تربيت را بشناسيم

مرادم از تربيت، از آهن ماشين ساختن است و از بشر آدم آفريدن. مرادم از انسان، موجود اجتماعى ابزار ساز و يا حيوان ناطق و انتخاب كننده و آزاد و خلاق نيست كه اين همه تعريف بشر است. اين استعدادها و غرايز فردي و اجتماعى و عالى، توضيح آدم نيست.
شنبه، 22 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تربيت را بشناسيم
تربيت را بشناسيم
تربيت را بشناسيم

نويسنده: استاد علي صفائي حائري

مرادم از تربيت، از آهن ماشين ساختن است و از بشر آدم آفريدن.
مرادم از انسان، موجود اجتماعى ابزار ساز و يا حيوان ناطق و انتخاب كننده و آزاد و خلاق نيست كه اين همه تعريف بشر است. اين استعدادها و غرايز فردي و اجتماعى و عالى، توضيح آدم نيست.
آدم كسى است كه بر تمام استعدادهايش حكومت دارد و رهبرى دارد و به آن ها جهت مى دهد.
مرادم از تربيت، تربيت بدنى و تربيت قومى و قبيله اى نيست.
مرادم اين است كه استعدادهاي بشر تا حد انسانى رشد كند.
مرادم از انسان، موجودى است كه از سطح غريزه ها بالا آمده در حد وظيفه و انتخاب زندگى مى كند.
خوراك او، پوشاك او، دوستى او، نشستن و برخاستن و حركت او، از هوس ها، از غريزه الهام نمى گيرند.
و هيچ چيز در وسعت روح او موجى ايجاد نمى كند و جز وظيفه آن هم وظيفه اى از خداى او در او حركتى نمى آفريند.
اين حيوان است كه به خاطر غريزه ها و با پاى غريزه ها زندگى مى كند و راه مى رود. اما انسان بايد از اين سطح بالاتر بيايد و از تضادي كه در نهاد اوست مدد بگيرد و حركت كند، آن هم حركتى نه به سوى آنچه در حد او و پايين تر از اوست.
حركت به سوى وجودي برتر و بالاتر و بى نياز و بى مانند و نامحدود.
و ديگر اين انسان از بند رهيده و به وسعت رسيده، اين انسان دريا دل، با قطره اى طوفان نمى گيرد و با جلوه اى و هوسى موج بر نمى دارد.
اين ما هستيم که با حرفى شاد مى شويم و از حرفى مى رنجيم، با صنارى قالب تهى مى كنيم و اين ما هستيم كه هوس هاى ما و هوس هاى خلق در ما حركت ايجاد مى كند و اين ما هستيم كه دنيا چشممان را پرمى كند و دگرگونمان مى سازد.
اما آن ها كه از اسارت ها رهيده اند و به عشق حق رسيده اند و در حد وظيفه زندگى مى كنند، جز با امر او، جز با حكم او، جز با اشاره ى او به راهى نمى روند و با يك اشاره اش با سر مى روند.
آن ها كه دريا دل شده اند، ديگر اين قطره ها حتى اين رودها در آن ها سرشارى و لبريزى نمى آورد، که رودها از دريا برخاسته اند و به دريا پيوسته اند.
آن ها كه عظمت هستى را ديده اند و دنيا را در ميان هستى تماشا كرده اند و زمين را از بالا ديده اند ديگر زمينى را نمى بينند و يا آن را مانند قرص نانى مى بينند و به آن قانع نمى شوند كه: ما متاع الحيوة الدنيا في الآخرة إلا قليل؛(1) دنيا در ميان وسعت آخرت بسيار ناچيز است.
آن ها كه عظمت هستى و خداوند هستى را ديده اند، به هستى قانع نمى شوند و حتى از بهشت و تمام هستى آزادانه مى گذرند كه : رضوان من الله اکبر.(2) و اين روح به عظمت رسيده و از مرزها گذشته ديگر با كم ها تحريك نمى شود و باكوچك ها اسير نمى شود و جز وظيفه، چيزى در او موج نمى آفريند و شوري نمى آورد.
در اين حد بشر آدم مى شود و با اين عظمت است كه بشر به انسانيت مى رسد.
در اين جا مرادم از تربيت روشن مى شود كه تربيت آن راه و آن نظامى است كه از بشر انسان مى سازد. انسانى كه بار امانت را مى تواند به دوش بگيرد و قدرت ها و صنعت ها و تكنيك هاى پيشرفته در دست او و در زير پاى او، او را بالاتر و جلوتر مى آورد. و اين قدرت و ثروت و علم و صنعت براى او غروري نمى آفريند كه وظيفه اى مى سازد. اين ها بار امانت است نه بال افتخار.

امکان تربيت

مرادم از تربيت؛ يعنى همين. همين از آهن ماشين ساختن و از بشر آدم آفريدن. و در امكان چنين معجزه اى از پيش بحث ها بوده كه آيا امكان تربيت هست يا تربيت نا اهل را چون گردكان بر گنبد است و عاقبت گرگ زاده گرگ شود؟
در جواب اين سؤال بايد گفت:
1- هر پديده اي كه از قانون و از نظام عليتى برخوردار است ناچار امكان تربيتش هست. هنگامى كه قانون ها شناخته شدند، تسخير مى شوند و در دست انسان اسير مى گردند.
از جبر قانون ها بر عليه همان ها بهره بردارى مى شود.
امروز در سايه ى همين شناخت علمى و عليتى، حتى درخت ها و دام ها و حيوان ها تربيت شده اند و به شكل دلخواه درآمده اند. در چنين موقعيتى آيا انسان را نمى توان ساخت و نمى توان تربيت كرد؟ در حالى كه انسان از جبرهاى گوناگونى برخوردار است و با تضاد عليت ها و رقابت جبرها همراه است و در نتيجه امكان حركت بيشتر و آزادى زيادترى برايش هست.
انسان چه مجبور باشد و چه آزاد، امكان تربيتش هست. اگر مجبور است، با شناخت قانون هاي حاكم بر او تربيت مى شود، همان طور كه درخت ها و دام ها تربيت شده اند. و اگر آزاد است، خودش مى تواند خودش را بسازد و خودش مى تواند از رقابت استعدادها و تضاد نيروهايش بهره بردارد.
2- از اين گذشته، بالاتر از تجربه چه دليلى؟ چرا در امكان تربيت بحث كنيم هنگامى كه نمونه هايش را مى بينيم و شاهد وقوع آن هستيم؟
مگر نبوده اند كسانى كه با يك عشق، از سطح عادى زندگى به اوج ها رسيده اند و به وسعت ها رسيده اند و به عظمت ها و لطافت هاي روحى رسيده اند و به اوج شعر و شعور راه يافته اند؟
اين عشق، چه عشق به ثروت و قدرت باشد يا عشق به زيبايى و لطافت باشد و يا عشق به عشق و محبت، اين عشق تاكنون كارها كرده. هم اناسيس ساخته و هم فرهاد و مجنون و هم ابراهيم و اسماعيل.
اين از عشق. اگر از ترس و اميد هم سراغ بگيريم همين معجزه ها را همراهشان مى بينيم و مى بينيم كه چگونه ترس، به ايجاد قدرت ها منتهى شد و چگونه اميد، شب هاى تاريك را نور باران كرد.
در درون انسان دريايى است از اين رودخانه هاى عشق و ترس و اميد و تقليد و تلقين و تحميل و... و هركدام از اين عامل ها مى توانند انسان را بسازند و تربيت كنند و مى توانند او را پيش برانند و يا عقب ببرند و يا راكد نگاه دارند.
و تاريخ شاهد اين همه است.

شكل تربيت انسان

از آن جا كه انسان با آزادى همراه است و از رقابت و تضاد استعدادها برخوردار، نوع تربيت او با تربيت دام ها و درخت ها تفاوت خواهد داشت.
تربيت انسان نمى تواند مسخ او و پوك كردن او و غلتاندن او باشد. هر گونه تربيتى كه با دست خودم تحقق نگيرد و با انتخاب من همراه نباشد، در واقع مسخ كردن من و نفى كردن من حساب مى شود.
و اين است كه تربيت هاى تلقينى و تقليدى و تحميلى و سنتى ارزش نخواهند داشت، حتى ضد ارزش هستند و عامل نفى انسان و آخر سر هم باعث عصيان و طغيان او.
اين درست نيست كه ديده هاى خود را نقالى كنيم و از عشق خود حرف بزنيم و يا ديگران را بغل كنيم و يا بر يقين خود پافشارى كنيم و سوگند بخوريم؛ چون يقين هركس در درون اوست، به ديگران نمى رسد.
مگر هنگامى که نشان بدهيم كه چگونه و از كجا به اين يقين رسيده ايم و به اين روش دست يافته ايم و با چه كليدها و ملاك هايى حركت كرده ايم.
هنگامى كه مى خواهيم فردى را بسازيم و يا جامعه اى را باز سازى كنيم، ناچاريم كه در اعماق بكاويم و ريشه ها را بيدار نماييم.

پي نوشت :

1- توبه، 38
2- توبه، 72

منبع: کتاب مسئوليت وسازندگي




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.