دستور کاری برای قرن 21

همه چيز در سياست كشور ما معمولى، به‌نظر مى‌رسد؛ اما اين مطلب صرفا با توجه به بحران‌هاى گذشته قابل درك است. در قياس با آنچه كه زمانى معمولى به‌نظر مى‌رسيده، سياست فعلى ما بسيار غيرمعمولى هم است.[۱[ادعاى «رچارد نيوستاد» ـ که از اوایل دهه ۱۹۶۰، درباره وضعيت سياست و حكومت در آمريكا بيان شده بود- به بهترين وجه معرف ماهيت برنامه امنيتى اسرائيل است .چنين به نظر مى رسد كه اين رژيم درصدد است با توجه به تجارب پيشين خود در مواجهه با نيروهاى معارض
چهارشنبه، 2 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دستور کاری برای قرن 21
ابعاد اجتماعی برنامه امنيتی اسرائيل: دستور کاری برای قرن بيست و يکم 
دستور کاری برای قرن 21

نويسنده: اصغر افتخاری

مقدمه

همه چيز در سياست كشور ما معمولى، به‌نظر مى‌رسد؛ اما اين مطلب صرفا با توجه به بحران‌هاى گذشته قابل درك است. در قياس با آنچه كه زمانى معمولى به‌نظر مى‌رسيده، سياست فعلى ما بسيار غيرمعمولى هم است.[۱[ادعاى «رچارد نيوستاد» ـ که از اوایل دهه ۱۹۶۰، درباره وضعيت سياست و حكومت در آمريكا بيان شده بود- به بهترين وجه معرف ماهيت برنامه امنيتى اسرائيل است .چنين به نظر مى رسد كه اين رژيم درصدد است با توجه به تجارب پيشين خود در مواجهه با نيروهاى معارض و يا مخالفش در داخل و خارج از فلسطين اشغالى، وضعيت تازه اى را ايجاد و آنرا «معمولى بنمايد» كه در آن، موقعيت اسرائيل نسبت به گذشته بهبود نسبى‌اى را نشان دهد. به عبارت ديگر، قرار دادن جهان در وضعيتى تازه كه جز پذيرش و كنار آمدن با آن، گزينه ديگرى ندارد؛ برنامه‌اى مشابه با آنچه در ابتداى تاسيس اين رژيم با كمك موثر نيروهاى انگليسى و آمريكايى ميسر گرديد. به‌گونه‌اى كه امروزه بسيارى از دولت‌ها، سازمان‌ها وجنبش‌ها با اشاره به اينكه اسرائيل به واقعيتى خارجى تبديل شده كه نمىتوان آنرا ناديده انگاشت، با اصيل‌ترين خواست‌هاى مردم فلسطين- مبنى بر ضرورت دفع دشمن و صيانت از جان، مال يكيارچگى سرزمينى ـ به ديده شك و ترديد مىنگرند و راه‌حل‌هاى ميانه- مبتنى بر مصالحه سرزمينى ـ را، تنها گزينه مطلوب ارزيابى مىكنند.[۲]نويسنده در نوشتار پيش روى با توجه به موقعيت منطقه‌اى و جهانى اسرائيل، روندهاى جهانى در قرن بيستم ـ كه متاثر از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى و يك‌جانبه‌گرايى آمريكا است ـ و بالاخره اهداف كلان رژيم صهيونيستى، در نظر دارد به تصويرى از برنامه امنيتى اسرائيل براى قرن ۲۱ دست يابد كه مى‌تواند براى بازيگران سياسى‌اى چون جمهورى اسلامى ايران- كه خود را در اين موضوع دخيل مى‌داند ـ جهت طراحى استراتژى ملى مفيد باشد. براى اين منظور، نگارنده ضمن تحليل دو ركن اصلى برنامه امنيتى اسرائيل از استراتژى احتمالى اين رژيم جهت برخورد با موانعى داخلى و خارجى نيز سخن گفته، بدين ترتيب، زمينه مناسب براى طراحى استراتژي‌هاى رقيب در برخورد با تهديدات اسرائيل، فراهم خواهد آمد .گفتنى است كه اين نوشتار تنها به بعد اجتماعى برنامه امنيتى اسرائيل اختصاص دارد و از اين حيث مىتواند مقدمه‌اى براى مطالعات تكميلى‌اى ارزيابى گرد كه به بررسى برنامه امنيتى ساير بازيگران موثر در اين بحران، مىپردازند. بر اين اساس، مقاله حاضر از حيث روشى در تقاطع جامعه‌شناسى با امنيت‌پژوهى قرار دارد؛ به عبارتی از منظر «جامعه‌شناسى امنيت» كه در زمره گرايش‌هاى نوين در حوزه مطالعات امنيتى است، به بررسى برنامه امنيتى اسرائيل مىپردازد. [۳] اين نگرش در صورت انجام تحقيقات مشابهى كه از منظر اقتصادى و نظامى صورت مى‌پذيرد، مىتواند تكميل شده، در نهايت تصويرى كامل از برنامه امنيتى اسرائيل را به خواننده ارائه دهد که از ارزش علمى و راهبردى برخوردار است.

الف. آسيب‌شناسى امنيتى

«هدف اصلى مديريت بحران، دستيابى به راه‌حلى معقول براى برطرف كردن شرايط غيرعادى به‌گونه‌اى است كه منافع و ارزش‌هاى اساسى، حفظ، تامين گردند». [۴] تصریح «مك كارتى» بر ضرورت شناخت «شرايط غيرعادى» و تلاش در جهت تبديل آنها به «امور عادى»، مويد استراتژى‌اى است كه در ابتداى اين نوشتار توسحل «نيوستاد» بر آن تاگيد شد. بر اين اساس، شناخت واقع‌بينانه از «موارد غيرعادى» گام نخست در طراحى برنامه امنيتى را ـ كه هدف از آن فايق آمدن بر اين امور غيرعادى و به عبارتى «عادى نمودن» آنها است- شکل مى‌دهد.[۵]

نخست. اسرائيل به مثابه جامعه‌اى امنيتى شده

«امنيتى كردن» Securitjzation دلالت بر اين دارد كه چه بسا ما از هر تهديد ساده‌اى، يك تحليل امنيتى بيرون آورده، بدين ترتيب، تهدیدات را ـ ولو ساده و پيش پا افتاده ـ تا سطح ملى و تهديد امنيتى بالا ببريم.[۶]تغيير ديدگاه‌هاى امنيتى از شكل سنتى آن كه براى امنيت، تن بعدى واحد (يعنى ملاحظات نظامى) را قائل بودند و ظهور ديدگاه‌های «فراسنتى»اى كه بر چند بعدى بودن مقوله امنيت تاكيد مى‌كردند، [۷] اگر چه از حيث تحليل علمي- كاربردى، اقدامى ارزنده و مثبت ارزيابى مىشد، اما به گفته «بارى بوزان»Barry Buzan دربردارده آسيب جدى‌اى بود كه وى ازآن به «امنيتى شدن» جامعه ياد كرده است. اين مفهوم كه براى نخستين بار از سوى پيروان «مكتب كپنهاگ» وضع و ارائه گرديد، دلالت بر وضعيتى دارد كه در آن، جامعه دچار آسيب‌پذيزى فراگير امنيتى شده، از ناحيه هر رفتار يا سياست غيرمتعارفى احساس «ناامنى در سطح ملى» مىنمايد. جوامعى از اين قبيل در بستر تاريخ نشان داده‌اند كه در درجه نخست، درك صحيح و كاملى از محيط پيرامونى خود ندارند، دوم اينكه، به برنامه‌هاى افراطى، اقبال بسيار زيادى دارند كه در مجموع، به راديكاليزه شدن فضاى امنيتى در هر نقطه‌اى كه ايشان حضور داشته باشند، منجر مىشود. به همين دليل هم «بوزان» و هم «اولى ويور» ـ به‌عنوان معماران اين نظريه ـ بر «غيرامنيتى كردن »Desecuritzation پديده‌ها تاكيد داشته، آنرا تنها راه‌حل مناسب براى تامين صلح در سطح منطقه‌اى و بين‌المللى ارزيابى مى‌كنند. [۸] جامعه اسرائيل را با توجه به تلقى كپنهاگى از امنيت مىتوان «جامعه‌اى امنيتى» به حساب آورد كه از جمله دلايل اصلى آن شاخصه‌هاى زير است
1. پيدايش در ناامنى«عبدالوهاب المسيرى» در «دايره‌المعارف يهود، يهوديان و صهيونيسم» با انگشت گذاردن بر روى فلسفه وجودى شكل‌گيرى رژيم صهيونيستى، تصريح مى‌كند كه اين واحد سياسى، اساسا بر مقتضاى فرايندى تاريخى ـ طبيعى مشخصى شكل نگرفته است؛ بلكه به‌صورت مصنوعى و با تاكيد عمده بر وجود ناامنى براى يهوديان در گستره جهانى ـ و حتى تلاش براى توليد ناامنى به‌منظور تهييج ايشان جهت مهاجرت به سرزمين اشغالى ـ پديدار شده است. به همين دليل نيز «دغدغه ناامنى» (الهاجس الامنى) در درون جامعه اسرائيلى ريشه دوانيده، تضعيف و يا زوال آن مىتواند در فروپاشى جامعه موثر باشد. [۹] اين وضعيت پارادكسيكال دلالت بر آن دارد كه اسرائيل پيوسته به ميزانى از ناامنى براى يهوديان در گستره جامعه جهانى نيازمند است تا از اين طريق، مزيت نسبى سكونت در فلسطين اشغالى را همچنان حفظ كند. افزون برآن در سطح داخلى نيز به واسطه نگرش امنيتى شده‌اى كه به فلسطينى‌ها دارد، نمى‌تواند از راه‌حل‌هاى مسالمت‌آميزى كه در نهايت به شكل‌گيرى يك جامعه تركيبى ـ متشكل از دو بخش يهودى و فلسطينى ـ منتهى مىشود، حمايت كند. مطابق تحليل A.Arian اسرائيل در فضاى بين «جنگ» و«صلح» قرار دارد و تمايل كامل به هر سوى مى‌تواند نتيجه‌اى منفى به‌دنبال داشته باشد؛ به عبارت ديگر، امنيت را در وجود سهمى از ناامنى درك و فهم مىكند. [۱۰[
2. حضور در ناامنىجامعه اسرائيل از حيث ژئوپليتيك در محاصره جريان‌هاى امنيت سوزى است كه هستى اين واحد سياسى را پيوسته تهديد مىكند. اين‌گونه تهديدات اگر چه به واسطه تحولات اخير به ميزان زيادى كاهش يافت، اما کافى اين واقعيت نيست كه اسرائيل در محاصره كشورهاى اسلامى‌اى قرار دارد كه در صورت به هم خوردن مناسبات قدرت، مىتواند براى اين رژيم بسيار خطرساز باشد. اين موضوع به‌صورت افراطى از سوى انديشه‌گران حوزه نظامى اسرائيل مورد توجه قرار گرفته و تلاش مىشود مويدى براى سياست‌هاى سركوبگر اسرائيل باشد. [۱۱] «آلوينز روبنستين Alvinz Rubinstein با نگاهى معتدل به اين موقعيت اسرائيل تاكيد مى‌كند كه اسرائيل در بهتربن حالت، احساس ناامنى خواهد داشت؛ چراكه در پيشينه تاريخى‌اش با اعراب منازعه دارد و در احتمالات آينده شناسى‌اش با اين احتمال به‌صورت جدى مواجه است.[۱۲]
3. هويت ناامنگذشته از تهديدات بيرونى، جامعه اسرائيل از درون با تعارض مواجه است و همين تعارضات موجب مىشود شهروندان آن با «خود» و «موقعيت» نوينشان نتوانند هماهنگ گردند. «ريك» B. Reich و «گرشن كى وال G Kieval با استفاده از داده‌هاى مربوط به روان‌شناسى اجتماعى درباره وضعيت ساكنان سرزمين‌هاى اشغالى، چنين نتيجه مىگيرند كه «ثبات» در جامعه اسرائيل مفهومى «جاافتاده» و معنابخش نبوده، اين جامعه بيشتر تغيير و تحول را تجربه كرده ـ و به آن اميد بسته است. اين حالت روان‌شناختى منجر به نفوذ «ناامنى» به درون ذهن اسرائيلىها مى‌شود كه فايق آمدن بر آن به سادگى ميسر نبوده، مستلزم گذشت زمان طولانى است. البته اين عامل، تنها جنبه منفى ندارد، از حيث ايجابى مىتواند به پديد آمدن وضعيتى «استثنايى»- موسوم به «عادت كردن» به ناامنى- منجر شود كه در اسرائيل هر دو وجه ايجابى و سلبى ـ با تاكيد به وجه سلبى- در حال تاثيرگذارى است.[۱۳]
4. آينده ناامناگرچه تحولات پس از يازدهم سپتامبر به ميزان زیادى در راستاى افزايش ضريب امنيتى اسرائيل ارزيابى مىگردد، اما اين وضعيت درباره معادلات امنيتى قرن بيستم به هيچ وجه صادق نبوده، حتى در چشم‌انداز امنيتى قرن ۲۱ نيز امرى اجماعى به‌شمار نمىآيد. [۱۴] در چنين فضايى تحليل روندهاى امنيتى براى اسرائيل در قرن ۲۱ چندان روشن نبوده، به تعبير «يورى بار- جوزف» (Uri Bar-Josef) «ترس از آينده» را دامن مىزند. [۱۵] خلاصه كلام آنكه، اسرائيل از اين حيث در وضعيت نامتعادل و غيرمتعارف قرار دارد؛ چراكه وجه سلبى امنيت در خاطره ازلى، وضعيت فعلى و آينده جامعه حضور پر رنگ دارد و آنرا به يكى از مصاديق بارز «جوامع امنيتى شده» تبديل ساخته است.

دوم. اسرائيل به مثابه جامعه‌اى نا‌پايدار

«نيكولاس پولاننراس در سال ۱۹۸۷، چنين نوشته بود: وبژگى دولت سرمايه‌دارى اين است كه زمان و مكان اجتماعى را درخود حل مىكند و چارچوب‌هايى از زمان و مكان بر پا مىدارد و سازمان، زمان و مكان را به انحصار خود در مىآورد [اما من مىگويم] ديگر چنين نيست». [۱۶]
«جامعه ناپايدار» طبق گفته «مانوئل كاستلز»M.CastelJs محصول خروج الگوى ملى از كنترل دولت و درگيرى آن در بحران‌هاى نوينى است كه قدرت سياسى قادر به فائق آمدن بر آنها نيست ـ در جامعه اسرائيل نيز دلايل متعددى وجود دارد كه مىتواند موجب «ناپايدارى» در آن شود كه از آن جمله مى‌توان به ماهيت مهاجرتى بودن جامعه، سياست‌هاى تبعيضى در بين گونه‌هاى مختلف ساكنان و حتى ملاحظات تاريخى و فرهنگى اشاره كرد. [۱۷] وجود چنين عواملى به تعبير «يوسى مل من» (Yossi Melman) اسرائيل را به «جامعه‌اى سرگشته» تبديل مىسازد كه براى رسيدن به وضعيت مستقر ثابت، با موانع جدى فرهنگى، ساختارى و رفتارى مواجه است. [۱۸] بنابراين، اسرائيل جامعه‌اى با انبوهى از تعارض‌ها است كه در جريان سرمايه و حمايت سياسى خارجى توانسته است از فعال شدن آنها ممانعت به عمل آورده، به حفظ كليت جامعه كمك نمايد. [۱۹] چنين وضعيتى با توجه به تغيير وتحولاتى كه سياست و اقتصاد در گستره بين‌المللى به‌صورت پيوسته شاهد آن است، نمىتواند مستمر و يكسان ارزيابى گردد، [۲۰] بنابراين، جامعه اسرائيل در حالتى متزلزل قرار دارد كه عمده‌ترين محورهاى آن عبارتند از:
1. مشكل «هويت»«به‌نظر من مشكل يهود، نه اجتماعى و نه مذهبى است. اگر چه زمانى مشكل مذهبى يا اجتماعى به خود مىگيرد، مسئله صبغه ملى دارد و براى حل آن [بايد اثبات كنيم كه] يك ملت هستيم؛ يك ملت». [۲۱] تصريح «هرتزل» دلالت بر آن دارد كه محور اصلى ناپايدارى در جامعه اسرائيل عدم اجتماع ايشان بر الگوى واحدى از هويت ملى است كه در نهايت بتواند ايشان را از غير آنها تمييز داده و نوعى وفادارى ملى را در كليه دارندگان آن هويت، ايجاد و تقويت كند. به عبارت ديگر ـ و چنانكه »يوسى مل من» بيان كرد،- هنوز «كيستى» اعضاى اين جامعه مورد پرسش است و همين امر، فلسفه وجودى «اسراييلى‌ها را متزلزل مىسازد. دولت اسرائيل خود را دولتى يهودى مىخواند، اما اين به چه معنا است؟ ما اسرائيلى هستيم يا يهودى؟ مليت ما چيست؟... خلاصه كلام آنكه، روح كلى و حاكم بر فرهنگ ما كدام است؟) [۲۲] طرح پرسش‌هايى از اين قبيل كه حكايت از ابهام آلود بودن چيستى واقعى هويت اسرائيلى دارد ـ چنانكه «مل من» بيان كرده ـ بيانگر اين واقعيت است كه گسست هويتى به‌صورت جدى وجود داشته، مانع از شكل‌گيرى ثبات اجتماعى بر مبناى هويت واحد مىگردد. [۲۳]
2. مشكل «ايدئولوژى»اگر چه رژيم صهيونيستى تلاش بسيار مىكند تا جامعه‌اى کاملاً يهودى را مطابق با آرمان‌هاى خود در عالم خارج محقق سازد، اما واقع امر، آن است كه كليه سياست‌هاى انحصارطلبانه و سركوبگرانه دولت نتوانسته، يكسان‌سازى مورد نظر را تامين نمايد. به همين دليل، گسست بين «مسلمانان ـ يهوديان» به‌عنوان معضل جدى‌اى همچنان وجود دارد. اين در حالى است كه گسست‌هاى فرعي‌ترى نيز در همين حوزه به واسطه حضور گروه‌هاى دينى ديگر نيز پديدار شده‌اند كه «دفا روبينسون ديواين» را به آنجا رهنمون شده تا از گسست فراگير «عربى ـ يهودى» استفاده نمايد. منظور وى از اين گسست، شكاف سياسى ـ اقتصادى و فرهنگىاى است كه بين اعراب مسلمان دروزى و مسيحى از يك طرف با يهوديان مهاجر به اين سرزمين پديدار شده و به‌صورت معنادارى به بروز تبعيض به نفع يهوديان در كليه عرصه‌ها منتهى شده است. يكى از علل خيزش مردمى بر ضد رژيم صهيونيستى، وجود همين گسست است كه در بهره‌مندى از امكانات عمومى تاثيرگذار است. به گفته «مجيد الحاج»، اين گسست چنان در جامعه اسرائيل نهادينه شده كه حتى «اعراب اسرائيلى»- يعنى كسانى كه به‌نوعى شهروند رسمى اسرائيل شده‌اند- نيز از آن متاثر بوده، تبعيض ناشى از اختلاف ايدئولوژى‌شان را درنهايت حس و تجربه مىنمايند. [۲۴]
3. مشكل «نژاد»«افرايم بن زادوك» (Efrim Ben. Zadok) و «حنا افك» (Hanna Ofek) با تامل در نوع مناسبات جارى در هرم اجتماعى جامعه اسرائيل، به آنجا مىرسند كه گذشته از روابط تبعيض‌آميزى كه يهوديان با ساير ساكنان دارند و براساس عامل ايدئولوژى آنرا تعريف و اجرا مىكنند، در بين خود نيز مناسبت‌هاى ويژه‌اى را به اجرا مىگذارند كه بنياد نژادى دارد. از اين منظر، مهاجران شرقى كه از جوامع سنتى شمال آفريقا و خاورميانه آمده‌اند، با مهاجران غربى از حيث فرهنگى و رفتارى اختلاف دارند. اين تمايز در دسترسى به قدرت، به‌صورت آشكار خود را مىنمايد، به‌گونه‌اى كه مىتوان ادعا كرد مناصب عالى، عموما در انحصار مهاجران اروپايى قرار دارد.[۲۵] «آريان» و «ناچ مايس» با مطالعه موردى مربوط به كسانى كه موفق شده‌اند به هيات نخست‌وزيرى دست يابند، نشان مىدهند كه وا‌لدين اين افراد تماما متعلق به حوزه اروپاى شرقى بوده‌اند و خود ايشان نيز (به ميزان هفتاد درصد) متولد همين حوزه هستند و مابقى در اسرائيل متولد شده‌اند. [۲۶] به عبارت ديگر، شكل پيچيده و ناپيدايى از نژادگرايى حتى در درون جامعه يهودى در جريان است كه با توجه به ساير گونه‌هاى آشكار تبعيض، منجر به بروز تزلزل در مبانى اين جامعه مىشود. مجموع ملاحظات بالا ما را به آنجا رهنمون مىشود كه جامعه اسرائيل را جامعه‌اى ناپايدار ارزيابى نماييم كه اگر ملاحظات اقتصادى و سياسى نيز به آن افزوده شود، اين مدعا تاييد تام مىگيرد.
ب. دستور كار امنيتى
حال با عنايت به دو گونه از آسيب‌هايى كه در قسمت پيشين به آنها اشاره شد، مىتوان به وجود دو ركن اصلى در برنامه امنيتى اسرائيل اشاره كرد كه هر يك ناظر به‌گونه‌اى خاص از آسيب‌ها است.ركن نخست. قرار گفتن در برنامه امنيتى ايالات متحده آمريكا دولت اسرائيل براى فائق آمدن بر تهديدات امنيتى ناشى از عملكرد گروه‌هاى معارض داخلى و بازيگران سياسى در سطح منطقه‌اى و بين‌المللى، به‌دنبال آن بوده است كه با قرار گرفتن در «برنامه امنيتى» يك قدرت برتر و هژمون، به افزايش ضريب امنيتى خود همت گمارد. به عبارت ديگر، اسرائيل به‌دنبال نيل به توافقى دوجانبه- و متقابل- با قدرت برتر جهانى است تا بدين وسيله، مانع از تعرض ديگر بازيگران شود. اگر چه اين ايده از ابتداى تاسيس رژيم صهيونيستى به‌نوعى مد نظر بوده است، اما شاخصه بارز قرن بيست ويكم، تحقق عينى آن است. به همين دليل، معادلات امنيتى در منطقه تا آنجا كه به اسرائيل مربوط مىشود، دچار پيچيدگى سيار شده، چنين به‌نظر مىرسد كه برخورد با مشكلى به نام «صهيونيسم سياسى» به سادگى ميسر نباشد. مراحل تكوين اين ايده تا تحقق آن به‌صورت يك برنامه امنيتى عينى، عبارت است از:
1. بازگشت به «امنیت»تاسيس اسرائيل اگر چه با استناد به آرمان‌هاى ايدئولوژيك صورت پذيرفت، اما روند طبيعى امور نشان داد كه سياست جذب مهاجران و تدبير امور بر مبناى اين آرمان‌ها ميسر نيست؛ به عبارتى، توان انگيزش عملى اين مفاهيم، بسيار اندك است. در اين مقطع، انديشه‌گرا نى چون «ولاديمير ژابوتنسكى» نظريه جايگزينى «ملاحظات امنيتى» به جاى «آرمان‌هاى يهودى» را ارائه دادند. او كه رهبر شاخه «صهيونيست‌هاى تجديد نظر بود» در واقع با تزريق ملاحظات امنيتى به درون فلسفه وجودى اسرائيل و اولويت بخشيدن به آن، در مقام مقايسه با مولفه‌هاى ايدئولوژيك به تركيب تازه‌اى از «امنيت و ايدئولوژى» دست يافت كه مىتوانست انرژى لازم براى جنبش صهيونيستى را تامين كند. [۲۷] انديشه «ژاپوتنسكى» اگر چه در ابتدا با مخالفت‌هاى جدى مواجه شد و از آن به مثابه انحرافى از انديشه‌هاى راست كيشانه يهود، ياد گرديد، اما به واسطه رخداد مهم «جنگ شش روزه»، مورد توجه قرار گرفت و عمده يهوديان به اهميت ملاحظات امنيتى آگاهى يافتند. تا آنجا كه جنبش «هاكيبوتص» فرداى جنگ شش روزه، به برگزارى كنگره بزرگى اقدام كرد كه در آن اصل جايگزينى «ملاحظات ا‌منيتى» با «آرمان‌هاى ايدئولوژيك» مورد پذيرش قرار گرفته بود. [۲۸]
2. اولويت «امنيت»تجديد نظر طلبى «ژابوتنسكى» در بستر تحولات تاريخى، واكنش شديد فلسطينى‌ها و كشورهاى عربى، در اسرائيل صبغه راديكالى به خود گرفته، به ظهور طيف تازه اى از انديشه‌گران و دولتمردان منجر مى‌شود كه قايل به ارزش مطلق و بلامنازع امنيت هستند. «تابنكين» (Y.Tabenkin) رهبر شاخه موسوم به «آگودات هعفودا» در درون حزب كارگر اسرائيل، در اين ارتباط تصريح مىكند كه «اعراب» نازی‌هاى خشمگين عصر حاضر هستند كه بدون سركوب و نابودى و يا اخراج ايشان جامعه اسرائيل نمىتواند امنيت واقعى خود را به‌دست آورد. به‌زعم وى، مسئله اسرائيل يك چيز بيشتر نيست و آن «امنيت» است. [۲۹] از حيث سياسى نيز اين ايده درون ساخت رسمى قدرت، پيروانى براى خود مى‌يابد كه از آن ميان مىتوان به ديدگاه‌های «بگين» اشاره كرد. او نخستين کسى بود كه در عرصه عمل سياسى، به تفكيك بين «جنگ» و «قتل عام» اقدام كرد. بر اين اسادس، «جنگي كه بسيارى از ا سرائيلىها با استناد به پيروزي‌هاى پيشين‌شان بر اعراب ديگرآنرا خطرى جهـدى تلقى نمىكردند و ضرورتى بر مجادله با مسلمانان از اين حيث احساس نمىكردند، مشكل اصلى يهوديان شناخته نمى‌شد، بلكه «قتل عام» كه با توجه به امكانات مسلمانان، خطرى جدى و ممكن به‌نظر مىرسيد، تهديد واقعىاى بود كه بگين بر دفع آن تاکيد داشت. بگين با اين تقسيم‌بندى، عملا به يهوديان فهماند كه »ديپلماسی»- كه ايشان دل به آن بسته بودند ـ تنها مىتواند مانع جنگ شود و به هيچ وجه «قتل عام» را نفى نمىكند. بدين ترتيب، بگين گرايش‌هاى صلح‌طلبانه را تضعيف كرد و به حاشيه سياست‌هاى رسمى راند.[۳۰[
3. امنيت آرمانى (ايدئولوژيك)برنامه امنيتى اسرائيل با روى كار آمدن «بنى بگين» سومين تحول عمده خود را تجربه مىكند. بدين صورت كه انديشه‌گران اين دوره اقدام به وارونه كردن ايده (ژابوتنسكى) و طرح ايده تازه‌اى نمودند كه جوهره آن را «امنيت، آرمان واقعى يهود» تشكيل مىداد. «ايسار هارل(Issar HareIl) از جمله روساى سابق موساد، تاکيد مىكند كه: امنيت، آرمان نهايى ما است؛ بنابراين، ما در اين‌باره نبايد كوچك‌ترين مجادله يا مصالحه‌اى داشته باشيم.«در مقابل اين تز كه صلح ممكن است آرامشى را در مرزها براى ما به ارمغان آورد، اين آنتى تز قابل طرح است كه: ماندگارى و ايستادن در مرزهاى كنونى، آن هم بدون گام نهادن در راه نيل به آرمان‌ها، اميد به صلح را قطعاً خواهد خشكانيد. [۳۱]اين دوره را مىتوان اوج حاكميت راست‌گراهاى افراطى بر جامعه اسرائيل ارزيابى كرد كه در آن مرز ميان «امنيت ملى» با «آرمان‌هاى ايدئولوژيك» از ميان مىرود و «امنيت» شان آرمانى و ايدئولوژيك مى‌يابد كه هيع مصالحه‌اى پيرامون آن جايز نيست.
4. امنيت آمريكايىنگرش امنيتى اسرائيل با ورود به فضاى جهانى كه ديگر در آن اتحاد جماهير شوروى وجود نداشت، چهارمين تحول بنيادين خود را تجربه مىكند. واقعيت اين است كه دولت آمريكا بنا به ملاحظات داخلى و بين‌ا‌لمللى، از قرار گرفتن «اسرائيل» در برنامه امنيتىاش ممانعت به عمل آورده، كوشيده است بدين وسيله مناسبات خود با كشورهاى عربى را- به‌ويژه عربستان سعودى، مصر، كشورهاى نفتى حاشيه خليج‌فارس كه از ارزش انرژيك، اقتصادى و نظامى بالايى براى آمريكا برخوردارند [۳۲] حفظ نمايد، اما اين استراتژى در قرن بيستم و به‌ويژه در دهه آغازين قرن بيست ويكم به نفع اسرائيل تغيير كرده، اين هدف امنيتى اسرائيل محقق مىشود. به‌عنوان مثال مىتوان به مقاطع مهمى چون بازديد «هنرى مورگنتا»، رئيس مركز (American Jewish Appeal)A.J.A از اسرائيل، مذاكرات مستمر سفير وقت آمريكا با دولت اسرائيل در سال ۱۹۵۰ و يا ديدار «روبرتسون» آمريكايى از اسرائيل اشاره كرد كه هر بار با رايزني‌هاى انگليس، مسئله حمايت بلامنازع آمريكا از اسرائيل و پذيرش اسرائيل به مثابه يك جزو ثابت «برنامه امنيتى آمريكا» مطرح شده است، اما پاسخ منفى دولت آمريكا و يا شروط مطرح شده، عملاً اين سياست را ناكام ساخته است. در اين ارتباط مى‌توان به تصريح آشكار دولت مردان اسرائيلى اشاره كرد كه طى آن اعلام كردند كه: اسراييل حاضر است سربازان خود را به ميدان‌هاى نبردى گسيل كند كه دولت آمريكا مشخص مىسازد و در اين راه افكار عمومى اسرائيل كاملاً توجيه شده است.[۳۳] با اين حال تجربه‌هاى تلخ و دشوارى چون تاسيس «مركز فرماندهى ويژه خاورميانه» و يا «سازمان دفاعى خاورميانه» نشان داد که دولت آمريكا در اين زمينه بسيار محتاط عمل مىكند. يازدهم سپتامبر با تغيير فضاى حاكم بر جامعه و سياست آمريكا- كه در آن براى نخستين بار پس از جنگ جهانى دوم در مقام مقايسه با اقتصاد، امنيت به اولويت نخست جامعه تبديل شد. [۳۴] بيشترين كمك را به دولت صهيونيستى كرد. بدين صورت كه «اسرائيل» در كانون برنامه امنيتى آمريكا قرار گرفته، بوش ضمن حمايت نظرى از اسرائيل و اقدام عملى در اين زمينه، تصریح كرد كه هيچ گونه تعرضى را نسبت به اسرائيل نپذيرفته و تحمل نخواهد كرد. معناى اين بيان و اقدامات حمايتى آمريكا از قبيل وتوهاى مكرر و حمايت مالى و نظامى از اسرائيل آن است كه اسرائيل جزيى از برنامه امنيتى آمريكا به‌شمار آمده، بنابراين، خود را در «حاشيه امنى» مىبيند كه ناشى از پيوند خوردن منافع آنها با منافع هژمون است.با توجه به توضيحات، مشخص مىشود كه دولت اسرائيل برنامه امنيتى خود را در قرن بيست ويكم بر مبناى اصول مهمى ـ از قبيل آنچه در ذيل مىآيد- مستقر ساخته است:
1. استمرار و تشديد تعارض امنيتى آمريكا با جهان اسلام؛
2. حمايت موثر از جريان نومحافظه‌كار براى اجراى برنامه‌هايش و پيروزى در دور بعدى انتخابات؛
3. تقويت علقه‌هاى استراتژيك بين دو بازيگر؛
4. نهادينه كردن سياست‌هاى جارى دولت آمريكا، به‌گونه‌اى كه در صورت تغيير حكومت، برنامه امنيتى دستخوش تحولات عمده‌اى نگردد؛
5. بهره‌بردارى حداكثر از وضعيت ايمنى نسبى (در پرتو وابستگى ماهوى به هژمون) موجود، در راستاى سركوب انتفاضه، استقرار امنيت در اسرائيل و منزوى كردن بازيگران سياسى مخا لف يا منتقد اسرائيل در سطوح منطقه‌اى و بين‌المللى.
ركن دوم. ايجاد ثبات داخلى
بررسى جامعه‌شناختى شبكه قدرت در اسرائيل نشان داد که اين جامعه از درون با گسست‌هاى متعددى روبه‌رو است كه فائق آمدن بر آنها، دومين ركن برنامه امنيتى اسرائيل را شكل مى‌دهد. اصول اصلى اين ركن عبارتند از:
1. هويت‌سازىبه‌منظور مديريت بحران هويت دولت اسرائيل تاكنون برنامه‌هاى متفاوتى را در دستور كار خود قرار داده است كه امروزه به مثابه اركان اصلى پروژه تعريف هويت ملى، مطرح است. از نظر تاريخى روش‌هاى زیر تجربه شده است:
1. تاريخ‌گرايى: در اين روش با بررسى متون تاريخى سعى مىشود هويت تاريخى مستقلى براى صهيونيسم مشخص گردد كه به تعبير «ساكار» بيش از چهار هزار سال در حافظه تاريخى يهوديان بوده و امروزه با به دست آمدن شرايط مناسب، تحقق عينى يافته است. [۳۵] از جمله نويسندگان اين جريان مىتوان به «آبا آبان»، «ساشر»، «ژوزف بادى» و «داس» اشاره كرد [۳۶] كه همگى آرمان «گلداماير» را مد نظر داشتند، آنجا كه مىگويد:اسرائيل هرگز گذشته خود را فراموش نمى‌كند. اينجا سرزمين انجيل است و اينجا زمانى پيامبرى عبرى نداى خويش را در داده است[۳۷]
2. مذهب‌گرايى: صهيونيسم از ابتدا با توسل به آموزه‌هاى مذهبى براى اثبات خويش كوشيده است، به‌گونه‌اى كه انتخاب واژه «صهيون» ـ كه داراى بار دينى است- با همين منظور صورت پذيرفته تا صهيونيسم را تحقق وعده بازگشت به سرزمين موعود، قلمداد كند. براى اين منظور به انزوا كشاندن جريان اقليت يهودى كه با گرايش‌هاى سياسى صهيونيسم توافق ندارد و تلاش براى باز تعريف هدفمند آموزه‌هاى يهو د، در دستور كار اين جنبش سياسى قرار داشته است. [۳۸] «ژان كماى» (Jean Comay) و «موشه پيرلمان» (Moshe Perleman)بر همين ايده نظر داشته‌اند، آنجا كه اسرائيل را يك كشور «يهودى» قلمداد مىنمايند]۳۹[ كه بنا به تصر ـ خداوند در تورات به فرزندان اسرائيل داده شده است. [۴۰]اين برنامه از پيشينه تاريخى زيادى برخوردار است و امروزه نيز بخش قابل توجهى از آموزش دينى در اسرائيل را شامل مىشود؛ به‌گونه‌اى كه هر كودك اسرائيلى طى هشت سال دوره آموزش خود، حدود ۱۵۰۰ ساعت از زمان تحصيل خود را به فراگيرى جهت‌مند متون دينى در زمينه حقوق يهوديان، مى‌پرد‌ازد. [۴۱] به گفته ايورى ايوانف» تمام اين آموزش‌هاى دينى با يك هدف صورت مى‌پذيرد و آن اينكه بپذيرند:«اين سرزمين را خداوند به ايشان ارزانى كرده است و فرزندان اسرائيل بايد در آن به حكومت بپردازند. [۴۲]نمونه اين رويكرد را مىتوان نزد نویسندگانى چون «آلن دواتى» ملاحظه كرد. وى در «ابعاد نزاع اعراب و اسرائيلى‌ها»، جامعه اسرائيل را به جامعه آمريكايى تشبيه مىنمايد كه در هر دو مورد، فرآيندى طبيعى- تاريخى طى نكرده و كشورهاى مذكور بر پايه «واقعيت بخشيدن» به «آرمان‌هايى» خاص پديدار شده‌اند. با اين تفاوت كه در بحث از اسرائيل، آرمان‌هاى مذكور از درون دين برآمده‌اند و اين مسئله در مورد آمريكا صادق نيست. [۴۳]
3. فرهنگ‌گرايى: نظر به وجود مشكلات جدى در برابر دو برنامه مذكور، در نهايت دولت اسرائيل به آنجا مىرسد كه اتكاى صرف به تاريخ و مذهب نمىتواند، پاسخگوى نياز اين نظام باشد. جهت جبران اين نقيصه، صهيونيسم به سوى «فرهنگ‌سازى» تمايل مى‌یابد كه در سال‌هاى پايانى قرن بيستم، كارآمدى خود را به اثبات رسانيد. پيدايش گروه موسوم به «صهيونيست‌هاى فرهنگى» (Cultaral Zionist) اين جريان را شدت و وحدتى دو چندان بخشيد و در نتيجه آن، حجم قابل توجهى از محصولات متنوع فرهنگى توليد شد كه هدف تمامى آنها، ايجاد يك تصوير مجازى از هوبت اسرائيلى و واقعيت بخشيدن به آن است. برگزا رى جشنواره‌هاى فرهنگى؛ توليد فيلم، داستان، رمان، ترویج زبان عبرى، حمايت از شعر و ادبيات در قالب و اشكال گوناگون و معرفى تصويرى مظلوم و تحت ستم تاريخى از يهود نزد جامعه جهانى از جمله سياست‌هاى فرهنگى‌اى است كه در اين راستا دنبال شده‌اند. [۴۴] سياست فوق‌الذكر در دو سطح داخلى و خارجى ثمر بخشيده است. بدين ترتيب، شاهد شكل‌گيرى تصوير تازه‌اى از صهيونيسم هستيم كه مبناى آن‌را اين ايده شكل مىدهد كه:بايد اسرائيل را به مثابه يك واقعيت بيرونى پذيرفت، منكر آن نمىتوان شد. بر اين اساس، ابتدا هويت مستقل صهيونيستى از طريق راه‌هاى فوهنگى به‌صورت مجازى توليد شده و پس از آن بر مبناى آن هوبت مجازى، واقعيت سياسى استوار خواهد شد.در مجموع، چنين استنتاج مىشود كه رژيم صهيونيستى براى ايجاد ثبات در داخل، نخست متوجه مديريت گسست هويت اجتماعى شده، براى اين منظور در ادامه دو روش تاريخى و عقيدتى، روش فرهنگى‌اى را به اجرا مىگذارد كه هدف از آن فائق آمدن بر بحران نزد اعضاى جامعه اسرائيل است .به عبارت ديگر، فرهنگ‌سازى، ركن اصلى برنامه امنيتى اسرائيل را شكل مىدهد كه با هدف واقعيت بخشيدن به هويت مجازى صهيونیست‌ها از يك طرف و به حاشيه راندن هويت واقعى فلسطينى از سوى ديگر است. اين برنامه در صورت توفيق، هويت فلسطينى را به امرى تاريخى تبديل مىسازد كه امروزه خطى از واقعيت ندارد و موضوع با اولويت سه و چهار اعراب- و حتى فلسطينىها تلقى خواهد شد. هر چه ميزان توفيق اسرائيل در اين قسمت بيشتر باشد، مىتوان ادعا كرد كه ثبات و امنيت جامعه اسرائيل از رهگذر دلسردى جريان‌هاى مقاومت، بيشتر خواهد بود.[۴۵]

نتيجه‌گيرى

على‌رغم تلاش‌هاى جامعه جهانى براى حل و فصل مسئله اسرائيل با استفاده از روش‌هاى مسالمت‌آميز، سال‌هاى آغازين قرن ۲۱ نشان داد که اين موضوع همچنان در درون معادلات نظامى ـ امنيتى قرار دارد و حساسيت‌هاى مسئله نه تنها كاهش نيافته، بلكه ابعاد تازه‌اى يافته است كه در مجموع، بحث امنيتى آنرا شديدتر و جدي‌تر مىسازد. بر اين اساس ضرورت توجه به مبانى و اصول برنامه امنيتى بازيگران مختلف درگير در اين بحران، همچون ساليان گذشته آشكار و پذيرفته شده است. تا آنجا كه به اسرائيل به‌عنوان يكى از طرف‌هاى درگير اين بحران مربوط مىشود، نويسنده در اين مقاله كوشيده است با بررسى اجمالى سير تاریخى استراتژى امنيتى رژيم صهيونيستى، به گمانه‌زنى كارشناسانه‌اى از وضعيت آتى عملكرد اين دولت دست يابد. براى اين منظور نگارنده ضمن تحديد قلمرو بحث به ابعاد اجتماعى برنامه امنیتی اسرائيل، از دو ويژگى برجسته جامعه اسرائيل كه از منظر «جامعه‌شناسى امنيت» حائز اهميت هستند، سخن به ميان آورده، نشان مىدهد كه مسئله امنيت، همچنان اولويت نخست و مرتبط با هويت اجتماعى جامعه اسرائيل به‌شمار مىآيد. اين دو ويژگى عبارتند از: يكم، جامعه اسرائيل، يك جامعه امنيتى شده است؛ دوم، جامعه اسرائيل يك جامعه ناپايدار است. دولت اسرائيل براى مديريت اين وضعيت كه از منظر جامعه‌شناختى، حالتى نابهنجار و تهديدساز ارزيابى مى‌گردد؛ در برنامه امنيتى خود برای ورود به قرن ۲۱ با هدف مديريت بحران مذكور و تامين امنيت در دو بعد خارجى و داخلى، اصول عملياتى زير را تعريف و لحاظ كرده است: نخست اينكه، اسرائيل را به‌عنوان يكى از عناصر اصلى و غير قابل تفكيك برنامه امنيتى آمريكا، مطرح ساخته تا بدين ترتيب بتوانند به‌صورت رسمى از حمايت هژمون جهانى براى بهبود وضعيت امنيتى خود در سركوب معارض داخلى و خارجى و مهار مخالفان بهره ببرند؛ وضعيتى كه پس از يازدهم سپتامبر به ميزان زيادى تحقق يافته و حكايت از توفيق نسبى اسرائيل در اين بعد دارد؛ دوم اينكه، سياست‌گذارى بر ايجاد هويت مجازى «اسرائيلى» و «واقعى ساختن» آن به قيمت نفى هويت واقعى فلسطينى‌ها و به حاشيه راندن آن. به عبارت ديگر، «فرهنگ‌سازى» به‌طور جدى در برنامه امنيتى اسرائيل وارد شده، مىتوان ادعا كرد كه آرمان‌هاى امنيتى از طريق برنامه‌هاى فرهنگى دنبال خواهد شد. [۴۶] نتيجه اين اقدام فرهنگى آن خواهد بود كه از يك طرف مشكل هويتى جامعه اسرائيل را حل خواهد كرد و از طرف ديگر، با به حاشيه راندن هويت واقعى و تاريخى فلسطينى‌ها، حمايت از آنها را به اولويت سه و چهار مسلمانان تبديل مىسازد. بديهى است كه در صورت «خنثى شدن» گرايش‌هاى اسلامى، عربى، حتى فلسطينى نسبت به «مسئله اسرائيل»، نهضت مقاومت، معنا و مفهوم عملياتى خود را از دست خواهد داد که اين مىتواند نويددهنده دورانى توام با امنيت و ثبات براى اسرائيل باشد. به همين دليل، برنامه امنيتى جديد اسرائيل در قرن ۲۱، برنامه‌اى پيچيده‌تر از گذشته ارزيابى مىگردد كه تامل در محتوا و پيامدهاى آن لازمه طراحى يك استراتژى نوين در سطح جهان اسلام براى برخورد با اين مسئله است

پي نوشت :

1. Asher Arian, David Nachamis & Ruth Amir, Executive Governance in, Israel UK:Palgrave, 2002,p.1
2. See D.M. Hancock, Politics in Western Europe, Chatham, NJ: Chatham House 1998, D. Peretz &. Doron, The Government & Politics of Israel, U.S.A . ,Westview Press,1997
3. به‌منظورآشنايى با مبانى و رويكردهاى مختلف نسبت به موضوع «جامعه‌شناسى امنبت» رك: اصغر افتخارى (به اهتمام)، مراحل بنيادين انديشه مطالعات امنيت ملى، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردى، ۱۳۸۲
4. به نقل از: محمدرضا تاجيك، مديريت بحران: نقدى بر شيوه‌هاى تحيلل و تدبير بحران در ايران، تهران: فرهنگ گفتمان، ۱۳۷۹، ص ۸۴
5. اين موضوع در گستره جهان نيز قابل بررسى است. رك: سيد عبدالحسين حجت‌زاده، چالش‌هاى امنیتى جهان در آغاز قرن ۲۱، كتاب اول، پاييز ۱۳۷۹، صص ۸۹ - ۱۰۰
6. بارى بوزان، «آشنايى با مكتب كپنهاك در حوزه مطالعات امنيتى» (گفت‌وگو)، فصلنامه مطالعات راهبردى، سال ۳، ش ۳، پاييز ۱۳۷۹، ص ۱۰۲
7. See Ole Water, “Srcuritization &Desecuritization”, Ronnie D.Lipschutz (ed), on Security, New Yourk: Columbia University Press,1998.pp.3-12
8. Ibid, pp. 21-2. also Ole Waver, Barry Buzan, Morton Kelstrup & Pierre Lemaifre, Identity, Migration & The New Security Agenda in Europe, Pinter, 1993, Egbert Jahn, P. Lemaitre & Ole Waver, European Security: Problems of Research on Non-Miltitary Aspect, Copenhagen: Copenhagen Papers,1987
9. عبدالوهاب المسيرى، موسوعه الیهود و الیهودیه و الصهیونیه، قاهره: دارالشرق، ۱۹۹۹، ج ۷، «نظریه الامن»، صص ۷۶-۲۶۲
10. See A.Arian, Security Threatened: Surveing Israel Public Opinion on Peace & War, New York: Cambridg University Press, 1995
11. See Edward Luttwak & Dan Horowitz, Israeli Army, New Delhi: Cayatri Offset Press, 1975
12. Sww Alvins Robinstein (ed), Arab-Israel Conflict Perspective, New York: Harper Collins Publisher, 1991,esp. Intriduction
13. See Bernard Reich & G. Kieval, Israel: Land of Tradition & Conflict, Westview Press,1993
14. به‌منظور بررسى ابعاد مختلف ۱۱سپتامبر از منظر امنيتى رك: جمعى از نويسندگان، يازدهم سپتامبر: نگاه ایران، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردى، شماره ۱۳۸۱، ۴۳۱۴۸. (اين گزارش در برگيرنده مجموعه‌اى از سخنراني‌ها است كه در نخستين سالگرد يازدهم سپتامبر در همايشى با همين عنوان ارائه شده است) همچنين مطالعه ويژه‌نامه «يازدهم سپتامبر، فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره ۱۷ و ۱۸ سال ۱۳۸۲ پيشنهاد مىگردد
15. See Uri Bar-Joseph (ed) Israel’s Natinal Security Towards the 21th Century, London: Frank Cass, 2001, esp.43-76
16. مانوئل كاستلز، عصر اطلاعات: قدرت هويت، حسن چاووشيان (ترجمه)، على پايا (ويراستار ارشد)، تهران: طرح نو، ج ۲، ۱۳۸۰، ص ۲۹۷
17. رك: اصغر افتخارى، جامعه شناسى سياسى اسرائيل، تهران: مركز پژوهش‌هاى علمى و مطالعات استراتژيك خاورميانه، ۱۳۸۰، به‌ويژه بخش دوم.
18. Yossi Melman, The New Israel's (An Intimate View of a Changing People), U.S.A: Bruc La, 1999,p.4
19. اين تعبير متعلق به يورى ا يوانف مىباشد كه در اثر زير به طرح و تبيين همت گمارده است: يورى ايوانف، صهیونيسم، ترجمه ابراهيم يونسى، چ ۳، تهران: اميركبير، ج ۳، ۲۵۳۶، صص ۱۳-۱
20. جهت مطالعه مبانى نظرى اين بحث رك: ريچارد جنكينز، هويت اجتماعى، ترجمه تورج ياراحمدى، تهران: شیرازه، ۱۳۸۱
21. Yossi Melman, op.cit., p4
22. Ibid
23. Ibid
24. Efrim Ben. Zadok (ed), Local Government & Israeli Policy: Conflicy of Values & Interests, U.S.A: State Univercity Press of New York, 1993,pp. 9
25. رک: اصغر افتخاری، پیشین صص ۵ - ۱۶۴
26. Asher Arian, op.cit,p.3609
27. See Yitzhak Galnoor, Territorial Partition-Decision Crossroads in the Zionisi . Movenent, Jerusalem: Sdeh Bohker & Jerusalem, l994
28. در اين‌باره رك: عبدالوهاب المسيرى و ديگران، «بحث امنيتى اسرائيل»، اصغر افتخارى، مطالعات منطقه‌اى: اسرائيل‌شناسى ـ آمریکانشاسی، ج ۵، سال ۱۳۷۹، امیر اسدیان، سیاست امنیتی آمریکا در خلیج‌فارس، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۱
29. See Y.Tabenkin, The Lessone of the Six Day War, Tel-Aviv,1971
30. Ibid
31. Y.Tabenkin,op.cit,p.22
32. در اين‌باره رك: ادوارد آى. آزر، چون اين. مون، امنيت ملى در جهان سوم، ترجمه: ناشر، تهران: پژوهشكد، مطالعات راهبردى، ۱۳۷۹، امير اسديان، سياست امنيتى آمريكا در خلیج‌فارس، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردى، ۱۳۸۱
33. رك: عبدالوهاب المسيرى، پيشين
34. ادله مويد اين موضوع را در نوشتار زير به‌صورت مبسوط آورده‌ام. اصغر افتخارى، سومين شوك امنيتى يازدهم سپتامبر، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردى، گزارش راهبردى، شماره ۱۳۱۲۰، سال ۱۳۸۲، اصغر افتخارى، برخورد از نوع سوم: بررسى رفتار آمريكا؛ جمهورى اسلامی ايران، تهران: مركز تحقیقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام، آبان ماه ۱۳۸۱
35. نگاه كنيد به: صهيونیسم، پيشين، ص ۱۵
36. در اين ارتباط به مقدمه اثر زير مراجعه شود: ابا ابان، قوم من (تاریخ بنى اسرائيل،، ترجمه نعمت‌الله شكيب، تهران: كتابفروشى يهودا بروخيم، پسران، بى‌تا؛ همچنين رك: گا لينا نيكيتينا، دولت اسرائيلى، ترجمه ايرج مهديان، تهران: پيشگام، ۲۵۳۶، شمسى
37. Jean Comy & Moshe Pearlamn, Israel, New York: MacMillan, 1964, p
38. See Hary Orlinsky, Ancient Israe4 London: Cornell University Press 1971, George Fredman, The End of the Jewish People, Dubleday: Anchor Books, 1963
39. Jean Comy, op, p.48
40. در عهد عتيق، باب ۱۲، آيه ۷ چنين آمده است: «اين سرزمين را من به ايشان مىدهم.، به فرزندان اسرائيل». همين مضمون در بسيارى از مواردث دیگر آ،ورده شده است. از آن جمله در باب ۱۵ آيه ۱۸، ابواب ۱۳ (آيه ۱۵)، ۲۷ (آیات ۱۴ و ۱۲و ۱۷آیات ۷ و ۹)، جهت مطالعه در اين‌باره رك: اصغر افتخارى و على‌اكبر كمالى، رویكرد دينى در تهاجم فرهنگى، تهران: وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی ۱۳۷۷
41. يورى ايوانف، پيشين، صص ۵-۱۶۵
42. همان
43. See Alvinz Rubinston (ed.), Arab-Israeli Conflict; Perspectives, New York: Harper Collins, Publisher, 1991, p. 94
44. جهت مطالعه در اين ارتباط ر. ك: روبكرد دينى در تهاجم فرهنگى، پيشين، ص‌ص ۱۸۵-۱۹۵؛ فخرالدين حجازى، نقش و نفوذ صهيونيسم در اروپاى غربى، روحانى، تهران: اميركبير، ۱۳۶۸، عنان كنعانى، نگاهى به ادبيات صهيونيسم، موسى بيدج، تهران: برگ، ۱۳۶۵. همچنين ر. ك:Israel: Politics, Myths & Identity Crisis, op.cit., pp. 8- 29 ـ
45. See Michael Handel, The Development of Israeli Political Military Doctrine, Comparative Defense Policy, 1974, Jacob London, The Arab Minority in Israel: 1967-1991 (Political Aspects), U.S.A: Oxford University Press, 1993, pp. 98-189
46. در ارتباط با فرهنگى شدن مقوله امنيت و مباحث نظرى اين ايده ر. ك::peter J. Katzenstein (ed), The Culture of National Security: Norms & Identity in Word Politics, New York ـColumbia University Press, 1996

منبع:/var/www/vhosts/rasad.ir/




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط