چکيده
در مباحث معرفتشناسي، اموري را به عنوان ابزار شناخت ذکر ميکنند؛ يکي از اين امور «حس» است. مراد از حس همان حواس پنجگانه است که عبارتاند از: بينايي، شنوايي، چشايي، بويايي، و لامسه. در معرفتشناسي هر يک از ابزار معرفت جداگانه بررسي و از اصل اعتبار و ميزان اعتبار هر يک به تفصيل بحث ميشود. پرسشي که در اين نوشتار درصدد بررسي آن هستيم، پاسخگويي به اين پرسش است که «جايگاه معرفتشناختي حس از ديدگاه قرآن چيست؟» براساس نتايج اين تحقيق: 1. از ديدگاه قرآن کريم خداوند هنگام آفرينش انسان، ابزار ادراک حسي را نيز براي او آفريده است. 2. تحقق ادراک حسي مبتني بر وجود شرايط و زمينههايي است. 3. برخي از امور ميتواند مانع از تحقق درست ادراک حسي گردد. 4. اموري که مانع از ادراک حسي است، به امور مادي خلاصه نميشود؛ بلکه برخي از امور معنوي نيز در اين زمينه نقش دارد. 5. نپذيرفتن حق يکي از اموري است که موجب حجاب بر ادراک حسي ميگردد. 6. ادراک حسي و به ويژه سمع و بصر دروازه ادراک قلبي است. 7. ميان ادراک حسي و ساير منابع معرفت رابطه وجود دارد.در بررسي اين مسئله ضمن مراجعه به متون و منابع فلسفي، با استفاده از روش تحليلي - عقلي، پرسشهايي مطرح شده است، همچنين با پيروي از روش تفسيري صحيح، پاسخ قرآن کريم به اين پرسشها استخراج شده است.
مقدمه
در مباحث معرفتشناسي، اموري را به عنوان ابزار شناخت ذکر ميکنند؛ يکي از اين امور «حس» است. مراد از حس همان حواس پنجگانه است که عبارتاند از: بينايي، شنوايي، چشايي، بويايي، و لامسه. در معرفتشناسي هر يک از ابزار معرفت به طور مستقل بررسي ميشود و از اصل اعتبار و ميزان اعتبار هر يک به تفصيل بحث ميشود. پرسشي که در اين نوشتار درصدد بررسي آن هستيم، عبارت است از اينکه جايگاه معرفتشناختي حس از ديدگاه قرآن چيست؟»براساس فرضيهاي که اين تحقيق درصدد اثبات آن است:
1. از ديدگاه قرآن کريم خداوند هنگام آفرينش انسان، ابزار ادراک حسي را نيز براي او آفريده است.
2. تحقق ادراک حسي مبتني بر وجود شرايط و زمينههايي است.
3. برخي از امور ميتواند مانع از تحقق درست ادراک حسي گردد.
4. اموري که ميتواند مانع ادراک حسي شود، در امور مادي خلاصه نميگردد؛ بلکه برخي از امور معنوي نيز در اين زمينه نقش دارد.
5. نپذيرفتن حق، يکي از اموري است که باعث حجاب بر ادراک حسي ميگردد.
6. ادراک حسي و به ويژه سمع و بصر دروازهي ادراک قلبي است.
7. ميان ادراک حسي و ساير منابع معرفت رابطه وجود دارد.
اين مسئله داراي دو بعد متفاوت است: از يکسو با مباحث معرفتشناختي پيوند دارد که خاستگاه اصلي آن فلسفه غربي است و از سوي ديگر ناظر به ديدگاه قرآن کريم است که منبع اصلي معارف اسلامي است. از اينرو بررسي مسئله به استفاده از دو روش متمايز نياز دارد؛ براي طرح پرسش اصلي و تحليل آن به پرسشهاي فرعي، لازم است به متون و منابع فلسفي مراجعه کنيم و با استفاده از روش تحليلي - عقلي، پرسشهايي را استنباط کنيم که ابعاد گوناگون ادراک حسي را ترسيم ميکند و از سوي ديگر با پيروي از روش تفسيري صحيح، پاسخ قرآن کريم به اين پرسشها را استخراج کنيم. روش تفسير قرآن مبتني بر استظهارات عرفي، عقلايي و متکي به شواهد و قرائني است که در روايات صحيح ائمه معصومين (عليهمالسلام) وارد شده است و لازم است در اين زمينه از هرگونه تفسير به رأي اجتناب کرد؛ بنابراين براي بررسي مسئله «جايگاه معرفتشناختي حس از ديدگاه قرآن» نخست لازم است يک تعريف معرفتشناختي از ادراک حسي را اساس کار خويش قرار دهيم، سپس با بررسي مفاهيم قرآني، نزديک ترين مفهوم به ادراک حسي را استخراج کرده، با دقت در آيات قرآن ديدگاه قرآن در اين زمينه را استخراج کنيم.
پيش از بررسي مسئله، لازم است گزارههايي را مرور کنيم که اساس و مبناي اين تحقيق را شکل ميدهند و در اين تحقيق به بررسي و ارزيابي آنها نخواهيم پرداخت؛ بلکه درستي آنها را مسلم قلمداد خواهيم کرد. با اين توضيح پيشفرضهاي تحقيق عبارتاند از:
الف) «قرآن کريم کتاب هدايت است»: اين بدان معناست که قرآن کريم از سوي خداوند براي هدايت انسانها نازل شده است (بقره: 2). (2) به عبارت ديگر، قرآن کريم کتاب علمي نيست؛ از اينرو نبايد انتظار داشت در آن نيز مانند يک کتاب علمي نخست مسئلهاي علمي مطرح و در ادامه ديدگاههاي مختلف بررسي گردد و سرانجام نيز بحث با اثبات يک ديدگاه و رد ساير ديدگاهها به پايان رسد. بنابراين محتواي اصلي قرآن کريم ناظر به معارفي است که انسان را به سوي سعادت حقيقي هدايت ميکند و اگر درباره راهها و ابزار معرفت نيز مطالبي در اين کتاب آسماني مطرح شده است، در مسير ترسيم خطوط اصلي هدايت انسان است، همچنين از آنجا که قرآن کريم کتاب هدايت براي همه انسانهاست، بايد در نظر داشت که به زباني نازل شده است که براي عموم مخاطبان قابل فهم باشد، از اينرو نبايد انتظار داشت محتواي آن در قالب زبان و اصطلاحات علمي بيان شده باشد.
ب) «قرآن کريم روش تفسيري خاص خود را دارد»: دومين پيشفرض اين تحقيق، پذيرش روش خاص تفسير قرآن کريم است. با توجه به اينکه هرگونه استنباط از اين کتاب الهي مستلزم تفسير آيات الهي است (رجبي، 1387، ص 25-28)، لازم است در مقام تفسير از هرگونه تفسير به رأي پرهيز کنيم (همان، ص 34-38) و در اين زمينه از اصول و قواعد تفسير قرآن کريم پيروي کنيم (بابايي، 1387، ص 377-378).
بررسي مسئله
اکنون با مراجعه با آيات قرآن کريم به بررسي جايگاه معرفتشناختي «حس» در قرآن ميپردازيم. پيش از هر چيز لازم است به مفهوم حس و مفاهيم متقارب با آن نگاهي بيفکنيم.1. مفهومشناسي «حس»
براي آشنايي با مفاهيم مرتبط با ادراک حسي که در آيات قرآن به کار رفته است، نخست مفهوم لغوي آنها را بررسي کرده، سپس به سراغ آيات قرآن ميرويم و با مفهوم قرآني آنها آشنا ميشويم.1-1. مفهومشناسي «حس» در لغت
کلمه «حس» از ماده حَسّ يَحسُّ احساس، در لغت به معناي متفاوتي آمده است؛ در يک معنا به معناي «صورت آرام» است (الفيومي، 1405 ق، ص 135)، همچنين در کاربرد ديگري به معناي «آگاهي» به کار رفته است. (3)آنچه بيان کرديم، سخن لغويون در اين زمينه بود. از منظر معرفتشناسي نيز ادراک حسي را به گونههاي متفاوتي تعريف کردهاند. براساس يکي از اين تعريفها، «ادراک حسي معرفتي است درباره جهان محسوس بيرون از ذهن که از راه حواس ظاهري حاصل ميشود» (حسينزاده، 1386، ص 24).
در قرآن کلمات متعددي درباره ادراکات حسي به کار رفته است که از ميان آنها ميتوان به کلمه «نظر»، «رأي»، «بصر»، «اذن»، «سمع» و «ذاق» اشاره کرد. کلمه «نظر» در لغت به معناي ديدن آمده است (الفيومي، 1405 ق، ص 612). کلمه «بصر» در اصل لغت به معناي نور آمده است (همان، ص 50)، همچنين در معناي ديدن با چشم سر نيز به کار ميرود. کلمهي «ذوق» آنگونه که فيومي تصريح ميکند، به معناي چشيدن است (همان، ص 211). (4) کلمه «سمع» نيز به معناي شنيدن است؛ البته همانگونه که برخي از اهل لغت تصريح کردهاند، در مورد سمع تفاوتي ميان شنيدن ارادي و شنيدن غير ارادي وجود ندارد (همان، ص 289).
1-2. مفهومشناسي «حس» در قرآن
با مراجعه به قرآن کريم در مييابيم که مفاهيم متعددي که به معناي ادراک حسي است، در آيات قرآن به کار رفته است که يکي از آنها نظر است. از کلمه «نظر» در آيات قرآن به سه معنا استفاده شده است: الف) معناي لغوي که به معناي ديدن با چشم سر است و در اين معنا معمولاً با کلمه «الي» متعدي ميشود (بقره: 259)؛ (5) ب) به معني تأمل و انديشه (نساء: 50)، (6) که در اين معنا معمولاً با کلمهي «في» متعدي ميشود (اعراف: 185)؛ (7) ج) به معني انتظار (بقره: 280). (8) يکي ديگر از اين مفاهيم، رأي است. کلمهي رأي نيز در دو معنا به کار رفته است: يکي ديدن با چشم سر است که در اين معنا با کلمه نظر مترادف است (انعام: 77) (9) و ديگري، تأمل و انديشه کردن که در آيه 44 سوره نساء در اين معني به کار رفته است (نساء: 44). (10) از جمله ديگر مفاهيمي که در قرآن کريم به کار رفته است و ميتواند بيان کننده معناي ادراک حسي باشد، کلمه ذوق است. از اين کلمه نيز در دو معنا استفاده شده است: چشيدن که همان معناي لغوي است، و ديگر درک امور معنوي؛ براي مثال در آيه 22 سوره اعراف به معناي لغوي به کار رفته است (11) و در آيه 112 سوره نحل به معناي درک امور معنوي؛ يعني چشيدن لباس گرسنگي به کار رفته است (نحل: 112). (12) کلمهي ديگر «اذن» است. اذن در قرآن به معناي ابزار شنوايي به کار رفته است (لقمان: 7)، (13) همچنين از آن به معناي شنيدن هم استفاده شده است (توبه: 61). (14)از ديگر مفاهيمي که در قرآن در مورد ادراک حسي به کار رفته است، کلمهي بصر و کلمات ديگري از ريشه بصر، مانند ابصار است. اکنون به سراغ آيات قرآن کريم ميرويم تا دريابيم مفهوم «ابصار» در قرآن کريم دقيقاً به چه معنايي به کار رفته است؟ با مراجعه به آيات قرآن کريم روشن ميگردد که در قرآن دو گونه ابصار مطرح شده است: ابصار با چشم ظاهر و ابصار با چشم باطن. منظور از ابصار با چشم ظاهر، ديدن آيات و نشانههاي الهي است. بدون ترديد، معناي اصلي «ابصار» که به معناي لغوي آن نيز هماهنگ است، همان درک کردن از راه چشم است که قوي ترين راه ادراک شمرده ميشود. علامه طباطبايي با اشاره به اين دو نوع ابصار، تصريح ميکند که درباره مقصود از ابصار گفته شده است که همان چشمان ظاهر است؛ زيرا آيه مشتمل بر معناي تصرف در چشمان است و برخي گفتهاند که مراد چشم بصيرت است؛ زيرا عبرت از راه بصيرت به دست ميآيد، نه از راه چشم سر؛ ولي مسئله آسان است؛ زيرا خداوند کسي را که عبرتآموزي نميکند کور ناميده و بيان کرده است که چشم بايد بتوان حق را از باطل تميز دهد (طباطبايي، 1374، ج 3، ص 94-95). (15)
پرسشي که در اين قسمت مطرح ميشود، اين است که چرا خداوند براي دريافت آيات الهي از مفهوم «ابصار» استفاده کرده است؟ آيا در ابصار با چشم ظاهر نکتهاي نهفته است که موجب گرديده در قرآن کريم براي اشاره به فهم آيات الهي از اين تعبير استفاده شود؟ در پاسخ بايد گفت با توجه به اينکه در نزد عموم مردم، آگاهي روشن و بدون هرگونه ابهام از راه شنيدن به دست نميآيد، زيرا چهبسا به هنگام شنيدن کلمات و واژگان بهگونهاي ديگر به گوش برسد و از اينرو همواره درصدي از احتمال خلاف در مسموعات وجود دارد، ولي انسان مطلبي را با چشمان خويش ببيند؛ به ويژه اگر در روشنايي روز و از نزديک مشاهده کند، کمتر براي احتمال خلاف ارزشي قائل خواهد شد و به مشاهدات خود کاملاً اعتماد خواهد کرد. حال اگر در نظر آوريم که آيات الهي و نشانههاي دعوت مردم به راه راست از چنان روشني و وضوحي برخوردارند که حجت را بر مردمان تمام ميکنند و هيچگونه ترديد و احتمال باقي نميگذارند، در خواهيم يافت که در قرآن کريم به کار بردن مفهوم «ابصار» براي دريافت آيات الهي، کنايه از شدت وضوح و روشني آنهاست. مرحوم علامه طباطبايي در اينباره معتقدند که شدت روشني آيات الهي تا بدانجاست که استفاده از تعبير «ابصار» کنايه از اين است که آيات الهي از شدت وضوح و روشني بهسان امور محسوس و متجسدي است که با چشمان سر قابل مشاهده است. او در اينباره ميگويد: «در اين سخن اين ادعا نهفته است که آن حقي که به آن دعوت شده است، ظاهر و متجسم است بهگونهاي که بايد با چشم سر آن را ديد (همان، ص 95). (16)
ممکن است در اينجا پرسشي مطرح گردد و آن اينکه با مراجعه به معاني حسي و قواي حسي نزد فيلسوفان و حکما، ميبينيم که از پنج حس به عنوان قواي حسي نام ميبرند، ولي در آيات قرآن بر دو مورد از آنها يعني «ابصار» و «سمع» تأکيد شده است و به حواس ديگر اشاره چنداني نشده است؟ پاسخ آن است که اولاً مدرکات اين حواس نسبت به مدرکات ساير حواس گستردهتر است (جوادي آملي، 1386، ص 320)، و ثانياً در ميان حواس پنجگانه، ابصار و سمع قويتر از بقيه محسوب ميگردد تا آنجا که تعبير «رأي العين» براي اشاره به اطمينان و وثوق نسبت به مدرکات به کار ميرود. به عبارت ديگر، به دليل نقش اساسي اين دو حس در پيدايش شناخت در انسان، علامه طباطبايي در توضيح اين مطلب ميفرمايد که اين مطلب اشاره به مبادي علم است که خداوند آنها را به انسان بخشيده است؛ از اينرو مبدأ تصور، حس است و مهم ترين حواس گوش و چشم است؛ اگرچه حواس ديگر نيز وجود دارد که عبارت است از لامسه، ذائقه و شامه و مبدأ فکر همان قلب است (طباطبايي، 1374، ج 12، ص 312)؛ (17) بنابراين ميتوان با استفاده از تنقيح مناط اينگونه نتيجه گرفت که بسياري از احکامي که در آيات قرآن براي ادراک حسي بيان شده است، علاوه بر ديدن و شنيدن بر ساير ادراکات حسي، مانند چشيدن، لمس کردن و بوييدن نيز مترتب ميگردد.
نکته ديگر، اينکه در برخي از آيات با اشاره به کارکرد احساس، بينايي را به عنوان کارکرد چشم و شنوايي را به عنوان کارکرد گوش معرفي کرده است (اعراف: 179)؛ (18) براي نمونه، خداوند در آيه 198 سوره اعراف بيان ميکند که چشم دارند، ولي به وسيله آن قادر به ديدن نيستند، ميتوان از مفاد اين آيه استفاده کرد که اصولاً چشم ابزاري براي ديدن است (اعراف: 198)، (19) همچنين در آيه ديگر با اشاره به کارکرد گوش، کارکرد آن را شنيدن دانسته است (اعراف: 195). (20)
2. ويژگيهاي «حس» در قرآن
پس از مفهومشناسي «حس» در قرآن، اکنون به بررسي ويژگيهايي ميپردازيم که در آيات الهي براي مفاهيم ناظر به ادراکات حسي بيان شده است. در اين قسمت بر آن دسته از ويژگيها متمرکز ميشويم که بيشتر ناظر به بعد معرفتي ابزار ادراک حسي است.2-1. نياز به شرايط
يکي از ويژگيهايي که در قرآن کريم براي بصر بيان شده، اين است که انسان براي استفاده از بصر به نور نياز دارد. براي نمونه، در آيه 67 سوره يونس ميخوانيم: خداوند روز را براي ديدن قرار داده است (يونس: 67، همچنين ر.ک به: نمل: 86 / فاطر: 61 / اسراء: 12) (21) و مراد اين است نوري که در طول روز وجود دارد، موجب ميشود تا ديدن امکانپذير گردد و با توجه به قرينه مقابله ميان روز و شب، ميتوان دريافت که ديدن به هنگام شب به راحتي امکانپذير نيست.2-2. درگاه قلب
در آيات قرآن بر اين حقيقت تأکيد شده است که «سمع» و «بصر» دروازههاي ورود معارف به قلب هستند؛ از اينرو اگر اراده خداوند به اين تعلق بگيرد که راه هدايت بر کساني که با حق عناد ميورزند پنهان گردد، «سمع» و «بصر» آنان را سلب ميکند. براي نمونه، در آيه 46 سوره انعام آمده است: «آيا نميانديشند که اگر خداوند گوش و چشمان شما را بگيرد و بر قلبهايتان مهر زند، کدامين پروردگار جز خداوند آنها را به شما باز ميگرداند؟» (انعام: 46). (22) مرحوم علامه طباطبايي در اينباره ميفرمايند: «و اگر آن مشرکان سخن درست درباره خداوند را نميشنوند و آيات خداوند را که دلالت بر وحدانيت و شريک نداشتن او دارد نميبينند، پس قلوب آنها چنان شده است که هيچيک از امور مسموع و امور مبصر وارد آن نميشود تا حق را بشناسند (همان، ج 7، ص 93)، (23) همچنين در موارد ديگري تنها راه رسيدن به حق را چشم و گوش دانسته است (همان، ج 13، ص 367).2-3. تيزبيني
يکي از ويژگيهايي که در قرآن براي ابزار ادراک حسي بيان شده، تيزبيني است. در برخي از آيات قرآن در اينباره ميخوانيم: «به تحقيق که در غفلت بودي و ما حجاب چشمت را برداشتيم و چشمانت تيزبين گرديد» (ق: 22). (24) مراد از تيزبين شدن چشم آن است که انسان مادام که در اين دنياست، به دليل غفلت برخي از اموري را که واقعاً وجود دارند، مشاهده نميکند و زماني که به دنياي آخرت منتقل گرديد، پرده غفلت از چشمان او کنار ميرود و همان اموري را که در دنيا نيز وجود داشتند، ولي از ديدن آنها ناتوان بود، با چشمان خود مشاهده ميکند.2-4. شهادت دادن
يکي ديگر از ويژگيهاي سمع و بصر، شهادت دادن است. در آيه 20 سوره سجده تصريح ميکند که سمع و بصر شهادت ميدهند. در برخي از آيات قرآن مثل 20 و 23 سورهي فصلت تأکيد شده که ابزار ادراک حسي در روز قيامت عليه انسان شهادت ميدهند.2-5. ارتباط حس با تزکيه
يکي از ويژگيهاي مهم ادراکات حسي، نقش و تأثير آنها در تزکيه باطني انسان است. در برخي از آيات قرآن با تأکيد بر لزوم توجه به واردات چشم تصريح شده است، که خود دلالت دارد بر اينکه مشاهداتي که از راه چشم انجام ميگيرد، در داشتن يا نداشتن تزکيه نفس انسان تأثيرگذار است (نور: 30). (25)2-6. حجاب
يکي ديگر از ويژگيهايي که در قرآن براي ابزار ادراک حسي بيان شده، حجاب است. حجاب عنواني است که ميتوان با مراجعه به آيات متعدد قرآن کريم براي ابزار حسي به دست آورد. در آيات مختلف و با استفاده از تعابير گوناگون به اين واقعيت تصريح شده که ابزار ادراک حسي ممکن است دچار حجاب گردد. در اين قسمت به بررسي هشت تعبيري که در قرآن براي اشاره به حجاب ابزار حسي بيان شده، ميپردازيم.2-6-1. غشاوه
يکي از تعابير «غشاوه» است. مراد از غشاوه براساس آنچه مرحوم طبرسي در تفسير مجمع البيان آورده چنين است: «غشاوه به کسر غين و ضمه آن به معناي پرده و هر آن چيزي است که مشتمل بر چيزي گردد» (طبرسي، 1406 ق، ج 1، ص 129). (26) در آيات متعددي از قرآن کريم بر اين نکته تأکيد شده که خداوند بر چشمان کساني که از پذيرش حق رويگرداني کردهاند، پردهاي قرار داده است؛ براي نمونه در آيه 23 سوره جاثيه، آيه 7 سوره بقره و آيه 9 سوره يس به اين مطلب تصريح شده است. (27)
2-6-2. طمس
از ديگر تعابيري که دلالت بر حجاب ابزار ادراک حسي ميکند، «طمس» است. مفسر بزرگ شيعه مرحوم طبرسي ميفرمايد: «طمس عبارت است از برطرف کردن اثر چيزي» (همان، ج 3، ص 83). (28) در آيه 66 سوره يس ميخوانيم: «اگر بخواهيم چنان ميکنيم که چشمان آنها کارايي نداشته باشد» (يس: 66). (29)2-6-3. سکر
يکي ديگر از تعابير به کار رفته درباره حجاب ابزار ادراک حسي، «سکر» است. مرحوم طبرسي ميفرمايد: «اصل سکر از ماده سکر است که عبارت است از مسدود کردن محل جريان آب» (همان، ص 79). (30) در قرآن کريم در موارد متعددي درباره ابزار حسي از کلمه «سکر» استفاده شده است؛ براي نمونه در آيه 15 سوره حجرات (حجر: 15)؛ (31) همچنين در برخي از آيات قرآن براي اشاره به اين ويژگي ابصار از تعبير «سکر» استفاده شده است، مانند آيه 42 سوره ابراهيم (ابراهيم: 42). (32) مراد از سکر اگرچه در لغت از بين رفتن عقل و پوشيده شدن عقل است، ولي در اين آيه و چه بسا به قرينه استعمال ابصار در ديدن آيات الهي، براي اشاره به حجاب چشم با تعبير «سکر» استفاده شده است.2-6-4. طبع
در برخي ديگر از آيات قرآن براي اشاره به پوشيده بودن چشم و بصر، از تعبير «طبع» استفاده شده است؛ براي نمونه، در آيه 108 سوره نحل ميخوانيم: «آنان کساني هستند که خداوند بر قلب آنها مهر زده است» (نحل: 108). (33) آنگونه که از اين آيه به دست ميآيد، کساني که زندگي دنيا را بر زندگي آخرت ترجيح ميدهند و به خداوند و روز قيامت کفر ميورزند، زمينه را فراهم ميسازند تا خداوند نيز براي کيفر عمل آنها، بر قلب، چشم و گوششان مهر بزند و آنان از درک حقيقت باز بمانند.2-6-5. زيغ
پنجمين تعبيري که درباره حجاب ابزار حسي در قرآن به کار رفته است، زيغ است. طبرسي در اين باره ميفرمايد: «زيغ عبارت است از ميل» (همان، ج 2، ص 698). (34) در برخي از آيات با تعبير زاغت الابصار براي اشاره به حجاب بر چشمان استفاده شده است؛ براي نمونه ميتوان به آيه 63 سوره ص اشاره کرد که ميفرمايد: «آنها را به تمسخر گرفتهايم يا آنکه چشمان از آنها پنهان گشته است» (ص: 63)، (35) همچنين در آيه 10 سوره احزاب ميخوانيم: «هنگامي که چشمان پنهان گشت و قلبها به حنجرهها رسيد» (احزاب: 10). (36) همانگونه که علامه در تفسير خود فرموده است، زاغت اشاره به کمال پوشيدگي است (طباطبايي، 1374، ج 16، ص 285).2-6-6. غطاء
در برخي از آيات قرآن با استفاده از کلمه «غطاء» به حجابي که خداوند بر ديدگان کافران و مشرکان مينهد، اشاره شده است؛ براي نمونه، در آيه 101 سوره کهف ميخوانيم: «کساني که چشمانشان از ذکر من در پرده بود» (کهف: 101)، (37) همچنين در آيه 22 سوره ق نيز اين حقيقت تکرار شده است: «به تحقيق در غفلت از اين مطلب بودي و ما پرده از چشمانت برگرفتيم» (ق: 22). (38) مراد از غطاء حجاب و هر چيزي است که يک شيء را بپوشاند.2-6-7. ختم
در برخي از آيات قرآن با اشاره به ناکارايي ابزار حسي، تصريح شده است که خداوند بر گوشهاي آنان مهر زده است؛ به گونهاي که قادر به شنيدن حق نيستند؛ براي نمونه، در آيه 7 سوره بقره ميخوانيم: «خداوند مهر نهاد بر قلبها و گوشهايشان و بر چشمانشان پرده افکند» (بقره: 7). (39) در اين آيه براي اشاره به مسدود کردن ادراک حسي کافران از تعبير ختم استفاده شده است.8-6-2. اخذ و اذهاب
در برخي ديگر از آيات قرآن، براي اشاره به ناکارايي ادراک بصري کساني که از پذيرش حق روي بر ميگردانند، از تعبير «اخذ» استفاده شده است. براي نمونه، خداوند در آيه 46 سوره انعام ميفرمايد: «بگو آيا ميدانيد که اگر خداوند گوش و چشم شما را بستاند و بر قلبهايتان مهر زند، کدامين اله غير از خداوند آن را براي شما ميآورد» (انعام: 46). (40) همانگونه که در برخي ديگر از آيات از تعبير «اذهاب» استفاده شده است، مثل آيه 20 سوره بقره (بقره: 20). (41)پينوشتها:
1. استاديار و محقق حوزه و دانشگاه.
2. «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ».
3. براي مثال، در لسان العرب ميخوانيم: «الحس بکسر الحاء من احسست بالشيء؛ حس بالشيء يحس حساً و حساً و حسيساً و احس به و احسه: شعر به».
4. «الذوق ادراک طعم الشيء بواسطة الرطوبة النبثة بالعصب الفروش علي عضل اللسان. يقال ذقت الطعام اذوقه ذوقاً».
5. مانند «فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَينَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ».
6. مانند «انْظُرْ كَيفَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَكَفَى بِهِ إِثْمًا مُبِينًا».
7. مانند «أَوَلَمْ ينْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَي حَدِيثٍ بَعْدَهُ يؤْمِنُونَ».
8. مانند «وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
9. مانند «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ».
10. «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يشْتَرُونَ الضَّلَالَةَ وَيرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ».
11. «فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يخْصِفَانِ عَلَيهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ».
12. «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يصْنَعُونَ».
13. مانند «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيهِ آياتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ».
14. مانند «وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يؤْذُونَ النَّبِي وَيقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيرٍ لَكُمْ يؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ».
15. «المراد بالابصار قيل هو العيون الظاهرية لکون الآية مشتملة علي التصرف في رؤية العيون، و قيل هو البصائر لان العبرة انما تکون بالبصيرة القلبية دون البصر الظاهري، و الامر هين، فان الله سبحانه في کلامه يعد من لايعتبر بالعبر و المثلات اعمي، و يذکر ان العين يجب ان تبصر و تميز الحق من الباطل».
16. «و في ذلک دعوي ان الحق الذي يدعو اليه ظاهر متجسد محسوس يجب ان يبصره البصر الظاهر».
17. «اشارة الي مباديء العلم الذي انعم بها علي الانسان فمبدا التصور هو الحس، و العمدة فيه السمع و البصر و ان کان هناک غيرهما من اللمس و الذوق و الشم، و مبدا الفکر هو الفؤاد».
18. «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْينٌ لَا يبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ».
19. «وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا يسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ ينْظُرُونَ إِلَيكَ وَهُمْ لَا يبْصِرُونَ».
20. «أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيدٍ يبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْينٌ يبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ».
21. «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يسْمَعُونَ».
22. «قُلْ أَرَأَيتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَهٌ غَيرُ اللَّهِ يأْتِيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ ثُمَّ هُمْ يصْدِفُونَ».
23. «و اذ کان هؤلاء المشرکون لايسمعون حق القول في الله سبحانه و لايبصرون آياته الدالة علي انه واحد لاشريک له فصارت قلوبهم لايدخلها شيء من واردات السمع و البصر حتي تعرف بذلک الحق من الباطل».
24. «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيوْمَ حَدِيدٌ».
25. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يصْنَعُونَ».
26. «غشاوه بکسر الغين و رفع الها... الغطاء و کل ما اشتمل علي الشيء بني علي فعاله».
27. «أَفَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» (جاثيه: 23)، و «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» (بقره: 7)، و «وَجَعَلْنَا مِنْ بَينِ أَيدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَينَاهُمْ فَهُمْ لَا يبْصِرُونَ» (يس: 9).
28. «الطمس هو عفو الأثر و الطامس و الداثر و الدارس بمعني».
29. «وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْينِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يبْصِرُونَ».
30. «و اصل السکر من السکر و هو سد مجري الماء و اسم الموضع السکر فبالکسر ينسد طريق المعرفة و سکرة الموتي غشيته».
31. «لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ».
32. «وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يؤَخِّرُهُمْ لِيوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ».
33. «أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ».
34. «الزيغ الميل».
35. «أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِيا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ».
36. «إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا».
37. «الَّذِينَ كَانَتْ أَعْينُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَكَانُوا لَا يسْتَطِيعُونَ سَمْعًا».
38. «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيوْمَ حَدِيدٌ».
39. «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ».
40. «قُلْ أَرَأَيتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلَهٌ غَيرُ اللَّهِ يأْتِيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ ثُمَّ هُمْ يصْدِفُونَ».
41. «يكَادُ الْبَرْقُ يخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ».
قائمينيا، عليرضا؛ (1392)، قرآن و معرفتشناسي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.