مترجم: زهرا هدایت منش
منبع:راسخون
منبع:راسخون
ـ بله، البته ممکن بودن ایجاب میکند که بعضی از پرسشها بیمعنی باشند. مثلاً این سؤال: مکان و اندازه حرکت ذرة معینی چهقدر است؟ اما از قبل میدانیم که این سؤال بیمعنی است، یعنی نظریه به ما خبر میدهد.
پیت. آیا تفاوتی میان سؤال بیمعنی و سؤال بیجواب وجود دارد؟
ـ سؤالی که بیمعنی باشد جواب هم نمیتواند داشته باشد. اما اینکه نمیتوانیم به آن جواب بدهیم ایجاب نمیکند که در توضیح تجاربی که میتوان با اشیاء اتمی داشت اصلاً قیدوبندی داشته باشیم. طبیعی است که تفاوتِ مقیاس تجربة ما را با اشیاء اتمی محدود میکند. البته نمیتوانیم الکترون را بین دو انگشت خود بگیریم و نگاه کنیم.
باکلی. منظور من سؤالاتِ آماری صرف بود، یعنی اینکه سعی در توصیف رفتار یک جزء در یک مجموعة بسیار بزرگ، کاری بیمعنی است. این، بهیک اعتبار، پرسشی بیجواب است، همچنین بیمعنی است، اما مفهوم کوانتوم در آن دخالت ندارد.
پیت. گفتن اینکه نمیتوان یک ذرة منفرد را در یک مجموعة کلاسیک توصیف کرد، بیمعنی نیست. من فکر میکنم که مفهوم بیمعنی بودن خیلی از این دقیقتر باشد. گزارهای که بیمعنی باشد، نقیضش هم معنی نخواهد داشت. من فکر میکنم که بور به این قول نزدیک شده بود که بعضی از گزارهها بیمعنیاند.
باکلی. به این معنی که ابطالناپذیرند.
ـ بور با کارل پوپر، یا با پوزیتیویسم بهطور کلی، هیچ ارتباطی نداشت. من فکر میکنم که پیوند دادن تلقی بور با پوزیتیویسم، بهمعنای راه و روشی که امروزه معتقدانِ آن دارند، کاملاً اشتباه است.
پیت. آیا درست است که بگوییم گزارههایی وجود دارند که معنی ندارند؟ مثلا، مربع مستدیر یک چیز بیمعنی است.
ـ بله، اما توجه کنید که این گزارهها بیمعنیاند چون از قلمرو نظریه خارج میشوند. در اینجا باید برای جلوگیری از سوءتفاهم توضیحی بدهم، زیرا ما مکانیک کوانتومی را حرف آخر نمیدانیم ـ این روشن است. مکانیک کوانتومی قلمرو محدودی دارد و بور همواره بر این نکته اصرار داشت. هر نظریهای یکنوع ایدئالسازی است، که برای حوزة معینی از تجربه خوب است، اما اینکه بیرون از آن حوزه چه میگذرد، امر دیگری است. هایزنبرگ این اندیشه را چنین بیان کرده است: بهیک اعتبار، مکانیک کلاسیک نظریة کاملی است و حقیقتی ابدی است که به هیچ صورت نمیتوان در آن شک کرد، گرچه میدانیم که برای حرکات بسیار بزرگ، یا حرکات بسیار سریع، درست نیست.
اما درمورد این بیمعنایی: اینکه بعضی از پرسشهای راجعبه تکتک ذارت اتمی بیمعنیاند، همانطور که باکلی گفت، ربطی به مفهوم کوانتوم ندارد. اما مکمل بودن منحصر به مورد خاصِ مکانیک کوانتومی نیست. یک نوع دیگر از مکمل بودن وجود دارد و آن رابطة میان مشاهدة مستقیم و ماکروسکوپی ترمودینامیک یک دستگاه از یکطرف و توصیف اتمی همان دستگاه از طرف دیگر است. این دو هم مکملند.
باکلی. زیرا ترمودینامیک بههیچ نظریة مبسوط مولکولی نیاز ندارد.
ـ درست است و در اینجاست که فقدان انفراد درمورد ذرات وارد کار میشود. البته این مفهوم در مکانیک کوانتومی هم وارد میشود و نسلهای جوان بحثهای بیسرانجامی کردهاند که آیا تابع موج الکترون منفردی را توصیف میکند یا مجموعهای از الکترونها را. حتی اینشتین هم این سؤال را طرح کرده است. برای بور چنین سؤالی مطرح نبود؛ زیرا بهنظرش بدیهی بود که ما راجعبه یک مجوعه صحبت میکنیم. همینکه آمار را وارد کار کنیم بحثمان راجع به یک مجموعه خواهد بود، زیرا آمار برای همین منظور ساخته شده است. احتمالات متضمنِ مقایسة بسیاری حالات مشابه است که نتایج مختلفی دارند. بنابراین جای سؤال نیست؛ مسئلهای وجود ندارد.
پیت. صحبت کردن راجعبه تابع موج یک الکترون بیمعنی است.
ـ تابع موج راجع به الکترونی صحبت میکند که تحت شرایط مشاهداتی معینی قرار گرفته باشد، و نکتة مهمی که باید به یاد داشت همین است: وسیلة آزمایش جزئی از توصیف است.
پیت. از مطالعة تعابیر دیگران این احساس به من دست داده است که بور درمورد چیزهایی که میتوان پرسید تقریباً به محدودیتی قائل بوده است و فکر میکنم که این حرف درست نیست.
ـ نه، درست نیست، بور در آغاز فکر میکرد که محدودیتی وجود دارد ـ او واژة کنارهگیری را بهکار میبرد که متضمن این معنی است که باید از چیزی درمورد علیت دست برداشت. تا مدتی نظرش همین بود و حتی در کنفرانس سولوی در 1927 هم، که آن معارضة معروفش با اینشتین پیش آمد، ازهمین دیدگاه استفاده میکرد. اما بعدها پی برد که فقدان علیت جبری بهمعنای این نیست که علّیت بهطور کلی وجود ندارد، بلکه آمار هم نوع دیگری از علیت است. این بود که این اصطلاح گمراهکننده را رها کرد.
دراین مورد اینشتین نقش حساسی ایفا کرد. او از این کنارهگیری آشکار، از این ترک آشکار علّیت، ناخرسند بود. مردمی که تحت تأثیر فلسفة کانت بودند، تنها نوع علیتی که میشناختند علیت جبری بود، بنابراین در کنفرانس سولوی در 1927، اینشتین اول سعی کرد که بیاعتباری هر دو استدلال را ثابت کند و برایشان مثالهای نقیضی بیابد. درآغاز، درواقع اینشتین از بور قوة ابداع بیشتری نشان میداد و آزمایشهای ذهنی جالبی طرح میکرد که فکر میکرد به نتایجی مغایر با روابط عدم قطعیت منجر میشوند. اما بور هم بهسرعت این بازی را یاد گرفت و همة رشتههای اینشتین را پنبه کرد.
سرانجام، اینشتین پذیرفت که چنین تناقض پیش پا افتادهای در مکانیک کوانتومی وجود ندارد. درواقع مکانیک کوانتومی را کاملاً پذیرفت و این مطلب از نامههایش، بهخصوص مکاتبات بسیار جالب و گویایی که با بزو کرده و تازگیها منتشر شده، پیداست. بنابراین مخالفت اینشتین با مکانیک کوانتومی بهاین دلیل نبود که نکتهای در آن برایش نامفهوم بود، بلکه میگفت:”Er widsrspricht meinem innersten Gefuhl” یعنی، "با باطنیترین احساسات من تعارض دارد." بنابراین بحث را به حوزة احساسات، یا پیشداوری فلسفی منتقل میکرد.
باکلی. نمیشود بگویید به حوزة شهود؟
ـ اینشتین این واژه را بهکار نبرده، و گمان هم نمیکنم که اصلاً بهکار میبُرد، زیرا ما از نحوة رفتاری که اتمها خواهند داشت هیچ شهودی نداریم، اصلاً هیچ شهودی از اتمها نداریم. شهود یعنی اینکه انسان با یک عمل واحد، کلیتی را که شامل روابط بسیار است ادراک کند، و این نوع ادراک به شخص امکان میدهد روابطی را که دیگران نمیبینند ببیند.من فکر میکنم که شهود در واقع یک عمل ذهنی است ـ به همان صورت که منطق یک عمل ذهنی است. شهود یک نوع راه میانبر است که وقتی انسان شبکة کاملی از روابط منطقی را میبیند میتواند به خودش اجازة استفاده از آن را بدهد. بعداً باید بهدقت آن را هم باز کند تا چیزی از نظرش دور نمانده باشد. بعضیها میگویند که درمورد الکترون در شرایط معینی "شهود" دارند، اما این نوع شهود، نوع بسیار انتزاعی آن است، و معنیش این نیست که اینها اتم را بهصورتی مجسم میکنند، بلکه منظورشان این است که یک شهود صوری درمورد رفتار معادلات دیفرانسیل دارند.
باکلی. میتوانیم بگوییم که ما به سبب ماهیت زبانمان، که زبان اشیاء روزمره است، شهودی از اتمها نداریم؟
ـ بله، اتم جزء زبان روزمره نیست، بلکه برحسب تعاریف خاصی با مفاهیم زبان معمولی پیوند مییابد.