اوصاف اهل آخرت (1)
نويسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
«يا اَحْمَدُ؛ اِنَّ اَهْلَ الْخَيْرِ وَ اَهْلَ الاْخِرَةِ رَقيقَةٌ وُجُوهُهُمْ، كَثيرٌ حَيائُهُمْ، قَليلٌ حُمْقُهُمْ، كَثيرٌ نَفْعُهُمْ، قَليلٌ مَكْرُهُم. اَلنّاسُ مِنْهُمْ فى راحَة وَ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى تَعَب، كَلامُهُمْ مَوْزُونٌ. مُحاسِبينَ لاَِنْفُسِهِمْ، مُتْعِبينَ لَها. تَنامُ اَعْيُنُهُمْ وَ لاتَنامُ قُلُوبُهُمْ. اَعْيُنُهُمْ باكِيَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذاكِرَةٌ. اِذا كُتِبَ النّاسُ مِنَ الْغافِلينَ كُتِبُوا مِنَ الذّكِرينَ. في اَوَّلِ النِّعْمَةِ يَحْمَدُونَ وَ في آخِرِها يَشْكُرُونَ، دُعائُهُمْ عِنْدَاللّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلامُهُمْ مَسْمُوعٌ. تَفْرَحُ بِهِمُ الْمَلائِكَةُ وَ يَدُورُ دُعائُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ، يُحِبُّ الرَّبُّ اَنْ يَسْمَعَ كَلامَهُمْ كَما تُحِبُّ الْوالِدَةُ الْوَلَدَ»
در اين بخش از حديث معراج اوصاف و ويژگى هاى اهل آخرت ذكر گرديده است. خداوند در بيان اولين و دومين ويژگى آنان مىفرمايد:
«اِنَّ اَهْلَ الْخَيْرِ وَ اَهْلَ الاْخِرَةِ رَقيقَةٌ وُجُوهُهُمْ كَثيرٌ حَيائُهُمْ»
اى محمد: چهره هاى اهل آخرت و خير، با نجابت و حيايشان فراوان است.
ابتدا خداوند بيان مىكند كه دوستداران آخرت با حيا هستند. انسانهاى بى حيا و بى شرم به كارهاى زشت و رفتار ناشايست دست مىيازند و از ديگران پروايى ندارند.
طبيعى است اهل دنيا به كارهايى كه در فرهنگ دينى زشت و ناپسند به شمار مىرود ، دست مىزنند و با سماجت و تكرار اعمال زشت ، حياى آنها از بين مىرود؛ ولى در مقابل ، اهل آخرت مواظبندكه كارزشتى از آنها سرنزند، بدين جهت حياى فطريشان باقى مىماند.
يكى از اساتيد ما مىفرمود: «در نجف شخصى بود كه بعد از بازنشسته شدن از كار دولتى، مجاور نجف گشته بود. وقتى آن شخص راه مىرفت ، با اينكه قد بلند و رشيدى داشت و در راه رفتن سرش را بالا مىگرفت، احساس مىكردم سر ديگرى نيز دارد كه به زير افتاده است (اين احساس يا از طريق شهود باطنى و يا از راه ديگرى برايشان حاصل گشته بود). ايشان مىفرمود: من به راز اين امر پى نبردم تا هنگام وفات آن شخص شد و او عدهاى از علما و يكى از مراجع را به خانه خود دعوت كرد تا در حضور آنها وصيت كند. در حضور آن بزرگان گفت: خدايا تو شاهدى كه من از هنگام بلوغ تاكنون، عالماً عامداً گناه نكردهام (معمولا انسان در هنگام وفات از گناهان خود توبه مىكند و انسان براى چنان ادعايى خيلى جرئت بايد داشته باشد). بعد از اين جريان پى بردم، آن حالتى كه در هنگام راه رفتن از او مىديدم با اين ادعا متناسب بود»
به هر حال اهل آخرت همواره از خداى متعال خجل و شرمندهاند و نيزدر برابر مردم مواظب هستند كه مبادا خطايى از آنها سربزند و به حق ديگران تجاوز كنند و يا حق كسى رعايت نگردد. بر عكس اهل دنيا از رفتار خود باكى ندارند و از خدا و مردم احساس شرم نمىكنند.
«قَليلٌ حُمْقُهُمْ، كَثيرٌ نَفْعُهُمْ، قَليلٌ مَكْرُهُمْ»
حماقتشان كم است و نفعشان زياد و فريب و مكرشان اندك است.
سومين ويژگى اهل آخرت: اين است كه حماقت و نابخرديشان اندك است و عاقلانه و از روى برنامه عمل مىكنند.
چهارمين ويژگى: اين است كه نفع آنها براى مردم فراوان است
پنجمين ويژگى: اين است كه مكر و نيرنگ آنها اندك است و صادقانه با ديگران برخورد مىكنند.
«اَلنّاسُ مِنْهُمْ فى راحَة وَ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى تَعَب»
ششمين ويژگى: مردم از دست آنان در آسايش و امنيتند و خود در سختى و رنج. (برخود سخت مىگيرد كه مبادا به حقوق ديگران تجاوز كند).
يكى از اساتيد ما داستانى از آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى نقل مىكردند: ـ آن مرحوم از مراجع سامرا و از جهت دقت نظر، فقيهى كم نظير بود. فتواى جهاد ايشان در جنگ عليه انگليس معروف است ـ .
مرحوم شيخ محمد كاظم شيرازى كه از شاگردان ايشان بودهاند نقل كرده اند: «يك روز هنگام غروب از منزلم خارج شدم، ديدم ميرزا محمد تقى شيرازى مقابل منزلم قدم مىزند. سلام كردم و گفتم: آقا منتظر كسى هستيد؟ فرمود: منتظر شما بودم. گفتم: خوب بود در مىزديد؛ فرمود: مىدانستم كه معمولا شما در چنين ساعتى از منزل خارج مىشويد و نخواستم مزاحمت ايجاد كنم، صبر كردم تا از منزل بيرون بياييد. گفتم: چه امرى داشتيد؟ فرمود: شهريهات را آورده ام»! جاى شگفتى است كه آن مرجع بزرگ، شهريه شاگردش را به در خانهاش مىبرد، تا نكند وقت او به جهت گرفتن شهريه هدر رود، علاوه در نمىزند تا نكند مزاحمتى ايجاد كند و منتظر مىماند تا او از منزل خارج شود!
«كَلا مُهُمْ مَوْزُونٌ»
هفتمين ويژگى: اين است كه سنجيده سخن مىگويند، قبل از سخن گفتن مىانديشند و زيان و نفع آن را بررسى مىكنند كه مبادا بر خلاف رضاى خدا و به زيان ديگران باشد، و حساب شده سخن مىگويند. نه آن چنان سربسته و مجمل سخن مىگويند كه براى ديگرى قابل فهم نباشد و نه چنان به تكرار و توضيح مىپردازند كه موجب ملال و خستگى مخاطب گردد؛ بلكه به اندازه سخن مىگويند.
«مُحاسِبينَ لاَِنْفُسِهِمْ»
هشتمين ويژگى: اين است كه به محاسبه نفس خود مىپردازند.
در روايتى وارد شده است كه هر شب از خود حسابرسى كنيد ، چنانكه يك شريك به حسابرسى شريك خود مىپردازد: وقتى دو نفر در معامله يا كارى با هم شريك شدهاند و يكى از آن دو سرمايهاش را به دست ديگرى سپرده، مرتب از او حساب مىكشد كه با سرمايهاش چه مىكند و چقدر سود بدست آورده است. شما
نيز نفس را كه سرمايه عمرتان را در اختيار دارد شريك خود فرض كنيد. هر شب از او حساب بكشيد كه اين عمر را در چه راهى صرف كردى؟ كه مبادا در اين معامله زيان بينيد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مىفرمايد: «حاسِبُوا اَنْفُسَكُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا» (وسائل الشيعه، ج 11، ص 380)
قبل از اينكه در قيامت محاسبه شويد، به حسابرسى نفس خود بپردازيد.
«مُتْعِبينَ لَها»
نهمين ويژگى: اين است كه نفس خود را به زحمت مىاندازند.
دهمين ويژگى: چشمانشان به خواب مىرود، ولى دلشان بيدار است. وقتى انسان
به موضوعى اهتمام داشته باشد، نه تنها در بيدارى فكر خود را بدان مشغول مىكند، بلكه در خواب نيز چنين است؛ چون علاقه و توجه نفس به آن موضوع معطوف گرديده است. برخى از علاقه مندان به تحصيل علم، حتى در خواب نيز مطالعه مىكردند و در اطراف مسائل علمى فكر مىكردند، تاآنجا كه نقل مىكنند يكى از بزرگان در خواب به حل مسائل غامض و پيچيده مىپرداخت و با فكر كردن در اطراف آن مسائل، به حل آنها دست مىيافت.
يكى از دوستان نقل مىكرد: «من علاوه بر درسهاى خود، مطول نيز تدريس مىكردم. در خانه پدرم بسر مىبردم و در كنار پدر و مادرم به مطالعه مىپرداختم. شبى مطالعاتم تا دير وقت طول كشيد، مادرم چند بار بيدار شد و گفت: هنوز مطالعه مىكنى، برو بخواب؟ من هنوز به مطالعه مطول نرسيده بودم، پيش خود گفتم اگر به مطالعه درس مطول بپردازم، مادرم ناراحت مىشود. براى رضايت او درس مطول را مطالعه نكرده خوابيدم. در عالم خواب احساس كردم نشستهام و مطول را مطالعه مىكنم. دقيقاً كلمه به كلمه و سپس حواشى مربوط به آن درس را مطالعه كردم و مطالب را در ذهنم دسته بندى نمودم، چنانكه در يك مطالعه عميق چنين مىكردم. صبح كه از خواب بيدار شدم، يادم آمد كه در خواب درس مطول را مطالعه مىكردم و دقيقاً آنچه را در خواب مطالعه كرده بودم، در ذهنم حاضر بود. وقتى براى درس رفتم، بهتر از روزهاى قبل به تدريس مطول پرداختم»
البته به بركت اطاعت از مادر، خداوند چنين توفيقى به آن شخص داده بود، ولى به هر حال اگر انسان به چيزى علاقه و توجه داشته باشد، در خواب نيز از آن غافل نمىگردد.
اهل آخرت به جهت محبت زياد به خدا و اولياى او و اهتمامى كه به امر آخرت دارند، در خواب نيز از آنها غافل نمىگردند و به آنها توجه دارند. اهل آخرت به خدا علاقه دارند و طبيعى است كه در خواب نيز دلشان متوجه اوست؛ پس دلشان به
خواب نمىرود. اگر انسان در خواب نيز اين حالات را داشته باشد، گويا عمرش دو برابر گرديده، چرا كه خوابش هدر نمىرود و گويا در هنگام خواب بيدار است و به خدا توجه دارد. شايد كسانى كه به اين مقام دست يافته اند، مسائل را در خواب روشنتر و واضحتر از بيدارى درك مىكنند، چون در آن هنگام روحشان تمركز بيشترى دارد و كمتر به تدبير بدن مىپردازد و به جهت اين فراغت، درك و شهودهاى روح در عالم خواب قويتر است.
مرحوم ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى در يكى از كتابهايش مىنويسد كه من كسى را سراغ دارم ـ ظاهراً حالت خودشان را بيان مىكنند ـ كه در هنگام خواب، معرفت نفس برايش حاصل گشته و از عظمت حالتى كه درك كرده بود، از خواب بيدار مىشود.
«اَعْيُنُهُمْ باكِيَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذاكِرَةٌ»
يازدهمين ويژگى: چشمشان گريان و دلشان همواره به ياد خداست.
خداوند مىفرمايد:
«وَ اَمّا مَنْ خَافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى» نازعات/41 ـ 40
و هر كس از حضور در پيشگاه با عظمت ربوبى ترسيد و از هواى نفس دورى جست، همانا بهشت جايگاه ابدى اوست.
اولياى خدا و خوف از عظمت الهى
همواره خوف و خشيت از خدا بر دل اهل آخرت حاكم است و اين حالت، در اين افراد، بسيار برجسته است. در واقع خوف آنها از نتايج اعمال و يا از غفلت و خطا و لغزشى است كه احياناً از آنها سر مىزند و عاقبتشان را تيره مىسازد. اما احساس خشيت در برابر عظمت الهى، بدين جهت است كه هر كس بزرگى و عظمتى را مشاهده كند، خواه ناخواه، در برابر آن عظمت احساس كوچكى و ذلت و خشوع مىكند و هر قدر آن موجود عظيمتر باشد، اين حالت در انسان بيشتر مىشود: براى مثال حضرت امام، رضوان اللّه تعالى عليه، كه شخصيت عظيمى بود و همه او را به عظمت مىشناختند و روح بزرگى داشت، اگر كسى موفق مىشد به خدمت ايشان مشرف شود، بخصوص اگر در يك جلسه خصوصى با ايشان روبرو مىشد؛ وقتى به انسان نگاه مىكردند بى اختيار احساس مىكرد كه دارد ذوب مىشود و خرد مىگردد، از بس ايشان ابهت داشت. ايشان يكى از بندگان خدا بود و به مانند پيامبر و ائمه معصومين نيز نبود، ولى چون مطيع خدا بود، خدا چنان ابهتى به ايشان داده بود كه هر كس با ايشان روبرو مىگشت، بى اختيار احساس كوچكى و درهم شكستن مىكرد و اين بازتاب مواجه شدن با عظمت وجودى او بود.
شكى نيست كه نمىتوان به گستره عظمت خداوند پى برد ، ولى كسى كه شمايى و جلوهاى از عظمت خداوند را درك كند، حالت خوف و خشيت به او دست مىدهد. پس خوف از خداوند اثر طبيعى معرفت و درك عظمت اوست. بنده از افراد متعددى شنيدهام كه مرحوم آخوند كاشى ـ كه در اصفهان تدريس مىكرده است ـ حالات عجيبى داشته است و هنگام ركوع، به قدرى مىلرزيد كه نمىتوانست خود را كنترل كند. پس از جمله اوصاف اهل آخرت خوف از خداوند است. البته چنانچه در درس قبل متذكر شديم، اهل آخرت داراى مراتبند: هر كس در حد معرفت و ايمانش مرتبهاى از اين ويژگى ها در او ظهور مىيابد ، بالطبع آنان كه كامل گرديدهاند اين اوصاف در حد كمال در آنها ظهور مىيابد.
«اِذا كُتِبَ النّاسُ مِنَ الْغافِلينَ كُتِبُوا مِنَ الذّاكِرينَ»
آنگاه كه مردم از غافلان محسوب مىگردند، آنان از ذاكران شمرده مىشوند.
گاهى در زندگى جريانهايى رخ مىدهد، كه بر اثر آن عموم مردم غافل مىگردند و خود را مىبازند، حال اين جريانها مىتواند وحشت آور باشد و مىتواند شورانگيز باشد؛ به هر جهت در مقابل آن شادى يا ناراحتى، انسان همه چيز را فراموش مىكند و تمام توجه او معطوف آن رخداد و جريان مىگردد؛ ولى اهل آخرت در همان حال كه عموم مردم به غفلت مبتلا مىشوند، متوجه خدا هستند.
«رِجالٌ لاّتُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِاللّهِ ...» نور/37.
مردانى كه هيچ كسب و تجارتى آنان را از ياد خدا غافل نمىسازد.
«في اَوَّلِ النِّعْمَةِ يَحْمَدُونَ وَ في آخِرِها يَشْكُرُونَ».
دوازدهمين ويژگى: در آغاز نعمت، حمد و در پايان آن شكر خدا را به جا مىآورند.
وقتى انسان دائماً به خدا توجه داشته باشد، او را فراموش نمىكند و اگر نعمتى در اختيار او قرار گرفت، با توجه به اينكه اين نعمت از خداست او را مىستايد و پس از بهره بردن از نعمت شكر او را به جا مىآورد. اما اهل دنيا از اول توجه ندارند كه اين نعمت از خداست و آن را دست آورد تلاش خود مىبينند و در آخر نيز خداى را شكر نمىگزارند.
«دُعائُهُمْ عِنْدَاللّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلامُهُمْ مَسْمُوعٌ. تَفْرَحُ بِهِمُ الْمَلائِكَةُ»
دعاى آنان بالا مىرود و سخن آنها پذيرفته مىشود و ملائكه از آنان خشنودند.
اينكه در لسان شرع تعبير مىشود دعا به سوى خدا بالا مىرود، به جهت مقام رفيع الهى و علو و رفعت معنوى است كه خدا دارد و الا العياذ باللّه؛ خدا جسم نيست كه در آسمانها جاى گرفته باشد.
به ديگر سخن: فاصله بين عظمت و مقام رفيع خداوند و بين انسانها بى نهايت است و در واقع او غنى محض است و ديگران فقيرند. مقام الهى بالاتر از آن است كه فكر و وهم انسان به آن راه يابد. پس براى اينكه دعاى انسان به خدا برسد بايد از مقام پست انسان به سوى مقام رفيع الهى بالا رود.
خداوند در قرآن مىفرمايد:
«... اِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ ...» فاطر/10.
سخن طيب و پاكيزه به سوى خدا بالا مىرود و عمل نيك و خالص آن را بالا مىبرد.
در روايات از عملى كه مورد پذيرش خداوند قرار گرفته است، چنين تعبير شده كه «آن عمل بالا مىرود» و از عملى كه پذيرفته نمىشود، تعبير مىشود « بالا نمىرود و به سوى صاحبش برگردانده مىشود». سخن اهل آخرت بالا مىرود؛ يعنى از حدّ انسانها و مخلوقات فراتر رفته و به بارگاه الهى راه مىيابد.
«وَ يَدُورُ دُعاؤُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ، يُحِبُّ الرَّبُّ اَنْ يَسْمَعَ كَلامَهُمْ كَما تُحِبُّ الْوالِدَةُ الْوَلَدَ»
و دعاى آنان در زير حجابها دور مىزند. خداوند دوست مىدارد كلام آنان را بشنود همان طور كه مادر، طفل خود را دوست مىدارد.
در معارف دينى وارد شده است كه فوق عرش و كرسى حجابهايى قرار دارد و اين حجابها و سرادقات از نورند. اين تعابير در روايات براى ترسيم فاصله فهم و درك ما از عظمت خداوندى است و اينكه اگر انسان بخواهد شناخت حقيقى به خدا پيدا كند، از چه مراحلى بايد بگذرد و چه حجابها و موانعى را كنار زند؛ البته اين حجابها نيز مخلوقات خداوندند. به هر جهت در اين جمله از حديث معراج آمده است كه دعاى اهل آخرت بالا مىرود تا به حجابهاى الهى برسد و آنجا مىچرخد و خداوند دوست مىدارد آن دعا را بشنود، چنانكه مادر سخن گفتن بچه خود را دوست مىدارد: اين تشبيه بسيار لطيف و پر معناست و در واقع اين حالت يك عطيه الهى است كه به دوستداران خدا داده مىشود. دعا و مناجات آنها نيز لطف الهى است كه بر اثر محبت خدا به بندگانش به چنين توفيقى دست مىيابند.
محبت بندگان به خدا با محبت او به بندگانش قابل مقايسه نيست: اگر همه محبتهايى كه مادران به فرزندانشان دارند و نيز همه محبتهايى كه ازابتداتا پايان عالم پديد آمده است ومى آيد رادركنار محبت خدا قراردهيم، پى مىبريم كه قطرهاى است دربرابر دريا؛ زيرا محبت خدابى نهايت ومحبت ديگران هر چه باشد محدود است.يعنى محبت خدابه هر يك از بندگانش بيش از همه دوستى ها و محبت هايى است كه در عالم وجود دارد.
در حديث قدسى وارد شده است كه شادى و سرور خداوند از توبه بنده اش، بيش از شادمانى كسى است كه در بيابان به خواب مىرود و پس از بيدار شدن مىبيند، شتر و زاد و راحلهاش ناپديد گرديده است و هر چه جستجو مىكند شتر و زاد و راحلهاش را نمىيابد. گرسنه و نااميد در آستانه مرگ قرار مىگيرد و آن گاه كه تسليم مرگ مىگردد، شتر و زاد و راحلهاش را در برابر خود مىبيند.
چنين شخصى از يافتن آذوقه و مايه حياتش، چقدر خوشحال مىگردد؟ خداى متعال از توبه بندهاش بيش از اين شاد مىشود. البته اين تعبيرات نارساست و در حد فهم ما بيان شده است و الا خداوند حالات متغير و متفاوت ندارد. (بالاخره حقايق را بايد با همين زبان براى ما بيان كنند).
دعاى بندگان مؤمن در زير حجابهاى بالاى عرش گردش مىكند، چون خدا دوست دارد سخن آنان را بشنود. در روايتى وارد شده است كه وقتى مؤمن دعا مىكند، خداوند دير دعاى او را به اجابت مىرساند تا بيشتر دعا كند؛ چرا كه خدا دوست دارد صداى او را بشنود. اما افراد ضعيف الايمان و منافق وقتى درخواستى از خدا مىكنند، زود نياز آنها را برآورده مىسازد، چون دوست ندارد صدايشان را بشنود..../س
ادامه دارد.......
منبع: راهیان کوی دوست
در اين بخش از حديث معراج اوصاف و ويژگى هاى اهل آخرت ذكر گرديده است. خداوند در بيان اولين و دومين ويژگى آنان مىفرمايد:
«اِنَّ اَهْلَ الْخَيْرِ وَ اَهْلَ الاْخِرَةِ رَقيقَةٌ وُجُوهُهُمْ كَثيرٌ حَيائُهُمْ»
اى محمد: چهره هاى اهل آخرت و خير، با نجابت و حيايشان فراوان است.
ابتدا خداوند بيان مىكند كه دوستداران آخرت با حيا هستند. انسانهاى بى حيا و بى شرم به كارهاى زشت و رفتار ناشايست دست مىيازند و از ديگران پروايى ندارند.
طبيعى است اهل دنيا به كارهايى كه در فرهنگ دينى زشت و ناپسند به شمار مىرود ، دست مىزنند و با سماجت و تكرار اعمال زشت ، حياى آنها از بين مىرود؛ ولى در مقابل ، اهل آخرت مواظبندكه كارزشتى از آنها سرنزند، بدين جهت حياى فطريشان باقى مىماند.
حيا ويژگى بارز علما و اولياى خدا
يكى از اساتيد ما مىفرمود: «در نجف شخصى بود كه بعد از بازنشسته شدن از كار دولتى، مجاور نجف گشته بود. وقتى آن شخص راه مىرفت ، با اينكه قد بلند و رشيدى داشت و در راه رفتن سرش را بالا مىگرفت، احساس مىكردم سر ديگرى نيز دارد كه به زير افتاده است (اين احساس يا از طريق شهود باطنى و يا از راه ديگرى برايشان حاصل گشته بود). ايشان مىفرمود: من به راز اين امر پى نبردم تا هنگام وفات آن شخص شد و او عدهاى از علما و يكى از مراجع را به خانه خود دعوت كرد تا در حضور آنها وصيت كند. در حضور آن بزرگان گفت: خدايا تو شاهدى كه من از هنگام بلوغ تاكنون، عالماً عامداً گناه نكردهام (معمولا انسان در هنگام وفات از گناهان خود توبه مىكند و انسان براى چنان ادعايى خيلى جرئت بايد داشته باشد). بعد از اين جريان پى بردم، آن حالتى كه در هنگام راه رفتن از او مىديدم با اين ادعا متناسب بود»
به هر حال اهل آخرت همواره از خداى متعال خجل و شرمندهاند و نيزدر برابر مردم مواظب هستند كه مبادا خطايى از آنها سربزند و به حق ديگران تجاوز كنند و يا حق كسى رعايت نگردد. بر عكس اهل دنيا از رفتار خود باكى ندارند و از خدا و مردم احساس شرم نمىكنند.
«قَليلٌ حُمْقُهُمْ، كَثيرٌ نَفْعُهُمْ، قَليلٌ مَكْرُهُمْ»
حماقتشان كم است و نفعشان زياد و فريب و مكرشان اندك است.
سومين ويژگى اهل آخرت: اين است كه حماقت و نابخرديشان اندك است و عاقلانه و از روى برنامه عمل مىكنند.
چهارمين ويژگى: اين است كه نفع آنها براى مردم فراوان است
پنجمين ويژگى: اين است كه مكر و نيرنگ آنها اندك است و صادقانه با ديگران برخورد مىكنند.
«اَلنّاسُ مِنْهُمْ فى راحَة وَ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى تَعَب»
ششمين ويژگى: مردم از دست آنان در آسايش و امنيتند و خود در سختى و رنج. (برخود سخت مىگيرد كه مبادا به حقوق ديگران تجاوز كند).
يكى از اساتيد ما داستانى از آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى نقل مىكردند: ـ آن مرحوم از مراجع سامرا و از جهت دقت نظر، فقيهى كم نظير بود. فتواى جهاد ايشان در جنگ عليه انگليس معروف است ـ .
مرحوم شيخ محمد كاظم شيرازى كه از شاگردان ايشان بودهاند نقل كرده اند: «يك روز هنگام غروب از منزلم خارج شدم، ديدم ميرزا محمد تقى شيرازى مقابل منزلم قدم مىزند. سلام كردم و گفتم: آقا منتظر كسى هستيد؟ فرمود: منتظر شما بودم. گفتم: خوب بود در مىزديد؛ فرمود: مىدانستم كه معمولا شما در چنين ساعتى از منزل خارج مىشويد و نخواستم مزاحمت ايجاد كنم، صبر كردم تا از منزل بيرون بياييد. گفتم: چه امرى داشتيد؟ فرمود: شهريهات را آورده ام»! جاى شگفتى است كه آن مرجع بزرگ، شهريه شاگردش را به در خانهاش مىبرد، تا نكند وقت او به جهت گرفتن شهريه هدر رود، علاوه در نمىزند تا نكند مزاحمتى ايجاد كند و منتظر مىماند تا او از منزل خارج شود!
«كَلا مُهُمْ مَوْزُونٌ»
هفتمين ويژگى: اين است كه سنجيده سخن مىگويند، قبل از سخن گفتن مىانديشند و زيان و نفع آن را بررسى مىكنند كه مبادا بر خلاف رضاى خدا و به زيان ديگران باشد، و حساب شده سخن مىگويند. نه آن چنان سربسته و مجمل سخن مىگويند كه براى ديگرى قابل فهم نباشد و نه چنان به تكرار و توضيح مىپردازند كه موجب ملال و خستگى مخاطب گردد؛ بلكه به اندازه سخن مىگويند.
«مُحاسِبينَ لاَِنْفُسِهِمْ»
هشتمين ويژگى: اين است كه به محاسبه نفس خود مىپردازند.
در روايتى وارد شده است كه هر شب از خود حسابرسى كنيد ، چنانكه يك شريك به حسابرسى شريك خود مىپردازد: وقتى دو نفر در معامله يا كارى با هم شريك شدهاند و يكى از آن دو سرمايهاش را به دست ديگرى سپرده، مرتب از او حساب مىكشد كه با سرمايهاش چه مىكند و چقدر سود بدست آورده است. شما
نيز نفس را كه سرمايه عمرتان را در اختيار دارد شريك خود فرض كنيد. هر شب از او حساب بكشيد كه اين عمر را در چه راهى صرف كردى؟ كه مبادا در اين معامله زيان بينيد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مىفرمايد: «حاسِبُوا اَنْفُسَكُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا» (وسائل الشيعه، ج 11، ص 380)
قبل از اينكه در قيامت محاسبه شويد، به حسابرسى نفس خود بپردازيد.
«مُتْعِبينَ لَها»
نهمين ويژگى: اين است كه نفس خود را به زحمت مىاندازند.
دوستداران آخرت و بيداردلى
دهمين ويژگى: چشمانشان به خواب مىرود، ولى دلشان بيدار است. وقتى انسان
به موضوعى اهتمام داشته باشد، نه تنها در بيدارى فكر خود را بدان مشغول مىكند، بلكه در خواب نيز چنين است؛ چون علاقه و توجه نفس به آن موضوع معطوف گرديده است. برخى از علاقه مندان به تحصيل علم، حتى در خواب نيز مطالعه مىكردند و در اطراف مسائل علمى فكر مىكردند، تاآنجا كه نقل مىكنند يكى از بزرگان در خواب به حل مسائل غامض و پيچيده مىپرداخت و با فكر كردن در اطراف آن مسائل، به حل آنها دست مىيافت.
يكى از دوستان نقل مىكرد: «من علاوه بر درسهاى خود، مطول نيز تدريس مىكردم. در خانه پدرم بسر مىبردم و در كنار پدر و مادرم به مطالعه مىپرداختم. شبى مطالعاتم تا دير وقت طول كشيد، مادرم چند بار بيدار شد و گفت: هنوز مطالعه مىكنى، برو بخواب؟ من هنوز به مطالعه مطول نرسيده بودم، پيش خود گفتم اگر به مطالعه درس مطول بپردازم، مادرم ناراحت مىشود. براى رضايت او درس مطول را مطالعه نكرده خوابيدم. در عالم خواب احساس كردم نشستهام و مطول را مطالعه مىكنم. دقيقاً كلمه به كلمه و سپس حواشى مربوط به آن درس را مطالعه كردم و مطالب را در ذهنم دسته بندى نمودم، چنانكه در يك مطالعه عميق چنين مىكردم. صبح كه از خواب بيدار شدم، يادم آمد كه در خواب درس مطول را مطالعه مىكردم و دقيقاً آنچه را در خواب مطالعه كرده بودم، در ذهنم حاضر بود. وقتى براى درس رفتم، بهتر از روزهاى قبل به تدريس مطول پرداختم»
البته به بركت اطاعت از مادر، خداوند چنين توفيقى به آن شخص داده بود، ولى به هر حال اگر انسان به چيزى علاقه و توجه داشته باشد، در خواب نيز از آن غافل نمىگردد.
اهل آخرت به جهت محبت زياد به خدا و اولياى او و اهتمامى كه به امر آخرت دارند، در خواب نيز از آنها غافل نمىگردند و به آنها توجه دارند. اهل آخرت به خدا علاقه دارند و طبيعى است كه در خواب نيز دلشان متوجه اوست؛ پس دلشان به
خواب نمىرود. اگر انسان در خواب نيز اين حالات را داشته باشد، گويا عمرش دو برابر گرديده، چرا كه خوابش هدر نمىرود و گويا در هنگام خواب بيدار است و به خدا توجه دارد. شايد كسانى كه به اين مقام دست يافته اند، مسائل را در خواب روشنتر و واضحتر از بيدارى درك مىكنند، چون در آن هنگام روحشان تمركز بيشترى دارد و كمتر به تدبير بدن مىپردازد و به جهت اين فراغت، درك و شهودهاى روح در عالم خواب قويتر است.
مرحوم ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى در يكى از كتابهايش مىنويسد كه من كسى را سراغ دارم ـ ظاهراً حالت خودشان را بيان مىكنند ـ كه در هنگام خواب، معرفت نفس برايش حاصل گشته و از عظمت حالتى كه درك كرده بود، از خواب بيدار مىشود.
«اَعْيُنُهُمْ باكِيَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذاكِرَةٌ»
يازدهمين ويژگى: چشمشان گريان و دلشان همواره به ياد خداست.
خداوند مىفرمايد:
«وَ اَمّا مَنْ خَافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى» نازعات/41 ـ 40
و هر كس از حضور در پيشگاه با عظمت ربوبى ترسيد و از هواى نفس دورى جست، همانا بهشت جايگاه ابدى اوست.
اولياى خدا و خوف از عظمت الهى
همواره خوف و خشيت از خدا بر دل اهل آخرت حاكم است و اين حالت، در اين افراد، بسيار برجسته است. در واقع خوف آنها از نتايج اعمال و يا از غفلت و خطا و لغزشى است كه احياناً از آنها سر مىزند و عاقبتشان را تيره مىسازد. اما احساس خشيت در برابر عظمت الهى، بدين جهت است كه هر كس بزرگى و عظمتى را مشاهده كند، خواه ناخواه، در برابر آن عظمت احساس كوچكى و ذلت و خشوع مىكند و هر قدر آن موجود عظيمتر باشد، اين حالت در انسان بيشتر مىشود: براى مثال حضرت امام، رضوان اللّه تعالى عليه، كه شخصيت عظيمى بود و همه او را به عظمت مىشناختند و روح بزرگى داشت، اگر كسى موفق مىشد به خدمت ايشان مشرف شود، بخصوص اگر در يك جلسه خصوصى با ايشان روبرو مىشد؛ وقتى به انسان نگاه مىكردند بى اختيار احساس مىكرد كه دارد ذوب مىشود و خرد مىگردد، از بس ايشان ابهت داشت. ايشان يكى از بندگان خدا بود و به مانند پيامبر و ائمه معصومين نيز نبود، ولى چون مطيع خدا بود، خدا چنان ابهتى به ايشان داده بود كه هر كس با ايشان روبرو مىگشت، بى اختيار احساس كوچكى و درهم شكستن مىكرد و اين بازتاب مواجه شدن با عظمت وجودى او بود.
شكى نيست كه نمىتوان به گستره عظمت خداوند پى برد ، ولى كسى كه شمايى و جلوهاى از عظمت خداوند را درك كند، حالت خوف و خشيت به او دست مىدهد. پس خوف از خداوند اثر طبيعى معرفت و درك عظمت اوست. بنده از افراد متعددى شنيدهام كه مرحوم آخوند كاشى ـ كه در اصفهان تدريس مىكرده است ـ حالات عجيبى داشته است و هنگام ركوع، به قدرى مىلرزيد كه نمىتوانست خود را كنترل كند. پس از جمله اوصاف اهل آخرت خوف از خداوند است. البته چنانچه در درس قبل متذكر شديم، اهل آخرت داراى مراتبند: هر كس در حد معرفت و ايمانش مرتبهاى از اين ويژگى ها در او ظهور مىيابد ، بالطبع آنان كه كامل گرديدهاند اين اوصاف در حد كمال در آنها ظهور مىيابد.
«اِذا كُتِبَ النّاسُ مِنَ الْغافِلينَ كُتِبُوا مِنَ الذّاكِرينَ»
آنگاه كه مردم از غافلان محسوب مىگردند، آنان از ذاكران شمرده مىشوند.
گاهى در زندگى جريانهايى رخ مىدهد، كه بر اثر آن عموم مردم غافل مىگردند و خود را مىبازند، حال اين جريانها مىتواند وحشت آور باشد و مىتواند شورانگيز باشد؛ به هر جهت در مقابل آن شادى يا ناراحتى، انسان همه چيز را فراموش مىكند و تمام توجه او معطوف آن رخداد و جريان مىگردد؛ ولى اهل آخرت در همان حال كه عموم مردم به غفلت مبتلا مىشوند، متوجه خدا هستند.
«رِجالٌ لاّتُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِاللّهِ ...» نور/37.
مردانى كه هيچ كسب و تجارتى آنان را از ياد خدا غافل نمىسازد.
«في اَوَّلِ النِّعْمَةِ يَحْمَدُونَ وَ في آخِرِها يَشْكُرُونَ».
دوازدهمين ويژگى: در آغاز نعمت، حمد و در پايان آن شكر خدا را به جا مىآورند.
وقتى انسان دائماً به خدا توجه داشته باشد، او را فراموش نمىكند و اگر نعمتى در اختيار او قرار گرفت، با توجه به اينكه اين نعمت از خداست او را مىستايد و پس از بهره بردن از نعمت شكر او را به جا مىآورد. اما اهل دنيا از اول توجه ندارند كه اين نعمت از خداست و آن را دست آورد تلاش خود مىبينند و در آخر نيز خداى را شكر نمىگزارند.
«دُعائُهُمْ عِنْدَاللّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلامُهُمْ مَسْمُوعٌ. تَفْرَحُ بِهِمُ الْمَلائِكَةُ»
دعاى آنان بالا مىرود و سخن آنها پذيرفته مىشود و ملائكه از آنان خشنودند.
اينكه در لسان شرع تعبير مىشود دعا به سوى خدا بالا مىرود، به جهت مقام رفيع الهى و علو و رفعت معنوى است كه خدا دارد و الا العياذ باللّه؛ خدا جسم نيست كه در آسمانها جاى گرفته باشد.
به ديگر سخن: فاصله بين عظمت و مقام رفيع خداوند و بين انسانها بى نهايت است و در واقع او غنى محض است و ديگران فقيرند. مقام الهى بالاتر از آن است كه فكر و وهم انسان به آن راه يابد. پس براى اينكه دعاى انسان به خدا برسد بايد از مقام پست انسان به سوى مقام رفيع الهى بالا رود.
خداوند در قرآن مىفرمايد:
«... اِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ ...» فاطر/10.
سخن طيب و پاكيزه به سوى خدا بالا مىرود و عمل نيك و خالص آن را بالا مىبرد.
در روايات از عملى كه مورد پذيرش خداوند قرار گرفته است، چنين تعبير شده كه «آن عمل بالا مىرود» و از عملى كه پذيرفته نمىشود، تعبير مىشود « بالا نمىرود و به سوى صاحبش برگردانده مىشود». سخن اهل آخرت بالا مىرود؛ يعنى از حدّ انسانها و مخلوقات فراتر رفته و به بارگاه الهى راه مىيابد.
«وَ يَدُورُ دُعاؤُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ، يُحِبُّ الرَّبُّ اَنْ يَسْمَعَ كَلامَهُمْ كَما تُحِبُّ الْوالِدَةُ الْوَلَدَ»
و دعاى آنان در زير حجابها دور مىزند. خداوند دوست مىدارد كلام آنان را بشنود همان طور كه مادر، طفل خود را دوست مىدارد.
در معارف دينى وارد شده است كه فوق عرش و كرسى حجابهايى قرار دارد و اين حجابها و سرادقات از نورند. اين تعابير در روايات براى ترسيم فاصله فهم و درك ما از عظمت خداوندى است و اينكه اگر انسان بخواهد شناخت حقيقى به خدا پيدا كند، از چه مراحلى بايد بگذرد و چه حجابها و موانعى را كنار زند؛ البته اين حجابها نيز مخلوقات خداوندند. به هر جهت در اين جمله از حديث معراج آمده است كه دعاى اهل آخرت بالا مىرود تا به حجابهاى الهى برسد و آنجا مىچرخد و خداوند دوست مىدارد آن دعا را بشنود، چنانكه مادر سخن گفتن بچه خود را دوست مىدارد: اين تشبيه بسيار لطيف و پر معناست و در واقع اين حالت يك عطيه الهى است كه به دوستداران خدا داده مىشود. دعا و مناجات آنها نيز لطف الهى است كه بر اثر محبت خدا به بندگانش به چنين توفيقى دست مىيابند.
محبت بندگان به خدا با محبت او به بندگانش قابل مقايسه نيست: اگر همه محبتهايى كه مادران به فرزندانشان دارند و نيز همه محبتهايى كه ازابتداتا پايان عالم پديد آمده است ومى آيد رادركنار محبت خدا قراردهيم، پى مىبريم كه قطرهاى است دربرابر دريا؛ زيرا محبت خدابى نهايت ومحبت ديگران هر چه باشد محدود است.يعنى محبت خدابه هر يك از بندگانش بيش از همه دوستى ها و محبت هايى است كه در عالم وجود دارد.
در حديث قدسى وارد شده است كه شادى و سرور خداوند از توبه بنده اش، بيش از شادمانى كسى است كه در بيابان به خواب مىرود و پس از بيدار شدن مىبيند، شتر و زاد و راحلهاش ناپديد گرديده است و هر چه جستجو مىكند شتر و زاد و راحلهاش را نمىيابد. گرسنه و نااميد در آستانه مرگ قرار مىگيرد و آن گاه كه تسليم مرگ مىگردد، شتر و زاد و راحلهاش را در برابر خود مىبيند.
چنين شخصى از يافتن آذوقه و مايه حياتش، چقدر خوشحال مىگردد؟ خداى متعال از توبه بندهاش بيش از اين شاد مىشود. البته اين تعبيرات نارساست و در حد فهم ما بيان شده است و الا خداوند حالات متغير و متفاوت ندارد. (بالاخره حقايق را بايد با همين زبان براى ما بيان كنند).
دعاى بندگان مؤمن در زير حجابهاى بالاى عرش گردش مىكند، چون خدا دوست دارد سخن آنان را بشنود. در روايتى وارد شده است كه وقتى مؤمن دعا مىكند، خداوند دير دعاى او را به اجابت مىرساند تا بيشتر دعا كند؛ چرا كه خدا دوست دارد صداى او را بشنود. اما افراد ضعيف الايمان و منافق وقتى درخواستى از خدا مىكنند، زود نياز آنها را برآورده مىسازد، چون دوست ندارد صدايشان را بشنود..../س
ادامه دارد.......
منبع: راهیان کوی دوست