رویكرد اجتماعی در تعلیم و تربیت

ابن خلدون، دانشمند و سیاستمدار سده‌ی هشتم و نهم را باید بنیان‌گذار رویكرد اجتماعی به تعلیم و تربیت دانست كه بعدها ابن ازرق، دانشمند سده‌ی نهم و نویسنده‌ی كتاب بدائع السلك فی طبائع الملك، و برخی مؤلفان دیگر كار
چهارشنبه، 24 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
رویكرد اجتماعی در تعلیم و تربیت
رویكرد اجتماعی در تعلیم و تربیت

نویسندگان: اسماعیل باغستانی
محسن معینی
 

ابن خلدون، دانشمند و سیاستمدار سده‌ی هشتم و نهم را باید بنیان‌گذار رویكرد اجتماعی به تعلیم و تربیت دانست كه بعدها ابن ازرق، دانشمند سده‌ی نهم و نویسنده‌ی كتاب بدائع السلك فی طبائع الملك، و برخی مؤلفان دیگر كار او را ادامه دادند. به نظر می‌رسد كه رویكرد ابن خلدون به تعلیم و تربیت ریشه در دانش یا رویكرد كلی‌ای داشته باشد كه خود او آغازگر آن بود و آن را «دانش عمران بشری» می‌نامید؛ دانش یا رویكردی كه از یك سو حاصل تجربه‌ی عملی سیاسی وی، در سال‌های اشتغال به كارهای دولتی و كسب اطلاعات موثق از دیگر صاحبان مناصب دولتی و سیاسی و دانشمندان بود و از سوی دیگر ریشه در تحصیلات فلسفی اولیه‌ی وی داشت كه به او شیوه‌ی استنتاج را آموخته بود. (1)
منظور ابن خلدون از «عمران بشری» عبارت است از حیات اجتماعی و مجموعه‌ی پدیده‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی‌ای كه از آن ناشی می‌شود، (2) هدف این علم جدید، ‌یعنی تحقیق درباره‌ی ماهیت و اسباب و علل اجتماع، این بود كه جنبه‌های باطنی وقایع ظاهری تاریخ را آشكار سازد. درواقع تاریخ و علم عمران دو جنبه از یك واقعیت واحد را بررسی می‌كنند؛ تاریخ، حوادث ظاهری را بیان می‌كند، در حالی كه علم عمران طبیعت و اسباب و علل همان حوادث را باز می‌نماید. (3)
ابن‌خلدون در مقدمه، از چشم انداز این دانش به مطالعه‌ی شئون گوناگون جوامع اسلامی، به ویژه ظهور و سقوط دولت‌ها، می‌پردازد و از جمله سنت‌ها و روش‌های تعلیم و تربیت را در محافل علمی غرب و شرق عالم اسلام از همین دیدگاه می‌سنجد و بررسی می‌كند. این دیدگاه برخلافِ شیوه‌ی فلاسفه، متكلمان، صوفیان و اهل سنت است. (4)
ابن‌خلدون بحث خود را در باب تعلیم و تربیت از اینجا آغاز می‌كند كه «صناعت» به معنای مهارت (5)، نوعی «ملكه» در امور عملی فكری است و از همین حیثِ عملی بودن، جسمانی و محسوس است (6) و ملكه، كه غیر از «فهم» است، بدنی باشد یا مغزی و فكری، نیازمند تعلیم است. (7) به همین سبب در هر دانش و صنعتی به وجود معلمانی نیاز است كه در همه‌ی آفاق و نزد همه‌ی نسلها معتبر باشند. (8) مهارت یافتن متعلم در یك صناعت و حصول ملكه برای وی، تابع درجه‌ی خوب بودن تعلیم و ملكه‌ی معلم در آن علم و صنعت است. (9)
دیدگاه اجتماعی ابن خلدون آنگاه آشكار می‌شود كه بهبود و فراوانی صنایع یا فنون و مهارت‌ها را به ازدیاد جویندگان آنها پیوند می‌دهد و سبب آن را در نهایت واقع بینی به این نكته برمی‌گرداند كه آدمیان برای اعمالشان انگیزه‌ی اقتصادی دارند و رایگان كار نمی‌كنند (10)؛ بنابراین، با تقویت انگیزه‌های اقتصادی است كه شمارِ جویندگان این مهارت‌ها و كیفیت آنها رو به افزایش و بهبود می‌گذارد. بدین گونه عمران و اجتماع با صنایع و از جمله تعلیم و تعلم و تربیت وابستگی مستقیم دارد. از همین روست كه ابن خلدون پیدایش خط و كتابت و رشد آن را تابع رشد اجتماع و عمران می‌داند. (11) وی بر تأثیر عوامل جغرافیایی و اقلیمی بر احوال جسمانی و اخلاق بشر و حتی ادیان تأكید می‌ورزد (12) و اعتدالِ آب و هوایی مناطق مركزی زمین را در اعتدال جسمانی و اخلاقی و دینی ساكنانِ این مناطق مؤثر می‌یابد (13)؛ اعتدالی كه موجب بهبود عمران و تمدن بشری شده است.
ابن خلدون ضمن تأكید بر اینكه امتیاز آدمی از دیگر حیوانات به فكر و اندیشه‌ی اوست و تحصیل معاش و همكاری با دیگران و نیز جملگی علوم و صنایع، از آن سرچشمه می‌گیرد؛ اعتقاد دارد كه فكر به تحصیل ادراكاتی راغب است كه فاقد آنهاست. از همین روست كه آدمی به كسانی رجوع می‌كند كه در علم و معرفت بر او سبقت دارند یا به پیامبران می‌گراید. (14) ابن خلدون دانش‌ها را به مثابه پدیده‌هایی انسانی می‌نگرد كه نظیر دیگر پدیده‌های انسانی تحت تأثیر «طبایع عمران»‌اند. بدین گونه علوم در پیدایی و تطور خود به رشد و نمو جامعه و نوع قدرت موجود در آن و نوع اعتقاد مسلط بر آن وابسته‌اند. (15)
از دیدگاه ابن خلدون رشد روشمند و منظم دانش‌ها تنها در جامعه‌‌ی مدنی، كه از نظر مادی و صوری كامل است، پدیدار می‌شود؛ جامعه‌ای كه دولت در آن برپا شده باشد و تمدن و عمران در آن به حدی رسیده باشد كه مردم پس از رفع نیازهای ضروری، فراغت پرداختن به دانش‌ها و هنرها را داشته باشند. (16) اگرچه این نكته كه تأمین نیازهای ضروری زندگی شرط ظهور فكر نظری است و وابستگی علوم به دولت و شكوفایی كار معنایش وابستگی معرفت نظری به طبقه‌ای است كه با استفاده از «اموالِ دولت» ‌زندگی كند و فرصت كار فكری برای خدمت به دولت یا ارضای علاقه به بحث را داشته باشد، چندان پوشیده نیست، اما ابن خلدون در باب این پدیده با تأمل به تعلیل آن و كشف عوامل عینی و واقعی آن پرداخته است. (17) ابن خلدون از این دیدگاه است كه نظام تعلیم و تربیت اسلامی را تحلیل و گونه‌های مختلف آن را در اقطار اسلامی با یكدیگر مقایسه كرده است. وی معتقد است كه هریك از ائمه‌ی مشهور روشی خاص در تعلیم و تدریس داشته‌اند، در تعلیم و تعلم وجودِ «سَنَد» (استمرار نظام استادی و شاگردی) ‌ضروری است (18) و همین نظام تعلیم و تعلم كه قائم به وجود معلم و متعلم است به عمران و تمدن وابسته است و گسیخته شدنِ سند در نظام تعلیم و تعلم با رو به افول نهادن وضع تمدنی وابستگی مستقیم دارد.
ابن خلدون بر این اساس گسیخته شدن سند تعلیم را در اندلس (19) و مغرب (20) مسبوق به اختلال عمران در این مناطق تلقی می‌كند و متقابلاً سبب ادامه یافتن رشته و سند تعلیم و تعلم را در مشرق، پیوستگی عمران و تمدن در آنجا می‌داند. (21) وی از قول مسافرانِ اهل مغرب، كه برای طلب علم به مشرق سفر كرده‌اند، نقل می‌كند كه عقل مشرقیان از عقول اهلِ مغرب كاملتر است و آنها مردمانی زیركتر و باهوشترند. (22) او سپس آن را این گونه نقد می‌كند كه آنچه اهل مشرق را بر اهل مغرب برتری بخشیده «عقل مزید» یا آثار تمدن است، (23) زیرا كسب یك صنعت و مهارت، به نفْس، عقلی تازه می‌بخشد و آن را مستعد و آماده‌ی پذیرش صناعت دیگری می‌كند و سرعتِ ادراك عقل را افزایش می‌دهد و عوام كه به این نكته توجه ندارند، تفاوت موجود در بین اهل مشرق و مغرب را به تفاوت در حقیقت انسانیت باز می‌گردانند، در حالی كه چنین نیست. (24) وی سپس تصریح می‌كند كه دانش‌ها با كثرت عمران و تمدن رو به افزایش می‌گذارند، زیرا تعلیم علوم از جمله‌ی صناعات است و صناعات در شهرها فزونی می‌یابند و به نسبت كثرت و قلت عمران و تمدن و فراوانی است كه صناعات بهبود و افزایش می‌یابند، به این سبب كه صناعات امری زائد بر معاش‌اند و وقتی اعمال اهل عمران از سطح معاششان فراتر رود به ماورای امور معاش كشانده می‌شوند كه عبارت است از تصرف در ویژگی آدمی یعنی علوم و صناعات. (25) بدین گونه بشر از نظر وی جاهل بالطبع است و عالم بالكسب(26)، كه اصلی مهم در امر تعلیم و تربیت است و پایه‌ای است برای تأسیس آن.
ابن خلدون به مسائل جزئی‌تر تعلیم و تربیت هم توجه دارد و نكات مهمی را در این زمینه بیان می‌كند. به اعتقاد وی كثرت تألیفات و اختلاف اصطلاحات مُضرّ به حال متعلم است و او را سرگردان می‌كند. (27)وی همچنین موجَز بودن بیش از اندازه‌ی تألیفات علمی و كتاب‌های درسی را موجب اختلال امر تعلیم و تربیت و كم حاصل بودن آن برای متعلم می‌داند و در این باب تألیف كتاب‌های بسیط اما گسترده را توصیه می‌كند كه واجد تكرار و ارجاع‌اند و حصول ملكه‌ی علم از طریق آنها آسانتر است. (28) ابن خلدون شیوه‌ی درست تعلیم را منوط به رعایت این موارد می‌داند: تدریجی بودن و وضوح مطالب در هر مرحله، (29) توجه به استعداد متعلم (30)، تدریس بدون فاصله‌ی بسیار میان جلسات درس تا ملكه حاصل شود (31) و هنگام تدریس، دو علم با هم مخلوط نشوند. (32)
ابن خلدون در امر تعلم به متعلمان دو توصیه‌ی اكید دارد: فراگیری منطق كه كیفیت عملكرد طبیعت فكری را سامان می‌دهد و یادگیری دقیق واژه‌ها و چگونگی دلالت آنها بر معانی ذهنی. (33) ابن خلدون سپس به تشریح و مقایسه‌ی شیوه‌های تعلیم و تعلم، خاصه تعلیم و تعلم قرآن در مغرب و اندلس و آفریقا و مشرق، می‌پردازد و تمایزات و تشابهات آنها و محاسن و معایب آنها را برمی‌شمرد. (34) از مهم‌ترین نكاتی كه ابن خلدون بر آن تأكید می‌كند سختگیری نكردن با متعلمان، خاصه متعلمانِ كم سن و سال، در امرِ تعلیم و تربیت است و پیامد سختگیری پدید نیامدن ملكه است، زیرا سختگیری و شدت موجب كسلی و تنبلی متعلمان می‌شود و پیامد آن وادار شدن آنان به دروغگویی است. به علاوه،‌ برای بیرون آمدن از زیر فشار و زور ناچار به فریب كاری می‌شوند و به این صفات عادت می‌كنند و نهایتاً از انسانیت دور می‌افتند. (35) در این مورد هم ابن خلدون از دیدگاهی اجتماعی اظهارنظر می‌كند و سختگیری در حق متعلمان را با سختگیری و ظلم در حق جوامع انسانی قابل مقایسه و سرنوشت هر دو را یكسان می‌داند. (36)
رویكرد اجتماعی ابن خلدون به تعلیم و تربیت را پس از وی، شماری از دانشمندان، با پاره‌ای تعدیلات و تغییرات، ادامه دادند؛ از جمله ابوعبدالله ابن ازرق (37)، در كتاب بدائع السلك فی طبائع الملك، فصل چهارم از باب چهارم. (38) مبنای كتاب ابن ازرق مقدمه‌ی ابن خلدون است اما وی تلاش می‌كند دیدگاه‌های ابن خلدون را به صورت روشمند بیان و در مواردی شرح كند. (39) وی نخست بخشی از متن مقدمه را به صورت اصلی یا با تلخیص نقل و سپس آن را شرح می‌كند و در مرحله‌ی بعد به كمك اقوال دیگران یا رأی و نظر خود به رد یا تأیید آن می‌پردازد. (40) مثلاً در باب نظر ابن خلدون مبنی بر لزوم وجود «سند» در تعلیم، با استفاده از ابن اكفانی، به بررسی این پرسش می‌پردازد كه اصلاً در تعلیم و تعلم به وجود استاد و معلم نیازی هست یا خیر. (41) در جای دیگر ضمن نقل نظر ابن خلدون مبنی بر اینكه مختصر و موجَز بودن بیش از حدِ كتب درسی مخلّ تعلیم و تعلم است، بر تعلیل و تحلیل آن مبادرت می‌ورزد. (42) ابن ازرق (43) در ذیل توصیه‌های سودمند ابن خلدون به متعلمان، در توضیح این نكته كه در آموزش علوم نباید هم زمان آموزش دو علم را به هم آمیخت، از قول ابن رشد نقل می‌كند كه آن كس كه دوست دارد بیش از یك چیز را در یك زمان فرا بگیرد، هیچ كدام از آنها را نخواهد آموخت.

پی‌نوشت‌ها:

1. جابری، 1992، ص298.
2. رك. مهدی، ص221.
3. اهوانی، ص242.
4. رك. جابری، 1992، ص293.
5. ابن خلدون، ج1، مقدمه، ص501.
6. همان،‌ص543-544.
7. همان جا.
8. رك. همان، ص505.
9. رك. همان، ص501.
10. رك. همان، ص524.
11. رك. همان، ص103-114.
12. رك. همان، ص103.
13. همان، ص542-543.
14. رك. جابری، 1993، ص292.
15. رك. همان جا.
16. رك. همان، ص292-293.
17. رك. ج1، مقدمه، ص544.
18. همان، ص546.
19. همان، ص544.
20. همان، ص546.
21. رك. همان جا.
22. همان، ص546-547.
23. رك. همان، ص547.
24. همان، ص548.
25. همان، ص597.
26. رك. همان، ص727.
27. رك. همان، ص733-734.
28. رك. همان، ص734.
29. همان جا.
30. رك. همان، ص735.
31. همان، ص734.
32. رك. همان، ص736.
33. رك. همان، ص740-741.
34. رك. همان، ص743.
35. رك. همان جا.
36. متوفی 896.
37. ج2، ص335-377.
38. ابن ازرق، مقدمه‌ی نشّار، ج1، ص21.
39. همان جا.
40. رك. ابن ازرق، ج2، ص336.
41. رك. همان، ج2، ص354-355.
42. رك. ج2، ص361-362.
43. برای نمونه رك. راغب اصفهانی، محاضرات الادباء، ج1، ص7؛ زمخشری، ج1، ص36؛ سعدی، ص37.

منابع:
قرآن كریم.
حسام محیی الدین آلوسی، فلسفة الكندی و آراء القدامی و المحدثین فیه، بیروت 1985.
ابن ازرق، بدائع السلك فی طبائع الملك، چاپ علی سامی نشار، بغداد 1397-1398/ 1977-1978.
ابن جماعه، تذكرة السامع و المتكلم فی ادب العالم و المتعلم، [حیدرآباد دكن، 1354] چاپ افست بیروت [بی‌تا].
ابن جوزی، صید الخاطر، چاپ ناجی طنطاوی، دمشق 1399/1979.
ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، المُسمّی دیوان المبتدا و الخبر، چاپ خلیل شحاده و سهیل زكار، بیروت 1408/ 1988، 8ج.
ابن سحنون، آداب المعلمین، در احمد فؤاد اهوانی، التربیة فی الاسلام او، التعلیم فی رأی القابسی، قاهره 1955.
ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله و ما ینبغی فی روایته و حمله، بیروت 1418/ 1997.
ابن عربی، التدبیرات الالهیّة فی اصلاح المملكة الانسانیّة، چاپ حسن عاصی، بیروت 1993.
منی احمد ابوزید، الانسان فی الفلسفة الاسلامیة: دراسة مقارنة فی فكر العامری، بیروت 1414/ 1994.
اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفا و خلان الوفاء، قم 1405.
محمد ارغون، نزعة الأنسنة فی الفكر العربی: جیل مسكویه و التوحیدی، ترجمه‌ هاشم صالح، بیروت 1997.
احمد فؤاد اهوانی، التربیة فی الاسلام او، التعلیم فی رأی القابسی، قاهره 1955.
یحیی بن احمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، ج2، فصوص الآداب، چاپ ایرج افشار، تهران، 1358ش.
محمد بن سعدالله بخاری اصفهانی، مناهج الطالبین و مسالك الصادقین، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1364ش.
محمد عابد جابری، فكر ابن خلدون: العصبیة و الدولة، معالم نظریة خلدونیة فی التاریخ الاسلامی، بیروت 1992.
__، نحن و التراث، قراءات معاصرة فی تراثنا الفلسفی، بیروت 1993.
حسین بن محمد راغب اصفهانی، كتاب الذریعة الی مكارم الشریعة، چاپ ابوزید عجمی، قاهره [؟1407/1987]، چاپ افست قم 1373ش.
__، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، بیروت [بی‌تا]، چاپ افست قم 1416.
عبدالحسین زرین كوب، ارزش میراث صوفیه، تهران، 1373ش.
محمود بن عمر زمخشری، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، چاپ سلیم نعیمی، قم 1410.
مصلح بن عبدالله سعدی، بوستان سعدی، سعدی نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران، 1363ش.
عمر بن محمد سهروردی، كتاب عوارف المعارف، بیروت، 1403/ 1983.
زین الدین بن علی شهید ثانی، منیة المرید فی ادب المفید و المستفید، چاپ رضا مختاری، قم، 1368ش.
محمد بن یوسف عامری، رسائل ابوالحسن عامری، با مقدمه و تصحیح سحبان خلیفات، ترجمه‌ی مقدمه مهدی تدین، تهران 1375ش.
__، السعادة و الإسعاد فی السیرة‌الانسانیة، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1326ش.
عبدالفتاح احمد فؤاد، فی الاصول الفلسفیة للتربیة عند مفكری الاسلام، [بی‌جا: بی‌نا]، 1983.
محمود بن علی عزالدین كاشانی، مصباح الهدایة و مفتاح الكفایة، چاپ جلال الدین همایی، تهران، 1367ش.
احمد بن محمد علاء الدوله‌ی سمنانی، مصنفات فارسی، چاپ نجیب مایل هروی، تهران، 1369ش.
جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت 1976-1978.
محمد بن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، بیروت 1417/ 1996.
__، كیمیای سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1361ش.
محمد بن محمد فارابی، التعلیقات، به ضمیمه‌ی كتاب التنبیه علی سبیل السّعادة، چاپ جعفر آل یاسین، تهران 1371ش.
__، كتاب تحصیل السّعادة، چاپ جعفر آل یاسین، بیروت 1403/ 1983.
علی بن محمد قابسی، الرسالة المفصلة لاحوال المعلمین و احكام المعلمین و المتعلمین، در احمد فؤاد اهوانی، همان منبع.
مهدی محقق، دومین بیست گفتار در مباحث ادبی و تاریخی و فلسفی و كلامی و تاریخ علوم در اسلام، به انضمام زندگی نامه و كتاب نامه، مقاله‌ی 6: «مبانی اخلاق فلسفی در اسلام»، تهران 1369ش.
محمد بن منورّ، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، چاپ محمدرضا شفیعی كدكنی، تهران، 1366ش.
احمد بن محمد مسكویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت [؟1398].
__، جاویدان خرد، ترجمه‌ی تقی الدین محمد شوشتری، چاپ بهروز ثروتیان، تهران 1355ش.
محسن مهدی، فلسفه‌ی تاریخ ابن خلدون، ترجمه‌ی مجید مسعودی، تهران 1358ش.
عبدالله بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، چاپ محمد امین ریاحی، تهران، 1352ش.
احمد نراقی، ‌«بازنگری رابطه‌ی مرید- مرادی در عرفان»، كیان، سال 1، ش2 (آذر 1370).
عزیزالدین بن محمد نسفی، كشف الحقایق، چاپ احمد مهدوی دامغانی، تهران 1359ش.
یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المهذّب، بیروت: دارالفكر، [بی‌تا].

منبع مقاله :
باغستانی، اسماعیل؛ معینی، محسن، (1388)، تعلیم و تربیت در تمدن اسلامی، تهران، نشر كتاب مرجع، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.