عشق هشتم‏

بهمن ماه آن سال برف انبوهي بر زمين فرود آمد. آن شب، سيد محمد به اتاقک خود پناه برد و در را پشت سرش بست. بارش برف و وزش توفان چنان کولاکي آفريدند که سيد از فکر رفتن به خانه منصرف شد. تصميم گرفت شب را در همان حجره‏ي کوچک نزديک باب القبله سپري کند.
پنجشنبه، 8 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عشق هشتم‏
عشق هشتم‏
عشق هشتم‏

نویسنده: کمال السيد
بهمن ماه آن سال برف انبوهي بر زمين فرود آمد. آن شب، سيد محمد به اتاقک خود پناه برد و در را پشت سرش بست. بارش برف و وزش توفان چنان کولاکي آفريدند که سيد از فکر رفتن به خانه منصرف شد. تصميم گرفت شب را در همان حجره‏ي کوچک نزديک باب القبله سپري کند.
سيد محمد، کامل مردي بود و خانواده‏اش به خانه نيامدنش در بعضي از شب‏ها را عادت کرده بودند. وظيفه‏ي روشن کردن چراغدان‏هاي گلدسته‏ها به عهده‏ي او بود. در آن شب سرد زمستاني، او خواست که براي شب زنده‏داري در حرم بماند.
توفان ديوانه، رهگذران و مسافران را مي‏گزيد؛ چنان که بذر ماندن در حجره‏ي کوچک اما گرم را هم در فکر سيد محمد پاشيد. در آن حجره‏ي کوچک، از آن آتشدان قديمي، گرما و اندکي نور مي‏تراويد. سيد، چراغدان کوچکي را روشن کرد و در جايش راست نشست. چشمش به کتابهاي قديمي روي رف افتاد؛ کتاب‏هاي دعا و تاريخي. در گوشه‏اي ديگر از تاقچه، قرآن کريم با پارچه‏اي سبز پوشانده شده بود.
او که بارها خواندن قرآن را به پايان برده بود، هرگاه قصد تلاوت داشت، نخست چشمانش را مي‏بست و فروتنانه زير لب درودي بر محمد (ص) و خاندانش مي‏فرستاد. سپس قرآن را مي‏گشود و صفحه‏اي را که مي‏آمد، مي‏خواند.
آن شب نيز چنين کرد. سوره‏ي »فصلت« آمد. نخستين آيه‏ي بالاي سمت راست، آيه‏ي 39 بود. سيد با آوايي اندوهگين به خواندن پرداخت و براي فهم بيشتر، به ترجمه‏ي فارسي آن نيز مي‏نگريست.
« و از آيات او اين است که تو زمين را پژمرده بيني، آن‏گاه چون بر آن، آب [باران] فرو فرستيم، جنبش يابد و رشد کند، بي گمان کسي که آن را زنده گردانده است، زندگي بخش مردگان است؛ او بر هرکاري تواناست.»
متن کتاب "عشق هشتم "




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.