نویسنده: ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)
از جمله منابع و ماخذ غنی و با قدمت زیاد و سابقهی دیرین حدیثی در مباحث مهدویت، کتاب گران سنگ و ارزشمند کمال الدین و تمام النعمه است که در اثبات امام و غیبت او و مباحثی پیرامون آن نگاشته شده است.
ظاهراً، سبب نگارش کتاب، سه چیز است:
1- انحرافعدّهایاز شیعیاندر بابمهدویّت، اعتقاد بهامر غیبت.
2- ملاقات با مرحوم نجمالدین ابوسعید محمّد بن حسن بن محمد بن احمد بن علی بن صلت قمی و درخواست و تشویق او بر تألیف چنین کتابی.
3- روِیای صادقو اشارهی امامعصر(عجّلاللّهتعالیفرجهالشّریف) به تألیف کتابی دربارهی غیبت.
آقایم امام عصر حضرت صاحب الزمان علیه السلام را زیارت کردم که در خانه کعبه ایستاده بودند. نزدیک آن بزرگوار آمدم و سلام کردم. جواب دادند و فرمودند:
چرا کتابی درباره غیبت نمینویسی تا آنچه را که قصد توست کفایت کند؟
مسافرتی به خراسان کردم و وارد نیشابور شدم و دیدم که شیعیان آنجا در مورد غیبت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف به شک و شبهه افتاده و از طریق حق عدول نموده و به عقاید فاسد گرایش نمودهاند.
برای ارشاد آنان کوشش بسیاری کردم و اخباری که از پیامبر و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین وارد شده بر ایشان نقل نمودم.
هنگامی که به قم بازگشتم، شخصی از بخارا که صاحب علم و فضل بود بر ما وارد شد. او جناب ابو سعید محمد بن حسن بن محمد بن علی بن احمد بن علی قمی بود، من که از قبل مشتاق دیدار او بودم، از حضور او بسیار خوشحال شدم، زیرا او صاحب رای محکم و فردی عالم بود و پدرم از جد او محمد بن علی بن احمد قدس الله بسیار توصیف میکرد و از فضل و علم و زهد و عبادت خود او نیز تعریف مینمود.
روزی ابوسعید گفت:
در بخارا، یکی از بزرگان فلاسفه و منطق، در موضوع "فصاحت حجت خدا" و "طول غیبت" و "انقطاع اخبار" آن بزرگوار، صحبت کرد و مرا به تحیر و تعجب انداخت.
من اخباری (احادیث) را که پاسخگوی شبهات در مورد غیبت حضرت خاتم الاوصیأ بود، ذکر نمودم و او با دانستن حقایق، از شک و دودلی بیرون آمد و به این وسیله برای او تسکینی حاصل شد و خواهش کرد که در این موضوع کتابی بنویسم.
برای اجابت خواهش وی، با کمال ادب قبول کرده و وعده دادم: اگر خداوند توفیق بازگشت به وطن خود یعنی شهرری را عنایت فرمود. کتابی را درباره پاسخگویی به این شبهات، مینویسم.
شبی درباره اعتقادات و ایمان و آینده فرزندان خود فکر میکردم که بعد از من چه خواهند کرد و چه بر ایشان خواهد رسید؛ در این فکر بودم که به خواب رفتم. در عالم رویا دیدم در اطراف کعبه طواف میکنم. و در طواف هفتم، میگفتم:
الهی امانتی ادیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاة.
آنگاه آقایم امام عصر حضرت صاحب الزمان علیه السلام را زیارت کردم که در خانه کعبه ایستاده است. نزدیک آن بزرگوار آمدم و سلام کردم. جواب دادند و فرمودند:
چرا کتابی درباره غیبت نمینویسی تا آنچه قصد توست کفایت کند؟
عرض کردم: یا بن رسول الله! کتابی درباره غیبت نوشتهام.
فرمودند: به اینگونه نمیگویم، بلکه امر مینمایم، کتابی در غیبتهای انبیأ بنویس.
آنگاه بیدار شدم و شروع به تالیف کتاب اکمال الدین و اتمام النعمة برای امتثال امر ولی الله علیه السلام نمودم.
منبع: کتاب کمالالدین، ج1، ص3 - 4
/خ
ظاهراً، سبب نگارش کتاب، سه چیز است:
1- انحرافعدّهایاز شیعیاندر بابمهدویّت، اعتقاد بهامر غیبت.
2- ملاقات با مرحوم نجمالدین ابوسعید محمّد بن حسن بن محمد بن احمد بن علی بن صلت قمی و درخواست و تشویق او بر تألیف چنین کتابی.
3- روِیای صادقو اشارهی امامعصر(عجّلاللّهتعالیفرجهالشّریف) به تألیف کتابی دربارهی غیبت.
آقایم امام عصر حضرت صاحب الزمان علیه السلام را زیارت کردم که در خانه کعبه ایستاده بودند. نزدیک آن بزرگوار آمدم و سلام کردم. جواب دادند و فرمودند:
چرا کتابی درباره غیبت نمینویسی تا آنچه را که قصد توست کفایت کند؟
دیدار با مردم نیشابور
شیخ صدوق میگوید:مسافرتی به خراسان کردم و وارد نیشابور شدم و دیدم که شیعیان آنجا در مورد غیبت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف به شک و شبهه افتاده و از طریق حق عدول نموده و به عقاید فاسد گرایش نمودهاند.
برای ارشاد آنان کوشش بسیاری کردم و اخباری که از پیامبر و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین وارد شده بر ایشان نقل نمودم.
هنگامی که به قم بازگشتم، شخصی از بخارا که صاحب علم و فضل بود بر ما وارد شد. او جناب ابو سعید محمد بن حسن بن محمد بن علی بن احمد بن علی قمی بود، من که از قبل مشتاق دیدار او بودم، از حضور او بسیار خوشحال شدم، زیرا او صاحب رای محکم و فردی عالم بود و پدرم از جد او محمد بن علی بن احمد قدس الله بسیار توصیف میکرد و از فضل و علم و زهد و عبادت خود او نیز تعریف مینمود.
روزی ابوسعید گفت:
در بخارا، یکی از بزرگان فلاسفه و منطق، در موضوع "فصاحت حجت خدا" و "طول غیبت" و "انقطاع اخبار" آن بزرگوار، صحبت کرد و مرا به تحیر و تعجب انداخت.
من اخباری (احادیث) را که پاسخگوی شبهات در مورد غیبت حضرت خاتم الاوصیأ بود، ذکر نمودم و او با دانستن حقایق، از شک و دودلی بیرون آمد و به این وسیله برای او تسکینی حاصل شد و خواهش کرد که در این موضوع کتابی بنویسم.
برای اجابت خواهش وی، با کمال ادب قبول کرده و وعده دادم: اگر خداوند توفیق بازگشت به وطن خود یعنی شهرری را عنایت فرمود. کتابی را درباره پاسخگویی به این شبهات، مینویسم.
شبی درباره اعتقادات و ایمان و آینده فرزندان خود فکر میکردم که بعد از من چه خواهند کرد و چه بر ایشان خواهد رسید؛ در این فکر بودم که به خواب رفتم. در عالم رویا دیدم در اطراف کعبه طواف میکنم. و در طواف هفتم، میگفتم:
الهی امانتی ادیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاة.
آنگاه آقایم امام عصر حضرت صاحب الزمان علیه السلام را زیارت کردم که در خانه کعبه ایستاده است. نزدیک آن بزرگوار آمدم و سلام کردم. جواب دادند و فرمودند:
چرا کتابی درباره غیبت نمینویسی تا آنچه قصد توست کفایت کند؟
عرض کردم: یا بن رسول الله! کتابی درباره غیبت نوشتهام.
فرمودند: به اینگونه نمیگویم، بلکه امر مینمایم، کتابی در غیبتهای انبیأ بنویس.
آنگاه بیدار شدم و شروع به تالیف کتاب اکمال الدین و اتمام النعمة برای امتثال امر ولی الله علیه السلام نمودم.
منبع: کتاب کمالالدین، ج1، ص3 - 4
/خ