کودکان، زمینهای آماده
نويسنده: رفیع افتخار
«سیتر» یکی از متفکران حوزه مطالعات اجتماعی میگوید: «پدران و مادران، معلمانی هستند که در مشکلترین مدرسه دنیا یعنی مدرسه آدمسازی خدمت میکنند. مدرسهای که خود پدر و مادر، مدیر، معلم و مستخدم آن هستند و تعطیلات، ارتقای مقام و حقوقی ندارند. مدرسهای 24 ساعته و 365 روزه که دست کم 18 سال برای هر بچهای خدمت میکند. علاوه بر این مدرسهای با 2 رئیس که با وجود این مشکلات بسیاری پیش میآید و این سختترین، پراضطرابترین و پرزحمتترین کار میباشد که احتیاج به حد اعلای حوصله، گذشت، خوشاخلاقی،
کاردانی، علاقه، آگاهی و دانش دارد.»
وجود فرزندان توانمند و تدبیرساز دلیلی مهم و بزرگ از شکل دادن مثبت بچهها توسط والدین میباشد. در پدران و مادران باید نیرو، ظرفیت و قابلیتی نهفته باشد که موجبات حرکت مؤثر و مفید بچهها را فراهم کند. در هر حال، وظیفه پدر و مادری حتی در زمانی که فرزندی سر به راه داشته باشند کار بسیار دشواری است. مثلاً با یک بچه گستاخ چه باید کرد. وقتی پسر یا دخترتان در برابر سادهترین درخواستها و معمولیترین حرفهایتان حاضرجوابی میکند یا از سر لجبازی حرف نمیزند یا با سر جواب منفی میدهد و شانه بالا میاندازد، چه عکسالعملی نشان میدهید؟ در حقیقت، علت گستاخی بچهها در اغلب اوقات برای جلب توجه، محک زدن مهارتهایشان در جر و بحث و یا تلاش جهت تسلط یافتن بر شما، دوستان و یا معلمانشان میباشد. استفاده از واژههایی که دیگران را عصبانی و یا ناراحت میکند، به بچهها احساس غرور میبخشد. با این حال نباید تمامی رفتارهای گستاخانه عملی از روی مبارزهطلبی تلقی شود. زمانی که خواستههای بچهها با نظر و اقتدار والدین تعارض دارد، آنان احساس نومیدی میکنند. البته وقتی به کودکان خود میگویید تا کاری را انجام دهند و یا محدودیتهایی را برایشان اعمال مینمایید، باید که انتظار مقداری غر و لند را داشته باشید.
شما زمانی که با بچههایتان مؤدبانه رفتار مینمایید، متقابلاً آنان نیز تمایل فوقالعادهای به احترام نشان دادن از خود بروز مینمایند. بر عکس، اگر همسر، دیگر فرزندان و یا دوستانتان را بیقدر و مقدار سازید، به او یاد خواهید داد که رنجاندن دیگران با استفاده از کلمات آزاردهنده کار خوب و شایستهای است. توجه داشته باشید که حتی نوزادان نیز هر آنچه را که میبینند تقلید مینمایند. یکی از مؤثرترین راهها برای آموختن رفتار صحیح به بچهها این است که هر گاه بر طبق نظر شما حرفی زد و یا عملی کرد، او را تشویق نمایید. فرزندانتان را به خاطر تعارف کردن، فروتنانه گوش دادن و یا گفتگوی مؤدبانهاش تحسین نمایید و هنگامی که تلاش دارد تا در شرایطی دشوار جلوی زبانش را بگیرد و یا رفتارش را کنترل نماید، بیاعتنا نباشید و به او نشان دهید که قدردان تلاشش هستید. زمانی که بچهها عصبانی هستند و احساس میکنند حقشان ضایع شده و یا نسبت به آنان بیاعتنا هستید، پرخاشگر میشوند. این نوع بروز احساسات پایدار نمیباشد. بنابراین شما نباید حرفهای آنان را به دل بگیرید. در عوض باید به آنها توضیح دهید که چنانچه بدزبان باشند دیگران فکر میکنند به حقوقشان تجاوز شده، ناراحت شده و احساساتشان جریحهدار میشود. تأثیرات منفی واژههایی را که بچهها به شما یا اطرافیان نسبت میدهد به آرامی توضیح و تذکر دهید. چرا که حتی یک کودک سه ساله نیز هنگامی که به او میگویید احساسات شما را جریحهدار کرده، این موضوع را درک مینماید.
تجربه نشان داده است که اکثر تنبلیها در بچهها به علل عاطفی میباشد. این نوع بچههای تنبل به لحاظ جسمی، سالم و دارای هوش کافی میباشند. اما کار و فعالیت خواسته شده از آنان، متناسب با ذوق و نیازهای آنان نمیباشد. هر نوع تلاشی باید در بچهها مختصر علاقهای ایجاد نماید و گرنه فعالیت برایشان دشوار خواهد بود و به تنبلی مبدل خواهد شد. علت این عدم علاقه میتواند اضطراب، تناقض، احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، حسادت، ترس، سرکوفت و تنبیه، عدم بروز قابلیتها، خیالپروری و تهدید عاطفی در برابر پدر و مادر یا معلمین باشد.
عدم تفاهم پدر و مادر، حسادت میان برادران و خواهران، احساس عدم امنیت عاطفی یا احساس گناه، بچهها را پرخاشگر یا تنبل میسازد. این گونه موارد از دلایلی هستند که بچهها را ناتوان از دقت مداوم میسازند. البته باید توجه داشت که کودکان شیطان و بازیگوش، تنبل نیستند بلکه بد عمل میکنند یعنی که به آنچه در کلاس درس گفته شده و میشود دقت نمینمایند. شیطنت در سنین مختلف متفاوت میباشد و در سن 6 ـ 7 سالگی امری عادی است. آنچه که عادی نیست انتظار آرامش از کودکان در این سنین میباشد. برای مبارزه با پرحرفی و شیطنت بچهها در این سن، آنان را به پیشرفت در کارهایشان امیدوار نمایید و آنها را تنبیه نکنید چرا که باعث تشدید شیطنتشان میشود. کودکان باهوشی که خوب درس نمیخوانند، ممکن است با خانوادههای خود درگیر شوند و حتی برای مقابله با آنها (لجبازی کردن) سعی نمایند در کارهایشان موفق نباشند و به نحوی در خانه و مدرسه خلافکاری و نافرمانی خود را به نمایش در آورند. علل رنجش بچهها از والدین ممکن است:
1ـ مدام شاهد نزاع والدینشان باشند و ناخواسته هر دفعه مجبور باشند تا جانب پدر یا مادر را بگیرند.
2ـ تولد نوزاد جدید که بچه سعی میکند با درس نخواندن و لجبازی کردن جلب توجه نموده و از والدین خود بدین نحو انتقام بگیرد.
3ـ کمبود محبت در دوران کودکی نیز میتواند یکی از دلایل تنبلی بچهها در مدرسه باشد.
نکته دیگر اینکه هرگز دیگران، اعم از خواهر و برادر و کودکان و نوجوانان دیگر را به رخ فرزندان خود نکشیم و بر تواناییهای آنان و نقاط ضعف فرزندان خود انگشت نگذاریم. همه پدر و مادرها باید بدانند که اولاً همه بچهها مثل هم نیستند، ثانیا همه بچهها هم نقطه ضعف دارند و هم نقطه قوت. پس به هوش باشیم تا با بزرگ کردن ناتوانیهای فرزند خود و تواناییهای دیگران موجب نشویم که فرزندمان احساس خودکمبینی و حقارت نماید، اعتماد به نفسش را از دست بدهد، نسبت به تواناییهای واقعی خود بیاعتماد شود و به تواناییهای خدادادهاش بیتوجهی نماید و بسیاری از تواناییهای بالقوه خود را فعلیت نبخشد و ...
جلوگیری از دعواها و جار و جنجالهای خانوادگی که باعث عصبانیت میشود، همیشه امکانپذیر نیست و به همین دلیل لازم است به فرزندان خود روشهای کاهش برخوردها را یاد بدهید. چرا که در این صورت، وی زمان بیشتری را برای فکر کردن و تصمیمگیری در مورد مسائل را داشته و میتواند به سرعت عکسالعمل نشان بدهد. زمانی که بچهها با صدای بلند فریاد میزنند، میتوانید به آنها فرصت کافی بدهید تا از حالت خود فاصله بگیرند. حالتی که در بسیاری از مواقع میتواند مانع خشونت بچهها بشود. چنانچه
بچه شما میتواند و قادر است چنین کاری را انجام بدهد، بنابراین میتوان گفت وی در موقعیتی قرار دارد که قادر است به جای عصبانی شدن و منفجر شدن، مشکل خویش را به کمک دیگران و به آرامی حل کند.
یکی از روشهایی که به بچهها کمک میکند، صحبت کردن صریح و روشن با آنهاست. صحبت راجع به اینکه وقتی عصبانی میشوید، چه میکنید؟ شاید توضیح دادن این مطلب که بعد از عصبانیت، قدم زدن در تنهایی و یا با دوستی درد دل کردن، تا چه حد شما را آرام میکند، در او تأثیرات مثبتی داشته باشد، اما بعضی اوقات حتی بهترین والدین هم در زمینه تعلیم و تربیت فرزندان خود دچار مشکل میشوند. اگر شما سریعا کنترل خود را از دست داده و عصبانی میشوید، ناخودآگاه از کوچکترین حرکت عادی فرزندتان به تنگ میآیید و بر سرش داد میکشید، در چنین وضعیتی، سعی کنید نفس عمیقی بکشید و چنانچه ضروری است از اتاقی که فرزندتان در آن است خارج شوید. چند دقیقهای به خودتان فرصت بدهید تا کاملاً آرام بشوید. سپس به نزد فرزندتان برگردید و به آرامی با او حرف بزنید.
به خاطر داشته باشید مادامی که بتوانید به فرزندانتان یاد بدهید چگونه احساسات خود را کنترل نمایند، فرزندانی آرامتر و صبورتر خواهید داشت. و نیز باید این را بدانید که برخی از کودکان همیشه زودتر از دیگر بچهها عصبانی میشوند. و برخی از آنها اصولاً مدتها طول میکشد که بپذیرند عصبانی شدهاند! اما تمامی بچهها باید بتوانند و باید یاد بگیرند عصبانیت خویش را تنها به طریقی که به خود و یا دیگران صدمهای نرسانند، بروز نمایند.
اگر بچهای خجالتی دارید باید بدانید که یک کودک خجالتی از سایر افراد هراس دارد اما شما نمیتوانید دائما آنها را تحت حمایت خود قرار بدهید. شما باید به کودک خود شهامت برخوردهای اجتماعی را بدهید. طبیعیترین عکسالعمل این است که کودک را در آغوش بگیرید و اطمینان دهید که او را هرگز ترک نمیکنید. خجالتی بودن، عکسالعمل افراد در برابر ترس میباشد و هدف از این رفتار، کم کردن تماس با موضوعی است که سبب ترس میشود. تماس با افراد را میتوان با عقب رفتن یا پنهان شدن در یک گوشه و یا از نظر روانی با نادیده گرفتن و اجتناب از آنها کم کرد. بچه خجالتی اغلب از روشی مانند اجتناب از نگاه کردن به افراد غریبه و صحبت نکردن با آنان استفاده میکند.
کودکانی که کمی خجالتی هستند در برابر سایر افراد رفتار متفاوتی دارند و نیازمند محیطی متفاوت با سایر کودکان هستند. ایجاد زمینههای مناسب توسط پدر و مادر میتواند بچه را به یک خودباوری برساند تا کمتر دچار این احساس بشود. البته این به آن معنا نیست که آنها فاقد اعتماد به نفس هستند بلکه خجالتی بودن آنان به مرور زمان و با تربیت درست از خودباوری آنان میکاهد. بچههای خجالتی و درونگرا نه تنها فاقد حس اعتماد به نفس نیستند بلکه خود را بسیار هم دست بالا میگیرند اما معمولاً بزرگترها به کودکانی که برونگرا و به اصطلاح شیرینزبان هستند و یا با سایر کودکان بازی میکنند بیشتر توجه داشته و از این طریق رفتار اجتماعی این کودکان به واسطه توجه بزرگترها تقویت میشود. اگر کودکان خجالتی به اندازه سایر کودکان مورد توجه قرار نگیرند، در چنین حالتی حس اعتماد به نفس در آنان تضعیف میشود. شما میتوانید با در نظر گرفتن حس درونگرایی بچههایتان و شدت و ضعف آن، با تشویق کارهای خوب آنان، حس اعتماد به نفس را در بچهها تقویت نمایید. در سنین بچگی، آنان باید فعالیتهای گروهی داشته و با افراد متفاوت در تماس باشند. البته پدر و مادرهای درونگرا نیز نیاز دارند در فعالیتهای اجتماعی بیشتر شرکت کنند.
همیشه یادمان باشد که: «ما الگوهای کودکانمان هستیم.» برای بچههایمان رفتار ما بسیار مهمتر از گفتارمان میباشد. راههای بسیاری برای کمک به بچههای خجول وجود دارد. در سالهای قبل از دبستان وظیفه پدر و مادر است که امکان ملاقات با دیگران، کودکان سایر خانوادهها، همسایهها و ... را در اختیار بچه قرار دهند. افراد غریبه میتوانند تجربیات بیشتری را در اختیار بچهها قرار دهند. رفتن به کلاس آمادگی یا مهد کودک میتواند مرحله مهمی از زندگی یک کودک خجالتی محسوب گردد. اگر بتوان فرآیند پیوستن کودک به جمع را به تدریج انجام داد، نتیجه بهتری حاصل خواهد آمد. رفتار شما با یک کودک خجالتی باید آرام و ملایم باشد. اگر چه خیلی خجالتی بودن اصلاً خوب نیست اما کمی خجالتی بودن اصلاً بد نیست. بعضی از بچههای خجالتی دارای حس شایستگی درونی هستند و میتوانند کاری را که میخواهند انجام بدهند، با هر کس که بخواهند دوست شوند و کارها را بدون نیاز به کمک دیگران انجام دهند. برای این کودکان، خجالتی بودن یک راهبرد است که به آنها شانس تشخیص موقعیت را میدهد. لازم است پدرها و مادرها در برخورد با فرزندان خود حس اعتماد به نفسشان را ستایش کنند و به آنان جایزه بدهند و با رفتار صحیح خانوادگی و اجتماعی الگوی مناسبی برای آنان باشند.
در هر حال، خانواده اولین پایهگذار شخصیت و ارزشها و معیارهای فکری افراد بوده که نقش غیر قابل انکاری در تعیین سرنوشت، سبک و خط مشی زندگی دارد و اخلاق، صحت و سلامت روانی بچهها در گرو سلامت روانی خانواده میباشد. واکنش بچهها نسبت به محیط خود واضح است که تحت تأثیر موازین اجتماعی و فرهنگی گروهی است که در میان آنها بزرگ شده است. از آنجا که خانواده خود یک واحد اجتماعی محسوب میشود و ارزشها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل میشود به لحاظ تأثیر محیط اجتماعی بسیار بااهمیت است.
خانواده نخستین محیط زندگی کودک است و الگوی کوچکی از اجتماع به شمار میرود. چنانچه بچهها از خانوادههایشان محبت ببینند و به محبت بزرگترها اطمینان داشته باشند، همواره به عواملی که موجبات آسایش و استراحت آنها را فراهم میآورند اعتماد خواهند داشت. در غیر این صورت، این اعتماد از کودک سلب آمده و محیط و افراد برای او ناراحتکننده و خطرناک خواهد بود و او در اضطراب به سر خواهد برد. ناکامیها، احساس ناایمنی و تعارضات شدیدی که کودک در حال رشد از آنها رنج میبرد و عدم تأمین نیازهای مادی و معنوی از موجبات پریشاناحوالی کودکان و نوجوانان میباشد. خانوادهای که هیچ گونه احساس نزدیکی میان افراد آن نیست و افراد خود را تنها میبینند، همیشه چشم به زندگی دیگران داشته و رفتارشان به گونهای است که گویی هیچ کس را به حساب نمیآورند. کشف نیازها و شناسایی شخصیت کودکان و نوجوانان، تأثیرات بسیار مثبتی در آنان به وجود میگذارد. محبت، تفاهم و حس همدردی برای کودکان به همان اندازه مهم است که تأمین نیازهای فیزیولوژیک آنان. به همین دلیل است که گفته میشود محبت و مراقبتهای مادر، اولین حس اعتماد طفل به جهان خارج را به وجود میآورد. ناسازگاریهای عاطفی شدید، پیشرفت کودکان را در مدرسه و رفاه اجتماعی آنان را مختل میسازد. ارضای تمایلات باطنی و خواهشهای روانی کودکان و پرورش درست آنها از اساسیترین مسائل تربیتی و پرورشی میباشد. روابط نادرست والدین با کودک از نظر مهرورزی و عاطفی، ضعف احساس پیوستگی میان اعضای خانواده، عدم احساس حمایت و امنیت و پذیرش در نزد والدین به همراه سختگیریهای افراطی آنان، کمبود اقتدار پدر و یا ضعف و افراط در آزادیها از عوامل مهم انحراف بچهها محسوب میشوند. به بیان دیگر هر گونه اختلال در کیان خانواده باعث خواهد شد که تأثیرات مخربی در روحیه کودکان به جا گذاشته و موجبات انحراف آنان از قوانین و مقررات لازم و پسندیده جامعه فراهم آید. کودکان در همان سنین پایین هم دارای هوش و ذکاوت فراوان میباشند به گونهای که حتی قدرت فراگیری مسائل را به مراتب بالاتر از بزرگسالان دارا هستند. بنابراین این وظیفه مهم، حساس و خطیر خانواده است که باید موظب باشد چه چیزی به او میآموزد: «هر کودک به مانند زمینی است که از هر لحاظ آماده بذرافشانی است.» باید دقت شود که چه نوع بذری در این زمین کاشته میشود.
منبع: ماهنامه پیام زن
کاردانی، علاقه، آگاهی و دانش دارد.»
وجود فرزندان توانمند و تدبیرساز دلیلی مهم و بزرگ از شکل دادن مثبت بچهها توسط والدین میباشد. در پدران و مادران باید نیرو، ظرفیت و قابلیتی نهفته باشد که موجبات حرکت مؤثر و مفید بچهها را فراهم کند. در هر حال، وظیفه پدر و مادری حتی در زمانی که فرزندی سر به راه داشته باشند کار بسیار دشواری است. مثلاً با یک بچه گستاخ چه باید کرد. وقتی پسر یا دخترتان در برابر سادهترین درخواستها و معمولیترین حرفهایتان حاضرجوابی میکند یا از سر لجبازی حرف نمیزند یا با سر جواب منفی میدهد و شانه بالا میاندازد، چه عکسالعملی نشان میدهید؟ در حقیقت، علت گستاخی بچهها در اغلب اوقات برای جلب توجه، محک زدن مهارتهایشان در جر و بحث و یا تلاش جهت تسلط یافتن بر شما، دوستان و یا معلمانشان میباشد. استفاده از واژههایی که دیگران را عصبانی و یا ناراحت میکند، به بچهها احساس غرور میبخشد. با این حال نباید تمامی رفتارهای گستاخانه عملی از روی مبارزهطلبی تلقی شود. زمانی که خواستههای بچهها با نظر و اقتدار والدین تعارض دارد، آنان احساس نومیدی میکنند. البته وقتی به کودکان خود میگویید تا کاری را انجام دهند و یا محدودیتهایی را برایشان اعمال مینمایید، باید که انتظار مقداری غر و لند را داشته باشید.
شما زمانی که با بچههایتان مؤدبانه رفتار مینمایید، متقابلاً آنان نیز تمایل فوقالعادهای به احترام نشان دادن از خود بروز مینمایند. بر عکس، اگر همسر، دیگر فرزندان و یا دوستانتان را بیقدر و مقدار سازید، به او یاد خواهید داد که رنجاندن دیگران با استفاده از کلمات آزاردهنده کار خوب و شایستهای است. توجه داشته باشید که حتی نوزادان نیز هر آنچه را که میبینند تقلید مینمایند. یکی از مؤثرترین راهها برای آموختن رفتار صحیح به بچهها این است که هر گاه بر طبق نظر شما حرفی زد و یا عملی کرد، او را تشویق نمایید. فرزندانتان را به خاطر تعارف کردن، فروتنانه گوش دادن و یا گفتگوی مؤدبانهاش تحسین نمایید و هنگامی که تلاش دارد تا در شرایطی دشوار جلوی زبانش را بگیرد و یا رفتارش را کنترل نماید، بیاعتنا نباشید و به او نشان دهید که قدردان تلاشش هستید. زمانی که بچهها عصبانی هستند و احساس میکنند حقشان ضایع شده و یا نسبت به آنان بیاعتنا هستید، پرخاشگر میشوند. این نوع بروز احساسات پایدار نمیباشد. بنابراین شما نباید حرفهای آنان را به دل بگیرید. در عوض باید به آنها توضیح دهید که چنانچه بدزبان باشند دیگران فکر میکنند به حقوقشان تجاوز شده، ناراحت شده و احساساتشان جریحهدار میشود. تأثیرات منفی واژههایی را که بچهها به شما یا اطرافیان نسبت میدهد به آرامی توضیح و تذکر دهید. چرا که حتی یک کودک سه ساله نیز هنگامی که به او میگویید احساسات شما را جریحهدار کرده، این موضوع را درک مینماید.
تجربه نشان داده است که اکثر تنبلیها در بچهها به علل عاطفی میباشد. این نوع بچههای تنبل به لحاظ جسمی، سالم و دارای هوش کافی میباشند. اما کار و فعالیت خواسته شده از آنان، متناسب با ذوق و نیازهای آنان نمیباشد. هر نوع تلاشی باید در بچهها مختصر علاقهای ایجاد نماید و گرنه فعالیت برایشان دشوار خواهد بود و به تنبلی مبدل خواهد شد. علت این عدم علاقه میتواند اضطراب، تناقض، احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، حسادت، ترس، سرکوفت و تنبیه، عدم بروز قابلیتها، خیالپروری و تهدید عاطفی در برابر پدر و مادر یا معلمین باشد.
عدم تفاهم پدر و مادر، حسادت میان برادران و خواهران، احساس عدم امنیت عاطفی یا احساس گناه، بچهها را پرخاشگر یا تنبل میسازد. این گونه موارد از دلایلی هستند که بچهها را ناتوان از دقت مداوم میسازند. البته باید توجه داشت که کودکان شیطان و بازیگوش، تنبل نیستند بلکه بد عمل میکنند یعنی که به آنچه در کلاس درس گفته شده و میشود دقت نمینمایند. شیطنت در سنین مختلف متفاوت میباشد و در سن 6 ـ 7 سالگی امری عادی است. آنچه که عادی نیست انتظار آرامش از کودکان در این سنین میباشد. برای مبارزه با پرحرفی و شیطنت بچهها در این سن، آنان را به پیشرفت در کارهایشان امیدوار نمایید و آنها را تنبیه نکنید چرا که باعث تشدید شیطنتشان میشود. کودکان باهوشی که خوب درس نمیخوانند، ممکن است با خانوادههای خود درگیر شوند و حتی برای مقابله با آنها (لجبازی کردن) سعی نمایند در کارهایشان موفق نباشند و به نحوی در خانه و مدرسه خلافکاری و نافرمانی خود را به نمایش در آورند. علل رنجش بچهها از والدین ممکن است:
1ـ مدام شاهد نزاع والدینشان باشند و ناخواسته هر دفعه مجبور باشند تا جانب پدر یا مادر را بگیرند.
2ـ تولد نوزاد جدید که بچه سعی میکند با درس نخواندن و لجبازی کردن جلب توجه نموده و از والدین خود بدین نحو انتقام بگیرد.
3ـ کمبود محبت در دوران کودکی نیز میتواند یکی از دلایل تنبلی بچهها در مدرسه باشد.
نکته دیگر اینکه هرگز دیگران، اعم از خواهر و برادر و کودکان و نوجوانان دیگر را به رخ فرزندان خود نکشیم و بر تواناییهای آنان و نقاط ضعف فرزندان خود انگشت نگذاریم. همه پدر و مادرها باید بدانند که اولاً همه بچهها مثل هم نیستند، ثانیا همه بچهها هم نقطه ضعف دارند و هم نقطه قوت. پس به هوش باشیم تا با بزرگ کردن ناتوانیهای فرزند خود و تواناییهای دیگران موجب نشویم که فرزندمان احساس خودکمبینی و حقارت نماید، اعتماد به نفسش را از دست بدهد، نسبت به تواناییهای واقعی خود بیاعتماد شود و به تواناییهای خدادادهاش بیتوجهی نماید و بسیاری از تواناییهای بالقوه خود را فعلیت نبخشد و ...
جلوگیری از دعواها و جار و جنجالهای خانوادگی که باعث عصبانیت میشود، همیشه امکانپذیر نیست و به همین دلیل لازم است به فرزندان خود روشهای کاهش برخوردها را یاد بدهید. چرا که در این صورت، وی زمان بیشتری را برای فکر کردن و تصمیمگیری در مورد مسائل را داشته و میتواند به سرعت عکسالعمل نشان بدهد. زمانی که بچهها با صدای بلند فریاد میزنند، میتوانید به آنها فرصت کافی بدهید تا از حالت خود فاصله بگیرند. حالتی که در بسیاری از مواقع میتواند مانع خشونت بچهها بشود. چنانچه
بچه شما میتواند و قادر است چنین کاری را انجام بدهد، بنابراین میتوان گفت وی در موقعیتی قرار دارد که قادر است به جای عصبانی شدن و منفجر شدن، مشکل خویش را به کمک دیگران و به آرامی حل کند.
