احکام تأسیسی یا ابتدایی،
در مقابل احکام امضائی، آن دسته از احکامی است که برای نخستین بار و بدون آنکه سابقهای پیش از اسلام داشته باشد در شریعت اسلامی جعل شده است.[۲]درواقع این احکام از ابداعات و ابتکارات اسلام محسوب میگردد.
در متن این مقاله از هیچ منبع و مأخذی نام برده نشدهاست. شما میتوانید با افزودن منابع برطبق اصول اثباتپذیری و شیوهنامهٔ ارجاع به منابع، به ویکیشیعه کمک کنید. مطالب بدون منبع ممکن است در آینده مورد چالش قرار گیرند و زدوده شوند.
درباره حکم تأسیسی و حکم امضایی بحث روشنی در کتب فقهی و اصولی وجود ندارد و این دو عنوان با بیان مصداقهایی شناخته میشوند..
بسیاری از احکام پنجگانه تکلیفی همچون نماز، روزه و ارث و نیز احکام کیفری، همچون قطع انگشتان دست دزد از جمله احکام تأسیسی به حساب میآیند.
همچنین پارهای ا ز احکام شریعتهای سابق که در اسلام با تغییراتی مورد تأیید قرار گرفته و امضا شده نیز از احکام تأسیسی برشمرده شدهاند.[۵]
احکام امضایی
احکام امضایی در برابر احکام تاسیسی، احکامی هستند که اسلام آنها را بنیان نگذاشته، اما تایید کرده است. گرچه در منابع فقهی و اصولی بحث روشن و کاملی درباره این تقسیمبندی وجود ندارد اما مصداقهای مختلفی از دو عنوان تاسیسی و امضائی، در احکام شرعی وجود دارد.
تعریف
امضا در لغت به معنای اجازه و تنفیذ است.احکام امضائی به آن دسته از احکامی گفته میشود که پیش از شریعت اسلام بوده و پس از آن ضمن شروطی مورد تأیید قرار گرفته است.
مکارم شیرازی در تعریف احکام امضایی آنها را احکامی برشمرده که میان عقلا و عرفِ مردم متداول بوده و اسلام نیز به جهت مصالح و منافعی که برای مردم داشته آنها را تثبیت و تأیید کرده است مانند پارهای از قوانین دادوستد و اجاره و هبه و وصیت و صلح و برخی از احکام نکاح و طلاق.
نکته دیگر در احکام امضایی این است که برخی از آنها برخاسته از حکم عقل است مانند قبح ظلم و حُسن عدل و برخی برخاسته از سیره و روش عقلا در موضوعات و مسائل اجتماعی رائج میان آنهاست.[
در منابع فقهی و اصولی دربارهی این عنوان به صورت مستقل بحث ویژهای نشده است اما بخشی از احکام مانند بیع و نکاح و... به عنوان مصداقهای احکام امضایی بیان شده است.[۵]
این عنوان علاوه بر احکام و قوانین فقهی و شرعی در اصول فقه نیز درباره برخی از موارد بکار رفته است همچنین از منظر حقوقی این احکام به آن دسته از قوانینی گفته میشود که پیش از جَعلِ قانونگذار در بین مردم رواج داشته است از جملۀ آنها رواج سرقفلی پیش از تصویب حق کسب و کار است.[
درباره امضایی شدن یک حکم عرفی و عقلایی، بیشتر فقیهان و عالمان دینی بر آنند که دو راه برای آن وجود دارد: اول آن که شارع آن را به شکل صریح و روشن پذیرفته است مانند بیع که در آیه ۲۷۵ سوره بقره به طور صریح بیع و معاملات را مورد تایید قرار داده است.
دوم آن که شارع درباره آن سکوت کرده است مثلا پس از مراسم تدفین میت نزدیکان او در حضور پیامبر(ص) یا امام معصوم عزاداری میکردند و او از این کار نهی نمیکرد. بنابر نظر برخی راه سومی نیز برای تأیید سیره عقلا توسط شارع نیز وجود دارد و آن علم امام به رجوع مردم به فقها در زمان غیبت است.
وقف از معاملات امضایی است
در مقابل احکام امضائی، آن دسته از احکامی است که برای نخستین بار و بدون آنکه سابقهای پیش از اسلام داشته باشد در شریعت اسلامی جعل شده است.[۲]درواقع این احکام از ابداعات و ابتکارات اسلام محسوب میگردد.
در متن این مقاله از هیچ منبع و مأخذی نام برده نشدهاست. شما میتوانید با افزودن منابع برطبق اصول اثباتپذیری و شیوهنامهٔ ارجاع به منابع، به ویکیشیعه کمک کنید. مطالب بدون منبع ممکن است در آینده مورد چالش قرار گیرند و زدوده شوند.
درباره حکم تأسیسی و حکم امضایی بحث روشنی در کتب فقهی و اصولی وجود ندارد و این دو عنوان با بیان مصداقهایی شناخته میشوند..
بسیاری از احکام پنجگانه تکلیفی همچون نماز، روزه و ارث و نیز احکام کیفری، همچون قطع انگشتان دست دزد از جمله احکام تأسیسی به حساب میآیند.
همچنین پارهای ا ز احکام شریعتهای سابق که در اسلام با تغییراتی مورد تأیید قرار گرفته و امضا شده نیز از احکام تأسیسی برشمرده شدهاند.[۵]
احکام امضایی
احکام امضایی در برابر احکام تاسیسی، احکامی هستند که اسلام آنها را بنیان نگذاشته، اما تایید کرده است. گرچه در منابع فقهی و اصولی بحث روشن و کاملی درباره این تقسیمبندی وجود ندارد اما مصداقهای مختلفی از دو عنوان تاسیسی و امضائی، در احکام شرعی وجود دارد.
تعریف
امضا در لغت به معنای اجازه و تنفیذ است.احکام امضائی به آن دسته از احکامی گفته میشود که پیش از شریعت اسلام بوده و پس از آن ضمن شروطی مورد تأیید قرار گرفته است.
مکارم شیرازی در تعریف احکام امضایی آنها را احکامی برشمرده که میان عقلا و عرفِ مردم متداول بوده و اسلام نیز به جهت مصالح و منافعی که برای مردم داشته آنها را تثبیت و تأیید کرده است مانند پارهای از قوانین دادوستد و اجاره و هبه و وصیت و صلح و برخی از احکام نکاح و طلاق.
نکته دیگر در احکام امضایی این است که برخی از آنها برخاسته از حکم عقل است مانند قبح ظلم و حُسن عدل و برخی برخاسته از سیره و روش عقلا در موضوعات و مسائل اجتماعی رائج میان آنهاست.[
در منابع فقهی و اصولی دربارهی این عنوان به صورت مستقل بحث ویژهای نشده است اما بخشی از احکام مانند بیع و نکاح و... به عنوان مصداقهای احکام امضایی بیان شده است.[۵]
این عنوان علاوه بر احکام و قوانین فقهی و شرعی در اصول فقه نیز درباره برخی از موارد بکار رفته است همچنین از منظر حقوقی این احکام به آن دسته از قوانینی گفته میشود که پیش از جَعلِ قانونگذار در بین مردم رواج داشته است از جملۀ آنها رواج سرقفلی پیش از تصویب حق کسب و کار است.[
درباره امضایی شدن یک حکم عرفی و عقلایی، بیشتر فقیهان و عالمان دینی بر آنند که دو راه برای آن وجود دارد: اول آن که شارع آن را به شکل صریح و روشن پذیرفته است مانند بیع که در آیه ۲۷۵ سوره بقره به طور صریح بیع و معاملات را مورد تایید قرار داده است.
دوم آن که شارع درباره آن سکوت کرده است مثلا پس از مراسم تدفین میت نزدیکان او در حضور پیامبر(ص) یا امام معصوم عزاداری میکردند و او از این کار نهی نمیکرد. بنابر نظر برخی راه سومی نیز برای تأیید سیره عقلا توسط شارع نیز وجود دارد و آن علم امام به رجوع مردم به فقها در زمان غیبت است.
وقف از معاملات امضایی است
عمده ی معاملات، امضایی هستند؛ یعنی شارع مقدس آنها را تأسیس نکرده؛ بلکه معاملات عرفی و شایع در میان مردم را در چارچوبی خاص امضا نموده است؛ و وقف نیز یکی از آنهاست.
دکتر فیض میگوید:
«وقف، یکی از پدیدههای اجتماعی است که از روزگاران دوردست، یعنی از زمانی که بشر به طور اجتماعی زندگی خود را آغاز کرد، شروع شده است و تا انسان خردمند و جامعهی مآلاندیشی در پهنهی گیتی وجود داشته باشد، همچنان ادامه خواهد یافت. بنابراین، وقف مبنای عقلانی دارد و بر پایهی نیاز اجتماعی پیریزی شده است، و با همان نگاه نیز باید دربارهی آن سخن گفت.
وقف از تشریعات و مخترعات شرع انور نیست که بخواهیم ماهیت، کیفیت، شرایط، حدود و قیود آن را از شرع بگیریم؛ گو اینکه شرع مقدس نیز در بنائات عقلا و از جمله وقف، نظارت و مراقبت داشته و دربارهی آن ، اهمیت آن، شرایط آن، حدود آن و فضیلت و ثواب آن، اوامر و دستورهایی صادر فرموده است؛
ولی چنانچه گفته شد همهی آنها اشارهای است به بنای عقلا، تأییدی است از کارهای خیر خردمندان، ارشادی است به سوی آنچه عاقلان مآلاندیش در جامعهی خود انجام میدهند و راهنمایی است برای آنان که مبادا در وقف کردنها از جاده صواب منحرف گردند.» (فیض، 1372 ش، ص 34)
در جای دیگر میگوید:
«شارع مقدس این امر عرفی و اجتماعی را تأیید کرده و ضمن امضای خود، نظرهای ارشادی و امر و نهی ارشادی ارائه فرموده است.» (همان، 1372 ش، ص 35)
خلاصهی کلام ایشان این است که وقف بر پایهی بنای عقلا پیریزی شده و شارع نیز آن را امضا نموده است؛ لذا اوامر و نواهی که از سوی شارع مقدس پیرامون وقف صادر شده، اوامر و نواهی ارشادی است.
اصل این سخن که وقف از جملهی معاملات امضایی است، حق است؛ اما بیان ایشان از این جهت قابل نقد است که همهی اوامر و نواهی وارد از سوی شارع پیرامون وقف را، اوامر و نواهی ارشادی دانسته است. توضیح اینکه اخبار وارده پیرامون وقف، اگر در مورد فضیلت و اهمیت وقف باشد، ارشاد به حکم عقل است،
و اما اخباری که پیرامون توسعه و تضییق دایرهی وقف و حدود و ثغور آن وارد شده است، اگر بیانگر حدود بنای عقلا باشد ، آنها نیز ارشادی است؛ ولی اگر در مقام توسعه یا تضییق دامنهی بنای عقلا باشد، تشریعی خواهد بود.
همانند سایر معاملات که شارع مقدس بسیاری از آنها را امضا کرده است؛ اما علاوه بر تبیین و تأیید بنای عقلا در آن معاملات (احکام ارشادی)، در حدود و ثغور بنای عقلا نیز دخل و تصرف نموده است. (احکام شرعی وضعی یا تکلیفی)
بنابراین امضایی بودن عقود و معاملات موجب نمیشود که همهی احکام وارده در آن، ارشادی باشد. چنانکه عکس آن نیز صحیح است؛ یعنی اگر در عقد یا معاملهای، احکام شرعی وضع شد که در مقام تضییق یا توسعهی دایرهی آن بود، موجب نمیشود که عقد مزبور از امضایی بودن خارج شود. ب
نابراین ولو مدعای شافعی که وقف خانه و زمین را از خصایص اسلام میداند و برای آن در جاهلیت سابقهای سراغ ندارد (الدردیر ، 1398 ق، 296/2) را بپذیریم، موجب نمیشود که وقف را از معاملات تأسیسی قلمداد کنیم.
«محمد بن علی بن الحسین باسناده عن محمد بن الحسن الصفار أنه کتب الی أبیمحمد بن الحسن بن علی علیهماالسلام فی الوقف و ما روی فیه عن آبائه (علیهمالسلام). فوقع (علیهمالسلام): الوقوف تکون علی حسب ما یوقفها أهلها ان شاء الله.» (الصدوق، 1404 ق، 237/4)
صاحب وسائلالشیعه (قده)در شرح این حدیث میفرماید:«لعل مراد السائل أن أحادیث الوقف مختلفة، فما الوجه فیها؟ و الجواب: أن الوقف یتبع شرط الواقف و ما یعلم من قصده و ما یفهم من عرفه. فلذلک اختلفت الأحکام و الأحادیث. فیظهر من ذلک وجه الجمع بینها، فتدبر.» (الحرالعاملی، 1412 ق، 175/19)
«گویا مراد سؤال کننده (محمد بن حسن صفار) این است که احادیث وارد در باب وقف مختلف است و او از وجه آن سؤال میکند. امام علیهالسلام در جواب میفرماید:«وقف، تابع شرطی که واقف نموده است و آنچه از قصد وی دانسته میشود یا از عرف او فهمیده میشود، میباشد.»
لذا احکام و احادیث وارد در این باب متفاوت است.»صاحب وسائل در انتها میفرماید: «از این پاسخ امام علیهالسلام وجه جمع بین روایات دانسته میشود.»
شیخ طوسی (قده) در تهذیب، همین روایت را با تفصیل بیشتری از سؤال سائل ذکر کرده است. (الطوسی، 1365 ش، 132/9 و 133؛ الحر العاملی، 1412 ق، 175/19)
شیخ انصاری (قده) به مکاتبه مزبور بر عدم جواز بیع وقف تمسک نموده است. در ارشادالطالب ذیل استدلال مرحوم شیخ به مکاتبهی مزبور، چنین میفرماید:
«لا یخفی أن استدلال بها موقوف علی أن یکون عدم جواز البیع داخلا فی عنوان الوقف أو ملازما لتحقق ذلک العنوان و أما بناء علی أنه حکم شرعی غیر داخل فی عنوانه و غیر ملازم لتحققه فلا.» (التبریزی، بیتا، 101/3)
«مخفی نیست که استدلال به این مکاتبه بر عدم جواز بیع وقف در صورتی ممکن است که عدم جواز بیع را داخل در عنوان وقف یا ملازم با تحقق عنوان آن بدانیم؛ اما بنابر اینکه عدم جواز بیع حکم شرعی باشد که داخل در عنوان وقف نیست و ملازم با تحقق عنوان آن نیز نمیباشد، این استدلال صحیح نیست.»
مراد ناقد این است که مکاتبهی «الوقوف تکون علی حسب ما یوقفها أهلها»، در مقام تبیین موضوع وقف است ؛ یعنی لسانش، لسان موضوعسازی است.
بنابراین در صورتی بر عدم جواز بیع وقف میتوان به آن استدلال نمود که عدم جواز بیع را از شؤون موضوع، یعنی داخل در عنوان وقف و یا ملازم با تحقق آن بدانیم، و الا اگر عدم جواز بیع را حکم شرعی بدانیم، به دلیل موضوعساز بودن نمیتوان بر آن استدلال کرد.
ملاحظه میشود که مکاتبهی صفار که در زمرهی مهمترین ادلهی وارد در باب وقف است، نه تنها تحدیدکنندگی ندارد، بلکه لسانش، لسان موضوعسازی میباشد و در آن توسعه ایجاد نموده است؛
تا آنجا که - چنانکه دیدیم - برخی از فقها مانند شیخ طوسی در خلاف به عموم اخبار «الوقف علی حسب ما یشرط الواقف» بر عمومیت مورد وقف از حیث شمول مال موقوف تمسک کرده است.
(الطوسی، 1411 ق، 541/3) همچنین چنانکه گذشت صاحب مناهل نیز استدلال به عموم اخبار مزبور را جزو ادلهی قایلان به جواز وقف پول (وقف درهم و دینار) ذکر کرده است. (7) (الطباطبایی، بیتا، ص 495)
به نظر ما مقالهی فیض (1372 ش) که در آن تأکید زیادی بر عقلایی بودن سنت وقف صورت گرفته است، نیز حاکی از این مدعای ما دارد که وقف از جملهی عقودی است که کمترین توسعه و تضییقی در آن از سوی شارع صورت گرفته و عمدتا به نیت، انگیزه و ارادهی واقفان واگذار شده است./خ
منبع:
ویکی شیعیه:
این مقاله در تاریخ 1403/3/30 بروز رسانی شده است:
دکتر فیض میگوید:
«وقف، یکی از پدیدههای اجتماعی است که از روزگاران دوردست، یعنی از زمانی که بشر به طور اجتماعی زندگی خود را آغاز کرد، شروع شده است و تا انسان خردمند و جامعهی مآلاندیشی در پهنهی گیتی وجود داشته باشد، همچنان ادامه خواهد یافت. بنابراین، وقف مبنای عقلانی دارد و بر پایهی نیاز اجتماعی پیریزی شده است، و با همان نگاه نیز باید دربارهی آن سخن گفت.
وقف از تشریعات و مخترعات شرع انور نیست که بخواهیم ماهیت، کیفیت، شرایط، حدود و قیود آن را از شرع بگیریم؛ گو اینکه شرع مقدس نیز در بنائات عقلا و از جمله وقف، نظارت و مراقبت داشته و دربارهی آن ، اهمیت آن، شرایط آن، حدود آن و فضیلت و ثواب آن، اوامر و دستورهایی صادر فرموده است؛
ولی چنانچه گفته شد همهی آنها اشارهای است به بنای عقلا، تأییدی است از کارهای خیر خردمندان، ارشادی است به سوی آنچه عاقلان مآلاندیش در جامعهی خود انجام میدهند و راهنمایی است برای آنان که مبادا در وقف کردنها از جاده صواب منحرف گردند.» (فیض، 1372 ش، ص 34)
در جای دیگر میگوید:
«شارع مقدس این امر عرفی و اجتماعی را تأیید کرده و ضمن امضای خود، نظرهای ارشادی و امر و نهی ارشادی ارائه فرموده است.» (همان، 1372 ش، ص 35)
خلاصهی کلام ایشان این است که وقف بر پایهی بنای عقلا پیریزی شده و شارع نیز آن را امضا نموده است؛ لذا اوامر و نواهی که از سوی شارع مقدس پیرامون وقف صادر شده، اوامر و نواهی ارشادی است.
اصل این سخن که وقف از جملهی معاملات امضایی است، حق است؛ اما بیان ایشان از این جهت قابل نقد است که همهی اوامر و نواهی وارد از سوی شارع پیرامون وقف را، اوامر و نواهی ارشادی دانسته است. توضیح اینکه اخبار وارده پیرامون وقف، اگر در مورد فضیلت و اهمیت وقف باشد، ارشاد به حکم عقل است،
و اما اخباری که پیرامون توسعه و تضییق دایرهی وقف و حدود و ثغور آن وارد شده است، اگر بیانگر حدود بنای عقلا باشد ، آنها نیز ارشادی است؛ ولی اگر در مقام توسعه یا تضییق دامنهی بنای عقلا باشد، تشریعی خواهد بود.
همانند سایر معاملات که شارع مقدس بسیاری از آنها را امضا کرده است؛ اما علاوه بر تبیین و تأیید بنای عقلا در آن معاملات (احکام ارشادی)، در حدود و ثغور بنای عقلا نیز دخل و تصرف نموده است. (احکام شرعی وضعی یا تکلیفی)
بنابراین امضایی بودن عقود و معاملات موجب نمیشود که همهی احکام وارده در آن، ارشادی باشد. چنانکه عکس آن نیز صحیح است؛ یعنی اگر در عقد یا معاملهای، احکام شرعی وضع شد که در مقام تضییق یا توسعهی دایرهی آن بود، موجب نمیشود که عقد مزبور از امضایی بودن خارج شود. ب
نابراین ولو مدعای شافعی که وقف خانه و زمین را از خصایص اسلام میداند و برای آن در جاهلیت سابقهای سراغ ندارد (الدردیر ، 1398 ق، 296/2) را بپذیریم، موجب نمیشود که وقف را از معاملات تأسیسی قلمداد کنیم.
گستردگی دایرهی وقف
وقف در میان معاملات امضایی این خصوصیت را دارد که از جملهی عقودی است که کمترین قیود و تحدید را از سوی شارع مقدس دریافت کرده است، تا آنجا که از جملهی مهمترین ادلهی وارد در این باب، مکاتبهی صفار است. مکاتبهی مزبور که شیخ صدوق به سند صحیح آن را در من لا یحضر روایت نموده است ، بدین گونه میباشد:«محمد بن علی بن الحسین باسناده عن محمد بن الحسن الصفار أنه کتب الی أبیمحمد بن الحسن بن علی علیهماالسلام فی الوقف و ما روی فیه عن آبائه (علیهمالسلام). فوقع (علیهمالسلام): الوقوف تکون علی حسب ما یوقفها أهلها ان شاء الله.» (الصدوق، 1404 ق، 237/4)
صاحب وسائلالشیعه (قده)در شرح این حدیث میفرماید:«لعل مراد السائل أن أحادیث الوقف مختلفة، فما الوجه فیها؟ و الجواب: أن الوقف یتبع شرط الواقف و ما یعلم من قصده و ما یفهم من عرفه. فلذلک اختلفت الأحکام و الأحادیث. فیظهر من ذلک وجه الجمع بینها، فتدبر.» (الحرالعاملی، 1412 ق، 175/19)
«گویا مراد سؤال کننده (محمد بن حسن صفار) این است که احادیث وارد در باب وقف مختلف است و او از وجه آن سؤال میکند. امام علیهالسلام در جواب میفرماید:«وقف، تابع شرطی که واقف نموده است و آنچه از قصد وی دانسته میشود یا از عرف او فهمیده میشود، میباشد.»
لذا احکام و احادیث وارد در این باب متفاوت است.»صاحب وسائل در انتها میفرماید: «از این پاسخ امام علیهالسلام وجه جمع بین روایات دانسته میشود.»
شیخ طوسی (قده) در تهذیب، همین روایت را با تفصیل بیشتری از سؤال سائل ذکر کرده است. (الطوسی، 1365 ش، 132/9 و 133؛ الحر العاملی، 1412 ق، 175/19)
شیخ انصاری (قده) به مکاتبه مزبور بر عدم جواز بیع وقف تمسک نموده است. در ارشادالطالب ذیل استدلال مرحوم شیخ به مکاتبهی مزبور، چنین میفرماید:
«لا یخفی أن استدلال بها موقوف علی أن یکون عدم جواز البیع داخلا فی عنوان الوقف أو ملازما لتحقق ذلک العنوان و أما بناء علی أنه حکم شرعی غیر داخل فی عنوانه و غیر ملازم لتحققه فلا.» (التبریزی، بیتا، 101/3)
«مخفی نیست که استدلال به این مکاتبه بر عدم جواز بیع وقف در صورتی ممکن است که عدم جواز بیع را داخل در عنوان وقف یا ملازم با تحقق عنوان آن بدانیم؛ اما بنابر اینکه عدم جواز بیع حکم شرعی باشد که داخل در عنوان وقف نیست و ملازم با تحقق عنوان آن نیز نمیباشد، این استدلال صحیح نیست.»
مراد ناقد این است که مکاتبهی «الوقوف تکون علی حسب ما یوقفها أهلها»، در مقام تبیین موضوع وقف است ؛ یعنی لسانش، لسان موضوعسازی است.
بنابراین در صورتی بر عدم جواز بیع وقف میتوان به آن استدلال نمود که عدم جواز بیع را از شؤون موضوع، یعنی داخل در عنوان وقف و یا ملازم با تحقق آن بدانیم، و الا اگر عدم جواز بیع را حکم شرعی بدانیم، به دلیل موضوعساز بودن نمیتوان بر آن استدلال کرد.
ملاحظه میشود که مکاتبهی صفار که در زمرهی مهمترین ادلهی وارد در باب وقف است، نه تنها تحدیدکنندگی ندارد، بلکه لسانش، لسان موضوعسازی میباشد و در آن توسعه ایجاد نموده است؛
تا آنجا که - چنانکه دیدیم - برخی از فقها مانند شیخ طوسی در خلاف به عموم اخبار «الوقف علی حسب ما یشرط الواقف» بر عمومیت مورد وقف از حیث شمول مال موقوف تمسک کرده است.
(الطوسی، 1411 ق، 541/3) همچنین چنانکه گذشت صاحب مناهل نیز استدلال به عموم اخبار مزبور را جزو ادلهی قایلان به جواز وقف پول (وقف درهم و دینار) ذکر کرده است. (7) (الطباطبایی، بیتا، ص 495)
به نظر ما مقالهی فیض (1372 ش) که در آن تأکید زیادی بر عقلایی بودن سنت وقف صورت گرفته است، نیز حاکی از این مدعای ما دارد که وقف از جملهی عقودی است که کمترین توسعه و تضییقی در آن از سوی شارع صورت گرفته و عمدتا به نیت، انگیزه و ارادهی واقفان واگذار شده است./خ
منبع:
ویکی شیعیه:
این مقاله در تاریخ 1403/3/30 بروز رسانی شده است: