تعمیه

تعمیه، در لغت به معنی کور کردن و اصطلاحاً به معنی بیان کردن موضوعی با رموز و محاسبات حروف ابجد که پس از تعمق کشف گردد. تعمیه در شعر فارسی یکی از صنعتهاست؛ این صنعت به دو گونه در شعر
پنجشنبه، 31 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تعمیه
 تعمیه

نویسنده: مهدی صدری

 

تعمیه، در لغت به معنی کور کردن و اصطلاحاً به معنی بیان کردن موضوعی با رموز و محاسبات حروف ابجد که پس از تعمق کشف گردد. تعمیه در شعر فارسی یکی از صنعتهاست؛ این صنعت به دو گونه در شعر فارسی کاربرد دارد: 1) لغز و معما، 2) تعمیمه‌ی جملی.

1) تعمیه با عنوان لغز و معما:

در باب تعریف لغز و معما شمس قیس رازی چنین می‌گوید: لغز که در خراسان آن را چیستان (= چیست آن) گویند آن است که معنایی را در عبارتی دشوار شبیه به سؤال طرح کنند. معزی در صفت قلم قصیده‌ای گفته:

چه پیکر است ز تیر سپهر یافته تیر *** به شکل تیر و بدو ملک راست گشته چو تیر
هر آنچه طبع بر اندیشد او کند تألیف *** هر آنچه وهم فراز آرد او کند تفسیر
 

معما:

معنایی را به صورت پیچیده به حساب جمل بیان کردن و یا چیزی را قلب و تصحیف کرد و به انواع تعمیه آراستن تا جز به اندیشه‌ی تمام و فکر بسیار به معنای آن نتوان رسید مانند:

نام بت من ز غایت لطف *** سی بیست نهاده بر سر سرو

تعمیه «سی بیست» در مصراع یعنی اعداد (30) و (20) را در هم ضرب کردن و حاصل ضرب آن عدد (600) می‌شود و این عدد به حروف ابجد برابر با حرف (خ) است و اگر آن را به سر واژه‌ی «سرو» قرار دهیم واژه‌ی «خسرو» به دست می‌آید که جواب معماست. 2) تعمیه‌ی جملی: آن است که در تعمیه‌ی حساب جمل نقش بنیادی دارد. در باب اینگونه تعمیه در شعر فارسی تعریف مستقلی نشده و به وجوه گوناگون در شعر فارسی به کار گرفته شده است ظاهراً خواجوی کرمانی مبتکر انواع تعمیه‌ی جملی در شعر فارسی است که به شیوه‌ای ساده تعمیه‌ی خود را در تاریخ اتمام سرودن «رسالة البادیه» (= مناظره‌ی نمد و بوریا) چنین سروده است:

گرچه با ماشان نمد در آب می‌باشد مقیم *** چون نمد بینی که باشد صوفیان را در مقام
«حا» به جای «نون» بیارو «دال» را تصحیف کن *** تا بدانی کاین مقالت در چه موسم شد تمام

یعنی «نمد» باید تبدیل شود به «حمز» که به حساب جمل برابر با 748 ق خواهد بود. به تدریج در طول زمان شش نوع تعمیه در شعر فارسی پدید آمد: الف) تعمیه با صنعت ادخال: عبارت است از جمع کردن معادلهای عددی عبارات و واژه‌هایی به حساب جمل که سراینده بدان تصریح کرده است. خواجوی کرمانی در شمار ابیات مثنوی گل و نوروز گوید:

«غلام خویش» را با «سرو» و «گلشن» *** مکرر کن که گردد بر تو روشن

که با جمع کردن (= ادخال) معادلهای عددی «غلام خویش»، «سرو» و «گلشن» و دو برابر کردن آنها شماره بدست می‌آید. ب) تعمیه با صنعت اخراج: عبارت است از کم کردن معادلهای عددی عبارت یا واژه یا حرفی به حساب جمل از عبارت یا واژه‌ای دیگر که سراینده در سروده‌ی خویش مشخص کرده است. خواجوی کرمانی عدد ابیات مثنوی «گوهر نامه» را به حساب جمل با این شیوه در بیتی چنین آورده است:

حسابی از «نظام الملک» بر ساز *** و ز آن مجموع «لام» و «نون» بینداز

محاسبه‌ی آن بدین‌سان است که باید از مجموع عددی تعبیر ‌«نظام الملک، مجموع معادل عددی حروف «ل» و «ن» را کسر کنیم تا تعداد ابیات مثنوی گوهرنامه‌ی خواجو (= 1032 بیت) به دست آید. ج) تعمیه با صنعت توأم با ادخال و اخراج: این نوع تعمیه دربرگیرنده‌ی ویژگیهای هر دو تعمیه‌ی «ادخال» و «اخراج» یعنی افزودن و کاستن است. سراینده‌ای تاریخ خلع نادر محمدخان اوزبک و جلوس عبدالعزیز خان پسرش را در بیتی با این صنعت چنین سروده است:

تاریخ شد بهر دو شهنشاه دین پناه *** برخاست «خان» ز «تخت» و به جایش نشست «شاه»

روش محاسبه بدین‌سان است که از مجموع عددی واژه‌ی «تخت» و «شاه» به حساب جمل، باید معادل عددی واژه‌ی «خان» را کم کنیم تا سال واقعه یعنی سال 1055 ق به دست آید. د) تعمیه با صنعت ایهام: به کارگیری صنعت ایهام، یعنی آوردن لفظ با دو معنی قریب و بعید در تعمیه. این نوع تعمیه تقریباً از اوایل قرن دهم آغاز شد و سه نوع تعمیه با ایهام جملی، عددی، و گونه‌گون خوانی پدید آمد:

1) تعمیه با ایهام جملی:

چنان است که معادل عدد معنی دور تعبیر ایهام‌آمیز با معادل عددی معنی نزدیک آن برابر باشد. مبتکر اینگونه ایهام محتشم کاشانی است. وی در بیتی تاریخ پناهنده شدن پادشاه هند یعنی همایون پادشاه گورکانی به دربار شاه طهماسب صفوی به سال 951 ق را چنین سروده است:

تاریخ آن قران طلبیدم ز عقل گفت: *** «بوسید کامجوی جهان شاه را رکاب»

تعبیر ایهام‌آمیز «کامجوی جهان» که معادل عددی آن با «کامجوی هند» است یعنی کسی که دوباره پادشاه هند خواهد شد برابر است.

2) تعمیه با ایهام عددی:

در اینگونه تعمیه سرایندگان تاریخهایی را به حروف می‌یابند که مجموع عبارت آن تاریخ به حساب جمل برابر با عدد همان تاریخ است. برای مثال حسن تاریخ وفات ظهیرالدین محمد بابُر شاه، سرسلسله‌ی گورکانیان هند را در بیتی چنین سروده است:

تاریخ وفات میرزا بابُر *** «در نهصد و سی و هفت بوده»

مصراع دوم بیت به حساب جمل برابر با سال (937 ق) است. گاهی اینگونه تعمیه، تاریخی را با روز و ماه به حروف بیان می‌دارند که از مجموع عبارت به حساب جمل، سال واقعه‌ی آن به دست می‌آید. در باب فوت شاه طهماسب صفوی این تاریخ را یافته‌اند: «پانزدهم شهر صفر» این عبارت به حساب جمل برابر با سال (984 ق) است. 3) تعمیه با ایهام گونه‌گون خوانی: این قسم تعمیه، در واقع گونه‌ای از ایهام است که می‌توان بر آن نام گونه‌گون خوانی نهاد (مرگ صراحی، نماز صراحی، دکتر اصغر دادبه، مجله‌ی حافظ‌شناسی، شماره‌ی 14). چنانکه گوینده‌ای به نام قاضی مسافر تاریخ جلوس شاه اسماعیل اول، مروج تشیع را در تعبیر «مذهب ناحق» - که معادل 906 ق است - بازجست و چون این معنی به گوش شاه اسمعیل رسید او را احضار کرد تا تأدیبش کند، شاعر در دفاع از خود گفت من این تاریخ را از زبان پادشاه گفته‌ام: «مذهبُنا حق»، شاه اسمعیل را خوش آمد و او را بخشید. ه‍) تعمیه با صنعت زُبُر و بینات: کاربرد اصلی زُبُر و بینات، در محاسبات علم جفر است اما در شعر فارسی به صورت تعمیه به کار گرفته شده که نمونه‌های آن به سبب دشواری ساختن اینگونه تعمیه بسیار کم است. مفهوم زُبُر در این صنعت عبارت از حرف اول نام حروف، مانند حرف «الف» که به حرف اول آن یعنی «ا» زُبُر و به مابقی آن یعنی «لف» بنیات می‌گویند. یا «لام»، «ل» زُبُر و «ام» بینات. تمامی حروف فارسی بر این منوال است. ظاهراً مبتکر این نوع تعمیه در ادب پارسی شیخ بهاءالدین عاملی است. وی در کتاب جامع عباسی که به نام شاه عباس اول صفوی آن را تألیف کرده، نام شاه عباس را با تعمیه‌ی صنعت زُبُر و بینات در عبارت «خلد الله ملکه» یافته و در ابیات ذیل آن را بیان نموده است:

شاه عباس خسرو ایران *** تاج‌بخش شهان و شاه جهان
که چو این نام بر زبان رانند *** «خلد الله ملکه» خوانند
بینات و زُبُر اگر دانی *** یابی این نکته را به آسانی

حذف زُبُر حروف عبارت «خلد الله ملکه» و جمع معادلهای عددی بینات آن به حساب جمل (439) خواهد بود که با معادلهای عددی «شاه عباس» برابر است. و) تعمیه با حذف: و آن چنان است که شاعر اولاً واژه‌هایی سه حرفی متناسب با موضوع بر می‌گزیند؛ ثانیاً با ذکر تعبیر «بی سروپا گشته» در سخن حروف اول و سوم واژه‌ها را - که سر و پای واژه‌هاست - حذف می‌کند؛ ثالثاً معادلهای عددی حروف باقیمانده یعنی حروف وسط واژه‌های سه حرفی را جمع می‌کند تا تاریخ مورد نظر به دست آید مثل جمع معادلهای عددی حروف وسط واژه‌های مصراع دوم بیت زیر که بالغ بر (1239 ق). یعنی تاریخ مورد نظر می‌گردد.

بی‌سروپا گشته‌اند از دست بیداد اجل *** «عقل و دین، لطف و کرم، فضل و هنر، علم و عمل»

سال 1239 ق سال مرگ مولوی عبدالعزیز یکی از شعرای هندوستان است.

منابع:

المعجم فی معاییر اشعار العجم، 313-317؛ تاریخ ادبیات در ایران، صفا، 899/3-900؛ تذکره‌ی نصرآبادی، 472-473؛ دیوان خواجوی کرمانی، 78؛ مجموعه‌ی علوم جفر و اشعار شیخ بهایی، محمد عطاری؛ مواد التواریخ، حاج حسین نخجوانی، 49 به بعد.
منبع مقاله :
تهیه و تنظیم: دائرةالمعارف تشیع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسه‌ی انتشارات حکمت، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.