![انسجام / پيوستگي/ چسبندگي متني Coherenc/ Cohesion انسجام / پيوستگي/ چسبندگي متني Coherenc/ Cohesion](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/estelahensejam.jpg)
بخشي از خصوصيت متن آنست که تنها مجموعهاي از جملات نامتصل نيست بلکه فرآيندهايي هستند که به آن متنيت (texuality) (مايکلهاليدي) گفته ميشود در زبانشناسي و تحليل گفتمان (discourse ananlysis) وحدت بين عناصر و بخشها متن ناشي از دو عامل انسجام و پيوستگي / چسبندگي است. انسجام به طور کلي بواسطه زنجيرههاي سطحي زباني حاصل ميشود.
هاليدي و حسن عوامل انسجام را در سطح زبان و در جنبههاي آواشناسيک، نحوي، واژگاني، و معنا شناسيک معرفي ميکنند. اين عوامل که عمدتاً دستوري ميباشند عبارتند از:
- ارجاع (reference) («کتاب را به من بده. آنجا روي ميز است». جمله دوم تماماً به کتاب عطف ميکند.)
- جايگزيني (substitution) («دوستم را ديدي؟ او دکتر است». «او» جايگزين «دوستم» است.)
- حذف به قرينه (ellipsis)
(«دوستم را ديدم. دکتر است». «او» در جمله دوم مستتر است اما حذف شده است.)- انسجام واژگاني (lexical cohesion)
(از نوع مترادف (synonym): «به سمت سربالايي کوه رفت. صعودي سنگين بود («سربالائي» و «صعود» از يک حوزه معنائي هستند). «و از نوع شمول معنايي (hyponym): «چند شاخه شب بو خريدم. گل مورد علاقه من است.» «گل» به «شب بو» عطف ميکند.)در علم بديع فارسي، آنچه را ايهام تناسب يا ايهام تضاد مينامند در واقع از جمله انسجام واژگاني بايد به حساب آورد. براي مثال حافظ گويد:
تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي *** گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش
معناي موسيقائي «پرده» با «سروش» ايهام تناسب دارد. و در اين بيت:
ز زهد خشک ملولم کجاست باده ناب *** که بوي باده مدامم دماغ تر دارد
کلمه «تر» به معناي مرطوب با «خشک» ايهام تضاد دارد.
(دکتر احمد رضي «متون باز در شعر فارسي قرن هشتم») (دانشگاه هرمزگان/ 1377).
- ربطي (conjunction)
(از نوع افزايشي (additive): «من رفتم و کتاب را خريدم». از نوع رابطه معکوس (adversative): «رفتم اما کتاب را نخريدم». از نوع علت و معلولي (causal): «چون نرفتم کتاب را نخريدم».پيوستگي و چسبندگي (coherence) به عاملي اطلاق ميشود که بخشهاي متن را بواسطه ارتباط پنهاني معنايي که خود ناشي از استنباط و استنتاج ما بنابه تجربههاي زباني و فرازباني است، با يکديگر مرتبط ميسازند و باعث وحدت متن ميشود.
تا پيش از نظريههاليدي و حسن، معلمان زبان بر انسجام متن به عنوان يک ضرورت تأکيد ميورزند اماهاليدي و حسن عامل متنيت را پيوستگي و چسبندگي گفتهاند. بنابه استدلال اينها، متن ممکن است داراي همه عوامل دستوري انسجام باشد اما پيوستگي و چسبندگي نداشته باشد. دو جمله زير که در آنها جايگزيني به کار رفته مويد اين ادعا است: «قلعه مهرهاي در شطرنج است. يکي بنام فلک الافلاک در خرم آباد هست». جملات اشخاص روان پريش چنين ويژگي دارند يعني منسجم اما ناپيوسته هستند. در رمان خشم و هياهوي فاکنر، زبان بنيامين از چنين ويژگي برخوردار است.
برعکس، متن ممکن است بي آنکه منسجم باشد داراي پيوستگي و چسبندگي باشد براي مثال در دو جمله: «بايد خانه را مرتب کنم. امشب ميهمان دارم». ربط معنائي و چسبندگي اين دو جمله ناشي از حرف ربط محذوف «زيرا» است که در حال و هواي دو جمله مستتر است چرا که هم توالي منطقي اين دو جمله چنين رابطهاي را بنا به عادت ايجاب ميکند و هم در دنياي واقعي آنچه لازمه ميهمان داشتن است مفهوم ميباشد. شکل گفتاري يا نوشتاري طوري به يکديگر ميچسبند که متني معني دار را ميسازند.
در نقد ادبي انسجام به ويژگياي اطلاق ميشود که به موجب آن وحدت متن از رهگذر وصل پژواکها و برابريهاي موجود در بخشهايي که بزرگتر از جمله هستند ايجاد ميشود. بنابه نظريههاليدي توانايي که ما در خلق و تشخيص چنين تواليهايي داريم توانش متني (textual competence) نام دارد. (صص 212-210 GL & C و نيز LC). منبع مقاله :
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.