ذهن‌مندي و معيارهاي آن (2)

دستگاه موسوم به «انتقال دهنده» را در مجموعه‎ي تلويزيوني علمي - تخيلي سفر به ستارگان در نظر بگيريد. شما وارد يک اتاقک مي‌شويد، وقتي دستگاه انتقال دهنده فعال مي‌شود، بدن شما بلافاصله از هم مي‌پاشد. همه‎ي
سه‌شنبه، 20 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ذهن‌مندي و معيارهاي آن (2)
ذهن‌مندي و معيارهاي آن (2)

نويسنده: جيگوُن کيم
مترجم: جعفر مرواريد
 

فرارويدادگي، (1) وابستگي و فيزيکاليسم حداقلي (2)

دستگاه موسوم به «انتقال دهنده» را در مجموعه‎ي تلويزيوني علمي - تخيلي سفر به ستارگان در نظر بگيريد. شما وارد يک اتاقک مي‌شويد، وقتي دستگاه انتقال دهنده فعال مي‌شود، بدن شما بلافاصله از هم مي‌پاشد. همه‎ي اطلاعات مربوط به ساختار کالبدشناختي شما تا آخرين مولکول بيدرنگ به جاي ديگري که اغلب در فاصله‌اي بسيار دور است، منتقل مي‌شود و در آنجا بدني که کاملاً شبيه بدن شماست (احتمالاً با ماده‌اي که در آن محل موجود است) بازسازي مي‌شود و شخصي که کاملاً شبيه شماست، از اتاقک دريافت کننده بيرون مي‌آيد و کارهايي را که براي شما در آنجا معين شده است، انجام مي‌دهد.
اجازه دهيد فکرمان را به اين مسئله مشغول نکنيم که شخصي که از اتاقک مقصد بيرون مي‌آيد، واقعاً شما هستيد يا صرفاً شخص ديگري است که جايگزين شما شده است. در واقع، با تغيير اندکي در داستان، مي‌توانيم از اين موضوع رها شويم. يک اسکنر همه‎ي اطلاعات مربوط به ساختار بدن شما را دريافت کرده است و اين در حالي است که اسکنر به شيء اسکن شده صدمه‌اي وارد نمي‌کند و بر مبناي اين اطلاعات، بدل (3) فيزيکي دقيقي از بدن شما - رو گرفتي (4) که در تک تک مولکول‌ها با شما همسان است - در يک مکان ديگر به وجود آمده است. طبق فرض، شما و بدل شما ويژگي‌هاي فيزيکي کاملاً يکساني داريد و تمايز ميان شما و بدل شما از طريق هيچ کدام از خصيصه‌هاي فيزيکي کنوني ممکن نيست (من بر خصيصه‌هاي «کنوني» تأکيد کردم تا احتمال آشکار تمايز گذاشتن بين شما و رو گرفت شما را از طريق رديابي زنجيره‌هاي علي به گذشته منتفي کنم).
با توجه به اينکه بدل شما، «روگرفت فيزيکي» شماست، آيا «روگرفت روان شناختي» شما نيز خواهد بود؟ يعني آيا در جنبه‌هاي ذهني هم با شما همسان خواهد بود؟ آيا او مانند شما باهوش و شوخ طبع است، مانند شما توانايي خيال پردازي دارد، در علايق غذايي و موسيقيايي با شما هم رأي است و هنگام عصبانيت، دقيقاً مانند شما رفتار خواهد کرد؟ آيا او رنگ آبي را به زرد ترجيح مي‌دهد و همان تجربه‎ي بصري شما را در هنگام نگاه کردن به يکي از تابلوهاي ونگوگ خواهد داشت که منظره‌اي از مزارع زردرنگ گندم را به تصوير کشيده که در مقابل آسمان آبي تيره، نور خورشيد کاملاً آنها را فراگرفته است؟ آيا دردها، (5) خارش (6) و قلقلک‌هاي (7) او دقيقاً همان احساسي را براي او ايجاد مي‌کنند که دردها، خارش ها و قلقلک‌هاي شما براي شما ايجاد مي‌کنند؟ خوب، اکنون مقصود را در مي‌يابيد! به نظر مي‌رسد پيش فرض مسلم برنامه‎ي سفر به ستارگان و برنامه‌هاي علمي - تخيلي مشابه، جواب مثبت به همه‎ي اين گونه پرسش‌هاست. اگر شما مانند بسياري از طرفداران پروپا قرص برنامه‎ي سفر به ستارگان، اين پيش فرض را بپذيريد، «اصل فرارويدادگي» زير را به طور تلويحي تصديق کرده‌ايد:
[فرارويدادگي ذهن - بدن] امر ذهني بر امر فيزيکي فرارويداده است؛ به اين معنا که هر دو چيزي (اشيا، رويدادها، اندام واره‌ها، اشخاص و ديگران) که در همه‎ي ويژگي هاي فيزيکي دقيقاً يکسان باشند، ممکن نيست از جهت ويژگي‌هاي ذهني تفاوتي داشته باشند. به عبارت ديگر، تمييزناپذيري (8) فيزيکي مستلزم تمييزناپذيري روان شناختي است.
يا چنانکه گاهي بيان مي‌شود، هيچ تفاوت ذهني‌اي بدون تفاوت فيزيکي وجود ندارد. توجه داشته باشيد که اين اصل نمي‌گويد اشيايي که از جهات روان شناختي يکسان اند، بايد از جهات فيزيکي هم يکسان باشند. به نظر مي‌رسد مي‌توانيم به نحوي منسجم، موجوداتي فضايي را تصور کنيم که زيست شيمي آنها کاملاً با ما متفاوت باشد (براي مثال، فيزيولوژي آنها مبتني بر کربن نباشد) و در عين حال، روان شناسي‌اي همانند ما داشته باشند. اگر چنين باشد، عکس آموزه‎ي فرارويدادگي کاذب است؛ ممکن است موجودات از جهت فيزيکي متفاوت باشند و در عين حال، از جهت روان شناختي يکسان باشند. فرارويدادگي ذهن - بدن فقط بيان مي‌کند که ممکن نيست موجودات از جهت روان شناختي متفاوت باشند و در عين حال، از جهت فيزيکي يکسان باشند.
به نظر مي‌رسد فرضيه‎ي فرارويدادگي نتيجه‎ي جالب زير را در بردارد: حداکثر يک نفس دکارتي ممکن است وجود داشته باشد! فرض کنيد که دو نفس وجود داشته باشد؛ يعني دو جوهر ذهني که هيچ ويژگي فيزيکي‌اي ندارند. اين بدين معناست که آنها از نظر فيزيکي تمييزناپذيرند؛ يعني جهت فيزيکي‌اي وجود ندارد که آنها را از آن جهت متفاوت بدانيم؛ بنابراين اصل فرارويدادگي مستلزم اين است که اين دو نفس، ويژگي‌هاي ذهني يکساني داشته باشند. ممکن نيست آنها از جهت هيچ جنبه‎ي روانشناختي‌اي متفاوت باشند. مشکل است دريابيم که چگونه ممکن است يک شيء کاملاً ذهني با شيء کاملاً ذهني ديگري بجز از جهت يک خصوصيت روان شناختي تفاوت داشته باشد؛ بنابراين تنها يک نفس بايد وجود داشته باشد، نه دو نفس. اگر فکر مي‌کنيد که آخرين گام اين استدلال کاملاً قانع کننده نيست، مي‌توانيم دست کم اين را ثابت کنيم که اگر دو نفس دکارتي يا بيشتر وجود داشت، حيات ذهني آنها کاملاً اين‌همان خواهد بود. محل ترديد است که مدافعان آموزه‎ي دکارتي جواهر ذهني غيرمادي تمايلي به پذيرفتن اين نتيجه داشته باشند که ممکن نيست بيش از يک نفس وجود داشته باشد يا به هر حال، تنها يک نفس کيفاً متمايز ممکن است وجود داشته باشد. به اين معنا، اصل فرارويدادگي با آموزه‎ي اذهان به منزله‎ي نفوس يا جواهر غيرمادي ناسازگار است.
اين ملاحظات همچنين نشان مي‌دهند که اصل فرارويدادگي به خودي خود، مستلزم اين نيست که هر شيئي که داراي ويژگي‌هاي روانشناختي است، بايد يک شيء فيزيکي باشد؛ يعني شيئي که داراي ويژگي‌هايي فيزيکي است. اين ايده که ممکن نيست شيئي که فقط داراي ويژگي‌هاي ذهني است، وجود داشته باشد، گرچه دقيقاً لازمه‎ي اصل فرارويدادگي نيست، يک آموزه‎ي فيزيکاليستي کليدي است که ارتباط نزديکي با آن دارد و احتمالاً هر کسي که آموزه‎ي فرارويدادگي را پذيرفته است، آن را نيز مي‌پذيرد. اين ايده را مي‌توان به صورت زير بيان کرد:
"[اصل ضد دکارتي] هيچ موجود صرفاً ذهني‌اي (براي مثال، نفس دکارتي) ممکن نيست وجود داشته باشد؛ به عبارت ديگر، ممکن نيست چيزي ويژگي‌هاي ذهني‌اي داشته باشد، بدون اينکه برخي ويژگي‌هاي فيزيکي را دارا باشد و در نتيجه، شيئي فيزيکي باشد."
بسياري از فيلسوفان، اصل فرارويدادگي را مؤيد رابطه‎ي وابستگي (9) يا تعين (10) ميان امر ذهني و امر فيزيکي مي‌دانند؛ به عبارت ديگر، اينکه يک شيء خاص چه ويژگي‌هاي ذهني‌اي دارد، به ويژگي‌هاي فيزيکي آن شيء وابسته است يا به وسيله‎ي آنها، متعين مي‌شود؛ به بيان ديگر، طبيعت فيزيکي - زيستي ما خصوصيت روانشناختي ما را کاملاً متعين مي‌کند. معمولاً از اصل فرارويدادگي، نوعي آموزه‎ي وابستگي از اين دست، برداشت مي‌شود، زيرا اصل فرارويدادگي بيان مي‌کند که وقتي طبيعت فيزيکي شيء کاملاً تعين يافته باشد، حيث ذهني آن نيز با همه‎ي جزئيات متعين مي‌شود، اما اگر بخواهيم دقيق سخن بگوييم، اصل فرارويدادگي آن گونه که بيان شد، تنها ادعا مي‌کند که ويژگي‌هاي ذهني با ويژگي‌هاي فيزيکي هم تغييرند (11) و نمي‌گويد که ويژگي‌هاي ذهني به ويژگي‌هاي فيزيکي وابسته است، اما آموزه‎ي وابستگي ياد شده که مي‌توانيم آن را اين گونه نامگذاري کنيم، نيز اهميت دارد و مي‌توان آن را به صورت زير بيان کرد:
"[وابستگي ذهن - بدن] اينکه يک شيء خاص چه ويژگي‌هاي ذهني‌اي دارد، به اين وابسته است يا از اين طريق متعين مي‌شود که آن شيء چه ويژگي‌هاي فيزيکي‌اي دارد؛ يعني خصيصه‎ي روان شناختي يک چيز کاملاً به وسيله‎ي خصيصه‎ي فيزيکي آن تعين مي‌يابد."
ملاحظه مي‌کنيم که اين اصل وابستگي رواني - فيزيکي مستلزم اصل فرارويدادگي يادشده است.
آموزه‎ي وابستگي ذهن - بدن چه چيزي را بيان مي‌کند که آموزه‎ي فرارويدادگي آن را بيان نمي‌کند؟ آموزه‎ي وابستگي از اين جهت اهميت دارد که بر «اولويت يا تقدم وجودي» (12) امر فيزيکي بر امر ذهني تأکيدي صريح دارد و بدين ترتيب، امکان تبيين امر ذهني را براساس امر فيزيکي، به معناي زير فراهم مي‌کند. اين اصل بيان مي‌کند که ويژگي‌هاي فيزيکي اشيا، اساسي هستند و خصوصيات ذهني‌اي که اشيا دارند، کاملاً به طبيعت فيزيکي آنها وابسته است و اين آموزه با اشاره به واقعياتي درباره‎ي طبيعت فيزيکي يک شيء، امکان تبيين اينکه چرا شيء اين خصوصيات ذهني را دارد يا اينکه چرا شيء از برخي جهات ذهني تغيير کرده است فراهم مي‌کند. ما همچنين مي‌توانيم با استناد به تفاوت‌هاي فيزيکي – زيست شناختي (13) مربوط دو اندام واره، اين مسئله را تبيين کنيم که چرا آن دو در جهات روان شناختي با هم تفاوت دارند. اگر لحظه‌اي درباره‎ي اين مطلب تأمل کنيد، اين نکته را درمي‌يابيد که ما اين روش‌هاي تبييني را اغلب در زندگي روزمره و نيز در نظريه‎ي روانشناختي نظام‌مند به کار مي‌بريم؛ بنابراين آموزه‎ي وابستگي را مي‌توان مبنايي فلسفي براي اين قبيل روش‌هاي تبييني در نظر گرفت. علاوه بر اين، مي‌توانيم واقعيت (مفروض) وابستگي رواني - فيزيکي را تبييني براي خود فرارويدادگي ذهن بر بدن در نظر بگيريم؛ بدين معنا که چرا ويژگي‌هاي ذهني اشيا همراه با ويژگي‌هاي فيزيکي آنها، به صورتي که پيش‌تر بيان شد، تغيير مي‌کنند.
به نظر مي‌رسد آموزه‎ي وابستگي ذهن و بدن هم با نحوه‎ي متداول انديشه‎ي ما درباره‎ي ارتباط ذهن و بدن و هم با مفروضات و روش‌هاي علمي ما تطابق دارد، زيرا تعداد بسيار اندکي از ما چنين مي‌انديشند که رويدادها و فرايندهاي ذهني ممکن است به طور مستقل از فرايندهاي فيزيکي وجود داشته باشند. بيشتر مردم معتقدند آنچه در حيات ذهني ما رخ مي‌دهد و همين طور اين واقعيت که اصلاً حيات ذهني‌اي داريم، مبتني بر آن چيزي است که در بدن ما و به طور خاص در دستگاه عصبي ما رخ مي‌دهد. فرض کنيد از ما خواسته شود که دستگاهي ذهن‌مند بسازيم. به نظر مي‌رسد تنها راهي که مي‌توان در پيش گرفت، تلاش براي ساختن يک ساختار فيزيکي – زيست شناختي است. اگر ما در ساختن دستگاه فيزيکي پيچيده و مناسبي (يعني يک بدل فيزيکي دقيق از يک انسان بالفعل) توفيق يابيم، حيات ذهني در آن دستگاه پديد خواهد آمد و به انجام هيچ کار ديگري نياز نخواهد بود. اين تصور که چه بسا يک موجود، ذهني را مستقيماً و بدون درگير شدن در طراحي و ساخت يک ساختار فيزيکي پديد آورد، معناي چندان محصلي ندارد.
سه اصل ارائه شده در بالا، فرارويدادگي ذهن - بدن، اصل ضد دکارتي و وابستگي ذهن و بدن را مي‌توان معرف فيزيکاليسم حداقلي (14) به معنايي که در زير مي‌آيد، دانست. اگر آنها را بپذيريد، شما را مي‌توان به درستي فيزيکاليست ناميد و اگر آنها را انکار کنيد، فيزيکاليسم را انکار کرده‌ايد. دليل اين امر واضح است؛ اگر شما اين اصول را بپذيريد، معتقد شده‌ايد که هر ويژگي و همه‎ي ويژگي‌هاي يک چيز يا ويژگي‌هاي فيزيکي هستند يا با ويژگي‌هاي فيزيکي تعين مي‌يابند و هيچ چيزي در جهان وجود ندارد که فيزيکي نباشد.
انکار يک يا برخي از اين اصول بدين معناست که اشيايي غير از اشياي فيزيکي، مانند نفس‌هاي دکارتي در جهان مکاني - زماني وجود دارند يا دست کم اشيايي در جهان، ويژگي‌هاي خاصي دارند که از طبيعت فيزيکي آنها مستقل است. اگر اوضاع اين گونه باشد، تثبيت خصيصه‎ي فيزيکي يک چيز باعث تثبيت خصيصه‎ي روان شناختي آن نمي‌شود. در اين صورت، خصيصه روان شناختي شيء از طبيعت فيزيکي آن مستقل خواهد بود.
بنابراين، اين سه اصل موضع اساسي فيزيکاليسم را تعريف مي‌کنند. چنانکه خواهيم ديد، صورت‌هاي قوي‌تري هم از فيزيکاليسم وجود دارد، مانند صورت‌هاي گوناگون فيزيکاليسم تحويل گرايانه (15) اما به هر حال، اين تفکر پذيرفتني است که هر چيزي ضعيف‌تر از آنچه مجموع اين سه اصل تصديق مي‌کنند، به انکار فيزيکاليسم منجر مي‌شود. مباحث معاصر در فلسفه ذهن عموماً در چارچوب فيزيکاليسم پيش رفته‌اند. چيزي شبيه به اين سه اصل اغلب مفروض گرفته شده يا بدون بحث پذيرفته مي‌شود. هدف اصلي از نظريه پردازي در فلسفه‎ي ذهن عموماً صورت بندي نظريه‌اي درباره‎ي طبيعت ويژگي‌هاي ذهني تلقي مي‌شود؛ نظريه‌اي که هم تبيين مي‌کند چرا اين اصول برقرارند و هم برخي واقعيات ديگر را درباره‎ي ذهن‌مندي و رابطه‎ي آن با امور فيزيکي تبيين کرده و به آنها معنا مي‌بخشند. اندکي به اين نکته مي‌پردازيم که چه چيز يک ويژگي را ويژگي ذهني يعني مفهوم ذهن‌مندي مي‌کند.

انواع پديدارهاي ذهني

در اينجا سودمند است که به برخي از مقولات عمده‎ي رويدادها و حالات ذهني توجه کنيم. اين کار تصوري کلي درباره‎ي انواع پديدارهايي که درباره‎ي آن بحث مي‌کنيم، به دست مي‌دهد و اين مطلب را يادآوري مي‌کند که پديدارهايي که با عنوان «ذهني» يا «روانشناختي» ناميده مي‌شوند، بسيار متفاوت و متنوع‌اند. فهرست پديدارهايي که در زير مي‌آيد، کامل يا نظام مند نيست و برخي از مقولات، آشکارا با يکديگر همپوشاني دارند.
در ابتدا، پديدارهاي ذهني‌اي را که متضمن احساسات هستند، مجزا مي‌کنيم: درد، خارش، قلقلک، پس تصوير، ديدن يک لکه‎ي سبز دايره وار، شنيدن صداي گوش خراش تايرهاي خودرو بر روي آسفالت، احساسِ تهوع وغيره. اين حالات ذهني داراي جنبه‌هاي «پديداري» يا «کيفي» دانسته مي‌شوند؛ يعني نحوه‌اي که احساسي مي‌شوند يا نحوه‌اي که اشيا به نظر مي‌آيند يا پديدار مي‌شوند؛ بنابراين درد داراي احساس کيفي خاصي دانسته مي‌شود که مميزه‎ي آن است؛ يعني درد داشتن. (16) وقتي به يک لکه سبزرنگ نگاه مي‌کنيد، لکه به شيوه‎ي متمايزي به نظر شما مي‌آيد؛ يعني سبزرنگ به نظر مي‌آيد و تجربه‎ي بصري شما در بردارنده‎ي اين سبز به نظر رسيدن است و به همين ترتيب، خارش، احساس خارش و قلقلک، احساس قلقلک دارد. هر کدام از اين احساس‌ها حس متمايز خود را دارد و با کيفيت حسي‌اي که به نظر مي‌رسد مي‌توانيم آن را به طور مستقيم شناسايي کنيم، متمايز مي‌شوند؛ دست کم، به صورت انواع کلي‌اي که آن احساس‌ها به آنها تعلق دارند (براي مثال، درد، خارش و غيره). اصطلاح «احساس خام» (17) و «کيفيات ذهني» (18) نيز براي اشاره به اين حالات ذهني کيفي به کار مي‌روند.
در وهله‎ي دوم، حالات ذهني‌اي وجود دارند که معمولاً با استفاده از جمله‌هاي داراي رابط «که» [جملات موصولي] (19) به شخص يا اندام واره نسبت داده مي‌شوند؛ براي مثال، بيل کلينتون اميدوار است که کنگره لايحه‎ي بهداشت عمومي را امسال تصويب کند. نيوت گينگريچ باور دارد که احتمال تصويب اين لايحه وجود ندارد و باب دال (20) مي‌ترسد که کلينتون به آنچه مي‌خواهد برسد؛ چنين حالاتي «گرايش‌هاي گزاره‌اي» (21) ناميده مي‌شوند. مقصود اين است که اين حالات عبارت‌اند از «گرايش» شخص (براي مثال، فکر کردن، اميد داشتن، ترسيدن) به يک «گزاره» (براي مثال، اينکه تن ماهي خوشمزه‌تر از گوشت کباب شده‎ي گاو است يا اينکه کنگره لايحه‎ي بهداشت عمومي را تصويب خواهد کرد و مانند اينها). اين گزاره ها «محتواي» (22) گرايش‌هاي گزاره‌اي را تشکيل مي‌دهند و جمله‌هاي داراي رابط «که» [جملات موصولي] که اين گزاره‌ها را معين مي‌کنند، «جملات محتوايي» (23) ناميده مي‌شوند؛ بنابراين محتواي اميد کلينتون، اين گزاره است که کنگره لايحه‎ي بهداشت عمومي را تصويب خواهد کرد که محتواي ترس دال نيز هست. اين محتوا با جمله‎ي «کنگره لايحه اصلاح بهداشت عمومي را تصويب خواهد کرد» بيان مي‌شود. اين حالات همچنين حالات «التفاتي» (24) (گاهي اوقات مضموني) (25) يا «حالات محتوامند» (26) ناميده مي‌شوند. آيا اين حالات ذهني جنبه‌هاي پديداري يا کيفي دارند؟ ما معمولاً احساس مشخصي را با باورها و احساس خاص ديگري را با ميل ها و مانند اين موارد نسبت نمي‌دهيم. به نظر نمي‌رسد که احساس باورگون خاصي، يعني يک کيفيت حسي خاص همراه با باور ما به اينکه پراويدنس در جنوب بوستون است يا همراه با باور ما به اينکه دو کوچک‌ترين عدد زوج اول است، وجود داشته باشد. بيشتر تفکرها و نظريه پردازي‌هاي روانشناسانه‎ي متعارف ما (روانشناسي عاميانه) (27) متضمن اين گرايش‌هاي گزارهاي هستند و به طور کلي اين گونه تصور شده است که باور داشتن و ميل داشتن (يا خواستن) بنيادي‌ترين و مهم‌ترين گرايش هاي گزاره‌اي هستند تا حدي که گاهي روانشناسي گرايش‌هاي گزاره‌اي «روانشناسي باور - ميل» (28) ناميده مي‌شود.
در مرتبه‎ي بعد، حالات ذهني گوناگوني قرار دارند که با عنوان کلي و تا حدي مبهمِ احساسات (29) و عواطف (30) معروف‌اند. اين حالات عصبانيت، خوشحالي، غمگيني، افسردگي، شعف، شرمندگي، پشيماني، تأسف و مانند اينها را در برمي‌گيرند. توجه داشته باشيد که عواطف غالباً به صورت جمله‌هاي داراي رابط «که» [جملات موصولي] به اشخاص نسبت داده مي‌شوند؛ به بيان ديگر، برخي از حالات عاطفي گرايش‌هاي گزاره‌اي نيز هستند؛ براي مثال، کلينتون دلخور بود که تعدادي از خبرنگاران بيش از حد در مورد سؤالشان درباره‎ي مسئله‎ي وايت واتر اصرار مي‌کردند و او همچنين شرمنده بود که (31) در منظر عموم عصبانيتش را بروز داد. همان طور که واژه‎ي «احساس» (32) نشان مي‌دهد، غالباً مؤلفه‎ي کيفي خاصي وجود دارد که مختص برخي انواع عواطف مانند عصبانيت و حسادت است، گرچه اين مطلب چندان يقيني نيست که همه‎ي مصاديق عواطف و احساسات، با چنين احساس کيفي‌اي همراه باشند يا اينکه احساس حسي خاص منفردي براي هر نوع عمده‌اي از عواطف وجود داشته باشد.
همچنين حالاتي وجود دارند که معمولاً حالات «ارادي» (33) خوانده مي‌شوند؛ حالاتي مانند قصد کردن، تصميم گرفتن و خواستن. اين حالات گرايش‌هاي گزاره‌اي هستند؛ قصد و تصميم محتوا دارند؛ براي مثال، ممکن است قصد سوار شدن به قطار ساعت ده فردا به مقصد نيويورک را داشته باشم. در اينجا محتواي جمله با يک ساخت مصدري بيان شده است («سوار شدن...»)، اما اين محتوا ممکن است با يک جمله‎ي محتوايي کامل [با يک ساختار فعلي] بيان شود؛ مانند اينکه بگوييم «من قصد دارم که قطار ساعت ده فردا را به مقصد نيويورک سوار شوم». به هرحال، اين حالات ارتباط نزديکي با اعمال دارند. وقتي من قصد مي‌کنم که دستم را اکنون بلند کنم، بايد اکنون شروع به بلند کردن دستم کنم؛ وقتي که شما قصد يا تصميم انجام دادن عملي را داريد، خودتان را متعهد و ملزم به انجام آن مي‌کنيد. نه تنها بايد خود را براي برداشتن گام‌هاي ضروري براي انجام آن آماده کنيد، بلکه بايد واقعاً آن را در زمان مناسب آغاز کنيد. اين بدين معنا نيست که نمي‌توانيد نظرتان را تغيير دهيد يا اينکه حتماً در انجام کار موفق خواهيد شد، بلکه بدين معناست که اگر بخواهيد از تعهد به انجام دادن عمل آزاد شويد، حتماً بايد قصد خود را تغيير دهيد.
اعمال نوعاً در بردارنده‎ي حرکات بدني ما هستند، اما به نظر نمي‌رسد که صرفاً حرکات بدني باشند. دست من و شما بالا مي‌رود، اما شما هستيد که دست خود را بالا مي‌بريد، ولي در مورد من چنين نيست (دست من را کس ديگري حرکت مي‌دهد). بالا رفتن دست شما يک عمل است؛ چيزي است که شما انجام داده‌ايد، اما بالارفتن دست من يک عمل نيست، چيزي نيست که من انجام داده باشم، بلکه چيزي است که براي من رخ داده است. امري ذهني درباره‎ي بلند کردن دست شما به وسيله‎ي شما وجود دارد که در صِرف بلند شدن دست شما وجود ندارد. شايد اين امر ذهني همان دخالت ميل يا قصد شما در بلند کردن دستتان باشد، اما اينکه دقيقاً چه چيزي موجب تمايز اعمال از «صرفِ حرکات بدني» مي‌شود، به لحاظ فلسفي مورد مناقشه است. يا چيزي، مانند خريدن يک قرص نان را در نظر بگيريد. بي گمان کسي که ممکن است به عمل خريد قرص نان مبادرت کند، بايد داراي باورها و اميال متناسب و مشخصي باشد؛ براي مثال، او بايد به خريد نان ميل داشته باشد يا حداقل به خريد چيزي ميل داشته باشد (چون ممکن بود شما به اشتباه قرص نان را مي‌خريديد با تصور اينکه قرص نان، چيز ديگري است که آن را مي‌خواستيد) و براي انجام دادن عملي مانند خريدن، بايد معرفت يا باورهايي درباره‎ي آنچه خريدن را (در برابر قرض گرفتن يا صرفِ گرفتن چيزي) شکل مي‌دهد، درباره‎ي پول و تبادل کالا و امور ديگر داشته باشيد؛ به عبارت ديگر، تنها موجوداتي که داراي باورها، ميل ها و درکي از قراردادها و رسوم اجتماعي متناسب باشند، ممکن است به فعاليت‌هايي مانند خريدن و فروختن مبادرت کنند. همين امر درباره‎ي اغلب کارهايي که به منزله‎ي موجودات اجتماعي انجام مي‌دهيم، صادق است؛ اعمالي مانند قول دادن، احوال پرسي کردن و معذرت خواهي کردن پس زمينه‎ي غني و پيچيده‌اي از باورها، اميال، قصدها و درک روابط و قراردادها و رسوم اجتماعي را پيش فرض مي‌گيرند.
امور ديگري نيز وجود دارند که معمولاً «روان شناختي» ناميده مي‌شوند، مانند خصلت‌هاي مربوط به شخصيت (صادق بودن، عقده‌اي بودن، شوخ طبع بودن، منزوي بودن)، عادات و گرايش‌ها (سخت کوش بودن، وقت شناس بودن)، توانايي‌هاي فکري، استعدادهاي هنري و مانند اينها، اما مي‌توانيم اين امور را به معنايي غيرمستقيم و ثانوي (34) ذهني بدانيم. صداقت خصيصه‌اي ذهني است، چون گرايش يا استعدادي براي شکل دادن به نوع خاصي از ميل‌ها (مانند ميل به راست گفتن، گمراه نکردن و غيره) و عمل کردن به شيوه‌هاي متناسب (به ويژه، گفتن آنچه به آن باور داريم) است.
اما به چه معنايي، همه‎ي اين امور «ذهني» يا «روانشناختي» هستند؟ آيا يک ويژگي يا خصوصيت واحد يا مجموعه‌اي به نحوي مستدل، ساده و واضح از ويژگي‌ها وجود دارد که به واسطه‎ي آنها، همه اين موارد اموري ذهني دانسته شوند؟

آيا «ملاکي (35) براي امر ذهني» وجود دارد؟

فيلسوفان خصوصيات مختلفي را براي «ملاک امر ذهني» پيشنهاد کرده‌اند؛ يعني معياري براي جدا کردن ويژگي‌ها يا پديدارهاي ذهني از پديدارهايي که ذهني نيستند. هر يک از اين خصوصيات، تا حدي پذيرفتني هستند و محدوده‌اي از پديدارهاي ذهني را در برمي‌گيرند، اما چنان که خواهيم ديد به نظر مي‌رسد هيچ کدام به تنهايي براي انواع متفاوت رويدادها و حالات، کارکردها و ظرفيت‌هايي که معمولاً آنها را به صورت «ذهني» يا «روان شناختي» طبقه بندي مي‌کنيم، کافي نباشند. گرچه درصدد صورت بندي معيار خاص خودمان براي امر ذهني نيستيم، بازبيني برخي از پيشنهادهاي مشهور، درکي از مفاهيم اصلي که معمولاً با مفهوم ذهن‌مندي همراه بوده‌اند، به دست مي‌دهد و توجه ما را به برخي از خصوصيات مهم پديدارهاي ذهني جلب مي‌کند؛ گرچه همچنان که گفته شد، به نظر نمي‌رسد هيچ کدام از پيشنهادها به تنهايي بتواند به صورت شرط لازم و کافي جامعي براي ذهن‌مندي به کار گرفته شوند.
ادامه دارد...

پي‌نوشت‌:

1. supervenience.
2. minimal physicalism.
3. replica.
4. duplicate.
5. twinges.
6. itches.
7. tickles.
8. indiscernibility.
9.dependence.
10. determination.
11. covary.
12. ontological primacy or priority.
13. Physical-biological differences.
14. minimal physicalism.
15. reductionist physicalism.
16. hurt.
17. raw feel.
18. qualia.
19. that-clauses.
20. Bob Dole.
21. propositional attitudes.
22. content.
23. Content sentences.
24. intentional.
25. intensional.
26. Contentful states
27. folk.
28. belief-desire psychology.
29. feelings.
30. emotions.
31. embarrassed that.
32. feeling.
33. volitional.
34. derivative.
35. mark.

منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1393) نظريه‌هاي دوگانه‌انگاري و رفتارگرايي در فلسفه ذهن، جمعي از مترجمان، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اول.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
استوری تبریک عید سعید قربان
play_arrow
استوری تبریک عید سعید قربان
معنی اسم سروش و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سروش و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دیلان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دیلان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آریانا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آریانا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آیدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آیدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دارا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دارا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رادین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رادین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ویدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ویدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زاهد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زاهد و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم عارفه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم عارفه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هیوا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هیوا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رزا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رزا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فوزیه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فوزیه و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
نظر حاج قاسم سلیمانی درباره فلسطین
play_arrow
نظر حاج قاسم سلیمانی درباره فلسطین