخى از برنامه ها (مانند برنامه ريزى اقتصادى) كه مربوط به امور الهى نيستند، مى توانند با مردم مشورت كرده و رأى اكثريت را ترجيح بدهند; چنان كه آيات شورى به اين مطلب دلالت دارد; (وَشَاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه);[21] در كارها با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى،[ قاطع باش!] و بر خدا توكل كن![22]
البته، روشن است كه شارع مقدس، در اين زمينه دستور مشورت داده، ولى اين كه طريقه شورى چگونه است، به خود مردم واگذار شده، تا آن را مطابق شيوه خردمندان انجام دهند.
2. نظارت بر كارهاى مسئولان; نظارت همگانى، عامل بازدارنده نيرومندى در برابر لغزش مسئولان محسوب مى شود. يكايك آحاد امت مسئوليت نظارت را بر عهده دارند و اين يكى از فرايض اسلامى است. در روايتى حضرت رسول اكرم مى فرمايند: «سه چيز است كه وجدان پاك يك فرد مسلمان، از آن فرو گذارى نمى كند و بر خود روا نمى دارد كه درباره آن كوتاهى كند.
خلوص نيت در رفتار و كردار خويش و پيوسته خدا را در نظر داشتن;
اندرز پاك و دور از آلايش، نسبت به مسئولان امر روا داشتن;
پيوستن به بافت جماعت مسلمانان و از ايشان كناره نگرفتن.»[23]
هم چنان كه حضرت على(ع) مى فرمايند: مسئوليت امت در مقابل دولت حاكم، اين است كه به پيمان خود وفادار بمانند و اگر كاستى هايى مى بينند، در حضور مسئولان يادآور شوند و در غياب آنان در صدد افشاى عيب ها و اشكال ها نباشند و دستورها را به طور كامل انجام دهند.[24]
يكى از صفات پيامبر اكرم(ص) «رحمة للعالمين» است، اين صفت چگونه صورت مى گيرد؟
پيامبر اكرم(ص)مايه رحمت براى همه مردم جهان، اعم از مؤمن و كافر است، زيرا نشر آيينى را به عهده گرفت، كه سبب نجات همگان است، حال اگر گروهى از آن استفاده كردند و گروهى ديگر، از آن بى بهره ماندند، مربوط به خودشان است و تأثيرى بر عمومى بودن رحمت نمى گذارد. به عبارت ديگر رحمت بودن پيامبر(ص) براى همه جهانيان، جنبه مقتضى و فاعليت فاعل دارد و مسلماً فعليت نتيجه، بستگى به قابليت قابل نيز دارد.
در دنياى امروز كه فساد و تباهى و ظلم و بيدادگرى فراوان است، آتش جنگ ها در هر سو شعلهور است و چنگال زورمندان بيدادگر حلقوم مستضعفان مظلوم را مى فشارد، مفهوم «رحمة للعالمين» بودن پيامبر از هر زمان ديگر آشكارتر است. چه رحمتى از اين بالاتر كه عمل كردن به برنامه هاى حيات بخش آن، نقطه پايانى است بر همه اين ناكامى ها و بدبختى ها. آرى، او و دستوراهايش، برنامه و اخلاقش همه رحمت است; رحمتى براى همگان و تداوم اين رحمت سرانجامش حكومت صالحان با ايمان بر عرصه زمين خواهد بود.[25]
پنج نمونه از مظاهر رحمت پيامبر را ذكر كنيد.
رحمت به معناى نرم دلى، مهربانى، عطوفت و شفقت است و البته گاهى به ويژه در مورد خداوند به معناى نعمت مى آيد.[26]
مفسران در توضيح رحمت گفته اند اين واژه معمولا اشاره به رحمت در مقابل گناه كاران دارد، هر چند گاهى نيز محبت و لطف به فرمان برداران را نيز مى فهماند.[27]
قرآن كريم در آيات متعددى به ويژگى رحمت و رحيم بودن پيامبر اكرم اشاره كرده است; از جمله در آيه 128 سوره توبه آمده است:
(لَقَدْ جَآءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ );[28] قطعاً براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد، به[ هدايت]شما حريص و نسبت به مؤمنان، دل سوز مهربان است.
نمونه هايى از رحمت پيامبر اكرم
پيامبر اكرم با نزول اين آيه با آغوش باز، خطاكاران توبه كار را پذيرفت و از آنان درگذشت.[29]
2. پس از فتح مكه، مردم به خاطر ظلم و ستم هايى كه به پيامبر كرده بودند، نگران آينده خود بودند و ترس از مقابله پيامبر با آنان، افكار و تصورات مختلفى بر مغز آنان وارد كرده بود. پيامبر اكرم(ص)كه به مهربانى و عطوفت مشهور بود، عفو عمومى را صادر كرد و فرمود: شما مردم هموطنان بسيار نامناسبى بوديد. رسالت مرا تكذيب كرديد، مرا از خانه ام بيرون ساختيد و با من به نبرد برخاستيد، ولى من همه شما را بخشيده و بند بردگى را از پاى شما باز مى كنم و اعلام مى دارم كه دنبال زندگى خود برويد، همه شما آزاديد.[30]
بعدها در فرهنگ و تاريخ اسلامى از آن مردم ـ كه از جمله آنان بنى اميه بودند ـ به «طُلَقاء» يعنى آزادشدگان پيامبر تعبير مى شد.
3. شخصى از حضرت على(ع)پرسيد: با توجه به آيه 107 سوره انبيا، چگونه پيامبر اكرم(ص)رحمت براى كافران است. خلاصه پاسخ آن حضرت چنين است: «پيامبران پيشين هر گاه مردم را به امرى مى خواندند و مردم اجابت نمى كردند، براى آنان درخواست عذاب مى كردند، اما پيامبراكرم بر مشكلات و ناملايمات كافران صبر كرد و براى آنان تقاضاى عذاب نكرد.[31]
4. آزاد كردن اسيران «هوازن» در جنگ حنين.[32]
5. آزاد كردن دختر حاتم طايى پس از اسارتش در يكى از جنگ ها.[33]
با توجه به اين كه پيامبر گرامى براى مردم آن زمان رحمة للعالمين بودند، آيا بعد از رحلت نيز رحمة للعالمين است؟ لطفاً توضيح دهيد.
بله، از آن جا كه آيات قبل از آيه 107، سوره انبيا، بشارت حكومت روى زمين را به بندگان صالح مى داد و چنين حكومتى مايه رحمت براى همه مردم جهان است، خداوند متعال به رحمت عامه وجود پيامبر اكرم(ص) اشاره كرده و مى فرمايد: (وَ مَآ أَرْسَلْنَـكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَــلَمِينَ )[34] و ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم. بنابراين، پيامبر اكرم(ص)به سوى همه جماعت هاى بشرى در هر عصر و زمانه اى نازل شده و خاتم پيامبران الهى است و دليل بر اين واقعيت كه تمام جماعت ها را شامل مى شود جمع به «الف» و «لام» در «للعالمين» است و افزون بر اين، مقتضاى رسالت نيز همين است; توضيح اين كه عموم مردم اعم از مؤمن و كافر همه مرهون رحمت پيامبر اكرم(ص) هستند، چون نشر آيين و دينى را بر عهده داشت كه سبب نجات همگان است.
تعبير به «عالمين» آن چنان مفهوم وسيعى دارد كه تمام انسان ها را در تمام اعصار و قرون شامل مى شود و به همين خاطر آيه مذكور را اشاره و نشانه اى بر خاتميت پيامبر اسلام مى دانند، چرا كه وجودش براى همه انسان ها حتى آيندگان تا پايان جهان رحمت و رهبر و پيشوا و مقتدا است.
بنابراين، سعادت دنيوى و اخروى بشريت در همه عصرها و زمان ها به وسيله دينى كه آورنده آن پيامبر اكرم(ص) است، تأمين مى شود.
به هر حال رحمة للعالمين بودن آن حضرت در هر عصرى زمانى آشكارتر مى شود كه فساد و تباهى و ظلم و بيدادگرى از در و ديوار آن ببارد، آتش جنگ تعدّى و تجاوز، جهل، فساد اخلاق، نابرابرى، خيانت، استبداد، استكبار و ... جامعه انسانى را فرا گرفته باشد و در اين موقع است كه دين مقدس اسلام و پيامبر گرامى(ص) همان طور كه براى عرب جاهليت رحمت در دو عالم بود، براى مردم اعصار ديگر نيز رحمت و تأمين كننده سعادت در دنيا و آخرت است.[35]
پي نوشت :
[1] انبيا، آيه 73.
[2] الميزان، ج 1، ص ؟.
[3] محمد هادى معرفت، تاريخ قرآن، ص 54 و 55.
[4] ر.ك: محمدهادى معرفت، ولايت فقيه، ص 119 و محمدتقى مصباح يزدى، حقوق و سياست در قرآن.
[5] هود، آيه 113.
[6] بقره، آيه 247.
[7] شعراء، آيه 143.
[8] بقره، آيه 247.
[9] سجده، آيه 24.
[10] يوسف، آيه 40.
[11] نساء، آيه 59.
[12] فتح، آيه 17; نساء، آيه 69.
[13] الميزان، ج 4، ص 388.
[14] انفال، آيه 13.
[15] نساء، آيه 15; انفال، آيه 20.
[16] احزاب، آيه 6.
[17] ر.ك. احزاب، آيه 36; نور، آيه 47 ـ 52.
[18] نساء، آيه 59; مائده، آيه 55.
[19] محمد تقى مصباح يزدى، حقوق و سياست در قرآن، ص 227 ـ 239.
[20] بحارالانوار، ج 24، ص 248.
[21] آل عمران، آيه 159.
[22] شورى، آيه 38.
[23] بحارالانوار، ج 75، ص 66.
[24] نهج البلاغه، خطبه 34، صبحى صالح; ر.ك: محمد هادى معرفت، ولايت فقيه، ص 82 ـ 111 و محمدتقى مصباح يزدى، حقوق و سياست در قرآن، ص 285 ـ 317.
[25] ر.ك: تفسير نمونه، ج 13، ص 526ـ527 و الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، ج 14، ص 494.
[26] ر.ك: سيد على اكبر قرشى، قاموس قرآن، مدخل رحم.
[27] ر.ك: تفسير نمونه، ج 8، ص 208.
[28] توبه، آيه 128.
[29] ر.ك، همان، ج 2، ص 140.
[30] جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج2، ص 337.
[31] احمد طبرسى، احتجاج، ج 1، ص 602.
[32] همو، فروغ ابديت، ج 2، ص 365.
[33] شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، ج 1، ص 56.
[34] انبيا، آيه 107.
[35] الميزان، ج 14، ص 331 و تفسير نمونه، ج 13، ص 526ـ527.