در محضر غيبت نعماني

کهن‌ترين کتاب حديثي شيعه که درباره‌ي غيبت امام مهدي (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) نگاشته شده و به دست ما رسيده، غيبت نعماني است. نعماني از محدّثان مشهور قرن چهارم هجري و در شمار شاگردان کليني
سه‌شنبه، 31 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
در محضر غيبت نعماني
 در محضر غيبت نعماني

نويسنده: عبدالهادي مسعودي

 

چکيده

کهن‌ترين کتاب حديثي شيعه که درباره‌ي غيبت امام مهدي (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) نگاشته شده و به دست ما رسيده، غيبت نعماني است. نعماني از محدّثان مشهور قرن چهارم هجري و در شمار شاگردان کليني (رحمةالله) است. در اين مقاله، ابتدا نعماني و شخصيّت علمي او را شناساند، و سپس به کتاب غيبت او پرداخته‌ايم. استادان، شاگردان رحله‌هاي حديثي و آثار علمي نعمان، همه حکايت از آن دارند که او عالمي جامع و در بسياري از دانش‌هاي ادبي، حديثي، تفسيري و کلامي روزگار خويش، خبره بوده است. او با ديدگاهي کلامي به گردآوري و دسته‌بندي نو و زيبايي از احاديث، مهدويت پرداخته است اما در اين نوشته، تلاش کرده‌ايم، انگيزه تأليف، نگرش نعماني زمينه‌ها، تاريخ و اعتبار کتاب را از لابلاي داده‌هاي گوناگون کتاب بررسي کنيم.

درآمد

با درآمدن ابرهاي تيره‌ي غيبت و پوشيده شدن خورشيد ولايت، ستاره‌هاي فروزان حقيقت و يقين، جاي خود را به لکّه‌هاي تاريک حيرت و شک سپردند. سيه‌پوشان ظلمت‌خو، پايه‌هاي استوار امامت را نشانه رفتند و مهدويت، اين عقيده‌ي روشن عصرها و اعتقاد هميشه‌‌ي نسل‌ها، نيازمند استدلال و تبيين گشت و «مرزبانان حماسه» را به تکاپويي خستگي‌ناپذير واداشت.
شيخ‌آقا بزرگ تهران در کتاب سترگ خود الذريعة (1)، نزديک به چهل رساله و کتاب برمي‌شمارد که نشان‌دهنده‌ي تلاش و جدّيّت در دفاع از حريم غيبت و انديشه‌ي مهدويت است. در ميان آنچه از اين نگاشته‌ها به ما رسيده است، کتاب‌هاي حديثي، ممتازترين و غيبت نعماني، کهن‌ترين آنهاست و نعماني، از زمره‌ي پيشگامان اين عالمان و محدثان متعهد. او با هدفي خاص و به شيوه‌ي موضوعي، يکي از بهترين تک نگارهاي حديث مهدويت را ارائه کرد.

مؤلف کتاب

محمّدبن ابراهيم‌بن جعفر، أبوعبدالله نُعماني، مشهور به ابن‌زينب و يا ابن أبي‌زينب (2)، از عالمان و محدّثان بزرگ شيعه است. أبوعبّاس، أحمدبن علي نجاشي، رجال‌شناس خبير و فهرست‌نگار بزرگ قرن پنجم هجري، در کتاب خود، او را به تفصيل شناسانده است و پس از ذکر نام کامل وي، چنين توصيفش مي‌کند:
شيخ من أصحابنا، عظيم القدر، شريف المنزلة، صحيح العقيدة، کثيرالحديث، قدم بغداد، و خرج إلي الشام و مات بها، له کتب، منها: کتاب‌الغيبة، کتاب الفرائض، کتاب الردّ علي الإسماعيلية...؛ (3)
از مشايخ بزرگ شيعه و داراي مقام و منزلتي بزرگ و والا بوده است. عقيده‌اش درست و احاديثش فراوان است. او به بغداد درآمد و از آنجا به شام رفت و در همان جا درگذشت. وي کتاب‌هاي متعددي نگاشت که از جمله مي‌توان به کتاب غيبت، کتاب فرائض و رديّه بر اسماعيليه اشاره نمود.
نجاشي در ادامه و براي روشن کردن وضعيت خانوادگي نعماني، چنين مي‌گويد:
و وزير مغربي، ابوالقاسم حسين‌بن علي‌بن حسين‌بن علي بن محمّدبن يوسف، پسر دختر نعماني به نام فاطمه بوده است. (4)
براين اساس، نعماني، شخصيتي شناخته شده و داراي خانداني بزرگ و شريف و تباري نيکو و والا بوده است. او، افتخار شاگردي کليني، بزرگترين محدّث شيعه را داشته و کتابت بخشي از کافي را به او نسبت داده‌اند (5)، امّا ما دليلي بر اين نسبت نيافته‌ايم. (6)

تولد و وفات نعماني

اگرچه تاريخ دقيق ولادت و وفات نعماني مشخص نيست، اما قرينه‌هاي متعددي دلالت دارد که او در نيمه‌ي دوم قرن سوم و دهه‌هاي مياني قرن چهارم زيسته است. اين قرينه‌ها به ترتيب، عصر زندگي مشايخ و راويان او، تاريخ‌هاي تحمل حديث نعماني و تولد و وفات وزير مغربي، نوه‌ي اوست.

مشايخ نعماني

براساس آنچه که در علم طبقات رجال گفته مي‌شود، فاصله‌ي معمولي استاد و شاگرد، در حدود 35 سال تعيين مي‌شود و بر اين اساس، مي‌توانيم با در دست داشتن سال وفات تني چند از مشايخ نعماني، به طور تقريبي، تاريخ نشو و نما و فعاليت‌هاي علمي او را معين کنيم. مشايخ نعماني، در خاتمه‌ي مستدرک الوسايل (7) و نيز به وسيله‌ي مصحح کتاب غيبت، جناب استاد علي اکبر غفاري، استخراج و مرتب شده‌اند. اين دو فهرست، اندک تفاوتي دارند که جناب محمّدجواد شبيري بدان تذکر داده‌اند، و ما حاصل کار هر سه را ارايه مي‌دهيم، و سال تولد يا وفات برخي از آنها را مي‌آوريم تا در نتيجه، عصر نعماني مشخص مي‌شود.
1.أحمدبن محمّد بن سعيد، أبوالعباس الکوفي معروف به ابن عقدة (249 تا 322) (8).
2. أحمدبن نصر ابن هوذة، أبوسليمان بن أبي هرسة الباهلي (م 333) (9).
3. أحمدبن محمّد بن يعقوب بن عمّار أبوعلي الکوفي (10).
4. الحسين بن محمّد الباوريّ، أبوالقاسم (11).
5. سلامة بن محمّدبن اسماعيل الأرزنيّ (تلعکبري در سال 328 از او حديث شنيده است) (12).
6. عبدالحليم بن الحسين السمريّ (13).
7. عبدالعزيز بن عبدالله بن يونس الموصلي (14).
8. عبدالله بن عبدالملک بن سهل، أبوالحارث الطبراني (15).
9. عبدالواحد بن عبدالله بن يونس، برادر عبدالعزيز موصلي (تلعکبري در سال 326 از او حديث شنيده شده است). (16)
10. علي بن أحمد البند نيچي (17).
11. علي‌بن الحسين [اگر علي‌بن حسين مسعودي باشد، در سال 346 فوت کرده است و اگر پدر شيخ صدوق باشد، در سال 329] (18).
12. محمّدبن الحسن بن محمّدبن الجمهور العميّ. (19)
13. محمّدبن عبدالله‌بن جعفر الحميري [او پسر حميري است و حميري اندکي قبل از سال 300 به بغداد آمده است. پس به طور معمول پسرش در اوايل قرن چهارم زنده بوده است و اين، از مکاتبه‌ي او با امام زمان (عجل‌الله تعالي فرجه‌الشريف) نيز بر مي‌آيد] (20).
14. محمّدبن عبدالله بن المعمر الطبراني (نعماني در سال 333 از او حديث شنيده است) (21).
15. محمّدبن عثمان بن علاّن الدهني البغدادي (22).
16. محمّدبن همّام بن سهيل‌بن بيزان، أبوعلي الکتاب الاسکافي (م 332) (23).
17. محمّدبن يعقوب بن اسحاق الکليني (م 329) (24).
18. موسي بن محمّد، أبوالقاسم القمي (نعماني در سال 313 از او حديث شنيده است) (25).
19. يوسف بن أحمد (محمّد خ ل) الجعفري (26).
نعماني، داستاني را از او نقل مي‌کند:
يوسف بن أحمد [محمّد] جعفري براي من گفت: چون در سال 306 حج گزاردم، تا سال 309 در مکه مجاور شدم و سپس به شام بازگشتم. در راه به چهارنفر برخوردم... .
از اين نقل معلوم مي‌شود که نعماني در اوايل قرن چهارم، در شام به سر مي‌برده است که با بقيه‌ي اطلاعات همخواني دارد؛ زيرا، چنان که مشهود است، بسياري از مشايخ نعماني، در اواخر قرن سوم و دهه‌هاي اوليه قرن چهارم هجري مي‌زيسته‌اند و به تبع، نعماني خود نيز با فاصله‌اي بيش از سه دهه عقب‌تر، در همين عصر و نيمه‌ي نخست قرن چهارم زندگي مي‌کرده است.

شاگردان نعماني

با دست يافتن به دوره‌ي زندگي راويان و شاگردان نعماني و درست به همان شيوه‌ي استدلال در بحث قبلي، يعني با احتساب عمر متوسط علمي هر طبقه، مي‌توان به گونه‌ي ديگر عصر نعماني دست يافت. ما چهارتن از راويان را مي‌شناسيم که از نعماني حديث نقل کرده‌اند:
1.محمّدبن علي‌الشجاعي (27) الکاتب، أبوالحسين.
2. محمّدبن علي‌بن [أبي] طالب البلدي، أبوالمرجي.
3. أحمدبن سليمان بن حسن، أبوغالب زراري.
4. علي‌بن محمّدبن يوسف الحرّاني.
درباره‌ي ولادت و وفات راوي اول که کاتب و روايت کننده‌ي کتاب غيبت است، اطلاعي در دست نيست، اما مي‌‌دانيم که نجاشي (متوفي 450 هجري) او را ديده، ولي از پسر او اجازه‌ي روايت کتاب‌هايش را گرفته، که نشان دهنده‌ي خردسالي و نرسيدن نجاشي به سن تحمل حديث، هنگام ديدن شجاعي است (28). شجاعي، همچنين استاد أحمدبن عبدالواحد، معروف به أحمدبن عبدون و يا ابن‌ حاشر بوده است (29) که به گفته‌ي شيخ طوسي، تا 423 هجري زنده بوده است (30) و همين ابن‌عبدون، استاد نجاشي است (31). اين اطلاعات، نشان مي‌دهد که شجاعي دو طبقه از نجاشي بيشتر است و با احتساب مجموع دو طبقه (هر طبقه سي تا سي و پنج سال) و تفريق آن از سال وفات نجاشي (450)، عصر شجاعي، يعني دهه‌هاي مياني نيمه‌ي دوم قرن چهارم و در نتيجه عصر استاد او، نعماني، به دست مي‌آيد که همان دهه‌هاي مياني قرن چهارم است.
راوي دوم، أبوالمرجي بلدي، استاد ابوالفتح کراجکي است. کراجکي مؤلف کنزالفوائد است و در سال 449 وفات يافته است (32) و از اين رو، نعماني که استادِ استاد اوست و دو طبقه از او جلوتر، در نيمه‌ي دوم قرن چهارم هجري مي‌زيسته است.
راوي سوم، أبوغالب زراري، أحمدبن محمّدبن سليمان بن حسن است. او در رساله‌ي رجالي خود گفته است: «أبوعبدالله محمّدبن ابراهيم النعماني، دعاي سرّ را در ضمن مجموعه‌اي از احاديث براي من نقل کرده است». (33) أبوغالب زراري از سال 285 تا سال 368 مي‌زيسته است و از اين‌رو، نقل روايت او از نعماني، نقل شاگرد از شيخ نيست، بلکه نقل دو معاصر از يکديگر است. محقق خبير، جناب جلالي، در مقدمه‌ي رساله‌‌ي زراري، به اين معاصرت تصريح کرده است. (34)
درباره‌ي راوي چهارم، علي‌بن محمّدبن يوسف الحرآني، اطلاع مهمي نداريم و فقط مي‌دانيم که او در سال 393 هجري مشغول استنساخ کتاب بوده است، که تأييد کننده‌ي حدس ما درباره‌ي عصر نعماني است. ابن طاووس در مهج‌الدعوات (35) روايتي را به وسيله‌ي او از أبوعبدالله بن ابراهيم بن جعفرالنعماني الکاتب نقل مي‌کند، و علّامه مجلسي به نقل از کتاب عتيق غروي مي‌گويد:
نسخ من کتاب الشيخ علي بن محمّدبن يوسف الحرّاني في جمادي الآخرة في سنة أربعمئة، قال: نسخت من کتاب الشيخ أبي الحسن علي‌بن حمزة بن أحمدالکاتب بخطّه في جمادي الاُولي سنة ثلاث و تسعين و ثلاثمئة... .
اين اطلاعاتف با ديگر آگاهي‌هاي ما همخوان است.

تاريخ تحمل حديث نعماني

نعماني در برخي موارد، افزون بر نام استاد خود، سال نقل و تحمل حديث را نيز ذکر مي‌کند. اين تاريخ‌ها هر چند اندک‌اند، اما به خوبي عصر او را روشن مي‌سازند. اين تاريخ‌ها به ترتيب عبارت‌اند از: 313 هجري (36)، 327 هجري (37) و 333 هجري (38)، همه‌ي اين تاريخ‌ها نيز با سال‌هاي تولد و وفات مشايخ او همخوان نيستند. مؤيّد اين تاريخ‌ها، تاريخ نقل و تحمل حديث مشايخ نعماني از مشايخ قبلي خود است که اتصال طبقات و جاي‌گيري درست هر طبقه را نشان مي‌دهد، مانند تاريخ نقل و تحمل حديث «أحمدبن هوذة» از «أبواسحاق نهاوندي» در سال 273 هجري (39) و نيز 293 هجري (40)، و نقل «ابن عقده» از «أبوعبدالله جعفر بن عبدالله» در سال 268 هجري (41)، و از «أبو محمّدعبدالله بن أحمد اشجعي» در سال 266 هجري، (42) واز «علي‌بن الحسن التيهلي» در سال 274 هجري (43) و 277 هجري (44)، و از «ابراهيم بن قيس بن رمّانه» در رجب 265 هجري (45) و از «محمّدبن سالم بن عبدالرحمان» در شوّال سال 271 هجري (46).
اين تاريخ‌ها که به هم نزديک هستند، با تاريخ‌هاي تحمل حديث نعماني از مشايخ خود، همخوان هستند و آنها را تأييد مي‌کنند.
سال تأليف کتاب (342 هجري)، مؤيّد محکم‌تري است که توضيح آن در ادامه‌ي مقاله خواهد آمد.

عصر مغربي

نکته‌ي ديگري که تاييدکننده‌ي همه‌ي دليل‌هاي پيشين است، توجه به دوره‌ي زندگي وزير مغربي است. پيش‌تر گفتيم که وزير مغربي، نوه‌ي دختري نعماني بوده است. او در سال 370 هجري به دنيا آمده است و در سال 418 هجري از دنيا رفته است (47). اگر براي مادر او يک عمر طبيعي در نظر بگيريم، آنگاه مي‌توانيم بگوييم که نعماني، تا دهه‌هاي مياني قرن چهارم هجري در قيد حيات بوده است.

محل تولد و وفات نعماني

همان‌گونه که از نسبت نعماني هويداست، او در نعمانيه متولد گشته است. نعمانيه، جايي در عراق و در ساحل رودخانه‌ي دجله است. اين محل، در جنوب شرقي بغداد و نزديک به شهر واسط، واقع شده است. (48) نعمان به ضمّ نون است و نه به فتح، همان‌گونه که علّامه حلّي در ايضاح الاشتباه (49) مي‌گويد. علّامه مجلسي (رحمةالله) نيز نعماني را منسوب به همين مکان مي‌داند. (50)
عالم رجالي، علّامه مامقاني، با استفاده از معجم البلدان حموي، احتمالات ديگري را براي محل تولد نعماني روا دانسته است (51)، اما آنچه که مي‌تواند اين احتمالات را رد کند، توصيف‌هاي حموي است. او، تنها «نُعمانيه» را شهري شيعه‌نشين مي‌داند، اما ديگر مکان‌هاي نام برده شده، از اين ويژگي
برخوردار نيستند. مويّد ديگر، رحله‌هاي حديثي نعماني است. او به شيراز، بغداد، اردن و شام رفته است که همگي به نعمانيه‌ي عراق نزديکند و نه مصر و حجاز. نعماني در سوريه‌ي کنوني از دنيا رفته، اما مدفن او براي ما معلوم نيست. (52)

شخصيت علمي نعماني

نعماني، افزون بر قدرت نويسندگي، از اطلاعات گسترده‌اي در علم رجال، حديث، کلام و تفسير، بهره‌مند بوده است. نام ديگر کتاب‌هاي او همچون الردّعلي الاسماعيليه، الفرايض (53) و نيز تفسير (54) و التسلّي (55)، نشانگر اين قدرت علمي است، و نقل ادعيه‌اي همچون دعاي سرّ (56) و دعاي اعتقاد (57) و برخي احاديث پراکنده (58)، اين نکته را روشن مي‌سازد که کوشش‌هاي علمي نعماني بسي گسترده‌تر از آن است که به ما رسيده است.
خطبه‌ي غرّا، زيبا و آهنگين آغاز کتاب غيبتش، چيره‌دستي او را در ادب و لغت نشان مي‌دهد (59) و استشهاد مکرّر و مناسب به آيات و روايات متعدد، تسلط او را بر مفاهيم و معارف قرآن و حديث، هويدا مي‌سازد. (60) همين گستردگي اطلاعات موجب شده است که در پايان ابواب کتاب، بيان‌ها و توضيحاتي سودمند بيفزايد و کتاب غيبت را از يک جمع‌آوري صرف حديث برکشد.
متأسفانه دست روزگار، ديگر کتاب‌هاي نعماني را به ما نرسانده و تنها نام و گزارشي مختصر از آنها در دست است. شيخ حرّ عاملي، صاحب وسائل الشيعه که مکرراً و با واسطه از تفسير نعماني، روايت نقل مي‌کند، تنها قطعه‌اي از اين تفسير را ديده است (61). به احتمال فراوان، اين قطعه همان روايت‌هاي مبسوطي است که نعماني با سندش از امام صادق (عليه‌السلام) نقل کرده و آنها را به عنوان مقدمه‌ي تفسيرش قرار داده بوده است. اين مجموعه، به همراه خطبه‌هاي کوتاه، به صورت مستقل تدوين شده و در رساله‌ي محکم و متشابه سيد مرتضي آمده است (62). علّامه مجلسي تمام آن را در مجلد قرآن بحارالأنوار (63) آورده است.
اسماعيل پاشا بغدادي، دو کتاب ديگر به نعماني نسبت داده است (64): يکي جامع‌الأخبار و ديگر نثراللئالي، که هيچ يک از کتب کتابشناسي آنها را از آن نعماني ندانسته‌اند. (65) تنها عمر رضا کحّاله به پيروي از اسماعيل پاشا، آن را نقل کرده است (66). چنين به نظر مي‌رسد که اين انتساب، نتيجه‌ي سوء برداشت از عبارت علّامه مجلسي در مقدمه‌ي بحارالأنوار است. (67)

رحله‌هاي حديثي نعماني

نعماني سفرهاي طولاني و متعددي براي اخذ حديث داشته است. او در سال 313 از موطن خود به شيراز رفت، تا از عالم و محدّث شيعي، ابوالقاسم موسي بن محمّد اشعري، نوه‌ي دختري سعدبن عبدالله اشعري (68)، بدون واسطه روايت بشنود و احاديث او و جدّش را اخذ کند. (69) پس از آن، به بغداد رخت برکشيد تا از انجمن‌هاي علمي و حديثي آن روزگار بغداد که در روزهاي اوج خود بود، خوشه چيند و از محضر محدثاني بهره برد که چون کليني، ابن‌عقده‌ي کوفي، محمّدبن همام و أبوعلي أحمدبن محمّد بن يعقوب کوفي، سلامة بن محمّد ارزني و ... هر يک از استوانه‌هاي استوار و وزنه‌هاي علمي جهان اسلام بودند. يک گزارش، زمان حضور او را در بغداد، سال 327 ذکر مي‌کند. (70) پس از آن، به طبريه از توابع اردن سفر کرد، تا به روايات غير شيعي نيز دست يابد. او در آنجا و به سال 333 از محمّدبن عبدالله المعمر الطبراني که از ناصبيان و محّبان يزيدبن معاويه بود (71) و نيز از عبدالله بن‌ عبدالملک بن سهل طبراني (72) حديث شنيد.
نعماني، در آخرين رحله‌ي خود به شام رفت و در دمشق از محمّدبن عثمان بن علّان الدهني البغدادي (73) حديث اخذ کرد، و سپس به شهر حلب رفت و تا پايان عمر در آنجا به تدريس و تحديث و تأليف پرداخت، کتاب غيبت، از دستاوردهاي اين دوره‌ي درخشان از عمر تابناک اوست.

کتاب الغيبة

نام کتاب

مصنّف، خود نامي بر کتابش ننهاده و تنها موضوع آن را مشخص کرده است، شيخ مفيد نيز موضوع آن را غيبت دانسته و نام کتاب را ذکر نکرده است، اما نجاشي آن را کتاب الغيبة مي‌نامد و به تبع او، بسياري از مؤلفان در دوره‌هاي بعد، آن را به همين نام، مي‌نامند. تنها شيخ آقا بزرگ تهراني است که در الذريعه، نام ديگري براي آن ذکر کرده است. او در شرح کتاب الغيبة مي‌نويسد: «... ويظهر من بعض المواضع، أنّ الکتاب کان موسوماً أو معروفاً بـ«ملاء العيبة في طول الغيبة» (74)؛ از برخي مواضع، آشکار مي‌شود که کتاب به «ملاء العيبة في طول الغيبة» ناميده و يا معروف بوده است.
اگرچه ما در منابع کهن به اين مواضع دست نيافتيم، اما شيخ آقابزرگ اين نام را براي کتاب در حرف (م) آورده است. گفتني است در کتاب اربعين ماحوزي (75) (م 1121)، به اين نام اشاره شده است.

موضوع کتاب

موضوع اصلي کتاب، روايات مربوط به غيبت و ظهور امام زمان (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) و ماجراهاي مرتبط با اين دو واقعه‌ي بزرگ است. نعماني روايتي را گردآورده است که به طور اساسي و ريشه‌اي، هم مسئله‌ي امامت را حل کند و هم به پرسش‌هاي عديده‌اي که در ارتباط با غيبت امام عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) وجود دارد، پاسخ گويد. اگرچه اين کار به سبب دفاع از دين، در مباحث کلام نقلي جاي مي‌گيرد، اما به هيچ وجه همچون کتاب غيبت شيخ طوسي (رحمةالله)، رنگ کاملاً کلامي نيافته، و به صورت يک کتاب حديثي تمام عيار باقي مانده است و حتي از اين نظر، از کتاب کمال‌‌الدين شيخ صدوق خالص‌تر مي‌نمايد. ابواب کتاب به روشني اين مسئله را نشان مي‌دهند. نعماني، خود، نام اين ابواب را تعيين و در مقدمه‌ي کتاب، ذکر (76) و از اين رهگذر، مانعي براي تصحيف و تحريف ايجاد کرده است. اين ابواب 26 عدد هستند و مجموعاً 478 (77) حديث را در خود جاي داده‌اند. ما ترجمه‌ي عناوين باب‌ها را به ترتيب مي‌آوريم:
1.نگهداري راز خاندان پيامبر از نااهلان.
2. تفسير آيه‌ي «واعتصموا بحبل الله جميعاً».
3. امامت و وصيّت و در اختيار خدا بودن آن دو.
4. امامان دوازده‌گانه.
5. ادعاي دروغين امامت.
6. احاديث مرويّه از طريق اهل سنت.
7. شک در امامت امام (عليه‌السلام).
8. خدا زمين را از حجّت خالي نمي‌گذارد.
9. اگر فقط دو نفر بمانند، يکي حجّت است.
10. غيبت امام منتظر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف).
11. فرمان يافتن شيعه به صبر و انتظار فرج.
12. امتحان و اختلافات شيعه در عصر غيبت.
13. ويژگي و سيره‌ي امام منتظر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف).
14. علامات ظهور.
15. سختي‌هاي مردم پيش از ظهور امام عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف).
16. منع از تعيين وقت ظهور.
17. آنچه امام زمان از دست نااهلان مي‌کشد.
18. خروج حتمي سفياني، قبل از ظهور امام عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف).
19. پرچم پيامبر به دست امام زمان (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف).
20. سپاه خشم که از ياران امام زمان (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) اند.
21. وضعيت شيعه هنگام ظهور امام زمان (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف).
22. پيام‌هاي نو از امام (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف).
23. سنّ امام هنگام به امامت رسيدن.
24. درباره‌ي اسماعيل بن أبي‌عبدالله (عليه‌السلام).
25. هرکه امامش را شناخت، از تقدم و تأخر ظهور زيان نمي‌بيند.
26. مدت فرمانروايي امام زمان (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف).

انگيزه‌ي نگارش

نعماني، در پايان غيبت صغري (78) و آغاز غيبت کبري مي‌زيسته است. او به خوبي دريافته بود که گذار از دوره‌ي ظهور به غيبت صغري و انتقال از غيبت صغري به غيبت کامل و کبري، براي توده‌ي شيعه، سخت و نامأنوس است، و آنان را در کوير حيرت و سؤال و درياي وحشت و نياز فرو مي‌برد. نعماني با احاطه‌اي که به روايات داشت، و کوششي که در اين راه به کار برد و رنجي که در سفرها بر خود هموار کرد، توانست اين نياز را پاسخ دهد و فريادرس يتيمان علمي شيعه در عصر غيبت امامشان شود. نعماني اين درک عميق از زمانه را در مقدمه‌ي کتابش به رشته‌ي تحرير کشانده و پس از بيان مبسوط آن، انگيزه‌ي خود را شرح داده است:
و به ما، از پيشوايان راستگويمان روايت رسيده است که به عالمان امر کرده‌اند تا هر دانشي را که به ايشان رسد، به ديگران برسانند و شبهه‌هاي ديني برادرانشان را بزدايند، و آنان را از وادي حيرت به راه راست رهنمون سازند و از منزل شک به نور يقين درآورند. پس به قصد قربت و نزديکي به خداي عزوجل، آنچه را از پيشوايان راست و پاک، از اميرالمؤمنين تا امام آخرين، درباره‌ي اين غيبت رسيده، گرد آوردم، غيبتي که دورماندگان از علم الهي و راه نايافتگان به هدايت معصومين، از حقيقتش کور ماندند و نتوانستند چون ره‌يافتگان به هدايت ائمه (عليهم‌السلام) آن را تصديق کنند و بدان ايمان آورند. (79)
نعماني، در تعقيب اين هدف و با اعتقاد به اين که ذکر روايات معتبر و با سندهايي متصل، مي‌تواند پرده‌ي جهل و حيرت از عقيده‌ي روشن مهدويت برگيرد، به استدلال بر مهدويت مي‌پردازد و کتاب خود را در ابوابي که هر يک پرسش و شبهه‌‌اي در پس زمينه‌ي خود دارند، سامان مي‌دهد.

تاريخ نگارش کتاب

با قرينه‌هايي که در پي‌ مي‌آيد، مي‌توان گفت: نعماني، کتاب را در آخرين دوره‌ي عمر خود نگاشته است. او در مقدمه‌ي کتاب مي‌گويد: «چون اين محنت غيبت که اولياي الهي، ما را از سيصد سال پيش بدان آگاهي داده بودند، پيش آمد...» (80)، که دلالت بر تأليف کتاب در اوايل قرن چهارم هجري دارد، و اگر بپذيريم که منظور نعماني از غيبت، غيبت کبري است، تأليف کتاب در اواخر دهه‌ي چهارم قرن چهارم مي‌گردد. اين نظر، به وسيله‌ي آنچه که در يکي از نسخه‌هاي کتاب آمده است، تأييد مي‌شود. در صفحه‌ي هجدهم کتاب مورد مراجعه‌ي ما، مصحّح کتاب نوشته‌اند (81) و در نسخه‌اي چنين آمده است:
حدثّني محمّدبن علي أبوالحسين الشجاعي الکاتب - حفظه الله -، قال: حدثّني محمّدبن ابراهيم أبوعبدالله النعماني - رحمةالله‌تعالي - في ذي‌الحجّة سنة اثنتين و أربعين و ثلاثمئة... .
يعني کتاب در سال 342 از سوي نعماني بر شجاعي قرائت شده است که حاکي از تأليف آن در دهه‌ي چهارم است. مؤيد ديگر، سخن خود نعماني درباره‌ي سنّ امام زمان به هنگام تأليف کتاب است. او در ذيل حديث بيستم از باب دهم (82) مي‌گويد: «و له الآن نيّف و ثمانون»، يعني امام زمان هم اکنون هشتاد و اندي سال دارند، که اگر اين مقدار را به سال تولد حضرتش «255 يا 256» بيفزاييم، تاريخ تأليف کتاب در دهه‌ي چهارم قرن چهارم هجري تأييد مي‌شود.

اهميت و اعتبار کتاب

دفاع از انديشه‌ي مهدويت، مبتني بر سخنان پيامبر اکرم (صلي‌ الله‌ عليه و آله‌ و سلم) و جانشينان بر حق اوست؛ زيرا غيبت، از شاخ و برگ‌هاي مسئله‌ي امامت است و هرگونه دفاع از حقيقتش و هر نوع تلاش براي استوارسازي پايه‌هاي آن، مي‌بايد در همان فضايي صورت پذيرد که انديشه‌ي امامت شکل گرفته است. از اين‌رو، گردآوري سخنان ائمه (عليهم‌السلام) در اين‌باره، مهم‌ترين و اساسي‌ترين کار در اين راستاست. همان‌گونه که در بخش پيشين، «انگيزه‌ي نگارش» گذشت، نعماني به قصد چنين کاري، معتبرترين و مفصل‌ترين تک‌نگاري در زمينه‌ي احاديث مهدويت را سامان داد و به تعبير مصحّح کتاب، هيچ کتاب ديگري هم سنگ آن نشد، گرچه هم سطح با آن شد (83) از اين‌رو، کتاب نعماني، سنگ بناي تأليفات ديگر درباره‌ي مهدويت شد، و از همان اوان تدوين، مورد توجه و اعتناي راويان و عاملان قرار گرفت و به قرائت و نقل و نسخه‌برداري از آن اقدام شد. نخستين عالم بزرگي که از اين کتاب بهره گرفت و اهميت آن را گوشزد کرد، شيخ مفيد، آموزگار شيعه است. اين آموزگار بزرگ، کتاب نعماني را به عرصه‌ي پژوهش آورد و از اين رهگذر، آن را در معرض استفاده‌ي معاصران و شاگردان بزرگ خود همچون سيدمرتضي و شيخ طوسي قرار داد، تا آنان در کتاب‌ها و رساله‌هاي خود از آن بهره گيرند. شيخ مفيد، خود، با مشکل غيبت در نيمه‌ي دوم قرن چهارم هجري روبرو بود و براي رفع شبهه‌ها، پرسش‌ها و نيازهاي متعدد در اين زمينه، به تأليف و تدريس و تبليغ روي آورد. آثار متعدد و کوچک و بزرگ به جا مانده از او در زمينه‌ي غيبت امام عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف)، به خوبي اهتمام اين عالم سخت‌کوش را نسبت به اين مسئله نشان مي‌دهد. (84)
او در پي تحقيق و کاوش در منابع، بسياري از کتاب‌هاي نوشته شده در اين زمينه را مطالعه کرد و سپس چنين اظهار نظر نمود:
و روايات در اين زمينه فراوان است و عالمان شيعه آنها را تدوين کرده و در کتاب‌هايشان آورده‌اند. محمّدبن ابراهيم، مکنّي به أبوعبدالله نعماني، از زمره‌ي اين مصنّفان است که اين روايات را به گونه‌اي مبسوط و مفصّل، در کتابي که درباره‌ي غيبت نوشت، آورده است و از اين‌رو، ما نيازي نداريم که آنها را در اينجا به تفصيل بياوريم. (85)
گزارشي که نجاشي از کتاب به دست مي‌دهد، نيز حاکي از اقبال راويان حديث به آن است. او که خود از کتاب‌شناسان و گردآورندگان نسخه‌هاي اصلي است، مي‌گويد:
أبوحسين محمّدبن علي شجاعي را در مشهد عتيقه ديدم که کتاب غيبت، نوشته‌ي محمّدبن ابراهيم نعماني را بر او قرائت مي‌کنند؛ زيرا او آن را بر مصنّف کتاب قرائت کرده بود. (86)
سپس نجاشي مي‌گويد که: پسر شجاعي، يعني «أبوعبدالله حسين بن محمّد»، اين کتاب و ساير کتاب‌هايش را براي وي وصيت کرده است و سپس در پايان تصريح مي‌کند که نسخه‌ي خوانده و مقابله شده، نزد اوست.
نکته‌ي ديگر جهت اعتبار بيشتر بخشيدن به طريق نقل کتاب، اجازه‌ي نجاشي از «أبوالفرج قنّاني» است. أبوالفرج محمّدبن علي بن يعقوب بن أبي قرّة القنّاني، راوي کتاب غيبت از کاتب آن، شجاعي است (87). او با نجاشي ارتباط علمي داشته و اجازه‌ي روايت همه کتاب‌هاي خود را به او داده است. (88)
شيخ طوسي نيز اگر چه به وسيله‌ي أبوعبدالله أحمدبن عبدون، مشهور به «ابن حاشر» به أبوالحسين محمّدبن علي شجاعي، کاتب کتاب غيبت و از طريق او به نعماني، طريق دارد، اما بسيار اندک از او نقل مي‌کند و در کتاب فهرست و رجال خود از او نام نبرده است. احتمال دارد که شيخ طوسي به سبب نقل از مشايخ نعماني و در دست داشتن کتاب‌هاي مورد استفاده‌ي نعماني، خود را از نقل احاديث کتاب او، بي‌نياز مي‌ديده است. گفتني است اساس کتاب غيبت شيخ طوسي بر حل مسئله غيبت، به شيوه‌ي کلامي قرار دارد و از اين رو، شيخ طوسي در آن تنها دو بار از نعماني ياد کرده است. (89)
شيخ طوسي از نعماني با همان مشخصاتي نام مي‌برد که نجاشي نام برده است، و تنها تفاوتش افزودن «أبي» پيش از «زينب» است و از اين‌رو، در کتاب‌هاي متأخر، به نقل از نجاشي و شيخ طوسي (رحمةالله)، هر دو نام ذکر شده است.
ديگر عالمان رجال و حديث نيز از نعماني نام برده‌اند، همچون ابن‌شهر آشوب در معالم العلماء (90)، علّامه (91) حلّي و ابن‌داوود (92) در کتاب‌هاي رجال خود و زين‌الدين أبومحمّد علي‌بن يونس العاملي در کتاب الصراط المستقيم که در (93) وصف نعماني چنين مي‌گويد:
أبوعبدالله نعماني، کتاب غيبت را نگاشت که در آن کفايت است و آگاهي بر آن، نصيب توفيق‌مندان مي‌شود.
همچنين بنا به نقل آيت‌الله خويي در معجم رجال حديث (94)، شيخ حرّ عاملي در تذکرة المتبحّرين (95)، پس از آن که نعماني را از شاگردان کليني مي‌خواند، چنين مي‌گويد:
و رأيت کتاب الغيبة و هو حسن جامع؛
کتاب غيبت را ديده‌ام و آن کتابي نيکو و جامع است.
در جوامع روايي متأخر ما نيز، از کتاب غيبت نعماني نقل روايت شده است. در بحارالأنوار و مستدرک الوسائل، فراوان و در بقيه، کمتر، و اين جز تناسب موضوعي، علت ديگري ندارد؛ زيرا وسائل‌الشيعه صبغه و جلوه‌ي فقهي دارد و «وافي»، جمع‌آوري کتب اربعه و شرح برخي احاديث آنها است. موارد نقل از غيبت نعماني در بحارالأنوار، آنچنان فراوان است که علّامه مجلسي (رحمةالله‌عليه) مانند ديگر کتاب‌هاي مورد مراجعه‌ي مکررّش، براي آن رمز «ني» را اختصاص داده است. (96) علّامه مجلسي در مقدمه‌ي بحارالأنوار، آنجا که به توثيق مصادر بحارالأنوار مي‌پردازد، کتاب غيبت نعماني را از زمره‌ي جليل‌ترين کتاب‌ها مي‌خواند و عبارت شيخ مفيد را در وصف آن نقل مي‌کند. (97)

طريقه‌ي وصول کتاب

کتاب، به طريقي معتبر به نسل‌هاي بعدي رسيده است، به تصريح نجاشي، «أبوالحسين محمّدبن علي الشجاعي»، احاديث کتاب را به شيوه‌ي قرائت از نعماني فرا مي‌گيرد. (98) او کتاب را استنساخ مي‌کند و اين نگاشته به رؤيت نعماني مي‌رسد (99). همين نسخه، به وسيله‌ي راويان ديگر بر شجاعي قرائت مي‌شود و نجاشي با دو طريق بدان دست مي‌يابد. يکي از طريق وصيت پسر شجاعي، يعني أبوعبدالله‌حسين بن محمّد شجاعي که کتاب پدرش و نيز بقيه‌ي کتاب‌هايش را به نجاشي مي‌سپارد، و ديگري از طريق أبوالفرج محمّدبن علي بن يعقوب بن أبي قرّة القنّاني که راوي کتاب غيبت از أبوالحسين شجاعي است. (100) نجاشي از همه‌ي کتاب‌هاي قناني اطلاع و اجازه‌ي روايت همه‌ي آنها را داشته است. (101) بعد از نجاشي نيز، استنساخ‌هاي فراوان کتاب و اقبال عالمان به آن، راه را بر دسّ و تحريف بسته است.

نسخه‌هاي کتاب

نسخه‌هاي متعدد و بعضاً نزديک به عصر مؤلف، بر اتقان و اعتبار طريق وصول کتاب به ما مي‌افزايد. قديم‌ترين نسخه‌ي کتاب که تاکنون يافت شده است، در کتابخانه‌ي آستان قدس رضوي به شماره‌ي 187 است. خط کهن نوشته‌ها بر پشت اين نسخه که تاريخ يکي از آنها سيزدهم ذي قعده‌ي سال 720 هجري است، نشان از قدمت نسخه دارد. يکي از نوشته‌ها چنين است: «أنهاه قراءةً و تصفّحاً الفقير...»، که به معناي تحمل احاديث به شيوه‌ي قرائت است که از بهترين و مطمئن‌ترين انواع تحمل حديث است.
آيت‌الله موسي شبيري زنجاني، استاد بزرگوار اينجانب و از مراجع تقليد کنوني حوزه‌ علميه قم، اين نسخه را به گونه‌اي دقيق خوانده‌اند و از آن براي تصحيح نسخه‌ي خود بهره برده‌اند. آن گونه که جناب آقاي غفاري، مصحّح کتاب مي‌گويند، کاتب اين نسخه، تاريخ اتمام کتاب خود را 557 هجري نوشته است که در اين صورت، تنها اندکي بيش از يک صده با عصر مؤلف اختلاف دارد. (102)
ديگر نسخه‌ها به اين شرح‌اند: (103)
1.دانشکده‌ي ادبيات مشهد؛ 331.
مأخذ: فهرست دانشکده‌ي ادبيات مشهد: 197.
تاريخ کتابت: ندارد.
2. کتابخانه‌ دانشگاه تهران، شماره‌: 578.
تاريخ کتابت ندارد.
مأخذ:
فهرست دانشگاه تهران: 1439/5
3.کتابخانه‌ي آيت الله گلپايگاني، قم: 784/5/74.
نام کتاب: ابوالقاسم بن اسماعيل خوانساري.
تاريخ کتابت: 1330 ق.
مأخذ: فهرست منتشر شده‌ي آقاي عرب زاده.
4. کتابخانه‌ي مجلس شوراي اسلامي: 7052.
تاريخ کتابت: ندارد.
مأخذ: فهرست مجلس شوراي اسلامي: 63/25.
5. کتابخانه‌ي آيت‌الله مرعشي، قم: 10204.
نام کاتب: ابوالقاسم بن حسينعلي شريف قزويني.
تاريخ کتابت: ندارد.
مأخذ: فهرست مرعشي، قم: 169/26.
6. کتابخانه‌ي آيت الله مرعشي: قم: 110114.
نام کاتب: محمّدحسين.
تاريخ کتابت: دهه اول محرّم 1301 ق.
مأخذ: فهرست مرعشي، قم: 37/28.
7. کتابخانه‌ي ملک تهران: 2671.
تاريخ کتابت: قرن 10 ق.
مأخذ: فهرست ملک تهران: 388/1.
8. کتابخانه‌ي ملک تهران: 3617.
نام کاتب: محمّد مؤمن گلپايگاني.
زمان کتابت: 1077 ق.
مأخذ: فهرست ملک تهران: 388/1.
گفتني است افزون بر نسخه‌ي آستان قدس رضوي، دو نسخه‌ي اخير نيز مورد استفاده و مراجعه‌ي مصحح محترم بوده است.

منابع کتاب

نعماني، در کتاب خود از مصنّفات و کتب متعددي استفاده کرده است. کافي (104) و کتاب سليم‌بن قيس هلالي (105)، بارزترين آنها هستند، و نعماني بارها از آن دو نقل حديث کرده و از نويسندگان آنها نام برده است. افزون بر اين دو، نعماني گاه به کتاب و منبع اخذ حديث خود تصريح کرده است که نام و نشاني آنها در کتاب مي‌آيد. به جز اين موارد، دستيابي به منبع اخذ حديث و يا نويسنده‌ي آن، از راه مطالعه و سنجش ميسّر است، مطالعه‌ي اسناد و طرق نعماني در کتابش و سنجش اطلاعات به دست آمده با آگاهي‌هاي نهفته در کتب رجال و کتابشناسي‌ها. استاد محمّدجواد شبيري، اين راه را ارائه و آن را پيموده‌اند. ما حاصل اين کار گران‌مايه را در اينجا نقل مي‌کنيم و خوانندگان مشتاق به آگاهي از روش کار ايشان را، به مجله علوم الحديث ارجاع مي‌دهيم. (106)
گفتني است نام‌هايي که در پي مي‌آيد، نام نويسندگاني است که احاديث کتاب غيبت، از مصنّفات آنها به دست نعماني رسيده است، چه با واسطه و چه بي‌واسطه، و به اين معنا نيست که مشايخ مستقيم و يا منبع بدون واسطه‌ي نعماني باشند.
1.احمدبن يوسف بن يعقوب، ابوالحسن الجعفي (107).
2. جعفربن عبدالله، أبوعبدالله المحمّدي.
3. الحسن بن علي‌بن أبي حمزة البطائني (صاحب کتاب غيبت).
4. الحسن بن محبوب.
5. الحسن بن محمّدبن جمهور (به احتمال فراوان از کتاب الواحدة).
6. حميد بن زياد.
7. سلامة بن محمّد الارزني (از کتاب الغيبظ و کشف الحيرة).
8. سليم بن قيس هلالي (از کتاب مشهورش).
9. عبدالکريم بن عمرو الخثعمي.
10. عبدالله بن أحمد بن مستورد، أبومحمّد الأشجعي.
11. عبدالله بن جبلة (از کتاب الصفة في الغيبة).
12. عبدالله‌بن حمّاد الانصاري.
13. عبيدالله بن موسي العلوي العبّاسي.
14. علي‌بن الحسن بن فضال التيملي ( صاحب کتاب غيبت).
15. القاسم بن محمّد بن الحسن بن حازم، أبومحمّد.
16. محمّدبن سالم بن عبدالرحمن الأزدي.
17. محمّد بن سنان.
18. محمّدبن علي الکوفي (شايد از کتاب دلائل او).
19. محمّدبن المفضل بن إبراهيم بن قيس بن رمانة الأشعري.
20 محمّدبن همّام.
21. محمّدبن يعقوب الکليني (از کافي).
22. موسي بن سعدان (از کتاب طرائف او).
23. يحيي بن زکريا بن شيبان، أبوعبدالله.
همچنين احتمال دارد از کتاب‌هاي اين افراد نيز نقل حديث کرده باشد:
احمدبن هلال.
جعفربن محمّدبن مالک.
عبّادبن يعقوب (صاحب کتاب اخبار المهدي).
عبدالله بن جعفر الحميري (صاحب کتاب الغيبة و الحيرة).

روش مؤلف در نقل احاديث

مؤلف کتاب، همچون ديگر محدثان کارآزموده، تنها به متن حديث بسنده نمي‌کند و سند کامل آن را نيز مي‌آورد. نعماني بدين وسيله، امکان بازشناسي صحيح و سقيم احاديث خود را به ما مي‌دهد و آنها را از درافتادن به وادي ارسال و انقطاع نجات مي‌دهد. اين بدان معنا نيست که او از شيوه‌هاي رايج تلخيص نام راوي و يا تعليق در سند، سود نَبَرد و بدين طريق از حجم کتاب نکاهد؛ بلکه او به درستي و به طرز زيبايي، نام‌هاي مکرر راويان مشهور را به تدريج خلاصه مي‌کند. براي نمونه، او نام ابن‌عقده را در اولين حديث کتاب، به طور کامل مي‌آورد و مي‌گويد: أبوالعباس أحمدبن محمّدبن سعيد، ابن‌عقدة الکوفي (108) و سپس، در روايت سوم همين باب، ص 34، مي‌گويد: أحمدبن محمّدبن سعيد، ابن‌عقدة و در روايت چهارم، ص 35، مي‌گويد: أحمدبن محمّدبن سعيد.
گفتني است اين تلخيص را در احاديث نزديک هم و در درون يک باب مي‌کند و از اين رو، همين راوي را در اولين حديث باب 3، ص 51، دوباره به شيوه‌ي کامل مي‌آورد و سپس در حديث 2، ص 51، خلاصه مي‌کند و بدينگونه ... .
نمونه‌هاي ديگر را مي‌توانيد درباره‌ي همين راوي در ص 170 و 171 و درباره‌ي ديگر راويان، مانند علي‌بن احمد‌بن عبدالله بن موسي در ص 54، ح 5 و ح 7 و محمّدبن عثمان بن علّان الدهني البغدادي در ص 102 تا 107، احاديث 31 تا 38 ببينند.
همچنين او از شيوه‌ي تعليق سود جسته است که نمونه‌ي بارز آن احاديث 7 تا 10 نخستين باب کتاب هستند. (109) قسمت اوليه‌ي سند حديث 6، يعني «عبدالواحدبن عبدالله عن احمدبن محمّد بن رباح الزهري عن محمّد بن العباس الحسني» را به دليل تکرار در احاديث بعدي نام نبرده و به جاي آن، از اصطلاح «بهذا الاسناد» (110) و «به» (111) سود جسته است. نمونه‌ي ديگر، حديث سوم در ص 129 است که بر طريق نخست از حديث دوم مجموعه، تعليق شده است.
نکته ديگر آن که، تنها تعداد اندکي از احاديث کتاب مرسل‌اند، همچون ح 11، ص 37، و ح 13، ص 154، و ح 1، ص 161 و ح 34، ص 170، و ح 4، ص 203، و ح 12 و 13، ص 206 و 207، و ح 57، ص 277، و ح 3، ص 312.
و بقيه داراي سندي متصل و با راويان نام برده شده و گاه سندهايي متکررند. نمونه‌هايي از اسناد متکرر را مي‌توانيد در صفحات 114، 119، 120، 129، 134، 135، 158، 159، 160، 164، 167، 169، 177، 185، 188، 204، 208، 209، 260، 285، 321، 322 ببينيد. اين سندهاي مکرر، در برخي از مواضع که سند اصلي کامل نيست و يا مخدوش است، به کار مي‌آيد. همچون ح 7، ص 167 که در طريق اول مي‌گويد: «حدّثنا محمّد بن همّام بإسناد له عن عبدالله بن عطاء المکيّ»، و سپس در ذيل حديث از طريق کليني، روايت را به عبدالله بن عطاء‌المکيّ مي‌رساند.
فايده‌ي ديگر اين کار، جلوگيري از تکرار احاديث است که در برخي کتب اهل‌سنّت به چشم مي‌آيد. نعماني در اين ميان هر جا که لازم بوده است، اختلاف لفظي در متن را ذکر مي‌کند، مانند ص 95، ح 26.
به طور کلي، احاديث تکراري کتاب بسيار اندک است، همچون احاديث 23 و 24، ص 126 و 127، که پيشتر در ص 102 آمده است و حديث 14، ص 123، که تکرار حديث هفتم باب در ص 119 است. حديث 1، ص 116 نيز تکرار حديث 37، ص 106 مي‌باشد.
نعماني به سبب رحله‌هاي متعدد حديثي، از محدثان اهل‌سنت نيز حديث نقل مي‌کند که فصل «ما روي ان الائمة عشر من طريق العامه»، ص 102 و نيز باب ششم، ص 116، نمونه‌هاي بارز آن هستند.
نعماني گاه‌به گاه، زمان و مکان نقل حديث را ذکر مي‌کند که در رحله‌هاي حديثي او گذشت. گفتني است برخي تصحيفات در اسناد ديده مي‌شوند که مصحّح محترم بدانها تذکر داده است: ص 35، ح 4 و ص 38، ح 12و ... .
مؤلف کتاب، گاه به توثيق و تضعيف راويان مي‌پردازد و يا آگاهي‌هاي جانبي درباره‌ي رجال واقع در سند حديث را نقل مي‌کند. بنگريد: ص 39، ح 1، ص 68، ح 8؛ ص 92، ح 23؛ ص 99، ح 30.

شيوه‌ي تدوين

نعماني در چينش احاديث و دسته‌بندي آنها، کوشش بسياري کرده است. او کتاب را به 26 باب و برخي از باب‌ها را به فصول متعدد تقسيم کرده است. او احاديث مشابه را در کنار هم نشانده و در درون باب و فصل نيز احاديث همسوتر در کنار هم قرار گرفته‌اند. به عنوان نمونه، احاديث 10 تا 12، ص 174 و 175، چون متضمن آيه‌ي 12 سوره‌ي شعراء هستند در کنار هم آمده‌اند و احاديث 13 تا 16، چون دربردارنده‌ي معناي حضور ناشناس امام زمان در مراسم حج است، پهلوي هم نشسته‌اند.
به احتمال فراوان، اين ويژگي ممتاز به همراه گردآوري بيشتر احاديث درباره‌ي حضرت مهدي (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) و نيز نياز زمانه، موجب آن شده است که شيخ مفيد و شيخ طوسي (رحمةالله)، رساله‌ها و کتاب‌هاي خود را در زمينه‌ي غيبت، رنگ و روي کلامي ببخشند وبه تدوين صرف حديثي روي نياورند. کلام شيخ مفيد در تأييد اين نظر، گذشت.

فقه‌الحديث نعماني

نعماني در پايان بسياري از ابواب، به توضيح و شرح و بسط روايات مي‌پردازد و براي اثبات مفاد آنها و يا تحضيض و ترغيب و نيز تحذير و هشدار خوانندگان کتاب در عمل به آنها، گاه تا ده صفحه مطلب مي‌نويسد. (112) اين توضيحات با شکلي يکسان، اما حجمي کوتاه‌تر در ميان باب و ذيل برخي از احاديث هم آمده است. همچون ص 124، ح 3، و ص 174، ح 9، و ص 244 و 245، ذيل 45 و 46.
نعماني، به فهم و درايت حديث اهتمام تام داشته است و در مقدمه‌ي کتابش چنين مي‌گويد:
لعمري ما اُتي من تاه و تحيّر و افتتن و انتقل عن الحقّ و تعلّق بمذاهب أهل الزخرف و الباطل، إلّا من قلّة الرواية و العلم و عدم الدراية و الفهم، فإنّهم الأشقياء، لم يهتمّوا لطلب العلم، و لم يتعبوا أنفسهم في اقتنائه و روايته من معادنه الصافية، علي أنّهم لو رووا ثمّ لم يدروا لکانوا بمنزلة من لم يروِ، و قد قال جعفر بن محمّد الصادق (عليه‌السلام):
«اعرفوا منازل شيعتنا عندنا علي قدر روايتهم عنّا و فهمهم منّا»، فإنّ الرواية تحتاج إلي الدراية، و خبر تدريه خير من ألف خبر ترويه؛
به جانم سوگند که هيچ کس سرگردان و متحير و مفتون نگشت و از حق نبريد و به باطل و پوچي نپيوست، جز آن که اندوخته‌ي علم و روايتش اندک بود و از دقت و فهم تهي. اين شوربختان، به جستجوي دانش همت نگماشتند و رنج به چنگ آوردن و نقلش را از کانهاي ناب آن به جان نخريدند، و اگر هم نقل مي‌کردند، اما با تامل و دقت در آن نمي‌نگريستند، باز بسان کسي بودند که چيزي نقل نکرده است؛ زيرا امام جعفر صادق فرمود: منزلت شيعيان ما را نزد ما، با مقدار نقل و فهمشان از ما بسنجيد، که روايت محتاج درايت است و فهم يک روايت، از نقل هزار روايت ارزشمندتر است.
افزون بر اينها، نعماني گاه به تفسير واژه‌هاي غريب و لغات کليدي متن اقدام مي‌کند. همچون واژه‌ي «اَتقيا» در ص 37، حديث 9 که آن را به «من يستعمل التقيه» تفسير مي‌کند، و «خائف مغمور» در ص 136، حديث 1 که آن را به «الغائب الشخص، المجهول الموضع» معنا کرده است. او گاه منظور از حديث را با عبارتي کوتاه، بازگو (113) و گاه معناي لغت را از شيخ خود نقل مي‌کند. (114) و گاه با توضيحي کامل، از بدفهمي حديث و تسرّع در استناد به فهم بدوي، جلوگيري مي‌کند. (115)

آگاهي‌هاي جانبي که کتاب به دست مي‌دهد

نعماني به خاطر مطالعات گسترده‌ي خود، در مبحث مربوط به تعداد امامان (عليهم‌السلام)، افزون بر احاديث متعاضد فراوان، نام اسماء ائمه را از تورات نيز مي‌آورد و به اين وسيله باب چهارم کتاب (116) مي‌تواند به عنوان يک رساله‌ي مستقل براي اثبات ائمه اثناعشر به کار متکلّمان بيايد، و چون اين احاديث را از راويان اهل‌ سنت برگرفته است، در احتجاجات کلامي مورد استفاده قرار گيرد.
آگاهي ارزشمند ديگر، نظر نعماني درباره‌ي کتاب مهم سليم بن قيس و گزارش اجمالي از آن است. نعماني مي‌گويد:
در ميان محدثان و عالمان شيعه، اختلافي نيست که کتاب سليم‌بن قيس، از بزرگ‌ترين و کهن‌ترين کتب اصلي حديث شيعه است؛ زيرا همه‌ي احاديث آن از پيامبر و اميرالمؤمنين و مقداد و سلمان فارسي و ابوذر و امثال آنان است که با پيامبر خدا و اميرالمؤمنين مصاحبت داشته و از آن دو بزرگوار حديث شنيده‌اند. و اين کتاب از اصول مورد مراجعه و تکيه‌گاه‌هاي شيعه است. (117)

تصحيح کتاب

مصحّح کتاب، جناب استاد علي اکبر غفّاري از سردمداران نهضت احياء کتب حديث شيعه است. او که شيفته و خادم حديث است، شور و شوق خود به تصحيح کتاب غيبت را چنين بيان مي‌دارد:
از آرزوهاي من بود که چون فرصتي بيابم و توفيق ياريم کند، به احياي اين ميراث نفيس و ارزشمند قيام کنم و گردوغبار از آن بشويم و ابر تيره از چهره‌ي ماهگون آن بزدايم.
شيفتگي مصحّح در کار او نيز هويداست. ايشان ترجمه‌ي راويان کتاب را به گردن مي‌گيرد و به جز مواردي معدود که احتمالاً به شرح حال آنها در مرجع معتبري دست نيافته است، شرح حال همه‌ي آنها را در پانوشت‌هاي کتاب مي‌آورد. مفصل‌ترين اين نمونه‌ها، شرح حال ابن‌عقده در ص 33 و يونس‌بن يعقوب در ص 53 کتاب است.
مصحّح محترم با کمال دقت، اختلاف نسخه‌ها را تذکر مي‌دهد و با خبرگي کامل، درست‌ترين نسخه را متن اصلي قرار مي‌دهد. جناب غفاري، به شرح لغات مشکل حديث نيز پرداخته و براي اين منظور، به کتب غريب‌الحديث و لغت‌نامه‌ها مراجعه کرده است (118) و گاه توضيحاتي از خود افزوده است. (119)
تلاش مصحّح در برخي از احاديث، از اين هم فراتر رفته و به شرح نکات غامض برخي احاديث نيز دست يازيده است. ايشان براي اين کار به کتاب‌هاي شرح الحديثي همچون مرآةالعقول (120) و الشافي (121) مراجعه کرده و از توضيحات علّامه مجلسي در بحارالأنوار نيز سود جسته (122) و گاه خود شرح مختصري ارائه داده است (123) و گاه ترکيب نحوي حديث را روشن کرده تا معناي حديث واضح شود. (124)
مصحّح، به ديده‌ي دقت، اشکالات احتمالي بر متن برخي احاديث را پيشاپيش پاسخ گفته (125)، و گاه براي اثبات و مقبول نمودن متن، به تفصيل گراييده است. (126)
کوشش‌هاي مصحّح در زمينه‌ي تخريج، با کوشش‌هاي امروزين، تفاوت دارد. مصحّح، نشان‌هاي آيات را از قرآن کريم استخراج و ارائه کرده است، اما اين کار را براي همه‌ي احاديث به انجام نرسانده است، و تنها در جايي به منابع ديگر حديث ارجاع مي‌دهد که براي تصحيح و توضيح متن لازم بوده است.

چاپ و ترجمه‌ي کتاب

نخستين چاپي که از کتاب سراغ داريم، چاپ 1318 هجري قمري در ايران مي‌باشد، و اين همان است که شيخ آقا بزرگ تهراني در الذريعه گزارش کرده است. (127) بعدها و در سال 1383 هجري قمري، کتاب‌فروشي صابري در تبريز نيز به چاپ آن اقدام کرد و سپس مکتبة الصدوق در تهران، به تصحيح و چاپ منقح آن همت گماشت. تاريخ نگاشتن مقدمه‌ي مصحح، 1397 هجري است. اين چاپ مصحح به وسيله فرزند مصحح، آقاي محمّدجواد غفاري به زبان فارسي ترجمه شد، و در سال 1363 هجري شمسي به وسيله‌ي همين ناشر انتشار يافت.
در سال جاري (128)، «1422 هجري قمري» برابر با 1379 هجري شمسي نيز، چاپ جديدي به تصحيح آقاي فارس حسّون‌کريم منتشر شده است که امتياز آن، مأخذيابي احاديث در پاورقي است، گرچه برخي احاديث فقط در بحارالأنوار يافت شده است. کتاب از تحقيقات و تعليقات مصحّح قبلي، تهي است، ولي مقدمه‌ي آن برگرفته از تصحيح پيشين است.
اشتباه نسبت دادن دو کتاب جامع‌الأخبار و نثراللئالي به نعماني، در مقدمه‌ي کتاب بدون هيچ نقد و ردّي نقل شده است. ناشر اين اثر، انتشارات انوارالهدي است.

پي‌نوشت‌ها:

1.الذّريعة إلي تصانيف الشيعه، ج 16، ص 74 - ص 84 و نيز براي اطلاع بيشتر، ر.ک: مقدمه‌ي تحقيق «الفصول العشرة في الغيبة» تأليف شيخ مفيد و تحقيق فارس حسّون.
2.نجاشي، او را ابن زينب خوانده و شيخ طوسي در کتاب الغيبة، او را ابن أبي زينب گفته است. اين اختلاف، تا کنون باقي است: ر.ک (فهرست نجاشي، ص 383، رقم 1043؛ غيبت طوسي، ص 127، ح 90).
3.فهرست نجاشي، ص 383، رقم 1043.
4.وزير مغربي (370 تا 418)، از عالمان، اديبان و سياستمداران دوره‌ي آل‌بويه است. او از نسل بهرام گور بوده است و داراي کتاب‌هاي متعددي در زمينه‌هاي گوناگون، همچون قرآن، ادب و شعر و حکومت و سياست است؛ ر.ک: (فهرست نجاشي، ص 69، رقم 167؛ معجم رجال خويي، ج 6، ص 44، رقم 3521؛ الوافي بالوفيات، ج 12، ص 273، رقم 2637).
5.ر.ک: بحارالأنوار، ج 53، ص 270.
6.براي اطلاع و اطمينان بيشتر، ر.ک: مقاله‌ي استاد محمّد جواد شبيري، مجله‌ي علوم حديث، شماره‌ي 3، ص 227.
7.مستدرک الولائل، ج 21، ص 267 - 270.
8.ر.ک: ص 32 از کتاب غيبت.
9.همان، ص 57، و ر.ک: رجال الحديث، ص 409، رقم 5950.
10. همان، ص 90، 34، 87، 108، 68، 93، 58، 284.
11.همان.
12.همان،.
13.همان.
14.همان.
15.همان.
16.همان.
17.همان.
18. ر.ک: فهرست نجاشي، و ص 85 کتاب غيبت، ح 16؛ الوافي بالوفيات، ج 21، ص 5، ح 1.
19.کتاب غيبت، ص 141.
20.ر.ک: فهرست نجاشي، ص 354، رقم 950 و ص 219، رقم 573.
21. ر.ک: ص 39 از کتاب غيبت.
22.همان، ص 102.
23. همان، ص 37.
24. فهرست نجاشي ؟؟؟.
25.ر.ک: ص 62 از کتاب غيبت.
26. غيبت طوسي، ص 257، ح 225.
27. غيبت نعماني، ص 18، در ابتداي کتاب واژه‌ي «شجاعي» به «البجلي» تبديل شده است.
28. فهرست نجاشي، ص 383، رقم 1043.
29.غيبت طوسي، ص 127، 257.
30.رجال طوسي، ص 413، رقم 69.
31.فهرست نجاشي، ص 87، رقم 211؛ مشيخه‌ي نجاشي، ص 102، رقم 2.
32.کنزالفوائد، ج 1، ص 352؛ کراجکي مي‌گويد: «حدّثني الشيخ ابوالمرجي محمّدبن علي بن‌ابيطالب البلدي بالقاهرة، قال: حدّثنا استاذي ابوعبدالله محمّدبن ابراهيم بن جعفر النعماني...» و ظاهراً «ابيطالب» نادرست و «طالب» درست باشد به قرينه‌ي نقل در همان جلد در صفحات 87 و 328؛ ج 2، ص 67.
33. رساله‌ي ابوغالب زراري، ص 79، رقم 96، تحقيق حسين جلالي، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامية.
34.همان، ص 55، رقم 14؛ فهرست نجاشي، ص 84، رقم 201.
35.مهج الدعوات، ص 233.
36.غيبت نعماني، ص 62، ح 5.
37.همان، ص 249، ح 4.
38.همان، ص 39، ح 1.
39. همان، ص 203، ح 4 و ص 266، ح 34.
40.همان، ص 247، ح 1.
41.همان، ص 208، ح 16 و ص 324، ح 1.
42.همان، ص 51، ح 1.
43.همان، ص 240، ح 34 و ص 283، ح 1 و ص 300، ح 3.
44.همان، ص 278، ح 62.
45.همان، ص 299، ح 1.
46.همان، ص 301، ح 6.
47.فهرست نجاشي، ص 69، رقم 167؛ الوافي بالوفيات، ج 12، ص 273، رقم 3637.
48.تقويم البلدان، ص 304 و 305.
49.ايضاح الاشتباه، ص 289، رقم 670.
50. بحارالأنوار، ج 53، ص 270؛ الکني و الالقاب، ج 3، ص 261؛ الانساب، سمعاني، ج 5، ص 509.
51. خاتمه‌ي تنقيح المقال، ج 2، ص 55؛ معجم البلدان، ج 5، ص 293 و 294.
52.فهرست نجاشي، ص 383، رقم 1043.
53.فهرست نجاشي، ص 383، رقم 1043.
54. ر.ک: امل الآمل، ج 2، ص 233؛ الذريعة، ج 4، ص 318.
55. ر.ک: بحارالأنوار، ج 45، ص 312، باب ما عجّل ‌الله به قتلة الحسين (عليه‌السلام) و نيز در ج 61، ص 109 که علامه مجلسي (رحمةالله) از آن با نام «التسلي و التقوي» ياد مي‌کند.
56. رساله‌ي ابوغالب زراري، ص 179، رقم 96.
57.منهج الدعوات، ص 233.
58.کنزالفوائد، ج 1، ص 352.
59.ر.ک: کتاب غيبت، مقدمه‌ي مؤلف، ص 18 و 19.
60.همان، ص 21 - 23.
61. امل الآمال، ج 2، ص 233.
62. الذريعه، ج 4، ص 318.
63.بحارالأنوار، ج 93.
64. هدية العارفين، ج 2، ص 46؛ ايضاح المکنون، ج 2، ص 625.
65.ر.ک: کشف الظنون، ج 2، ص 1928؛ الذريعة، ج 24، ص 53؛ کشف الحجب و الاستار، ص 576، رم 3243، کتابخانه‌ي ابن‌طاووس، ص 470 و ص 471.
66.معجم المؤلفين، ج 8، ص 195.
67.بحارالأنوار، ج 1، ص 31.
68.فهرست نجاشي، ص 407، رقم 1079.
69.کتاب غيبت، ص 62، ح 5.
70.همان، ص 249، ح 4.
71. همان، ص 39، ح 1.
72. همان، ص 93، ح 24.
73. همان، ص 102، ح 31.
74. الذريعة إلي تصانيف الشيعه، ج 16، ص 79، رقم 398.
75. همان، ج 22، ص 183، رقم 6596.
76.کتاب غيبت، ص 30 - 32.
77.اين تعداد، از برنامه‌ي کامپيوتري نورالعترة به دست آمده است.
78.غيبت صغري با وفات علي‌بن محمّد سمري، آخرين نائب خاص امام عصر (عجل‌الله تعالي‌ فرجه‌الشريف)، در سال 329 هجري قمري پايان يافت.
79.کتاب غيبت، مقدمه‌ي مؤلّف، ص 23.
80. همان.
81. همان، ص 18، پانوشت 2.
82.غيبت نعماني، ص 157.
83. غيبت نعماني، مقدمه‌ي مصحح، ص 7.
84.ر.ک: مقدمه‌ي تحقيق الفصول العشرة في الغيبة، تأليف شيخ مفيد و تحقيق فارس حسّون، ص 18 - 20، محقق محترم، ده مورد رساله و کتاب مستقل و غيرمستقل را در اين زمينه ذکر کرده است.
85. الارشاد، ج 2، ص 350.
86.فهرست نجاشي، ص 383، رقم 1043.
87.غيبت نعماني، ص 18.
88. فهرست نجاشي، ص 398، رقم 1066، نجاشي در شرح حال او مي‌گويد: «کان ثقة و سمع کثيراً... أخبرني و اجازني جميع کتبه» او ثقه، قابل اعتماد و حديث زياد شنيده بود... براي من روايت گفت و اجازه‌ي نقل همه‌ي کتاب‌هايش را به من داد.
89. غيبت طوسي، ص 127، ح 90 که ح 31 در صفحه‌ي 102 از غيبت نعماني را نقل کرده است و ص 257، ح 225 که حديث نيست، و تنها گزارشي از رؤيت امام زمان (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) است که در غيبت نعماني به چشم نيامد.
90.معالم العلماء، ص 153، رقم 783.
91.خلاصة الاقوال، ص 267، رقم 958. (تحقيق نشر الفقاهة، موسسة النشر الاسلامي، 1417 هـ.ق).
92. رجال ابن‌داود حلّي: ص 160، رقم 1278 (مطبعة الحيدريه، نجف 1392 هـ.ق).
93. الصراط المستقيم الي مستحقي التقديم، تحقيق محمّد باقر بهبودي، نشرالمکتبة المرتضويه، ج 2، ص 171.
94. معجم رجال الحديث، خويي، ج 15، ص 232، رقم 9963.
95.تذکرة المتبحّرين، ص 691.
96. بحارالأنوار، ج 1، ص 47.
97. بحارالأنوار، ج 1، ص 32.
98.فهرست نجاشي، ص 383، رقم 1043.
99.غيبت نعماني، ص 18 و 97.
100.ر.ک: غيبت نعماني، ص 18.
101.ر.ک: فهرست نجاشي، ص 398، رقم 1066.
102. ر.ک: غيبت نعماني، ص 332، پانوشت 5.
103. اين اطلاعات از برنامه‌ي کامپيوتري «فهرستگان نسخ خطي» استخراج شده است. اين برنامه‌ي سودمند و کارآ، در مرکز تحقيقات دارالحديث در حال تهيه است.
104.ر.ک: کتاب غيبت، ص 60، 134، 136، 139، 152، 154، 156، 158، 162، 166 و ... .
105. ر.ک: کتاب غيبت، ص 68 - 101.
106.مجله‌ي علوم حديث، شماره‌ي 3، ص 187 - 225.
107.او با سندش از حسن‌بن علي بن حمزه نقل مي‌کند.
108. ص 33، باب 1، ح 1.
109.ص 36 و 37 کتاب.
110.بنگريد: ص 74، ح 9 و ص 75، ح 10 و ص 231، ح 15 و ص 265، ح 31 و ص 274، ح 53 و ص 292، ح 9 و ص 321، ح 3.
111. ص 85، ح 14، و ص 132، ح 13 و 14، و ص 138، ح 8، و ص 139، ح 9، و ص 147، ح 5 و ص 156، ح 19، و ص 158، ح 2 و 3، و ص 159، ح 4، 5 و 7، و ص 172، ح 6، و ص 192، ح 3 و 4، و ص 244، ح 45.
112.ر.ک: ص 42 - 51 کتاب و براي نمونه‌هاي تحذير و هشدار به ذيل ح 4، ص 112 ، و ح 13، ص 115.
113.کتاب غيبت، ص 228، ح 8.
114. کتاب غيبت، ص 250، ح 4، واژه‌ي «علج».
115. کتاب غيبت، ص 323، ح 4.
116.کتاب غيبت، ص 102 فصل «ما روي ان الائمة اثناعشر من طريق العامه و ما يدل عليه من القرآن و التوراة»، گفتني است اين عنوان را مصحح محترم کتاب، براي تسهيل مطالعه افزوده‌اند.
117. گفتني است اصل اين کتاب بعدها فربه شده و حتي در زمان شيخ‌مفيد، احاديث افزوده شده به آن، مشکلاتي را در اعتبار کلي آن پديد آورده است.
118.براي نمونه ر.ک: ص 61، پانوشت 1، و ص 159 پانوشت 1، و ص 219 و 220.
119.براي نمونه، ر.ک: ص 64 پانوشت 1، 7 و ص 91، پانوشت 3 و 4.
120. براي نمونه، ر.ک: ص 61، پانوشت 8.
121.براي نمونه، ر.ک: ص 62، پانوشت 2.
122.براي نمونه، ر.ک: ص 63، پانوشت 1، 3 و 271 پانوشت 1.
123. براي نمونه، ر.ک: ص 114، پانوشت 1، و ص 231 و ص 234.
124.براي نمونه، ر.ک: ص 80، پانوشت 1.
125.براي نمونه، ر.ک: ص 231، پانوشت 2، و ص 234 پانوشت 1.
126.ر.ک: ص 297 و 298، پانوشت 5.
127.الذّريعة إلي تصانيف الشيعة، ج 16، ص 79، رقم 398.
128.سال تأليف مقاله.

منبع مقاله:
مسعودي، عبدالهادي؛ (1391)، در پرتو حديث، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط