تعليل در لغت ذکر علت است و حسن تعليل در اصطلاح ادب آن است که شاعر براي مطلب خود دليلي دلپذير اما نه مطابق با واقع بياورد، براي مثال:
چوب را آب فرو مينبرد حکمت چيست *** شرمش آيد ز فرو بردن پرورده خويش
اين صنعت بديعي که از جلمه آرايههاي معنوي بشمار ميآيد چنان است که گوينده ميان دو پديده پيوندي خيالي پيدا کند و براي برقراري آن پيوند به بيان دليل بپردازد. براي نمونه:
اختران نور مهر در دزدند *** ز آن بدو هيچ روي ننمايند.
مهر، چون روز نور مه بستد، *** اختران شب همي پديد آيند.
مسعود سعد سلمان
در نمايشنامههاملت، پرده چهارم، صحنه سوم وقتي پادشاه ازهاملت سراغ پولونيوس را ميگيرد (که اشتباهاً بدستهاملت از پاي درآمده است)هاملت در پاسخ ميگويد:
«- سر شام است.
پادشاه: - سرشام؟ کجا؟
- نه جائي که بخورد بلکه جائي که خوره ميشود. انجمني از کرمهاي سياستمدار مشغول تناول از او هستند. کرمي که تو را ميخورد تنها سلطان غذاي توست: ما همه موجودات را فربه ميکنيم براي کرمها، سلطان فربه و گداي نزار هر دو دو نوع طعام هستند، دو طعام مختلف بر يک ميز.»
در اين پاسخ وقتيهاملت به کمک ابهام، بين پادشاه و پولونيوس با غذاي کرمها پيوند برقرار ميکند و سپس به ذکر علت براي اين پيوند ميپردازد، نوعي حسن تعليل به کار ميبرد.
گونهاي حسن تعليل در ادبيات انگليسي وجود دارد که از مقولهي مجاز است و به آن conceit يا مجاز بعيد ميگويند. اين صنعت چنانست که به کمک بين تشبيه يا استعاره دو موضوع کاملاً بي ربط پيوند برقرار ميشود و سپس شاعر به طرزي گسترده و با استدلالي که معمولاً تمام شعر را در بر ميگيرد به ذکر علت ميپردازد. اين صناعت نزد شعراي قرن شانزدهم و شعراي متافيزيک رواج بسيار داشته است. اين قسم حسن تعليل، در واقع يکي از ويژگيهاي مهم شعر متافيزيک ميباشد. شاعر به کمک استدلال ميان دو موضوع کاملاً مختلف و ناهمگون شباهتهائي را پيدا ميکند. براي مثال، جان دادن، شاعر متافيزيک، در يکي از مشهورترين مجازهاي
خوديگانگي دو عاشق را در زمان غيبت يکي از آنها با رابطه ميان دو پاي پرگار مقايسه ميکند، و براي آنکه معشوقه اش را نسبت به جدائي قريب الوقوع خود (به علّت سفر) دلداري دهد چنين استدلال ميکند.
If they be two, they are two so
As stiff twin compasses are two,
Thy soul the fixed foot, makes no show
To move, but doth, if th’other do.
And though it in the centre sit,
Yet when the other far doth roam,
It leans, and hearens after it,
And grows erect, as that comes home.
Forbidding Mourning
همانطور که دو پاي پرگار هر چقدر از يکديگر فاصله بگيرند باز در رأس به يکديگر متصّلند، و همان طور که وقتي يک پاي پرگار حرکت ميکند، پاي ديگر لاجرم به سوي آن متمايل ميشود، بر همان قياس نيز دور شدن دو عاشق يک دوري ظاهري است و نبايد موجب نگراني و ناراحتي بشود.
اگر چه اين قسم مجاز در اشعار شعراي غير متافيزيک نيز به کار ميرفته است، وجه تمايز ميان شعر آنان با شعر متافيزيک در نحوه و شيوه استفاده از مجاز بعيد است. در اشعار دوران اليزابت معمولاً اين نوع مجاز به خاطر زيبائي و حسن تأثير آن به کار ميرفته و هدف از کاربرد آن صرفاً در زيبائي و رسانگي آن خلاصه ميشود، اما مجاز بعيد متافيزيکي علاوه بر آن که تصاويري عيني و بديع دارد، هدفي فراتر از خود را دنبال ميکند و هدف از آن يا اثبات مطلبي است و يا مجاب کردن خواننده. اين شيوه برخورد با مجاز بعيد يکي از شگردهائي است که شاعر متافيزيک به کار ميبندد تا ميان مطالب روحاني و فلسفي با مطالب مربوط به جسم و ماده آشتي برقرار کند و شعر حاصل از آن بازتاب عملکرد توأم احساس و انديشه باشد.
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.