خاطرات همسران شهدا

ما در مجموع، دو سال و دو ماه با هم زندگي کرديم. در اين مدت هر لحظه اش برايم خاطره است و يادي که در ذهنم جاي عميقي دارد. يکي از يادهاي ماندگار که به خصوصيات ايشان مربوط مي شود، هديه دادن محمد به من بود. شايد خيلي از آقايان يادشان برود که روزهاي ازدواج، عقد، تولد و عيد چه روزهايي است. اما محمد تمام اين روزها را به خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند، حتي اگر من در تهران بودم، هر بار نامه اي مي نوشت و از اين روزها ياد مي کرد. همه اين نامه ها
شنبه، 17 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاطرات همسران شهدا
خاطرات همسران شهدا
خاطرات همسران شهدا

خاطره همسر شهيد محمد جهان آرا

زندگي مشترک:

ما در مجموع، دو سال و دو ماه با هم زندگي کرديم. در اين مدت هر لحظه اش برايم خاطره است و يادي که در ذهنم جاي عميقي دارد. يکي از يادهاي ماندگار که به خصوصيات ايشان مربوط مي شود، هديه دادن محمد به من بود. شايد خيلي از آقايان يادشان برود که روزهاي ازدواج، عقد، تولد و عيد چه روزهايي است. اما محمد تمام اين روزها را به خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند، حتي اگر من در تهران بودم، هر بار نامه اي مي نوشت و از اين روزها ياد مي کرد. همه اين نامه ها را دارم و هنوز برايم عزيز هستند.
هر بار که آنها را مي خوانم مي بينم چطور اين جوان 25 ساله داراي روحيه لطيف و عميقي بوده است. روحيه اي که در محيط خشن جنگ همچنان پايدار بود.

خاطره همسر شهيد حاج ابراهيم همت

نخستين خواستگاري:
در اصفهان حاجي يک بار به خواستگاري من آمد و رو در رو با من درباره ازدواج صحبت کرد. من که با حاجي برخورد کردم، گفت: فکر کرده اي من خيلي خشک مقدس ام.... من بعد از ازدواج مانع رشد و فعاليت هاي شما نخواهم بود، من خودم کمکتان مي کنم، در کنار هم خيلي راحت تر مي توانيم به انقلاب اداي دين کنيم. خيلي محترمانه به حاجي گفتم: برادر ! من اصلا نمي خواهم ازدواج کنم ولي پس از برگشت از مکه در پاوه با اعتماد به نفس بيشتري به ديدار من آمد. حاجي گفت: « يقين دارم که عقد من و تو در مکه بسته شده است و....... »
منبع: مجله راه راستان




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط