اسماعیلیان و فاطمیان كه از جهت توجه آنان به باطن شریعت «باطنیّه» خوانده میشوند با انتساب خود به خاندان علی (علیه السلام) و برگزیدن مذهب تشیّع از یك سوی و تقبیح و تشنیع خلفای بنیعباس از سوی دیگر توانستند جای محكمی در قلمرو حوزهی تمدن اسلامی برای خود استوار سازند و به رقابت با خلفای بنیعباس برخیزند و در نتیجه قاهره و بغداد دو قطب متمایز در سیاست حكومت اسلامی و دو مركز فعالیت تبلیغی گردید.
به موازات اینكه فاطمیان و داعیان و مبلغان آن حكومت بغداد را حكومتی نامشروع و خلفای بنیعباس را غاصب میخواندند و با افشای اعمال زشت و ارائه فساد حكومت آنان، پایههای معنویت آن را سست جلوه میدادند عباسیان و دانشمندان وابسته به دربار آنان میكوشیدند كه طعن در نسب فاطمیان كنند و فضایح و نادرستیهای مذهب آنان را برملا سازند تا متقابلاً اساس معنویت و مشروعیت حكومت شیعی اسماعیلی را تضعیف نمایند. از این جهت است كه دانشمندان بسیاری درصدد رد و نقض و طعن مذهب اسماعیلیه و باطنیه برآمدند كه از میان آنان به چند مورد زیر اشاره میكنیم:
ابوعبدالله بن رزام در حوالی قرن چهارم هجری ردی بر اسماعیلیه نوشته است و سعد بن محمد ابوعثمان غسانی قیروانی نحوی در اواخر قرن چهارم كتابی در رد بر ملحدان تألیف كرده و قاضی ابوبكر باقلانی متوفی 403 كتابی تحت عنوان كشفالاستار در رد بر باطنیه نگاشته، و علی بن سعید با استخری معتزلی ردی بر باطنیه نوشته و آن را به خلیفه القادر بالله تقدیم كرده، و اسماعیل بن احمد بستی كتابی به نام كشف أسرارالباطنیه نگاشته، و نیز ثابت بن اسلم شیعی كه در كتابخانهی حلب كار میكرده دربارهی آغاز دعوت اسماعیلیه و قبایح آن فرقه مطلبی را به رشتهی تحریر درآورده است.(1)
از كسانی كه بیش از همه همت بر رد و نقض باطنیه گمارده ابوحامد محمد بن محمد احمد غزالی دانشمند بزرگ اسلام است. او كتابهای متعددی در رد بر آنان نوشت و در بسیاری از كتابهای خود بخشی را اختصاص به رد برخی از عقاید آنان قرار داد كه از میان این كتابها میتوان كتب زیر را نام برد:
قواصمالباطنیة و الدرجالمرقوم بالجداول و حجة الحق و جواب المسائل الاربع التی سألهاالباطنیة بهمدان و القسطاس المستقیم و المنقذ من الضلال. (2)
از میان كتابهای مستقلی كه غزالی در رد باطنیه نوشته كتاب المستظهر فی الرد علیالباطنیة است كه تحت عنوان فضایحالباطنیة با مقدمه و تحقیق عبدالرحمن بدوی برای نخستین بار چاپ شده است. (3)
غزالی این كتاب را به خواهش خلیفهی وقت المستظهر بالله خلیفهی عباسی متوفی 512 تألیف كرد و از همین جهت است كه نام كامل آن المستظهری فی فضایحالباطنیة و فضایل المستظهریة است. (4)
او در تدوین این كتاب از آثار پیش از خود از جمله الفرق بین الفرق ابومنصور بغدادی متوفی 425 و الملل و النحل شهرستانی متوفی 548 استفاده كرده است.
و چنان كه خود گوید او تفتیش بسیار از شبهات خصم كرده تا قادر بر قمع آنان باشد و برای توجیه این منظور بدین دو بیت استناد میجوید:
عَرَفْتُ الشَّرَّ لِلشَّرِّ لكنْ لِتَوَقَّیْه من لا یَعْرِفِ الشَّرَّ منَالنّاسِ یَقَعْ فیه (5)
غزالی دربارهی انگیزهی تألیف این كتاب چنین گوید:
«من در هنگام اقامتم در مدینة السلام (=بغداد) پیوسته شائق بودم كه خدمتی به آستان مقدس نبوی امامی مستظهری- خداوند بزرگی آن را دوچندان كناد و سایهاش را بر طبقات مردم گسترده گرداند- بهنمایم تا بدان وسیله شكر نعمت گزارده و رسم خدمت به پای داشته باشم و با دشواری این امر میوههای پذیرش و نزدیكی آن درگاه را بهچینم ولی همواره در این امر سستی میورزیدم زیرا در تعیین علمی كه قصد تألیف در آن را داشتم و تخصیص فنی كه مورد رضایت رأی نبوی شریف باشد حیران بودم، و این حیرانی چهرهی مراد را تیره میساخت و قریحه را از اذعان و انقیاد بازمیداشت تا اینكه اوامر شریفهی مقدسهی نبویهی مستظهریه صدور یافت كه اشارت داشت به اینكه این خادم كتابی در رد باطنیه تصنیف كند كه مشتمل باشد بر كشف از بدعتها و گمراهیها و فنون مكرها و حیلههای آنان و چگونگی فریفتن عوام و جهال مردم و روشن ساختن تلبیسها و خدعهها و خروج آنان از ربقهی اسلام.» (6)
او كتاب خود را در ده باب قرار داده و مطالب هر باب را به صورت اختصار بدین ترتیب بیان كرده است:
باب اول: در باز نمودن روشی كه من آن را در كتاب برگزیدهام.
باب دوم: در بیان القاب آنان و آشكار نمودن انگیزهی آنان در این دعوت:
باب سوم: در مراتب حیلههای آنان و سبب اینكه مردم فریفتهی آنان شدهاند، با آشكار بودن فساد عقیدهی آنان.
باب چهارم: در نقل اجمالی و تفصیلی مذهب آنان.
باب پنجم: در باز نمودن فساد تأویلات آنان از ظواهر جلیه و استدلال آنان به امور عددیه.
باب ششم: در آشكار ساختن تلبیسات آنان كه به گمان خود به صورت برهان آراستهاند كه با آن نظر عقلی را ابطال و وجوب تعلیم از امام معصوم را اثبات كنند.
باب هفتم: در ابطال تمسك آنان به نص در اثبات امامت و عصمت.
باب هشتم: در باز نمودن فتوای شرع در حق آنان و تكفیر و ریختن خونشان.
باب نهم: در اقامهی برهانهای شرعی بر اینكه امام قائم به حق در زمان ما كه طاعتش بر خلق واجب است امام المستظهر بالله است.
باب دهم: در وظایف دینی كه با مواظبت بر آنها استحقاق امامت پایدار میماند. (7)
او پس از ذكر ابواب ده گانه چنین گوید:
"رأی شریف نبوی بر این قرار گرفته كه همگی كتاب خوانده شود و برای آنكه او پی جوی حقیقت است باب نهم و دهم را باید به مطالعه مخصوص گرداند تا اینكه با خواندن باب نهم قدر نعمت خدای بزرگ را بر خود بشناسد و از مطالعهی باب دهم طریق قیام به شكر آن نعمت را دریابد. (8)"
غزالی كتاب خود را در زمانی تألیف كرد كه فرهنگ فكری و عقلی اسماعیلیان در نهایت درجهی درخشندگی و اوج قدرت خود بوده است و مسلماً چنین كتابی بر متفكران اسماعیلیه بسیار گران آمده و میباید مورد رد و نقض قرار گیرد از این روی داعی مطلق علی بن محمد بن الولید الانف القرشی متوفی 612 كه از دعاة بزرگ یمن و پس از داعی مطلق علی بن حاتم حامدی متقلد ریاست دعوت اسماعیلیه در آن نواحی گردیده بود در كتابی به نام دامغ الباطل و حتف المناضل (9) فصل به فصل به رد و نقض فضایحالباطنیه پرداخت. علی بن الولید مانند سایر داعیان اسماعیلی به قرآن و حدیث و فن مناظره و جدل تسلطی كافی داشته و دارای تألیفات متعددی بوده است. (10)
علی بن الولید كتاب دامغ الباطل را در دوازده باب قرار داده كه باب سوم تا دوازدهم مستقیماً رد بابهای اول تا دهم فضایحالباطنیه است و در باب اول به شرح حال غزالی و مروق (=خروج) او از دین و تلون او در پذیرش مذاهب گوناگون میپردازد و میگوید حتی كلمه مروق از اسلام و ارتداد لایق او نیست و باید كلمهی «تشیطُن» و «إلحاد» را دربارهی او به كار برد. و در همین باب میگوید كه غزالی بنابر حدیث نبوی: «كُلُّ مَوْلودٍ یوُلَدُ علی فِطْرَته». بر ملت اسلام زائیده شد ولی از آن بیرون آمد و به «تفلسُف» گرایید و وسایط را كه عبارت از نبی یا وحی یا امام باشد نفی كرد و بر آنچه كه هوای او بود اعتماد نمود و سپس به هر عقیدهای كه معتقد شد آن را بعد از ابرام نقض كرد از این روی است كه او گاهی فلسفی و زمانی معتزلی و مدتی اشعری و در برخی احیان شبه حشوی است. (11)
شاید علی بن الولید در این تعبیر اخیر تحت تأثیر ابن رشد واقع شده كه در فصل المقال و تقریر ما بین الشریعة و الحكمة من الاتصال دربارهی غزالی گفته است:
«انه لم یلزم مذهبا فی كتبه بل هو مع الأشعریة أشعری، و مع الصوفیة صوفی، و مع الفلاسفة فیلسوف، حتی انه كما قیل:
یوماً یَمانٍ إذا لاقَیْتَ ذایَمَن *** وَ إنْ لَقیتَ مَعَدَّیّاً فَعَدْنان (12)
او سپس قسمتی از كتاب النكت و العیون غزالی را در مورد نقش عقل فعال در افاضهی صور به مواد و كیفیت ترتب و تدرج عقول نقل میكند و سپس نتیجه میگیرد كه عقیده به واهب الصور بودن عقل فعال شرك محض است زیرا خالق باری مصور خداوند بزرگ است. (13)
مؤلف در باب دوم به رد تمحید غزالی در آغاز كتابش میپردازد و میگوید غزالی خود را در آغاز كتاب «الامام ابوحامد محمد بن محمد الغزالی» خوانده و بسیاری از تابعین او نیز او را با همین عنوان خواندهاند. او سپس میگوید: امامت بر دو قسم است: امامت هدی و امامت ضلال. امام هدی كسی است كه به مصداق: «وَ جَعَلناهُمْ أئِمَّةً یَهْدونَ بِأمْرِنا وَ أوحَیْنا اِلَیْهِمْ فعْلَ الخَیراتِ» (14) امامتش از امر خدا باشد و او چنین نیست بلكه او امام ضلال و مقتدای اشرار است كه خداوند دربارهی آنان فرموده: «وَ جَعَلْناهُمْ أئِمَّةً یَدْعونَ إلی النّارِ». (15)
از ظاهر كلام صاحب دامغ الباطل چنین برمیآید كه غزالی كتاب خود را به منظور تقرب به درگاه المستظهر خلیفه نوشته و در آن خلوصی برای دفاع از حق و حقیقت نداشته است البته این موضوع به هیچ وجه درست به نظر نمیآید زیرا ما نمیبینیم دو گروه مهم دیگر كه مورد بغض دستگاه خلیفهی بغداد بودند یعنی شیعهی اثناعشریه و شیعهی زیدیه به رد و نقض باطنیه پرداختهاند. مؤلف كتاب النقض میگوید: «كتابهایی كه شیعهی اصولیهی امامیه كردهاند در نقض قاعدهی ملاحده از مختصر و مطول آن را نهایتی نیست.» (16)
دانشمندان زیدی كه در یمن از امنیت بیشتری برخوردار بودند نیز كتابهای فراوانی در رد باطنیه به رشته تحریر درآوردند كه در این گفتار فقط به برخی از آنها اشاره میكنیم:
امام یحیی بن حمزهی العلوی متوفی 745 كه دو كتاب یكی به نام الإفحام لأفئدةالباطنیة الطغام و دیگری به نام مشكاة الانوار الهادمة لقواعدالباطنیة الأشرار تألیف كرده است. (17)
محمد بن حسن دیلمی در سال 707 كتابی تحت عنوان قواعد عقاید آل محمد نوشته كه قسمتی از آن را به عنوان بیان مذهبالباطنیة و بطلانه موسوم ساخته است و او بسیاری از مطالب خود را از كتاب دانشمندان زیدی دیگر یعنی فقیه حمید المحلی متوفی 653 موسوم به الحسام البتار فی الرد علی القرامطة الكفار اخذ كرده است.
در این گفتار مجال نیست كه همهی ایرادات غزالی در فضایحالباطنیه و پاسخ و نقض علی بن الولید در دامغ الباطل نقل شود زیرا نقل همهی مطالب دو كتاب بزرگ را تشكیل میدهد لذا فقط بحث دربارهی مسألهی «تأویل» را به صورت اختصار ذكر میكنیم:
غزالی میگوید كه باطنیان معتقدند كه هرچه در ظواهر شرع آمده از امور تكلیفی و حشر و نشر و امور الهی همهی آنها مثل و رمز است كه معانی باطنی آن مراد است، او سپس موارد زیر را یاد و معانی باطنی آن را از قول باطنیه نقل میكند:
"طهارت نظافت و پاكی از اعتقاد به هر مذهب جز مبایعت امام است. روزه امساك از كشف سرّ است. كعبه پیغمبر و باب علی و صفا نبی و مروه علی و میقات اساس و تلبیه اجابت داعی است و هفت بار طواف بیت همان طواف به محمد و امامان هفت گانه است. نمازهای پنج گانه دلیل بر اصول چهارگانه و امام است یعنی فجر دلیل سابق و ظهر دلیل تالی و عصر دلیل اساس و مغرب دلیل ناطق و عشاء دلیل امام است. حرام عبارت از اشرار از مردم است كه باید از آنان اجتناب كرد و عبادت اخیار از مردم هستند كه ما مأمور به پیروی از آنان هستیم... (18).
غزالی دربارهی معاد و تأویل آن از قول باطنیه چنین نقل میكند:
"آتش و زنجیر عبارت از اوامر و تكالیف الهی است كه جهال را موظف به علم باطن میكند، پس تا وقتی كه در این حال استمرار دارند معذباند و وقتی به علم باطن برسند زنجیرهای تكلیف از آنان برداشته میشود."
او دربارهی معجزات تأویلات زیر را از آنان نقل میكند:
"طوفان به معنای طوفان علم است كه آنان كه متمسكان به سنتاند با آن غرق میشوند، و آتش ابراهیم عبارت از غضب نمرود است. ذبح اسحق گرفتن پیمان بر اوست، و عصای موسی حجت اوست كه شبههها را فرو میبرد و آن از چوب نیست، و تسبیح جبال معنای آن تسبیح مردانی است كه در دین سخت و در یقین راسخ هستند... (19)."
غزالی میگوید این نمونهای از هذیانات آنان در تأویلات است و ما برای مضحكه آنها را یاد كردیم و با سه روش ابطال و معارضه و تحقیق آنها را رد میكنیم:
"در روش ابطال، ما میگوییم شما از كجا دانستید كه مراد از این الفاظ آن معانی است كه شما یاد كردید اگر آن را از طریق عقل آموختید شما كه خود نظر عقل را باطل میدانید و اگر از طریق سمع كه لفظ امامتان باشد دانستید لفظ امامتان كه صراحتش بیشتر از این الفاظی كه شما تأویل آن را یاد كردید نیست شاید مراد او از این الفاظ امری دیگر باشد كه بطون آن شدیدتر است از باطنی كه شما ذكر كردید، ولی او از ظاهر به یك درجه تجاوز كرده و پنداشته كه جبال رجال است و سخن بر سر رجال میآید كه مقصود از آن امری دیگر باشد پس اگر جبال به رجال مؤوَّل شود و رجال به چیز دیگر پس آن باطن ثالث به باطن رابعی مؤوَّل میشود و به تسلسل میانجامد و تفاهم و تفهیم باطل میگردد. (20)
در روش معارضه، ما فاسد را با فاسد معارضه میكنیم به طوری كه همه اخبار و احادیث را ما برخلاف مذهب آنان تأویل میكنیم مثلاً در حدیث: «لا تَدْخُل المَلائِكَةُ بیتاً فیهِ صُورَةٌ» گوییم تأویل آن این است كه عقل وارد مغزی نمیشود كه او تصدیق به امام معصوم (مقصود امام اسماعیلیه است) داشته باشد، و یا در عبارت: «كلُّ نِكاحِ لا یحْضُرهُ أرْبَعَةٌ فهوَ سِفاحٌ» گوییم معنی آن این است كه هر اعتقادی كه آن را خلفای چهارگانه ابوبكر و عمر و عثمان و علی (علیه السلام) گواهی نكرده باشند باطل است و بدین طریق ما میتوانیم هر لفظی از كتاب و سنت را بر ضد مذهب آنان تأویل كنیم... (21).
در روش تحقیق، گوییم این بواطن و تأویلاتی كه شما یاد كردید هرگاه با مسامحه آنها را بپذیریم پرسش پیش میآید كه حكم شرعی آن چیست آیا واجب است كه اخفاء گردد و یا واجب است كه افشا گردد. اگر بگویید باید افشا گردد و هركس آن را بداند گوییم پس چرا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را از صحابه و عامه مردم پنهان كرد و چگونه كتمان دین تجویز می شود در حالی كه خداوند بزرگ فرموده: «لَتُبَیَّنُنَّهُ للنّاسِ وَ لا تَكْتُمونَهُ» (22) و اگر میپندارید كه اخفای آن واجب است گوییم آنچه كه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)از اسرار دین اخفای آن واجب بوده چگونه برای شما افشای آن جایز است... (23)
علی بن الولید اعتراض غزالی را چنین پاسخ میدهد:
"تأویلاتی را كه این مارق یاد كرده اگر كسی به آنها معتقد باشد یعنی این ظواهر را ابطال كند و اوامر شرع كریم را كنار افكند چنین كسی مبطل قرآن و از اسلام خارج است زیرا خداوند بزرگ در قرآن ما را فرمان داده كه آنچه را كه رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) او آورده بپذیریم: «ما أتاكُمُ الرَّسولُ فخُذوهُ و ما نَهاكُمْ عنْهُ فانْتَهوا» (24) و آنچه را كه رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند آورده مشتمل است بر اعمالی كه برای حواس ظاهر است و بر علوم و معارف باطنی كه از رسول و جانشینان او رسیده كه به وسیلهی عقل دریافته میشوند و هركس یكی از این دو عبادت علمی و عملی را نفی كند فرمان خداوند را كه اخذ از رسول باشد نفی كرده است، بنابراین هركس كه گوید ظواهر و اوامر شرعیه و حشر و نشر و امور اخروی كه پیغمبران از جانب خداوند خبر دادهاند رمز و مثل است و بواطن مراد است و ظواهر را عمل و اعتقاد واجب نیست او كتب آسمانی و انبیا و مرسلین را تكذیب كرده است و او با این عقیده از اسلام خارج و خون او حلال و سزاوار مجازات و مستوجب عذاب الیم در مرجع و مال است و ما خود را از این عقیده مبرا و بركنار میدانیم.
و اما اگر كسی قائل باشد به اینكه دین خدا را ظاهری و باطنی است و ظاهر همان اعمال محسوس و مشاهدی است كه در شرایع شریفه واجب است و پیغمبران آن را از جانب خداوند برای بشر آوردهاند، و باطن عبارت است از معرفت آن اعمال و علم به آنچه كه برای فاعل آن ثواب دایم و برای تارك آن عقاب ملازم به بار میآورد و علم به حقیقت توحید و وعد و وعید خداوند و مانند این معارف كه با ادله و براهین از سوی ائمه هداة میامین مستفاد میشود در این صورت اوامر ظاهری و اعمال واجب شرعی مورد عمل قرار میگیرد و معانی باطنی حقیقی آن با تعلم و استفاده از هادیان بر معارف مورد علم و اطلاع واقع میشود، و مراد ما از ظاهر و باطن همین است و هركس قیام به هر دو عبادت علمی و عملی كند به حكمتی دست مییابد كه خداوند آن را با كتاب خود مقرون ساخته و به خیر فراوانی میرسد كه خداوند فرموده: «وَ مَنْ یؤتَ الحِكْمَةَ فقدْ اُوبِیَ خیراً كثیراً» و مسلم است كه ما بر قائل و معتقد این رأی اعتراضی نداریم زیرا او میان عمل و علم جمع كرده و بر كسانی كه خداوند را بر حرفی ظاهر مجرد بدون معنی و باطن عبادت میكنند مانند حشویهی عوام و اهل تقلیدی كه اضلّ من الانعام هستند و همچنین بر كسانی كه به باطن گرویده ظاهر را كنار افكنده مانند غلات ملاعین كه مارق از اسلاماند برتری دارد و ما این دو گروه یعنی قائل به ظاهر فقط یا باطن فقط را هالك و در زشتترین وادی ضلال سالك میدانیم و اینان هستند كه خداوند دربارهشان فرمود: «ألم تَرَ إلی الذینَ اُوتُوا نَصیباً منَ الكِتابِ»... (25)
علی بن الولید به استناد این آیه چنین اظهار میدارد كه ائمه هداة كه قرناء كتاب و راسخون در علم و عالم به معانی تأویل و لباب قرآناند به ما خبر دادهاند كه این آیهی شریفهی حال دو گروه را بیان میدارد:
"یكی آنكه با ظاهر مجرد شریعت به خداوند نزدیك شده تأویل و معانی باطنی را منكر شدهاند و دیگری آنكه به باطن گرویده و چنین پنداشته كه اگر معانی اعمال شرعی و ظرفی از حكمت تأویلی را بدانند واجب است اعمال و احكام ظاهر تنزیل را به كنار افكنند این دو گروه كسانیاند كه نصیبی از كتاب به آنان داده شده یعنی نصیبی را پذیرفته و از پذیرفتن نصیب دیگر خودداری كردهاند و خداوند بزرگ دربارهی اینان فرموده: «وَ یَقولونَ نُوْمِنُ بِبَعْضٍ و نَكْفُرُ بِبَعْضٍ» (26) و چون هیچ كدام كتاب كامل را نپذیرفته و به بعض اكتفا كردهاند مخالفت فرمان خدا را كرده و در دركات اسفل عذاب فرود میآیند... (27).
در اینجا سخن خود را بنا به مقتضیات حال و مقام ختم میكنیم و چنین نتیجه میگیریم كه هدف از این گفتار این بود كه اولاً یكی از مهمترین كتابهای غزالی كه معرف نیروی جدل اوست معرفی شود و سابقهی رد و نقض بر اعتقادات اسماعیلیهی باطنی كه در زمان غزالی به اوج خود رسیده بود بیان گردد و نیز نشان داده شود كه عالمان و داعیان اسماعیلی در برابر حملات شدید علمای اهل سنت خاموش ننشسته بلكه با استوارترین صورت و با بهترین روش جدلی از خود دفاع كردهاند و بالاخره همهی مشاجرات و منازعات دو طرف نشان دهندهی این است كه علم و تمدن در آن روزگار چنان گسترش داشته و دامنهی اندیشه و تفكر چنان وسیع بوده كه دانشمندان بدین گونه در جریان مناقضات علمی و عقیدتی قرار میگرفتهاند و گردآوری همین مناقضات و شكوك و ایرادات دانشمندان اسلامی فصل مهمی از تاریخ اندیشه و تفكر در اسلام را تشكیل میدهد.
امید است كه این گفتار كوتاه برای علاقه مندان به این بخش از تاریخ اندیشه و عقاید اسلامی مفید بوده باشد. و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته.
پینوشتها:
1.عبدالرحمن بدوی، مقدمهی فضایحالباطنیة، صفحههای الف و ب.
2.برای آگاهی از این كتابها و نسخ آنها رجوع شود به مؤلفات الغزالی تألیف عبدالرحمن بدوی (كویت 1977 چاپ دوم) صفحههای 86 (قواصمالباطنیه)، 158(الدرج المرقوم)، 85 (حجةالحق)، 132 (جواب المسائل الاربع)، 160 (القسطاس المستقیم)، 202 (المنقذ من الضلال).
3. این كتاب در سال 1382 هجری قمری در قاهره به وسیلهی وزارة الثقافة و الارشاد القومی برای نخستین بار چاپ شده و پیش از آن فقراتی كه یك سوم كتاب را شامل میشد در سال 1916 میلادی به وسیله گلدزیهر با مقدمهای دربارهی تألیف و سوابق كتاب و همچنین تحلیل مطالب آن به وسیله مطبعه بریل در لیدن از بلاد هلند به طبع رسیده بود.
4.در نسخهی خطی موزهی بریتانیا (شمارهی 7782 شرقی)با عنوان بالا آمده ولی سبكی در طبقات الشیعة آن را المستظهری فی الرد علیالباطنیة خوانده و غزالی خود در المنقذ من الضلال آن را به عنوان المستظهری آورده است. رجوع شود به مؤلفات الغزالی صفحه 82.
5.فضایحالباطنیة، ص4.
6.فضایحالباطنیة،ص3.
7.فضایحالباطنیة، ص6.
8.فضایحالباطنیة، ص6.
9.این كتاب در سال 1982 میلادی به وسیلهی دكتر مصطفی غالب تصحیح و در دو مجلد در مؤسسه عزالدین للطباعة و النشر بیروت چاپ و منتشر شده است.
10.اسماعیل پوناوالا در كتاب شناسی اسماعیلیه (دانشگاه كالیفرنیا 1977م)بیست وپنج كتاب و رساله از علی بن الولید نقل كرده است.
11.دامغ الباطل، ج1، ص34.
12.ابن رشد، فصل المقال و تقریر ما بین الشریعة و الحكمة من الاتصال (بیروت دارالمشرق 1968م)، ص48.
13.دامغ الباطل، ص35.
14.سوره الانبیاء 73/21.
15.سوره القصص 41/28.
16.عبدالجلیل قزوینی رازی، مثالب النواصب فی النقض علی بعض فضایح الروافض (تهران 338، هجری شمسی)، ص70.
17.مشكاة الانوار الهادمة در سال 1972 میلادی در قاهره به وسیلهی دارالفكر الحدیث للطباعة و النشر چاپ و منتشر شده و محمد السید جلیند در مقدمهی كتاب سی و هشت اثر از یحیی بن حمزه یاد میكند كه نوزدهمین آنها الافحام است كه در برابر آن آمده: «طبع اخیرا».
18.فضایحالباطنیة، ص56.
19.فضایحالباطنیة،ص57.
20.فضایحالباطنیة، ص59.
21.فضایحالباطنیة، ص60.
22.سوره آل عمران 187/3.
23.فضایحالباطنیة، ص64.
24.سوره الحشر 59/7.
25.سوره آل عمران 23/3.
26.سوره النساء 150/4.
27.دامغ الباطل، ج1، صفحههای 208-212 (نقل به اختصار).
كرمی، میثم، (1389)، غزالیشناسی، تهران: حكمت، چاپ اول.