زنان در نهضت سيدالشهدا(علیه السلام)
نويسنده: زهرا آيتاللهي
بدون شك، از حماسيترين و ماندنيترين نقشهايي كه در قيام جاودانه حضرت سيدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنههايي بود كه بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در اين عرصه آفريدند. پيشتر نيز يك بار در اين باره نوشتهايم. و اينك آنچه به مناسبت ايام بزرگداشت نهضت خونين كربلا و تحكيم پيوند با اين حركت سرنوشتساز، در پيش روي داريد نگاهي دوباره به نقشآفريني آن بانوان بزرگ دارد.
«طوعه» ساليان متمادي كنيز اشعث بنقيس از معروفترين منافقين عهد حضرت علي(ع)، بوده است و در محيط نفاق و مخالفت با خاندان ولايت زيسته است.
نكته قابل توجه اينكه «طوعه» ساليان متمادي كنيز اشعث بنقيس از معروفترين منافقين عهد حضرت علي(ع)، بوده است و در محيط نفاق و مخالفت با خاندان ولايت زيسته است. از سوي ديگر، فرزندش بلال كه در همان زمان با او در آن خانه زندگي ميكند از ياران ابنزياد است اما اين واقعيات هيچ كدام در قلب پاك او كه مسير هدايت ولايت را يافته است تأثيري نميكند و او در آن شرايط بحراني و حساس مسلم(ع) را به خانه ميپذيرد و مخفي ميكند. هنگامي هم كه پسرش بلال خيانت ميكند و محل اختفاي مسلم(ع) را به مأمورين نشان ميدهد طوعه به حمايت از مسلم(ع) برميخيزد. وقتي مأمورين را ميبيند كه از پشت، قصد حمله دارند او را خبر ميكند و هنگامي كه او را تشنه ميبيند به او آب ميرساند و سيرابش ميكند.(2)
ميخوانند كه خود نيز ميمانند تا شايد تسليبخش خاندان مصيبتديده امام(ع) باشند.
هنگامي كه امام حسين(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر كه عيالش همراه او است همين امشب او را به مأمن امني برساند كه فردا من كشته خواهم شد و عيالات من به اسيري ميروند. پس از اين صحبتهاي امام(ع) بود كه علي بنمظهر(ع) يكي از اصحاب امام(ع) به خيمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو كند. اما همسرش از شنيدن سخنان امام گريست وگفت: اي علي! در باره من انصاف نداري. تو خود ميخواهي داخل بهشت شوي و من بروم. علي به خدمت امام(ع) برگشت و گفت كه همسرم حاضر نيست كه من او را به مأمن امني برسانم. هنوز امام(ع) جوابي نگفته بودند كه صداي آن زن بلند شد كه: يا بنالزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمة بناتك و اخواتك؟(3) اي فرزند زهرا(س)، آيا ما قابليت اين را كه به دخترانت و خواهران خدمت كنيم را نداريم؟
اين جمله مخلصانه و صادقانه اين زن بود كه سبب شد تا حضرت اجازه دهند زناني كه خودشان ميخواهند، بمانند و در غم خاندانشان شريك باشند.
هنگامي كه عبداللّه بنعمير كلبي تصميم خود را بر پيوستن به امام(ع) با همسرش قمر در ميان گذاشت همسرش گفت: چه فكر خوبي كردي. خدا ترا هدايت كند، مرا هم همراه خويش ببر.(4) و آنگاه هر دو از كوفه به سوي كربلا رهسپار شدند.
فرزندم برخيز و فرزند دختر پيامبر را ياري كن و ياري او را بر سلامت خويش ترجيح ده و بدان كه اگر سلامت خويش را بر نصرت او گزيني، هرگز از تو راضي نخواهم شد.
در روز عاشورا، وقتي شمر بنذيالجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله كرد عبداللّه به دفاع از سپاه پرداخت و 19 سوار و دوازده پياده را كشت. ولي در همين هنگام فردي از لشگر دشمن به او حمله كرد و دست راست او را قطع كرد و ديگري پايش را. قمر همسر او كه از دور صحنه را تماشا ميكرد عمود خيمه را كنده و همين طور كه اين جملات را به عبداللّه ميگفت به لشگر دشمن حمله كرد:
فداك ابي و امّي قاتل دون الطيّبين ذرية محمد: پدر و مادرم به فدايت، در راه خاندان پاك پيامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبداللّه به او امر كرد كه بازگردد. قمر گفت: رهايت نميكنم تا من نيز كشته شوم. آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزيتم من اهلبيت خيرا؛ ارجعي رحمك اللّه الي النساء فاجلسني معهن» خداوند به شما جزاي خير بدهد. خداوند تو را رحمت كند به سوي زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حاليكه خونها راازچهرهاش پاكميكردگفت:
«هنيئا لك الجنة. اسئل اللّه الذي رزقك الجنة ان يصحبني معك» بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند ميخواهم تا مرا با تو در بهشت همنشين گرداند.
شمر كه شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد كه سرش را با عمود بكوب و بدين گونه بود كه آن زن مجاهد در بالين همسر به شهادت رسيد و در بهشت به او پيوست.
مادر بيآنكه به عاطفه مادرياش اجازه غلبه بر عشق به ولي خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضيت او تقتل بين يدي ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضي نخواهم شد تا آنكه در پيش قدوم مبارك امام(ع) به شهادت برسي.
اين بانوي بزرگوار، پس از آنكه ناظر شهادت دردناك همسرش ميشود شهادت يك عزيز را در راه مولا باز هم ناچيز ميداند و چون خود نميتواند جان نثار ولي خدا كند فرزندش را به مسلخ عشق ميفرستد. او ميداند كه براي مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خويش است. او ميداند كه در اين راه هر چه بيشتر از علقههاي خويش بگذرد رسم ولايت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به فرزند خود خلف ميكند و ميگويد:
«يا بنيّ! اختر نصرة ابنبنت النبي(ص) علي سلامة نفسك و ان اخترت سلامتك لن ارضي عنك». فرزندم برخيز و فرزند دختر پيامبر را ياري كن و ياري او را بر سلامت خويش ترجيح ده و بدان كه اگر سلامت خويش را بر نصرت او گزيني، هرگز از تو راضي نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد ميگيرد آن حضرت ميفرمايند: اگر به جنگ با دشمن روي و كشته شوي مادرت در بيابانها تنها و غريب ميماند.
خلف پاسخ ميدهد كه: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه ميفرمايند. حماسه اين مادر در همين جا تمام نميشود بلكه براي آنكه مبادا سختي جنگ روحيه فرزند را تضعيف كند پشت سر او كه رو به ميدان حركت ميكند فرياد ميزند: فرزندم! بشارت باد تو را به آب گواراي كوثر كه به زودي خواهي نوشيد. خلف، پس از كشتن چندين تن به شهادت ميرسد. دشمن، سر او را جدا كرده و به سوي مادر پرتاب ميكند و مادر با روحي بزرگ كه پيداست از چشمه ولايت جرعه نوشيده است رو به سر جداشده ميكند و ميگويد: چه نيكو عمل كردي اي مايه خرمي دل و اي روشني ديدگان من!
وقتي گروهي از اصحاب شهيد شدند مادر وهب بنحباب رو به او كرد و گفت:
«قم يا بنيّ و انصر ابنبنت رسولاللّه»، فرزندم، برخيز و پسر دختر پيامبر را ياري كن.
جواب فرزند چنين مادري واضح است كه چه بود: مادرم، چنين خواهم كرد و در اين راه كوتاهي نمينمايم. آن گاه به سوي ميدان به راه افتاد. پس از مدتي جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آيا از من راضي شدي؟ و مادر بيآنكه به عاطفه مادرياش اجازه غلبه بر عشق به ولي خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضيت او تقتل بين يدي ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضي نخواهم شد تا آنكه در پيش قدوم مبارك امام(ع) به شهادت برسي.
نمونه ديگر، «بحريه» مادر عمرو بنجناده است كه او نيز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را كه تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به ميدان و حمايت از امام ميكند.
همسر وهب كه سخت به او علاقهمند بود تاب نياورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنكه مبادا كلام زن اراده فرزندش را سست نمايد گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بين يدي ابنبنت رسولاللّه ليكون غدا شفيعك عند ربك» فرزندم به شكوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمايت از امام، جان خود را فدا كن تا فرداي قيامت نزد پروردگارت شفيع تو گردد.
فرياد مادر، آخرين علقههاي دنيوي را از دل فرزند قطع ميكند و او باز ميگردد و آن قدر ميجنگد تا دشمن دو دستش را قطع ميكند. اينجاست كه همسرش نيز نام خود را جزو حماسهسازان عاشورا ثبت ميكند و عاطفه همسري خود را در پيشگاه عشق به ولايت قرباني مينمايد و فرياد ميزند:
«فداك ابي و امي قاتل دون الطيبين حرم رسولاللّه»، وهب، پدر و مادرم فدايت باد. براي حمايت از پاكان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او ميگويد كه به خيمهها باز گردد ولي او پاسخ ميدهد كه باز نميگردم تا در كنار تو، من هم كشته شوم. امام كه صحنه را چنين ميبينند ميفرمايند:
«جزيتم من اهلبيت خيرا ارجعي الي النساء رحمك اللّه». خداوند، به شما پاداش نيكو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوي زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمايش حضرت بازميگردد و وهب كشته ميشود. مادر وهب كه شهادت فرزند را از دور نظارهگر است عمود خيمه را كنده و به سوي دشمن حمله ميكند. امام بار ديگر او را نيز به پيش باقي زنان بازميگردانند.
و ناله و شيوني كه سزاوار آن لحظه است تنها ميگويد: آفرين بر تو پسرم! اي شادي قلبم و اي نور ديدگانم! بعد، آن چنان اين سر را به فشار به سوي سينه مردي از سپاه دشمن پرتاب ميكند كه او در دم ميميرد. آن گاه باز از پاي ننشسته عمود خيمه را ميكند و در حالي كه اين رجز را ميخواند به سوي دشمن حمله ميبرد: «انّي عَجُوز سيّدي ضعيفة»
خاوَيةٌ باليةٌ نَحيْفة
اَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنيفة
دوُنَ بَنيِ الْفاطِمَةِ الشّريفة
من زني، ضعيف و لاغر و ناتوانم كه در حمايت از فرزند فاطمه با شما ميجنگم.
بعد همين طور با رجزخواني با همان عمود خيمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانيد. تا اينكه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خيمهها را دادند.
توجه به بيتهايي كه اين زن هنگام مبارزه ميخواند خود بهترين گواه عظمت او است. او كه همسر عزيز خويش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعيلش را تا مذبح بدرقه ميكند تا قرباني امام كند و بعد در اين ابياتي كه پس از شهادت دو فرزندش ميخواند، حتي نامي از قربانيان به زبان نميآورد. بلكه با خلوصي كه تنها ميتواند نتيجه علقه كامل به ولايت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاري است. حرفي از انتقام خون عزيزانش در اين شعر نيست. آنچه هست حمايت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه ديگري از اين مادران مخلص، حُسنيه از كنيزان امام حسين(ع) است كه شاهد شهادت فرزندش، منسجح در كربلا است.
«ان كنت باكيا لشئ فابك للحسين بنعلي بنابيطالب فانه ذبح كما يذبح الكبش و قتل
اكنون زينب(س) با كولهباري از رنج شهادت عزيزان، مسؤوليت عظيم پيامرساني فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا كه «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» و او است كه بايد به امت بياموزد كه در عاشوراهاي مكرر زمان، زنان و مردان هر يك چه مسؤوليتي بر عهده دارند.
معه من اهلبيته ثمانية عشر رجلا ما لهم في الارض شبيهون». اگر براي كسي گريه ميكني براي حسين بنعلي(ع) گريه كن. چرا كه او را همانند گوسفندي كه سر ميبرند كشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را كه در زمين احدي در شرافت شبيه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است كه افراد هر چه وارستهتر و بزرگوارترند مطمئنا علقهها و علاقههاي خانواده به آنان قويتر است و رنج شهادت آنان، عظيمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبي چون علياكبر(ع) كه كوه طاقت حسين(ع) را فرو ميريزد و حتي او را به ناله وا ميدارد كه گويد: بعد از تو خاك بر سر دنيا، صبر معمولي بر كشته شدن يك عزيز نيست. صبر بر شهادت عزيزترين عزيزان است و به همان نسبت سنگينتر و دشوارتر. آنچه عمهها و خواهران او در خيمهها بايد تحمل كنند يك مصيبت معمولي نيست. مصيبتي است كه حسين(ع) يعني آن صبر مجسم را از حال برده است:
غريبان را دل از بهر تو خون است
دل خويشان نميدانم كه چون است
چرا كه او كسي است كه امام ميگويد: «هر گاه دلتنگ وجود پيامبر(ص) ميگشتيم به چهره او مينگريستيم.»
فاطمه بنتالحسن نيز نظارهگر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بيماري شديد همسر خويش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شديد و گرسنگي و آزار فرزند كوچكش امام باقر(ع) ميباشد. فاطمه بنتالحسن در فضيلت به گونهاي است كه امام صادق(ع) در وصف او ميفرمايند:
«كانت صديقة لم تدرك في آل الحسن امرأة مثلها»: او زن صديقهاي بود كه در خاندان امام حسن زني چون او يافت نميشد.
امكلثوم، دختر حضرت علي و فاطمه(سلاماللّه عليهما) زن ديگري است كه ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده ميباشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسيار باشكوه است ولي تحمل آزار وحشيانه دشمن در اسارت و شكوه اعتراض اين خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشي مرگبار امت، خود حماسهاي ديگر است كه بدان خواهيم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامي از اسماء و امالبنين در اين ميان برده نشود. آنان هر چند در كربلا حضور نداشتند، ولي حمايت باشكوه آنان از قيام امام(ع) خود عظمتي دارد.
اسماء دختر عقيل، در ماجراي قيام امام حسين(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبداللّه و سه برادرزادهاش (محمد و عبداللّه فرزندان مسلم بنعقيل و محمد فرزند ابياسعد بنعقيل) به شهادت ميرسند و او مقاوم و نستوه اشعاري سروده با كلام حماسي خود بيدارگر امت ميگردد. امالبنين زني است كه شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همين جهت حضرت علي(ع) زماني كه قصد ازدواج با شيرزني دارند تا بتواند در ايفاي نقش مادري خود، مرداني شجاع بپرورد، با او ازدواج مينمايند. خداوند به او چهار فرزند عطا مينمايد كه هنگام حركت امام حسين(ع) به سوي كوفه، هر چهار پسر خود را براي حمايت از آن حضرت به همراه ايشان ميفرستد.
اين چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمايت از امام(ع) به شهادت ميرسند و در يك بعدازظهر، امالبنين لايق مقام پرافتخار مادر چهار شهيد ميگردد. در عظمت ولايتمداري او همين بس كه وقتي خبر شهادت فرزندانش را به او ميدهند بدن تأخير ميپرسد: برايم بگوييد كه امام و مولايم حسين چگونه است و وقتي كه از شهادت امام حسين(ع) باخبر ميگردد ضجّه ميزند كه:
اولادي و من تحت الخضراء كلّهم فداء لابي عبداللّه الحسين(ع) فرزندان من و همه آدميان، قربان امام(ع) باد.(6)
در نهايت در وصف زينب كبرا هر چه گفته شود ناچيز است. او كه كوچكترين مصيبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد ميباشد. شهادت هفت برادر كه جانسوزترين آن، شهادت امام حسين(ع) ميباشد و نيز شهادت پنج برادرزاده كه سختترين آن، شهادت علياكبر(ع) بوده فقط بخشي از مصايب عظيم وارد بر اين شيرزن ميباشد. زينب(س) كه تمام زندگيش تكرار رؤيت شهادت است از طفوليت با مشاهده شهادت مادر با اين فرهنگ آشنا گرديده، چندي نميگذرد محاسن غرقه به خون پدر ياد شهادت را در ذهن او بيدار ميسازد. با گذر چند سال پارههاي جگر بيرون ريخته از دهان برادر، مظلوميت اين خاندان را دوباره عيان ميسازد و اكنون زينب(س) با كولهباري از رنج شهادت عزيزان، مسؤوليت عظيم پيامرساني فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا كه «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» و او است كه بايد به امت بياموزد كه در عاشوراهاي مكرر زمان، زنان و مردان هر يك چه مسؤوليتي بر عهده دارند. لذا، به ميزاني كه ياد عاشورا در دل مردم زنده گرديد رشيدمرداني چون اصحاب امام حسين(ع) و شيرزناني چون خاندان آن حضرت بيشتر جلوه نمودند. بهترين تجليگاه چنين امري را در جريان انقلاب اسلامي ايران يافتيم. آنجا كه ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگوني طاغوت 2500 ساله را يافتند. امام خميني در كلام منور خويش اين تلاش را پاس داشته ميفرمايد: بانوان ايران در اين نهضت پيشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(7)
و نيز با توجه به نقش زنان در پيروزي بر جهان كفر در جنگ تحميلي هشت ساله فرمودند: به تمامي خواهران و برادراني كه در محيط جنگ به زندگي دلاورانه خود ادامه ميدهيد و از كشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسي نداريد و با چنگ و دندان از ميهن عزيزتان براي رضاي خدا دفاع ميكنيد و موجب دلگرمي رزمندگان اسلام ميشويد و همه چيز خود را در طبق اخلاص قرار دادهايد و با فداكاريهاي مكرر، صحنههاي شجاعت و شهامت را در تاريخ سراسر مبارزات بيامانتان ثبت نموده و مينماييد و با درس فداكاري و رشادت به مستضعفين جهان ميآموزيد كه وعده خدا بر حكومت پابرهنگان جهان حق است، به شما كه با مبارزات خويش روي ابرقدرتها را سياه كرديد درود ميفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.
/س
تنها پناه مسلم(ع) در كوفه
«طوعه» ساليان متمادي كنيز اشعث بنقيس از معروفترين منافقين عهد حضرت علي(ع)، بوده است و در محيط نفاق و مخالفت با خاندان ولايت زيسته است.
نكته قابل توجه اينكه «طوعه» ساليان متمادي كنيز اشعث بنقيس از معروفترين منافقين عهد حضرت علي(ع)، بوده است و در محيط نفاق و مخالفت با خاندان ولايت زيسته است. از سوي ديگر، فرزندش بلال كه در همان زمان با او در آن خانه زندگي ميكند از ياران ابنزياد است اما اين واقعيات هيچ كدام در قلب پاك او كه مسير هدايت ولايت را يافته است تأثيري نميكند و او در آن شرايط بحراني و حساس مسلم(ع) را به خانه ميپذيرد و مخفي ميكند. هنگامي هم كه پسرش بلال خيانت ميكند و محل اختفاي مسلم(ع) را به مأمورين نشان ميدهد طوعه به حمايت از مسلم(ع) برميخيزد. وقتي مأمورين را ميبيند كه از پشت، قصد حمله دارند او را خبر ميكند و هنگامي كه او را تشنه ميبيند به او آب ميرساند و سيرابش ميكند.(2)
آيا ما شايستگي خدمت نداريم؟!
ميخوانند كه خود نيز ميمانند تا شايد تسليبخش خاندان مصيبتديده امام(ع) باشند.
هنگامي كه امام حسين(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر كه عيالش همراه او است همين امشب او را به مأمن امني برساند كه فردا من كشته خواهم شد و عيالات من به اسيري ميروند. پس از اين صحبتهاي امام(ع) بود كه علي بنمظهر(ع) يكي از اصحاب امام(ع) به خيمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو كند. اما همسرش از شنيدن سخنان امام گريست وگفت: اي علي! در باره من انصاف نداري. تو خود ميخواهي داخل بهشت شوي و من بروم. علي به خدمت امام(ع) برگشت و گفت كه همسرم حاضر نيست كه من او را به مأمن امني برسانم. هنوز امام(ع) جوابي نگفته بودند كه صداي آن زن بلند شد كه: يا بنالزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمة بناتك و اخواتك؟(3) اي فرزند زهرا(س)، آيا ما قابليت اين را كه به دخترانت و خواهران خدمت كنيم را نداريم؟
اين جمله مخلصانه و صادقانه اين زن بود كه سبب شد تا حضرت اجازه دهند زناني كه خودشان ميخواهند، بمانند و در غم خاندانشان شريك باشند.
«قمر»، خورشيدي كه درخشيد
هنگامي كه عبداللّه بنعمير كلبي تصميم خود را بر پيوستن به امام(ع) با همسرش قمر در ميان گذاشت همسرش گفت: چه فكر خوبي كردي. خدا ترا هدايت كند، مرا هم همراه خويش ببر.(4) و آنگاه هر دو از كوفه به سوي كربلا رهسپار شدند.
فرزندم برخيز و فرزند دختر پيامبر را ياري كن و ياري او را بر سلامت خويش ترجيح ده و بدان كه اگر سلامت خويش را بر نصرت او گزيني، هرگز از تو راضي نخواهم شد.
در روز عاشورا، وقتي شمر بنذيالجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله كرد عبداللّه به دفاع از سپاه پرداخت و 19 سوار و دوازده پياده را كشت. ولي در همين هنگام فردي از لشگر دشمن به او حمله كرد و دست راست او را قطع كرد و ديگري پايش را. قمر همسر او كه از دور صحنه را تماشا ميكرد عمود خيمه را كنده و همين طور كه اين جملات را به عبداللّه ميگفت به لشگر دشمن حمله كرد:
فداك ابي و امّي قاتل دون الطيّبين ذرية محمد: پدر و مادرم به فدايت، در راه خاندان پاك پيامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبداللّه به او امر كرد كه بازگردد. قمر گفت: رهايت نميكنم تا من نيز كشته شوم. آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزيتم من اهلبيت خيرا؛ ارجعي رحمك اللّه الي النساء فاجلسني معهن» خداوند به شما جزاي خير بدهد. خداوند تو را رحمت كند به سوي زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حاليكه خونها راازچهرهاش پاكميكردگفت:
«هنيئا لك الجنة. اسئل اللّه الذي رزقك الجنة ان يصحبني معك» بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند ميخواهم تا مرا با تو در بهشت همنشين گرداند.
شمر كه شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد كه سرش را با عمود بكوب و بدين گونه بود كه آن زن مجاهد در بالين همسر به شهادت رسيد و در بهشت به او پيوست.
مادر بيآنكه به عاطفه مادرياش اجازه غلبه بر عشق به ولي خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضيت او تقتل بين يدي ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضي نخواهم شد تا آنكه در پيش قدوم مبارك امام(ع) به شهادت برسي.
مادرم مرا فرستاده است
اين بانوي بزرگوار، پس از آنكه ناظر شهادت دردناك همسرش ميشود شهادت يك عزيز را در راه مولا باز هم ناچيز ميداند و چون خود نميتواند جان نثار ولي خدا كند فرزندش را به مسلخ عشق ميفرستد. او ميداند كه براي مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خويش است. او ميداند كه در اين راه هر چه بيشتر از علقههاي خويش بگذرد رسم ولايت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به فرزند خود خلف ميكند و ميگويد:
«يا بنيّ! اختر نصرة ابنبنت النبي(ص) علي سلامة نفسك و ان اخترت سلامتك لن ارضي عنك». فرزندم برخيز و فرزند دختر پيامبر را ياري كن و ياري او را بر سلامت خويش ترجيح ده و بدان كه اگر سلامت خويش را بر نصرت او گزيني، هرگز از تو راضي نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد ميگيرد آن حضرت ميفرمايند: اگر به جنگ با دشمن روي و كشته شوي مادرت در بيابانها تنها و غريب ميماند.
خلف پاسخ ميدهد كه: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه ميفرمايند. حماسه اين مادر در همين جا تمام نميشود بلكه براي آنكه مبادا سختي جنگ روحيه فرزند را تضعيف كند پشت سر او كه رو به ميدان حركت ميكند فرياد ميزند: فرزندم! بشارت باد تو را به آب گواراي كوثر كه به زودي خواهي نوشيد. خلف، پس از كشتن چندين تن به شهادت ميرسد. دشمن، سر او را جدا كرده و به سوي مادر پرتاب ميكند و مادر با روحي بزرگ كه پيداست از چشمه ولايت جرعه نوشيده است رو به سر جداشده ميكند و ميگويد: چه نيكو عمل كردي اي مايه خرمي دل و اي روشني ديدگان من!
شريك رنج اهلبيت(ع)
مادرم، آيا راضي شدي؟
وقتي گروهي از اصحاب شهيد شدند مادر وهب بنحباب رو به او كرد و گفت:
«قم يا بنيّ و انصر ابنبنت رسولاللّه»، فرزندم، برخيز و پسر دختر پيامبر را ياري كن.
جواب فرزند چنين مادري واضح است كه چه بود: مادرم، چنين خواهم كرد و در اين راه كوتاهي نمينمايم. آن گاه به سوي ميدان به راه افتاد. پس از مدتي جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آيا از من راضي شدي؟ و مادر بيآنكه به عاطفه مادرياش اجازه غلبه بر عشق به ولي خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضيت او تقتل بين يدي ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضي نخواهم شد تا آنكه در پيش قدوم مبارك امام(ع) به شهادت برسي.
نمونه ديگر، «بحريه» مادر عمرو بنجناده است كه او نيز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را كه تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به ميدان و حمايت از امام ميكند.
همسر وهب كه سخت به او علاقهمند بود تاب نياورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنكه مبادا كلام زن اراده فرزندش را سست نمايد گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بين يدي ابنبنت رسولاللّه ليكون غدا شفيعك عند ربك» فرزندم به شكوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمايت از امام، جان خود را فدا كن تا فرداي قيامت نزد پروردگارت شفيع تو گردد.
فرياد مادر، آخرين علقههاي دنيوي را از دل فرزند قطع ميكند و او باز ميگردد و آن قدر ميجنگد تا دشمن دو دستش را قطع ميكند. اينجاست كه همسرش نيز نام خود را جزو حماسهسازان عاشورا ثبت ميكند و عاطفه همسري خود را در پيشگاه عشق به ولايت قرباني مينمايد و فرياد ميزند:
«فداك ابي و امي قاتل دون الطيبين حرم رسولاللّه»، وهب، پدر و مادرم فدايت باد. براي حمايت از پاكان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او ميگويد كه به خيمهها باز گردد ولي او پاسخ ميدهد كه باز نميگردم تا در كنار تو، من هم كشته شوم. امام كه صحنه را چنين ميبينند ميفرمايند:
«جزيتم من اهلبيت خيرا ارجعي الي النساء رحمك اللّه». خداوند، به شما پاداش نيكو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوي زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمايش حضرت بازميگردد و وهب كشته ميشود. مادر وهب كه شهادت فرزند را از دور نظارهگر است عمود خيمه را كنده و به سوي دشمن حمله ميكند. امام بار ديگر او را نيز به پيش باقي زنان بازميگردانند.
سر فرزند، به سوي دشمن
و ناله و شيوني كه سزاوار آن لحظه است تنها ميگويد: آفرين بر تو پسرم! اي شادي قلبم و اي نور ديدگانم! بعد، آن چنان اين سر را به فشار به سوي سينه مردي از سپاه دشمن پرتاب ميكند كه او در دم ميميرد. آن گاه باز از پاي ننشسته عمود خيمه را ميكند و در حالي كه اين رجز را ميخواند به سوي دشمن حمله ميبرد: «انّي عَجُوز سيّدي ضعيفة»
خاوَيةٌ باليةٌ نَحيْفة
اَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنيفة
دوُنَ بَنيِ الْفاطِمَةِ الشّريفة
من زني، ضعيف و لاغر و ناتوانم كه در حمايت از فرزند فاطمه با شما ميجنگم.
بعد همين طور با رجزخواني با همان عمود خيمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانيد. تا اينكه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خيمهها را دادند.
توجه به بيتهايي كه اين زن هنگام مبارزه ميخواند خود بهترين گواه عظمت او است. او كه همسر عزيز خويش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعيلش را تا مذبح بدرقه ميكند تا قرباني امام كند و بعد در اين ابياتي كه پس از شهادت دو فرزندش ميخواند، حتي نامي از قربانيان به زبان نميآورد. بلكه با خلوصي كه تنها ميتواند نتيجه علقه كامل به ولايت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاري است. حرفي از انتقام خون عزيزانش در اين شعر نيست. آنچه هست حمايت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه ديگري از اين مادران مخلص، حُسنيه از كنيزان امام حسين(ع) است كه شاهد شهادت فرزندش، منسجح در كربلا است.
آشيانه عصمت
«ان كنت باكيا لشئ فابك للحسين بنعلي بنابيطالب فانه ذبح كما يذبح الكبش و قتل
اكنون زينب(س) با كولهباري از رنج شهادت عزيزان، مسؤوليت عظيم پيامرساني فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا كه «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» و او است كه بايد به امت بياموزد كه در عاشوراهاي مكرر زمان، زنان و مردان هر يك چه مسؤوليتي بر عهده دارند.
معه من اهلبيته ثمانية عشر رجلا ما لهم في الارض شبيهون». اگر براي كسي گريه ميكني براي حسين بنعلي(ع) گريه كن. چرا كه او را همانند گوسفندي كه سر ميبرند كشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را كه در زمين احدي در شرافت شبيه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است كه افراد هر چه وارستهتر و بزرگوارترند مطمئنا علقهها و علاقههاي خانواده به آنان قويتر است و رنج شهادت آنان، عظيمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبي چون علياكبر(ع) كه كوه طاقت حسين(ع) را فرو ميريزد و حتي او را به ناله وا ميدارد كه گويد: بعد از تو خاك بر سر دنيا، صبر معمولي بر كشته شدن يك عزيز نيست. صبر بر شهادت عزيزترين عزيزان است و به همان نسبت سنگينتر و دشوارتر. آنچه عمهها و خواهران او در خيمهها بايد تحمل كنند يك مصيبت معمولي نيست. مصيبتي است كه حسين(ع) يعني آن صبر مجسم را از حال برده است:
غريبان را دل از بهر تو خون است
دل خويشان نميدانم كه چون است
چرا كه او كسي است كه امام ميگويد: «هر گاه دلتنگ وجود پيامبر(ص) ميگشتيم به چهره او مينگريستيم.»
سكينه، دختر امام حسين(ع) شاهد
فاطمه بنتالحسن نيز نظارهگر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بيماري شديد همسر خويش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شديد و گرسنگي و آزار فرزند كوچكش امام باقر(ع) ميباشد. فاطمه بنتالحسن در فضيلت به گونهاي است كه امام صادق(ع) در وصف او ميفرمايند:
«كانت صديقة لم تدرك في آل الحسن امرأة مثلها»: او زن صديقهاي بود كه در خاندان امام حسن زني چون او يافت نميشد.
امكلثوم، دختر حضرت علي و فاطمه(سلاماللّه عليهما) زن ديگري است كه ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده ميباشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسيار باشكوه است ولي تحمل آزار وحشيانه دشمن در اسارت و شكوه اعتراض اين خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشي مرگبار امت، خود حماسهاي ديگر است كه بدان خواهيم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامي از اسماء و امالبنين در اين ميان برده نشود. آنان هر چند در كربلا حضور نداشتند، ولي حمايت باشكوه آنان از قيام امام(ع) خود عظمتي دارد.
اسماء دختر عقيل، در ماجراي قيام امام حسين(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبداللّه و سه برادرزادهاش (محمد و عبداللّه فرزندان مسلم بنعقيل و محمد فرزند ابياسعد بنعقيل) به شهادت ميرسند و او مقاوم و نستوه اشعاري سروده با كلام حماسي خود بيدارگر امت ميگردد. امالبنين زني است كه شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همين جهت حضرت علي(ع) زماني كه قصد ازدواج با شيرزني دارند تا بتواند در ايفاي نقش مادري خود، مرداني شجاع بپرورد، با او ازدواج مينمايند. خداوند به او چهار فرزند عطا مينمايد كه هنگام حركت امام حسين(ع) به سوي كوفه، هر چهار پسر خود را براي حمايت از آن حضرت به همراه ايشان ميفرستد.
اين چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمايت از امام(ع) به شهادت ميرسند و در يك بعدازظهر، امالبنين لايق مقام پرافتخار مادر چهار شهيد ميگردد. در عظمت ولايتمداري او همين بس كه وقتي خبر شهادت فرزندانش را به او ميدهند بدن تأخير ميپرسد: برايم بگوييد كه امام و مولايم حسين چگونه است و وقتي كه از شهادت امام حسين(ع) باخبر ميگردد ضجّه ميزند كه:
اولادي و من تحت الخضراء كلّهم فداء لابي عبداللّه الحسين(ع) فرزندان من و همه آدميان، قربان امام(ع) باد.(6)
در نهايت در وصف زينب كبرا هر چه گفته شود ناچيز است. او كه كوچكترين مصيبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد ميباشد. شهادت هفت برادر كه جانسوزترين آن، شهادت امام حسين(ع) ميباشد و نيز شهادت پنج برادرزاده كه سختترين آن، شهادت علياكبر(ع) بوده فقط بخشي از مصايب عظيم وارد بر اين شيرزن ميباشد. زينب(س) كه تمام زندگيش تكرار رؤيت شهادت است از طفوليت با مشاهده شهادت مادر با اين فرهنگ آشنا گرديده، چندي نميگذرد محاسن غرقه به خون پدر ياد شهادت را در ذهن او بيدار ميسازد. با گذر چند سال پارههاي جگر بيرون ريخته از دهان برادر، مظلوميت اين خاندان را دوباره عيان ميسازد و اكنون زينب(س) با كولهباري از رنج شهادت عزيزان، مسؤوليت عظيم پيامرساني فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا كه «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» و او است كه بايد به امت بياموزد كه در عاشوراهاي مكرر زمان، زنان و مردان هر يك چه مسؤوليتي بر عهده دارند. لذا، به ميزاني كه ياد عاشورا در دل مردم زنده گرديد رشيدمرداني چون اصحاب امام حسين(ع) و شيرزناني چون خاندان آن حضرت بيشتر جلوه نمودند. بهترين تجليگاه چنين امري را در جريان انقلاب اسلامي ايران يافتيم. آنجا كه ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگوني طاغوت 2500 ساله را يافتند. امام خميني در كلام منور خويش اين تلاش را پاس داشته ميفرمايد: بانوان ايران در اين نهضت پيشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(7)
و نيز با توجه به نقش زنان در پيروزي بر جهان كفر در جنگ تحميلي هشت ساله فرمودند: به تمامي خواهران و برادراني كه در محيط جنگ به زندگي دلاورانه خود ادامه ميدهيد و از كشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسي نداريد و با چنگ و دندان از ميهن عزيزتان براي رضاي خدا دفاع ميكنيد و موجب دلگرمي رزمندگان اسلام ميشويد و همه چيز خود را در طبق اخلاص قرار دادهايد و با فداكاريهاي مكرر، صحنههاي شجاعت و شهامت را در تاريخ سراسر مبارزات بيامانتان ثبت نموده و مينماييد و با درس فداكاري و رشادت به مستضعفين جهان ميآموزيد كه وعده خدا بر حكومت پابرهنگان جهان حق است، به شما كه با مبارزات خويش روي ابرقدرتها را سياه كرديد درود ميفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.
پي نوشت :
1ـ برخي نيز اين رقم را 18 يا 28 يا 30 هزار نفر ذكر كردهاند.
2ـ اعلام النساء، ص493.
3ـ انقلاب مقدس حسين(ع)، ص153.
4ـ نفس المهموم، ص132، ص898، ص599 و اعلام النساء، ص145.
5ـ اعلام النساء، ص602.
6ـ اعلام النساء، المؤمنات، ص496 و 497.
7ـ سخنان امام خميني در ديدار با بانوان عضو مكتب الزهرا(س) و گروهي از برادران پاسدار در تاريخ 28/3/58.
8ـ سخنان امام خميني خطاب به ملت ايران در تاريخ 2/11/59.
ماخذ:
1. اعلام النساء,safhe=493
2. اعلام النساء، المؤمنات,safhe=497-496
3. انقلاب مقدس حسين(ع),safhe=153
4. اعلام النساء,safhe=145، 602
5. نفس المهموم
/س