مترجم: زهرا هدایت منش
منبع:راسخون
منبع:راسخون
پل باکلی ـ دیویدپیت
لئون روزنفلد (1904 ـ 1975) یکی از مبلغان اصلی تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتومی است. این تعبیر حاصل بحثهایی بود که نیلسبور و ورنر هایزنبرگ باهم داشتند. روزنفلد در شارلروا در بلژیک متولد شد، اما کپنهاگ را بهعنوان وطن معنوی خود برگزید. وی گذشته از کشفهایی که در فیزیک نظری داشت، پس از مرگ بور بزرگترین مدافع مکتب کپنهاگ شد.گفتوگوی ما با استاد روزنفلد در کپنهاگ صورت گرفت، و از اولین فعالیتهایی بود که او پس از از سرگذراندن یک حملة قلبی انجام میداد. بعد با او و زنش نهار خوردیم و خاطرة دوست و همکارش بور را گرامی داشتیم.
اهمیت این مصاحبه در این است که روزنفلد در آن به تعبیر نظریة کوانتومی میپردازد و شاید آخرین حرفی باشد که دراینباره زده است. دانشمندان وقتی پا بهجهانی نهادند که در آن خواص اشیاء در نتیجة مشاهده شدن تغییر میکند، خود را ناچار دیدند که اعتقاد به "اشیا"یی را که "دارای" خواص ویژهای هستند، رها کنند. تعبیر کپنهاگی سعی دارد که این جهان نو را طوری توضیح دهد که هم از لحاظ عقلی رضایتبخش باشد، و هم برخلاف کوششهایی که پیش از آن برای درک مکانیک کوانتومی شده، به خللها و پارادوکسها دچار نباشد. پروفسور روزنفلد دربارة شیوة پرداختن به دانش جهان درون اتم بحث میکند.
از لحاظ تاریخی روزنفلد هنگام بحث دربارة تفاوت تلقی بور و هایزنبرگ که منجربه اختلافات باریکی در تعبیر آنها از مکانیک کوانتومی شد، نکات مهمی را تذکر میدهد.
پل باکلی پروفسور روزنفلد، شما سالها با بور همکاری نزدیک داشتید، ممکن است گفتوگو را با خاطراتی که از شخص او دارید شروع کنیم؟
ـ اولین بار که بور را در دهة 1930 شناختم، عدة ما در انستیتو زیاد نبود، شاید پنج شش نفری میشدیم. او اول صبح پیدایش میشد، چون خانهاش نزدیک انستیتو بود، و برحسب تصادف اگر ما را سر پله میدید صحبتمان همان سر پله، یا در هر جای دیگری در انستیتو، ساعتها ادامه پیدا میکرد.
فهمیدیم که او با این صحبتکردنها بهتر میتواند منظورش را بیان کند هر وقت میخواست چیزی بنویسد، با آن وسواسی که درمورد مکمل بودن داشت، فکر میکرد که مطلب اول جمله را باید با مطلبی که ضد آن است و در آخر جمله میآید، تصحیح کند. این طوری، نوشتن برایش کار خیلی سختی بود. اما موقع صحبت کردن کار سادهتر بود. توی حرفش میدویدیم و از او سؤال میکردیم.
گاهی به کلی در افکارش غرق میشد، به طوری که نمیفهمید کجاست. روز عروسی کلاین باهم به گردش رفتند و چیزی نمانده بود که از عروسی جا بمانند! یادم است که آن وقتها دائم بین بلژیک، که محل کارم بود، و کپنهاگ در رفت و آمد بودم. یک بار زن و بچهام را توی قطار نشانده بودم و بلیطها هم توی جیبم بود که بور صدایم زد تا مطلبی را که چند ساعت قبل به فکرش رسیده بود و میخواست مرا هم پیش از رفتن از آن مطلع کند، برایم بگوید. آنقدر حرف زدیم که صدای رئیس ایستگاه که حرکت قطار را اعلام میکرد صحبت ما را قطع کرد. هنوز قیافة زنم از یادم نرفته است!
باکلی. اولین کاری که باهم انجام دادید چه بود؟
ـ اولین کاری که کردم کمک به او در نوشتن خطابة فارادهاش بود. میدانید، روشش این بود که جملهای را بهصورت آزمایشی املا میکرد، بعد راجعبه آن جمله فکر میکردیم و ازش انتقاد میکردیم و زیرورویش میکردیم، و از این جور کارها. انتظار داشت که من نسبت به هر جملهای واکنش نشان دهم و انتقاد کنم و از این قبیل. از این جور کارها برایش میکردم.بعد طولی نکشید که مقالهای از ل. لانداؤ و ر. پایرلز رسید. این مقاله یک مسئلة اساسی را مطرح میکرد: آیا میتوان در نظریة کوانتومی به مفهوم میدان معنای منسجمی داد؟ وقتی روی این مسئله کار میکردیم اول نمیتوانستیم یک کلمه هم بنویسیم، چون اول کار اصلاً چیزی نمیدانستیم. نمیدانستیم که جواب سؤال مثبت است یا منفی و وقتی جواب را فهمیدیم که به پیشنویس سیزدهم یا چهاردهم رسیده بودیم. هر کلمهای را سبکسنگین میکردیم، و هر جملهای یک معنای ظریفی داشت ـ ظریف از این جهت که پشت همه چیز مفهوم مکمل بودن خوابیده بود.
باکلی. مردم از تعبیر کپنهاگی به معانی مختلفی صحبت میکنند. میتوانید به اختصار بگویید که منظور واقعی بور چه بود؟
ـ عبارت تعبیر کپنهاگی درواقع غلط مصطلحی است، زیرا مکانیک کوانتومی یک تعبیر بیشتر ندارد. بور میگفت که مکانیک کوانتومی یک کل است. البته یک فرمالیسم است، یک فرمالیسم ریاضی است، و بنابراین نمادهای ریاضی آن معنای فیزیکی معینی دارند. و فقط وقتی کل آن را در نظر بگیریم، یعنی فرمالیسم ریاضی را به اضافة معنایی که به نمادها میدهیم، یک نظریة فیزیکی در دست داریم. پایة نظرهایی که از روی بدفهمی با حرارت تمام از اینطرف و آنطرف اظهار میشود بر نادیده گرفتن این نکته است، فرمالیسم را میگیرند و بعد چیزی را که اسمش را تعبیر میگذارند روی آن سوار میکنند و توجه نمیکنند که نحوة نوشته شدن معادلات به خودی خود متضمن تعبیر معینی است، یعنی متضمن رابطة معینی است بین نمادها و مفاهیم فیزیکی. بیدلیل نبود که هایزنبرگ آن معادلات ماتریسی و آن قواعد جابهجایی را ساخت. آن قواعد جابهجایی به گردنش گذاشته شد. در واقع، او ازپیش نمیدانست که از تلاشش برای دادن صورت ریاضی به یک مفهوم روشن فیزیکی، یعنی مفهوم تطابق، آن جبر جابهجاییناپذیر بیرون میآید. بنابراین تنها راه نزدیک شدن به این جنبة مفهومی مکانیک کوانتومی، راه تاریخی است. زیرا طریقی که پیشروان (اول از همه هایزنبرگ، و کمی بعد از او دیواک، و بعد بور) را به این کاربرد عجیب و بدیع ریاضیات راهبری کرد، تا مفاهیم فیزیکی را که روشنتر از مفاهیم ریاضی بود به زبان ریاضی ترجمه کنند (و نه بالعکس)، مهر و نشان خود را روی این مفاهیم زده است.
ببینید، وقتی که اولین بار بهعنوان دانشجو به سراغ مکانیک کوانتومی میروید، طبیعی است که اول سعی کنید از معادلات و راه حل آنها سر در بیاورید؛ و بعد از خودتان میپرسید: معنی این حرفها چیست؟ و اگر، به دلیلی، از احتمالات یا آمار ترس داشته باشید از خودتان میپرسید: ممکن نیست قضیه طور دیگری باشد؟ در واقع، این همان راهی است که دیوید بوهم، رفته است. او یک درس مکانیک کوانتومی داد (و شاید بار اولی بود که درسی در اینباره میداد) و کتابی از آن درست کرد. کتاب خیلی خوبی است، بیان خیلی خوبی است از مکانیک کوانتومی، اما در جریان نوشتن این کتاب در کل مسئله دچار تردید شد. ولی روش او این بود که اول ریاضیات را سر جایش میگذاشت و بعد سعی میکرد که فیزیک را به ریاضیات قلاب کند، بدون اینکه فکر کند جریان واقعی درست عکس این است.