1- آفرينش زن
برخي مدعياند در قرآن کريم آيههايي وجود دارد که از فروتر دانستن زنان در قياس با مردان حکايت دارد. براي حل اين شبهه لازم است بحث مبسوطي را دربارهي آيههاي مورد نظر ارائه کنيم.دستهاي از اين آيهها، به آفرينش زن و مرد اشاره دارند. اين آيهها در دو موضوع وارد شدهاند: آيههايي که داستان آفرينش آدم و حوا را بيان ميکنند و آيههايي که به آفرينش ديگر انسانها اشاره دارند. به دليل وحدت سياقي که بين اين دو دسته است به طور طبيعي معاني شبيه يا نزديک به هم را ميتوان براي واژگان آنها در نظر گرفت. براي نمونه به برخي از اين آيهها اشاره ميکنيم.
در آيهي نخست سورهي نساء آمده است:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِيراً وَ نِسَاءً؛ «اي مردم پروردگاري را بپرهيزيد که شما را از حقيقتي يگانه آفريد و از همان حقيقت همسر او را نيز آفريد و از آن دو، مردان و زنان بيشماري را در زمين پراکند».
موضوع استدلال در آيهي ياد شده عبارت «نفس واحده» است. در آيه، آفرينش همهي انسانها به يک حقيقت ارجاع شده است. روشن است که مراد از نفس واحده در اين آيه حضرت آدم (عليه السلام) است که همسرش نيز از همين حقيقت آفريده شده است. البته برخي مفسران تأکيد کردهاند که مراد از «نفس واحده» ذات و واقعيت عيني است که همهي انسانها، از جمله نخستين زن از همان ذات و گوهر عيني آفريده شدهاند.
(1) بنابراين گفته باز هم زن و مرد از يک حقيقت آفريده شدهاند.
در ادامهي استدلال، همه چيز به تعيين منظور از حرف «من» و ضمير «ها» در فقرهي «خلق منها زوجها» بستگي دارد.در اين زمينه مفسران دو دستهاند: گروهي معتقدند مرجع ضمير همان است که در بخشي از روايات بدان اشاره شده است. (2) در اين روايات آمده است که خداوند حوا را از دندهي چپ آدم آفريد. پس واژهي «مِن» در آيه به معناي «بعضيت» است. مرحوم طبرسي در مجمعالبيان اين نظريه را به بيشتر مفسران نسبت داده است. (3) فخر رازي نيز اين قول را قول بيشتر مفسران شمرده، (4) ليکن خود بر اين نظريه اشکالاتي وارد کرده است. وي ذيل آيهي 21 سورهي روم، قول ديگري را ترجيح داده و آن را درست شمرده است. (5) برخي پژوهشگران معتقدند که خلقت زن از دندهي چپ مرد از آنِ تورات نيز نيست، بلکه از اساطير سومريان به تورات راه يافته است. (6)
در برابر، گروهي ديگر از مفسران معتقدند واژهي «مِن» در اين آيه «جنسيه» است. در نتيجه مراد از ضمير «ها» در «خلق منها» جنس و حقيقت نفس واحده است؛ يعني آيهي شريفه در پي بيان وحدت و يگانگي آدم و حوا در حقيقت و نفس انساني است.
آنان براي اين استدلال خود از يک سو به دستهاي از روايات استناد جستهاند (7) و از سوي ديگر روايات دستهي نخست را جزو اسرائيليات (8) خواندهاند. از جمله اين مفسران سيدقطب، (9) آيتالله جوادي آملي (10) و رشيد رضا (11) هستند.
علامه طباطبايي ميفرمايند: اين روايات مطابق آن چيزي هستند که در تورات آمده است در حالي که روايات اهل بيت (عليه السلام) آن را تکذيب ميکنند. (12)
تفسير دوم صراحت بيشتري براي اثبات برابري زن و مرد در حقيقت انساني دارد. گفتني است که در اين ميان، بخش چشمگيري از مفسران بدون اظهارنظر هر دو دسته روايات را ذيل اين آيه آوردهاند. (13)
بررسي
نظريهي دوم با آيات ديگر، از جمله آيههايي که ناظر به آفرينش ديگر انسانها هستند، سازگارتر است. در دستهاي از اين آيهها از آفرينش ديگر انسانها با ادبياتي مشابه ادبيات آيهي بالا سخن به ميان آمده است: «وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً» (14) روشن است که دربارهي ديگر انسانها نميتوان «مِنْ أَنْفُسِکُمْ» را به معناي آفرينش زنان از دندهي چپ مردانشان تفسير کرد. از سوي ديگر، برابري زن و مرد در حقيقت عيني و يگانهي انسانيت آثار و نتايجي دارد که با شواهد قرآني - که در ادامه به آنها استدلال خواهد شد- سازگاري دارد.از سوي سوم، رواياتي که نظريهي اول مفسران را تأييد ميکند، مضموني را به بارآورده که در عهد قديم (تورات) آمده (15) و قرآن کريم در اين باره صراحتي ندارد؛ افزون بر آنکه روايات متضاد با آن نيز در مجموعههاي روايي مسلمانان وجود دارد. علامه طباطبايي ميکوشد به کمک رواياتي ديگر بين دو دستهي احاديث جمع کند. ايشان ضمن آنکه نظريهي نخست را مستلزم امري محال نميداند، تأکيد ميکند که به هر حال آيات قرآن از اثبات اين نظريه خالياند. افزون بر آنکه ميتوان هر دو نظريه را به اين صورت جمع کرد و گفت: مراد از آفرينش حوا از آدم، آفرينش از باقيماندهي گل اوست. البته از آن بخش که کنار دندههاي حضرت آدم قرار داشته است. (16)
در پايان اين قسمت تأکيد بر دو نکته ضروري به نظر ميرسد:
نکتهي نخست آنکه ديدگاه اشتراک و برابري زن و مرد در انسانيت به معناي نفي هرگونه تفاوت ميان زنان و مردان يا نفي تفاوت راههاي آن دو براي رسيدن به کمال نيست؛ همانگونه که در حيطهي يک جنس مانند مردان، تساوي در انسانيت به معناي يکساني مردان در تواناييهاي عقلي و ديگر ويژگيهاي انساني نيست. مسئلهي اصلي در اين مقاله، اثبات برخورداري زن از همان جايگاه ارزشي است که براي مردان ثابت ميشود. اين اشتراک با هر دليلي که ثابت شود، به نفي تفاوتها نميانجامد.
نکتهي دوم آنکه خداوند از آفرينش مرد و زن به منزلهي دو جنس از يک حقيقت، اهدافي حکيمانه داشته است. با اين فرض، آفرينش حوا پس از آفريدن حضرت آدم و حتي به وجود آوردن وي از دندهي چپ مردان دليل بر فروتري زنان نيست؛ زيرا اين امر سرانجام ثابت ميکند که زن از نظر جسماني فرع بر مرد است (آن هم تنها حضرت حوا در برابر حضرت آدم)، نه در حقيقت وجودي خود که مسئلهاي غيرجسماني است. دوم بودن در آفرينش يا پيدايش زن از مرد، به خودي خود دليل کم ارزشي زن در برابر مرد نيست.
2- نقص ايمان
در کنار همهي آياتي که قدرت يکسان زنان و مردان را در رسيدن به کمال و فضيلتها يکسان مطرح ميکند، رواياتي نيز وجود دارند که از نقص استعدادي زنان در رسيدن به کمال يا وجود ارزشهاي متفاوت مردانه و زنان حکايت ميکنند.از آنجا که مهمترين کمال در انديشهي ديني، نزديکي به خداوند و دست يافتن به ايماني ناب است، وجود متوني که توان زن را در رسيدن به حقيقت ايمان ناقص ميدانند، بسيار مهم خواهد بود. اشاره به نقص ايمان زنان در خطبهي هشتادم نهجالبلاغه، يکي از اين موارد است. در اين خطبه، زنان «ناقص الايمان» خوانده شدهاند. نقص ايمان آنها نيز به کنارهگيري از نماز هنگام عادت ماهانه مستند شده است. از آنجا که ايمان يکي از ارزشهاي انساني و عاملي براي فلاح و رستگاري است، نقص ايمان زنان به معناي نفي برابري زن و مرد در ارزشمندي و وجود رابطه بين جنسيت و ارزش خواهد بود.
پاسخ
1. ستايش و نکوهش از مردم يک سامان يا يک فرد، گاهي پيرو موقعيت تاريخي - اجتماعي متغير است. حال اگر مبناي اين شبهه، خطبهي هشتادم نهج البلاغه باشد، بايد گفت اين خطبه بيانگر قضيهاي شخصيه يا خارجيه است، نه قضيهاي حقيقيه. به عبارت ديگر، موقعيتي تاريخي و اجتماعي موجب برپايي يک جنگ بزرگ از سوي همسر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يعني عايشه عليه اميرمؤمنان (عليه السلام) شد. اين خطبه نيز که پس از جنگ جمل خوانده شد، به حرکت نارواي عايشه عليه امام علي (عليه السلام) اشاره داشت و در نکوهش شخص عايشه بود. آياتي مانند آيهي 33 سورهي احزاب که به زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) امر ميکند در خانههايشان بنشينند و پيشاپيش، زنان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را از داخل شدن در اين ورطه بازداشته، قراينياند براي آنکه اين رخداد پيشبيني شده است. (17) شواهد ديگري نيز در اين باره آمده است؛ از آن جمله روايت سيد بن طاووس است که پس از نقل جريان خروج عايشه بر امير مؤمنان (عليه السلام) بيدرنگ اين متن را آورده است. (18)بنابر آنچه گذشت، خطبهي هشتادم نهجالبلاغه که در مقام تنقيص است و نقص ايمان را در کنار نقص عقل و نقص مال (ارث) به صورت يک قضيهي کليه به زنان نسبت داده، به شخص خاص و فضاي تاريخي - اجتماعي ويژهاي اشاره دارد. (19)
2. در سند و متن اين خطبه نکاتي - چه مرتبط با موضوع ايمان و چه غيرمرتبط با آن - وجود دارد که در درستي آن ترديد وارد ميکند. به مواردي از آن اشاره ميکنيم:
الف) از نظر سند، اين روايت مرسل است. سيدرضي (رحمهالله) سند اين خطبه را مانند ديگر سخنان موجود در نهجالبلاغه بيان نکرده و کساني که کوشيدهاند اسناد نهجالبلاغه را استخراج کنند به سند اين خطبه اشاره نکردهاند.
گفتني است که روايت نقص ايمان زنان شيوع ندارد و همهي موارد موجود در بحارالانوار و ديگر کتب روايي، به جز يک روايت مرسل ديگر به نهجالبلاغه استناد جستهاند. (20) البته تعبير «ناقصات الدين» در روايات ديگري آمده است، اما افزون بر آنکه در همهي موارد - يا به سبب ارسال، يا رفع و يا به دليل جهل دربارهي راوي- ضعيفاند با تعبير نواقص الايمان تفاوت دارد. نقص در دين ميتواند به معناي کمتري آيينهاي تشريعي زنان باشد. در اين صورت با تعليل در آيه تناسب دارد؛ زيرا ترک نماز هنگام عادت ماهانه به معناي نقص در اجراي آيينهاي تشريعي است. (21)
ب) با آنکه اين خطبه در تنقيص زنان ظهور دارد، فقرهي «نواقص الحظوظ» نقص مال را دليل و شاهدي بر تنقيص گرفته است. اين در حالي است که نقص مال، نقطه ضعف و دارايي، نقطه قوتي براي شخصيت انسان به شمار نميآيد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فقر را فخر خود ناميد. (22) افزون بر آنکه اصولاً بندگان شايستهي خدا از انبيا و اوليا، اغلب دارايي چنداني نداشتند.
از سوي ديگر، علت نواقص الحظوظ بودن زنان، قانون اسلامي ارث در نظر گرفته شده است. در اين باره ميتوان گفت، اولاً نقصان ميراث زنان در برابر مردان دستور شريعت است. پس نه از ارزش زن ميکاهد، نه زن در اين ميان مقصر است؛ ثانياً اين نقصان در نظام مالي اسلامي جبران شده است. زنان با برخورداري از مهريه، نفقه، اجرت، هبه و بخشش ميتوانند صاحب داراييهاي فراوان شوند. در روايات اسلامي نقص مالي زن در ميراث به برخورداري او از اموالي چون مهريه و نفقه مستند شده است. (23) علامه طباطبايي ميفرمايند: «اگر دقت شود، در واقع اگرچه مردان در مالکيت دو برابر زنان سهم دارند (بر اساس قانون ارث)، اين زنان هستند که در بهرهبرداري و انتفاع از داراييها دو برابر سهم دارند.» (24) پس زنان اصولاً نواقص الحظوظ نيستند، چه اينکه در قوانين مربوط به ارث در همه جا زنان در قياس با مردان ميراث کمتر نميبرند، بلکه در مواردي مساوياند، مثل کلاله (25) و والدين، و در مواردي هم سهم بيشتري ميبرند.
ج) علاوه بر نکات فوق، اين حديث نقصان عقل را نيز به زنان نسبت داده و آن را با قانون اسلامي دربارهي چگونگي شهادت زنان مرتبط ساخته است. اين در حالي است که در قرآن کريم علت چگونگي شهادت زنان (دو زن در برابر يک مرد) به امکان فراموشي حادثه نسبت داده شده، نه ضعف عقل و خرد که دستآويز گروهي براي طعن زدن به زنان گشته است. (26)
از نظر بسياري مفسران مانند شبّر، (27) آلوسي، (28) فيض، (29) زمخشري، (30) فخر رازي، (31) طبرسي، (32) بحراني (33) و طباطبايي (34) منشأ اين حکم نسيان است و نه ضعف عقل. (35)
3. ايمان شاخصي مهم براي تعيين ارزشمندي انسان است. بنابراين نقص ايمان زنان در اين روايت به توجيه نيازمند است و اين روايت به شکل فعلياش نميتواند مورد نظر حضرت علي (عليه السلام) باشد. دلايل ذيل توجيه اين فقره را ضروري ميسازد:
3-1. قرآن در همهي مقامات و مراتب ايمان، آشکارا يا با اشاره، توانايي زن و مرد را در وصول به مراتب ايمان يکسان دانسته است. نقص ايمان زنان با تساوي پاداشها و کيفرها، يکساني اطاعت و عصيان، يکساني زن و مرد در فريب خوردن از شيطان و ... سازگار نيست؛ چرا که نقص ايمان زن با تساوي مرد و زن در زمينههاي فوق با مفاهيم اساسي چون عدالت در کلام اسلامي منافات دارد.
از سوي ديگر، قرآن کريم مردان و زنان را از تمنا و خواستن دستهاي از فضايل بازداشته و به درخواست دستهاي ديگر ترغيب کرده است. (36) دستهي نخست جزو مختصات هر يک از دو جنساند، مثل سهمالارث بيشتر مردان و نفقهي زنان. دستهي دوم فضايلياند که با عمل و کوشش انسان به دست ميآيند، نه با تشريع و قانونگذاري، مانند ايمان، علم و تقوا. پس ايمان جزو فضايلي اکتسابي است که انسان به کوشش در راه رسيدن به آنها مأمور شده است بنابراين نبايد در زنان نقصي ذاتي وجود داشته باشد که آنان را از رسيدن به فضيلتهاي ياد شده بازدارد.
3-2. از آنجا که نقص ايمان در اين خطبه به بازنشستن زنان از عبادت در ايام عادت ماهانه مستند شده است به اين مطلب انتقادهايي وارد خواهد بود:
اول:
عادت ماهانهي زنان مانند جنون، عقبماندگي و ديگر مواردي که جزو شر اقلي نظام تکويناند به شمار نميآيد، بلکه جزو نظام احسن تکوين و در مسير يک امتياز، يعني بارداري زنان است. زني که عادت ماهانه ندارد امکان باردار شدن را از دست ميدهد. در انديشهي اسلامي، بارداري زنان و مسائل وابسته به آن، نه مجازات ايشان، بلکه مشقتي براي آنان است که همهي مراحلش برايشان کمال، ثواب و تقرب به بارميآورد.دوم:
اين امر تکويني خودخواسته نيست، بلکه مستند به ارادهي ايجابي پروردگار و خداخواسته است. منظور از ارادهي ايجابي خداوند آن است که خداوند متعلق اراده را خواسته و غرضش ايجاد آن است؛ مانند ايجاد نور که غايت آفرينش خورشيد است، نه ايجاد سايه که از برخورد نور با يک مانع پديد ميآيد.سوم:
کنارهگيري زنان از نماز در اين دوره، پيروي از دستور خداوند است. به طور طبيعي اين پيروي موجب افزايش ايمان است، نه نقص آن. اما اگر کسي بگويد اثر تکويني و طبيعي نماز نخواندن زن حايض نقص ايمان است، هر چند به دستور شريعت باشد؛ بايد گفت بنابراين بايد به مسافر و بيماري که نميتواند روزه بگيرد نيز شبههي نقص ايمان وارد کرد، (37) حال آنکه در اين باره روايتي نداريم.چهارم:
زنان از نظر کمّي دچار نقص در عبادات نيستند؛ چرا که:1. شش سال زودتر از مردان به وادي عبادت و تکليف وارد ميشوند؛
2. پس از يائسگي مسئلهي «قعود از نماز» پايان مييابد؛
3. زنان با انجام مناسکي چون دعا در زمان نماز ميتوانند نقيصهي ايام حيض را جبران کنند. اين دستور مانند دستور شرعي به خواندن و تکرار تسبيحات اربعهي مسافر، براي جبران نماز شکسته است.
جالب آنکه مرحوم مجلسي (رحمه الله) نيز به اين نکته توجه داشته و فرمودهاند که اين قعود و وانهادن نماز و روزه به دستور خداست. با اين حال گفتهاند که سقوط تکليف به سبب گونهاي نقص در زنان است. (38) ليکن بايد پرسيد: اگر خداوند به منزلهي آفرينند و به طور مستقيم کنشي را در زنان آفريده که منشأ پيدايش فرزند است، اين نقص به شمار ميآيد؟ اگر بنا به طبيعت، زنان از انجام پارهاي مناسک بازداشته شوند، طبق قاعدهي عدالت، خداوند به فضل خود اين نقص را جبران ميکند. در اين حال، خداوند پاداشي را که براي انجام صد در صد افعالِ مردان قرار ميدهد، براي زنان نيز در نظر ميگيرد؛ هر چند آنان به اقتضاي طبيعت، نتوانند افعال را صد در صد انجام دهند. افزون بر آنکه در موارد بسياري رفع تکليف براي امتنان و تسهيل و ارفاق است، نه به معناي نقص ارزشي. اين معنا معارضه ميان شأن الهي را در مقام خالقيت با شأن الهي در مقام شارعيت برطرف ميسازد.
به هر حال، اگر هر انساني در گرو عمل خويشتن است و ايمان با همهي درجاتش جزو اعمال اکتسابي، اخلاق فاضله و تقواست و اگر تنها کرامت، تقواست، پس زن مؤمن ميتواند به درجهاي از شرافت و کرامت برسد که کمتر از مردان نباشد. (39) تساوي مرد و زن در رسيدن به اين درجات، افزون بر آنکه از اطلاعات و عمومات قرآني استفاده ميشود، بارها در آيات بر آن تأکيد و تصريح شده است. موارد ذيل از اين دستهاند:
مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ؛ (40) «هر کس کار شايستهاي انجام دهد خواه مرد باشد يا زن در حالي که مؤمن است او را به حياتي پاک زنده ميداريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالي که انجام ميدادند خواهيم داد.»
وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ (41) «و کسي که کار شايستهاي انجام دهد- خواه مرد يا زن- در حالي که مؤمن باشد آنها وارد بهشت ميشوند و در آن روزي بي حسابي به آنها داده خواهد شد».
وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ. (42) «و کسي که چيزي از اعمال صالح را انجام دهد خواه مرد باشد يا زن در حالي که ايمان داشته باشد چنان کساني وارد بهشت ميشوند...».
اين آيهها آشکارا از تفاوت نداشتن زن و مرد در برخورداري از نتايج ايمان سخن گفتهاند. بنابراين بايد دانست که آيا با وجود اين آيهها ميتوان به روايت مرسلي استناد کرد که بتواند آيههاي ياد شده را مقيد و محدود سازد؟
نکتهي پاياني در انتقاد از روايت به کليت متن يادشده مربوط است. اگر همهي زنان به دليل دوران حيض نقص ايماني دارند بدين معناست که هيچ زني به طور ذاتي نخواهد توانست به سعادت اخروي دست يابد. نتيجهي اين کليت، سلب کلي است. در اين صورت آيههاي بالا به کدام زنان اشاره ميکند که در صورت ايمان و عمل صالح بسان مردان «بغير حساب» در بهشت الهي روزي ميخورند؟ همانگونه که جاي اين پرسش باقي است که بدانيم چرا با وجود اين نقص طبيعي و جبلي، زنان به طي کردن همان طريق هدايت با عقابها و ثوابهاي مشترک وظيفه دارند که مردان؟ سرانجام بنابر رواياتي از همين دست (يعني روايات ضعيفالسند) بيشتر اهل جهنم نيز از همين زناناند که اصولاً توان راهيابيشان به بهشت کمتر است؛ يعني در اين تفسير زنان از سفها و مجانين وضعيت وخيمتري دارند که به دليل سفاهت و جنون معذورند؛ کساني که اگرچه به بهشت راه نمييابند، در آتش خشم خداوند نيز وارد نميشوند.
با نگاهي ديگر اگر روايت را در مقام تنقيص ندانيم و بگوييم خطبه هشتادم نهجالبلاغه تنها در مقام بيان برخي ابعاد تشريعي و تکويني زنان و تبيين ارتباط اين دو بعد با يکديگر است، شايد بتوان روايت را توجيه کرد. براي مثال بگوييم منظور از نقصان در ايمان، نقص اعمال تشريعي زنان (فروگذاردن نماز در دوران حيض)، منظور از نقصان عقول، پراکندگي حافظه به دليل فقدان طبقهبندي مفاهيم جزيي در ذهن و غلبه عواطف و مراد از نقصان در بهرهي مالي، تنها و تنها کميِ سهم زنان در برخي موارد مربوط به ميراث است. تقارن ايراد اين خطبه با جنگ جمل و حضور عايشه نيز ميتواند نشان آن باشد که چنين اختلاف تشريعياي ميتواند موجب ممنوعيت زنان از حضور در برخي مناصب اجتماعي، خودداري از واسپاري مسئوليتهاي کلان مثل فرماندهي يک جنگ به آنان و جلوگيري از پيروي مردان از زنان در اين عرصه شود.
نتيجه آنکه اگر در مجموع بپذيريم خطبهي هشتادم نهجالبلاغه از نظر سند و دلالت اشکالاتي دارد و در عين حال قابل توجيه است آن را تبيين و توجيه خواهيم کرد و اگر نظر به لحن تنقيصي آيه نتوانيم بين آن و مفاد قرآني جمع کنيم، روايت را کنار مينهيم و دانش آن را به اهلش، يعني ائمه هدي (عليهم السلام) واميگذاريم.
3. کمي زنان نجات يافته
چنان که گذشت، آيههاي قرآني زنان را مانند مردان شايستهي دستيابي به سعادت ميدانند و آنان را از نظر ارزشمندي همسان مردان ميشمارند. از نظر کتاب مقدس ما مسلمانان، اسباب رسيدن به سعادت يعني ايمان و عمل صالح نيز در اختيار هر دو گروه نهاده شده است. طبق منطق قرآن، کسي بر ديگري، چه زن و چه مرد، برتري و فضيلت ندارد مگر با تقوا. با اين وصف، رواياتي در دست است که بيان ميکند در زنان خيري نيست و بيشتر اهل دوزخ را زنان تشکيل ميدهند؛ رواياتي چون:1. المرأة شر کلها و شر ما فيها انه لابد منها؛ (43)
2. الناجي من الرجال قليل ومن النساء اقل و اقل. (44)
بررسي
روايت نخست:
مرحلهي نخست:
اين روايت از جمله روايتهايي است که سيد رضي در نهج البلاغه آورده است. اين روايت مرسل است و به سبب ياد نکردن از سند، ضعيف به شمار ميآيد. مستند ديگري نيز به جز نهج البلاغه براي اين روايت نيامده است.مرحلهي دوم:
از نظر دلالت نيز روايت جاي تأمل دارد؛ زيرا:1. در متون ديني دربارهي هيچ موجودي از آفريدههاي خداوند نيامده است که آن موجود به طور مطلق شر است. علماي عقايد به تبع مکتب اهل بيت (عليهم السلام) ميکوشند که حتي براي آفرينش شيطان نيز فوايدي را برشمارند. بنابراين شر بودن همهي ابعاد وجودي زن بسيار تأمل برانگيز است. (45)
2. زنان در بسياري از ابعاد و ساحات وجوديشان با مردان مشترکاند و امتيازات انساني دارند پس ابعاد خير در آنها فراوان است؛
3. اگر شر بودن براي زنان ذاتي باشد بايد هيچ يک از آنان از اين بدي جبلي برکنار نباشند؛ در حالي که گذشته از وجود مقدس حضرت زهرا (عليها السلام)، زنان بزرگوار بيوت اهل بيت مانند خديجهي کبري، زينب عظمي، رباب، سکينه، فاطمه بنتالحسين، فاطمهي معصومه، حکيمه خاتون و بسياري از پرورش يافتگان مکتب اهل بيت مانند فضه و امايمن از اين قاعده مستثنايند و استثنا از امر ذاتي و سرشتي امکانپذير نيست.
در نتيجه، اگر اين «شر بودن» سرشتي نباشد، ناچار به عوامل فرهنگي و اجتماعي بازميگردد. در اين صورت با تغيير عوامل و عناصر فرهنگي و اجتماعي اين سيرت نيز تغييرپذير است. با اين وصف، روايت زنان را بنا به ذات و از نظر ارزشمندي در درجهي پايين قرار نميدهد، بلکه اين جوامع آلوده و نالايقاند که سزاوار نکوهش و توبيخاند.
مرحلهي سوم:
بايد دانست که اين روايات خود داراي معارضاند. مرحوم صدوق روايتي را از امام صادق (عليه السلام) نقل ميکند که حضرت فرمودهاند: «بيشتر خير در زنان است». (46) ديگري روايت صحيح و مسندي است که فضيل از امام صادق (عليه السلام) نقل ميکند. وي ميگويد: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: «چيزي است که مردم ميگويند و آن اينکه بيشتر اهل جهنم را زنان تشکيل ميدهند.» حضرت فرمودند: «چگونه چنين چيزي ممکن است؛ در حالي که هر مرد مؤمن در آخرت هزار زن [مؤمن] از زنان دنيا را به عقد خود درميآورد». (47) بر همين مبناست که برخي محققان بر اين باورند چنين سخني از فرد عادي نيز صادر نميشود، چه رسد به اميرمؤمنان (عليه السلام). (48)روايت دوم:
مرحلهي نخست:
در اين روايت نيز زنان از نظر دستيابي به سعادت به مراتب ناتوانتر از مردان معرفي شدهاند. اين روايت از دو منبع نقل شده است. يکي از آن دو مرحوم کليني است و ديگري را شيخ طوسي در من لايحضره الفقيه آورده است. طريق نخست را طريقي ضعيف خواندهاند؛ زيرا در سند روايت محمد بن سنان است که مشهور وي را تضعيف کردهاند. همچنين عمرو بن مسلم در سند آمده که توثيقي دربارهي او وارد نشده است. حديث بعدي نيز مرسل است.مرحلهي دوم:
اگر از ضعف سند روايت چشمپوشي کنيم، نخستين پرسشي که مطرح ميشود اين است: در حالي که روايت، مردان رستگار را نيز اندک شمرده است، آيا کسي اين مسئله را ضعف ذاتي و ناتواني سرشتي مردان در رسيدن به رستگاري معنا ميکند؟ به طور طبيعي از اين روايت چنان برداشتي نميشود. پس اين روايت به معناي قصور يا تقصير مردان و زنان در رسيدن به اسباب سعادت و تحصيل تقواست. در اين ميان، عوامل قصور هر يک از دو صنف را ميتوان در فرهنگ، اجتماع، تربيت و ارادهي شخصي فرد براي تهذيب جست وجو کرد.بنابراين اگر موقعيت فرهنگي و اجتماعي همواره براي ارتقاي اخلاقي زنان نامساعد باشد و در نتيجه، زنان نيز کوشش کمتري براي دست يافتن به فضايل کنند، شمار زنان رستگار کمتر ميشود. براي مثال، اگر والدين در يک خانواده به يکي از دو فرزند خود بيشتر توجه کنند و بيشتر آداب تربيتي را دربارهي او به کار گيرند، آن فرزند رشد يافتهتر خواهد شد.
مرحلهي سوم:
گفتني است، اين روايت نيز معارض دارد؛ زيرا در منابع ديني آمده است: «بيشتر اهل بهشت از مستضعفان، يعني زناناند؛ زيرا خداوند ضعف آنان را ميدانست. پس به ايشان رحم کرد». (49)افزون بر روايت ياد شده، متون حديثي ما روايات چشمگيري از اين دست دارند که براي زنان راههاي گوناگوني را به سوي سعادت و ثواب ميگشايند. براي مثال، در حالي که معرکهي جهاد شايد در طول عمر يک مرد هيچگاه برايش گشوده نشود و اگر اين مجال فراهم شود نيز ممکن است مردان بسياي از اداي تکليف سر باز زنند، جهاد زن که همسرداري شايسته است همواره براي زنان مجال تقرب را فراهم ميآورد. امام صادق (عليه السلام) فرمودهاند: «هيچ زني نيست که شربت آبي به همسرش بنوشاند، مگر اينکه خداوند براي او عبادت سالي را منظور ميکند که در آن همهي روزهايش را روزه و همهي شبهايش را به عبادت گذرانده باشد. خداوند به ازاي هر جرعهي آب، شهري در بهشت براي زن بنا ميکند و شصت گناه را بر او ميبخشد». (50)
پينوشتها:
1. ر.ک: عبدالله جوادي آملي، زن در آينهي جلال و جمال، ص 44.
2. براي نمونه ر. ک: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 11، ص 115- 116.
3. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج8، ص 39. البته خود ايشان اين نظريه را آشکارا ترجيح نداده و هر دو ايده را در کنار هم برشمرده است.
4. مانند علاءالدين بغدادي، تفسير خازن، ج 1، ص 337؛ محمود بن عبدالله آلوسي، روح المعافي في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ج4، ص 180- 181.
5. ر. ک: فخر رازي، تفسير کبير، ج9- 10، ص 157؛ ج 25-26، ص 110.
6. ر. ک: پير گريمال، اساطير خاورميانه، ترجمهي مجتبي عبدالله نژاد، ص 157- 158.
7. براي نمونه ر. ک: ملامحسن فيض کاشاني، تفسير صافي، ج1، ص 413؛ محمدبن علي بابويه قمي (صدوق)، من لايحضره الفقيه، ج3، ص 239.
8. از اسرائيليات تعريفهايي گوناگون شده است؛ از جمله تعريف ذهبي که تعريف جامعي است. ذهبي در بيان معناي اسرائيليات ميگويد: گرچه اسرائيليات به ظاهر نشان نفوذ فرهنگ يهود در تفاسير مسلمانان است، مقصود ما از اسرائيليات مفهومي گستردهتر و فراگيرتر از اين است و آن، تأثيرپذيري تفاسير فرهنگ يهودي و مسيحي و چيرگي اين دو فرهنگ و نظاير آنها بر تفاسير است. اما از آنجا که از صدر اسلام تا زمان فراگير شدن آن، همواره يهوديان بيش از ديگران با مسلمانان معاشرت داشتند و از نظر شمار نيز از ديگران بيشتر بودند، بدين سبب در مقايسه با مسيحيت و ديگر فرقهها بيشترين تأثير را در تفاسير بر جاي گذاشتند (ر. ک: محمد حسين ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص 165).
9. محمد قطب، في ظلال القرآن، ج1، ص 574 و 558- 559.
10. عبدالله جوادي آملي، تسنيم، ج 1، ص 352- 355.
11. محمد رشيد رضا، تفسير القرآن الحکيم (المنار)، ج1، ص 279- 280.
12. محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 147.
13. براي نمونه ر. ک: ملاحسين فيض کاشاني، تفسير صافي، ج1، ص 324- 326.
14. روم (30)، 21.
15. در تورات سفر پيدايش، فصل دوم آمده است: «خداوند از استخوان پهلويي که از آدم گرفته بود زني ساخت و او را به سوي آدم آورد...».
16. ر.ک: محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 147.
17. در اين باره رواياتي نيز وجود دارد؛ از جمله ر. ک: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج32، ص 163، مذاکرهي ام سلمه با عايشه دربارهي حرکت او عليه اميرمؤمنان (عليه السلام).
18. از جمله ر. ک: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 32، ص 246 و ج 30 ص 17. علامه مجلسي (رحمه الله) بر همين مبنا، روايت را ناظر به نکوهش عايشه و آگاه کردن مردان از سرانجام پيرويِ زنان معنا کرده است.
19. عبدالله جوادي آملي، زن در آينهي جلال و جمال، ص 367- 372. گفتني است به دليل اشتمال اين کلام بر تعليلهاي عام، نسبت دادن آن به افراد خاص بعيد به نظر ميآيد.
20. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 3، ص 17؛ ج 32، ص 247؛ ج79، ص 312.
21. مهدي مهريزي، شخصيت و حقوق زن در اسلام، ص 134.
22. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج69، ص 32.
23. براي نمونه ر. ک: محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي ، ج7، ص 85؛ محمد بن علي بن بابويه قمي، من لايحضره الفقيه، ج4، ص 350.
24. محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص 275.
25. خواهران و برادران مادري.
26. ر. ک: عبدالله جوادي آملي، زن در آينهي جلال و جمال، ص 373. روايات ديگري دربارهي نقص عقل زنان وارد شده که به بررسي جداگانه نيازمندند.
27. عبدالله شبر، تفسير القرآن الکريم، ص 84.
28. محمود بن عبدالله آلوسي، روحالمعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، ج3، ص 95.
29. ملامحسن فيض کاشاني، تفسير صافي، ج1، ص 307.
30. محمود بن عمر زمخشري، الکشاف، ج1، ص 326.
31. فخر رازي، تفسير کبير، ج4، ص 124- 125.
32. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص 683.
33. هاشم حسيني بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص 262- 263.
34. محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص 605.
35. گفتني است اين اشکال رفع شدني است وسازگاري ميان روايات و رأي مفسران دربارهي آيه نيز که بر پايهي مفاد خود آيه شکل گرفته، ممکن است بيان مطلب نيز اين است که بگوييم مراد از نيروي خرد و عقل در روايات، همهي اموري است که به گونهاي با قدرت تعقل و تفکر انسان مرتبط است. در اين صورت حافظه، هوش و استعداد ذهني نيز زير مجموعهي مفهوم عقل و تعقل قرار ميگيرند. اين برداشت با برداشت کساني که براي عقل مفهومي قايل ميشوند که شامل عقل اجتماعي يا عقل معاش يا عقل ابزاري ميشود نيز سازگار است. آن گاه استناد روايت در تفاوت قدرت عقلاني مرد و زن به آيهي شهادت درست خواهد بود. ما در جاي خود دربارهي تفاوت زن و مرد در مراتب و مظاهر گوناگون عقل مانند عقل معاش سخن خواهيم گفت.
36. وَ لاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ... وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ (نساء، 32).
37. محمدحسين فضلالله، دنيا المرأة، ص 43.
38. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج32، ص 248.
39. ر. ک: محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص 270.
40. نحل (16)، 97.
41. غافر (40)، 40.
42. نساء (4)، 124.
43. محمد بن حسين شريف رضي، نهجالبلاغه، خ 238.
44. محمدبن علي بن بابويه قمي (صدوق)، من لايحضره الفقيه، ج3، ص 439.
45. اگر گفته شود که ممکن است از واژهي «شر» معناي ديگري اراده شده باشد، بايد گفت که بنابر قواعد و اصول لفظيه، مراد جدي معمولاً بر همان مدلول تصوري و لغوي منطبق است؛ مگر آنکه قرابتي پيدا شود که معين کند مراد جدي غير از معناي لغوي است.
46. محمدبن حسن حر عاملي، وسايل الشيعة، ج14، ص 1.
47. محمد علي بن بابويه قمي (صدوق)، من لايحضره الفقيه، ج3، ص 468.
48. ر. ک: مهدي مهريزي، شخصيت و حقوق زن در اسلام، ص 191.
5049. محمدبن حسن حر عاملي، وسايل الشيعة، ج20، ص 168.
50. همان، ج14، ص 123.
علاسوند، فريبا، (1391)، زن در اسلام (جلد اول) کليات و مباني، قم: مرکز نشر هاجر، چاپ دوم.