نویسنده: غلامرضا معصومی
نام بزرگترین پادشاه آشور (Ashur) که بین سالهای 633 تا 668 قبل از میلاد مسیح میزیست. آشور بانیپال (Ashur Banipal)، پسر و جانشین اسرحدون (Esarhaddon) بود که برخی مورخین یونانی وی را با سارداناپال (Sardanapal) و در تورات نیز او را با اسنفّر (Osnaffar) یکی دانستهاند. آشور بانیپال، جنگاوری شهیر بود که به هنگام سلطنت خویش، امپراتوری آشور را به اوج قدرت رسانید، اما به سبب نبردهای بسیار، اساس امپراتوریش متزلزل گردید. وی مصر را تسخیر کرده و پسامتیک (Pasametik) را به نیابت از سلطنت آشور در مصر منصوب گردانید. وی در سال 639 قبل از میلاد، هنگام لشکرکشی به عیلام، اغلب معابد و ساختمانهای عیلامی را آتش زده و غارت نمود سپس کشور عیلام را ضمیمهی آشور گردانید. همچنین معابد شوش که غالباً دارای مجسمههای مختلف خدایان بود، به دست وی ویران و غارت گردید. به امر آشور بانیپال، تمام اطلاعات آن دوران به خط میخی بر الواحی حک شده و در کتابخانهی سلطنتی وی جمع آوری و ضبط شد. هم اکنون بخش بسیاری از این الواح در موزهی بریتانیا در لندن موجود است. بین الواحی که از این کتابخانه به دست آمده، داستانهای توفان نوح، گیلگمش (Gilgamesh)، پهلوان افسانهای سومر و بابل، انکیدو (Enkidu)، هبوط عیشتر (Ishtar) به دنیای تاریک زیرزمین و افسانهی تموز (Tammuz)، خدای نباتات موجود میباشد.
محققین به کمک این الواح موفق شدند عبادت و نماز رسمی عیشتر، سین (Sin)، شاماش (Shamash) و سایر خدایان را کشف کنند. همچنین در میان این الواح، سرودهای و متونی مربوط به آداب و تشریفات جشن خدایان و جشن سال نو نیز یافت میشود. آشور بانیپال اغلب در جنگ با کشورهای اطراف آشور بود. کوروش اول که از ستمکاری و خونخواری وی آگاه بود، برای حفظ سرزمین خویش پیکی با پیشکشهای فراوان نزد وی فرستاد و با او از در دوستی درآمد. اما هنگامی که آنها عیلام را در سال 639 قبل از میلاد با خاک یکسان کردند، کوروش اول ناگزیر پسرش ارّوکو (Arruku) را به عنوان گروگان به نینوا فرستاد. در آن هنگام آشور بانیپال مغرورانه گفت: «ترس بر مردم چیره شد، هراس نیروی شاهانهام در دلهای همه نشست و از همه سو، پیکها نزدم گسیل کرده و پیشکشهای گرانبها آوردند تا با آنان دوستی و سازش کنم، از حال بسیار شاهانهام جویا گشتند، بر پاهایم بوسه زدند و فرمانبرداریها نمودند. کوروش، پادشاه سرزمین پارس پیروزیهای شکوهمندانهام بر عیلام را شنید و دانست که چگونه با کمک سرورانم آسور (Asur)، بل (Bel) و نابو (Nabu)، چون سیل، عیلام را زیر و رو کردم. وی پسر مهترش، ارّوکو را با تاج به نینوا، پایتخت من فرستاده و فرمانبرداری نمود».
آشور بانیپال در یکی از الواح کتابخانهی خود چنین نوشته است که: «من آشور بانیپال، حکمت نابو را دریافتم، به همهی هنرهای نوشتن الواح واقف شدم که چگونه تیراندازی کرده، لگام گرفته و ارابه برانم. مردوک (Marduk)، حکیم خدایان، علم و فهم را چون هدیهای به من ارزانی داشت. انورت (Enurt) و نرگال (Nergal)، نیروی بیمانندی به من بخشیدند و صنعت آداپای (Adapa) حکیم را فهم کردم». اشور بانیپال از پادشاهانی بود که در بازسازی مجدد اساگیل (Esagila) همکاری کرد. در یکی از کتیبههای به دست آمده از استوانههای اساگیل چنین نوشته شده: «در زمان سلطنت من، مردوک به شهر بابل وارد شده و برای همیشه در خانهی اساگیل که من از نو بنا کردم، قدم نهاد. من هدایای معمول اساگیل و خدایان بابل را از نو برقرار کردم، من اساگیل را از طلا، نقره و جواهرات قیمتی انباشتم و اکوآ (محل زندگی مردوک) را مانند ستارگان آسمان درخشان کردم». آشور بانیپال در آخرین روزهای زندگی این عبارت را بر روی سنگی نوشت که: «من برای خداوندان و مردم از هیچ عمل کوتاهی نکردم، پس چرا این قدر اندوهناک، بیمار، بدبخت و بینوا هستم؟ ناملایمات روحی و جسمی مرا از پای درآورده و امروز آخرین روزهای عمر خود را با عجز و لابه آرزو میکنم».
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول
محققین به کمک این الواح موفق شدند عبادت و نماز رسمی عیشتر، سین (Sin)، شاماش (Shamash) و سایر خدایان را کشف کنند. همچنین در میان این الواح، سرودهای و متونی مربوط به آداب و تشریفات جشن خدایان و جشن سال نو نیز یافت میشود. آشور بانیپال اغلب در جنگ با کشورهای اطراف آشور بود. کوروش اول که از ستمکاری و خونخواری وی آگاه بود، برای حفظ سرزمین خویش پیکی با پیشکشهای فراوان نزد وی فرستاد و با او از در دوستی درآمد. اما هنگامی که آنها عیلام را در سال 639 قبل از میلاد با خاک یکسان کردند، کوروش اول ناگزیر پسرش ارّوکو (Arruku) را به عنوان گروگان به نینوا فرستاد. در آن هنگام آشور بانیپال مغرورانه گفت: «ترس بر مردم چیره شد، هراس نیروی شاهانهام در دلهای همه نشست و از همه سو، پیکها نزدم گسیل کرده و پیشکشهای گرانبها آوردند تا با آنان دوستی و سازش کنم، از حال بسیار شاهانهام جویا گشتند، بر پاهایم بوسه زدند و فرمانبرداریها نمودند. کوروش، پادشاه سرزمین پارس پیروزیهای شکوهمندانهام بر عیلام را شنید و دانست که چگونه با کمک سرورانم آسور (Asur)، بل (Bel) و نابو (Nabu)، چون سیل، عیلام را زیر و رو کردم. وی پسر مهترش، ارّوکو را با تاج به نینوا، پایتخت من فرستاده و فرمانبرداری نمود».
آشور بانیپال در یکی از الواح کتابخانهی خود چنین نوشته است که: «من آشور بانیپال، حکمت نابو را دریافتم، به همهی هنرهای نوشتن الواح واقف شدم که چگونه تیراندازی کرده، لگام گرفته و ارابه برانم. مردوک (Marduk)، حکیم خدایان، علم و فهم را چون هدیهای به من ارزانی داشت. انورت (Enurt) و نرگال (Nergal)، نیروی بیمانندی به من بخشیدند و صنعت آداپای (Adapa) حکیم را فهم کردم». اشور بانیپال از پادشاهانی بود که در بازسازی مجدد اساگیل (Esagila) همکاری کرد. در یکی از کتیبههای به دست آمده از استوانههای اساگیل چنین نوشته شده: «در زمان سلطنت من، مردوک به شهر بابل وارد شده و برای همیشه در خانهی اساگیل که من از نو بنا کردم، قدم نهاد. من هدایای معمول اساگیل و خدایان بابل را از نو برقرار کردم، من اساگیل را از طلا، نقره و جواهرات قیمتی انباشتم و اکوآ (محل زندگی مردوک) را مانند ستارگان آسمان درخشان کردم». آشور بانیپال در آخرین روزهای زندگی این عبارت را بر روی سنگی نوشت که: «من برای خداوندان و مردم از هیچ عمل کوتاهی نکردم، پس چرا این قدر اندوهناک، بیمار، بدبخت و بینوا هستم؟ ناملایمات روحی و جسمی مرا از پای درآورده و امروز آخرین روزهای عمر خود را با عجز و لابه آرزو میکنم».
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول