جنبش‌های اسلام گرا در مصر

مصر از دیرباز یكی از مهم‌ترین پایگاه‌های تفكر عربی،‌ به طور عام،‌ و اندیشه اسلام گرایی،‌ به طور خاص،‌در خاورمیانه بوده و تحولات فكری و اجتماعی آن همواره در سایر كشورهای عربی بازتاب داشته است. تأسیس
پنجشنبه، 17 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جنبش‌های اسلام گرا در مصر
جنبش‌های اسلام گرا در مصر

نویسنده: سید عبدالامیر نبوی(1)

 

مقدمه

مصر از دیرباز یكی از مهم‌ترین پایگاه‌های تفكر عربی،‌ به طور عام،‌ و اندیشه اسلام گرایی،‌ به طور خاص،‌در خاورمیانه بوده و تحولات فكری و اجتماعی آن همواره در سایر كشورهای عربی بازتاب داشته است. تأسیس جمعیت اخوان المسلمین در مصر به سال 1928 كه در واقع بخشی از واكنش دنیای عرب به فروپاشی امپراتوری عثمانی و بحران خلاقت بود و شعار «الاسلام هو الحل» را برگزیده بود،‌مرحله‌ی مهمی از تاریخ اندیشه و تحولات سیاسی منطقه به شمار می‌رود. اهمیت جریان اسلام گرایی در این كشور،‌ فراز و نشیب‌ها و آثار آن چنان است كه مروری بر این تجربه می‌تواند شناخت بهتری از مسائل جنبش‌های اسلام گرا به دست دهد. با توجه به آن كه كتاب‌ها و مقالات تحلیلی متعدد و ارزشمندی درباره تاریخچه اسلام گرایی در مصر، به خصوص اخوان المسلمین به فارسی نوشته یا ترجمه شده است(2)،‌ نوشته حاضر تحولات اسلام گرایی در این كشور را طی سه دهه اخیر مورد تمركز و بررسی قرار می‌دهد.

طرح مسئله

جامعه مصر در حالی نخستین سال دهه 1980 را پشت سرگذاشت كه گویی همه عوامل و شرایط برای بروز بحرانی پردامنه آماده بود: بالا گرفتن نارضایتی عمومی از عملكرد اقتصادی دولت،‌افزایش سركوب و فشار نیروهای امنیتی،‌كاهش محبوبیت سادات و نیز شدت گرفتن فعالیت‌های اسلام گرایان،‌این در حالی بود كه تمامی كشورهای خاورمیانه عربی،‌ از جمله مصر،‌ در تب و تاب اثرپذیری از سه پدیده مهم منطقه‌ای با فاصله زمانی اندك بودند: صلح مصر و اسراییل، امواج برآمده از انقلاب ایران و التهاب ناشی از تهاجم نیروهای شوروی به افغانستان.
در این زمان،‌اسلام گرایی در مصر با توجه به نگاه به قدرت سیاسی، به دو جریان اصلی حداقل گرا (میانه رو) و حداكثر گرا (رادیكال) تقسیم می‌شد. در حالی كه هواداران هر دو جریان خود را «اسلام گرا» می‌دانستند،‌به دلیل تفاوت برداشت از متون مقدس در باب عمل صالح زمان و اختلاف تحلیل از وضعیت سیاسی- اجتماعی مصر و منطقه،‌ یكی مبارزه خشونت آمیز را نفی می‌كرد و دیگری گریز و گزیری از چنین مبارزه‌ای نمی‌دید. هر دو جریان نیز كم و بیش ریشه در اخوان المسلمین داشتند و از این رو خود را در نقش وارث واقعی و پاسدار دستاوردهای آن می‌دیدند. (3)
نخستین اختلاف نظر در همان زمان حسن البناء،‌ بنیانگذار و نخستین مرشد عام،‌پدید آمد. اخوان المسلمین از آغاز به تعبیر خود حسن البنا،‌ «یك آرمان اجتماعی»‌(4)‌بود تا یك حزب سیاسی صرف و تنها در ماه می‌1938 بود كه به عنوان یك «نهاد سیاسی» معرفی شد. (5) با توجه به آن كه هدف این جمعیت از ابتدا «برپایی و ساختن یك امت و یك حكومت اسلامی»‌(6)‌ و مبارزه با استعمار در مصر بود، پس می‌توان واژگانی چون اسلام گرا،‌ بنیاد گرا و احیاگرا را در مورد اخوان به كار برد. البته رهبر گروه به رغم آن كه اسلام را «توده و دولت،‌ كتاب و شمشیر و یك شیوه زندگی»‌(7)‌می‌دانست، رویكردی مسالمت آمیز داشت و همین رویكرد موجب شد تا نخستین اختلاف نظرها در اواخر دهه 1930 میلادی میان رهبران خوان و سازمان مخفی آن (جهاز السریه) پدید آمد. (8)‌ اما به نظر می‌رسد كه اوج گیری و عمیق شدن اختلافات در مورد نحوه رویارویی با جامعه و دولت به دهه 1960 برگردد: در یك سو هضیبی و تعدادی از رهبران اخوان كه بهره گیری از فرصت‌ها و اجتناب از روش‌های رادیكال را توصیه می‌كردند، ‌و در سوی دیگر سید قطب كه رستاخیز اسلامی را چاره ساز اصلاح «جامعه جاهلی» می‌دانست. در حالی كه هضیبی می‌كوشید تا در كتاب دعاه لاقضاه (1969) خطاهای مودودی و سیدقطب را نشان دهد،‌ كتاب سید قطب تحت عنوان معالم فی الطریق (1964) به سرعت الهام بخش كسانی شد كه احساس می‌كردند اخوان از هدف اصلی خود (برپایی یك امت و حكومت اسلامی) دور شده است و به بیراهه می‌رود. (9)
به یك تعبیر،‌ در حالی كه هر دو جریان به لحاظ اعتقادی حداكثر گرا و به شعار «الاسلام هوالحل» پایبند بودند،‌در صحنه عمل راهشان جدا می‌شد: جریان حداقل گرا حركت در چارچوب قواعد موجود را پیشه می‌كرد و جامعه را مخاطب نخست و اصلی دعوت خود مید انست،‌ولی جریان حداكثر گرا اساساً به دنبال تغییر قواعد بازی بود، جهاد را عمل صالح زمان می‌دانست، و پیش از هر چیز ،‌ دولت را در برابر خود می‌دید. نتیجه اختلاف برداشت ‌ها آن شد كه هوادران هضیبی به دنبال اسلامیزاسیون از پایین (جامعه) باشند و خشونت را نفی كنند،‌ اما طرفداران سید قطب،‌ بدون واهمه از توسل به زور،‌هدف اسلامیزاسیون از بالا (دولت) را پی بگیرند.

دو جریان اصلی

با این توضیح اندك،‌ می‌توان اختلاف دو جریان حداقل گرا (میانه رو) و حداكثر گرا (رادیكال) در مصر را در دهه‌های بعد به نحو مناسب تری درك كرد كه درباره هر یك توضیحاتی در پی می‌آید.

اول. جریان حداقل گرای سیاسی (میانه رو)

اعضا و هواداران این جریان دهه 1970 و ابتدای دهه 1980 میلادی،‌ در واقع،‌ بقایای اخوان المسلمین بودند كه اغلب از آنان با عنوان «اخوان المسلمین نوین» یاد می‌شود. (10) این پاسداران قدیمی میراث اخوان،‌ اگر چه در برخورد با سیاست‌های دولت لحن انتقادی داشتند و همچنان می‌خواستند جامعه مصر را تحت تاثیر افكار خود قرار دهند،‌ با دوری از آموزه‌های سیدقطب،‌ اقدامات تبلیغی- فرهنگی را كارسازتر و این موضع را برآمده از دهه‌ها تجربه عملی و پشت سر گذاشتن مراحل گوناگون می‌دانستند. (11)
شیوه برخورد دولت با اخوان المسلمین در طول زمان یك سان نبود و سادات با توجه به مسایل و مشكلات داخلی و خارجی مصر سیاست‌های گوناگونی را در این باره در پیش می‌گرفت. وی در دوره 7-1970 با مماشات در برابر فعالیت‌های اسلام گرایانه گروه‌هایی چون اخوان و جماعات الاسلامیه در دانشگاه‌ها توانست گرایش‌های چپ و ناصریستی را به تدریج تحت كنترل درآورد. سادات در این سال‌ها اجازه فعالیت غیررسمی را به اخوان داد و چند بار هم با عمر تلمسانی، ‌مرشد عام وقت،‌ دیدار كرد. (12) البته در مقاطعی،‌ فعالیت‌های اسلام گرایانه در مصر محدود شد، اما در كل برخورد با اخوان به شدت برخورد با اسلام گرایان رادیكال نبود،‌به ویژه این كه در سال‌ها دو نفر از اعضای سابق رهبری اخوان به ریاست وزارتخانه‌های اوقاف و تبلیغات رسیدند و اجازه انتشار مجدد نشریه اخوان به نام الدعوه در سال 1976 داده شد. (13) از همسویی نسبی در این ایام می‌توان با عنوان «اتحاد تاكتیكی»- برای كنار گذاشتن دشمنان مشترك (چپ گرایان و ناصریست‌ها) - نام برد و البته به نظر می‌رسد كه رهبری اخوان چاره‌ای جز گام نهادن در این راه نداشت. (14) توضیح این كه انور سادات،‌حتی پیش از كسب قدرت،‌ به عنوان فردی اسلام گرا شهرت داشت و پس از كسب قدرت نیز در تبلیغات رسمی از او به عنوان «رییس جمهور مومن» یاد می‌شد. سادات بر نام خود (محمد) تاكید می‌كرد و سخنانش را با آیاتی از قرآن به پایان می‌برد. (15) از زمان به قدرت رسیدن وی،‌ شریعت به عنوان منبع اصلی قانون گذاری مصر معرفی گردید (16) و به دستور وی،‌ رادیو و تلویزیون ملزم به پخش اذان در پنج نوبت شد(17). پس چه اخوان و چه سایر گروه‌های اسلام گرا در برابر خود دولتی غیرمذهبی یا ضدمذهبی نمی‌دیدند كه بتوانند به سادگی مشروعیت و عملكرد آن را زیر سوال ببرند. تنها كاری كه از دست آنها برمی‌آمد،‌ آن بود كه رفتارهای دولت را ظاهرسازی ،‌غیرواقعی، حیله گرانه یا كمتر اسلامی معرفی كنند. اثبات چنین امری تا سال 1977 مشكل بود،‌ به ویژه برای اخوان كه قصد رویارویی آشكار با دولت را هم نداشت. در نهایت،‌ دیدار سادات از اسراییل و پیرو آن،‌ آغاز مذاكرات صلح كه دو سال طول كشید (9-1977)، بهانه مناسب را به دست تمامی گروه‌های اسلام گرا داد.
از سال 1977 كه مذاكرات صلح با اسراییل آغاز شد و سادات نیز تا این زمان توانسته بود رقیبان را به حاشیه براند، دیگر نیزای به تداوم این همراهی احساس نمی‌شد،‌به ویژه این كه همراهان سابق مذاكرات صلح را مورد انتقاد قرار دادند،‌ حتی الدعوه در طول سال 1978 مذاكره با اسراییل و مشروعیت مذهبی رژیم را با هم زیر سوال برد. محدودیت آفرینی دولت از آوریل 1979 و با سخنرانی سادات در اسیوط اغاز شد. در نتیجه الدعوه توقیف شد و همزمان فعالیت جماعات الاسلامیه به شدت محدود گردید، منتها یك ماه بعد فشارها كاهش یافت و انتشار الدعوه هم از سر گرفته شد. (18) پرسشی كه در اینجا مطرح می‌شود، ‌آن است كه چرا فشار دولت علیه اسلام گرایانی چون اخوان و جماعات الاسلامیه - كه دانشگاه‌ها را عملاً به سنگر مبارزه با دولت تبدیل كرده بودند- طولانی و مستمر نشد؟ پاسخ آن است كه سادات بازی پیچیده‌ای را در این زمینه آغاز كرد، از سویی با محدود كردن كوتاه مدت فعالیت‌های اسلام گرایان و فشارهای پنهان بر رهبرانشان نشان داد كه آنان از حریم مورد نظر وی برای فعالیت تجاوز كرده‌اند و دولت توان مقابله را دارد، اتفاقاً پیام سادات به سرعت درك شد، چرا كه بلافاصله لحن سرمقاله‌های الدعوه، به قلم تلمسانی، تغییر كرد و ملایم شد. از سوی دیگر،‌ سادات از بحران افغانستان به خوبی بهره برداری كرد و مسیر جدیدی را پیش روی اسلام گرایان ترسیم نمود و كوشید با صدور اسلام گرایی،‌خود را تا اندازه‌ای از بار انتقادات آن در داخل خلاص كند. اخوان نیز گویا منتظر چنین فرصتی بود تا در رقابت با گروه‌های رادیكال ثابت كند كه شعار «الجهاد سبیلنا» پایبند است، از این رو به سرعت به ارسال نیرو و كمك‌های مردمی برای یاری مردم افغانستان دست زد و آن را شكلی از جهاد دانست. (19)
سیاست سادات (فشار محدود به علاوه ایجاد دغدغه جدید برای اسلام گرایان) در كاهش فعالیت‌های انتقادی اسلام گرایان میانه رو موفقیت آمیز بود، ‌اما صحنه سیاسی مصر تنش زاتر و رقیبان رادیكال مصمم‌ترازآنی بودند كه وی تصور می‌كرد، وقوع حوادثی چون غائله منیا در آوریل 1980 و به ویژه زاویه الحمرا (قاهره) در ژوئن 1981 موجب شد تا نیروهای ارتش و پلیس دست به سركوب تمامی گروه‌های اسلام گرا بزنند و بسیاری از فعالان آن‌ها، از جمله رهبران اخوان،‌ را دستگیر كنند. در جریان این برخورد،‌ موسوم به «پاییز خشم»، 1536 مخالف و منتقد،‌از جمله شیخ كوشك،‌دستگیر شدند.
ترور سادات در 6 اكتبر 1981 توسط بخشی از اسلام گرایان شوك مهمی به دولت مصر وارد كرد،‌ به ویژه این كه نشان داد اسلام گرایی رادیكال با استفاده از ضعف یا محافظه كاری جریان میانه رو، فعالیت خود را گسترش داده و حتی به درون ارتش هم نفوذ كرده است، از این رو حسنی مبارك، جانشین سادات، ‌سیاست «چماق و هویج» را در پیش گرفت و هم زمان با سركوبی اسلام گرایان رادیكال،‌ رهبران اخوان را از زندان آزاد كرد و حدود یك دهه در برابر فعالیت غیررسمی آنان مانعی ایجاد نكرد. در مقابل، اینان نیز بلافاصله توسل به هر گونه خشونت را نفی و ترور سادات را محكوم كردند،‌(20) مثلا تلمسانی در مصاحبه‌ای گفت:
اسلام هر گونه سوء قصد و كشت و كشتار را محكوم می‌كند و تا موقعی كه مسلمان هستیم به این اصول پایبند هستیم. البته بیشتر این گروه‌ها ما را تكفیر می‌كنند- مانند گروه التكفیر و الهجره و گروه الجهاد- و مدعی‌اند كه اخوان المسلمین جهاد را ترك كرده‌اند و جرم آن‌ها با جرم دولت یكی است. متاسفانه دولت این گروه‌ها را به حال خود واگذاشته تا اسلحه بخرند و دست به خرابكاری بزنند،‌ ولی ما را كه فقط چند مقاله نوشته‌ایم مورد تعقیب قرار داد. (21) بعدها نیز مصطفی مشهور، پنجمین مرشد عام اخوان، گفت:
« ما خواهان كودتا برای به دست گرفتن قدرت نیستیم، ‌چرا كه روش ما صلح آمیز است. در واقع ما از طریق تبلیغ و دعوت تلاش می‌كنیم كه افكار عمومی جامعه را به سوی ایدئولوژی خود جلب كنیم. ما انقلابیونی خشن و خون ریز نیستیم. ما به قانون پایبندیم و از طریق سازمان‌های قانونی همانند سندیكاها، اتحادیه‌های دانشجویی و شوراهای محلی عمل می‌كنیم». (22)
اخوان با استفاده از كاهش فشارهای دولت،‌ فعالیت خود را در دو بعد متمركز كرد: نخست، در انتخابات پارلمانی سال 1984 با حزب وفد ائتلاف كرد. این ائتلاف موفق به كسب 54 كرسی در مجلس خلق (15/1 درصد كل آرا) شد كه سهم اخوان 8 كرسی بود. چهار سال بعد 1987) اخوان المسلمین پیروزی بزرگتری كسب كرد و در ائتلاف با احزاب عمل (كار) و الاحرار (لیبرال) 36 كرسی مجلس را به تنهایی كسب كرد و ائتلاف موفق به كسب 17/1 درصد آرا شد. (23) جالب آن كه یكی از كاندیداهای موفق اخوان، مامون الهضیبی، فرزند حسن الهضیبی،‌ بود كه عملاً به سخنگوی اخوان در مجلس تبدیل شد. نمایندگان وابسته به اخوان در مجلس،‌ همچنان كه تلمسانی خاطر نشان كرده بود،‌ با انتقاد از سیاست‌های دولت،‌ آن را برای اجرای قانون شریعت تحت فشار قرار دادند و حتی روش‌های سركوبگرانه زمان سادات را به باد انتقاد گرفتند. زمانی كه اخوان در اكتبر 1990 تصمیم به تحریم انتخابات گرفت،‌ رفتار خود را هم چون یك سازمان سیاسی قانونی تنظیم كرد و در این زمینه با دیگر احزاب همسو شد. رهبران احزاب و سازمان‌های تحریم كننده انتخابات در كنفرانس مطبوعاتی مشتركی گفتند:‌«از شركت در راه اندازی یك نمایش دموكراتیك جعلی خودداری خواهند كرد.»‌(24) به هر صورت، شركت در انتخابات پارلمانی مرحله مهمی از حیات اخوان المسلمین به شمار می‌آید، ‌چه آن كه نشانه میانه روی رهبران گروه است و از مصلحت سنجی آنان و پذیرش عملی چارچوب‌ها و قواعد موجود سیاسی حكایت می‌كند.
بعد دوم،‌ توجه اخوان به نهادهای مدنی و انجمن‌های صنفی بود. این گروه كه تا سال 1984 فقط در انجمن صنفی پزشكان نفوذ داشت، تا سال 1990 توانست تمامی سندیكاهای حرفه‌ای، ‌به جزا نجمن روزنامه نگاران، را در اختیار بگیرد (25) و در ضمن انجمن‌های خیریه وابسته به خود را گسترش دهد. مهم‌ترین پیروزی در این عرصه در سپتامبر 1992 به دست آمد. در این سال انتخابات كانون وكلا صورت گرفت و هواداران اخوان زیر عنوان التیار الاسلامی 14 كرسی از 25 كرسی شورای مركزی را به دست آوردند. (26) با این پیروزی زنگ‌های خطری برای دولت به صدا درآمد، چرا كه این انجمن صنفی در مشروعیت بخشی به اقدامات دولت،‌به ویژه استمرار حالت فوق العاده،‌نقش مهمی داشت. در این میان،‌زلزله 1992 قاهره رخ داد كه در نتیجه اخوان به سرعت امكانات خود را بسیج كرد و به یاری زلزله زدگان شتافت تا ناتوانی نهادهای دولتی در كمك به زلزله زدگان بیش از پیش نمایان شود. مشكل از آن جا ناشی می‌شد كه كمك رسانی دولت 36 ساعت پس از وقوع زلزله آغاز گردید،‌در حالی كه اخوان ضمن كمك رسانی،‌همزمان،‌پلاكاردهای مشهور «الاسلام هو الحل» را نیز برافراشت تا حضور مقتدرانه خود را به رخ بكشد. دولت در جهت مقابله،‌اطلاعیه‌ای صادر كرد مبنی بر این كه «براساس قانون حالت فوق العاده، جمع آوری وجوه نقد یا توزیع كالا،‌ جز از طریق وزارت رفاه اجتماعی هلال احمر ممنوع است.»‌(27) چنین مساله‌ای یك بار دیگر در سلا 1994 و در جریان سیل در مصر علیا پیش آمد.
كامیابی‌های اخوان در هر دو عرصه حساسیت دولت را برانگیخت. این گروه توانسته بود با استفاده از فضای نسبتاً مناسب اواخر دهه 1980 ونیز ضعف اسلام گرایان رادیكال،‌كنترل و هدایت جریان اسلام گرایی را در دست بگیرد. حتی در جریان شركت فعال مصر در گفتگوهای صلح مادرید (1991)،‌این اخوان بود كه توانست مهم ترین و منسجم ترین گردهمایی‌ها و راهپیمایی‌های اعتراض آمیز را سازمان دهد. از این رو توان دولت مبارك برای محدود سازی اخوان بسیج شد. با توجه به تحریم انتخابات سال 1990 حضور نمایندگان اخوان در مجلس منتفی شده بود،‌ پس برخورد دولت به حوزه دیگر؛ یعنی نهادهای مدنی و انجمن‌های صنفی،‌ متمركز گردید. در نخستین گام، قانون تاسیس سازمان‌های حرفه‌ای در سال 1993 به منظور جلوگیری از نفوذ اسلام گرایان تصویب شد (28) و پس انجمن صنفی مهندسان تحت كفالت یك دادگاه درآمد چرا كه گفته می‌شد اعضای اخوان از آن سوء استفاده مالی كرده اند. همچنین به دنبال برگزاری تظاهراتی در ماه می‌1994، بسیاری از اعضای شورای مركزی كانون وكلا كه بیشترشان عضو اخوان بودند،‌دستگیر شدند. سپس در ژانویه 1995 كانون وكلا زیر نظر یك دادگاه قرار گرفت و فعالیت‌های آن تا سال 2001 به حالت تعلیق درآمد.
طی یك مصاحبه در سپتامبر 1995، مبارك در برابر «این پرسش كه چرا گفتگو با اسلام گرایان میانه رو را آغاز نمی‌كند،‌با عصبانیت گفت: میانه روها كیستند؟‌هیچ كس نتوانسته آنها را به من معرفی كند.»‌(29)‌پیش از آن (فوریه 1995) هم وی گفته بود:‌«كل مشكل تروریسم در خاورمیانه را باید ناشی از عملكرد اخوان دانست.»‌(30) در همین سال،‌بیشترین مانع تراشی‌ها بر سر شركت اخوان در انتخابات پارلمانی صورت گرفت. براساس قانون جدید،‌قرار شده بود كه شركت در انتخابات از قالب حزبی به صورت نمایندگی مستقل درآید،‌پس كاندیداهای اخوان دیگر نیازی به ائتلاف با سایر احزاب نداشتند. پیش از آغاز انتخابات،‌رهبران اخوان 15 قاعده را به عنوان اصول مبارزات انتخاباتی مطرح كردند و جالب آن كه در اغلب این اصول و قواعد واژگان و مفاهیم مدرن مورد تاكید قرار گرفته بودند. اگر چه رهبران گروه در جریان انتخابات كوشیدند حساسیت‌های دولت را كاهش دهند،‌اغلب نامزدهای اخوان دستگیر شدند و تجمعات آنان به هم خورد. سپس 82 عضو اخوان در دادگاهی نظامی محاكمه شدند كه 52 نفر از آنان به 3 تا 5 سال زندان و ممنوعیت از شركت در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی تا دو برابر این مدت محكوم گردیدند. (31)‌این محاكمه نخستین محاكمه اعضای اخوان در یك دادگاه نظامی از زمان سادات تا این زمان بود. نتیچه چنین برخوردی آن بود كه فقط یك نامزد،‌از میان 150 نامزد اخوان،‌توانست به مجلس خلق راه یابد. (32) این امر،‌شدت عمل و نیز هراس دولت مبارك را به خوبی نشان می‌دهد.
به هر صورت با توجه به محدودیت آفرینی‌های دولت،‌رهبران اخوان در انتخابات سال 2000 نهایت احتیاط را به خرج دادند تا مانع از حساسیت آفرینی شوند. با این حال،‌در این زمان 55 عضو اخوان در بازداشت و 20 نفر نیز منتظر صدور حكم دادگاه نظامی بودند. (33) محكومان دادگاه نظامی سال 1995 هم اگر چه در سال‌های 1998 و 2000 آزاد شده بودند،‌ به دلیل محرومیت از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی نمی‌توانستند وارد عرصه رقابت انتخاباتی شوند. در زمان انتخابات نیز حدود هزار نفر دیگر از اعضا و هواداران اخوان دستگیر شدند. اخوان كه 90 نفر نامزد را برای مجلس معرفی كرده بود،‌ توانست در پایان سه مرحله انتخابات 17 كرسی از مجموع 444 كرسی انتخاباتی مجلس را به دست آورد كه بل عنایت به محدودیت‌ها و موانع یاد شده،‌ پیروزی محسوب می‌شد. نمایندگان اخوان پس از حضور در مجلس تا مدتی رویه احتیاط آمیز را پیشه كردند تا ثابت كنند كه حضورشان موجب تقویت دموكراسی می‌شود(34)،‌ اما تداوم اقدامات خصمانه دولت موجب شد تا آنان نیز مقابله به مثل كنند و به طرح سوال از نخست وزیر و وزیران مختلف بپردازند و عملكردشان را مغایر با ارزش‌های اسلامی بدانند. كامیابی مهمتر اخوان در جریان انتخاب سال 2005 به دست آمد؛‌ اخوانی‌ها 47 كرسی در مرحله اول،‌ 29 كرسی در مرحله دوم و 12 كرسی در مرحله سوم به دست اوردند و در مجموع با 88 كرسی مهم ترین جناح مخالف دولت را تشكیل دادند. آنان به درستی می‌گفتند كه به دلیل سركوب گسترده هواداران،‌آرای آن‌ها در مرحله سوم كاهش چشمگیری داشته است. به دنبال این كامیابی، رهبران اخوان اعلام كردند درصدد تاسیس یك حزب رسمی هستند و به زودی برانمه جامع سیاسی خود را اعلام خواهند كرد. پیش نویس این برنامه در اواسط سال 2007 اعلام شد كه شامل دیدگاه‌های این گروه در مورد موضوعاتی چون دولت،‌ آموزش،‌ توسعه و اقتصاد بود. پیشتر،‌ در مارس 2004،‌ هم رهبری جمعیت بیانیه‌ای 12 ماده‌ای درباره اصول كلی اصلاح در مصر،‌ در راستای شرایط جدید كشور و منطقه،‌صادر كرده بود(35). این روند موجب شد كه سفارت آمریكا در قاهره در چند نوبت بكوشد ارتباطاتی را با رهبران اخوان ایجاد كند؛‌امری كه دولت مبارك را برآَشفته ساخت و انتقادات تند آن را در پی داشت. در واقع،‌به نظر می‌رسید كه اگر شرایط داخلی و خارجی مصر مساعدت كند، اخوان خواستار تكرار تجربه تركیه (قدرت گیری حزب عدالت و توسعه) است.
از نظر رهبران اخوان،‌بهترین فرصت برای عملی ساختن این آرزو،‌طی دو سال اخیر و پس از موفقیت انقلاب 25 ژانویه به دست آمده،‌به ویژه آن كه بدنه اخوان در سال‌های گذشته شاهد صعود تدریجی نسل میانه و جوان به مراتب بالای حزبی و فشار به كادر قدیمی برای ایفای نقش موثرتر در سیاسی و اجتماعی بوده است. (36) در حالی كه انتخاب محمد بدیع،‌به عنوان مرشد عام جدید، به معنای تسلط جناح محافظه كار اخوان و و حاشیه نشینی جناح اصلاح طلب و تحول خواه آن بود و رهبری اخوان حتی نسبت موفقیت انقلاب تردید داشت،‌اعضای جوان اخوان به سرعت به جنبش مردمی پیوستند و همین امر موجب شد تشكیلات اخوان در خدمت انقلاب و گسترش آن قرار گیرد. رهبری اخوان برای كنترل و مدیریت شرایط متحول پس از انقلاب كوشیده اهست نقش یك "بازیگر مسئول" را بازی كند و هم زمان با افزایش قدرت جمعیت بهره ببرد. در این زمینه،‌ تاسیس حزب النهضه توسط محمد حبیب، معاون اول سابق جمعیت كه مدتی نیز به عنوان نامزد رهبری پس از عاكف مطرح و مورد حمایت نسل جدید اخوانی بود،‌رهبران اخوان را به تكاپوی بیشتر انداخت. (37) نخستین گام برای مدیریت شرایط و نیز پاسخگویی به انتظارات و انتقادات داخلی،‌تاسیس حزب عدالت و آزادی به عنوان بازوی سیاسی اخوان بود و اعلام آن كه محدودیت‌های شرعی اخوان برای این حزب تازه تاسیس وجود ندارد،‌لذا حزب می‌تواند از عضویت زنان و قبطی‌ها نیز بهره بگیرد. همچنین در خلال تاكید بر لزوم رعایت قواعد دموكراتیك در رقابت‌های سیاسی،‌ اخوان وارد مذاكره پنهان و آشكار با دیگر طرف‌های قدرتمند در صحنه سیاسی مصر،‌ از جمله ارتش،‌ شده است.
بازیگری اخوان سبب شده است چند موفقیت مهم در دو سال گذشته به دست آید‌؛‌ از جمله تصویب اصلاح قانون اساسی در همه پرسی مارس 2011 كه با همراهی ارتش به دست آمد،‌و كسب اكثریت پارلمانی در جریان نخستین انتخابات پارلمانی پس از مبارك كه در ائتلاف یا دیگر احزاب اسلام گرا صورت گرفت. در كنار موارد یاد شده، مهم ترین موفقیت اخوان در جریان انتخابات ریاست جمهوری به دست آمد. در حالی كه رهبری جمعیت ابتدا اعلام كرده بود اخوان قصد معرفی كاندیدایی برای این انتخابات ندارد،‌با هدف حفظ دستاوردهای انقلاب، خیرت الشاطر و محمد مورسی به عنوان كاندیداهای رسمی حزب عدالت و توسعه معرفی شدند و البته شاطر به دلیلی وجود پرونده قضایی مربوط به پیش از انقلاب نتوانست رقابت را ادامه دهد. جالب این جاست كه سه نفر دیگر از كاندیداها (حازم صلاح ابواسماعیل،‌عبدالنعیم ابوالفتوح و محمد سلیم العوا) نیز سابقه عضویت یا ارتباط با اخوان را داشتند. با اعلام نتیجه قطعی انتخاباتی كه در دو مرحله (می و ژوئن 2011) انجام شد و پیروزی شكننده مورسی، وی تشكیل دولتی ائتلافی و فراگیر را برای جلب حمایت قشرهای مختلف اجتماعی مطرح كرد، و از سوی دیگر جهت ایجاد اطمینان در میان بازیگران مهم منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای اعلام كرد كه به تمامی قراردادها و تعهدات بین المللی مصر پایبند می‌ماند.
به نظر می‌رسد اخوانی‌ها برای مدیریت شرایط جدید احتمالاً می‌كوشند در میانه صحنه سیاسی بایستند؛‌یعنی نوعی موازنه میان ارتش و سایر احزاب سیاسی ایجاد نمایند و براساس شرایط از اهرام یكی علیه دیگری استفاده كنند. در واقع،‌عملكرد اخوان پس از كامیابی‌های گفته شده به روشنی در همین راستا بوده است و با بهره گیری از این رویكرد توانست هم تغییراتی در كادر رهبری ارتش صورت دهد،‌هم همه پرسی قانون اساسی جدید را در دسامبر 2012 به سرانجام دلخواه خود برساند، و هم دادستان كل مصر را بركنار كند. این امر اگرچه فرصت‌هایی برای اوان و دولت منسوب به آن ایجاد كرده و می‌كند،‌می تواند به پاشنه آشیلی هم تبدیل شود، چنان كه دیگر احزاب و گروه‌های سیاسی،‌از لیبرال و ناصریست‌ها گرفته تا حزب سلفی النور،‌یك صدا اخوان را به قدرت طلبی و عدم برخورداری از یك برنامه عملی و روشن برای اداره كشور متهم كرده اند. به نظر می‌رسد وضعیت فعلی ضمن آن كه مهم ترین فرصت را برای فعالیت آزادانه و قدرت گیری اخوان پس از دهه‌ها انتظار به ارمغان آورده است، در صورت ناكامی در مدیریت مسائل كلان مصر، به خصوص وضعیت نامناسب اقتصادی،‌می تواند تمامی افتخارات و دستاوردهای آن را بر باد دهد.
آن چه تاكنون آمد،‌فراز و نشیب‌های حیات اخوان به عنوان مهم ترین نماینده جریان اسلام گرای میانه رو در سه دهه اخیر بود؛‌ دوره‌ای كه با محدودیت و سختی آغاز شد، با فضای نسبتاً باز در دوره مبارك ادامه یافت،‌از نیمه دوم دهه 1990 بار دیگر با محدودیت روبرو گردید و پس از انقلاب 25 ژانویه به فرصتی بی نظیر برای رشد و گسترش دست یافت. با این حال خطاست كه ضعف و قوت اخوان درا ین مدت را به معنای ضعف و قوت تمامی جریان میانه رو (حداقل گرا) بدانیم. در واقع،‌نكته اساسی در مورد اخوان آن است كه درون این گروه،‌همچون سایر سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی، طیفی از دیدگاه‌ها و نگرش‌های گاه متضاد به چشم می‌خورد و نمی‌توان ان را یك گروه كاملاً همگن و یك دست تلقی كرد. اتفاقا با مرگ حامد ابونصر در سال 1996 و جانشینی مصطفی مشهور 76 ساله،‌اختلاف میان كادر رهبری علنی و گسترده شد. این اختلاف از یك سو میان رهبران قدیمی و كهنسال گروه و نیروهای جوانتر و تازه نفس بود، و از سوی دیگر ناشی از دو نگاه بود: یكی،‌خواهان تداوم دیدگاه‌ها و عملكردهای گذشته بود، و دیگری به ارایه تفسیری مدرن از اسلام می‌اندیشید و خواستار انعطاف و عمل گرایی بیشتر در رابطه با دنیای خارج بود. (38) همین گرایش نوگرا بود كه پس از رهبری مصطفی مشهور، به تدریج، از بدنه اخوان جدا شد و خود را در قالب گروهی جدید به نام حزب الوسط نشان داد. نكته مهم آن كه همزمان، دو گروه جدید با انشعاب از اسلام گرایی رادیكال پا به عرصه وجود گذاشتند كه اینك توضیح مختصری درباره هر یك می‌آید.

1- حزب الوسط

حزب الوسط توسط ابوالعلا ماضی بنیان گذاشته شد. او ابتدا عضو جماعات الاسلامیه بود و سپس به عضویت اخوان المسلمین درآمد و به تدریج یكی از چهره‌های برجسته آن شد. پس از اعلام وی مبنی بر تشكیل حزب الوسط در سلا 1996، از اخوان اخراج شد و بلافاصله توسط پلیس به اتهام تلاش برای احیای فعالیت‌های گروه غیرقانونی اخوان المسلمین دستگیر و دو ماه زندانی شد. (39) ماضی و همراهانش ضمن پشتیبانی از اصلاحات دموكراتیك،‌حقوق بشر، حقوق زمان و مشاركت مسیحیان در فعالیت حزبی، معتقد بودند كه نوعی انحصار قدرت در اخوان،‌ مشابه با ساختار حكومت، وجود دارد كه اجازه نمی‌دهد این گروه به گونه‌ای دموكراتیك عمل كند.‌(40) در مقابل،‌اخون نیز اعضای خود را تحت فشار قرار داد كه از همكاری با حزب جدید التاسیس و یا عضویت در آن خودداری كنند.
درخواست ماضی در سال 1997 تقدیم كمیسیون احزاب سیاسی شد. به رغم علنی شدن اختلافات اخوان و سران حزب الوسط، كمیسیون كه هنوز نگران بود تشكیل حزب تلاشی از سوی سران اخوان برای رسیدن به یك وضعیت قانونی باشد،‌رویه احتیاط آمیزی در پیش گرفت و اعلام كرد كه اعضای سابق اخوان نباید حزبی متعلق به خود داشته باشند. با استعفای 60 عضو،‌تعداد اعضای موسس حزب كاهش پیدا كرد و در نتیجه كمیسیون درخواست ماضی را با استناد به قانون 40/1977 مربوط به احزاب سیاسی رد كرد. براساس این قانون،‌هر حزبی باید دست كم 50 عضو موسس داشته باشد. درخواست مجدد ماضی به سرعت برای كمیسیون احزاب سیاسی ارسال شد كه نشان می‌داد این حزب كه برایش نام الوسط المصری انتخاب شده بود، 93 عضو موسس دارد كه از این عده 19 نفر زن،‌3 نفر مسیحی، 10 نفر دانشجو و 24 نفر عضو سابق اخوان هستند. (41) این درخواست هم در 21 سپتامبر 1998 توسط كمیسیون و سپس در 5 ژوئن 1999 از سوی دادگاه رد شد. به رغم تمایل ماضی برای ارایه درخواستی جدید،‌به دلیل عدم همراهی كسانی چون محمد سلیم العوا، امكان تشكیل حزبی جایگزین پدید نیامد. (42) با وقوع انقلاب 25 ژانویه و آغاز دوره جدید حیات سیاسی مصر،‌ ماضی- به دنبال لغو منشور كمیسیون احزاب سیاسی مصوب سال 2009- بالاخره توانست مجوز تاسیس و فعالیت رسمی برای حزب الوسط را در فوریه 2011 كسب كند و این حزب هم اكنون به عنوان یكی از اعضای ائتلاف اسلام گرا در صحنه سیاسی این كشور فعال است.

2- حزب الاصلاح

اگر بنیان گذاران حزب الوسط از اخوان میانه رو منشعب شده بودند، ‌بنیانگذاران حزب الاصلاح ریشه در اسلام گرایان رادیكال داشتند. اینان در آوریل 1999 قصد خود را مبنی بر تشكیل حزب سوسیال اسلامی اعلام كردند، ‌هر چند اندكی بعد گفته شد كه جهت كنار زدن موانع قانونی برای تشكیل حزب،‌ نام آن به «اصلاح» تغییر داده شده است. با این حال،‌كمیسیون احزاب با تشكیل چنین حزبی مخالفت كرد و دادگاه نیز شكایت این جمع را در مارس 2002 وارد ندانست. (43)

3- حزب الشریعه

در اوت 1999 حدود 70 نفر از اعضای سابق جهاد اسلامی مصر اعلام كردند كه قصد تشكیل حزبی اسلام گرا به نام «الشریعه» را دارند. مشهورترین فرد در میان این عده ممدوح اسماعیل،‌معاون دبیر كل انجمن وكلای مسلمان مصر، ‌بود كه وكالت اسلام گرایان را در دادگاه‌های نظامی به عهده می‌گرفت. به نظر وی،‌تاسیس حزب توسط اسلام گرایان نشانه آن است كه آنان در دیدگاه‌های خود بازنگری كرده اند. او در اكتبر 1999 به همراه امین الدمیری،‌یكی از بنیانگذاران جهاد اسلامی،‌درخواست خود را به طور رسمی تسلیم كمیسیون احزاب كرد،‌ولی این درخواست رد شد. (44)
رویداد جالب دیگر در دوره حسنی مبارك،‌ظهور یك جریان جدید اسلامی است كه با تمامی جریان‌های پیش گفته تفاوت دارد. این جریان را شاید بتوان اسلام گرای لیبرال نامید كه می‌خواهد مذهب و زندگی را با یكدیگر آشتی دهد. (45) از مشهورترین واعظان این جریان می‌توان از «عمرو خالد» نام برد كه برای مدتی به سرعت محبوبیتی قابل توجه یافت؛ از نظر وی،‌«معنی مذهبی بودن این نیست كه از لذات زندگی چشم بپوشیم»، از این رو او «ترجیح می‌دهد ریشش را بتراشد،‌به جای لباده كت و شلوار و كروات بپوشد و به جای زبان عربی كلاسیك به گویش مصری سخن بگوید. او به روش وعظ متداول سلفی‌ها پشت كرده و مدافع نوعی موعظه نرم جویانه است كه در آن،‌خداوند مظهر عشق معرفی می‌شود.» البته تمامی دیگر جریان‌های اسلام گرا با این جریان نوظهور مخالف بودند و حتی اخوانی ها، به تمسخر،‌به این گرایش اسلام كولردار نام دادند. (46)

دوم. جریان حداكثر گرا (رادیكال)

پیش از آغاز دهه 1980ف جامعه مصر شاهد ظهور گروه‌های اسلام گرای رادیكالی بود كه اغلب ریشه در اخوان المسلمین داشتند. شدت گرفتن سركوب در دوره ناصر و زندانی شدن عموم فعالان اسلام گرا، بازاندیشی بسیاری از آنان را در پی داشت. اینان با توجه به سختی‌هایی كه متحمل شده بودند و نیز اثرپذیری از دیدگاه‌های رادیكال سیدقطب،‌احساس می‌كردند كه نه واعظانی چون شیخ كوشك و نه رهبران محافظه كار و كهنسال اخوان در این سال‌ها پیشرفتی نداشته‌اند و عملاً، هر چند ناخواسته، به تثبیت و تداوم حكومت كمك كرده اند. نتیجه گیری این عده منطقی به نظر می‌رسید: روش مبارزه باید تغییر یابد. (47) پس با هدف دستیابی به یك مدینه فاضله اسلامی و شاید هم در جهت جبران سال‌هایی كه بابت حاشیه نشینی و زندان از دست رفته بود،‌سازمان‌هایی چون منظمه التحریر الاسلامی- مشهور به گروه آكادمی نظامی- و جماعه المسلمین- مشهور به التكفیر و الهجره- به وجود آمدند كه برخلاف رویكرد مداراجویانه اخوان عمل می‌كردند. سازمان نخست به رهبری صالح سریه، كسب قدرت را نخستین گام برای تحقق اهدافش می‌دانست و از این رو به دنبال كودتا علیه حاكمان بود. گروه دوم، به رهبری شكری مصطفی،‌به نقد همزمان جامعه و دولت دست زد و می‌خواست كه پیش از هر چیز، هسته‌ای از مومنان واقعی را پرورش دهد تا گونه‌ای از جامعه آرمانی پدید آید. اگرچه سازمان نخست در سال 1974 و گروه دوم در سال 1977 سركوب شد، اما گرایش رادیكال این عده به ویژه برای جوانان حاشیه نشین جذاب بود. (48)
پژوهش مشهور سعدالدین ابراهیم نشان می‌دهد كه میانگین سنی گروه التكفیر و الهجره 24 سال و گروه آكادمی نظامی (صالح سریه) 22 سال بوده است همچنین تمامی اعضای دو گروه هنگام پیوستن به این گروه‌ها بین 17 تا 26 سال سن داشته‌اند. (49) تحقیقی دیگر درباره میانگین سنی فعال گرایان اسلامی در مصر نشان می‌دهد میانگین سنی آنان از 27-25 سال در دهه 1970 میلادی به 21 سال در ابتدای دهه 1990 میلادی رسیده است و در عملیات‌های تروریستی سلا 1995 حتی افرادی 16 ساله نیز مشاهده شده اند. (50) همچنین انصاری با تمركز بر رده سنی و وضعیت شغلی اعضای الجهاد در ابتدای دهه 1980 به نتایج جالب توجهی دست یافته است؛ در حالی كه 17/5 درصد اعضای این سازمان زیر 20 سال سن داشته اند، 70 درصد آنان 30-21 ساله بوده‌اند و افراد بالاتر از 31 سال فقط 12/5 درصد كل اعضا را تشكیل داده بودند. از سوی دیگر حدود 44 درصد دانشجو،‌16/6 درصد كارگر و 10/7 درصد بیكار بوده اند. (51)
اینك درباره مهم ترین گروه‌های رادیكال سه دهه اخیر كه برخی از مهم ترین تحولات این سال‌ها را رقم زده‌اند، توضیحاتی در پی می‌آید.

1-تنظیم الجهاد

تنظیم الجهاد، از بقایای سازمان آزادی بخش اسلامی یا همان گروه آكادمی ارتش شكل گرفت. تعدادی از اینان در سال‌های 1977 و 1979 توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند، از جمله ممد عبدالسلام فرج بنیانگذار الجهاد كه در سال 1979 دستگیر شد. (52) وی نویسنده كتاب الفریضه الغائبه بود كه به سرعت، در كنار كتاب سید قطب، الهام بخش اسلام گرایان رادیكال شد. از دید وی، بی توجهی به اصل مهم «جهاد» سبب افول اسلام شده است و برای احیای اسلام،‌ چاره‌ای جز بازگشت به این اصل اصیل نیست. او با توسل به آیات و روایات درباره اهمیت جهاد و آثار آن، روش‌های دیگر گروه‌های اسلام گرا را مورد بررسی قرار می‌دهد و آن‌ها را به واسطه در پیش گرفتن شیوه‌هایی چون تشكیل حزب سیاسی،‌ تاسیس انجمن خیریه و یا هجرت به باد انتقاد می‌گیرد. (53)
نكته جالب در مورد سازمان الجهاد،‌مشابهت عملكرد آن با گروه آكادمی ارتش است، چرا كه این سازمان نیز به دنبال كسب سریع قدرت سیاسی از طریق خشونت آمیز بود. اعضای الجهاد در طول سال‌های 1981-1979 اقداماتی علیه قبطیان انجام دادند و در نتیجه برخوردهایی با نیروهیا دولتی هم پیدا كردند. در سال 1980 كرم زهدی و عبدالسلام فرج،‌رهبران جماعه الاسلامیه و الجهاد، چند بار با یكدیگر دیدار كردند تا در مورد هماهنگی اقدامات دو گروه به توافق برسند. درخلال این دیدارها فرج كوشید كه ثابت كند توسل به جهاد برای استقرار حكومت اسلامی ضروری است. ولی زهدی معتقد بود كه باید ابتدا علیه قبطیان دست به كار شد،‌زیرا آنان رییس جمهور را هم به گروگان گرفته اند. (54) در نهایت،‌این دو در ژانویه 1980 درباره ادغام دو گروه به توافق رسیدند؛‌قرار شد نام گروه جماعه الاسلامیه و رهبر و مفتی آن، شیخ عمر عبدالرحمن باشد(55). همین امرم موجب شده است كه در مورد عامل یكی از مهم ترین وقایع،‌ یعنی ترور سادات، اختلاف نظر پدید آید،‌در حالی كه اغلب تحلیلگران، سازمان الجهاد را عامل ترور سادات می‌دانند،‌طلعت فواد قاسم،‌ سخنگوی سابق جماعه الاسلامیه ، طی مصاحبه‌ای در سال 1995 ترور وی را جماعه الاسلامیه نسبت داد و اساساً منكر وجود سازمانی به نام الجهاد شد. (56)
به هر صورت، مهم ترین و مشهورترین اقدامی كه به الجهاد نسبت داده شده است، ترور سادات بود كه تسوط سروان خالد اسلامبولی در 6 اكتبر 1981 صورت گرفت. او و سه نفر دیگر (حسین عباس، عطاطایل حمیده و عبدالحمید عبدالسلام)، در جریان رژه ارتش به مناسب سالگرد جنگ 1973 موفق به ترور سادات شدند. تصمیم به ترور فقط 10 روز قبل از اجرا و آن هم به اصرار خالد اسلامبولی گرفته شد. (57) او در جریان محاكمه،‌دلایل ترور سادات را چنین برشمرد: صلح با اسراییل،‌عدم سازگاری قوانین مصر با شریعت اسلامی و دستگیری و آزار اسلام گراین(58). ظاهراً در مورد ترور و اقدامات ضروری بعد از آن،‌بحث‌های مهمی میان رهبران درگرفته بود: كرم زهدی ادعا می‌كرد كه می‌تواند كنترل اسیوط را متعاقب كشته شدن سادات در دست بگیرد،‌ولی سرهنگ عبودالزمر نسبت به موفقیت گروه در براندازی حكومت و كسب كامل قدرت تردید داشت. (59) به هر صورت دو روز بعد از ترور،‌شورش اسیوط انجام شد و در 8 اكتبر كه اتفاقاً مصادف با عید قربان بود،‌كنترل این شهر برای یك روز به دست اعضای جماعه الاسلامیه افتاد. شورش بلافاصله توسط ارتش سركوب شد و موجی از دستگیری و محاكمه اعضا و هواداران تمامی نیروهای اسلام گرا به راه افتاد كه در نهایت به اعدام عبدالسلام فرج،‌ خالد اسلامبولی و سه همراهش در آوریل 1982 منجر گردید. عبودالزمر نیز كه به حبس دائم محكوم شد، ‌پس از انقلاب 25 ژانویه از زندان ازاد گردید و امروزه به عنوان یك فعال اسلام گرا وارد فعالیت‌های سیاسی شده است.
دوره هماهنگی و اتحاد میان دو گروه چندان به دراز نكشید و اختلاف نظر میان رهبران و اعضای جامعه الاسلامیه و الجهاد در سال‌های زندان افزایش یافت. (60) بالا گرفتن اختلاف نظرها موجب شد تا در سال 1983 عملاً تجزیه صورت گیرد و بار دیگر دو گروه مستقل الجهاد و جماعه الاسلامیه سر برآورند، (61) از این زمان است كه ایمن الظواهری به عنوان یكی از رهبران الجهاد شناخته شد. او پس از آزادی در سلا 1984 كوشید ارتباط با رهبران زندانی را حفظ كند. (62) ایمن الظواهری در نهایت سفری به پاكستان كرد (1986) و مدتی در آن جا ساكن شد.(63) وی درا ین مدت،‌ به بازسازی تشكیلاتی الجهاد اقدام كرد و رهبری آن نیز به سید امام عبدالعزیز،‌مشهور به دكتر فضل،‌ واگذار شد، اما بروز اختلافات بر سر عملیات‌های خشونت آمیز در مصر موجب شد كه سید امام در سال 1993 استعفا دهد و رهبری در دست خود ایمن الظواهری متمركز شود.
در ایام رهبری ایمن الظواهری،‌سازمان الجهاد مبارزه مسلحانه خود را با دولت مصر ادامه داد و از جمله در سال‌های 1993 به ترور حسن الفی،‌ وزیر كشور،‌و عاطف صدقی،‌نخست وزیر،‌دست زد كه هر دو اقدام ناكام ماند. در مقابل،‌نیروهای امنیتی مصر به بازداشت بسیاری از اعضای الجهاد اقدام كردند و گفته شده است كه حدود 800 نفر در این زمان شناسایی و دستگیر شدند. این اقدام پلیس،‌ضربه‌ای اساسی به سازمان وارد كرد و اختلافاتی را میان مسوولان و رهبران آن پدید آورد، از جمله احمد حسن عجیزه از الجهاد جدا شد و گروه طلائع الفتح را پایه گذاری كرد و محمد ابراهیم مكاوی،‌مشهور به سیف العدل،‌هم كه یك افسر سابق ارتش بود،‌به وی پیوست.‌(64) این انشعاب را می‌توان دومین ضربه اساسی به تشكیلات الجهاد در مدتی كوتاه تلقی كرد. نكته مهم آن كه طی محاكمه اعضای سازمان،‌ دامنه و گستره پدیده «افغان عرب» اندك اندك روشن شد، چرا كه مشخص شد تعدادی از اینان در اردوگاه‌های افغانستان آموزش‌های نظامی و ایدئولوژیك دیده‌اند و در صحنه‌های نبرد آن جا آبدیده شده اند. (65)
به رغم اقداماتی پراكنده در سال‌های 98-1997 حملات الجهاد به تدریج كاهش چشمگیری یافت تا جایی كه این مساله شگفتی مسوولان امنیتی مصر را هم برانگیخت. این امر،‌دو دلیل داشت: نخست آن كه نیروها و پایگاه‌های الجهاد در داخل مصر، به ویژه پس از ضربه 1994ف بسیار اندك بود،‌از این رو سازمان قادر به برنامه ریزی گسترده در این زمینه نبود. از سوی دیگر،‌و مهمتر آن كه،‌الجهاد در این سال‌ها به تدریج به یك سازمان اسلام گرای فرامرزی تبدیل شده بود و با توجه به دوستی و همكاری بسیار نزدیك و چندین ساله ظواهری و اسامه بن لادن، اهداف خود را بیشتر در خارج از مصر جستجو می‌كرد. از این جهت است كه در كنار فعالیت‌های اندك الجهاد در داخل مصر، شاهد اوج گیری فعالیت‌های آن در خارج از این كشور، و به تعبیری «خارجی شدن اهداف مبارزه» هستیم.
نخستین اقدام چشمگیر گروه در نوامبر 1997 به صورت انفجار سفارت مصر در پاكستان بود كه طی آن،‌17 كشته بر جای ماند. (66) هدف از این انفجار انتحاری،‌اعتراض به استرداد 4 عضو الجهاد از پاكستان اعلام شد. (67) در فوریه 1998، در یك تحول بسیار مهم،‌تاسیس «جبهه جهانی اسلام علیه یهودیان و صلییبیون» اعلام گردید. بیانیه اعلام موجودیت این گروه را ایمن الظواهری،‌رهبر الجهاد،‌اسامه بن لادن،‌رهبر القاعده، رفاعی احمدطه،‌عضو شورای مشورتی جماعه الاسلامیه و رهبر سابق آن،‌میر حمزه، دبیر جماعه العلماء پاكستان،‌فضل الرحمن،‌رهبر نهضه الانصار پاكستان، و عبدالسلام محمد،‌رهبر الجهاد بنگلادش، امضا كرده بودند. البته رفاعی احمد طه بعدها (ده روز پیش از انفجار سفارتخانه‌های آمریكا در كنیا و تانزانیا) اعلام كرد كه به عنوان یك اسلام گرای مصری ، و نه به عنوان رهبر جماعه الاسلامیه مصر،‌این بیانیه را امضا كرده است، از این رو سازمان مذكور عضو جبهه جهانی اسلام نیست. (68) همچنین گفته شد كه ایمن الظواهری بدون مشورت با سایر رهبران الجهاد اقدام به امضای بیانیه كرده است. (69)
مهم ترین اقدام جبهه جهانی در آگوست 1998 بود كه در جریان آن،‌سفارتخانه‌های آمریكا در كنیا و تانزانیا منفجر شد و 250 كشته و 5000 زخمی بر جای گذاشت. ابتدا گروهی به نام «ارتش آزادیبخش اماكن مقدس» مسوولیت انفجارها را برعهده گرفت،‌اما آمریكا در ژوئن 1999 اعلام كرد كه این اقدام توسط گروه القاعده و با همكاری الجهاد صورت گرفته است. (70) سه روز پیش از این انفجارها، الجهاد در بیانیه‌ای اعلام كرده بود كه به تلافی دخالت آمریكا در استرداد چند عضو سازمان از آلبانی به مصر،‌به منافع این كشور حمله خواهد كرد.
در پی صدور بیانیه مشهور رهبران جماعه الاسلامیه مبنی بر آتش بس یك جانبه كه بدان اشاره خواهد شد، الجهاد بیانیه‌ای به مناسبت عید قربان منتشر كرد كه در آن،‌امكان هر گونه آتش بس رد شده و گفته شده بود كه این گروه به جهاد خود ادامه می‌دهد. نكته اساسی بیانیه آن بود كه هیچ گونه اشاره‌ای به اقدام علیه دولت مصر نداشت، بلكه بر ادامه جهاد با آمریكا و اسراییل تاكید شده بود. یكی از رهبران الجهاد هم كه در مارس 2000 اعدام شد، در جریان محاكمه خود گفته بود كه این سازمان از اواخر 1995 تصمیم گرفت بیش از دولت مصر به اسراییل و آمریكا حمله كند. (71) چنین مواردی به خوبی نشانگر ورود سازمان الجهاد به فار جدیدی از مبارزه جویی اسلامی است كه البته تا اندازه‌ای هم به سود دولت مبارك تمام شد؛ چرا كه تقریباً فعالیت‌های گروه در داخل این كشور متوقف گردید. در اوایل فوریه 2000اخباری منتشر شد كه از بروز انشعاب دیگری در الجهاد حكایت می‌كرد؛‌روزنامه الحیاه گزارش داد كه روابط نزدیك ایمن الظواهری و اسامه بن لادن انتقاد دیگر رهبران الجهاد را به دنبال داشته است، از این رو وی از رهبری سازمان استعفا داده است. (72) از سوی دیگر،‌هانی سیبانی،‌یكی از مسوولان سازمان كه در داخل مصر بود،‌اطلاعیه‌ای منتشر كرد و گفت كه ایمن الظواهری در واقع از رهبری الجهاد اخراج شده است؛ چرا كه او راهبرد اصلی سازمان؛ یعنی تلاش برای كودتای نظامی و ایجاد دولتی اسلامی در مصر را كنار گذاشته است. (73) با این حال،‌هیچ نامه یا اطلاعیه‌ای ازس وی ظواهری برای پاسخگویی به این اخبار منتشر نشد. در ژوئن 2001 نیز گروه تحت فرمان وی هویت متمایز خود را از دست داد و در ادغام با القاعده،‌قاعده الجهاد تشكیل(74) و خود وی به عنوان نفر دوم سازمان شناخته شد. پس از كشته شدن بن لادن توسط نیروهای آمریكایی در سال 2010ف با ظواهری به عنوان رهبر جدید گروه بیعت شد و وی نیز بلافاصله وعده داد رویكرد پیشین القاعده را با جدیت ادامه می‌دهد.
یكی از مهم ترین ضربات به این گروه در سال‌های اخیر را می‌توان انتشار كتابی از سید امام،‌ رهبر سابق الجهاد، دانست. وی كه در سال 2004 در یمن دستگیر و به مصر تحویل داده شد، طی كتابی كه در اواخر 2007 منتشر شد، از رهبران القاعده به شدت انتقاد كرد و دانش دینی، توانایی و عملكرد آنان را مورد سوال قرار داد. (75)

2-جماعه الاسلامیه

جماعات الاسلامیه،‌انجمن‌های اسلامی در دانشگاه‌ها بودند كه پس از شكست 1967 پدیدار شدند،‌در دوره سادات قدرت زیادی یافتند و علیه تسلط چپ گرایان و ناصریست‌ها بر دانشگاه‌ها فعالیت می‌كردند، ‌اما در اواخر دوره ریاست جمهوری سادات تحت فشار قرار گرفتند. بهترین دوره برای فعالان جماعات الاسلامیه، سال 77-1976 بود كه توانستند در برابر نگاه رضایت مندانه دولت،‌كنترل دانشگاه‌ها را به دست گیرند و نیروهای رقیب را به حاشیه برانند. (76)
در پی سفر سادات به اسراییل در سال 1977 راه دولت و جماعات الاسلامیه از یكدیگر جدا شد تا آن جا كه در آوریل 1979 سادات در سفری به اسیوط كه ازمهم ترین مراكز فعالیت جماعات به شمار می‌آمد،‌ آن‌ها را آشكارا مورد انتقاد قرار داد. (77) از این زمان تا پیش از ترور سادات، دو بار دولت و جماعات الاسلامیه رویارو شدند:‌یك بار به دنبال درگیری ‌های فرقه‌ای میان مسلمانان و قبطی‌های مصر كه در نتیجه سادات دستور دستگیری تمامی مبارزان جماعت اسلامی منیا و اسیوط را صادر كرد، و بار دیگر در پی درگیری‌های فرقه‌ای در قاهره (زاویه الحمرا) در ژوئن 1981، دولت در سپتامبر 1981 فرمان انحلال جماعات الاسلامیه و دستگیری مبارزان آن را صادر كرد كه موجب تضعیف و كاهش فعالیت‌های آن گردید. از جمله كسانی كه دستگیر شد،‌محمد شوقی اسلامبولی،‌برادر خالد اسلامبولی،‌بود كه به نظر كپل، بازداشت وی در برانگیختن برادرش برای ترور سادات موثر بوده است. (78)
همزمان با افزایش سركوب دولت،‌عامل دیگری نیز موجب ضعف جماعات الاسلامیه و فعالیت‌های مستقلانه آن شد. هم چنان كه پیشتر گفته شد،‌برخی از فعالان و هواداران این جریان كه از ضعف تشكیلاتی و فقدان یك برنامه عملی مشخص سرخورده بودند،‌به همكاری با عبدالسلام فرج، بنیانگذار الجهاد،‌روی آوردند،‌از جمله ناجح ابراهیم و محمد شوقی اسلامبولی. این همكاری كه باید در قالب هماهنگی و همسویی میان دو گروه رادیكال صورت می‌گرفت،‌در عمل به نوعی ادغام و اتحاد تبدیل شد. مهم ترین رویارویی با نیروهای دولتی دو روز پس از ترور سادات صورت گرفت؛ یعنی تلاش جماعه الاسلامیه برای كنترل شهر اسیوط كه اقدامی ناموفق بود و شكست خورد. از این زمان،‌دوره زندان و سختی‌های آن برای نسلی دیگر از اسلام گرایان آغاز می‌شود كه تا سال 1984 به طول می‌انجامد. با آزادی تدریجی تعدادی از اعضا و رهبران جماعت از زندان در اواسط دهه 80 میلادی،‌آنان كوشیدند بار دیگر فعالیت‌های خود را از سر بگیرند. (79)،‌اما اندكی بعد توجه آنان همزان با مسائل مصر،‌به تحولات افغانستان نیز جلب شد و عده‌ای رهسپار آن كشور شدند. به ویژه سفر محمد شوقی اسلامبولی،‌علی عبدالفتاح و رفاعی احمد طه در سال 1987 و شیخ عمر عبدالرحمن در سال 1988 به این جریان سرعت بخشید. (80) با بازگشت بسیاری از رهبران و فعالان سازمان از افغانستان در دهه 1990 فرصت مناسب برای بازسازی شبكه جماعه الاسلامیه در داخل مصر فراهم شد.
آن چه كه برخورد دیگر باره دولت و جماعت را پدید آورد، ‌ترور علامحی الدین، سخنگوی گروه،‌در سال 1990 بود و به تعبیری «نشانگر آغاز دور (راند) جدیدی از مبارزه میان دولت و اسلام گرایان رادیكال» به شمار می‌رفت. (81) ازاین پس جماعت اقدامات خشونت آمیز خود را در قالب ترور پی گرفت و دولت نیز از سال 1992 یك بار دیگر سیاست سركوب قدرتمندانه را در دستور كار قرار داد. ترورهای جماعت متوجه چهار گروه بود: نخبگان سیاسی، نویسندگان سكولار،‌قبطی‌های مصر و جهانگردان.
نخستین اقدام در دوره جدید مبارزه،‌ ترور رفعت محجوب، رییس مجلس خلق، در سال 1990 بود كه هر چند موفقیت آمیز بود، به اشتباه صورت گرفت. اعضای گروه قصد داشتند با توجه به ترور سخنگوی سازمان خود،‌عبدالحلیم موسی، وزیر كشور،‌را ترور كنند كه به دلیل اشتباه در تشخیص كاروان حامل وی،‌وی زنده ماند و رفعت محجوب كشته شد. اوج ترور مسوولان مصری مربوط به سال 1993 و پس از آن بود كه می‌توان از ترور ناموفق عاطف صدقی و حسن الفی درس ال 1993- توسط الجهاد- و صفوت شریف، وزیر تبلیغات، در آوریل 1993- توسط جماعه الاسلامیه- نام برد. سپس ترور بسیار مهم اما ناموفق حسنی مبارك در 26 ژوئن 1995 رخ داد كه البته آخرین ترور مقامات دولتی در این دوره محسوب می‌شود. در این سال ها، در گیری قدیمی میان قبطی‌های مصر و اسلام گرایان رادیكال ادامه یافت كه از جمله می‌توان به حمله هواداران جماعت به روستایی در اسیوط (1992) اشاره كرد كه 13 كشته از مسیحیان برجای نهاد. (82)
نویسندگان سكولار از دیگر اهداف جماعه الاسلامیه بودند. در سال 1992 فرج فوزه،‌ روزنامه نگار مشهور،‌به دست اعضای گروه به قتل رسید و دو سال بعد نیز (1994) نجیب محفوظ،‌ نویسنده مشهور و برنده جایزه ادبی نوبل،‌ هدف حمله قرار گرفت و مجروح شد. البته رهبران جماعه الاسلامیه بعدها دخالت خود را در ترور نجیب محفوظ رد كردند، ولی به هر حال این اقدام به نام گروه نوشته شد. (83) حمله به جهانگردان از دیگر برنامه‌ها برای ضربه زدن به دولت بود كه از سال 1992 آغاز شد،‌اما در دوره 97-1996 به اوج خود رسید.‌(84) در سال 1996، 18 جهانگرد یونانی در جیزه و در سپتامبر 1997، 11 جهانگرد آلمانی در مقابل موزه مصر (قاهره) كشته شدند. مهم ترین واقعه در این زمینه،‌واقعه الاقصر (لوكسور) بود كه در سال 1997 رخ داد. در جریان این رویداد، 58 جهانگرد از ملیت‌های گوناگون و 4 مصری كشته شدند كه پرتلفات ترین حادثه از این نوع محسوب می‌شد و خشم عمومی را علیه اسلام گرایان رادیكال برانگیخت. دو هفته بعد، در ماهنامه المرابطون (ارگان جماعه الاسلامیه) اعلام شد كه عاملان حمله با رهبران گروه هماهنگی نداشته اند،‌از این رو حادثه یاد شده در چارچوب سیاست‌های جماعت نیست. (85) اما رفاعی احمدطه، از رهبران گروه كه در آن زمان احتمالاً درافغانستان به سر می‌برد، بیانیه‌ای منتشر كرد و مسوولیت عملیات را به عهده گرفت. (86) مجموع این سه رویداد خونین، به ویژه واقعه الاقصر،‌ به صنعت جهانگردی مصر ضربه‌ای كاری وارد كرد و در عین حال،‌گروه را تحت فشار افكار عمومی قرار داد. در كنار اقدامات جماعه الاسلامیه در داخل مصر در این دوره، بیانیه‌هایی از سوی آن در قبال عملكرد قدرت‌های خارجی نیز صادر شد و حتی تهدیداتی مطرح گردید،‌ولی هیچ گاه به رویارویی عملی نكشید. از جمله پس از صدور حكم محكومیت شیخ عبدالرحمن در آمریكا،‌بیانیه‌ای از سوی گروه در ژانویه 1996 صادر شد. (87)
سال 1997 را می‌توان آغاز مرحله جدیدی از حیات اسلام گرایی رادیكال دانست،‌ چرا كه شش تن از رهبران زندانی جماعه الاسلامیه و الجهاد در 5 جولای 1997- پیش از كشتار الاقصر- بیانیه آتش بس را صادر كردند. عبودالزمر،‌كرم زهدی، ناجح ابراهیم،‌ حمدی عبدالرحمن،‌ فواد الدوالبی و علی الشریف طی بیانیه‌ای از گروه‌های اسلام گرا خواستند تا خشونت را كنار بگذارند و به حملات خود پایان دهند. (88) بلافاصله شیخ عبدالرحمن هم كه در نیویورك زندانی بود،‌از محتوای این بیانیه پشتیبانی كرد. بیانیه آتش بس شگفتی فراوانی آفرید و این گمان را به وجود آورد كه بیانیه یاد شده ساختگی است یا تحت فشار نیروهای امنیتی تهیه شده است. در این حالت سردرگمی بود كه حادثه الاقصر روی داد و همچنان كه پیشتر گفته شد،‌رفاعی احمدطه مسوولیت آن را بر عهده گرفت. بلافاصله 6 رهبر زندانی اعلام كردند كه پشتیبانی خود را از رفاعی احمد طه متوقف می‌كنند. (89) در پی وقوع این حادثه،‌ درون تشكیلات سازمان نوعی تشتت و جدایی رخ داد. از سویی شورای شش نفره جدیدی با حضور رفاعی احمدطه،‌محمد شوقی اسلامبولی،‌مصطفی حمزه، اسامه رشدیف عثمان السمان و محمد مصطفی المقرعی تشكیل شد كه بر ادامه درگیری و استفاده از خشونت در مواقع ضروری تاكید می‌كرد، و از سوی دیگر منتصر الزیات،‌سخنگوی غیر رسمی گروه، برای نشر بیانیه آتش بس می‌كوشید. افزایش مخالفت افكار عمومی با اقدامات خشونت طلبانه و نیز صدور بیانیه آتش بس از سوی رهبران زندانی الجهاد و جماعه الاسلامیه،‌این گروه را به شدت تحت فشار قرار داده بود. از این رو بیانیه‌ای از سوی گروه صادر و به طور تلویحی از این رویداد عذرخواهی شد.
شیخ عبدالرحمن در 22 اكتبر 1998 بیانیه‌ای دیگر صادر كرد و از همه گروه‌های اسلامی خواست متحد شوند و جبهه‌ای اسلامی،‌ «با استفاده ازابزار‌های مسالمت آمیز»، برای مقابله با خطراتی كه اسلام را تهدید می‌كند، تشكیل دهند. (90) این بیانیه، بار دیگر رهبران جماعه الاسلامیه را رویاروی رهبران قدیمی قرار داد. دو روز بعد،‌پاسخ جماعه الاسلامیه منتشر شد كه طی آن،‌ شیخ به شدت مورد انتقاد قرار گرفته بود و اعلام می‌كرد كه هیچ تغییری در راهبرد جماعت صورت نگرفته است و این گروه همچنان برای ترویج كلام خدا از راه‌های درست تلاش می‌كند. در مقابل،‌بیانیه جدید شش رهبر زندانی در 31 اكتبر 1998 صادر شد كه حاوی حمایت كامل از شیخ و تاكید بر لزوم بهره گیری از روش‌های صلح آمیز بود(91). در اواخر نوامبر 1998 نامه‌ای دیگر از سوی برخی از رهبران زندانی منتشر شد كه اعلام می‌كرد «مطابق شریعت و به منظور حفظ منافع اسلام و گروه از تلاش برای پایان خشونت» حمایت می‌شود. (92)‌اهمیت این نامه پراكنی‌ها و صدور بیانیه‌ها در آن است كه در 25 مارس 1999؛‌ یعنی دو سال پس از صدور بیانیه آتش بس، بالاخره جماعه الاسلامیه در بیانیه‌ای اعلام كرد كه به درخواست شیخ عبدالرحمن،‌فعالیت‌های نظامی خود را متوقف می‌كند. (93)
به رغم صدور این بیانیه و اهمیت آن،‌درگیری‌های پراكنده میان نیروهای امنیتی و اعضای سازمان ادامه یافت. با كشته شدن علا عبدالعزیز،‌از اعضای برجسته جماعه الاسلامیه در داخل مصر،‌ رفاعی احمدطه در دسامبر 1999 اطلاعیه جدیدی صادر كرد و با انتقاد از بیانیه آتش بس رهبران زندانی،‌ هشدار داد كه تداوم سركوب دولتی ممكن است حملات و واكنش‌های شدیدی را در پی داشته باشد. (94) گفتنی است كه خشم وی چندان بی مورد نبود،‌چرا كه علاوه بر علاعبدالعزیز، فرمانده جماعه الاسلامیه در منیا به همراه 7 اسلام گرای دیگر طی یك رشته درگیری با نیروهای امنیتی كشته شد. همچنین در این سال (1999) 8 اسلام گرا به حكم دادگاه نظامی اعدام گردیدند. (95) در آوریل 2000 هم دادگاه نظامی برای یك عضو برجسته دیگر حكم اعدام صادر كرد.
شیخ عبدالرحمن در بیانیه جدیدی در 14 ژوئن 2000 اعلام كرد:‌«به علت آن كه دولت مصر روش پیشین خود را در برخورد با اسلام گرایان ادامه می‌دهد، حمایت خود را از بیانیه آتش بس پس می‌گیرم.» بلافاصله رفاعی احمد طه نیز گفت كه در موضع گیری گروه خود مبنی بر آتش بس تجدیدنظر خواهد كرد. با این حال،‌رهبران زندانی نامه‌ای به شیخ نوشتند و از او خواستند كه موضع گیری صریح خود را در قبال آتش بس اعلام كند. شیخ با صدور بیانیه دیگری ضمن پس گرفتن حمایت خود را آتش بس،‌گفت: «من فقط حمایت خود را پس گرفته ام... تصمیم گیری درباره این موضوع را هم به برادرانم در مصر واگذار كرده ام تا ببینم چه كاری درست تر است، زیرا آنان واقعیت را بهتر درك می‌كنند.»‌(96) این نوشته را باید آخرین بیانیه در روند مجادله كلامی سال‌های 200-1997 دانست، چرا كه پس از آن بیانیه دیگری در این زمینه منتشر نشد.
واقعه دیگری در سال‌های بعد توجه همگان را به خود جلب كرد كه اشاره به آن ضروری است:‌در 19 ژوئن 2002 رهبران زندانی مصاحبه‌ای 19 صفحه‌ای با مكرم محمداحمد،‌سردبیر نشریه المصور،‌انجام دادند و طی آن، كرم زهدی از ملت مصر بابت خشونت‌هایی كه گروهش مرتكب شده است،‌عذرخواهی كرد. مصاحبه بعدی تا اندازه‌ای صریحتر بود. كرم زهدی در مصاحبه باالشرق الاوسط تاكید كرد كه «پانزده سال بازنگری و تبادل فكری بین رهبران این گروه در داخل و خارج از زندان» موجب موضع گیری آنان علیه خشونت شده است. (97) از مصاحبه مهم تر، انتشار چند جلد كتاب در همین سال (2002)- زیر عنوان كلی تصحیح المفاهیم- توسط رهبران زندانی بود. در نخستین كتاب، توسط اسامه ابراهیم حافظ و عاصم عبدالمجید محمد،‌استدلال شده بود كه اعمال خشونت علیه مسلمانان و غیرمسلمانان با شریعت اسلامی منافات دارد و همچنین مبارزه با نیروهای نظامی به نفع دشمنان اسلام (اسرائیل،‌ ایالات متحده و روشنفكران سكولار) است. دومین كتاب به قلم حمدی عبدالرحمن،‌ ناجح ابراهیم و علی الشریف مستقیماً به خطاهای اندیشه‌ای گروه اختصاص یافته و نشانگر بازنگری در تفسیر آنان از مفاهیم دین، به خصوص مفهوم جهاد، بود. ناجح ابراهیم و علی الشریف نویسندگان جلد سوم و علی الشریف و اسامه ابراهیم حافظ نویسندگان جلد چهارم بودند. در جلد سوم علیه چگونگی استفاده از ابزار تكفیر سخن گفته شده بود و محتوای جلد چهارم نیز حاوی تبینی از برداشت‌های اشتباه گروه از دین و دلایل بروز این اشتباهات بوده است. مصاحبه‌های یاد شده و انتشار چند جلد كتاب توسط رهبران زندانی را شاید بتوان نقطه پایانی بر یك دوره از فعالیت‌های اسلام گرایانه رادیكال در مصر به شمار آورد.
در نهایت، برای درك بهتر فضای اسلام گرایی در جامعه مصر و رقابت‌های موجود میان گروه‌های رادیكال در دهه‌های 1980 و 1990،‌باید از برخی سازمان‌ها و گروه‌های كوچك تر نیز یاد كرد كه گاه به خشونت نیز متوسل شده‌اند،‌ از جمله تنظیم الهلال الثوری،‌ حزب الله مصر، الاخوه الاسلامیه، قف و تبین (التوقف و التبین) و الناجون من النار، این گروه آخر در سال‌های پایانی دهه 1980 اقدام به یك رشته ترور كرد كه سه مورد آن بازتاب فراوانی به دنبال داشت: ترور مكرم محمد احمد،‌روزنامه نگار، زكی بدر،‌وزیر كشور وقت، و حسن ابوپاشا، وزیر كشور اسبق. درسال‌های پایانی حكومت مبارك گروه‌های تروریتی كوچكی در مصر هم چنان فعال بودند كه گفته می‌شد احتمالا وابستگی‌هایی به القاعده دارند یا دست كم نوعی همسویی فكری و روشی بین آن‌ها مشاهده می‌شود،‌از جمله الطائفه المنصوره،‌اما برآورد شده است كه تعداد اعضای فعال هر یك از این گروه‌ها بیش از 30 نفر نبوده است و مهم تر از آن، به رغم چند عملیات بمب گذاری مهم مثلا در شرم الشیخ،‌ نتوانستند ضربه‌ای اساسی به دولت و حكومت وارد كنند.
منابع :
آقایی،‌ بهمن و صفوی، خسرو (1365)، اخوان المسلمین، تهران: انتشارات رسام.
احمدی، حمید (1376)،‌«اسلام گرایان و مساله خشونت درمصر»،‌ فصلنامه گفتگو، شماره 18
تمان،‌حسام و بتان، پاتریك (2003)،‌«اسلام امروزی طبقه مرفه مصر»، ترجمه ویدا میرمكری،‌لوموند دیپلماتیك، سپتامبر
حسینی،‌ مختار و دیگران (1381)،‌برآورد استراتژیك مصر (سرزمینی، سیاسی، نظامی)، ج1ف تهران: ابرار معاصر تهران
خامه یار، عباس (1390)، ایران و اخوان المسلمین؛ عوامل همگرایی و واگرایی، تهران: موسسه مطالعات اندیشه سازان نور.
دكمجیان، هرایر (1377)، اسلام در انقلاب، جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب،‌ترجمه حمید احمدی،‌تهران: انتشارات كیهان
رزق،‌جابر (1384)، دین و دولت در اندیشه شهید حسن البنا، ترجمه محدود جواد حجتی كرمانی، تهران: انتشارات اطلاعات
زگال،‌ملیكه (1380)،‌ «دین وسیاست در مصر: علمای الازهر،‌اسلام افراطی و دولت (94-1952)»، قسمت دوم، ترجمه عباس كاظمی نجف آبادی، فصلنامه صادق، شماره 5
جرجیس، فواز (1382)،‌آمریكا و اسلام سیاسی، رویارویی فرهنگ‌ها یا تضاد منافع،‌ترجمه سیدمحمد كمال سروریان، تهران:‌پژوهشكده مطالعات راهبردی
حلبی،‌علی اصغر (1374)،‌تاریخ نهضت‌های دینی- سیاسی معاصر،‌تهران:‌انتشارات بهبهانی
سوزنگر، سیروس (روح الله) (1383)، اندیشه‌های سیاسی سید قطب،‌تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی
صلاح، محمد (1380)، «ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»، قسمت اول،‌ترجمه سیدمحمود بجنوردی،‌فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 28
صلاح، محمد (1381)،‌«ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»،‌ قسمت دوم،‌ترجمه سید محمود بجنوردی،‌فصلنامه مطالعات خاورمیانه،‌شماره 29
عرفات،‌ علالدین (2012)، «اخون المسلمین گرفتار دام پلورالیسم»، لوموند دیپلماتیك،‌می
فهمی،‌نانیت (1377)ف «عملكرد اخوان المسلمین در سندیكاهای صنفی مصر»، ترجمه غلامرضا عباسیان، روزنامه سلام، 17 بهمن.
كامپانا،‌ژوئل‌(1377)، «دولت،‌جامعه مدنی و اسلام گرایی در خاورمیانه: بررسی تجربه مصر»، ترجمه حمید احمدی،‌ماهنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 126-125.
كپل،‌ژیل (1366)، پیامبر و فرعون (جنبش‌های نوین اسلامی در مصر)،‌ ترجمه حمید احمدی،‌ تهران: انتشارات كیهان
محمد،‌ابراهیم و دیگران (1385)،‌اخوان المسلمین مصر،‌ترجمه و تالیف كارشناسان موسسه مطالعات اندیشه سازان نور،‌تهران: موسسه مطالعات اندیشه سازان نور
موسی الحسینی،‌ اسحاق (1375)ف اخوان المسلمین ، بزرگ ترین جنبش اسلامی معاصر،‌ ترجمه سید هادی خسروشاهی،‌تهران:‌انتشارات اطلاعات
میشل،‌ ریچارد (1386 و 1387)ف تاریخ جمعیت اخوان المسلمین از آغاز تا امروز،‌2 جلد،‌ترجمه سید هادی خسروشاهی، تهران: مركز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه.
نبوی،‌سید عبدالامیر (1390)،‌«اسلام گرایی و واكاوی تنوعات درونی آن»،‌فصلنامه پژوهش‌های سیاسی،‌شماره 1
- Abdalla, Ahmad (2000) The Egyptian Generation of 1967: Reaction of the Young to National Defeal in Allienation or Integration of Arab Youth: Between Family, State and Street Edited by Roel Meijer, Surrey: Curzon
Al-Sayyid Mustapha Kamel (2003) The Other Face of the Islamist Movement Working papers, Carnegie Endowment for Internatnional Peace. No. 33
Al- zawahery, Ayman: http:// www. Fas.org/irp/World/para/ayman-bk.htm. Ansari Hamid N.(1984) The Islamic Militants in Egyptian Politics International Journal of Middle East Studies Vol. 16. No, 1,
Ayubi Nazih (1980) The political Revival of Islam: The Case of Egypt, International Journal of Middle East Studies Vo. 12, No. 4
-Dawoud, Khaled (1998) A forced cease-fire? Al-Ahram Weekly. No 389, 16-22july at:http://weekly.org.eg/1998
Dawoud, Khaled (1999-a) Juhad Rejects Cease-fire. Al-Ahram Weekly,
No. 424, 8-14 April at: http://Weekly.org.eg/1999
90-Dawoud, Khaled (1999-b) , Light at the End of the Tunnel? Al-Ahram Weekly. No 423, 1-7 april at:http://weekly.org.eg/1999
70-Dawoud, Khaled (2000-a) A Militants Coup, Al-Ahram Weekly. No 466, 27 January-2 February: at:http://Weekly.org.eg/2000
Dawoud, Khaled (2000-b) ,Gam a Militant Sentenced to Death ? Al-Ahram Weekly. No 478, 20-26 april at:http://weekly.org.eg/2000
Dawoud, Khaled(2001). "Conflicting Signals" Al- Ahram Weekly, No. 544, 25 July- 1 August at: http:// weekly. org. eg/2001
Guenena Nemat Allah Adel (1997) Islamic Activism in Egypt 1974-1996. in Islam in a Changing World, Europe and the Middle East. Edited by Anders Jerichow and Jorgen Baek Simonsen, Surrey: Curzon Press,
Halawi, Jailan (1998-a) Confliction Signals from the Gamaa Al-Ahram Weekly No 401-29 October-4 November: at: http:// weekly.org.eg/1998
Halawi, Jailan (1998-b) Military Trial for Bombing Suspects Al-Ahram Weekly No. 402, 5-11, November 8: at: http://weekly.org.eg/1998
-Halawi, Jailan (1998-c) switching from violence to Peace Al-Ahram Weekly No 405-26 November 2December at: http:// weekly.org.eg/1998
Halawi Jailan (1999-a) Jihad Leader Faces Us Charges Al-Ahram Weekly No. 435, 24-30 June: at: http:// Weekly.org.eg/1999
--Halawi, Jailan (2000)militant Arms to Stay, ? Al-Ahram Weekly No 488, 29 june-5 july: at: :http://weekly. org.eg/2000
Howeidy, amira (1999-a) Any Old Reason" Al- Ahram Weekly, No 461, -29 December at: http:// Weekly.org.eg/1999/Howeidy, Amira (1999-c) The Application is the Message Al- Ahram Weekly, No, 541, 14-20 October: at: http:// Weekly.org.eg/1999
Howeidy, Amira (1999-b) Third Time Lucky. Al- Ahram Weekly No. 433, 10-16. June: http:// Weekly.org.eg/1999
Howeidy, Amira (1999-c) The Application is the Message Al- Ahram Weekly, No, 541, 14-20 October: at: http:// Weekly.org.eg/1999
Howeidy, Amira (2000-a(. Capitalizing of the Clampdown, Al-Ahram Weekly, No 508, 16-22 November, at: http:// weekly. org.eg/2000
33-Howeidy, Amira (2000-b) Compaigning Carefully Al-ahram Weekly, No 497,31 August-6 September: at: http:// weekly.org.eg/2000
ibn Khaldun Center, Changing Face of Egypt s Islamic Activism: 1970-1995. pp. 1-5. at: www. ibnkhaldun.org
Ibrahim Saad Eddin (1980) Anatomy of Egypt s Militant Islamic Groups. International Journal of Middle East Studies vol. 12, no. 4
International Crisis Group (ICG) (2004) Islamism in North Africa II: Egypts Opportunity Cario and Brussles , 20 April
karpet, Kamel H. (1963), political and social Thought in the Contemporary Middle East, New York: Fredreich A. Preaqear
Moussa, Ahmed (1998),setting Limit Violence? Al-Ahram Weekly, No .589,6-12August at: http://weekly. ahram.org.eg/1998
Moussa, Ahmed (2001), Egypt most Wanted Al-Ahram Weekly, No .556, 18-24 October at: http://weekly. ahram.org.eg/2001
Rapopor, David c. (1998) Sacred Terror: A Contemporary Example From Islam In Origins of Terrorism. Psychologies Ideologies. Theologies States of Mind Edited by Walter Reicj, Washington, D.C. The Woodraw Wilson Center Press
Rashwan. Diaa (1998-a) struggle within the Ranks. Al- Ahram Weekly, No 402,20-26 my: at:: http: //Weekly.org.eg/1998
Stacher, Joshua A.(2002) Post-Islamist Rumbling in Egypt: The Emergence of the Wasat Party. Middle East Journal, Vol.56, No.3
Weaver Mary Anne (1999) A POrtrait of Egypt: A Journey through the World of Militant Islam New York: Farrar Strauss and Giroux
Wikham, Carrie Rosefsky (2002), Mobilizing Islam: Religion, Activism and Political Change in Egypt, New York: Columbia University Press
www.africaonline.com
www.arbicnews.com
www.bbc.co.uk.com
www.ummah.net/Ikhwan

پی‌نوشت‌ها:

1- استادیار پژوهشكده مطالعات فرهنگی و اجتماعیnabavisa @ Yahoo.com
2- رك:‌آقایی و صفوی،‌1365؛‌خامه یار، 1390؛ رزق، 1384؛ كپل، 1366، محمد و دیگران، 1385،‌موسی الحسینی، 1375؛ میشل،‌ 1386ف و 1387
3-جهت آگاهی بیشتر درباره این تقسیم بندی،‌رك: نبوی، 1390
4-karpet, Kamel H. (1963), political and social Thought in the Contemporary Middle East, New York: Fredreich A. Preaqear, 116
5- اسحاق موسی الحسینی،‌ (1375)،‌اخوان المسلمین، بزرگترین جنبش اسلامی معاصر، ترجمه سید هادی خسروشاهی، تهران: انتشارات اطلاعات، 37
6- هرایر دكمجیان،‌(1377)،‌اسلام در انقلاب، جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب،‌ترجمه حمید احمدی،‌تهران: انتشارات كیهان،‌152
7-www.ummah.net/ikhwan:1
8- در مورد رابطه بدنه اصلی اخوان با شاخه مخفی آن نظرات گوناگونی ابراز شده است. این نكته قابل انكار نیست كه بنیانگذاران اخوان از فعالیت‌های شاخه نظامی آگاه بودند، ولی می‌پنداشتند آن را تحت كنترل دارند. این سازمان كه ابتدا با نظر رهبران اخوان شكل گرفت، به صورت بخش زیرزمینی و شبه نظامی عمل می‌كرد و فعالیت هایش در جهت كمك به مردم فلسطین و علیه منافع یهودی‌ها و انگلیسی‌های مقیم مصر بود. پس از افزایش فشارهای دولتی به ویژه در نیمه دوم دهه 1940 میلادی، اقدامات سازمان به صورت خودسرانه معطوف به داخل شد و نیروها و مقامات مصری را هدف قرار داد. این ترورها خلاف پندار رهبران اخوان و قدرت مدیریت و كنترل آنان را ثابت كرد. البته نه حسن البنا و نه رهبران بعدی اخوان،‌هیچ یك، عملكرد افراطی اعضای سازمان مخفی را به ویژه میان سال‌های 48-1945 تایید نكردند. حتی حسن البنا طی نامه‌هایی برائت خود رااز اقدامات تروریستی این عده اعلام كرد و كوشید ضمن محكوم كردن اعمال تروریستی، راه و هدف این دو را متفاوت از یكدیگر نشان دهد. بعدها نیز عمر تلمسانی در مصاحبه‌ای با المجله (16 ژانویه 1982) گفت:‌«در گذشته گروه‌هایی بودند كه برای مبارزه علیه اشغال انگلیس و آزادی فلسطین عمل می‌كردند، ولی امروزه به هیچ وجه گروه مسلح نداریم زیرا این كار هم خلاف قانون است و هم خلاف اعتقاد ماست.» رك:‌آقایی و صفوی؛ 1365؛‌صلاح،‌ 121:1380 -120
9- برای آگاهی بیشتر درباره این اختلاف نظر و دیدگاه خاص سیدقطب، رك:‌حلبی؛ 1374؛‌ سوزنگر، 1383.
10-ژیل كپل،‌ (1366)، پیامبر و فرعون (جنبش‌های نوین اسلامی در مصر)،‌ترجمه حمید احمدی،‌تهران: انتشارات كیهان،‌124
11- خسروشاهی حیات اخوان را از زمان تشكیل تا انتهای دوره سادات به پنج مرحله تاسیس،‌همكاری،‌تقابل،‌آزادی تاكتیكی،‌و تقابل و تضاد تقسیم كرده است: رك: رزق،‌ 1384: 17-18
12- ژیل كپل، (1366)، پیامبر و فرعون (جنبش‌های نوین اسلامی در مصر)،‌ترجمه حمید احمدی،‌تهران: انتشارات كیهان، 160/ محمد صلاح،‌(1380)،‌ «ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»،‌ قسمت اول،‌ترجمه سید محمود بجنوردی،‌فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 28. 116.
13- محمد صلاح، (1380)، «ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»، قسمت اول،‌ترجمه سید محمود بجنوردی، فصلنامه مطالعات خاورمیانه،‌شماره 28ف 122.
14- عباس خامه یار،‌(1390)،‌ ایران و اخوان المسلمین؛ عوامل همگرایی و واگرایی، تهران: موسسه مطالعات اندیشه سازان نور، 88- 85.
15- Ayubi Nazih (1980) The political Revival of Islam: The Case of Egypt, International Journal of Middle East Studies Vo. 12, No. 4, 488
16- این مطلب، مندرج دراصل دوم قانون اساسی مصر، طی همه پرسی مارس 1980 به تصویب رسید.
17- محمد صلاح،‌(1380)،‌«ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»،‌ قسمت اول،‌ترجمه سید محمد بجنوردی، فصلنامه مطالعات خاورمیانه،‌شماره 28ف 116
18- ژیل كپل،‌ (1366)، پیامبر و فرعون (جنبش‌های نوین اسلامی در مصر)،‌ترجمه حمید احمدی، تهران: انتشارات كیهان،‌ 160/ محمد صلاح،‌(1380)،‌ «ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»، قسمت اول،‌ ترجمه سید محمود بجنوردی، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 28،‌ 178
19- البته این مساله بعدها از سوی عبدالمنعم ابوالفتوح تكذیب شد. وی معتقد است كه درگیر شدن اخوان در مساله افغانستان از سال 1984 آغاز شد و سادات مخالف دخالت اسلام گرایان مصری در این مساله بود. رك: صلاح،‌42:1380 و 146.
20- ابراهیم محمد و دیگران (1385)،‌اخوان المسلمین مصر، ترجمه و تالیف كارشناسان موسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران: موسسه مطالعات اندیشه سازان نور،‌267/ عباس خامه یار،‌(1390)، ایران و اخوان المسلمین؛ عوامل همگرایی و واگرایی، تهران: موسسه مطالعات اندیشه سازان نور،‌92
21- بهمن اقایی و خسرو صفوی،‌(1365)، اخوان المسلمین، تهران: انتشارات رسام،‌243
22- مختار حسینی و دیگران (1381)، برآورد استراتژیك مصر (سرزمینی،‌سیاسی، نظامی)،‌ج1ف تهران: ابرار معاصر تهران، 174
23- Wikham, Carrie Rosefsky (2002), Mobilizing Islam: Religion, Activism and Political Change in Egypt, New York: Columbia University Press, 91
24- كامپانا،‌ژوئل (1377)،‌ «دولت،‌ جامعه مدنی و اسلام گرایی در خاورمیانه؛ بررسی تجربه مصر»،‌ ترجمه حمید احمدی، ماهنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی،‌شماره 126-125،‌ 50- 49.
25-نانیت فهمی،‌(1377)، «عملكرد اخوان المسلمین در سندیكاهای صنفی مصر»، ترجمه غلامرضا عباسیان، روزنامه سلام، 17 بهمن،‌7
26- كامپانا، ژوئل (1377)، «دولت، جامعه مدنی و اسلام گرایی در خاورمیانه:‌بررسی تجربه مصر»، ترجمه حمید احمدی، ماهنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی،‌شماره 126- 125، 151
27- مختار حسینی و دیگران (1381)، برآورد استراتژیك مصر (سرزمینی، سیاسی، نظامی)،‌ج1، تهران: ابرار معاصر تهران، 181
28- ابراهیم محمد و دیگران (1385)،‌اخوان المسلمین مصر،‌ترجمه و تالیف كارشناسان موسسه مطالعات اندیشه سازان نور،‌تهران: موسسه مطالعات اندیشه سازان نور،‌269
29- فواز جرجیس، (1382)،‌آمریكا و اسلام سیاسی، رویارویی فرهنگ‌ها یا تضاد منافع، ترجمه سید محمد كمال سروریان، تهارن: پژوهشكده مطالعات راهبردی،‌175
30- ابراهیم محمد ودیگران (1385)، اخوان المسلمین مصر، ترجمه وتالیف كارشناسان موسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران: موسسه مطالعات اندیشه سازان نور،‌269، ‌273
31- Dawoud, Khaled(2001). "Conflicting Signals" Al- Ahram Weekly, No. 544, 25 July- 1 August at: http:// weekly. org. eg/2001
32- Howeidy, Amira (2000-a(. Capitalizing of the Clampdown, Al-Ahram Weekly, No 508, 16-22 November, at: http:// weekly. org.eg/2000
33-Howeidy, Amira (2000-b) Compaigning Carefully Al-ahram Weekly, No 497,31 August-6 September: at: http:// weekly.org.eg/2000
34-Essam El-din,2001
35- جابر رزق،‌ (1384)،‌ دین و دولت در اندیشه شهید حسن البنا،‌ترجمه محمد جواد حجتی كرمانی، تهران: انتشارات اطلاعات،‌33
36- ابراهیم محمد و دیگران (1385)، اخوان المسلمین مصر،‌ترجمه وتالیف كارشناسان موسسه مطالعات اندیشه سازان نور،‌تهران:‌موسسه مطالعات اندیشه سازان نور،‌ 269-285
37- عرفات،‌علاالدین (2012)، «اخوان المسلمین گرفتار دام پلورالیسم»،‌لوموند دیپلماتیك،‌می
38-Wickham, Carrie Rosefsky (2002), Mobilizing Islam: Religion, Activism and political Change in Egypt New York: Columbia University Press. 218
39-ibid,219
40-Stacher, Joshua A.(2002) Post-Islamist Rumbling in Egypt: The Emergence of the Wasat Party. Middle East Journal, Vol.56, No.3,419
41-ibid.422-424
42- Howeidy, Amira (1999-b) Third Time Lucky. Al- Ahram Weekly No. 433, 10-16. June: http:// Weekly.org.eg/1999
43- www. africaonline.March 11,2002.
44- Howeidy, amira (1999-a) Any Old Reason" Al- Ahram Weekly, No 461, 23-29 December at: http:// Weekly.org.eg/1999/Howeidy, Amira (1999-c) The Application is the Message Al- Ahram Weekly, No, 541, 14-20 October: at: http:// Weekly.org.eg/1999
45- حسام تمان و پاتریك بتان،‌‌(2003)، «اسلام امروزی طبقه مرفه مصر»، ترجمه ویدا میرمكری، لوموند دیپلماتیك،‌سپتامبر،‌4
46- همان،‌5
47-ژیل كپل،‌(1366)، پیامبر و فرعون (جنبش‌های نوین اسلامی در مصر)،‌ترجمه حمید احمدی،‌تهران:‌انتشارات كیهان، 64
48- Abdalla, Ahmad (2000) The Egyptian Generation of 1967: Reaction of the Young to National Defeal in Allienation or Integration of Arab Youth: Between Family, State and Street Edited by Roel Meijer, Surrey: Curzon, 71-81
49-Ibrahim Saad Eddin (1980) Anatomy of Egypt s Militant Islamic Groups. International Journal of Middle East Studies vol. 12, no. 4, 438
50- Guenena Nemat Allah Adel (1997) Islamic Activism in Egypt 1974-1996. in Islam in a Changing World, Europe and the Middle East. Edited by Anders Jerichow and Jorgen Baek Simonsen, Surrey: Curzon Press, 135
51- Ansari Hamied N. (1984) The Islamic Militants in Egyptian politics, International Journal of Middle East Studies, Vol. 16, No, 1, 133
52- Al- zawahery, Ayman: http:// www. Fas.org/irp/World/para/ayman-bk.htm. Ansari Hamid N.(1984) The Islamic Militants in Egyptian Politics International Journal of Middle East Studies Vol. 16. No, 1, 126
53- Rapopor, David c. (1998) Sacred Terror: A Contemporary Example From Islam In Origins of Terrorism. Psychologies Ideologies. Theologies States of Mind Edited by Walter Reicj, Washington, D.C. The Woodraw Wilson Center Press.103-130
54- ژیل كپل،‌(1366)، پیامبر و فرعون (جنبش‌های نوین اسلامی درمصر)، ترجمه حمید احمدی، تهران: انتشارات كیهان، 251
55-محمد صلاح، (1380)، «ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»، قسمت اول،‌ترجمه سیدمحمود بجنوردی،‌فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 28ف 120
56- حمید احمدی، (1376)،‌ «اسلام گرایان و مساله خشونت در مصر»، فصلنامه گفتگو، شماره 18، 148؛ طلعت فواد قاسم به عنوان پناهنده سیاسی در دانمارك زندگی می‌كرد، و طی سفری به كرواسی در سال 1995 ناپدید شد. اسلام گرایان معتقدند كه او توسط نیروهای امنیتی آمریكا ربوده شد.
57- ژیل كپل،‌(1366)، پیامبر و فعون (جنبش‌های نوین اسلامی در مصر)، ترجمه حمید احمدی تهران: انتشارات كیهان، 248؛‌ Ansari Hamied M. (1984) The Islamic Militants in Egyptian Politics International Journal of Middle East Studies Vol. 16, No. 1. 143
58- هرایر دكمجیان، (1377)،‌ اسلام در انقلاب، جنبش‌های اسلامی معاصر در جهان عرب،‌ترجه حمید احمدی،‌تهران: انتشارات كیهان، 179
59- ژیل كپل،‌(1366)ف پیامبر و فرعون (جنبش‌های نوین اسلامی در مصر)، ترجمه حمید احمدی،‌تهران: انتشارات كیهان،‌257
60- در مورد اختلاف نظر میان رهبران و اعضای دو سازمان، گفتنی است كه نخست اعضای الجهاد شروع به انتقاد از عملیات جماعه الاسلامیه در اسیوط كردند و آن را اقدامی دور از اهداف اصلی برشمردند كه تنها به كشتار تعدادی از نیروهای مسلح انجامیده است. اعضای جماعه الاسلامیه، در مقابل،‌ عملیات خود را در چارچوب كسب قدرت سیاسی درست و به جا تفسیر می‌كردند، شیخ عبدالرحمن برای كاهش تنش‌ها از اعضای جماعه الاسلام خواست كه برای كفاره گناهان خود بابت كشتن تعدادی از سربازان 60 روز روزه بگیرند. در مورد دوم اختلاف كه اندكی بعد بروز كرد، ایمن الظواهری و عصام القمری در رهبری شیخ نابینا تشكیك كردند. به نظر این دو، رهبر باید براساس اصول شرعی از سلامتی حواس پنج گانه برخوردار باشد، به ویژه آن كه برخورداری سازمان از یك شاخه نظامی ایجاب می‌كند كه رهبری آن شایستگی اداره عملیات نظامی و انتخاب مجریان عملیات و پیگیری امور را داشته باشد. رك: صلاح،‌13:1381-112
61- مصطفی كامل السید، پژوهشگر برجسته مصری،‌ تاریخ دقیق این ادغام و جدایی را 1981 و 1984 می‌داند، رك:
al-Sayyed. 2002:12-13
62- صلاح،‌ محمد (1381)،‌«ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»،‌ قسمت دوم، ترجمه سید محمود بجنوردی، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 29، 114
63- International Crisis Group (ICG) (2004) Islamism in North Africa II: Egypts Opportunity Cario and Brussles , 20 April
64- Moussa, Ahmed (2001), Egypt most Wanted Al-Ahram Weekly, No .556, 18-24 October at: http://weekly. ahram.org.eg/2001
65- صلاح، محمد (1381)، «ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»، قسمت دوم، ترجمه سید محمود بجنوردی، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 29، 116
66- Halawi, Jailan (1998-b) Military Trial for Bombing Suspects Al-Ahram Weekly No. 402, 5-11, November 8: at: http://weekly.org.eg/1998
67- صلاح،‌محمد(1381)، «ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»ف قسمت دوم،‌ ترجمه سید محمود بجنوردی، فصلامه مطالعات خاورمیانه، شماره 143،‌29
68- Rashwan. Diaa (1998-b) The Big face Off. Al- Ahram Weekly, No 390. 13-19. August: at: http: //Weekly.org.eg/1998
69- صلاح،‌محمد (1381)، «ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»،‌قسمت دوم، ترجمه سید محمود بجنوردی،‌فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 29، 137
70- Halawi Jailan (1999-a) Jihad Leader Faces Us Charges Al-Ahram Weekly No. 435, 24-30 June: at: http:// Weekly.org.eg/1999
71-Dawoud, Khaled (1999-a) Juhad Rejects Cease-fire. Al-Ahram Weekly, No. 424, 8-14 April at: http://Weekly.org.eg/1999
72-Dawoud, Khaled (2000-a) A Militants Coup, Al-Ahram Weekly. No 466, 27 January-2 February: at:http://Weekly.org.eg/2000
73- Rashwan Diaa(1998-b) The Big face off, Al- Ahram Weekly, No. 390, 13-19 August. At: http://Weekly.org.eg/1998
74- Al-Sayyid Mustapha Kamel (2003) The Other Face of the Islamist Movement Working papers, Carnegie Endowment for Internatnional Peace. No. 33,14
75- ژیل كپل،‌ (1366)، پیامبر و فرعون (جنبش‌های اسلامی در مصر)، ترجمه حمید احمدی،‌ تهران: انتشارات كیهان،‌153
76- همان، 178
77- همان، 249
78- Al-Sayyid Mustapha Kamel (2003) The Other Face of the Islamist Movement Working papers, Carnegie Endowment for Internatnional Peace. No. 33,14
79-محمد صلاح، (1381)، «ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»، قسمت دوم،‌ترجمه سید محمود بجنوردی،‌فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 29، 116
80- ibn Khaldun Center, Changing Face of Egypt s Islamic Activism: 1970-1995. pp. 1-5. at: www. ibnkhaldun.org
81- محمد صلاح،‌(1381)، «ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی»، قسمت دوم،‌ترجمه سید محمود بجنوردی،‌فصلنامه مطالعات خاورمیانه، شماره 29،‌116-115
82- Weaver Mary Anne (1999) A POrtrait of Egypt: A Journey through the World of Militant Islam New York: Farrar Strauss and Giroux. 158
83-International Crisis Group (ICG) (2004) Islamism in North Africa II: Egypts Opportunity Cario and Brussles , 20 April,7
84-www.arabicnews.com12/12/1997
85-Dawoud, Khaled (1998) A forced cease-fire? Al-Ahram Weekly. No 389, 16-22july at:http://weekly.org.eg/1998
86-محمد صلاح،‌(1381)،‌ «ناگفته‌های جنبش‌های رادیكال اسلامی» قسمت دوم،‌ترجمه سید محمود بجنوردی،‌فصلنامه مطالعات خاورمیانه،‌شماره 29، 139
87- www.arabicnews.com. 12/31997
88- Moussa, Ahmed (1998),setting Limit Violence? Al-Ahram Weekly, No .589,6-12August at: http://weekly. ahram.org.eg/1998
89-Halawi, Jailan (1998-a) Confliction Signals from the Gamaa Al-Ahram Weekly No 401-29 October-4 November: at: http:// weekly.org.eg/1998
90-Rashwan. Diaa (1998-a) struggle within the Ranks. Al- Ahram Weekly, No 402,20-26 my: at:: http: //Weekly.org.eg/1998
91-Halawi, Jailan (1998-c) switching from violence to Peace Al-Ahram Weekly No 405-26 November 2December at: http:// weekly.org.eg/1998
92-Dawoud, Khaled (1999-b) , Light at the End of the Tunnel? Al-Ahram Weekly. No 423, 1-7 april at:http://weekly.org.eg/1999 91-Halawi, Jailan (1999-b)The Gamaa as a Safty valve? Al-Ahram Weekly No 459, 9-15December at:http://weekly. org.eg/1999
93-Halawi, Jailan (1998-b) switching from violence to Peace Al-Ahram Weekly No 405-26 November 2December at: http:// weekly.org.eg/1998
94-Dawoud, Khaled (1999-b) , Light at the End of the Tunnel? Al-Ahram Weekly. No 423, 1-7 april at:http://weekly.org.eg/1999 91-Halawi, Jailan (1999-b)The Gamaa as a Safty valve? Al-Ahram Weekly No 459, 9-15December at:http://weekly. org.eg/1999
95-Dawoud, Khaled (2000-b) ,Gam a Militant Sentenced to Death ? Al-Ahram Weekly. No 478, 20-26 april at:http://weekly.org.eg/2000
96--Halawi, Jailan (2000)militant Arms to Stay, ? Al-Ahram Weekly No 488, 29 june-5 july: at: :http://weekly. org.eg/2000
97-گفتنی است كه كرم زهدی مصاحبه دیگری نیز با المصور داشت كه در دو قسمت (15 و 16 جولای 2003) چاپ شد. وی در این مصاحبه، صریحاً سادات و نیروهای امنیتی كشته شده در درگیری ‌ها را «شهید» عنوان كرد: رك:
international cris Group. 2004:8

منبع مقاله :
حاتمی، محمد رضا، بحرانی، مرتضی؛ (1392)، دایرة المعارف جنبش‌های اسلامی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما