اعتماد اجتماعي و روابط محله اي

زندگي مدرن شهري با تراكم جمعيت از يك سو و تراكم اخلاقي از سوي ديگر، مناسبات و روابط اجتماعي را سرد، شكننده و بي روح مي كند. در چنين فضايي همكاري و مشاركت به حداقل مي رسد، روابط اعتمادآميز اجتماعي به حداقل مي رسد و غريبگي ناشي از تراكم، فضاي مناسب و مساعدي براي جرم و بزهكاري فراهم مي كند. احياي روابط محلي و محله اي راهي براي فائق آمدن بر چنين مشكلاتي است.
شنبه، 19 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اعتماد اجتماعي و روابط محله اي
اعتماد اجتماعي و روابط محله اي
اعتماد اجتماعي و روابط محله اي

نويسنده:اميد سليماني فاخر



زندگي مدرن شهري با تراكم جمعيت از يك سو و تراكم اخلاقي از سوي ديگر، مناسبات و روابط اجتماعي را سرد، شكننده و بي روح مي كند. در چنين فضايي همكاري و مشاركت به حداقل مي رسد، روابط اعتمادآميز اجتماعي به حداقل مي رسد و غريبگي ناشي از تراكم، فضاي مناسب و مساعدي براي جرم و بزهكاري فراهم مي كند. احياي روابط محلي و محله اي راهي براي فائق آمدن بر چنين مشكلاتي است.
احياي شوراهاي محلي و نهاد شوراياري و نيز تقويت رسانه هاي محلي چون ضمائم همشهري محله، از اقدامات اساسي جهت تقويت هويت محله اي است. در آستانه انتخابات جديد نهادهاي شوراياري محله اي، اين گزارش موضوع احياي روابط محله اي را مورد بررسي قرار داده است با هم مي خوانيم.
وقتي صحبت از محله به ميان مي آيد، توجه خاص به نيازهاي محلي شهروندان به ذهن متبادر مي شود. قسمتي از اين نياز، عام است كه با نيازهاي شهروندان ساير محلات يكسان است نشاط و شادابي، ورزش و آرامش رواني در اين رده اند. نيازهاي ديگري وجود دارد كه تقريبا به يك محله خاص محدود مي شود. چنين به نظر مي آيد كه محله محوري و انس با محله، به نياز خاص محلات تعبير مي شود. در نگاهي ديگر نيازهاي خاص برخي از محلات ايجاب مي كند برنامه هاي خاصي نيز براي شهروندان طراحي شود. هدف از توزيع جغرافيايي مراكز فرهنگي در سطح شهر، در گام نخست با توجه به نيازهاي خاص محلات صورت مي گيرد. از زاويه اي ديگر، ساكنين و اعضاي يك محله انتظار دارند كه مراكز فرهنگي، هنري و ورزشي منحصر به آنها باشد يا اينكه ساكنان در اولويت باشند.
وقتي امروزه از محلات سخن به ميان مي آيد، از هويت گمشده هاي آنها نيز ياد مي شود. براي بازگشت به اين هويت وقتي به منشائ پيدايش محلات رجوع مي كنيم، درمي يابيم كه جامعه ايراني از ابتداي شكل گيري تا چندي پيش، يك جامعه عشيره اي بود و هنوز هم بسياري از آثار آن نوع زندگي و نحوه تفكر ناشي از آن در زندگي مان جاري است.
مفهوم شهر در قبل از ظهور اسلام به معناي قلمروي حكومتي بوده كه در دوره ساساني براي يك منطقه وسيع اداري مورد استفاده قرار مي گرفت. شايد واژه هاي ايرانشهر، شهريار و شهربانو اين ادعا را به منصه حقيقت نزديك كند.
اساس اوليه شكل گيري محلات در ايران، روابط خوني و قومي بود. با پيدايش فرقه هاي مذهبي يا اسكان در كنار ساكنين غيرمسلمان، تفاوت هاي عقيدتي و ديني نيز به تدريج به جداسازي سكونت اهالي يك شهر انجاميد و محلات متفاوت را برحسب نظام عقيدتي آنان شكل داد.
نتيجه آنكه، براي حال و آينده محله، گفتن اين مساله مهم است كه محله سنتي از تجمع اتفاقي و بي ضابطه افراد شكل نگرفته است.
اعضاي يك محله يكپارچه اند و در ريشه ها، هويت، خاطرات و علايق، بعضا مشترك بوده اند، اما در چنين قرني با چنين پيشينه اي، محله محوري به كم رنگي رابطه ها انجاميده است. شايد فروپاشي نظام سنتي، شرايط جديد و تغييرات اقتصادي و اجتماعي پرشتاب و سهل انگارانه، شالوده محله را به تزلزل و بي هويتي سوق داده است.
شايد آگاه باشيد كه شهرسازان با حربه هاي توجيه گونه در زمينه علمي و مباني عاريت گرفته و از بين رفته غرب به صورتي غيرنظام مند و بي سمت و سو به تخريب، تضعيف و نابودي محلات همت گمارده اند و تعاملات همسايگي و اجتماعي اهالي محلات را سركوب نموده اند.

سهم ريشه ها و عمق خواسته ها در كجاست؟

امروزه ما محكوميم با هر دليل و هر بهانه اي محكوميم به آنكه در تكه هاي ريشه هايمان دست و پا بزنيم و هركس خرد ه اي از آن مي گيرد و شكلي ديگر با سليقه و منفعت خود به آن مي دهد.
در جامعه كنوني با تعاريف مدرن و از هم گسيخته اي كه از محله عنوان مي شود، هيچ اصالت و ماتركي از سنت هاي ساماندهي و مديريت شهري وجود ندارد و كاش اگر براي تخريب محلات گام هاي درشتي برمي داريم لااقل از كپي ناقص و ناشيانه تئوري هاي شهرسازان غربي وام نگيريم. فرهنگ و تمدن ما اجازه نمي دهد كه مفهوم همسايگي فرنگي را مترادف محله ايراني و اسلامي خود قراردهيم.
محله همچون يك واحد فيزيكي با هويت كاملا مشخص اجتماعي و الگوهاي مشترك زندگي براي استفاده برابر از امكانات و مؤسسات عمومي به عنوان ابزار كار برنامه ريزان شهري شناخته مي شود.
بي ترديد مؤثرترين و پايدارترين برنامه هاي توسعه اي، آنهايي هستند كه مبتني بر ويژگي ها و نيازهاي زيستي، رواني و اجتماعي خانواده ها و جمعيت هاي محله اي با نياز اقتصادي و اجتماعي مشابه طراحي، تدوين و ارائه گردد.

جست وجوي سنت ها در مدرنيته

آيا امروزه محله اي منسجم به نام قيطريه، اميريه و اختياريه وجود دارد؟ واقفيم كه بزرگراه براي كلانشهري چون تهران ضروري و حياتي است ولي آيا بايد از قلب محله رد شود؟ ما ايراني ها يك مكان و يك زيستگاه جهان هستيم و انزال يك محله يعني فروپاشي شالوده و اساس يك محله و يك زيست جهاني در ذهن جهانيان. راحت سخن به ميان آوريم شهرسازان ما جامعه خود را به خوبي نمي شناسند. توجه اصلي ما به اين است كه غربيان چه كرده اند تا با هيچ تاملي فقط دنباله رو و مقلد باشيم. عمق خواسته و ريشه رفتارهاي شهروندان چه سهمي در نگاهداري محلات دارد؟ آيا فقدان محله گرايي فرهنگ و هنر را متضرر نمي كند؟ چرا نمي دانيم يا نمي خواهيم بفهميم كه غرب، دنياي منحصر و جداگانه اي براي شهروندان دارد اما آنها هم مدرنيته را در سنت ها جست وجو مي كنند؟
تغيير در ديدگاه ها براي بازگشت هويت گمشده شهرهاي امروزي، اساسي و لازم الاجراست. متاسفانه فارغ التحصيلان و صاحبان علم نيز در رشته هاي شهرسازي با وجود جنبه هاي فرهنگي- اجتماعي، به شهر و شهروندمداري توجهي نكرده اند. آيا تكنيك به جز در محيط فرهنگي با جمعي از گروه هاي مردمي و اجتماعي به كار ديگري مي آيد؟ چرا در بلاد اروپايي، محلاتي خاص پديد آمده كه هر مليتي در محله خاص خود سكني مي گيرد و با تعاملات سرزمين خود فرهنگ و هنر خود را دنبال مي كند.
اگر محورها و مؤلفه هاي اساسي، برنامه هاي آموزشي، بهداشتي، فرهنگي و اجتماعي را با ويژگي ها و نيازهاي مخاطبان اصلي محله همخوان كند، تكوين بازخوردها و نگرش هاي مثبت و حداكثر حمايت در اهداف مشاركتي، از اولي ترين نتايج آن به دست مي آيد.
تعامل با نهادهاي محلي يا نهادهايي كه براي محله فعاليت مي كنند از مواردي است كه حفظ و جهت دهي آن براي توسعه محله، ارتقائ تعاملات فرهنگي و هنري و ايجاد وحدت، بايستي مورد توجه متوليان باشد.
محله به مفهوم ايراني يا شرقي، ريشه اي هزار و چهارصدساله در فرهنگ شهرنشيني ما دارد، ليكن امروز در چنين جامعه اي واژه محله را به كار مي بريم ولي منظورمان از محله، تقسيمات در سلسله مراتب اداري شهر است. محله هاي شهرها و روستاهاي بزرگ كشورمان داراي هويت فرهنگي و اصالت خاصي بودند و اگر محله اي وجود داشت، به خاطر همين تفاوت هاي فرهنگي بود و حال آنكه عواطف خوشايند انسان ها نسبت به تعلقات محله اي و مشاركت داوطلبانه مردمي و اجراي مسالمت آميز برنامه هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي را با توفيقات چشمگير همراه مي سازد.

انس با محله، زمينه اعتماد اجتماعي

رعايت نگاه محله گرايانه، اين مهم را ثابت مي كند كه هر مركز فرهنگي به نوعي مدير وضعيت فرهنگي پيرامون محله شهري خود است. پذيرفته نيست كه در زندگي با همسايگي يك مركز فرهنگي، ناهنجاري هاي بارز فرهنگي و اجتماعي نمود يابد. محله گرايي داراي دو مؤلفه انس با محله و تعامل با نهادهاي محلي مي باشد. انس با محله به معناي اعتمادسازي ورود به زندگي و روابط اجتماعي يك محله است. تعامل با نهادهاي محلي به معناي مشاركت هاي مالي يا به دوش كشيدن وظايف ساير نهادها نيست. هر نهاد، كاركرد اجتماعي و فرهنگي و هنري خود را دارد و تعامل نهادهاي محلي به معني بهره گيري از ظرفيت ها و منابع مشترك براي مديريت فرهنگي يك محله است. امروزه مرز تفكيك بين محلات را خيابان ها تشكيل مي دهند، در صورتي كه اين نوع مرزبندي نه فقط در ريشه، بلكه در سنت محله بندي نيز وجود ندارد.

كاهش آسيب، افزايش امنيت

محله گرايي نتايج مثبتي در ايجاد روابط بهينه فرهنگي و اجتماعي به ارمغان مي آورد. شناسايي و به كاربري ظرفيت ها و استعدادهاي محله اي، تمركززدايي در تصميم گيري هاي شهري، افزايش توانمندي مردم در مقابله با بلايا، كاهش آسيب پذيري، ايجاد نظم اجتماعي، گسترش خدمات آموزشي و فرهنگي، ا رتقائ روابط در سطح محلات، افزايش امنيت اجتماعي، ايجاد مديريت پايين به بالا و در نهايت، تعادل بين عرضه و تقاضا را در حوزه مديريت شهري به متعاملان اهدا مي كند.
يكي از مباحثي كه با تفاسير فوق، لزوم اشاره به آن مقتضي است، پرداختن به نيازهاي شهروندان محله است به اين ترتيب كه توجه به خواسته هاي تك تك اعضاي يك خانواده در اولويت قرار گيرد. از چنين منظري بايد بررسي كرد كه هر يك از افراد خانواده چه نيازي دارند. در اين نگرش، عدالت به برنامه هاي فرهنگي جايگاه خود را مي يابد، ليكن عدالت فرهنگي را مي توان از چند بعد لحاظ كرد، لذا عدالت سني، جنسيتي، قشري و اقتصادي بدون شناخت محله، عينيت نمي گيرد.

نياز به بازتعريف هويت

ساكنين يك محله به ساكنين شبانه و روزانه تقسيم مي شوند. در اين تقسيم بندي، ساكنين شبانه، شهرونداني هستند كه زندگي آنها در آن محله است و ساكنين روزانه به كاركنان ادارات، صاحبان مشاغل و فروشگاه ها و آن محله اطلاق مي شود كه در بحث پرداختن به محله محوري جايي بس مهم و قابل برنامه ريزي دارد.
نيازسنجي مستمر، زمينه سازي جلب مشاركت هاي مردمي، تمركز فعاليت ها از طريق كانون ها و تشكل هاي مردمي، مخاطب يابي و استمرار ارتباط با مخاطبان از مقولاتي است كه در محله گرايي بدون مدد آنها، ره به جايي نخواهد رفت.
با بررسي چنين كشور پهناوري كه بالغ بر ٥٠٠ شهر دارد، با وجودي كه اغلب اين شهرها محله هاي قديمي و تاريخي وسيعي دارند و به طور عمده داراي فرسودگي شديد و خالي از جمعيت هستند، اشغال بهترين اراضي شهري، توسعه بي رويه شهري، وجود ساختمان هاي با ارزش تاريخي و پديد آمدن مشكلات اجتماعي و سياسي از جمله دلايلي هستند كه پرداخت به مسائل و مشكلات اين گونه بافت ها را توجيه مي كنند.
زندگي در شهر تهران، با تشتت فرهنگي موجود، نيازمند بازتعريف مفهوم هويت و اهليت منطقه اي براي استحكام پيوندهاي روحي ساكنين محله هاي مختلف با محل سكونت خود است و نيز به دليل گستردگي جغرافيايي و فرهنگي موجود و عدم هماهنگي و توسعه تاريخي مناطق گوناگون، برنامه ريزي فرهنگي بدون توجه به ويژگي هاي محلي امكان پذير نيست.
سطح درآمد، تحصيلات و حتي شرايط جغرافيايي باعث شده در امكانات تقسيمي ناهمگن و ناعادلانه اي صورت گيرد.
نبود محيط زيست بومي، سبب عدم وجود بافت فرهنگي متناسب با شان هويتي جامعه گرديده كه در بحث آسيب هاي اجتماعي، جامعه را به شدت تحت الشعاع قرار مي دهد، لذا محله گرايي به عنوان شعار محوري متوليان فرهنگ شهري مي تواند در تغيير شرايط فرهنگي شهر به زيستگاهي فرهنگي، مؤثر باشد.
به راستي گرفتاري هاي جامعه متوقف مي شود؟ پاسخ بديهي است. قبل از هرچيز بايد ريشه مشكل را شناخت و اتخاذ راهكار نمود و نبايد فراموش كرد كه سازمان ها و نهادها چه نقشي در توسعه محله محوري و تعميم اين نياز به امور فرهنگي دارد و نهادهاي فرهنگي چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، شوراي عالي انقلاب فرهنگي و سازمان فرهنگي- هنري شهرداري تهران در عالي ترين سطح اين تاثيرگذاري نقش بسزايي دارند. اين دستگاه ها، مي بايست در سطح فرهنگ عمومي و براساس نياز اصلي مردم شهر از رهگذر تصدي مراكز فرهنگي متبوع و اعمال راهبردهاي علمي و كارآمد، ارتقاي فرهنگ شهري و محله اي را وجهه همت خويش نمايند. آگاهيم كه سعي در حل مسائل و مشكلات فرهنگي مي تواند تهران را به زيستگاهي فرهنگي تبديل كند و اين، بي مدد تعامل محله اي، ارتقائ فرهنگ شهري، توسعه اخلاق، رعايت عدالت فرهنگي، بازگشت به منشائ و هويت اصيل ايراني- مذهبي، نوآوري و طراحي مهندسي فرهنگي و مشاركت هدفدار مردمي، امكان پذير نيست.
منبع: www.itas.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط