نویسنده: غلامرضا معصومی
آپپیوس کلاودیوس (Apius Claudius) نام یکی از بزرگان قوم سابین (Sabin) بود. چون مردم این سرزمین به طرفداری از تارکینیوس (Tarquinius)، با روم به جنگ پرداختند، وی چشم از وطن پوشیده و با تمام افراد خانواده و همراهان به روم آمده و خود نیز در سنای روم مشغول به فعالیت گردید. خانوادهی "کلودی" یکی از قدیمیترین و نجیب زادهترین خاندانهای رمی بوده و به تاریخ خانوادهی خود افتخار میکردند. در سال 79 قبل از میلاد مسیح، شخصی به نام کلاودیوس که منصب کنسولی داشت، بر دیوارهای معبد بلونا (Bellona)، سپرهایی نصب کرد که دستاوردهای خانوادهی وی روی آنها ثبت شده بود. خود این معبد را نیز سیصد سال قبل، یکی از اجداد او با نام آپیوس کلاودیوسِ کور ساخته بود. اما در رم نوعی سنّت ضد "کلودی" و به همان اندازه نیرومند نیز وجود داشت که این خانواده را به داشتن غروری تمام عیار و رفتاری متکبرانه نسبت به مردم متهم میکرد. بر مبنای این روایت، یکی از بدترین شخصیتهای این خانواده، آپیوس کلاودیوس بود که در سال 451 قبل از میلاد به مقام کنسولی رسید. وی یکی از اعضای کمیتهی ده نفرهای بود که در آن سال تأسیس شد تا نخستین قانون مدون رم را به وجود آورند. حاصل کار آنها، دوازده جدول بود که ده تای آن در سال اول تدوین شده و دو تای دیگر را در یک کمیتهی ده نفری دیگر یک سال بعد تدوین کردند و فقط آپیوس در هر دو کمیته عضویت داشت. کمیتهی دوم پس از اتمام کار خود به تحریک آپیوس از کناره گیری یا برگزاری انتخابات خودداری کرده و دورانی پر از ترس و وحشت در رم آغاز شد. آپیوس، اشتیاق تصرف دختری را در سر داشت که وی یکی از عوام به نام ویرجینیا (Virginia) و نامزد یکی از فعالان سیاسیِ هم طبقهی خودش به نام لوسیوس ایسیلیوس (Lucius Icilius) بود. هنگامی که آپیوس از اغوا کردن ویرجینیا ناکام ماند، یکی از وابستگان خودش به نام مارکوس کلاودیوس (Marcus Claudius) را وادار کرد که مدعی شود دختر، بردهی او میباشد. یک روز صبح هنگامی که ویرجینیا با خدمتکارش وارد میدان شهر شدند، مارکوس وی را ربوده و از مردم دعوت کرد شاهد باشند که این دختر بردهی وی بوده و سپس دختر را به دادگاه برد. در حالی که آپیوس نیز این قضیه را دنبال میکرد، نظامیان مانع از ورود ویرجینیوس (Virginius)، پدر ویرجینیا به دادگاه شده و نزدیک بود قضیه بدون حضور حریف دنبال شود، اما فشار تماشاچیان، آپیوس را وادار کرد که با تعویق جلسهی دادگاه به روز بعد موافقت کند. در این میان چون پدر ویرجینیا در آنجا حضور نداشت تا حضانت او را بر عهده بگیرد، آپیوس و مارکوس توانستند او را شب نزد خود نگه دارند. پس نامزد ویرجینیا، شدیداً به این مسئله اعتراض کرده و از مردم رم درخواست کرد تا از وی پشتیبانی کنند به این بیان که: «من قرار است با او ازدواج کنم و میخواهم عروسم یک دختر باکره باشد. شما با محروم کردن مردم از حقوق سیاسیشان، آنها را به بردگی کشیدهاید، اما این به معنای آن نیست که میتوانید مانند مالکان رفتار کرده و شهوات خود را با زنان و فرزندان ما فرو بنشانید». آپیوس به طور موقت عقب نشینی کرده و اجازه داد تا ویرجینیا آن شب را آزاد باشد. دوستان ویرجینیا نیز با عجله پدر او را بازگرداندند. فرمان آپیوس خطاب به فرماندهان نظامی مبنی بر جلوگیری از ورود او نیز قدری دیر به دست نظامیان رسیده و ویرجینیوس روز بعد در دادگاه حضور پیدا کرد. اما آپیوس به او اجازه نداد که ادعای متقابل خود را مطرح کند و بلافاصله به نفع کسی که مدعی مالکیت ویرجینیا بود، به سخن درآمد. وی ضمن اشاره به حضور محافظان مسلّح خود، مردم را از فکر هر گونه طغیانی نیز بر حذر داشت. او تقاضای ویرجینیوس را پذیرفت که در حضور دخترش از خدمتکار او سؤالاتی بکند. اما ویرجینیوس پس از رفتن به طرف دخترش، چاقویی را که از یک مغازهی قصابی ربوده بود، در قلب دخترش فرو کرد. سپس در حالی که فریاد میزد: «فقط به این طریق میتوانم تو را آزاد کنم!» به سمت نظامیان رفته و از آنها خواست تا قیام کنند. در حالی که ایسیلیوس و عموی ویرجینیا نیز تودهی مردم شهر را بر میانگیختند، نتیجهی این ماجرا، وقوع یک انقلاب بود. کمیتهی ده نفری سرنگون شده و مردم بار دیگر توانستند تریبونهای خود را انتخاب کنند تا از آنها در مقابل اعمال فشار خودسرانهی قاضیان حمایت کنند.
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول.
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول.