افكار منتهي به انسجام

گام نخست به سوي وحدت، تجزيه و تحليل وضعيت كلي اسلام در جهان امروز است و بايد گفت حاصل چنين تجزيه و تحليلي ابداً مثبت نيست. جهان اسلام در عصر و نسل ما دنيايي است سرشار از جدايي¬هاي سياسي، شكاف¬هاي اقتصادي، سوءتفاهم¬هاي فرهنگي و اختلافات فرقه¬اي. اگر چنين واقعيت¬هايي ناديده گرفته شود، غيرممكن خواهد بود كسي بتواند ملت هاي اسلامي را به يك ديگر بپيوندد.
يکشنبه، 11 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
افكار منتهي به انسجام
افكار منتهي به انسجام
افكار منتهي به انسجام

نويسنده:دكتر محمد العاصي
گام نخست به سوي وحدت، تجزيه و تحليل وضعيت كلي اسلام در جهان امروز است و بايد گفت حاصل چنين تجزيه و تحليلي ابداً مثبت نيست. جهان اسلام در عصر و نسل ما دنيايي است سرشار از جدايي¬هاي سياسي، شكاف¬هاي اقتصادي، سوءتفاهم¬هاي فرهنگي و اختلافات فرقه¬اي. اگر چنين واقعيت¬هايي ناديده گرفته شود، غيرممكن خواهد بود كسي بتواند ملت هاي اسلامي را به يك ديگر بپيوندد.
بنابراين از همين ابتدا مي‌پذيريم كه ما مسلمانان، چه آن‌ها كه در سرزمين‌¬هاي شرقي زندگي مي‌‌كنند و چه آن ها كه در دنياي جديد ساكنند، متفرق، پراكنده و در انزوا هستيم. اين واقعيتي است بي چون و چرا كه ابراز آن نيازي به پوزش طلبيدن ندارد. جهان اسلام در شبكه گسترده خود، شامل بيش از 60 ملتند، كه امروز در معرض قضاوت بيگانه و خودي قرار گرفته اند. اين شبكه پراكنده از دولت-ملت ¬ها در گذشته، عملكردش طي حدود يك قرن اين بوده است كه ملت¬هاي اسلامي را از يك ديگر بيگانه و هر ملت را كاملآ "الينه" شده (منزوي) نگاه دارد. بنابراين، اين دولت–ملت¬ها به خودي خود تقويت كننده شرايط كلي شكاف بين ملل و جوامع اسلامي هستند. جهان اسلام همچنين كم كم درمي¬يابد كه از يك درد عمومي جوامع بشري رنج مي¬برد كه مربوط به تفاوت¬هاي طبقاتي است. اين تفاوت¬ها به تشكيل لايه¬هاي مختلف اجتماعي انجاميده. در درون اين شكاف¬هاي اجتماعي، طبقات مرفه و بالانشين جوامع اسلامي هيچ ارتباطي با طبقات فقير و پايين نشين اجتماعات خود ندارند. اين امر هم چنين زمينه ساز يك حس نفرت درون¬زاد مي¬شود كه تغذيه كننده شكاف-هاي عميق¬تر اجتماعي، حالت گريز از مركز، و از هم گسيختگي هر جامعه انساني مي¬شود.
جهان اسلام علاوه بر اين مشكلات، در طول خطوط فرهنگي نيز مثله شده است. فرهنگ‌¬هايي خاص در مناطقي از آسيا يا آفريقا، به قدري قدرت فائقه دارند كه اسلام را كلاً تحت¬الشعاع قرار مي¬دهند و دين را چنان به شبيه شدن با خود وادار مي-كنند كه شعار جهاني بودن اسلام را با اولويت¬ها و خودمحوري-هايي كه از ويژگي‌هاي فرهنگ خودي است به يك شعار فرعي تبديل مي¬كنند. به اين ترتيب فرهنگ¬هاي بخصوصي خود را در نقش «اسلام» به ملت¬ها عرضه مي¬كنند، يا حداقل براي اعضاي آن فرهنگ و بخش¬ هاي زيرمجموعة آن تفاوت گذاشتن بين اسلام و فرهنگ قالب ممكن نيست.
و آخرين، اما نه كم توان¬ ترين عامل، فرقه¬گرايي است كه به عامل اصلي تفرقه در جهان اسلام در دوران معاصر تبديل شده است. مسلمانان ممكن است تصور كنند كه جمعيت بزرگ آنها يا سنـي و يا شيعه هستند، ولي در درون اين طبقه ¬بندي كلي، ده ها مذهب و زير مجموعه¬هاي بي شمار مذاهب نيز وجود دارد. حتي در درون يك محله كوچك، جايي كه يك شيخ يا امام يا طلبه با گرايشاتي خاص مسئوليت هدايت مردم را به عهده مي¬گيـرد، وي به جاي تقويت احساس تعلق اسلامي، جماعت، وحدت و ادغام براي يكپارچگي اسلامي، خود بنياد طريقتي جديد را مي¬ريزد كه به شكافـي ديگر در آشفته بازار اوضاع عمومي متفرق و سرشار از شكافي تبديل مي¬شود كه مسلمانان امروز خود را در آن سرگردان مي¬يابند.
جمعيت متفرق و نااميدكننده تعريف شده در بالا در صحنه¬هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و فرقه¬اي شامل دو ميليارد مسلمان جهان مي¬شود كه مصرف كننده استراتژي¬هاي منجر به جدايي و كالاهاي رنگارنگ شده¬اند. اين وضعيت با توجه به طبيعت پديده¬ها، ديگر زياد نمي¬تواند براي مدت بيشتري تداوم يابد. قرن اخير، بدون ترديد شاهد مصائب ملت¬هاي مسلمان بوده است كه در معرض حملات نظامي، نابساماني¬هاي اقتصادي و تنش‌هاي فرقه-اي بوده¬اند.
با در نظر گرفتن اين واقعيت¬ها، آيا راه حلي براي خروج از اين شرايط تفرقه¬آميز وجود دارد؟ ما ادعا نمي¬كنيم پاسخي شعبده بازانه به اين سوال در آستين داشته باشيم. با اين حال، مي¬توان تا حدي نور هدايت بر گذرگاهي كه بتواند ما را از شرايط پراكنده و اختلاف¬زاي موجود بيرون ببرد بتاباند.
با نگاهي گسترده¬تر بر تصوير موجود، ما توصيه مي¬كنيم مسلمانان در همه جا و از هر ملتي يا از هر طبقه اجتماعي كه به آن تعلق دارند و عضو هر فرهنگي كه هستند، يا در هر فرقه¬اي كه رشد كرده¬اند، عليرغم دلبستگي¬ها و گرايشات ناشي از اين تعلقات بر سر مفهوم «تعارف» توافق كنند و به ترويج آن بپردازند. اين مفهومي است قرآني و اسلامي. اين آموزة دينـي از ما مسلمانان مي¬خواهد تلاش كنيم تا يكديگر را بهتر بشناسيم. سوخت موردنياز براي تداوم اين تفرقه، ناآگاهي يا گرفتن اطلاعات غلط در خصوص "ديگر" مسلمانان است. اگر مفهوم «تعارف» به يك ويژگي چشم گير و ريشه¬دار در جوامع اسلامي تبديل شود و فرد فرد مسلمانان آن را از جان و دل بپذيرند، به نظر ما آنگاه عوامل موجه جلوه دادن وجود دولت – ملت‌¬ها، شكاف‌هاي طبقاتي، ناهم گوني‌¬هاي فرهنگي و سوءتفاهم¬هاي مذهبـي ناپديد مي¬شود و در درازمدت به كل از بين خواهد رفت.
براي ما شرم آور است كه بدانيم بسياري از مسلمانان با جوامع اروپايي و آمريكايي به خوبي آشنا هستند، اما با جامعه¬هاي مسلمان در آسيا و آفريقا غريبه¬اند. بسياري از مسلمانان برنامه¬ريزي سفرهاي تفريحي و جهانگردي خود را براي گذراندن اوقات فراغت در كشورهاي اروپايي و كشورهاي قاره آمريكا تنظيم مي¬كنند، اما هيچ "كانالي" براي برقراري ارتباطات و رفت و آمد بين خود و ملت¬هاي مسلمان "باز" نمانده است. براي نمونه يك مسلمان مصري اطلاعاتي كه در مورد انگليس، آمريكا و فرانسه دارد به مراتب بيشتر از مطالبي است كه او در مورد پاكستان، مالزي، تركيه يا ايران مي¬داند. يك مسلمان عرب ¬تبار در مورد اقليت نژادي لاتيني در آمريكا بيشتر مي‌داند تا در خصوص جامعه اقليت مسلمانان در چين. يك مسلمان ترك تبار اطلاعاتي كه در خصوص ملت هاي اروپايي دارد بسيار گسترده است، اما در عمل اهميتـي به مسلمانان آسياي مركزي يا شرقي نمي¬دهد، هر چند او به دلايل عديده نبايد چنين كند!!
شكستن مرزهاي روانشناختي و فرهنگي بين مسلمانان چنان چه موانع سياسي وجود نداشت، ممكن بود عملي شود. بايد فكر خود را بر چهار محور زير متمركز كنيم:
1. مدارس علمي
2. جهانگردي
3. حج
4. زبان مشترك
ما پيشنهاد مي¬كنيم تمامي مدارس كشورهاي اسلامي برنامه¬هاي درسي خود را براي رشته¬هاي علوم اجتماعي تغيير سازماندهي دهند، به نحوي كه اطلاعاتي كافـي و واقعيت¬هايي جالب در خصوص تمام كشورهاي اسلامي و ملت¬هاي مسلمان ديگر را نيز در برگيرد. به آن ترتيب، يك مسلمان مصري به همان ميزاني كه كشور و ملت خود را مي¬شناسد، در خصوص ديگر كشورهاي اسلامي و ديگر ملل مسلمان نيز مطلع و آگاه خواهد بود. اين مسئله در خصوص ساير ملل مسلمان – مثل پاكستاني¬ها، ترك¬ها، فارس¬ها، اعراب و غيره نيز صادق است.
اين اصلاحات بايد در سطوح مختلف آموزشي تعميم يابد كه شامل دروس دبستاني، راهنمايي، دبيرستاني، دانشگاهي و دكترا مي-شود. بايد برنامه¬هاي دولتي، بورس ¬هاي تحصيلي، وام¬هاي آموزشي و بودجه¬هاي تحقيقاتي به اين تغيير ساختار در علوم جامعه شناسي در سراسر جهان اسلام اختصاص يابد. صادقانه بگوييم ما اعتمادي به سازمان كنفرانس اسلامي (OIC) براي تمركز روي چنين برنامه¬اي و آنگاه كمك براي به اجرا گذاشته شدن آن در كشورهاي عضو نداريم. ما حتي اعتمادي نداريم كه دولت¬هاي سكولار اسلامي با چنين موج اعتمادسازي سراسري موثري در كل جهان اسلام چندان موافق باشند.
به ياد داشته باشيم برنامه¬اي در اين خط فكري قطعاً با مشكلاتي رويارو خواهد بود و مخالفت ¬هايي را بر خواهد انگيخت كه از سوي برگزيدگان سياسي- اقتصادي و هم چنين اصحاب فرهنگي و فرقه¬گرا ابراز خواهد شد. اين پاسداران وضعيت متفرق موجود در قلمروهاي اسلامي تاب و توان ديدن برنامه¬هاي آموزشي بهبود يافته و سروسامان گرفته را ندارند كه در علومي همچون تاريخ، جغرافيا، جامعه¬شناسي و ديگر علوم اجتماعي بايد به عمل آيد، به نحوي كه چشم ملت¬هاي مسلمان را به سوي ديدن واقعيتي بزرگ¬ تر باز كند كه ماوراي مفهوم «دولت–ملت» ها، طبقات اقتصادي، زمينه¬هاي فرهنگي يا نظريه پردازي¬هاي فرقه¬اي كه زمينه¬ساز جدايي‌هاي بسيار در گروهي هستند كه لازم است امتي واحده باشد، عمل مي‌كنند.
يكي از كانال¬هاي ديگر براي يك پارچه كردن امت، تسهيل سفر و جهان گردي بين ملت¬هاي مسلمان است. هر مسلمان بي غل و غشي به شما خواهد گفت انتخاب مقاصد سفر براي گذراندن تعطيلات و جهان گردي در سرزمين¬هاي گسترده و ديدني درون جهان اسلام بسيار بهتر است تا رفتـن به مناطقي بد نام در آمريكا و اروپا كه با نور قرمز تزئين شده‌اند، كازينوها و پارك¬هاي تفريحي غربي كه در آن ها مسلمانان در معرض خطر از دست دادن ملاك¬‌‌هاي اخلاقي و شخصيت اسلامي خود قرار مي‌گيرند. در گستره فراخ آسيا و افريقا، مسلمانان هم مي توانند تفريح¬ گاه هايي جذاب براي تعطيلات زمستاني خود بيابند و هم اماكني مناسب و زيبا براي سفرهاي تابستاني ¬شان. جغرافيا و تنوع مردم¬ شناسي اسلامي غنـي، عالي و كثيـرالوجوه و عجين با فرهنگ ملل مسلمان براي هر جهان گرد مسلماني وفق ¬پذير است. به علاوه وقتي ما به يك سرزمين دوردست يا نه چندان دور اسلامي سفر مي‌كنيم، رشته¬هاي تشابهات اسلامي را محكم¬تر مي‌¬كنيم و به كشف و شهود شخصيت اجتماعي بزرگ تر خود مي¬ پردازيم. البته براي اين كه امكان رخ دادن چنين اتفاقات مباركي را فراهم كنيم، بايد آسايش و سهل بودن سفر، وسايط نقليه مناسب و سيستم هاي بهتر حمل و نقل عمومي را فراهم آوريم. شبكه جديدي از بزرگ راه ها، مسيرهاي جديد هوايي و آب راه¬هاي جديد براي سفرهاي دريايي بايد ايجاد و تبليغ شود. فكرش را بكنيد داشتن بزرگ راه¬هاي مسافرتي بين شهرهاي جالب اسلامي و در ميان همه كشورهاي ملل مسلمان چه پيامدهاي باشكوهي خواهد داشت. فكرش را بكنيد مردم با آزادي و بدون هيچ گونه محدوديتـي بين شهرهاي مقدس و در تمامي آنها به رفت و آمد بپردازند. فراهم آوردن شرايط چنين تحولـي نيز مانند مورد قبل، نياز به جرأت و اراده جدي سياسي خواهد داشت.
دولت¬ هاي اسلامي لازم است لزوم اخذ ويزا را براي سفرهاي كليه هم¬ كيشان مسلمان لغو كنند. در اين خصوص هم ما اعتمادي نداريم كه دولت ¬هايي از آن دست كه امروز وجود دارند، طرفدار فكر آمد و شد مجاني و پر حجم مردم از كشوري به كشور ديگر باشند. فكرش را بكنيد اگر برنامه¬هايي براي جايزه مسافرتي يا تخفيف¬هاي ويژه به دانشجويان، كارمندان سخت كوش و شهروندان نمونه به مقاصدي در سراسر جهان اسلام وجود داشته باشد چه تحولات شگفتـي مي¬تواند در پي داشته باشد!!
ما مي¬دانيم كه اين گونه پيشنهادات براي رژيم ¬ها و ساختار هايي كه سياست گذاري¬ هاي رسـمي براي منصرف كردن اتباع ملت¬هاي مسلمان از ورود و خروج به چنان كشورهايي را دارند چندان خوشايند نيست. اما افكار مسلمانان بايد در اين زمينه¬ها متمركز شود و به آن گونه سازمان¬ها و ساختارها فشار بياورند، تا در روزي كه زمان تغييـرات فرابرسد، لازم نباشد تدابيـر شديدي عليه اين گونه دولت¬ها اتخاذ شود.
كانال بعدي براي ترويج «تعارف»، مراسم حج است. اين «سازمان» عظيم اسلامي احكامش توسط خداوند (سبحانه و تعالي) تدوين شده است. خداي ارحم الراحمين اين موقعيت سالانه را طوري طراحي فرموده است كه متضمن ملاقاتي بي¬ منتها بين همه انواع مسلمانان از چهار گوشه جهان باشد. قبل از دوران¬ هاي ملي ¬گرايي، فرقه ¬گرايي و ريشه گرفتن منفعت طلبي¬هاي جمعي ما، حج محمل اسلامي يكي شدن و در هم آميختن¬ها بوده است. حج موقعيت بزرگ «تعارف» اسلامي بود. دانشگاهي آزاد براي تحقيق و ذوب شدن در عظمت اسلام، امت و خدا. اين خصال عاليه و تركيبات الهي حج از زمان پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشته، اولين نسل مسلمانان از آن بهره جسته¬اند. از آن پس نيز مسلماناني كه هرگز دل و ديده از اين دلبستگي مركزي اسلامي بر نبسته‌اند از منافع بي پايان حج بهره¬¬مند بوده¬اند.
به ياد بياوريم پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خطبة وداع خود را در در نزديكي مكه، هنگام بازگشت از حج ايراد فرمود. در عرفات، او (صلی الله علیه و آله و سلم) اصول اسلامي را به طور مشروح و با همه ريزه¬كاري ¬¬ها بيان فرمود. پس از او مسئوليت رهبري مسلمانان در زمان و فصل حج به عهده جانشينان پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده. در اين مجموعه رنگارنگ از ملت¬‌ها كه آغاز‌گر آن حجاج هم نسل پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده¬اند مسلمانان همواره به شناخت يك ديگر مي‌پرداخته‌اند و خود را با «ديگر» مسلمانان هم دل و هم نوا مي‌ساخته¬اند. هم چنين طي دوران حج در هر سال حكام مناطق اسلامي گردهم مي¬آمده¬‌اند. رهبران جهان اسلام همواره ملاقات هايي «شخصي» و «كاري–آموزشي» با اين حكام داشته‌اند. حج محلي بوده براي رد و بدل كردن نظريات حكومتي پيرامون مملكت¬ داري و شورا (مذاكرات سران براي تصميم¬ گيري هاي مهم مملكتي) در خصوص «مصالـح عمومي» اسلامي. دولت اسلامي رهنمودهاي خود را مطرح و در خصوص تصميم¬گيري¬هاي كلي آينده در كنگره عظيم حج با حكام منطقه¬اي به مشورت مي‌پرداخته‌اند.
راويان احاديث طي مراسم حج يكديگر را ملاقات مي¬كرده‌اند تا احاديث مشابهي را كه نقل مي¬كردند با هم مقايسه كنند. اين گردهمايي محلي بوده براي تلاقي افكار، صحنه‌اي براي زورآزمايي عقيده¬ها و دانشگاهي كه نظير آن را جهان هرگز به خود نديده است و نخواهد ديد. فقها در ايام بسيج عمومي سالانه حج نه تنها گردهم مي¬آمدند، بلكه افكارشان را نيز به هم نزديك مي‌كردند. اين ايام در طول هر سال زماني بود براي قياس افكار و تضارب "قضاوت¬هاي برتر" با همپايان علمي. اگر چيزي به نام «اجتماعي كردن دانايي» وجود داشته باشد، زمان و محل ظهور و بروز آن همان دوران از هر سال و همان مكاني بود كه حج در آن به پا داشته مي‌شد. هيچ دولتي نبود كه به اين زوار بگويد حق ندارند به كندوكاو در اعماق افكار هم كاران خويش يا رقباي روشن فكرشان بپردازند. در اين گرد هم آيي «مرزشكن» ابوحنيفه مباحث روشن فكرانه خود را با مالك داشت. آن ها طي ايام فاخر حج يك ديگر را بهتر شناختند به نحوي كه ابوحنيفه مالك را «تيغي تيز در پاسخگويي به شبهات» معرفي كرد: «ما رايت اسرع منها بجواب صحيح.» و شبيه همين توصيف را مالك در خصوص ابوحنيفه دارد، آنجا كه مي¬گويد او قطعاً از فقهاست: «انه لفقيه.» اين همان مكاني است كه ابوحنيفه، امام محمد باقر (ع) و پسرش امام جعفر صادق(ع) را ملاقات كرد. شبيه همين قضيه وقتي بود كه شافعي با احمد بن حنبل روبرو شد.
بالاترين و در عين حال كم ترين توصيف آن همايش عظيم اين است كه حج محل ملاقات احساسي و چشمگير مسلمين براي گفتگوهاي آزاد است. برخلاف امروز، «تعارف» اسلامي در گذشته ها عنصر اساسي اين سفر زيارتي بوده است. اگر مسلمانان نسل اول، كه معاصر با پيامبر بودند، موفق به تلفيق آداب اسلامي با حقوق خود، اعتقاداتشان با كردار خويش و روابطشان با آفريدگارشان با روابطشان با يك ديگر شده بودند، پس چرا ما نتوانيم مجدد چنين كنيم؟
تجديد سازمان دهي حج نياز به دولتي اسلامي خواهد داشت كه تحقق اين امر را ميسر سازد. امروز قوانين و سياست ‌هايي وجود دارد كه حرمت حرمي مغشوش در مكه و حرمي بيگانه مانده در مدينه را زيرپا مي‌گذارد. ما نه تاكنون ديده‌ايم و نه انتظار داريم بعدها ببينيم كه حكومت فعلي عربستان علاقه‌اي به گردهم آوردن علماي طراز اول اسلامي كه توان و اراده آبديده كردن و احياي‌ مجدد حج به نحوي كه اصالتا قرار بوده چنان باشد و در كتاب مقدس ما و توسط پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بيان شده داشته باشد. صدها سال پيش مكه، مغز و قلب جغرافيايي توده‌هاي مسلمان بود. اما امروز، ‌با تأسف و افسوس بايد بگوييم، مكه تبديل به كانون ضد شعور و مركز برهم زدن هماهنگي مردمي شده كه با اوامري ملوكانه به آن وارد، و با فرمان‌هايي سلطنتي از آن خارج مي‌شوند. ما هم چنين به خود اين جرأت را مي‌دهيم كه بگوييم احيانا در سراسر جهان اسلام هم امروز دولتي وجود ندارد كه حتي شجاعت كافي براي برنامه‌ريزي جهت احياي سنت «تعارف» اسلامي در حج را داشته باشد. برگزاري حجي كه مترادف باشد با حس اعتماد به نفس اسلامي، محل برگزاري سمپوزيوم‌هاي اسلامي و غنا بخشيدن همه جانبه به مفهوم اجتهاد، نياز به اصلاحاتي اساسي در مديريت حج دارد. مكه‌اي كه گهواره ما، پناهگاه و مأواي ايمان ما و قبلة ماست، نيازمند ياري‌ رساني فكري پسران خود، علما و روشنفكران در تمامي رشته‌ها و همه دانش‌هاست. «ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله في ايام معلومات علي ما رزقهم من بهيمة الانعام...»
(تا در آنجا منافع [دنيوي و اخروي] بسيار براي خود بيندوزند و نام خدا را در ايامي معين ياد كنند.) 28:22
حج به قدري براي آشنا شدن، با هم بودن و ادراك اسلامي مهم و حياتي است كه لزوم تجديد ساختمان معنايي و شناختي آن براي احياي خويشتن‌ هاي اجتماعي ما جاي ترديد ندارد.
نخستين چيزي كه بايد بفهميم اين است كه براي اين كه ما يكديگر را بهتر بشناسيم به زمان نياز داريم. ما ظرف يكي دو روز يا يكي دو هفته ايام تعريف شدة رسمي حج امروزي نمي‌توانيم هم گرد هم بياييم و هم اعمالي فشرده را به جا آوريم و هم انتظار داشته باشيم اصل «تعارف» اسلامي را نيز طي آن مراعات كنيم. به همين دليل و به دلايلي ديگر، خداي باري تعالي در تعريفي كه از حج ارائه مي‌دهد، مدت آن را «چندماه» تعيين مي‌فرمايد: «الحج اشهر معلومات» (حج در ماه‌هايي معين است.) 2:197
ما بايد زمان لازم جهت شناسايي را به يكديگر بدهيم. اگر ما را گله‌وار وارد مراسم حج كنند و آنگاه گله‌وار از آن خارج نمايند، چگونه خواهيم توانست يكديگر را بهتر بشناسيم؟‌ اما كيست كه امروز تمايلي به گسترده‌ تر كردن طول زمان حج داشته باشد؟ كيست كه تمايلي براي به چالش كشيدن سياست‌هايي داشته باشد كه مكه و مدينه را به زنجير كشيده و آن گاه آن ها را با دستورات و راهنمايي‌هاي مبتني بر نص صريح قرآن كريم و پيامبر معصوم (صلي ‌الله عليه) اسلام جايگزين نمايد؟
پس از حج، ما ايام عمره را داريم. به جا آوردن اين حج كوچكتر در طول سال كار مسلماناني است كه تمايلي قلبي نسبت به زيارت اين اماكن مقدسه دارند. عمره، چشمه هميشه جوشاني است كه سيراب كننده مقاصدي همچون آشنايي چند جانبه مسلمانان با يكديگر و وحدت استراتژيك اسلامي است. سيل مردماني كه با انگيزه و اعتماد به نفس براي انجام مراسم عمره به مكه وارد و از آن جا خارج مي‌شوند ميليوني است، اگر دهها ميليوني نباشد و هيچ دولت يا گروهي از دولت‌ هاي اسلامي نبايد محدوديت‌ هاي زماني براي اين حركت توده‌هاي عظيم مسلمين معتقد ايجاد كنند.
با اين حال، حج و عمره هر دو در دوران ما دچار مرض كم‌خوني شده‌اند. چرا بايد فقط يك يا دو فرودگاه براي استقبال و بدرقه اين سيل عظيم انساني كه در اين اماكن مقدسه تنگاتنگ مجتمع مي‌شوند وجود داشته باشد؟ چرا بزرگ راه هايي كه بين مكه و مدينه ساخته شده‌اند به جاي چهار بانده بودن، چهارده بانده نيست؟ چرا ما حمل و نقل ريلي، مثل راه‌آهن را براي تقويت ساير انواع حمل و نقل بين اين اماكن شريفه ايجاد نمي‌كنيم؟ چرا فقط يك بندر دريايي براي امور كساني كه از راه دريا به اين مراسم مي‌آيند وجود دارد؟‌اين ها جلوه‌هاي ديگري از اين واقعيتند كه مكه و مدينه امروز از دسترس مردمي كه به آنها تعلق دارند – يعني مسلمانان جهان – دور مانده‌اند.
زماني كه نسل‌كشي مسلمانان و قتل و غارت آنها در كشورهاي آسيايي، آفريقايي و اروپايي رخ مي‌دهد و ما از اعلام هم بستگي با يكديگر عاجز مي‌مانيم، نمي‌‌توانيم عشقمان را نسبت به يكديگر ابراز كنيم و در شهري كه به همه ما تعلق دارد شهري كه قبلة‌وحدت آفرينمان در آن قرار دارد، اعلام نماييم، اين يعني يك جاي كار عيب اساسي دارد!
كانال نهايي انسجام و وحدت براي ما انتخاب زباني مشترك است. مي‌دانيم فرهنگ‌ ها، مذاهب، فرقه‌ها و نژادهايي هستند كه نسبت به اين مسئله حساسيت خاصي دارند. ما از ماوراي اين حساسيت‌ها و تعصب سخن مي‌گوييم. ما همچنين بدون ذره‌اي گرايشات ملي ‌گرايانه، يا وفادارانه نسبت به هرگونه منافع فرهنگي و قومي صحبت مي‌كنيم. صحبت ما از موضعي كاملا اسلامي و ناشي از آگاهي عميق ما نسبت به اهميت مطلب است. ما صرفاً با تواضع كامل و در كمال آرامش اعلام مي‌كنيم كه زبان عربي، زبان قرآن ما، بايد به عنوان واسطه انتقال افكار بين مسلمانان به كار گرفته شود. در عمل، امروز انگليسـي به عنوان زبان ميانجي در سراسر جهان به كار گرفته مي‌شود.
اما چطور عربي زبان آشناي مسلمانان نيست، يا نمي‌تواند باشد؟ وقتي ما مي‌گوييم عربي بايد به عنوان زبان مشترك مسلمانان ترويج شود اين بدان معنا نيست كه معتقد باشيم ديگر زبان ‌ها بايد نابود شوند. ابداً چنين نيست. وجود زبان‌‌هاي ديگر نشانه‌اي از اراده خداي متعال در خلقت انسان‌هاست: "و من آياته اختلاف السنتكم و الوانكم" (22:30) (و از نشانه‌هاي او تفاوت‌هاي زبان‌ هايي است كه به آن سخن مي‌گوييد و رنگ‌ پوست‌هاي شما.)
شكاف‌هاي ناشي از ملي ‌گرايي آغازشان در دوران استعمارگري بوده و باعث قوام و تداومشان سياست‌هاي دوران سرمايه‌داري است. زبان عربي هرگز قرار نبوده زباني ملي، يا قومي، يا نژادي باشد. به نوعي، انتخاب داوطلبانه زبان عربي اقدامي خواهد بود براي خنثي سازي اثرات منفي و مـخرب ملي گرايي. آن قهرمانان «ملي» كه زبان قرآن را ملي كردند در خدمت استعمارگري و سرمايه‌داري بودند، چون سياست‌ گذاري‌هاي آنها ويروس ملي ‌گرايي را در درون و بيرون مناطقي كه زبان عربي در آنها تكلم مي‌شد، گسترانيد. تنها چيزي كه ما مي‌‌خواهيم بگوئيم به زباني بسيار ساده اين است كه مسلماناني كه عربي صحبت نمي‌كنند بايد اين موقعيت را داشته باشند كه در كنار زبان مادريشان زبان قرآن (عربي) را نيز بياموزند. آيا اين پيشنهادي عادلانه نيست؟ فراهم آوردن امكان چنين آموزشي مبنايي خواهد بود براي ارتباطات و تفاهم اسلامي در حوزه‌هاي بين فرهنگي، فرامليتي و بين‌المللي. افراد بسياري در جهان، علاوه بر زبان مادريشان به دو يا سه زبان ديگر نيز تسلط دارند و سخن مي‌گويند. چرا ما مسلمانان را از فراگيري زبان قرآن به عنوان يك زبان دوم، يا سوم نااميد يا حتي منع مي‌كنند؟ فكر مي‌كنيد وقتي يكي از ما مسلمانان (مثلا يك اندونزيايي) با يك هم‌كيش خود (براي نمونه يك نيجريايي) ‌ملاقات مي‌كند و به زبان انگليسي با هم صحبت مي‌كنند يك ناظر ثالث چه برداشتي از ظاهر اين گفت و شنود خواهد داشت؟ تصور اين مطلب كه زبان عبري تا حد بـخصوصي به عنوان يكي از زبان‌هاي هم‌ريشه با عربي و به عنوان يك زبان مرجع جهت مطالعه آن ترويج و احيا شده است، و به اين ترتيب به نژادپرستان صهيونيست ابزار برقراري ارتباط قوي‌ تري اعطا گرديده، در حالي كه در جهان اسلام، ما به همه دلايل عملي، كه بعضي از آنها را برشمرديم، زبان مشترك خود را مهجور گذاشته‌ايم و به اين ترتيب راه را براي جولان دادن اين اشغالگران فلسطين حتي در عرصه زباني نيز باز گذاشته‌ايم، جداً‌ آزاردهنده است!
هر انسان متفكري تأييد خواهد كرد از ملزومات انسجام جدي اسلامي انتخاب يك زبان مشترك براي گفتگو بين مسلمانان است. با قبول اين پيش‌فرض، كدام زبان را مي‌توان بدين منظور برگزيد؟ عقل سليم مي‌گويد عربي تنها گزينه است. در اين خصوص برداشت‌هاي جمعي شامل توهمات و تعصبات نسبت به زبان عربي دخيل نيست. زبان عربي در اين جا زبان منتخب ماست، تنها چون اين زباني است كه قرآن به آن نازل گرديده و پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن تكلم مي‌فرموده است. عربي هم چنين زبان ائمه ما و اداي نمازهاي يوميه ماست. آيا هيچ مسلماني مي‌تواند نماز خود را بدون قرائت فاتحه الكتاب (نخستين سوره در قرآن) به زبان عربي صحيح بجا آورد؟
‌آيا يك مسلمان پيدا مي‌شود كه واژه «الله‌‌اكبر» را به زباني غير از زبان قرآن ادا كند؟ آيا هيچ مسلماني مي‌تواند قرآن را مؤمنانه و با اخلاص به زباني غير از عربي تلاوت كند؟
حقيقت مطلب و با لعن و طرد همه توهمات و تعصبات اين است كه زبان عربي زبان كتاب مقدس ما، زبان پيامبر معصوم ما (ص)، زبان ارتباطي ما با خداوند سبحانه و تعالي در نمازها و حتي زبان اكثر دعاهايمان است. اين تنها زباني است كه ابزار مناسب تحقق يك استراتژي اسلامي براي آشنايي مسلمين با يكديگر تعارف را مي‌تواند فراهم آورد. بيان اين مطلب ناشي از جانب داري بي‌منطق از زبان عربي نيست، بلكه به خاطر رعايت عدالت در حق دين مبين اسلام است. دوستان و دشمنان ما هر دو در قبول اين واقعيت متفق‌القولند كه عربي زبان رسمي اسلام است. پس چرا ادراك اين مسئله بديهي براي ما اين قدر سخت است و طول مي‌كشد؟ به عبارتي، ناآشنايي كامل با زبان عربي برابر با آشنايي بسيار محدود با اسلام است.
به علاوه، عربي صرفا زبان اعتقاد اسلامي، قرآن و سنت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ما نيست. اين زبان همچنين زبان تمام ميراث اسلامي ماست. تمام دانشمندان اسلامي كه در رشته‌اي تخصصي از علوم اسلامي به استادي رسيده‌اند، آثار قلمي خود را به عربي نوشته‌اند. اين واقعيت در خصوص مفسرين، فلاسفه و صوفيان مسلمان به طور مساوي صحت دارد. مهجور گذاشتن زبان عربي يعني در غربت رها كردن كل ميراث فكري اسلامي.
چگونه يك مسلمان بهره‌مند از عقلي سليم مي‌تواند از خير مطالعه آثار ارزشمند متفكريني هم چون عبدالقادر جرجاني،‌ابوالفرج اصفهاني، ابومحمد غزالي، شريف رازي، ابوبكر رازي و غيره به آساني بگذرد؟
مطالب فوق چكيده‌اي از تفكري در مرحله تولد و طرح اوليه آن است كه به ما كمك خواهد كرد به سوء تفاهمات در خصوص يك ديگر پايان دهيم و فاصله‌ها را از ميان خويش برداريم. اما همان طور كه در بالا هم خاطر نشان كرديم، تحقق اين مهم خيلي ساده بگوييم، ميسر نيست، چون يك ساختار بسيار عظيم سياسي جهاني عملي شدن «تعارف» را قريب به محال مي‌سازد.
به اين ترتيب، آنچه ما اكنون بايد به آن بپردازيم تمركز بر مسائل و تحولات مربوطه سياسي است كه همواره سدي بين ما مسلمانان جهان ايجاد كرده است. ما سعي خواهيم كرد از استفاده از كلماتي كه ممكن است توسط بعضي‌ها سوءتعبير شوند و ممكن است به اين ترتيب تفرقه افكنانه تلقي شوند، خودداري كنيم.
ما براي ثبت به عنوان يك سند رسمي اظهار مي‌داريم كه مسلمانان موظفند يك نقطة‌ارجاع مركزي اسلامي داشته باشند و به نوعي تفاهم عمومي سياسي، همراه با هم رديف اقتصادي آن برسند. مسلمانان هنوز يك (اتحاديه) مشترك المنافع اسلامي ندارند. ما حتي صلاحيت داشتن چنان اتحاديه‌اي را هم نداريم، چون در مورد خودهايمان و يك ديگر نظري پايين ‌تر از مساعد داريم. ذيلاً طرح كلي، ولي نه دقيق، براي شروعي جهشي به سمت حركت انسجام اسلامي ارائه مي‌شود:
1) اعتقادات و مسئوليت‌هاي مسلمانان واجب مي‌كند كه ايشان از وابستگي به ديگر بلوك‌هاي قدرت در جهان جدا بپرهيزند و يك وابستگي چندجانبه به توانمندي‌ها و قدرت‌هاي خودي داشته باشند. مسلمانان هرگز نبايد به دشمنان خود تكيه كنند. در خصوص اختلاف عقيده‌هاي دروني جهان اسلام، مسلمانان هرگز نبايد به چنان دشمناني مراجعه كنند. آيات ذيل مباني اين مسئله را كاملا تبيين مي‌كنند:
"لاينهيكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم. ان‌الله يحب المقسطين".
"انما ينهيكم الله عن الذين قاتلوكم في الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا علي اخراجكم ان تولوهم و من يتولهم فأولئك هم الظالمون."
(خدا شما را از دوستي آنان كه با شما به خاطر دينتان نجنگيده‌اند و شما را از شهر و ديارتان بيرون نرانده‌اند نـهي نمي‌كند و از شما نمي‌خواهد از آنان بيزاري بجوييد. بلكه با آنان به عدالت رفتار كنيد كه خدا دادگران و عدالت‌ پيشگان را بسيار دوست دارد. اما خدا قطعا شما را از دوستي با كساني كه به خاطر دينتان با شما جنگيدند و شما را از وطنتان بيرون كردند و در بيـرون كردن شما از سرزمين خودتان با يكديگر همدست شدند، نهي مي‌كند. از ميان آنها براي خود دوست انتخاب نكنيد و كساني از شما كه با آنها دوستي و ياوري كند، واقعا ظالم و ستمكارند.) (9-8 :60)
اين نكته قرآني كه با عقل سليم تطابق كامل دارد، به تصميم‌گيرندگان مسلمانان اجازه نمي‌دهد با آن دسته از دشمناني كه به خاطر تبعيد جمعيت‌هايي از مسلمين از كشورهايشان مقصرند، يا مانع از بازگشت بخشي از يك ملت اسلامي به اوطان خود مي‌شوند رابطه داشته باشند. دولت‌مردان مسلمان با حاميان چنين قدرت‌هاي امپرياليستي و صهيونيستي هم نمي‌توانند هم پيمان شوند. سياستمداران مسلمان نمي‌توانند منافع مشتركي با قدرت‌ هايي كه به ملل مسلمان حمله مي‌كنند يا به آنها ستم مي‌كنند داشته باشند. تصميم ‌گيرندگان مسلمان نمي‌توانند هيچ بخشي از قلمروي اسلامي، يا امكانات مسلمين را براي جنگ افروزي يا ستمگري در اختيار چنان قدرت‌ هايي قرار دهند.
2) هيچ يك از رهبران كشورهاي اسلامي نبايد به آن دسته از مشاورين، معاونين يا خبرگاني كه اعتقادي به خدا ندارند و به فرامين الهي پايبند نيستند اعتماد كنند. فرمان قرآن در اين خصوص بسيار واضح است.
"ياايهاالذين آمنو لا تتخذوا بطانة من دونكم لايألونكم خبالا ودوا ماعنتم قد بدت البغضا عن افواههم و ما تخفي صدورهم اكبر. قدبينالكم الايات ان كنتم تعقلون."(3 :‌118)
"هاانتم اولاء ‌تحبونهم و لا يحبونكم و تؤمنون بالكتاب كله و اذا لقوكم قالوا امنا و اذا خلوا عضوا عليكم الانامل من الغيظ. قل موتوا بغيظكم. ان الله عليم بذات الصدور" (3 :‌119)
"ان تمسسكم حسنه تسؤهم و ان تصبكم سيئة يفرحو بها. و ان تصبروا و تتقوا لا يضركم كيدهم شيئا. ان الله بما يعملون محيط." (3: 120)
(اي اهل ايمان از غير هم‌دينان خود دوست صميمي و هم‌ راز نگيريد چون غير مسلمين از خلل و فساد در كارهاي شما ذره‌اي كوتاهي نمي‌‌كنند. آن ها مايلند شما هميشه در رنج و سختي باشيد. كينه‌اي را كه نسبت به شما دارند به زبان مي‌آورند در صورتي كه آنچه در دل‌هاي خود دارند شديد تر از نفرت كلامي آنها نسبت به شماست. ما آيات خود را به خوبي براي شما بيان كرديم اگر اهل تعقل و انديشه باشيد.) (3 :‌118)
(آگاه باشيد چنانچه شما آن (كافران) را دوست داشته باشيد آنها شما را دوست نخواهند داشت و اين به خاطر آن است كه شما به همه كتب آسماني ايمان داريد و لذا به آنها محبت مي‌كنيد، اما آنها با شما منافقانه برخورد مي‌كنند. در مجامع شما اظهار ايمان مي‌كنند ولي وقتي تنها مي‌شوند از شدت غضب سرانگشت‌هاي خود را به دندان مي‌گيرند. به آنان بگوييد از اين خشم بميريد! ‌خداوند از اسرار دروني دلها به خوبي آگاه است. اگر شما مسلمانان به موجب واقعه‌اي شاد شويد آنها از شادي شما غمگين مي‌شوند و اگر حادثه ‌ناگواري برايتان پيش بيايد شادمان مي‌شوند. با اين حال اگر صبور و پرهيزكار باشيد از مكر و دشمنـي آنان هيچ آسيبـي به شما نخواهد رسيد. و خداوند بدون ترديد بر آن چه مي‌كنند احاطه كامل دارد.) (3: 120)
3- مسلمانان به واسطه روابطي كه با خداي قدرتمند دو عالم دارند، بايد مشكلاتشان را ضمن توكل به او، خود حل كنند. جمعيت بزرگ مسلمانان هرگز نبايد به يك جناح قدرت اسلامي اجازه بدهند به يك بلوك قدرت اسلامي ديگر اهانت كند، يا آن را مورد تهاجم قرار دهد.
كلام جاودانه الهي در اين خصوص رهنمود ماست:
"وان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما. فان بغت احديهما علي الاخري فقاتلو التي تبغي حتي تفيء الي امرا... فان فائت فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا. ان‌الله يحب المقسطين." (9:49)
"انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم و اتقوالله لعلكم ترحمون." (10:49)
«اگر دو گروه از اهل ايمان با هم به جنگ پرداختند، شما مسلمانان بايد سعي كنيد بين آنها صلح برقرار كنيد. آن گاه چنان چه متوجه شديد يك قوم بر ديگري هم چنان ظلم و ستم مي‌كند با طايفه ظالمين بجنگيد تا به فرمان خدا تن در دهند و ترك ستمگري كنند. پس هر گاه ستمگر به حكم حق برگشت با رعايت عدالت ميان آن ها صلح برقرار كنيد كه خداوند اهل رعايت عدل و قسط را بسيار دوست دارد.» (9:49)
"مؤمنان حقيقتا برادران يكديگرند پس هميشه بين برادرانتان آشتي و صلح برقرار سازيد و خدا ترس و پرهيزكار باشيد تا مورد لطف و رحمت الهي قرار گيريد.» (10:49)
4- مسلمانان در سراسر جهان بايد حمله به هر يك از سرزمين‌هايشان را حمله‌اي عليه همه مسلمين بدانند. در زمان پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وي عليه «بيزانتيني‌»ها اعلام جنگ كرد چون آنها آن «بيزانتيني»هايي را كه برخلاف كيش خود مسلمان شده بودند به قتل رسانده بودند.
5- مسلمانان سراسر جهان بايد هر گاه به ديگر مسلمانان ستمي شود، هماهنگ و هم‌نوا اقدام كنند. بايد يك جبهه متحد اسلامي تشكيل شود كه در صورت لزوم اعلام جنگ نمايند تا بتوانيم مسلمانان تحت ستم را آزاد كنيم و حقوق ضايع شده آنها را احيا نماييم.
به مفاد اين آيه شريفه دقت فرماييد:
«ومالكم لا تقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك ولياً واجعل لنامن لدنك نصيرا.» (75:4)
«شما را چه شده است كه در راه خدا نمي‌جنگيد، در صورتي كه جمعي ناتوان از مردان و زنان و كودكان شما (كه در مكه اسير ظلمند) فرياد برآورده مي‌گويند: بار خدايا ما را از اين شهري كه مردمانش ستمكارند، بيـرون آور و از جانب خود براي ما بيچارگان رهبري بفرست و از جانب خود براي ما ياوري بفرست.» (75:4)
به دست آوردن جدي انسجام اقتصادي نياز به تفكر در زمينه‌هاي زير دارد:
الف)‌ منابع طبيعي ملي و توانمندي‌هاي اسلامي بايد در دسترس تمام مسلمانان باشد. اين شامل منابعي طبيعي مثل نفت و گاز، منابع انساني مثل افراد حرفه‌اي در زمينه‌هاي مختلف و تكنولوژي‌ هاي گوناگون مي‌شود.
ب) شركت ‌هاي اسلامي بايد مستقل باشند و منابع تغذيه مالي آنها صرفا از ثروت و منابع مالي مسلمانان تأمين شود.
ج) ما بايد يك واحد پولي مشترك اسلامي داشته باشيم. اين لزوما به آن معنا نيست كه پول‌هاي محلي يا منطقه‌اي نمي‌توانند وجود داشته باشند. درست مثل پذيرش زبان عربي كه به معناي رد كردن ساير زبان‌ها نيست، قبول كردن يك واحد پولي مشترك اسلامي نيز مستلزم كنار زدن ديگر پول‌هاي ملل اسلامي نخواهد بود.
د) تمام عوارض گمركي و تعرفه‌هاي وارداتي بين كشورهاي اسلامي بايد لغو شود.
ه) اولويت ‌هاي تجاري بايد به تجارت با كشورهاي اسلامي، نسبت به بازرگاني با ديگر كشورها، اختصاص يابد.
و) انتخاب محل زندگي در سراسر جهان اسلام بايد حقي مسلم براي تمامي مسلمانان باشد.
در مرحله اجراي هر يك از اين گام‌ها و روند هاي وحدت ‌بخش، لاجرم متوجه خواهيم شد كه قدرت‌‌هايي واقعي در اين جهان اجازه انجام چنين تغييرات و وقوع چنين تحولاتي به طريق صلح‌آميز را نخواهند داد. براي رويارويي با چنان مقاومت‌هايي، ما بايد براي مقابله اجتناب‌ ناپذير آمادگي لازم و كافي را داشته باشيم.
در نهايت دعا مي‌كنيم كه خداوند توانا احساسات قلبـي ما را در صراط مستقيم هدايت فرمايد و افكار و اذهان ما را از دخالت شيطان در امان نگه دارد و تحولات جوامعمان را و سير وسلوكمان به سوي خودش را قرين رحمت خويش فرمايد.
به ذات اقدس او ايمان داريم، به حول وقوت او به پيش مي‌رويم و در نهايت به جوار رحمتش بازخواهيم گشت.
منبع: www. taghrib.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط