آشنایی با مکتب شیراز
شاگردان غیاث الدین منصور دشتکی
اما مكتب فلسفي شيراز با اين هجرتها نه تنها از بين نرفت بلكه در نقاط و سرزمينهاي ديگر گسترش يافت. شاگردان بيواسطه و با واسطه غياثالدين منصور، مكتب شيراز را كه وارث حكمتِ اسلاميِ مشاء و اشراق بود در تمام مراكز علمي آن روز گسترش دادند؛ بطوري كه اين جريان از مرزهايِ ايران گذشت و بخصوص در شبه قاره هند، نمودي بارز يافت. هرچند مشهور آن است كه ملاصدرا در مكتب اصفهان از شيخ بهايي و ميرداماد حكمت اندوزي كرده است، ولي به احتمال قريب به يقين حكمت آموزي را در شيراز و در خدمت يكي از شاگردان با واسطه غياثالدين منصور آغاز كرده و سپس وارد حوزه فلسفي اصفهان شده است.3 اينكه ملاصدرا در تعظيم و تقديس غياثالدين منصور الفاظ و القابي را بكار ميبرد كه تنها در مورد اساتيدش شيخبهايي و ميرداماد از او ديده شده، نيز مؤيد همين مطلب است.4
جالب آنكه از فخرالدين سماكي به عنوان بزرگترين استاد ميرداماد در حكمت ياد كردهاند5 و ملاعبدالله يزدي را استاد شيخ بهايي دانستهاند؛ در حاليكه فخرالدين سماكي خود شاگرد غياثالدين منصور بوده و پس از غياثالدين منصور محضر شاگرد بزرگ او يعني جمالالدين محمود را درك كرده است و ملاعبدالله يزدي نيز شاگرد جمالالدين محمود بوده است. بدين ترتيب ردّپاي مكتب فلسفي اصفهان را بايد در مكتب شيراز و نزد غياثالدين منصور جستجو كرد.
از سوي ديگر با فرار صدرالدين محمد ثاني از شيراز6 و ساير حوادثي كه بعداً به آنها اشاره خواهد شد، شهر شيراز به جز مدت كمي كه جمالالدين محمود شيرازي رياست حوزه فلسفي آن را در دست داشت، نتوانست آن مركزيت و رونق سابق را بازيابد. عبدالواحد بن علي استاد قاضي نورالله شوشتري كه بعد از وفات غياثالدين منصور براي تحصيل حكمت به شيراز آمده بود، چنين گزارش ميدهد:
مولي كمالالدين حسين اردبيلي معروف به الهي را به تسنن متهم كرده و در زمره مخالفان محقق كركي شمردهاند. با توجه به سابقه برخورد استادش غياثالدين منصور با محقق كركي زمينه ايراد اين اتهام بر چنين شيعه مخلصي واضح ميشود.
«وقتي به شيراز رسيدم كه هيچ يك از فضلاي شيراز در شيراز نبود. بلكه طالب علمي كه شرح شمسيه پيش او بخوانم نبود. چه خواجه جمالالدين محمود را قاضي جهان به تبريز فرستاده و به تعليم پسر خود ميرزاشرف برده بود. و شيخ نصرالبيان به اردوي محلي رفته بود و شيخ منصور و ملاتقي الدين محمد به گرمسير رفته بودند و ملاسليمان و جمعي ديگر به طرف ديگر رفته بودند.»7
ما در اين مقاله به شاگردان غياثالدين منصور و احوال و آثار آنان خواهيم پرداخت. تعداد شاگردان او زياد بوده است و اگر شاگردان با واسطه را نيز اضافه كنيم عدد بزرگي خواهد شد كه مهمترين آنان را به شرح زير ميتوان خلاصه كرد:
1 ـ صدرالدين محمدثاني
«مولانا محتشم كاشاني وقتي ملك الفضلاء سيدالعلماء ميرصدرالدين محمدبن غفل حادي عشر ميرغياثالدين منصور بن مير صدرالدين محمد دشتكي را به منزل طلب نموده، ضيافت كرده تملق از حد گذرانيده در تهيه اسباب ضيافت بغايت تكلفات نموده و در خدمت وي مبالغه عظيم كرده، جايي كه نزاكت فطرتِ مير بود، طعام ناخورده به منزل خود مراجعت نمود. مولوي اين غزل را به خدمت فرستاد:
آنكه رنجيده زمن گر كنم اظهار كه كيست
گربميرم نتوان بر من از انصاف گريست
برجگر خار غمي داشتهام زين دو سه روز
كه به آن در غم هجرش نفسي نتوان زيست
بيگناهم ولي از تندي خوي تو مرا
گُنهي نيست كه در نامه اعمالم نيست
پس صدرالدين محمد در جواب، فقره نثري در كاركرد از غايت نفاست مذكور ميشود:
ملاذالاناما! خداوندگارا! امروز در مسجد جامع به رقعه منظومه موسومه به نظم الجواهر مشرف شد. چون از نمو «و ماعلّمناه الشعر»10 كلاهي به اين عاجز نرسيده در وُسع نطقِ خود مجال جوابِ نظم نديد؛ بر سبيل نثر گستاخي مينمايد؛ اگر نمينمود حمل بر خاطر بيمار و ديگر امور ميفرمودند.
ملاذا! آنچه اشارت به آن فرموده از رنجش و غيره، همه غير واقع است. چه جاي آن است نظم و نثر و سلوك و وضع خدام با اين فقيرِ جاهل هيچ مدانِ بيهيچ هنر از حسن يوسف و صوت داوود و ملك سليمان و علم آدم و شجاعت رستم و مهابت حسن بيك يوزباشي و فهم حيدرمعمائي(!؟) در واقع، از سلطنت و مؤونت و حُسن و اخوات آن عاريم.
چون مبالغه خدّام در اين امور و تعظيمات و سلوكِ لازمه آن مشاهده شود، تارةً حمل بر هزل و بلوغ به نهايت بلكه تجاوز از حدّ ميشود و تارةً، نعوذبالله بر قصور فهم و عدمِ فراستِ خدّام حمل ميگردد؛ و قسم اخير خود محال است، بايد كه محمول بر هزل باشد. اكنون چه معني دارد كه با خادمان خود در اين مقام بوده باشيد و با فقير كه به سي سال است از خدّامم در معرض عاشقي در آيند و با آنكه چهل مرتبه از ايشان مفلوك ترم، بنده را بر مسند سلطنت نشانده و با وجود پيري و ضعفِ قوايم و درد پا، متّكا در بر و نازبالش در بغل به خدمت ايستاده باشند و با وجود تعددِ نمدتكيههاي رنگارنگ، تكليف
نمايند كه برخيزيد كه نمدتكيه ديگر در اندازم!؟
بنده طالبم؛ و طالب علم حقش آنكه بر بوريا بخوابد و شما شاعريد كه در منزل شما جز خشتي و ابريقي نبايد باشد. اين نوع ارادت مخصوص نساء و اَتراكست. حقا كه از مشاهده آن مرتبات به نوعي انوثت بر من غالب گشته كه مگر يك ماه ديگر در منزل خود باشم شايد كه به رجوليت اصلي باز آيم! هيهات! در امر ضيافت؛ چون هيچ داروغه و يوزباشي و وزير در ميان ما نبود. بلكه مجلسي بود مركب از يك واعظ و يك طبيب و دو طالب علم و نيم سيد و دو شاطر ريشدار و چهار شاعر مفلوك و يك مطرب بدنواز؛ و اينها همه كدامي باشند.11 طريق مكرمت آن بود كه جهت آن مشتگداي بيسروپا كه در مذلت و فلاكت با ميزبان شريكند يك قاب برنج و دو كاسه و دو سه تكه نان بياورند تا از مشاهده خلاف عادت به مرگ مفاجات نميرند.
من كه هر شب يك چهار يك برنج پزم و مشاهده كنم كه قراپلاو،12 ساز پلاو، سارق پلاو، داوق پلاو، بارق پلاو، باش پلاو، داش پلاو، هاش پلاو، ماش پلاو، خشخاش پلاو، ارماش پلاو، يلداش پلاو، رشته پلاو، مشته پلاو، كشته پلاو، سماق پلاو، دجاق پلاو، تخماق پلاو، داق پلاو، دياق پلاو، تاروخ پلاو، ساروخ پلاو، انار پلاو، منار پلاو، خيار پلاو، مهار پلاو، هزار پلاو، عدس پلاو، باقلا پلاو، لوبيا پلاو، سفيد پلاو، سياه پلاو، زرد پلاو، مرد پلاو، برد پلاو، شلد پلاو، شلغم پلاو، زردك پلاو، كشمش پلاو، مشمش پلاو، بريان پلاو، مرغ پلاو، غاز پلاو، لك لك پلاو، فندق پلاو، گردو پلاو، سنجد پلاو، عاشق پلاو، معشوق پلاو، به غير قليه برنج، اين طعامها به جهت من، صف در صف كشيده؛ چون دل از دست ندهم و خلاف عادت سلوك نكنم!؟ كه ملاحظه خاصه و خرجي نمايم. خاصه پالوده به نعمت آلوده با شرب آغشته به شيره نبات، معجون به آب حيات از عين شربتخانه سند به يك مضاف به آن شود بر وجهي كه هر يك قاب از آن به نهصد و پنجاه و دو دينار و نيم برآمده ...
به همه حال، اين گستاخي را حمل بر رنجش نفرمايند كه جاي آن نيست و اللهِ بالله. بلي اگر حمل بر صدق قول ميفرمايند به جاي خود است. و مِنْ بَعد بنده را از مسند سلطنت و نبوت پايينتر آرند و خود نيز از مقام عاشقي و عبوديت قدمي فراتر نهند تا هر دو بر جاده راست افتيم و همواره نزديكتر تا همه برابر و برادر باشيم. شما بازار نظمم در پيچيد تا ما دكان نثر دربنديم و همه از مردم و آدمي باشيم.13 بايد كه مِنْ بَعد تقليد خليل عطار در كسب اعتبار ننمايند و الله واسع عليم»14.
2 ـ مولي كمالالدين حسين اردبيلي معروف به الهي
شده تاريخ اتمامش چه روشن
زده عقلش رقم از «شرح گلشن»
شرحي نيز به فارسي بر نهجالبلاغه علي(ع) دارد. دو تفسير يكي به فارسي و ديگري به عربي بر قرآن دارد همچنين ساير آثارش عبارتند از:16
1 ـ شرح تهذيب الوصول الي علمالاصول كه اصل آن از علامه حلي است؛
2 ـ حاشيه بر شرح مواقف،
3 ـ حاشيه بر شرح مطالع،
از جمالالدين محمود، آثار زيادي باقي نمانده است. شايد يكي از علتهاي آن غارت شدن كتب و يادداشتهايش توسط اشرار بوده است.
4 ـ حاشيه بر شرح قطبالدين شيرازي بر شمسيه،
5 ـ حاشيه بر شرح هدايه ميبدي،
6 ـ حاشيه بر حاشيه علامه دواني بر تجريد،
7 ـ حاشيه بر حاشيه سيدصدرالدين دشتكي بر تجريد،
(اين دو حاشيه بيشتر بصورت محاكمات بين علامه دواني و سيد سند قلمداد ميشود و بنام «محاكمات بر طبقات» خوانده ميشود)؛
8 ـ شرح تذكرة خواجه در هيئت،
9 ـ حاشيهبر شرح تحرير اقليدس در هيئت،
10 ـ حاشيه بر بيست باب در اسطرلاب از خواجه طوسي،
11 ـ شرح اثبات الواجب دواني كه در 916 (به تاريخ اثبات الواجب) نگاشته است؛
12 ـ حاشيه بر قواعد الاحكام علامه حلي.
او را به تسنن متهم كرده و در زمره مخالفان محقق كركي شمردهاند.17 با توجه به سابقه برخورد استادش غياثالدين منصور با محقق كركي زمينه ايراد اين اتهام بر چنين شيعه مخلصي واضح ميشود. به هر حال او در سال 950 ه•• در گذشته و بيش از 30 كتاب به فارسي و عربي و تركي باقي گذاشته است. از شاگردان او ميتوان از ميرسيد خليل بنرضوي كرماني نام برد كه صاحب حاشيهاي بر حاشيه ميرسيد شريف بر شمسيه است.
3 ـ جمالالدين محمود شيرازي
عدهاي او را شاگرد دواني گفتهاند. چنانكه امين احمد رازي در كتاب هفت اقليم آورده است:
«خواجه جمالالدين محمود از فضلاي عصر بود علمش بينهايت و عملش بيغايت؛ و از تلامذه جلالالدين محمد دواني است كه استاد وي بوده و جميع فضلاي اين عصر و زمان از جمله تلامذه وي بودهاند».18
شايد علت اين انتساب يكي اين باشد كه نويسنده جميع فضلاي آن زمان را شاگرد دواني ميشمرده ديگر اينكه در سلسله روايتي، جمالالدين محمود از دواني نقل روايت كرده است.19 سوم آنكه جمالالدين محمود بر كتب دواني شرح و حاشيه نوشته است.
به هر حال، اگر جمالالدين محمود نزد دواني درس خوانده باشد، در زمان مرگ دواني (908ه••) بسيار جوان بوده و بيشتر تدرس او نزد غياثالدين منصور واقع شده است.
پس از مرگ غياثالدين منصور (948ه••) قاضي جهان وزير دانشمند و دانش دوست شاه طهماسب او را براي ادامه تعليم پسر خود ميرزاشرف به تبريز برد. پس از عزل و مرگ قاضي جهان (960ه••) جمالالدين محمود به شيراز بازگشت. عبدالواحدبن علي استاد قاضي نورالله شوشتري كه خود افتخار شاگردي جمالالدين محمود را داشته چنين ميگويد:
در اين اثنا خواجه جمالالدين محمود بعد از دوازده سال از تبريز به شيراز آمد و قصد او آن بود كه چون از قاضي جهان رعايت خوب يافته، طالب علمان را رعايت نموده در شيراز به طريقه سيدالحكماء ميرغياثالدين منصور كرسي نهاده و به افاده مشغول شود و نداي «اني اعلم ما لا تعلمون»بگوش هوش افاضل زمان رساند».20
هموگزارش ميدهد كه در بازگشت جمالالدين محمود به شيراز عدهاي در دروازه اصفهان به او و خانوادهاش حمله كرده، داماد او را كشتند و اموال او را همراه با كتب و يادداشتهايش غارت كردند.21
به هر حال، حوزه مجددي كه جمالالدين محمود پس از دوازده سال در شيراز و در مدرسه منصوريه داير كرد باعث شد كه فضلاي زيادي به تحصيل معقول در آنجا بپردازند. ملاعبدالله يزدي به امر جمالالدين محمود
بيشك نامدارترين شاگرد ميرفتحالله شيرازي، معين الدين ابو محمد محمود بن محمد دهدار خفري متخلص به عياني است. وي در سال 947 ه•• . ق. در خفر جهرم متولد شد.
حاشيهاي بر تهذيب المنطق در باب ضابطه اشكال اربعه نگاشته است كه اول آن چنين است: «حمداً لألهٍ هو بالحمد حقيق اذ ارشدنا الي رموز التوفيق ...»22 همچنين ملا عبدالله حاشيه خود را بر حاشيه خطائي در همين اوان يعني سال 962 ه•• در مدرسه منصوريه شيراز نگاشته است كه نام كامل آن «الحاشية الخطائيه علي شرح المختصر لتلخيص المفتاح» است كه اصل آن از سكاكي (م 626ه••) است و نظام الدين عثمان خطائي (م 901 ه••) بر آن حاشيه نگاشته است.23
مقدس اردبيلي نيز علوم عقليه را در همين حوزه شيراز فرا گرفته و با ملاعبدالله يزدي همدرس و همحجره بوده است. حاشيهاي كه بر تجريد نگاشته و در آن، مبحث امامت را بسيار بسط داده، محصول همان دوران است.24 حجره او در مدرسه محموديه شيراز هنوز باقي است. اين حجره و داستانهايي كه از كيفيت علم آموزي محقق اردبيلي در اين دوران نقل ميشود، يادآور زهد و عبادات و تذكري براي همه طلاب است.
از شاگردان معروف جمالالدين محمود، افضلالدين محمد بن حبيبالله العامي معروف به تركه (م 984ه••) است كه از علماي بزرگ اصفهان محسوب ميشود و ابوالقاسم كازروني صاحب كتاب معروف سُلّمالسماوات نزد او درس خوانده است.
از ديگر شاگردان جمالالدين محمود، شيخ شمسالدين فرزند شيخ ابراهيم قطيفي مجتهدمعروف و رقيب محقق كركي است كه پس از بازگشت از سفر هند و دكن و در حالي كه صاحب مكنت و شوكت بسيار شده بود به شيراز آمد و همو بود كه جمالالدين محمود را تشويق كرد كه حوزه مجددي در شيراز تشكيل داده و به تدريس حكمت بپردازد.25
تاجالدين حسن بن شرف الدين فلاورجاني پدر فاضل هندي و نيز ابوالولي ابنسيد المحقق شاه محمود حسني شيرازي از جمالالدين محمود اجازه روايت داشتهاند.26
از جمالالدين محمود، آثار زيادي باقي نمانده است. شايد يكي از علتهاي آن غارت شدن كتب و يادداشتهايش توسط اشرار بوده است كه قبلاً به آن اشاره شد. از كتابهاي او ميتوان به آثار زير اشاره كرد:
1 ـ شرح بر اثبات الواجب دواني،
2 ـ قدم و حدوث اجسام،
3 ـ حاشيه بر شرح قديم دواني،
4 ـ ملاحبيب الله باغنوي معروف به ميرزاجان شيرازي
«مولانا ميرزاجان شيرازي از سال 971 تا 988 ه•• در بلده شيراز به تدريس علوم عقليه اشتغال مينمود و اين حقير اصول ابن حاجب و حاشيه قديم مولوي (دواني) را پيش ايشان خوانده بود. در سال 988 به طرف هند حركت نمود و مندرلار، رياضي و تفسير بيضاوي را پيش او خواندم».
كار او در هند بالا گرفت و در دربار بابريان تقرب يافت و در سال 99428 و يا 99529 در هند در گذشت.
از ميرزاجان شيرازي آثار متعددي در منطق، اصول، كلام، حكمت و طب بر جاي مانده است كه برخي از آنها عبارتند از:
1 - الردود و النقود كه تعليقه بر شرح مختصر عضدي است؛
2 - حاشيه بر معالم الاصول كه نسخهاي از آن در كتابخانه ملي فارس موجود است؛
3 - حاشيه بر اشارات،
4 - حاشيه بر حاشيه قديم تجريدالكلام،
5 - حاشيه بر شرح مطالع،
6 - حاشيه بر حاشيه شرح مطالع،
7 - حاشيه بر اثبات الواجب دواني كه در سال 983 پايان يافته است؛
8 - حاشيه بر محاكمات رازي بر شرح اشارات،
9 - حاشيه بر شرح اشارات خواجه،
10 - انموذج الفنون،
11 - حاشيه بر مطول،
12 - حاشيه بر مطالع الانوار سراج الدين ارموي،
13 - حاشيه بر شرح ايجي بر منتهي السؤال و الاُمل ابن حاجب؛
14 - حاشيه بر شرح مواقف.
از شاگردان معروف او غير از شيخ ابوالقاسم نصرالبيان كازروني، سيد حسن حسيني خلخالي (م 1014 ه•• ) است كه آثاري دارد از اين قبيل:
1 - رساله اثبات الواجب،
2 - حاشيه بر حاشيه تفسير بيضاوي،
3 - رسالة في المبدأ الاول و صفاته،
4 - حاشيه عقايد عضديه،
5 - حاشيه بر تهذيب المنطق و الكلام،
5 - ميرزا شرف جهان قزويني (912 ـ 969 ه•• .)
«جمعي از معاندان به عرض اشرف اقدس فرمانرواي ايران زمين رسانيدند كه آن نوباوه بستان سيادت يكي از ارباب متعصب اهل تسنن است. شاه بعد از استماع اين خبر، .... از آن منبع فصاحت و بلاغت بغايت مكدر شد و از نظر كيميا اثرش بينداخت. به هر تقدير، در حين حيات و بعد از وفات والد خود از سعادت ملازمت پادشاهي و تفاخر بندگي شاهنشاهي بيبهره ماند».30
6 - ميرفخرالدين استرآبادي معروف به سماكي
7 - ميرزا قاسم گنابادي
8 - كمال الدين حسين ضميري اصفهاني
9 - مولانا شيخ احمد
10 - مولانا مصلح الدين محمد عبادي لاري
تحقيق / آشنايي با مكتب شيراز
2 - حاشيه بر تهذيب المنطق و الكلام دواني،
3 - حاشيه بر طوالع الانوار قاضي بيضاوي در كلام،
4 - تعليقه بر تفسير بيضاوي،
5 - حاشيه بر مطول تفتازاني،
6 - شرح كافيه ابن حاجب،
7 - شرح رساله فارسي قوشچي،
8 - رساله در علم هيئت،
9 - حاشيه بر حاشيه قديم ملاجلال،
10 - حاشيه بر شرح جامي،
11 - شرح فارسي هيئت ملاعلي قوشچي،
12 - حاشيه بر انوار شافعي.
11 - تقي الدين ابوالخير محمد فارسي
12 - شيخ منصور باغنوي
13 - مير ابوالفتح ابن امير مخدوم
پدر او ميرزا مخدوم شيرازي از احفاد سيد شريف جرجاني است وي دخترزاده قاضي جهان وزير سيفي حسيني است «و چون متهم به تسنن بود از حضرت شاه جنت بارگاه زياده توجه و التفات نمييافت». وي شرحي بر آداب المناظره دارد.
14 - مولي وجيهالدين سليمان القاري الفارسي
15 - ابوالقاسم ابنابيحامد نصرالبيان
او كه جمع زيادي از علما و فضلا را شاگردي كرده است در سال 966 ه•• بدنيا آمد معقول را بيشتر نزد ميرزاجان شيرازي فراگرفت در سال 1014 كتاب معروف «سلم السموات» را به پايان رسانيد. اين كتاب تفصيل احوالات جمعي از علماء و شعراء و ارباب منازل و اصحاب مقامات است. وي در سال 1024 از دنيا رفته است.
16 - مولي تقي الدين محمد
17 - امير فتح الله شيرازي
امير فتحالله پس از شاه طاهر از كساني است كه آثار حكيمان متأخر ايران همچون دواني، سيد سند و غياث الدين منصور را به هند برد و در حلقههاي درسي وارد كرد و مورد قبول علما گردانيد و در انتقال دانش و حكمت مدرسي ايران به هند بيترديد مهمترين نقش را داشته و ظاهراً با همكاري وي بود كه ضوابط دفتر ماليات به گونهاي كه در ايران رايج بود، در هند نيز مقرر گرديد38.
اين دانشمند بزرگ اختراعات شگفت انگيزي داشت. از مصنوعات او آسيابي بود كه خود حركت ميكرد و آرد ساييده بدست ميداد و آيينهاي كه از دور و نزديك اشكال غريبه در آن نمايان ميگشت و توپي كه هربار دوازده گلوله پياپي شليك ميكرد و بندوقي كه به يك گردش، دوازده آواز ميداده39. اكثر علماي بزرگ حوزه فرنگي محل در هند سلسله حكمتآموزيشان به امير فتحالله ميرسد40. شاگردان معروف ايراني او عبارتند از محمود بن محمد دهدار (م 1016 ه•• ) مير تقي الدين محمد نسابه شيرازي (م 1019 ه•• ) ملارضا همداني، و حكيم علي گيلاني (م 1018 ه•• ). پسر او حكيم صالح شيرازي (صالح خان) در طب شهرت داشت و پس از پدرش در هند، پزشك مخصوص شاه بود و اين سمت پس از او به پسرش محسن شيرازي رسيد41. نواده او فتح الله بن عبدالله قاضي شيرازي است كه در سال 1098 فوت كرده و صاحب كتابهايي چون سنن الامة و البدايع و نيز رياضي الابرار في مناقب الكرار به فارسي است وي در زمان شاه سليمان صفوي مدت زيادي قاضي اصفهان بود. امير فتح الله در سال 997 در كشمير در گذشت و اكبر شاه در مرگ او تأسف بسيار خورد و گفت كه اگر وي بدست دشمن اسير ميشد و براي آزادي او همه درآمد حكومت و خزائن سلطنت مرا ميخواستند ميدادم و يقين داشتم كه در اين سودا سود فراوان كردهام. از آثار او اينها را ميتوان نام برد:
1 - الأسألة السلطانيه، كه به فارسي نگاشته شده و جواب سؤالات فلسفي و كلامي است كه سلطان نظامشاه بن الحسين در احمدنگر از او كرده است و در حدود 994 نگاشته شده است.
2 - حاشيه بر حاشيه قديم دواني بر تجريد؛
3 - حاشيه بر شرح مطالع، كه در 994 نگاشته است.
4 - رسالة في اسم الجنس؛ در بيان موضوع اسم جنس و اقسام لام است. اول آن چنين است: «الحمدلله الذي جعل اجناس الاسماء اسماء الاجناس...» اين كتاب نيز در 994 نگاشته شده است.
5 - صاحب الذريعه دو كتاب طبقات اكبري و آيين اكبري را نيز از او ميداند.
18 - محمود بن محمد دهدار (عياني)
1 - منظومه سجنجل الاسماء؛ كه فرصت الدوله به او منسوب كرده است.
2 - جواهر الاسرار؛ كه در علم جفر است و به نظم و نثر نگاشته شده است.
3 - جامع الفوائد؛ در علم حروف است كه آن را بعد از بازگشت از هند به فارسي نگاشته است.
4 - زبدة الالواح؛ در فسون و طلسم.
5 - مفتاحالمغاليق؛ درخواصاعدادوجفرو طلسمات.
6 - كنز الرموز؛ در خواص حروف و تطبيق آنها بر احكام نجومي در 14 روز تأليف كرده است. چنانكه خود چنين آورده است:
شرح اين زيده يا خلاصه تمام شد مرتب به چهارده ايام
نبرد راه مطلقاً به رموز چشم بندش بود رموز كنوز
7 - كتاب دستور، شامل اشعار عياني است.
8 - رسالهاي در توحيد،
9 - جفرالجامع،
10 - غاية الامكان،
11 - مفتاح الاستخراج،
12 - مقصد الاقصي،
13 - رسالهاي در جفر؛ كه در سال 1889 ميلادي در گانپور هند چاپ شده است.
19 - محمد دهدار (فاني)
بعد از دهدار پدر نوبت به محمد[بن[ محمود دهدار ميرسد كه تخلص او در شعر فاني بوده است. در مقدمه رساله ذوقيه، خود را عبيدالاحرار محمد دهدار معرفي كرده است. از تاريخ تولد و وفات او اطلاعي در دست نيست همينقدر ميدانيم كه تا سال 1082 در شيراز بوده است.
چنانكه در پايان رساله ذوقيه خود آورده است: «در روز 25 جمادي الاولي سال 1082 قمري در دارالفضل شيراز تحرير يافت». قبر او نيز در حافظيه شيراز واقع است.42 آثار و كتب منسوب به او عبارتند از:
1 - خلاصة الترجمان في تأويل خطبة البيان: اين رساله به فارسي است و شرحي است بر خطبه منسوب به علي(ع) كه فقرات بلندي دارد و چنين آغاز ميشود: انا الذي عنده مفاتح الغيب لايعلمها بعد محمد(ص) غيري... و چنين خاتمه مييابد: انا اظهر الاشياء الوجودية كيف اشاء، انا باب حطتهم التي يدخلون فيها... اين خطبه را حافظ برسي حلي مؤلف «مشارق الانوار» و قاضي سعيد قمي (1038 - 1103) نقل كردهاند43.
البته بعضي ديگر مثل ابوالقاسم گيلاني (1150 - 1231) اين خطبه را مخالف قرآن و از ساختههاي غلات شمردهاند. به هرحال، دهدار به تأويل اين خطبه پرداخته است. در انتساب اين كتاب به دهدار پدر و يا دهدار پسر اختلاف است. شيخ آقا بزرگ آن را از محمد دهدار دانسته است44. و در كتاب بزرگان جهرم به محمود دهدار منسوب شده است45. البته در اول اين كتاب آمده است: «الحمد لله الذي خلق الانسان، علمه البيان، المنان ذي الاحسان، الذي كل يوم هو في شأن... چنين گويد پير گفتار و صورت ديوار محمد بن محمود الملقب به دهدار» كه مؤيد اين است كه از دهدار پسر است. ولي خود شيخ آقا بزرگ ديوان عياني را «از محمدبن محمود شيرازي صاحب خلاصة الترجمان» دانسته است46 و معلوم است كه تخلص محمود دهدار عياني بوده است نه محمود دهدار. در خاتمه اين كتاب قصيده اي در مدح اميرالمؤمنين آورده است كه اول آن چنين است:
چو كاسه عيني از كف مغان رسدم
رموز عالم غيبي به ارمغان رسدم
و در آخر آورده است:
ز «فيض وجود علي» چون رسيد اين توفيق
چنان رسيد كه تاريخش از همان رسدم
بنابراين تاريخ اتمام قصيده به ابجد (فيض وجود علي) يعني 1013 است كه اين تاريخ احتمال اينكه اين كتاب از دهدار پدر باشد را بيشتر ميكند مگر آنكه چنين جمعبندي كنيم كه كتاب خلاصة الترجمان و يا مقدمه آن از پسر بوده باشد و بقيه از جمله آن قصيده از پدر.
2 - تفسير سوره نور تحت عنوان الفوائد،
3 - تفسير آيه الا الي الله تصير الامور،
4 - تفسير آيه فلا اقسم بمواقع النجوم،
5 - رساله الف انسانيت: رسالهاي است عرفاني در مقام پيامبر(ص).
6 - دُرّ يتيم؛ كه رسالهاي است به فارسي در عرفان و مقام انسان كامل و مراتب روح. اين رساله در سال 1319 شتوسط چاپخانه موسويدرشيراز به چاپ رسيده است.
7 - وجدانيات و ذوقيات،
8 - نفائس الارقام؛ به فارسي در اثبات وجود خداست در ده قسمت كه هر قسمت را رقم ناميده.
9 - تفسير سوره انشراح،
10 - دقايق الحقايق؛ به فارسي مشتمل بر يك مقدمه و هفت دقيقه و يك خاتمه است.
11 - اشراق النيرين؛ به فارسي مختصري است در عرفان و تصوف.
12 - عشره كامله يا ملكات انساني؛ به فارسي، ده قسمت دارد و هر قسمت را فقره ناميده.
13 - ذوقيات عقلي و معقولات ذوقي؛ به فارسي.
14 - الكواكب الثواقب، كه آن را در هفت كوكب تنظيم كرده است (كوكب اول در فضل علم. كوكب دوم در كيفيت تعلم. كوكب سوم در اثبات واجب به روش عقلي كوكب چهارم در اثبات واجب به روش صوفيان. كوكب پنجم در معرفت نفس. كوكب ششم در قضا و قدر. كوكب هفتم در سر اختلاف علما و مذاهب) اول آن چنين است: الحمدلله الذي علم الانسان مالم يكن يعلم.
15 - اثني عشريه يا خطبة في مدح الائمه و القابهم؛ به عربي. (بعضي آن را به ابن عربي منسوب كردهاند).
16 - معرفة الامام به فارسي،
17 - منظومة في التحقيق،
18 - اصطلاحات صوفيان؛ به فارسي، گويا مأخوذ از رساله عبدالرزاق كاشاني است.
19 - تحقيق ذكر اِله؛ به فارسي،
20 - معني الوجود؛ به فارسي،
21 - نبوت؛ به فارسي،
22 - قصيده ميميه؛ به فارسي،
23 - ترجمه رساله اقرب الطرق الي الله نوشته نجم الدين كبري،
24 - رساله در اخلاق،
25 - فضيلت انسان؛ به فارسي،
26 - رساله ذوقيه؛ به فارسي در يك بيان و چهار ركن است (در رؤيت و شهود و مشاهده، در اتحاد، در وحدت وجود، در كلي طبيعي).
27 - شرح المناقب؛ به عربي،
28 ـ توحيد برهاني؛ به فارسي،
29 ـ رساله جبر و اختيار؛ كه آن را به فارسي در يك مقدمه و چهار مطلب آورده است:
اول ـ در اخبار راجع به اولين آفريده،
دوم ـ در ايجاد ممكنات،
سوم ـ در تقسيم علم به فعلي و انفعالي،
چهارم ـ در نسبت هستيها به صادر اول
30 ـ مرآةالحقايق؛ در شرح پارهاي از ابيات مثنوي گلشنراز.
31 ـ رساله؛ در توحيد،
32 ـ نسبت افراد؛ رسالهاي است به فارسي در حقيقت ادراك بشري و مباحث معرفت شناسي و بحث اتحاد عاقل و معقول.
33 ـ نامهها و آثار پراكند دهدارفاني،
34 ـ الكميليه؛ كه اول آن چنين است:
نوبتي داعي مسكين قدم قلم در ساحت اشارت امام الموحدين اميرالمؤمنين عليابنابيطالب روان كرده بود كه در جواب كميل ...
35 ـ رساله نظام شاه،
36 ـ شرح بيتي از شاه داعي،
37 ـ رساله حقيقت ادراك،
38 ـ رساله سير و سلوك،
39 ـ درباره شؤون وجود،
40 ـ پانزده نامه عرفاني،
41 ـ ايجاز مفاتيح الاعجاز؛ در شرح گلشن راز كه خلاصهاي است از كتاب مفاتيح الاعجاز. اين كتاب در سال 1312 قمري در بمبئي در 224 صفحه به طبع سنگي چاپ شده است.47
همانطور كه ملاحظه ميشود، محمد دهدار در آثارش عرفان و برهان و قرآن را درهم آميخته و در اين مورد با هم عصر خويش، صدرالمتألهين(م 1050ه••) همطريق است. اين امر نشان ميدهد كه حكمت متعاليه محصول تكامل تدريجي مكتب شيراز است كه در اين دو متفكر شيرازي يعني دهدار و ملاصدرا در يك زمان جلوه يافته است. امكان ارتباط اين دو با هم و تأثيرشان از يكديگر قابل تحقيق و بررسي است. البته مزيتي كه در محمد دهدار نسبت به ملاصدرا يافت ميشود فارسينگاري اوست اخيراً بعضي از رسائل فارسي او به چاپ رسيده است.
دهدار در شعر نيز ذوقي خوش داشت و «فاني» تخلص گزيدهبود. به عنوان حسن ختام يكي از رباعيات عرفاني او راكه در بر دارندهعناصريازحكمتمتعاليهاست ميآوريم:
منظور يقين دو حالت است از اشيا هر لحظه وجود دگر و حكم بقا
تجديد وجود از عدم ذاتي ماست و آن حكم بقا رابطه فعل خدا
با مرگ دهدار فاني، ظاهراً سلسله شاگردان بزرگ غياثالدين منصور در مكتب شيراز به پايان ميرسد و از اين به بعد حكماي شيراز را بيشتر بايد پيرو حكمت متعاليه ملاصدرا شمرد.
شاگردان بيواسطه و با واسطه غياثالدين منصور، مكتب شيراز را گسترش دادند؛ بطوري كه اين جريان از مرزهايِ ايران گذشت و بخصوص در شبه قاره هند، نمودي بارز يافت. هرچند مشهور آن است كه ملاصدرا در مكتب اصفهان از شيخ بهايي و ميرداماد حكمت اندوزي كرده است، ولي به احتمال قريب به يقين حكمت آموزي را در شيراز و در خدمت يكي از شاگردان با واسطه غياثالدين منصور آغاز كرده و سپس وارد حوزه فلسفي اصفهان شده است.
اگر جمالالدين محمود نزد دواني درس خوانده باشد، در زمان مرگ دواني (908ه••) بسيار جوان بوده و بيشتر تدرس او نزد غياثالدين منصور واقع شده است.
امير فتحالله از كساني است كه آثار حكيمان متأخر ايران همچون دواني، سيد سند و غياث الدين منصور را به هند برد و مورد قبول علما گردانيد و ظاهراً با همكاري وي بود كه ضوابط دفتر ماليات به گونهاي كه در ايران رايج بود، در هند نيز مقرر گرديد.
با مرگ دهدار فاني، ظاهراً سلسله شاگردان بزرگ غياثالدين منصور در مكتب شيراز به پايان ميرسد و از اين به بعد حكماي شيراز را بيشتر بايد پيرو حكمت متعاليه ملاصدرا شمرد.
محمد دهدار در آثارش عرفان و برهان و قرآن را درهم آميخته و در اين مورد با هم عصر خويش، صدرالمتألهين (م 1050ه•• .) همطريق است. حكمت متعاليه محصول تكامل تدريجي مكتب شيراز است كه در اين دو متفكر شيرازي يعني دهدار و ملاصدرا در يك زمان جلوه يافته است. امكان ارتباط اين دو با هم و تأثيرشان از يكديگر قابل تحقيق و بررسي است.
بعد از دهدار پدر نوبت به محمد[بن[ محمود دهدار ميرسد كه تخلص او در شعر فاني بوده است. در مقدمه رساله ذوقيه، خود را عبيدالاحرار محمد دهدار معرفي كرده است. از تاريخ تولد و وفات او اطلاعي در دست نيست همينقدر ميدانيم كه تا سال 1082 در شيراز بوده است.
پي نوشت :
17- همان، ج 3، ص 370 به نقل از احسن التواريخ، ج 12، صص6-253.
14- عرفات العاشقين، نسخه خطي.
1- خردنامه صدرا، ش 5، مقاله غياث الدين منصور دشتكي.
10- اقتباسي از قرآن مجيد سوره.
12- نام پلوها را كه بعضا جنبه طنز و طعنه دارد به همان شكلي كه در نسخ خطّي ضبط شده است آوردهايم.
16- روضات الجنات ج 2 صص 20 ـ 319.
15- تاريخ نظم و نثر در ايران،ج1 ،صص 6ـ355.
13- همه مردم او باشيم[ خ ل ].
18- همان، ج 7، ص 87.
19- همان.
11- گدائي باشند [ خ ل ].
27- جلالالدين دواني، عليدواني، ص156،بهنقلاز كشف الفنون.
29- بزرگان نامي پارس، ج 2، ذيل عنوان حبيب الله باغنوي.
24- الذريعه، ج 6، ص113.
20- فردوس، ص 51 و 6.
2- خردنامه صدرا، ش 3، مقاله صدرالدين محمود دشتكي قسمت خاندان دشتكي.
25- فردوس، ص 51 و 6.
26- روضات الجنات، ج 7، ص 115 و ص 87.
22- الذريعه، ج 6، ص 51
21- همان.
28- تاريخ نظم و نثر در ايران، ج 1، ص 389.
23- روضات الجنات، ج 4، ص 229.
31- تاريخ ادبيات در ايران، ج 5، ص 306.
32- تذكره ميخانه، ص 157.
38- كيهان انديشه، ش58، مقاله حوزه فرنگي محل، ص116.
3- خردنامه صدرا، ش 2، مقاله آشنايي با مكتب شيراز (شيراز مهد حكمت، زادگاه ملاصدرا).
34- روضات الجنات، ج 6، ص 244.
35- فردوس، ص 65.
36- كيهان انديشه، ش58، مقاله حوزه فرنگي محل، ص 116.
39- تذكره علماي هند، رحمان علي صاحب، مطبعه منشي 1914 چاپ دوم، ص191.
30- تذكره ميخانه، ص 152.
37- الذريعه ج24 ص76
33- تذكره تحفه سامي، به تصحيح ركن الدين همايونفرخ، انتشارات علمي، ص 130.
43 - فهرستكتب اهدائي مشكوة به دانشگاه تهران، منزوي ، ج2، ص112.
46- الذريعه، ج 9، ص 777.
40- خردنامه صدرا، ش3، ص 104.
41- بزرگان نامي پارس، ج 2 (ذيل اسم).
42- الذريعه، ج 9، ص 777.
45- بزرگان جهرم، ص 338.
4- خردنامه صدرا، ش 5، مقاله غياثالدين منصور دشتكي.
47- بزرگان جهرم، صص: 302-279.
44- الذريعه، ج 7، ص 219.
5- تاريخ ادبيات در ايران، ذبيحالله صفا، ج 5، ص 306، شركت مؤلفان 1362.
6- خردنامه صدرا ش 5 مقاله غياثالدين منصور دشتكي.
7- فردوس، علاءالملك شوشتري ـ انجمن آثارملي1352ص51.
8- خردنامه صدرا، ش 5، مقاله غياثالدين منصور دشتكي.
9- گزارش اين برخورد و بخصوص نامه صدرالدين محمد را از دونسخه خطي مربوط به آستان قدس و نسخه ديگري كه يكي از دوستان از كتابخانههاي تهران در اختيارم گذاشته است تصحيح كردهام و نظر به آنكه اولين بار است كه اين نامه منتشر ميشود و با توجه به نكات جالبي كه دارد همه آن را به تفصيل ميآورم
/س