بی‌بی غرغرو

مرد خارکنی بود که زنی به نام بی‌بی داشت. زن مدام بهانه می‌گرفت و غر می‌زد، برای همین به او «بی‌بی غرغرو» می‌گفتند.
سه‌شنبه، 23 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بی‌بی غرغرو
بی‌بی غرغرو

نویسنده: محمدرضا شمس

 
مرد خارکنی بود که زنی به نام بی‌بی داشت. زن مدام بهانه می‌گرفت و غر می‌زد، برای همین به او «بی‌بی غرغرو» می‌گفتند.
بی‌بی غرغرو از صبح تا شب غر می‌زد و شوهر بیچاره‌اش را اذیت می‌کرد.
یک روز وقتی خارکن به خانه برمی‌گشت، از کنار چاهی گذشت. فکری به خاطرش رسید: «باید بی‌بی رو تو چاه بندازم و برای همیشه از شرش خلاص شم!»
خارکن به خانه رفت و با هر زبانی بود، بی‌بی را راضی کرد و به طرف چاه برد. بعد پنهانی، زیلویی روی چاه انداخت و از او خواست روی آن بنشیند.
بی‌بی غرغری کرد که حالا چه وقت نشستن است و تا پاش را روی زیلو گذاشت، توی چاه افتاد و خارکن برای همیشه از دستش راحت شد. چند روز بعد، خارکن رفت سر چاه ببیند بی‌بی در چه حالی است. وقتی رسید، صدای ماری را شنید که با التماس می‌گفت: «من رو از دست این زن غرغرو نجات بده، قول می‌دم پاداش خوبی بهت بدم.» خارکن فوری به خانه رفت، سطل و طنابی برداشت و برگشت. یک سر طناب را به سطل بست و آن را توی چاه انداخت و مار را بیرون آورد. مار از خارکن تشکر کرد و گفت: «من الان چیزی ندارم که بهت بدم، اما کاری می‌کنم که به زودی پول زیادی به دست بیاری.»
خارکن پرسید: «چطوری؟»
مار جواب داد: «دور گردن دختر حاکم می‌پیچم، این‌طوری هیچ کس جرأت نمی‌کنه به اون نزدیک شه. اون وقت تو بیا و من رو از گردن دختر حاکم باز کن و از حاکم پاداش بگیرد.»
خارکن قبول کرد و به خانه رفت و منتظر ماند. مار هم یک راست به قصر حاکم رفت و دور گردن دختر حاکم پیچید. هیچ کس جرأت نکرد به مار نزدیک شود و او را از دور گردن دختر حاکم باز کند. جارچی‌ها در شهر راه افتادند و جار زدند هر کس بتواند دختر حاکم را نجات دهد، پاداش خوبی می‌گیرد.
خارکن فوری به قصر حاکم رفت و به مار گفت: «زود باش از دور گردن دختر حاکم باز شو و از اینجا برو، وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی.»
مار باز شد و از گردن دختر حاکم پایین آمد و از آنجا رفت. حاکم خیلی خوشحال شد و هزار سکه‌ی طلا به خارکن داد. خارکن سکه‌ها را گرفت و به طرف خانه رفت. بین راه، مار جلوی راهش سبز شد و به او گفت: «من به قولم عمل کردم، دیگه از من انتظار کمک نداشته باش.»
آن وقت به شهری دیگر رفت و دور گردن دختر حاکم آن شهر پیچید. جارچی‌ها جار زدند هر کس دختر حاکم را نجات دهد، دو هزار سکه پاداش خواهد گرفت.
آدم‌های زیادی به طمع پول به قصر حاکم رفتند، اما از ترس حتی نتوانستند به مار نزدیک شوند. مار به آن‌ها زل می‌زد و چنان فش‌فشی می‌کرد که از ترس پا به فرار می‌گذاشتند. تا اینکه مسافری که از شهر همسایه آمده بود به آن‌ها گفت: «چاره‌ی این کار فقط دست خارکنه. فقط اون می‌تونه دختر حاکم رو نجات بده، چون این کار رو قبلاً تو شهر خودش انجام داده.»
به دستور حاکم، سربازها رفتند و خارکن را آوردند. خارکن، که مرد باهوشی بود، پیش مار رفت و سلام کرد. مار فش‌فشی کرد و پرسید: «مگه من به قولم عمل نکردم؟»
خارکن جواب داد: «چرا.»
مار پرسید: «مگه نگفتم دیگه از من انتظار کمک نداشته باش؟»
خارکن جواب داد: «چرا.»
مار پرسید: «پس چرا اومده‌ای اینجا؟»
خارکن گفت: «اومده‌ام یک بار دیگه به تو کمک کنم.»
مار با تعجب پرسید: «به من؟»
خارکن گفت: «بله، تو باید هرچه زودتر از اینجا فرار کنی!»
مار گفت: «چرا.»
خارکن گفت: «برای اینکه بی‌بی غرغرو داره می‌آد اینجا.»
مار تا اسم بی‌بی غرغرو را شنید، فوری از دور گردن دختر حاکم پایین آمد و مثل باد فرار کرد. رفت و دیگر پشت سرش را هم نگاه نکرد.
حاکم خوشحال شد و دو هزار سکه‌ی طلا به خارکن داد. خارکن طلاها را گرفت و به خانه برگشت و سال‌های سال به خوبی و خوشی زندگی کرد.
منبع مقاله :
شمس، محمدرضا؛ (1394)، افسانه‌های این‌ورآب، تهران: نشر افق، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
جمع‌آوری ۴ میلیارد تومان توسط کاربران «اپلیکشن بله» در پویش ایران همدل طی ۲۵ روز
جمع‌آوری ۴ میلیارد تومان توسط کاربران «اپلیکشن بله» در پویش ایران همدل طی ۲۵ روز
پاسخ موشکی حزب‌الله به حملات صهیونیست‌ها قبل آغاز آتش‌بس
play_arrow
پاسخ موشکی حزب‌الله به حملات صهیونیست‌ها قبل آغاز آتش‌بس
گزارش حسینی‌بای از لحظات آغاز آتش‌بس در لبنان
play_arrow
گزارش حسینی‌بای از لحظات آغاز آتش‌بس در لبنان
تشریح آتش‌بس در لبنان
play_arrow
تشریح آتش‌بس در لبنان
انفجار در نزدیکی محل بازی فوتبال خداداد و شمسایی در لبنان
play_arrow
انفجار در نزدیکی محل بازی فوتبال خداداد و شمسایی در لبنان
رئیس دادگستری تهران: حکم پروندۀ چای دبش تا پایان ماه صادر می‌شود
play_arrow
رئیس دادگستری تهران: حکم پروندۀ چای دبش تا پایان ماه صادر می‌شود
مهاجرانی: قرار نیست مردم را غافلگیر کنیم
play_arrow
مهاجرانی: قرار نیست مردم را غافلگیر کنیم
شیادی که با هک صفحۀ دختران از آن‌ها اخاذی می‌کرد دستگیر شد
play_arrow
شیادی که با هک صفحۀ دختران از آن‌ها اخاذی می‌کرد دستگیر شد
حقوق سال آیندۀ کارمندان و بازنشستگان چگونه محاسبه می‌شود؟
play_arrow
حقوق سال آیندۀ کارمندان و بازنشستگان چگونه محاسبه می‌شود؟
وزیر نیرو: خاموشی در هیچ نقطه‌ای از کشور اعمال نمی‌شود
play_arrow
وزیر نیرو: خاموشی در هیچ نقطه‌ای از کشور اعمال نمی‌شود
سقط جنین از مافیا گذشته و به صنعت تبدیل شده
play_arrow
سقط جنین از مافیا گذشته و به صنعت تبدیل شده
مجری سابق فاکس‌نیوز: شیطان کاخ سفید را اداره می‌کند
play_arrow
مجری سابق فاکس‌نیوز: شیطان کاخ سفید را اداره می‌کند
محمد گلریز در دیدار با رهبر معظم انقلاب: امیدوارم سرود پیروزی را در مسجد الاقصی بخوانم
play_arrow
محمد گلریز در دیدار با رهبر معظم انقلاب: امیدوارم سرود پیروزی را در مسجد الاقصی بخوانم
تصاویر متفاوت از لحظه ورود رهبر معظم انقلاب در دیدار با بسیجیان
play_arrow
تصاویر متفاوت از لحظه ورود رهبر معظم انقلاب در دیدار با بسیجیان
خطوط مختلف خوشنویسی اسلامی
خطوط مختلف خوشنویسی اسلامی