حسین بن منصور حلاج از جمله شخصیتهایی است که پیرامون وی سخنان بسیاری در طول تاریخ مطرح بوده است. بعضی او را عارفی بزرگ و سالکی واصل و بعضی او را شیادی مکار و مدعی نیابت امام زمان (عج ) و حتی دیوانه می دانند ! راسخون در آستانه ی سالروز اعدام این شخصیت جنجالی تاریخ اقدام به انتشار ویژه نامه ای درباره ی او نموده است. سعی ما براین بوده که بدون هیچگونه پیشداوری ، نظرات موافقان و مخالفان را در این مجموعه پیش روی شما قرار دهیم. |
درباره منصور حلاج نظرهای متفاوتی بیان شده است، و گروهی او را برحقّ دانسته و گروهی بر بطلان عقاید او قلم فرسایی نموده اند. اما در میان دلایل مخالفان منصور حلاج، مخالفت حضرت حجة،صاحب العصر و الزمان، حضرت مهدی "روحی فداه"، با نظرات ایشان، به چشم نمی خورد.
البته اختلاف نظر پیرامون عرفا به منصور حلاج ختم نمی شود؛ اگر چه شاید بارزترین اختلاف نظر دربارة حق یا باطل بودن مذهب حلاج مطرح شده است، اما عرفان از روزی که به عنوان راه رسمی خاصی شناخته شده، پیوسته در میان متفکران اسلامی مورد رد و قبول واقع شده است. عدّه ای چنان شیفته آن شده اند که تنها راه نجاتش دانسته اند، و گروهی دیگر آنرا بزرگترین عامل تحریف و انحراف به شما آورده اند. در این خصوص در یکی از متون قدیمی عرفان، یعنی "اللمع"، اثر "ابونصر سرّاج طوسی"، متوفی به سال 378 هـ ، چنین آمده است : "عدّه ای در فضیلت عرفان به راه افراط و غلو رفته و آنرا از حدّ خود بالاتر برده اند، و گروهی آنرا نوعی لهو و لعب و بی مبالاتی نسبت به جهل و نادانی دانسته اند، و عدّه ای دیگر عرفان را ناشی از تقوا و پرهیز و پشمینه پوشی و سخت گیری در روش سخن گفتن و لباس پوشیدن و غیره می دانند، و جماعتی در طعن و بدگوئی زیاده روی کرده، تاحدی که عرفا را به زندفه و ضلالت نسبت داده اند."(1)
ردّ و انکار و تهاجم به عرفان و عرفا از طرف گروههایی چون متشرعان و علمای مذهبی، فلاسفه و متفکران مذهبی، دانشمندان مادی، و ... مطرح بوده است.(2) که از میان همه آنها اختلاف نظر میان برخی علمای دین با عرفا و متصوفین،به نحو شدیدتری به چشم می خورد. موارد اختلاف این دو گروه پیرامون مسائلی چون "وحدت وجود و توحید حق، وحدت ادیان، بی اعتنایی به نبوت و طرح مسأله ولایت، شطحیّات و سخنان اسرارآمیز، و تأویل می باشد"، که بررسی هر یک از این موارد در حوصله این اوراق نمیگنجد، و نیاز به تبحر و استعداد نویسنده و مخاطب دارد، و شاید علّت اصلی این اختلافات، به نداشتن تصوری درست از اصطلاحات و عقاید عرفا بازگردد.
استاد مطهری پیرامون پیچیده بودن مفهوم وحدت وجود می گوید : "وحدت وجود از آن اندیشه هایی است که کمتر کسی به عمق آن پی برده و می برد (اینرا بدون تعارف باید گفت) ... بسیار بسیار کمند افرادی که بتوانند تصور صحیحی از وحدت وجودی که عرفا دارند، داشته باشند، از مستشرقین گرفته تا غیر مستشرقین؛ شما ببینید همیشه مستشرقین ـ و عدّه ای از غیرمستشرقین خودمان ـ
این وحدت وجود را چیزی تعبیر می کنند به نام حلول و اتحاد ..."(3)
ابن سینا در این باره می گوید : "اسرار تصوف و عرفان مورد انکار ناآشنایان و مورد اعتراف و تعظیم آشنایان می باشد." و در جای دیگر می گوید : "محتوی این فن (عرفان) برای غافلان مایه تمسخر و خنده است،و برای آگاهان سرمایه عبرت؛ بنابراین هر که این مطلب را بشنود و ناخوش دارد، تنها به خود بدبین باشد، و نقص را در خود ببیند."(4)
در آخر خاطر نشان می کنیم که خود عرفا و صوفیه نیز به قدر کافی بر همه مسلکان خود تاخته اند؛ اما حمله اینان، چنانکه بدیهی است،به عرفان و تصوف نبوده، بلکه به عرفا و صوفیه، و بلکه در حقیقت به عارف نمایان و مدعیان تصوف متوجّه است.
همانطور که بیان شد، دربارة حلاج، از سوی دانشمندان و فقیهان شیعه، نظرات مختلفی ابراز گردیده است. مثلاً خواجه نصیر طوسی به دفاع از حلاج پرداخته است، و طریقه او را درست و عقیده اش را صحیح می داند. اما بسیاری دیگر از علماء مانند شیخ صدوق، شیخ طوسی، شیخ مفید و سید مرتضی هر کدام به گونه ای بر حلاج خرده گرفته اند. و او را ساحره و در نتیجه مستحق قتل دانسته اند. در مورد اینکه حضرت ولی عصر( او را لعنت کرده باشد، سند قطعی وجود ندارد. اما اینکه چرا علماء بزرگی که نام برده شد، از او بیزای جسته اند، بواسطة عقاید و سخنانی است که او مطرح کرده است. مثلاً شیخطوسی در کتاب "الغیبه" صفحه (40و402) که به ذکر مذمومین و کسانی که ادعای نیابت از امام زمان کرده اند، پرداخته، از حلاج نیز نام برده، و از "هبةا... بن محمد کاتب" روایت کرده است : "حلاج را خداوند رسوا و خوار کرده است، و او کسی است که اظهار وکالت حضرت صاحب الامر را کرده است، و نزد اسماعیل نوبختی از معتبران شیعه رفته، و ادعای خود را مطرح کرده، و او حلاج را امتحان کرد، و چون فهمید که ادعای کذب می کند، او را رسوا کرد." و شیخ طوسی بعد از نقل این حدیث قصه بیرون کردن حلاج را از قم توسط علی بن بابویه، نقل نموده است : "و بر او لعنت فرستاد، و او را از قم به خواری و مذلّت اخراج نمود."
برای اطلاعات بیشتر به تاریخ ادبیات در ایران، ذبیح ا...صفا و کتاب منصور حلاج از کلجان عباس و مصایب حلاج از لوئی ماسینون و دائرة المعارف تشیع، ج6، مراجعه شود.
منابع و مآخذ :
1. کتاب اللّمع، ابونصر سرّاج طوسی ص21
2. فلسفه عرفان، دکتر سید یحی یثربی، ص171
3. عرفان حافظ، استاد مطهری، ص88
4. نمط 9 انتشارات، ابن سینا
فلسفه عرفان، دکتر سید یحیی یثربی، ص198
/س