نویسندگان: احمد صدرحاج سید جوادی، کامران فانی، بهاءالدین خرمشاهی
تسلسل، اصطلاحی فلسفی، ترتب غیر متناهی علتها و معلولها را تسلسل گویند. تسلسل بر چند نوع است: الف) تسلسل یقفی، که در امور اعتباری است و برحسب اعتباری که شخص اعتبار کننده در نظر میگیرد، میتواند تداوم یابد. این نوع از تسلسل باطل نیست چون در حقیقت تسلسل به معنای ترتب علتها و معلولها تا بینهایت نیست و شخص اعتبار کننده میتواند اوهام و تخیلات خود را که پیدرپی اعتبار میکند، بنا به اراده متوقف کند؛ ب) تسلسل در حوادث و زمان، که اجزاء آن به طور تدریجی موجود و معدوم میشوند و مجتمع در وجود نمیباشند. در برهان بطلان تسلسل گفته شده است که این برهان شامل مترتبات مجتمعه میباشد (شرح حکمة الاشراق، 306-307)، دلیلی بر بطلان تسلسل در حوادث زمانی اقامه نشده است؛ ج) تسلسل در علتها و معلولها، که این نوع از تسلسل در فلسفهی اسلامی باطل شمرده شده است و در مباحث اثبات واجب الوجود از آن بهره میگیرند. فلاسفهی اسلامی ترتب و تسلسل بینهایت علت و معلول را امری محال و باطل دانستهاند. فارابی در اثبات سبب اول در ایجاد موجودات تمامی امور ممکن را منتهی به امری واجب میداند و ترتیب بینهایت علیت و معلولیت را در ممکنات باطل میشمرد (رسالهی الدعاوی القلبیة، چاپ حیدرآباد، 3-6). محال بودن تسلسل بینهایت علتها و معلولها قاعدهای است که بسیاری از مسائل فلسفی مترتب بر آن است. بوعلی سینا در کتاب النجاة بخش الهیات فصلی را به اثبات واجب الوجود میپردازد و از قاعدهی بطلان و استحالهی تسلسل سود میجوید. استدلال او چنین است که هر وجودی یا واجب است یا ممکن، اگر واجب باشد وجود واجب الوجود که مطلوب ماست اثبات میشود و اگر وجود ممکن باشد، باید توضیح دهیم که ممکن به لحاظ وجودی به واجب الوجود منتهی میشود. این امکان وجود ندارد که هر ممکن بالذاتی در زمان واحد بینهایت علل ممکنة الذات داشته باشد چرا که این علل نامتناهی یا با هم موجودند یا با هم موجود نیستند. اگر وجود همهی آنها با هم نباشد پس در زمان واحد غیر متناهی نخواهند بود و هر علتی پیش از علت دیگر قرار خواهد داشت ولی اگر آنها با هم و معاً موجود باشند - چه متناهی و چه غیر متناهی - یا واجب الوجود بالذاتند یا ممکن الوجود بالذات. اگر همهی علل فیالجمله واجب الوجود بالذات باشند و هر واحد از آن ممکن باشد قوام واجب الوجود وابسته به وجود ممکنات خواهد بود و این محال است و باطل. و اگر فیالجمله ممکن الوجود باشند به واجب الوجود محتاج خواهند بود که این واجب الوجود یا خارج از مجموعهی علل قرار دارد یا داخل آن است. اگر در داخل مجموعهی علل باشد یا یکی از علل واجب الوجود است و علل دیگر هر یک ممکن الوجودند که این خلاف فرض است و یا اینکه یکی از علل ممکنة الوجود علت وجودی مجموعهی علل است که از جمله علت خود نیز خواهد بود چرا که خود نیز جزء مجموعهی علل میباشد، گرچه این امر محال است ولی در صورت صحت از جهتی مطلوب ما را اثبات میکند و آن اینکه هرچه علت ایجاد خود باشد، همان واجب الوجود است در حالی که در فرض مذکور ممکن الوجود علت ایجاد خود و مجموعهی علل میباشد و این خلاف برهان است. تنها این فرض باقی میماند که واجب الوجود خارج از مجموعهی علل میباشد و بیشک آن علت که خارج از مجموعهی علل ممکنة الوجود است خود ممکن نخواهد بود چرا که ما همهی علل ممکنه را در یک مجموعه جمع آوردیم و علت خارج از این مجموعه واجب الوجود بالذات خواهد بود و علت وجودی همهی ممکنات به وجود واجب الوجود منتهی میشود و برای وجود ممکنات، علل ممکن بینهایت وجود ندارد و وجود علل غیرمتناهی در زمان واحد نیز محال است.
فلاسفهی اسلامی برای اثبات مسائل فلسفی به قاعدهی بطلان و استحالهی تسلسل تمسک کردهاند ولی در بحث از ابطال تسلسل جز مخمصری نیاوردهاند. با این همه میتوان از مواردی که این قاعده در آن به کار رفته است به نحوی «ابطال تسلسل» را اثبات و بر آن اقامهی دلیل کرد. فخر رازی در کتاب المباحث المشرقیة سه برهان بر ابطال تسلسل در علل اقامه کرده است که برهان نخست آن بیان میشود: اگر سلسلهی اسباب و مسببات تا بینهایت ادامه یابد لازم است که همگی دفعتاً واحده موجود باشند. مجموعهی ممکنات به اعتبار مجموع بودن یا ممکن است یا واجب. واجب بودن آن محال خواهد بود چرا که حصول مجموعه متوقف است بر حصول اجزایی که خود ممکن هستند و آنچه که محتاج و متوقف بر ممکن باشد خود اولی به امکان خواهد بود. مجموعهی ممکنات ممکن است، اما نه به این جهت که حکم مجموعه، حکم آحاد است، بل از این حیث که مجموعه در موجودیت خود متوقف بر آحاد ممکنه است و متوقف بر ممکن خواهد بود. وقتی که مجموعه ممکن بود، پس سببی خواهد داشت و آن سبب یا کلیت آن مجموعه است یا چیزی است در درون آن مجموعه و یا بیرون از آن. فرض نخست باطل است چرا که هیچ چیز نمیتواند به اعتبار واحد علت وجودی خود باشد. اما این فرض که سبب در درون مجموعه باشد یا باید واحد معینی از آن در نظر گرفته شود یا واحد غیر معین. واحد معین از مجموعه نمیتواند در حصول کل مجموعه کافی باشد. اما واحد غیر معین نیز علت وجودی مجموعه نخواهد بود، زیرا علت مجموعه باید علت آحاد آن مجموعه نیز باشد در غیر این صورت این امکان پیش میآید که با حصول علت، مجموعه حاصل شود در حالیکه آحاد و اجزای آن حاصل نشده باشد و این محال است. اگر علت مجموعه، علت آحاد آن باشد و یکی از همان آحاد علت تلقی شود از سه جهت مسأله امر محالی خواهد بود: نخست آنکه آن واحد که علت مجموعه است، علت خود خواهد بود و این محال است. دوم آنکه آن واحد یا خود علتی دارد یا ندارد. اگر علتی ندارد پس خود واجب است. و اگر علتی دارد یا آنکه خود علت علت خود است که حاصل آن دور است و باطل یا علت علت خود نیست که در این صورت علت مجموعه نیز نخواهد بود بنابر آنکه علت مجموعه باید علت آحادد و اجزای آن نیز باشد. وجه سوم آنکه در یک مجموعهی نامتناهی، علت هر واحدی پیش از آن واحد موجود است. و هیچ واحدی در مجموعهی غیر متناهی علت مطلق تمامی مجموعه نخواهد بود. و از اینجا روشن میشود که باید علت وجودی مجموعه خارج از آن باشد و آن علت خارجی یا ممکن خواهد بود و یا واجب. فرض ممکن بود آن باطل است چرا که ممکنات مندرج در مجموعه است و علت ممکنات باید خارج از تمامی ممکنات و واجب بالذات باشد چرا که هر چه منقطع به حدی است متناهی است و اسباب و مسببات متناهی میباشند و مجموعهی متناهیات منتهی به واجب الوجود هستند.
منابع :
رسالهی الدعاوی القلبیة، فارابی، 2-3؛ النجاة من الفرق فی بحر الضلالات، ابن سینا، 566-568؛ المباحث المشرقیه، امام فخر رازی، 470/1-471.
ناصر هاشمزاده
منبع مقاله :
صدر حاج سید جوادی، احمد - فانی، کامران - خرمشاهی، بهاءالدین؛ (1391)، دائرةالمعارف تشیع 4، تهران: مؤسسهی انتشارات حکمت، اول.