یکی از روشهایی که به بچهها کمک میکند، صحبت کردن صریح و روشن با آنهاست. صحبت راجع به اینکه وقتی عصبانی میشوید، چه میکنید؟ شاید توضیح دادن این مطلب که بعد از عصبانیت، قدم زدن در تنهایی و یا با دوستی درد دل کردن، تا چه حد شما را آرام میکند، در او تأثیرات مثبتی داشته باشد، اما بعضی اوقات حتی بهترین والدین هم در زمینه تعلیم و تربیت فرزندان خود دچار مشکل میشوند. اگر شما سریعا کنترل خود را از دست داده و عصبانی میشوید، ناخودآگاه از کوچکترین حرکت عادی فرزندتان به تنگ میآیید و بر سرش داد میکشید، در چنین وضعیتی، سعی کنید نفس عمیقی بکشید و چنانچه ضروری است از اتاقی که فرزندتان در آن است خارج شوید. چند دقیقهای به خودتان فرصت بدهید تا کاملاً آرام بشوید. سپس به نزد فرزندتان برگردید و به آرامی با او حرف بزنید.
به خاطر داشته باشید مادامی که بتوانید به فرزندانتان یاد بدهید چگونه احساسات خود را کنترل نمایند، فرزندانی آرامتر و صبورتر خواهید داشت. و نیز باید این را بدانید که برخی از کودکان همیشه زودتر از دیگر بچهها عصبانی میشوند. و برخی از آنها اصولاً مدتها طول میکشد که بپذیرند عصبانی شدهاند! اما تمامی بچهها باید بتوانند و باید یاد بگیرند عصبانیت خویش را تنها به طریقی که به خود و یا دیگران صدمهای نرسانند، بروز نمایند.
اگر بچهای خجالتی دارید باید بدانید که یک کودک خجالتی از سایر افراد هراس دارد اما شما نمیتوانید دائما آنها را تحت حمایت خود قرار بدهید. شما باید به کودک خود شهامت برخوردهای اجتماعی را بدهید. طبیعیترین عکسالعمل این است که کودک را در آغوش بگیرید و اطمینان دهید که او را هرگز ترک نمیکنید. خجالتی بودن، عکسالعمل افراد در برابر ترس میباشد و هدف از این رفتار، کم کردن تماس با موضوعی است که سبب ترس میشود. تماس با افراد را میتوان با عقب رفتن یا پنهان شدن در یک گوشه و یا از نظر روانی با نادیده گرفتن و اجتناب از آنها کم کرد. بچه خجالتی اغلب از روشی مانند اجتناب از نگاه کردن به افراد غریبه و صحبت نکردن با آنان استفاده میکند.
کودکانی که کمی خجالتی هستند در برابر سایر افراد رفتار متفاوتی دارند و نیازمند محیطی متفاوت با سایر کودکان هستند. ایجاد زمینههای مناسب توسط پدر و مادر میتواند بچه را به یک خودباوری برساند تا کمتر دچار این احساس بشود. البته این به آن معنا نیست که آنها فاقد اعتماد به نفس هستند بلکه خجالتی بودن آنان به مرور زمان و با تربیت درست از خودباوری آنان میکاهد. بچههای خجالتی و درونگرا نه تنها فاقد حس اعتماد به نفس نیستند بلکه خود را بسیار هم دست بالا میگیرند اما معمولاً بزرگترها به کودکانی که برونگرا و به اصطلاح شیرینزبان هستند و یا با سایر کودکان بازی میکنند بیشتر توجه داشته و از این طریق رفتار اجتماعی این کودکان به واسطه توجه بزرگترها تقویت میشود. اگر کودکان خجالتی به اندازه سایر کودکان مورد توجه قرار نگیرند، در چنین حالتی حس اعتماد به نفس در آنان تضعیف میشود. شما میتوانید با در نظر گرفتن حس درونگرایی بچههایتان و شدت و ضعف آن، با تشویق کارهای خوب آنان، حس اعتماد به نفس را در بچهها تقویت نمایید. در سنین بچگی، آنان باید فعالیتهای گروهی داشته و با افراد متفاوت در تماس باشند. البته پدر و مادرهای درونگرا نیز نیاز دارند در فعالیتهای اجتماعی بیشتر شرکت کنند.
همیشه یادمان باشد که: «ما الگوهای کودکانمان هستیم.» برای بچههایمان رفتار ما بسیار مهمتر از گفتارمان میباشد. راههای بسیاری برای کمک به بچههای خجول وجود دارد. در سالهای قبل از دبستان وظیفه پدر و مادر است که امکان ملاقات با دیگران، کودکان سایر خانوادهها، همسایهها و ... را در اختیار بچه قرار دهند. افراد غریبه میتوانند تجربیات بیشتری را در اختیار بچهها قرار دهند. رفتن به کلاس آمادگی یا مهد کودک میتواند مرحله مهمی از زندگی یک کودک خجالتی محسوب گردد. اگر بتوان فرآیند پیوستن کودک به جمع را به تدریج انجام داد، نتیجه بهتری حاصل خواهد آمد. رفتار شما با یک کودک خجالتی باید آرام و ملایم باشد. اگر چه خیلی خجالتی بودن اصلاً خوب نیست اما کمی خجالتی بودن اصلاً بد نیست. بعضی از بچههای خجالتی دارای حس شایستگی درونی هستند و میتوانند کاری را که میخواهند انجام بدهند، با هر کس که بخواهند دوست شوند و کارها را بدون نیاز به کمک دیگران انجام دهند. برای این کودکان، خجالتی بودن یک راهبرد است که به آنها شانس تشخیص موقعیت را میدهد. لازم است پدرها و مادرها در برخورد با فرزندان خود حس اعتماد به نفسشان را ستایش کنند و به آنان جایزه بدهند و با رفتار صحیح خانوادگی و اجتماعی الگوی مناسبی برای آنان باشند.
در هر حال، خانواده اولین پایهگذار شخصیت و ارزشها و معیارهای فکری افراد بوده که نقش غیر قابل انکاری در تعیین سرنوشت، سبک و خط مشی زندگی دارد و اخلاق، صحت و سلامت روانی بچهها در گرو سلامت روانی خانواده میباشد. واکنش بچهها نسبت به محیط خود واضح است که تحت تأثیر موازین اجتماعی و فرهنگی گروهی است که در میان آنها بزرگ شده است. از آنجا که خانواده خود یک واحد اجتماعی محسوب میشود و ارزشها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل میشود به لحاظ تأثیر محیط اجتماعی بسیار بااهمیت است.
خانواده نخستین محیط زندگی کودک است و الگوی کوچکی از اجتماع به شمار میرود. چنانچه بچهها از خانوادههایشان محبت ببینند و به محبت بزرگترها اطمینان داشته باشند، همواره به عواملی که موجبات آسایش و استراحت آنها را فراهم میآورند اعتماد خواهند داشت. در غیر این صورت، این اعتماد از کودک سلب آمده و محیط و افراد برای او ناراحتکننده و خطرناک خواهد بود و او در اضطراب به سر خواهد برد. ناکامیها، احساس ناایمنی و تعارضات شدیدی که کودک در حال رشد از آنها رنج میبرد و عدم تأمین نیازهای مادی و معنوی از موجبات پریشاناحوالی کودکان و نوجوانان میباشد. خانوادهای که هیچ گونه احساس نزدیکی میان افراد آن نیست و افراد خود را تنها میبینند، همیشه چشم به زندگی دیگران داشته و رفتارشان به گونهای است که گویی هیچ کس را به حساب نمیآورند. کشف نیازها و شناسایی شخصیت کودکان و نوجوانان، تأثیرات بسیار مثبتی در آنان به وجود میگذارد. محبت، تفاهم و حس همدردی برای کودکان به همان اندازه مهم است که تأمین نیازهای فیزیولوژیک آنان. به همین دلیل است که گفته میشود محبت و مراقبتهای مادر، اولین حس اعتماد طفل به جهان خارج را به وجود میآورد. ناسازگاریهای عاطفی شدید، پیشرفت کودکان را در مدرسه و رفاه اجتماعی آنان را مختل میسازد. ارضای تمایلات باطنی و خواهشهای روانی کودکان و پرورش درست آنها از اساسیترین مسائل تربیتی و پرورشی میباشد. روابط نادرست والدین با کودک از نظر مهرورزی و عاطفی، ضعف احساس پیوستگی میان اعضای خانواده، عدم احساس حمایت و امنیت و پذیرش در نزد والدین به همراه سختگیریهای افراطی آنان، کمبود اقتدار پدر و یا ضعف و افراط در آزادیها از عوامل مهم انحراف بچهها محسوب میشوند. به بیان دیگر هر گونه اختلال در کیان خانواده باعث خواهد شد که تأثیرات مخربی در روحیه کودکان به جا گذاشته و موجبات انحراف آنان از قوانین و مقررات لازم و پسندیده جامعه فراهم آید. کودکان در همان سنین پایین هم دارای هوش و ذکاوت فراوان میباشند به گونهای که حتی قدرت فراگیری مسائل را به مراتب بالاتر از بزرگسالان دارا هستند. بنابراین این وظیفه مهم، حساس و خطیر خانواده است که باید موظب باشد چه چیزی به او میآموزد: «هر کودک به مانند زمینی است که از هر لحاظ آماده بذرافشانی است.» باید دقت شود که چه نوع بذری در این زمین کاشته میشود.
منبع: ماهنامه پیام زن