شیخ محمدغزالی همانند متفکر مجاهد مصری، سید قطب، حاکمیت را حق خدا می داند؛ برخلاف تفکر دمکراسی غربی که در آن، حق حاکمیت از حقوق مردم شمرده می شود. وی در این باره می گوید: «دین اسلام هدیه ای است از جانب خدا برای تمام انسان ها و عبارت است از یک نظم جهانی که خدا تنها پادشاه آن است و تفاوتی بین عرب و غیرعرب نیست؛ قلمروی که فقط اراده الهی در آن حکومت می کند. حقوق تفویض شده از جانب خدا منشا قضاوت و قانونگذاری است و تمام مومنین در برابر آن متساوی الحقوقند؛ قلمروی که در آن نه ظالمی وجود دارد و نه فرمانده مطلقی.»(1)
غزالی بیش از هر چیز به تحول فرهنگی در جهان اسلام معتقد بود و به رغم سابقه ای روشن و فعال در مبارزات سیاسی، چشم امید را بر رفع نقیصه های درونی در معرفت حقایق دینی دوخته بود. وی معتقد بود که بدون تدارک اندیشه و فرهنگی پویا و اسلامی نمی توان در برابر تهاجم سیاسی جهان ایستاد:
من بر این عقیده هستم که حتی اگر تمدن شرقی کمونیست و غرب صلیبی از هم بپاشند و یا به عبارت بهتر، انتحار کنند، باز هم گرهی از مشکلات جهان اسلام گشوده نخواهد شد؛ چرا که گرفتاری های ما از درون نشأت می گیرد و همه ناشی از عوامل خارجی نیست. البته فشار خارجی هست، اما عامه اصلی گرفتاری های امت اسلام را باید در بافت و ساختار داخلی آن جستجو کرد. یهود و مسیحیت پس از قرن ها جدال و نبرد اکنو ن به یکپارچگی رسیده اند؛ اما امت اسلام از هر سو به سمتی کشیده می شود و هر روز مساله ای اختلاف انگیز ظاهر می گردد؛ گاه فرقه و مذهب و گاه، نژاد و قومیّت تخم تفرقه و نفاق می پاشد.(2)
وی یکی از دلایل انحطاط جامعه مسلمانان را اختلاط فلسفه و دین می داند و در این باره می نویسد: «نفوذ فرهنگ خرافی یونان و دروغ های مخصوص اهل کتاب به فرهنگ اسلامی، یکی دیگر از عوامل انحطاط فرهنگ اسلامی است. در نتیجه این عوامل، کتاب های تفسیر، تاریخ و عقاید اسلامی از مهملاتی انباشته شده است که جایز نبوده آن مطالب نقل، روایت و یا تدریس شود.»(7)
بعضی از مفتریان چنین شایع می کنند که شیعه پیرو علی، و اهل سنت اتباع محمد هستند و شیعه معتقدند که علی به رسالت سزاوارتر است؛ یا این که رسالت از روی خطا از سوی او گذشته و به دیگری رسیده است. شکی نیست که این سخنی یاوه و تهمتی زشت و زننده است...
شیعه شأن و شرف علی را در نتیجه انتساب وی به پیامبر و تمسک او به سنّت آن سرور می دانند. ایشان نیز مانند سایر مسلمین، بشری از اولین و آخرین را عظیمتر و برای پیروی شایسته تر از آن صادق امین نمی شناسند. پس چگونه رواست که چنین یاوه و تهمت متوجه ایشان گردد؟(8)
غزالی در مقابل کسانی که می گویند شیعه قرآنی به جز قرآن متداول مسلمین دارد، می گوید:
شنیدم که در مجلسی علمی، شخصی گفت: طایفه شیعه قرآنی دیگر دارند که نسبت به قرآن متداول میان مسلمین کاستی و فزونی دارد. گفتم این قرآن که تو وصف می کنی کجاست؟ جهان اسلام که از نظر جغرافیایی در سه قاره زمین گسترده است، از زمان بعثت محمد(ص) تا امروز که مدت چهارده قرن را پشت سر نهاده جز یک قرآن مضبوط و معلوم که آغاز و انجامش معین و سوره ها و آیات و کلماتش محدود و معدود است، نمی شناسد. بنابراین قرآنی که تو ادعا می کنی کجاست؟(9)
غزالی بیش از هر چیز به تحول فرهنگی در جهان اسلام معتقد بود و به رغم سابقه ای روشن و فعال در مبارزات سیاسی، چشم امید را بر رفع نقیصه های درونی در معرفت حقایق دینی دوخته بود. وی معتقد بود که بدون تدارک اندیشه و فرهنگی پویا و اسلامی نمی توان در برابر تهاجم سیاسی جهان ایستاد:
من بر این عقیده هستم که حتی اگر تمدن شرقی کمونیست و غرب صلیبی از هم بپاشند و یا به عبارت بهتر، انتحار کنند، باز هم گرهی از مشکلات جهان اسلام گشوده نخواهد شد؛ چرا که گرفتاری های ما از درون نشأت می گیرد و همه ناشی از عوامل خارجی نیست. البته فشار خارجی هست، اما عامه اصلی گرفتاری های امت اسلام را باید در بافت و ساختار داخلی آن جستجو کرد. یهود و مسیحیت پس از قرن ها جدال و نبرد اکنو ن به یکپارچگی رسیده اند؛ اما امت اسلام از هر سو به سمتی کشیده می شود و هر روز مساله ای اختلاف انگیز ظاهر می گردد؛ گاه فرقه و مذهب و گاه، نژاد و قومیّت تخم تفرقه و نفاق می پاشد.(2)
تعامل دین و سیاست
بحث جدایی دین از سیاست یکی از موضوعات مهم سده های اخیر است که مورد توجه محافل علمی و سیاسی قرار گرفته است. برخی از روشنفکران اسلامی به تقلید از روشنفکران غربی، معتقد به جدایی دین از سیاست اند و برخی به تقلید از مراجع دینی، معتقد به تعامل دین و سیاست هستند. غزالی را می توان طرفدار تعامل دین و سیاست دانست. وی در این باره می گوید: «اسلام شامل مجموعه مفصلی از تعلیمات معنوی و علمی است؛ قواعدی علمی که برای اصلاحات عمومی در اختیار انسان قرار دارد و مربوط به زندگی فردی و اجتماعی و دولتی است. و چه کسی می تواند ادعا کند که یک دعوت اصلاح طلبانه می تواند از حکومت صرف نظر کند و نمی خواهد حکومت را در خدمت آرمان های خود قرار دهد؟»(3)انتقاد از عالمان وابسته
وابستگی برخی از علمای اسلام با حاکمان ظلم و ستم باعث تقویت آن ها و سوء استفاده از دین می گردد. در همه دوران ها و همه کشورها عده ای از علما با حاکمان فاسد و ظالم ارتباط دارند و در برخی از موارد آنان را تأیید می کنند. غزالی ضمن انتقاد از برخی علمای مصر می گوید: «من در میان شیوخ الازهر، مردانی را می شناسم که برای اسلام آن چنان زندگی می کنند که انگلها در خون و در روده های انسان های بیمار به سر می برند. این علما دست در دست طبقات حاکم، آرمان مشترکی را دنبال می کنند و بدین سان دینی را که به نام آن سخن می گویند، بی اعتبار می سازند.»(4)وهابیت
یکی از اهداف استعمارگران برای ایجاد تفرقه بین صفوف مسلمانان، تشکیل مذاهب و ادیان جدید است تا از این راه، شکاف بین صفوف مسلمانان را زیادتر کنند. جنبش تندرو وهابیت نیز در همین راستا تشکیل شد و اقداماتی علیه وحدت مسلمانان انجام داد. غزالی درباره این مذهب می گوید: «وهابیت آیینی است که پنجاه سال پیش و یا بیشتر در عربستان سعودی ظهور کرد. در این آیین، نوعی تند روی، دوری از حقایق اسلامی، کم شمردن مردم و متهم کردن آن ها وجود دارد و من نمی توانم بگویم که آن ها اسلام را صحیح معرفی می کنند.»(5)غزالی و فلسفه
یکی از موضوعاتی که در تاریخ اسلام مورد اختلاف علمای دین قرار گرفته است، فلسفه یونانی و مخلوط شدن آن با مفاهیم اسلامی است. گروهی از ایشان فلسفه یونان را پذیرفته اند و گروهی دیگر به شدت از آن انتقاد کرده و اختلاط آن با مفاهیم اسلامی را جایز ندانسته اند. غزالی معتقد است که دین سرمایه ای الهی است و توسط معصوم صادر شده است و نمی توان آن را با خیالات مردی گوشه نشین ممزوج کرد. وی به شدت از مخلوط شدن فلسفه با دین، انتقاد می کند و می گوید: «ای کاش پیروان مسیحیت و اسلام دین خود را از گرفتاری فلاسفه حفظ کرده بودند تا دین الهی ارزش و طراوت آسمانی خود را حفظ کرده بود و مطالب آسمانی را با عقاید پوچ، مخلوط و مشتبه نمی کرد.»(6)وی یکی از دلایل انحطاط جامعه مسلمانان را اختلاط فلسفه و دین می داند و در این باره می نویسد: «نفوذ فرهنگ خرافی یونان و دروغ های مخصوص اهل کتاب به فرهنگ اسلامی، یکی دیگر از عوامل انحطاط فرهنگ اسلامی است. در نتیجه این عوامل، کتاب های تفسیر، تاریخ و عقاید اسلامی از مهملاتی انباشته شده است که جایز نبوده آن مطالب نقل، روایت و یا تدریس شود.»(7)
غزالی و آزاد اندیشی
تعصب، یکی از آفات برخی از عالمان دینی است. بعضی از علما، آن چنان روی مسلک و روش خود پافشاری می کنند که گویا تمام مسلکهای دیگر باطل و بی ارزش است. در مقابل، عده ای از روشنفکران مسلمان به دور از تعصب و با فکری آزاد، هر جا اشکال و اشتباهی باشد، تذکر می دهند. غزالی از این گونه افراد است. وی سخن متعصبان را که معتقدند شیعه، امام علی(ع) را از پیامبر اکرم(ص) برای رسالت سزاوارتر می داند، رد کرده و می فرماید:بعضی از مفتریان چنین شایع می کنند که شیعه پیرو علی، و اهل سنت اتباع محمد هستند و شیعه معتقدند که علی به رسالت سزاوارتر است؛ یا این که رسالت از روی خطا از سوی او گذشته و به دیگری رسیده است. شکی نیست که این سخنی یاوه و تهمتی زشت و زننده است...
شیعه شأن و شرف علی را در نتیجه انتساب وی به پیامبر و تمسک او به سنّت آن سرور می دانند. ایشان نیز مانند سایر مسلمین، بشری از اولین و آخرین را عظیمتر و برای پیروی شایسته تر از آن صادق امین نمی شناسند. پس چگونه رواست که چنین یاوه و تهمت متوجه ایشان گردد؟(8)
غزالی در مقابل کسانی که می گویند شیعه قرآنی به جز قرآن متداول مسلمین دارد، می گوید:
شنیدم که در مجلسی علمی، شخصی گفت: طایفه شیعه قرآنی دیگر دارند که نسبت به قرآن متداول میان مسلمین کاستی و فزونی دارد. گفتم این قرآن که تو وصف می کنی کجاست؟ جهان اسلام که از نظر جغرافیایی در سه قاره زمین گسترده است، از زمان بعثت محمد(ص) تا امروز که مدت چهارده قرن را پشت سر نهاده جز یک قرآن مضبوط و معلوم که آغاز و انجامش معین و سوره ها و آیات و کلماتش محدود و معدود است، نمی شناسد. بنابراین قرآنی که تو ادعا می کنی کجاست؟(9)
پینوشتها:
1 . رویارویی مسلکها و جنبشهای سیاسی در خاورمیانه عربی تا سال 1967 م، ص 55.
2 . آیینه پژوهش، شماره 37، ص 102.
3 . رویارویی مسلکها و جنبشهای سیاسی در خاورمیانه عربی تا سال 1967م، ص 56.
4 . اخوان المسلمین، دکتر بهمن آقایی و خسرو صفوی، ص 177.
5 . رسالت، 1370/4/3، ص 3.
6. اسلام و بلاهای نوین، ص 230.
7 . حقوق بشر، مقایسه تعالیم اسلام با منشور ملل متحد، ص 295.
8. محاکمه اگناس گلدزیهر صهیونیست، ص 310.
9. همان.
/ج