تمدن يهود
يهوديان در صدد برآمدند كه مكان و محلى جهت خواندن تورات و انجام مراسم مذهبى فراهم سازند. اين فكر پس از بحرانهاى عقيدتى بسيارى كه در جامعه مذهبى يهود روى داد، ايجاد شد. يهوديان مومن به دين يهوه وفادار ماندند و قربانيان خود را به پيشگاه او تقديم مى كردند. روزهاى شنبه در خانه هاى يكديگر جمع شده ، طومارهاى صحف مقدّسه انبيا و اوراق تورات را براى يكديگر تلاوت مى كردند و اخبار و روايات و تواريخ باستانى خود را مى خواندند و سرانجام كتب مقدس خود را تدوين كردند. آنان براى انجام مراسم و دعا خوانى كنيسه اى ساختند كه شوق مذهبى يهوديان مؤ من را به دنبال داشت . فعاليت هاى ادبى و مطالعات كلامى پديدار شد و استنساخ از روى نسخ قديمه و محفوظات ، معمول گرديد. هر كنيسه براى خود مراسم جداگانه عبادى داشت . به تدريج آثار كلامى و فقهى يهود مدوّن شد و كليه محفوظات ، به رشته تحرير درآمد. گفته مى شود كه در دوره اسارت در بابل ، دو نفر از انبياء بزرگ بنى اسرائيل ظهور كردند. ظاهرا يكى ((حزقيل نبى )) و ديگرى ((اشعياء دوم )) بوده است .در صفحات گذشته با تاريخ و جغرافياى تاريخى بيت المقدس آشنا شديم و گفتيم كه بيت المقدس حوادث بسيارى بخود ديده ؛ گاه ويران شده و زمانى آباد گرديده است .از حمله آشورى ها و آكدى ها گرفته تا حمله ايرانى ها و يونانى ها و رومى ها و... در هر مقطعى از تاريخ سياسى خاورميانه و جهان فراز و نشيب هائى داشته است .و درباره ساكنان اصلى آن نيز گفتيم كه يهوديان ساكنان اصلى فلسطين نبوده اند. آنان در ادوار مختلف بطور موقت در فلسطين سكنى گزيده اند و فقط به آن ديار تعلق عقيدتى و تاريخى دارند، يعنى كه در آنجا هدايت يافتند و به عبادت پرداختند. از آثار مذهبى يهود در اين سرزمين تنها معبد سليمان است .بنابراين فلسطين سرزمين وحى و جايگاه حضور پيامبران خداوند است و به لحاظ حقوقى و تاريخى متعلق به صاحبان و ساكنان اصلى آن است كه كنعانى ها و عربها باشند.در دوره اسلامى فلسطين در حيطه قلمرو خلافت بوده است . در دوره خليفه دوم عرب يعنى عمر بن خطاب ، كوشش شد تا استيلاى روميان از فلسطين سلب شود. و چنين شد. مسلمانان در سال 15 يا 16 هجرى به بيت المقدس رسيدند و از آن پس ، آنجا در قلمرو اسلام بود.
((كاهنان فريسى هميشه با حضرت عيسى (عليه السلام ) مناظره كردند، به او تهمت زنا مى زدند و به او اهانت و آزار مى رساندند.)) تعصّب و اختلافات فريسى و صدوقى باعث از ميان رفتن وحدت سياسى و مذهبى قوم يهود شد. تعاليم صدوقيان به تعاليم عيسى شباهت دارد. قرآن به اختلاف و تفرقه يهود اشاره دارد.
گروهى از اين فرقه معتقد بودند كه : عيسى ادعاى نبوت نكرده و نيز مدعى نبوده كه شريعت او ناسخ دين موسى است ، عيسى از اولياء الله و عارف به تورات مى باشد و انجيل وحى منزل نيست ، بلكه سرگذشت عيسى است كه توسط چهار نفر از ياران او تدوين شده است . قوم يهود به او ظلم كردند، چون كه او را تكذيب نمودند و باعث قتل او شدند، حال آنكه در تورات نام ((مشيحا)) زياد آمده است و او همين ((مسيح )) است . هر چند كه تورات او را نبى يا رسول يا كسى كه داراى شريعت خاصه اى است ، معرفى نكرده است . لازم است بدانيم كه در تورات نام مسيح نيامده ، بلكه فارقليطا آمده است .
20- اسنى ها،
21- سمپسى ها،
22- ابيونيها،
23- ماسبونى ها،
24- اوسى ها،
25- نزاريها،
26- ناصورائى ها،
27- همور و باتيست ها.
مؤ لف بيان الاديان بطور فشرده در رابطه با قوم يهود و مذاهب آنان چنين مى گويد: يهوديان معتقدند كه : صانع جهان يكى است (اگر چه گروهى از آنان مشبه اند، و گروهى نيستند) و نبوت موسى و هارون و پيامبران سلف را ايمان داند و به نبوت پيامبران بعد از موسى نيز اعتقاد دارند. به نبوت عيسى و پيامبر اسلام ايمان ندارند. به تورات و زيور و كتب ديگر انبياء بنى اسرائيل باور ندارند.
در كتاب دوم پادشاهان آمده است : و در سال چهارم حزقيال پادشاه اسرائيل بود كه پادشاه آشور به سامره برآمد و آن را محاصره كرد و در آخر سال سوم در سال ششم سلطنت حزقيال آن را گرفت و بنى اسرائيل را به آشور كوچانيد... در تاريخ يهود آمده است : ((... تقريبا همه ده سبط به اسارت برده شد.)) در تاريخ ايران باستان آمده است كه : ((عده زيادى از يهود اسير و به آشور و ايران كوچ داده شد.)) بهر حال ، يهوديان پس از آزادى و هجرت به ايران ، در دوره خشايارشا قدرت بسيار يافتند. وزير شاه از اين قدرت هراسان گرديد و دستور قتل عام يهود را داد ولى موفق نشد، كه در صفحات گذشته به اين موضوع اشاره شده است .
مركز اقامت يهوديان ايران عبارت است از:
همدان ، نهاوند، اصفهان ، شيراز، كرمان ، فسا، جهرم ، نيريز، كاشان ، يزد، كرمانشاه ، قصر شيرين ، كردستان ، اراك ، گلپايگان ، خوانسار، خمين ، اهواز، خرمشهر، آبادان ، بروجرد، مشهد و رشت .
بندر انزلى : 30 نفر
نهاوند: 490 نفر، داراى دو كنيسه .
بروجرد: 1000 نفر، داراى يك كنيسه .
خرم آباد: 80 نفر (كه قبلا 300 نفر بوده اند، بعد مهاجرت كرده اند(
ملاير: 240 نفر (قبلا بيشتر بوده ، مهاجرت كرده اند(.
تويسركان : 20 خانواده (مهاجرت كرده اند(
آبادان : 250 نفر.
مسجد سليمان : 200 نفر.
دورود: چهار خانواده .
اليگودرز: 4 خانواده .
بندر معشور: 11 نفر.
گلپايگان : 4 خانواده .
مشهد و ديگر شهرهاى خراسان 60 خانواده (300 نفر(
اصفهان 3350 نفر (قبلا 7000 نفر بودند كه مهاجرت كردند(
يهوديان اصفهان 21 كنيسه دارند كه تعداد 16 باب آن در بخش سه اصفهان و دو كنيسه در باب الدشت ، و يك كنيسه در هارونيه ، و يك كنيسه در چهارباغ است كه در هزار و هشتصد سال قبل ساخته شده است .
اين كنيسه تاريخى در عصر آلب ارسلان سلجوقى تعمير شد. در سى كيلومترى جنوب اصفهان يك معبد مذهبى به نام بقعه پير بكران در محل لنجان قديم وجود دارد كه مورد توجه يهوديان اصفهان و ايران است .
كاشان : 350 نفر (قبلا 2000 نفر بودند(
شيراز: 8500 تا 9000 نفر. مراكز آموزشى يهود در اين شهر قرار دارد.
گنبد كاووس : 10 نفر.
گرگان : 20 نفر.
بندر شاه : 6 نفر.
بوشهر: 5 نفر.
آمل : 4 نفر.
بابلسر: 25 نفر.
شاهى : 25 نفر.
سارى : 12 نفر.
قزوين : 3 نفر.
كرمانشاه 2000 نفر.
تهران : 2500 نفر.
شميرانات : 100 خانواده
آذربايجان : 3500 نفر.
برخى آمار يهوديان در جهان را چيزى در حدود دوازده ميليون نفر مى دانند. گويا در جنگ جهانى دوم تعداد شش ميليون يهودى قتل عام شدند. برخى از نويسندگان يهود، تعداد يهوديان ايران را حدود پنجاه هزار مى دانند.
آمار ديگرى كه در اين زمينه ارائه شده چنين است :
شيراز: 17000 نفر.
اصفهان : 12500 نفر.
همدان : 8000 نفر.
يزد: 4000 نفر.
بروجرد: 1500 نفر.
خراسان : 800 نفر.
نهاوند: 600 نفر.
بوشهر: 400 نفر.
تويسركان : 350 نفر.
رشت : 300 نفر.
خرم آباد: 520 نفر.
ملاير: 350 نفر.
دماوند: 520 نفر.
اراك : 300 نفر.
در ديگر شهرها، در حدود 860 نفر و در تهران در حدود 10000 نفر.
اين آمار در سال 1330 شمسى ارائه شده و قطعا با تعداد امروز قابل مقايسه نيست .
دين عيسى (ع)
عيسى از آغاز تا انجام
تولد و تبليغ رسالت الهى
در كتب يهود خبر از ظهور مردى است كه ناجى قوم بنى سرائيل خواهد بود. محققان معتقدند كه قوم يهود بر اثر تماس با ايرانيان به يك منجى موعود اعتقاد پيدا كردند كه مانند سوشيانت در آخرالزمان ظهور خواهد كرد. اين فكر در اثر مظالم روميان در اين قوم قوت گرفت .چنين باورى حوادثى نيز به دنبال داشت ، فردى از يهود به نام يشوع ظهور كرد و خود را مسيح موعود خواند كه گروهى از يهود به او پيوستند و جمعى ديگر او را ((دجال )) ناميدند و در انتظار ظهور ((مسيح )) راستين هستند. ((يشوع )) يا ((يهوشوع )) به زبان عبرى يعنى ((عيسى )) كه به معناى نجات و رستگارى است .عيسى فرزند مريم است . از زندگى وى اطلاعى در دست نيست . در اناجيل اربعه اشاراتى اندك به زندگى وى شده است . هر چند كه درباره زندگى او كتابهاى بسيارى نوشته شده است .
در اناجيل ((متى )) و ((لوقا)) آمده است كه :
مادر ((عيسى ))، مريم باكره بوده و تولد او خارق العاده و فوق طبيعى مى باشد. ((عيسى )) در زمان حيات به نام فرزند يوسف و مريم شناخته مى شد. ((عيسى )) در ((يهوديه )) بيت لحم چشم به جهان گشود. در شهر جليل از توابع ناصريه پرورش يافت . او يك طفل خردسال و نمونه يهودى بود.والدين او از هر جهت مقررات و آداب رايج آئين يهود آن عصر را رعايت مى كردند. عيسى پدر نداشت . در ميان همسالان خود كودكى استثنايى بود. در يك خانواده متوسط زندگى مى كرد. هنگامى كه به سن سى سالگى رسيد، به نهضت اصلاى اى كه پسر عمويش در كرانه رود اردن آغاز كرده بود پيوست . عيسى در لحظه تعميد به روشنى دريافته بود كه خداوند پدر آسمانى پرعطوفتش او را فرا مى خواند. وقتى يحيى پسر عمويش دستگير و زندانى شد، عيسى اين اتفاق را نشانه اى بر كار بزرگ خود دانست . تبليغات عيسى در ميان مردم اثر بسيار مثبت داشت . در آغاز گروهى از مردم جهت شنيدن سخنان او جمع مى شدند، سپس استقبال مردم بسيار شد. علماء مذهبى يهود دقيقا مى دانستند كه اين مرد انقلابى ، همان مسيح موعود تورات و كتب آسمانى يهود است . اما آنان تعليمات عيسى را خطرناك تشخيص مى دادند. در عين حال ابتدا با كار عيسى مخالفتى نكردند. اين سكوت تا زمانى بود كه پايگاه و منافع خود را در خطر نمى ديدند. سپس به مخالفت برخاستند. در آن هنگام عيسى دوازده نفر از ياران خود را برگزيد تا به وسيله آنان پيام خود را به مردم برساند. هنوز برخى از مردم و اهالى بسيارى از شهرها سخنان او را باور نداشتند. خانواده عيسى درباره حرفهايش ترديد داشت .عيسى در شهر ناصريه كه محل زندگى او بود، در كنيسه آن شهر رسالت خويش را به مردم رسما ابلاغ كرد: ((روح پروردگار بر من است ، زيرا كه او مرا مسح كرد تا فقيران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شكسته دلان را شفا بخشم و اسيران را آزاد و كوران را به بينائى موعظه كنم .))عيسى به عنوان رسول شفا بخش ، معالجات عجيبى انجام مى داد. او بسيارى از بيماران را بهبود بخشيد و بسيارى از افراد را كه حالت ديوانگى داشتند، شفا داد. اين گونه اعمال حيرت آور به كمك پروردگار انجام مى شد. و چون سربازان دولتى براى دستگيرى او آمدند، همه اطرافيان او پراكنده شدند. سرانجام كاهنان و روحانيون اورشليم عيسى را دستگير كردند. دادگاه عالى يهود در رابطه با اين مطلب كه عيسى خود را فرزند خداوند خوانده است ، وى را به مرگ محكوم كرد. حاكم رومى اورشليم كه بايد حكم داگاه مذهبى را تاءييد مى كرد، با اينكه در پرونده عيسى گناهى نيافت ، او را محكوم شناخته ، حكم اعدام را تاءييد نمود. شاگردان عيسى پس از دوازده روز به سراغ استاد آمدند. قبر را خالى از عيسى يافتند. در كتاب اعمال رسولان آمده است : پروردگار درهاى مرگ را پاره كرد و او را برخيزانيد. زيرا محال بود كه مرگ او را در بند خود نگهدارد. اين زنده شدن يا زنده بودن براى شاگردان او نيز باورش مشكل بود. آخرين كلمات مسيح ، دعاى خير بود. به آنان گفت كه او براى هميشه حضور روحانى خواهد داشت . به آنان گفت كه ياد و خاطره او و كتاب انجيل را در سراسر جهان زنده نگاه دارند. آنگاه به نظر حواريون رسيد كه حضرت عيسى به آسمان بالا مى رود و صعود مى كند.عيسى در اناجيل موجود خود را اين گونه معرفى كرده است : نجات دهنده انسانها، باب نجات ، شبانى دل سوز، درخت تاك حقيقى كه پيروانش شاخه هاى آن هستند، قيامت و حيات ، راه حقيقت و زندگى ، نماينده خداوند در زمين ، نان زندگى ، و بالاخره كسى كه خداوند پدر او است . سخنانى كه او بر زبان مى آورد، از آسمان ها و زمين جاودانه تراند، او قضاوت جهان را بر عهده خواهد داشت .او خواهان آن است كه انسانها از او پيروى كنند، او در اناجيل اشاره مى كند كه فرزند خدا است و هر كس كه به وى اتهام گناه بزند، وى را به معارضه مى طلبد.
عيسى از سوى مردم زمانش مورد بى مهرى بسيار قرار گرفت و علماء يهود به جنگ با عيسى و تعاليم او پرداختند. او را ديوانه ، ساحر، جادوگر و.. ناميدند تا اعتبار و حقيقت وى را از انظار توده ها بپوشانند. علماء و احبار يهود نمى توانستند اعتراف به حقيقت عيسى موعود تورات كنند، زيرا با سيادت و سرورى آنان در تضاد بود. امپراطورى روم از تعاليم عيسى به شدت نگران بود وجود او را خطرى بزرگ براى ادامه حيات خود مى دانست . لبه تيز حمله عيسى متوجه ((سزار)) امپراطور روم بود. عيسى فقط در ميان توده هاى فقير و گرسنه و برهنه ، در ميان كودكان و نوجوانان محبوبيت بسيار داشت . پيروان اوليه عيسى گروهى از يهوديان مؤ من بودند. آنان روش مذهبى خود را ترك نكرده بودند و در تفسير تورات و تبليغ باورهاى آئين يهود مى كوشيدند. آنان خود را گروه مؤ منين و قوم برگزيده خداوند مى دانستند. آنان سرانجام باور كرده و ايمان آوردند كه ((عيسى )) همان مسيح موعود تورات است و تدريج از ديگران فاصله گرفتند. اين گروه تحت فشار دولت روم و ديگر يهوديان قرار گرفتند. هر چه فشار بيشتر مى شد، ايمان آنان به مسيح كه او را مصلوب مى دانستند به مراتب بيشتر تقويت مى شد. آنان در راه حقانيت عيسى تا آنجا پيش رفتند كه سرانجام او را فرزند خدا دانستند. اين انديشه در همان قرن اول ميلادى شكل گرفت و همين باور به عموميت اين دين انجاميد، چرا كه ديگر يك آئين قومى و نژادى به حساب نمى آمد. مسيح پسر خداست ؛ پس مال همه مردم دنيا است ، پيامبر عامه مردم است . پيروان اوليه عيسى و كسانى كه در آغاز نهضت او به وى و دين او گرويدند، غلامان و فقيران بودند. بعدها اين آئين در ميان ديگر طبقات نيز راه يافت . در قرن چهارم ميلادى ((كنستانتين )) امپراطور روم آئين عيسى را پذيرفت و از آن پس آيين او در سراسر امپراطورى رسميت يافت . در آغاز دعوت عيسى سخنى از آئين جديدى بنام مسيحيت در ميان نبود و عيسى تفسير كننده آئين موسى بشمار مى رفت . از قرن چهارم ميلادى به بعد تحولى صورت گرفت و اغلب معتقدات آئين يهود عينا با تغييراتى در دين عيسى دوباره ظاهر شد. ولى پيروان عيسى از قرن چهارم ميلادى بكلى از يهوديان جدا شدند.
منبع: /var/www/vhosts/rasad.ir
/س
فرقه هاى يهود
1-فرقه فريسيان
2- فرقه صدوقيان ؛
((كاهنان فريسى هميشه با حضرت عيسى (عليه السلام ) مناظره كردند، به او تهمت زنا مى زدند و به او اهانت و آزار مى رساندند.)) تعصّب و اختلافات فريسى و صدوقى باعث از ميان رفتن وحدت سياسى و مذهبى قوم يهود شد. تعاليم صدوقيان به تعاليم عيسى شباهت دارد. قرآن به اختلاف و تفرقه يهود اشاره دارد.
3- فرقه اينسيان ؛
4- فرقه هرويان ؛
5- فرقه زيلوت ها؛
6- فرقه قرائون ؛
7- فرقه عنانيه ؛
گروهى از اين فرقه معتقد بودند كه : عيسى ادعاى نبوت نكرده و نيز مدعى نبوده كه شريعت او ناسخ دين موسى است ، عيسى از اولياء الله و عارف به تورات مى باشد و انجيل وحى منزل نيست ، بلكه سرگذشت عيسى است كه توسط چهار نفر از ياران او تدوين شده است . قوم يهود به او ظلم كردند، چون كه او را تكذيب نمودند و باعث قتل او شدند، حال آنكه در تورات نام ((مشيحا)) زياد آمده است و او همين ((مسيح )) است . هر چند كه تورات او را نبى يا رسول يا كسى كه داراى شريعت خاصه اى است ، معرفى نكرده است . لازم است بدانيم كه در تورات نام مسيح نيامده ، بلكه فارقليطا آمده است .
8- فرقه كاتبان ؛
9- فرقه عيسويّه ؛
10- فرقه ربانيون ؛
11- فرقه تناسخيه ؛
12- فرقه راعيه ؛
13- فرقه سامره ؛
14- فرقه دوستانيه ؛
15- فرقه كوستانيه ؛
16- فرقه مقاربه ؛
17- فرقه يورغانيه ؛
18- فرقه موشكاتيه ؛
19- فرقه الكسائيه ؛
20- اسنى ها،
21- سمپسى ها،
22- ابيونيها،
23- ماسبونى ها،
24- اوسى ها،
25- نزاريها،
26- ناصورائى ها،
27- همور و باتيست ها.
مؤ لف بيان الاديان بطور فشرده در رابطه با قوم يهود و مذاهب آنان چنين مى گويد: يهوديان معتقدند كه : صانع جهان يكى است (اگر چه گروهى از آنان مشبه اند، و گروهى نيستند) و نبوت موسى و هارون و پيامبران سلف را ايمان داند و به نبوت پيامبران بعد از موسى نيز اعتقاد دارند. به نبوت عيسى و پيامبر اسلام ايمان ندارند. به تورات و زيور و كتب ديگر انبياء بنى اسرائيل باور ندارند.
يهود در ايران
در كتاب دوم پادشاهان آمده است : و در سال چهارم حزقيال پادشاه اسرائيل بود كه پادشاه آشور به سامره برآمد و آن را محاصره كرد و در آخر سال سوم در سال ششم سلطنت حزقيال آن را گرفت و بنى اسرائيل را به آشور كوچانيد... در تاريخ يهود آمده است : ((... تقريبا همه ده سبط به اسارت برده شد.)) در تاريخ ايران باستان آمده است كه : ((عده زيادى از يهود اسير و به آشور و ايران كوچ داده شد.)) بهر حال ، يهوديان پس از آزادى و هجرت به ايران ، در دوره خشايارشا قدرت بسيار يافتند. وزير شاه از اين قدرت هراسان گرديد و دستور قتل عام يهود را داد ولى موفق نشد، كه در صفحات گذشته به اين موضوع اشاره شده است .
آمار يهوديان ايران
مركز اقامت يهوديان ايران عبارت است از:
همدان ، نهاوند، اصفهان ، شيراز، كرمان ، فسا، جهرم ، نيريز، كاشان ، يزد، كرمانشاه ، قصر شيرين ، كردستان ، اراك ، گلپايگان ، خوانسار، خمين ، اهواز، خرمشهر، آبادان ، بروجرد، مشهد و رشت .
آمار يهوديان در اين شهرها:
بندر انزلى : 30 نفر
نهاوند: 490 نفر، داراى دو كنيسه .
بروجرد: 1000 نفر، داراى يك كنيسه .
خرم آباد: 80 نفر (كه قبلا 300 نفر بوده اند، بعد مهاجرت كرده اند(
ملاير: 240 نفر (قبلا بيشتر بوده ، مهاجرت كرده اند(.
تويسركان : 20 خانواده (مهاجرت كرده اند(
آبادان : 250 نفر.
مسجد سليمان : 200 نفر.
دورود: چهار خانواده .
اليگودرز: 4 خانواده .
بندر معشور: 11 نفر.
گلپايگان : 4 خانواده .
مشهد و ديگر شهرهاى خراسان 60 خانواده (300 نفر(
اصفهان 3350 نفر (قبلا 7000 نفر بودند كه مهاجرت كردند(
يهوديان اصفهان 21 كنيسه دارند كه تعداد 16 باب آن در بخش سه اصفهان و دو كنيسه در باب الدشت ، و يك كنيسه در هارونيه ، و يك كنيسه در چهارباغ است كه در هزار و هشتصد سال قبل ساخته شده است .
اين كنيسه تاريخى در عصر آلب ارسلان سلجوقى تعمير شد. در سى كيلومترى جنوب اصفهان يك معبد مذهبى به نام بقعه پير بكران در محل لنجان قديم وجود دارد كه مورد توجه يهوديان اصفهان و ايران است .
كاشان : 350 نفر (قبلا 2000 نفر بودند(
شيراز: 8500 تا 9000 نفر. مراكز آموزشى يهود در اين شهر قرار دارد.
گنبد كاووس : 10 نفر.
گرگان : 20 نفر.
بندر شاه : 6 نفر.
بوشهر: 5 نفر.
آمل : 4 نفر.
بابلسر: 25 نفر.
شاهى : 25 نفر.
سارى : 12 نفر.
قزوين : 3 نفر.
كرمانشاه 2000 نفر.
تهران : 2500 نفر.
شميرانات : 100 خانواده
آذربايجان : 3500 نفر.
برخى آمار يهوديان در جهان را چيزى در حدود دوازده ميليون نفر مى دانند. گويا در جنگ جهانى دوم تعداد شش ميليون يهودى قتل عام شدند. برخى از نويسندگان يهود، تعداد يهوديان ايران را حدود پنجاه هزار مى دانند.
آمار ديگرى كه در اين زمينه ارائه شده چنين است :
شيراز: 17000 نفر.
اصفهان : 12500 نفر.
همدان : 8000 نفر.
يزد: 4000 نفر.
بروجرد: 1500 نفر.
خراسان : 800 نفر.
نهاوند: 600 نفر.
بوشهر: 400 نفر.
تويسركان : 350 نفر.
رشت : 300 نفر.
خرم آباد: 520 نفر.
ملاير: 350 نفر.
دماوند: 520 نفر.
اراك : 300 نفر.
در ديگر شهرها، در حدود 860 نفر و در تهران در حدود 10000 نفر.
اين آمار در سال 1330 شمسى ارائه شده و قطعا با تعداد امروز قابل مقايسه نيست .
پيدايش صهيونيسم
قوم يهود از ابتداى ورود به خاك فلسطين هرگز روز خوش نديد. يهوديان در فلسطين دچار گرفتاريهاى بيشترى شدند. در صفحات گذشته خوانديم كه فلسطين در معرض حمله و هجوم آشوريان ، يونانيان ، روميان و ديگر اقوام قدرتمند مهاجم بود و هر چند وقت يك بار اين سرزمين مورد تاخت و تاز قرار مى گرفت . يهوديان بارها در تاريخ حيات خويش قتل عام شدند. پيشينه اين قوم نشان مى دهد كه اين نابسامانى ناشى از ذات و طبيعت اين قوم است . اين ناسازگارى شگفت كه در ميان كمتر ملتى پيدا مى شود، از همان آغاز در ميان اين قوم مشهود بود، اينان ، موسى پيام آور بزرگ خداوند و قهرمان آزادى و نجات تاريخ انسان را دق مرگ كردند. اين قوم در پى آزادى و نجات از دست فرعون و فراعنه مصر، كفر ورزيدند و با ديگر پيامبران خداوند در ميان بنى اسرائيل در ستيز بودند.يهوديان در سراسر جهان پراكنده شدند و در بسيارى از موارد به توطئه و دسيسه عليه دولت ميزبان پرداختند. اذيت و آزار و تبعيد يهوديان در بسيارى از كشورها معلول اين طبع خيانت كارانه است .عناصر ماجراجو و فتنه انگيز اين قوم سرانجام از فرصت سياسى جهان سود بردند و حزب سياسى صهيون را بنياد گذاشتند. صهيون كوهى است در اورشليم و به عبارتى تپه اى است كه در تورات از آن به شهر داود ياد شده است . استعمار جهانى به اين قوم ماجراجو فرصت داد تا نيت پليد و شوم خود را در قالب اين حزب شيطانى تحقق بخشند. پيره گرگ استعمار يعنى بريتانياى كبير فلسطين را به عنوان كشور پيشنهادى و موعود يهود مطرح كرد. يهوديان ماجراجو و فتنه انگيز به رهبرى هرتصل در حزب صهيون به فعاليت پرداختند. هسته مركزى اين حزب در اورشليم تشكيل گرديد و سرمايه داران يهودى به نفع اين حزب وارد عمل شدند.اكثر يهوديان مؤ من با اين حزب شيطانى مخالف بوده و هستند و اين حركت استعمارى - سياسى را مخالف مطلق با شريعت حضرت موسى مى دانند.تلاش شيطانى اين حزب مبنى بر فرارى دادن يهوديان ساده و عامى از سراسر جهان به سوى فلسطين آغاز شد. در سال 1897 نخستين كنگره جهانى صهيونيستها در شهر بال سوئيس برپا گرديد. از آن پس شاخه هاى اين حزب در كليه كشورهاى يهودى نشين بطور سرى و محرمانه برپا گرديد. در سال 1917 وزير خارجه انگلستان لردبالور تاءسيس يك دولت يهودى در فلسطين را بلامانع دانست .پس از شكست عثمانى در سال 1923، فلسطين زير سلطه روباه پير استعمار انگليس جنايتكار قرار گرفت تا مفاد اعلاميه ((بالفور)) اجرا شود.جنگ جهانى دوم و كشتار يهوديان ، كه صهيونيست ها در اين قتل عام نقش مهمى داشتند و در واقع همين ها بودند كه به هيتلر و حزب نازى خط مى دادند، تاءسيس دولت يهود را در فلسطين تسريع كرد. در طى بيست سال بعد از جنگ جهانى دوم ، تعداد زيادى از يهوديان پراكنده در سراسر جهان با تهديد و تزوير صهيونيستها به فلسطين روى آوردند.سازمان ملل كه افسار آن هميشه در دست امپرياليستها و صهيونيستها بوده و مى باشد، به تجزيه فلسطين راءى داد و دولت صهيونيستى اسرائيل اعلام وجود كرد. مخالفت عمومى مسلمانان نتيجه اى نبخشيد و جنگهاى پى در پى اعراب با دولت صهيونيستى به دليل توطئه جهانى مبنى بر تقويت نظامى - اطلاعاتى صهيونيست ها، بى نتيجه ماند. بدون شك ، مادام كه رهبران عرب دست نشانده امپرياليسم آمريكا و انگلستان باشند، فلسطين همچنان در اشغال صهيونيست ها خواهد بود. رهبرانى چون ((جمال عبدالناصر)) و قهرمانانى چون ((عزالدين قسام )) مى بايد، تا ريشه صهيونيستها كنده شود نه بوزينه گانى چون ((سادات )) و اخلاف او و مزدورانى چون ((آل سعود)) و ((آل صباح )) و... اين مزدوران خود از همكاران و همدستان صهيونيسم جهانى هستند و هدفشان نابودى امت عرب است . خلاصه آن كه تا زمانى كه امت اسلام سرنوشت خود را از دست مزدوران امپرياليسم جهانى بدست نگيرد و چنين حكام نابكارى بر آن حكومت كنند، اسرائيل پابرجا خواهد بود.اسرائيل خار چشم امت اسلام است و لكه ننگى بر دامن امت اسلامى و عربى است . تبهكاران صهيونيست از اين پايگاه كه سرزمين وحى و نور و نجات تاريخ توحيد است ، در اقصى نقاط جهان به توطئه عليه بشريت مشغول اند. اسرائيل ، اين زقوم تلخ شجره خبيثه شرك در همه جاى دنيا به توطئه عليه ملتها مشغول است . اسرائيل معلم و مربى كليه رژيمهاى ضد مردمى و ديكتاتورى معاصر است .صهيونيست ها به دليل بد ذاتى خونخوارى خود، در هر جاى دنيا آتشى مى افروزند. آنان در كليه نقاط جهان بحران مى آفرينند. در كليه جنگهاى جهان هيزم آور معركه اند. آنان از خونريزى و خونخوارى لذت مى برند. آنان در جنگهاى منطقه اى به تجارت مى پردازند و با فروش اسلحه به رژيمهاى تبهكار و ديكتاتورى ، به جنگ آتش بيشترى مى زنند.دولت صهيونيستى به رژيمهاى ضد مردمى خاورميانه ، آسيا، آفريقا، آمريكاى لاتين و... ابزار و آلات شكنجه مى فروشد، تروريست مى فرستد و رژيم هاى همدست خود را تقويت و مسلح مى سازد.دولت صهيونيستى يك واقعيت شرم آور و ننگين براى بشريت معاصر بشمار مى رود.خوشبختانه بسيارى از يهوديان آگاه و آزاد جهان عليه اين غده سرطانى بسيج شده اند و به افشاى اين بليه بزرگ تاريخ معاصر پرداخته اند. شخصيتهاى جهانى در مذمت اين باند و پايگاه تبهكارى سخن ها گفته اند كه در مجموعه هاى بسيارى تدوين شده است .اميدوارم كه بشريت معاصر شاهد نابودى مطلق اين پايگاه فساد و جنايت باشد.دين عيسى (ع)
عيسى از آغاز تا انجام
تولد و تبليغ رسالت الهى
در كتب يهود خبر از ظهور مردى است كه ناجى قوم بنى سرائيل خواهد بود. محققان معتقدند كه قوم يهود بر اثر تماس با ايرانيان به يك منجى موعود اعتقاد پيدا كردند كه مانند سوشيانت در آخرالزمان ظهور خواهد كرد. اين فكر در اثر مظالم روميان در اين قوم قوت گرفت .چنين باورى حوادثى نيز به دنبال داشت ، فردى از يهود به نام يشوع ظهور كرد و خود را مسيح موعود خواند كه گروهى از يهود به او پيوستند و جمعى ديگر او را ((دجال )) ناميدند و در انتظار ظهور ((مسيح )) راستين هستند. ((يشوع )) يا ((يهوشوع )) به زبان عبرى يعنى ((عيسى )) كه به معناى نجات و رستگارى است .عيسى فرزند مريم است . از زندگى وى اطلاعى در دست نيست . در اناجيل اربعه اشاراتى اندك به زندگى وى شده است . هر چند كه درباره زندگى او كتابهاى بسيارى نوشته شده است .
در اناجيل ((متى )) و ((لوقا)) آمده است كه :
مادر ((عيسى ))، مريم باكره بوده و تولد او خارق العاده و فوق طبيعى مى باشد. ((عيسى )) در زمان حيات به نام فرزند يوسف و مريم شناخته مى شد. ((عيسى )) در ((يهوديه )) بيت لحم چشم به جهان گشود. در شهر جليل از توابع ناصريه پرورش يافت . او يك طفل خردسال و نمونه يهودى بود.والدين او از هر جهت مقررات و آداب رايج آئين يهود آن عصر را رعايت مى كردند. عيسى پدر نداشت . در ميان همسالان خود كودكى استثنايى بود. در يك خانواده متوسط زندگى مى كرد. هنگامى كه به سن سى سالگى رسيد، به نهضت اصلاى اى كه پسر عمويش در كرانه رود اردن آغاز كرده بود پيوست . عيسى در لحظه تعميد به روشنى دريافته بود كه خداوند پدر آسمانى پرعطوفتش او را فرا مى خواند. وقتى يحيى پسر عمويش دستگير و زندانى شد، عيسى اين اتفاق را نشانه اى بر كار بزرگ خود دانست . تبليغات عيسى در ميان مردم اثر بسيار مثبت داشت . در آغاز گروهى از مردم جهت شنيدن سخنان او جمع مى شدند، سپس استقبال مردم بسيار شد. علماء مذهبى يهود دقيقا مى دانستند كه اين مرد انقلابى ، همان مسيح موعود تورات و كتب آسمانى يهود است . اما آنان تعليمات عيسى را خطرناك تشخيص مى دادند. در عين حال ابتدا با كار عيسى مخالفتى نكردند. اين سكوت تا زمانى بود كه پايگاه و منافع خود را در خطر نمى ديدند. سپس به مخالفت برخاستند. در آن هنگام عيسى دوازده نفر از ياران خود را برگزيد تا به وسيله آنان پيام خود را به مردم برساند. هنوز برخى از مردم و اهالى بسيارى از شهرها سخنان او را باور نداشتند. خانواده عيسى درباره حرفهايش ترديد داشت .عيسى در شهر ناصريه كه محل زندگى او بود، در كنيسه آن شهر رسالت خويش را به مردم رسما ابلاغ كرد: ((روح پروردگار بر من است ، زيرا كه او مرا مسح كرد تا فقيران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شكسته دلان را شفا بخشم و اسيران را آزاد و كوران را به بينائى موعظه كنم .))عيسى به عنوان رسول شفا بخش ، معالجات عجيبى انجام مى داد. او بسيارى از بيماران را بهبود بخشيد و بسيارى از افراد را كه حالت ديوانگى داشتند، شفا داد. اين گونه اعمال حيرت آور به كمك پروردگار انجام مى شد. و چون سربازان دولتى براى دستگيرى او آمدند، همه اطرافيان او پراكنده شدند. سرانجام كاهنان و روحانيون اورشليم عيسى را دستگير كردند. دادگاه عالى يهود در رابطه با اين مطلب كه عيسى خود را فرزند خداوند خوانده است ، وى را به مرگ محكوم كرد. حاكم رومى اورشليم كه بايد حكم داگاه مذهبى را تاءييد مى كرد، با اينكه در پرونده عيسى گناهى نيافت ، او را محكوم شناخته ، حكم اعدام را تاءييد نمود. شاگردان عيسى پس از دوازده روز به سراغ استاد آمدند. قبر را خالى از عيسى يافتند. در كتاب اعمال رسولان آمده است : پروردگار درهاى مرگ را پاره كرد و او را برخيزانيد. زيرا محال بود كه مرگ او را در بند خود نگهدارد. اين زنده شدن يا زنده بودن براى شاگردان او نيز باورش مشكل بود. آخرين كلمات مسيح ، دعاى خير بود. به آنان گفت كه او براى هميشه حضور روحانى خواهد داشت . به آنان گفت كه ياد و خاطره او و كتاب انجيل را در سراسر جهان زنده نگاه دارند. آنگاه به نظر حواريون رسيد كه حضرت عيسى به آسمان بالا مى رود و صعود مى كند.عيسى در اناجيل موجود خود را اين گونه معرفى كرده است : نجات دهنده انسانها، باب نجات ، شبانى دل سوز، درخت تاك حقيقى كه پيروانش شاخه هاى آن هستند، قيامت و حيات ، راه حقيقت و زندگى ، نماينده خداوند در زمين ، نان زندگى ، و بالاخره كسى كه خداوند پدر او است . سخنانى كه او بر زبان مى آورد، از آسمان ها و زمين جاودانه تراند، او قضاوت جهان را بر عهده خواهد داشت .او خواهان آن است كه انسانها از او پيروى كنند، او در اناجيل اشاره مى كند كه فرزند خدا است و هر كس كه به وى اتهام گناه بزند، وى را به معارضه مى طلبد.
عيسى از سوى مردم زمانش مورد بى مهرى بسيار قرار گرفت و علماء يهود به جنگ با عيسى و تعاليم او پرداختند. او را ديوانه ، ساحر، جادوگر و.. ناميدند تا اعتبار و حقيقت وى را از انظار توده ها بپوشانند. علماء و احبار يهود نمى توانستند اعتراف به حقيقت عيسى موعود تورات كنند، زيرا با سيادت و سرورى آنان در تضاد بود. امپراطورى روم از تعاليم عيسى به شدت نگران بود وجود او را خطرى بزرگ براى ادامه حيات خود مى دانست . لبه تيز حمله عيسى متوجه ((سزار)) امپراطور روم بود. عيسى فقط در ميان توده هاى فقير و گرسنه و برهنه ، در ميان كودكان و نوجوانان محبوبيت بسيار داشت . پيروان اوليه عيسى گروهى از يهوديان مؤ من بودند. آنان روش مذهبى خود را ترك نكرده بودند و در تفسير تورات و تبليغ باورهاى آئين يهود مى كوشيدند. آنان خود را گروه مؤ منين و قوم برگزيده خداوند مى دانستند. آنان سرانجام باور كرده و ايمان آوردند كه ((عيسى )) همان مسيح موعود تورات است و تدريج از ديگران فاصله گرفتند. اين گروه تحت فشار دولت روم و ديگر يهوديان قرار گرفتند. هر چه فشار بيشتر مى شد، ايمان آنان به مسيح كه او را مصلوب مى دانستند به مراتب بيشتر تقويت مى شد. آنان در راه حقانيت عيسى تا آنجا پيش رفتند كه سرانجام او را فرزند خدا دانستند. اين انديشه در همان قرن اول ميلادى شكل گرفت و همين باور به عموميت اين دين انجاميد، چرا كه ديگر يك آئين قومى و نژادى به حساب نمى آمد. مسيح پسر خداست ؛ پس مال همه مردم دنيا است ، پيامبر عامه مردم است . پيروان اوليه عيسى و كسانى كه در آغاز نهضت او به وى و دين او گرويدند، غلامان و فقيران بودند. بعدها اين آئين در ميان ديگر طبقات نيز راه يافت . در قرن چهارم ميلادى ((كنستانتين )) امپراطور روم آئين عيسى را پذيرفت و از آن پس آيين او در سراسر امپراطورى رسميت يافت . در آغاز دعوت عيسى سخنى از آئين جديدى بنام مسيحيت در ميان نبود و عيسى تفسير كننده آئين موسى بشمار مى رفت . از قرن چهارم ميلادى به بعد تحولى صورت گرفت و اغلب معتقدات آئين يهود عينا با تغييراتى در دين عيسى دوباره ظاهر شد. ولى پيروان عيسى از قرن چهارم ميلادى بكلى از يهوديان جدا شدند.
اقانيم ثلاثه
منبع: /var/www/vhosts/rasad.ir
/س